Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@chista_yasrebi
کتاب
#پستچی ؛ نوشته
#چیستایثربی ؛ با ترجمه
#اسماعیل_جواهری
به عنوان بهترین کتاب سال2017 در انگلستان
کاندید شد.
#چیستایثربی
کتاب
#پستچی ؛ نوشته
#چیستایثربی ؛ با ترجمه
#اسماعیل_جواهری
به عنوان بهترین کتاب سال2017 در انگلستان
کاندید شد.
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@chista_yasrebi
رمان عاشقانه
#پستچی ؛ نوشته :
#چیستایثربی
ترجمه
#اسماعیل_جواهری
کاندید #بهترین_کتاب_سال در آمازون انگلستان شد.
تبریک به ادبیات ایران و علاقه مندان این کتاب
#چیستایثربی
رمان عاشقانه
#پستچی ؛ نوشته :
#چیستایثربی
ترجمه
#اسماعیل_جواهری
کاندید #بهترین_کتاب_سال در آمازون انگلستان شد.
تبریک به ادبیات ایران و علاقه مندان این کتاب
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#پستچی_دو
برای تمام سالهای عطش و آتش
برای برنگشتن از جنگ دنیا....
دکتر گفت: نمینویسی ها!
گفتم :کاش نمیگفتید دکتر!میدانید عکسش را انجام میدهم
عاشق تمام عاشقانم
دلم داره آتیش میگیره....
#چیستایثربی
برای تمام سالهای عطش و آتش
برای برنگشتن از جنگ دنیا....
دکتر گفت: نمینویسی ها!
گفتم :کاش نمیگفتید دکتر!میدانید عکسش را انجام میدهم
عاشق تمام عاشقانم
دلم داره آتیش میگیره....
#چیستایثربی
اولین جایزه
#پستچی
جشنواره تولیدات برتر دیجیتال.
کانال #چیستایثربی به دلیل تمرکز بر کتابخوانی برندهی اول شد...1394
@chista_1
@chistaa_yasrebii
#پستچی
جشنواره تولیدات برتر دیجیتال.
کانال #چیستایثربی به دلیل تمرکز بر کتابخوانی برندهی اول شد...1394
@chista_1
@chistaa_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#چیستایثربی و #نشر_قطره تقدیم میکنند :
بالاخره پس از سه سال انتظار برای مجوز
#شیداوصوفی
چرا این رمان چند لایه ، سریع پس از #پستچی در فضای مجازی منتشر شد ؟
رازها و کدهای #رمان چه بود که در هشت ماه انتشار آن ،در فضای مجازی طول کشید و گم شد ؟! ....
نسخه های دانلودی حق مطلب را ادا نمیکنند....
علت آن همه حمله ، به صفحه ی من در آن دوران چه بود ؟
علت تهدیدهایی که بر علیه من شد ، چه بود؟
چرا همه ی کتابها و حتی نمایشهایم زود منتشر شدند ، اما مجوز این یکی نمی آمد ؟! علت صبر و سکوت ما چه بود؟!
همه را در #روز_جشن ، خواهم گفت .
فقط
#کتاب به ما میگوید....
کتابها حرف میزنند !
دیدار ما برای
#جشن_تولد کتاب
#شیدا_و_صوفی
#پنجشنبه. 2 تا 5 بعداز ظهر
مکان : نشر#قطره
آدرس روی پوستر نوشته شده است ؛ و در پایین همین پست.
من هم ، در این جشن تولد صمیمانه و دلی ، آنجا، خواهم بود و با عرض معذرت روی گل و شکلات حساسیت دارم. این را گفتم که خدایی نکرده، کسی ناراحت نشود ! فقط روی این دو !
جشن ما ، جشن رهایی و آزادی کلمه است.
کلماتی که مدتها ، منتظر ارشاد بودند و یکی از ناشران #برتر ایران ،
#ناشر آن است . ناشری که مرا سالها میشناسد ، از سالهای رنج ، و قبل از فضای مجازی....
عاشقان ؛ مهلت دیدار میخواهند و کجا بهتر از مکانی که
#شیداوصوفی در آن متولد شد؟!...
نشر قطره ، دو تا پنج عصر
#همین_پنجشنبه
#چشم_به_راه عزیزانم هستم و هستیم ....
و رازها بر ملاء خواهند شد ! رازهایی که تقریبا سه سال صبورانه ؛ دربرابر تهمتها و توهینها ، سکوت کردم !
#چیستا_یثربی
#نشر_قطره
#رونمایی
#جشن_کتاب
#جشن_تولد_کتاب
#رونمایی_کتاب#رمان
#ورق_بزن_مرا
. کتاب ؛ در کتابفروشیهای معتبر و شهر کتابها ،توزیع خواهد شد .ولی اول در #جشن با #امضای_نویسنده
دوستان#شهرستان=کمی صبر تا پس از جشن کتاب
قطعا جای همه ، خالی خواهد بود!
حتی دشمنان خونی این کتاب
88973351_3
نشر قطره .ساعات اداری
#آدرس: تهران.خیابان دکتر فاطمی.خیابان شیخلر(ششم سابق) کوچه بنفشه.پلاک 8. نشر قطره
سوگند و "درود" بر
#قلم و آنچه با آن مینویسند .
از تمام کسانی که این پست را هر کجا به #اشتراک میگذارند ، پیشاپیش ، کمال تشکر را دارم
#چیستا
بااحترام
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
بالاخره پس از سه سال انتظار برای مجوز
#شیداوصوفی
چرا این رمان چند لایه ، سریع پس از #پستچی در فضای مجازی منتشر شد ؟
رازها و کدهای #رمان چه بود که در هشت ماه انتشار آن ،در فضای مجازی طول کشید و گم شد ؟! ....
نسخه های دانلودی حق مطلب را ادا نمیکنند....
علت آن همه حمله ، به صفحه ی من در آن دوران چه بود ؟
علت تهدیدهایی که بر علیه من شد ، چه بود؟
چرا همه ی کتابها و حتی نمایشهایم زود منتشر شدند ، اما مجوز این یکی نمی آمد ؟! علت صبر و سکوت ما چه بود؟!
همه را در #روز_جشن ، خواهم گفت .
فقط
#کتاب به ما میگوید....
کتابها حرف میزنند !
دیدار ما برای
#جشن_تولد کتاب
#شیدا_و_صوفی
#پنجشنبه. 2 تا 5 بعداز ظهر
مکان : نشر#قطره
آدرس روی پوستر نوشته شده است ؛ و در پایین همین پست.
من هم ، در این جشن تولد صمیمانه و دلی ، آنجا، خواهم بود و با عرض معذرت روی گل و شکلات حساسیت دارم. این را گفتم که خدایی نکرده، کسی ناراحت نشود ! فقط روی این دو !
جشن ما ، جشن رهایی و آزادی کلمه است.
کلماتی که مدتها ، منتظر ارشاد بودند و یکی از ناشران #برتر ایران ،
#ناشر آن است . ناشری که مرا سالها میشناسد ، از سالهای رنج ، و قبل از فضای مجازی....
عاشقان ؛ مهلت دیدار میخواهند و کجا بهتر از مکانی که
#شیداوصوفی در آن متولد شد؟!...
نشر قطره ، دو تا پنج عصر
#همین_پنجشنبه
#چشم_به_راه عزیزانم هستم و هستیم ....
و رازها بر ملاء خواهند شد ! رازهایی که تقریبا سه سال صبورانه ؛ دربرابر تهمتها و توهینها ، سکوت کردم !
#چیستا_یثربی
#نشر_قطره
#رونمایی
#جشن_کتاب
#جشن_تولد_کتاب
#رونمایی_کتاب#رمان
#ورق_بزن_مرا
. کتاب ؛ در کتابفروشیهای معتبر و شهر کتابها ،توزیع خواهد شد .ولی اول در #جشن با #امضای_نویسنده
دوستان#شهرستان=کمی صبر تا پس از جشن کتاب
قطعا جای همه ، خالی خواهد بود!
حتی دشمنان خونی این کتاب
88973351_3
نشر قطره .ساعات اداری
#آدرس: تهران.خیابان دکتر فاطمی.خیابان شیخلر(ششم سابق) کوچه بنفشه.پلاک 8. نشر قطره
سوگند و "درود" بر
#قلم و آنچه با آن مینویسند .
از تمام کسانی که این پست را هر کجا به #اشتراک میگذارند ، پیشاپیش ، کمال تشکر را دارم
#چیستا
بااحترام
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
روزی روزگاری
باالهام شکری عزیز
انگار قرنها پیش بود
انگار هرگز این روزها نبود
1394
#چیستایثربی
#چیستا_وان
کاش هرگز #پستچی را در فضای مجازی منتشر نمیکردم
#کاش
@chista_1
باالهام شکری عزیز
انگار قرنها پیش بود
انگار هرگز این روزها نبود
1394
#چیستایثربی
#چیستا_وان
کاش هرگز #پستچی را در فضای مجازی منتشر نمیکردم
#کاش
@chista_1
سلام
من چیستایثربی هستم
من زمانی حتی نمیدونستم گوشی هوشمند یعنی چه!
اما الان یک اینستاگرامرم ....
یک اینستاگرامر دلخور :
1_من صفحه رسمی مو دوست ندارم....
توی اون نمیتونم راحت خودم باشم ...
همه از آدم انتظار دارن و آدم نمیتونه ، انتظارات همه رو پاسخگو باشه...
خیلی از پستهای من ، درک نمیشه ، در حالی که پستهای محبوب منه...
خیلی ها میان دایرکت و چیزایی میگن که متوجه نیستن چقدر ناراحتم میکنه...
من #رومنس دوست دارم ...اصلا هیچکس اهل رومنس نیست. حتی آقایونی که بهت ابراز علاقه میکنن ، خیلی کلیشه ای و بچه گانه این کار رو میکنن... خیلی خشن یا خیلی باسمه ای!...
من پستچی رو #عمدی نوشتم تا کسی بهم ابراز علاقه نکنه دیگه ...
خب نتیجه ش این شد همه آقایان فالوئر از صفحه م رفتن🤣🤣 و تو محیط کار و جامعه هم ، دشمنم شدن....انگار عشق نوجوانی من به آن پسرک مو طلایی ، خیانتی به آنها بوده !😏
من یک آدم طبیعی ، طبق تعاریف مردم نیستم ...
در عوالم خودمم.
مارمولک دیگه منو نمیترسونه.
فقط دوست ندارم خودشو بندازه روم!🤭
دوست ندارم هیچکس خودشو بندازه روم!
جوونتر که بودم بهش میگفتن :
#سرد_مزاجی
الان بهش میگن
#جنون...🙁
نود درصد موارد ، از دنیای واقعی خوشم نمیاد... دنیای ذهنیمو ترجیح میدم.
دوست دارم با اجناس و کتابام تنها باشم، و فقط بنویسم و بخونم !
مردم رو دوست دارم...
اما تاجایی که حرمتها حفظ بشه...
بعضیا مرز حرمتها رو نمیدونن....
مثلا داری حرف میزنی ، دستشونو محکم میزنن رو پات... یا دستشون میخوره به تنت!
بابا تماس بدنی چرا ؟ بدن من، وطن من.... کی گفته وارد حریم من شی ؟!
از نظر اعتقادات ، ترجیح میدم هیچی نگم چون دادم هوا میره!
من به چیزهایی معتقدم که با مرگ فاطمه "س" ، تموم شد و رفت...
با اون بانو که بشدت درکش میکنم....
یه زمانی عاشق کادو و هدیه گرفتن بودم
الان دیگه نه...😐
دنبال صداقت در رفتار آدمهام ...🧐
من رمان نویسم...
چون مجبورم....
چون یه عالمه آدم ، بی اجازه ، تو ذهنم زندگی میکنن که هی داد میزنن و میخوان صداشونو به گوش مردم برسونم !....
اونا هی تو ذهنم راه میرن و راه میرن و من باید داستاشونو بنویسم!
از بچگی ، اینطور بوده !
نمیدونم چرا رفتن تو ذهن من؟
من خدا رو دوست دارم... مخلصشم بد جور!
اما فکر میکنم خدا برای آدمهایی که نمیخوان ابزار دست کسی باشن ، خیلی انتخابهای زیادی قرار نداده ....
حالا از شوهر و بچه ت گرفته تا دوستات ، رئیست ، همکارات ... حتی علاقه مندا و فالوئرات ....
من زیاد عاشق میشم ...
اما عاشق کسانی که حتی روحشون خبر نداره.😂
شاید اگه میدونستن ، اصلا عاشقشون نمیشدم😐
من از خیلی چیزها میترسم ،
بخصوص از مردها ....😷
ولی شغلم اجازه نمیده ، ترسمو نشون بدم...
برای همین پرخاشگر میشم😡
من قصه مینویسم
من غذا میپزم
من خرید میکنم
من عاشق میشم
و شب که میخوابم
خواب میبینم یه ماهی کوچیک قرمزم توی تُنگ، در یک خونه ی خالی که دیگه هیچکس ، توش زندگی نمیکنه...
تنهای تنهام....
فقط دارم دور خودم میچرخم تا همه چیز تموم شه...
یه زمانی فالورِ زیاد دوست داشتم
الان نه ! 🤐
فکر میکنم آرامشمو به هم میزنن
و هزار جور ، انتظار دارن!
دوست دارم برم جنگ !
جدی میگم...
.
تنها چیزیه که شوخی نداره !
یه جنگ واقعیِ وطن پرستانه...
بقیه کارها پیشش، مسخره ست....
واقعا مسخره...
مثلا حتی تاتر یا نوشتن ... چقدر در برابر یک نبرد وطن پرستانه، کاری کودکانه ست و حتی سوسول وارانه!
من عاشق حماسه ام !
از مردن خودم نمیترسم ...
از دستگاه کارتخوان یا رانندگی بیشتر از مردن میترسم...😆
#پستچی_دوم شاید آخرین
#قصه ی من ، در فضای مجازی باشه....
بعدش گمانم دیگه چیزی نمیمونه که نگفته باشم....
من دلِ یه دختر چهارده ساله رو دارم.
و این برای تنم ، ترسناکه و اصلا خطرناکه .....
اینا رو گفتم که بگم :
هیچ چیز برام انقدر مهم نیست که بخاطرش زنده بمونم،
اما برای خیلی چیزها حاضرم بمیرم ....
من نمیتونم بدبختی کسی رو ببینم،
من یه عمر ، جواب "نه گفتن " برام سخت بود....
من یه عمر به جای دیگران ، یا بخاطر دیگران زندگی کردم ...
این نوع زندگی تموم شده !
گمانم تمام شده که این روزها غمگینم و سردر گم ...
میخوام و مجبورم که :
چیزهای جدیدی را شروع کنم....
اگه خدا به من یه کم زندگی ، ارفاق بده!🤭
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا_وان
@chista_1
@chista_yasrebi
من چیستایثربی هستم
من زمانی حتی نمیدونستم گوشی هوشمند یعنی چه!
اما الان یک اینستاگرامرم ....
یک اینستاگرامر دلخور :
1_من صفحه رسمی مو دوست ندارم....
توی اون نمیتونم راحت خودم باشم ...
همه از آدم انتظار دارن و آدم نمیتونه ، انتظارات همه رو پاسخگو باشه...
خیلی از پستهای من ، درک نمیشه ، در حالی که پستهای محبوب منه...
خیلی ها میان دایرکت و چیزایی میگن که متوجه نیستن چقدر ناراحتم میکنه...
من #رومنس دوست دارم ...اصلا هیچکس اهل رومنس نیست. حتی آقایونی که بهت ابراز علاقه میکنن ، خیلی کلیشه ای و بچه گانه این کار رو میکنن... خیلی خشن یا خیلی باسمه ای!...
من پستچی رو #عمدی نوشتم تا کسی بهم ابراز علاقه نکنه دیگه ...
خب نتیجه ش این شد همه آقایان فالوئر از صفحه م رفتن🤣🤣 و تو محیط کار و جامعه هم ، دشمنم شدن....انگار عشق نوجوانی من به آن پسرک مو طلایی ، خیانتی به آنها بوده !😏
من یک آدم طبیعی ، طبق تعاریف مردم نیستم ...
در عوالم خودمم.
مارمولک دیگه منو نمیترسونه.
فقط دوست ندارم خودشو بندازه روم!🤭
دوست ندارم هیچکس خودشو بندازه روم!
جوونتر که بودم بهش میگفتن :
#سرد_مزاجی
الان بهش میگن
#جنون...🙁
نود درصد موارد ، از دنیای واقعی خوشم نمیاد... دنیای ذهنیمو ترجیح میدم.
دوست دارم با اجناس و کتابام تنها باشم، و فقط بنویسم و بخونم !
مردم رو دوست دارم...
اما تاجایی که حرمتها حفظ بشه...
بعضیا مرز حرمتها رو نمیدونن....
مثلا داری حرف میزنی ، دستشونو محکم میزنن رو پات... یا دستشون میخوره به تنت!
بابا تماس بدنی چرا ؟ بدن من، وطن من.... کی گفته وارد حریم من شی ؟!
از نظر اعتقادات ، ترجیح میدم هیچی نگم چون دادم هوا میره!
من به چیزهایی معتقدم که با مرگ فاطمه "س" ، تموم شد و رفت...
با اون بانو که بشدت درکش میکنم....
یه زمانی عاشق کادو و هدیه گرفتن بودم
الان دیگه نه...😐
دنبال صداقت در رفتار آدمهام ...🧐
من رمان نویسم...
چون مجبورم....
چون یه عالمه آدم ، بی اجازه ، تو ذهنم زندگی میکنن که هی داد میزنن و میخوان صداشونو به گوش مردم برسونم !....
اونا هی تو ذهنم راه میرن و راه میرن و من باید داستاشونو بنویسم!
از بچگی ، اینطور بوده !
نمیدونم چرا رفتن تو ذهن من؟
من خدا رو دوست دارم... مخلصشم بد جور!
اما فکر میکنم خدا برای آدمهایی که نمیخوان ابزار دست کسی باشن ، خیلی انتخابهای زیادی قرار نداده ....
حالا از شوهر و بچه ت گرفته تا دوستات ، رئیست ، همکارات ... حتی علاقه مندا و فالوئرات ....
من زیاد عاشق میشم ...
اما عاشق کسانی که حتی روحشون خبر نداره.😂
شاید اگه میدونستن ، اصلا عاشقشون نمیشدم😐
من از خیلی چیزها میترسم ،
بخصوص از مردها ....😷
ولی شغلم اجازه نمیده ، ترسمو نشون بدم...
برای همین پرخاشگر میشم😡
من قصه مینویسم
من غذا میپزم
من خرید میکنم
من عاشق میشم
و شب که میخوابم
خواب میبینم یه ماهی کوچیک قرمزم توی تُنگ، در یک خونه ی خالی که دیگه هیچکس ، توش زندگی نمیکنه...
تنهای تنهام....
فقط دارم دور خودم میچرخم تا همه چیز تموم شه...
یه زمانی فالورِ زیاد دوست داشتم
الان نه ! 🤐
فکر میکنم آرامشمو به هم میزنن
و هزار جور ، انتظار دارن!
دوست دارم برم جنگ !
جدی میگم...
.
تنها چیزیه که شوخی نداره !
یه جنگ واقعیِ وطن پرستانه...
بقیه کارها پیشش، مسخره ست....
واقعا مسخره...
مثلا حتی تاتر یا نوشتن ... چقدر در برابر یک نبرد وطن پرستانه، کاری کودکانه ست و حتی سوسول وارانه!
من عاشق حماسه ام !
از مردن خودم نمیترسم ...
از دستگاه کارتخوان یا رانندگی بیشتر از مردن میترسم...😆
#پستچی_دوم شاید آخرین
#قصه ی من ، در فضای مجازی باشه....
بعدش گمانم دیگه چیزی نمیمونه که نگفته باشم....
من دلِ یه دختر چهارده ساله رو دارم.
و این برای تنم ، ترسناکه و اصلا خطرناکه .....
اینا رو گفتم که بگم :
هیچ چیز برام انقدر مهم نیست که بخاطرش زنده بمونم،
اما برای خیلی چیزها حاضرم بمیرم ....
من نمیتونم بدبختی کسی رو ببینم،
من یه عمر ، جواب "نه گفتن " برام سخت بود....
من یه عمر به جای دیگران ، یا بخاطر دیگران زندگی کردم ...
این نوع زندگی تموم شده !
گمانم تمام شده که این روزها غمگینم و سردر گم ...
میخوام و مجبورم که :
چیزهای جدیدی را شروع کنم....
اگه خدا به من یه کم زندگی ، ارفاق بده!🤭
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا_وان
@chista_1
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#پستچی
جلددوم
اشتراک گذاری این داستان در کانالها ،گروهها و اینستاگرام ممنوع است
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
جلددوم
اشتراک گذاری این داستان در کانالها ،گروهها و اینستاگرام ممنوع است
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
من کسی نیستم که با بقایای عهد بوق و عصر حَجریِ یک عشق زیر خاکی ، که اکنون استخوان آن هم ، باقی نمانده ، زندگی کنم! #شرم دارد! اگر #پستچی_دو را نوشتم ، هدفم شلیک مستقیم به کسانی بود که تحت لوای #وطن ، وطن دوستی ، غیرت و.... و زیر پوشش ایمان دروغین ، زندگی…
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Instagram
yasrebi_chista چیستایثربی
#داریوش_فرضیایی درباره #رمان #پستچی اثر چیستایثربی #نشر_قطره #برنامه #کتابخوانی #شبکه_نسیم #کتاب_باز سری جدید قسمت117 و سپاس از جناب" داریوش فرضیایی" که در این دوران وانفسا ، خوب کتاب میخواند و بدون حب و بغض ، معرفی میکند.... و به قول رمان پستچی: تاوقتی…
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
www.nashreghatreh.com
نشر قطره باادرس سایت بالا👆👆👆👆
و سایت فیدیبو
فقط کامل #کتاب
#پستچی را دارند
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
نشر قطره باادرس سایت بالا👆👆👆👆
و سایت فیدیبو
فقط کامل #کتاب
#پستچی را دارند
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
Instagram
yasrebi_chista چیستایثربی
کاش امروز ، فردا بود کاش امروز ، دیروز بود. .... . کاش هر وقت و هر جا بود ، به جز امروز .. . . . . . اما حالا هم، با یاد تو زندگی زیباست ... . با عشق تو از دور ، جوان میشوم شاد میشوم ، . و بهار در تنم ، در رگ پر طپش دستم، با نام تو ، جاریست . . . . . کاش…
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
به خاطر #پستچی
جلد دوم
وقسمت خاص ۲۱
که منتشر خواهد شد
#قسمت_آخر
#کانال_خصوصی
#جلد_دوم_پستچی
ادمین
@ccch999
هر کس میتواند عاشق شود ؛ ولی هر کس نمیتواند بخاطر این عشق بمیرد.....
#چیستایثربی
جلد دوم
وقسمت خاص ۲۱
که منتشر خواهد شد
#قسمت_آخر
#کانال_خصوصی
#جلد_دوم_پستچی
ادمین
@ccch999
هر کس میتواند عاشق شود ؛ ولی هر کس نمیتواند بخاطر این عشق بمیرد.....
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
چهارده ساله بودم که یک نفر در خانه مان را زد.
فقط یک پستچی ساده نبود،دانشجوی عمران که به انقلاب فرهنگی برخورده بودودرس را رها کرده ومیخواست کمک خرج مادرش باشد.چهارده ساله بودم که باعلی برای خودمان در ایران یک مدینه فاضله ساختیم.علی،همان پسرک معروف پستچی#گیشا، که همه او را یادشان است.
مدینه فاضله،یعنی جایی که لذت ببری؛ زندگی کنی، افتخارکنی،بچه هایت را بزرگ کنی و ببالی که در این خاک آرام بگیری.
و حالا همه ی آرزوها از من گرفته شده. نه برای اینکه پول آرد یا ماکارانی بالا رفته،
برای اینکه حرمت انسان از بین رفته!
من به عنوان یک نویسنده ،که سی و هفت سال از عمرم؛ نوشتم اینجا صحبت نمیکنم.
سیزده ساله بودم سروش،
کیهان بچه ها،زنان؛همشهری،همه جا مطلب میدادم.یاسردبیر بودم.
70 کتاب دارم که خودتان بارها کاندیدجایزه کردید!جایی نمیگویم!
هشت بارجایزه اول متن فجر و بارها کارگردانی اول...
جایزه پروین اعتصامی،تندیس اول گفتگوی بین تمدنها،دهها بار داوری،ده ها جایزه دیگر،جایزه بهترین نمایشنامه نویس بعداز انقلاب!
تدریس مدام در دانشگاه.
شما#حرمت مرا،امروز #شکستید!
شما وقتی به من میگویید ضامن، چک کارمندی!میدانید من ندارم، ومیدانید هرگز یک تومن از شما وام نگرفتم و
میدانم شما، آقا، چقدر وام گرفتید!برگه اش پیش مناست! فکرنکنیدازکجا میدانم؟من روزنامه نگارم.
علی در #پستچی_دو،مجبور شد قصه را به آن شکل تمام کند، ماتحت فشار شدیدی بودیم.بعدهابه ماگفتند،بگویید،علی مرده!
قبول نکردم!گفتند بگوجسدش را پیدا نکردیم واین خاکستررا به نشانه او گذاشتیم، قبول نکردیم.
نه،علی اینگونه نیست.ویرانش کردید!
او نمرده،شما آزارش دادید،تیمارستانش بردید!
گریخت وحالابرگشته!
برگشته،تااز مردمش،حمایت کند،او شوهر من نیست!
پدردخترمهم،که تایم کوتاهی همسر من بود،درکلاب هاوس زندگی میکند!چه پدری!
او #مدیون من است.همانگونه برادری که وصیت نامه پدرم را رو نکرد ،آن دفترخانه،پلمب شد و وصیت نامه مخدوش اعلام شد!
وازآن همه زمین ،خانه و مال پدری..هیچ به من نرسید!همین هم ،که در آن هستم، سه دنگش را ازخواهرم؛خریده ام.
این آقا هم ،مدیون من است.من یک روز؛ اینها را برای دخترش و همگان، کامل نشر میدهم.
در #رمان ابدی.
یک روز،دخترش میفهمد که با چه کسانی محشور است.اگر درک یک قصه تلخ واقعی راداشته باشد.
برخی دخترعموهای من ایرانند و میبینندکه من چهمیکشم!از اینستاگرام خواستم بیرون بیایم؛
چون من#دختر_خوشبخته نیستم!حالا افشاگرم!
حالا معترضم، حالا عاصی ام و شما شغلها و زندگی ام راگرفتید و شمایک جواب به من بدهکارید!
چرا طرف ظلمرا گرفتید؟
شما که از رشوه ها؛ اختلاس؛ شر خرها ؛ تهدیدهای مدام و عملی شده و جعل اطلاع داشتید.....خودتان گفتید ۱۵ سال حبس به او خورده....چه شد ؟ حبس را خرید ؟
شرفتان را چقدر فروختید؟
به اندازه دردِ دندان مادرم ،که نمیتوانم دندانپزشک ببرمش ، ارزش داشت ؟
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CdmGmKVq12T/?igshid=MDJmNzVkMjY=
فقط یک پستچی ساده نبود،دانشجوی عمران که به انقلاب فرهنگی برخورده بودودرس را رها کرده ومیخواست کمک خرج مادرش باشد.چهارده ساله بودم که باعلی برای خودمان در ایران یک مدینه فاضله ساختیم.علی،همان پسرک معروف پستچی#گیشا، که همه او را یادشان است.
مدینه فاضله،یعنی جایی که لذت ببری؛ زندگی کنی، افتخارکنی،بچه هایت را بزرگ کنی و ببالی که در این خاک آرام بگیری.
و حالا همه ی آرزوها از من گرفته شده. نه برای اینکه پول آرد یا ماکارانی بالا رفته،
برای اینکه حرمت انسان از بین رفته!
من به عنوان یک نویسنده ،که سی و هفت سال از عمرم؛ نوشتم اینجا صحبت نمیکنم.
سیزده ساله بودم سروش،
کیهان بچه ها،زنان؛همشهری،همه جا مطلب میدادم.یاسردبیر بودم.
70 کتاب دارم که خودتان بارها کاندیدجایزه کردید!جایی نمیگویم!
هشت بارجایزه اول متن فجر و بارها کارگردانی اول...
جایزه پروین اعتصامی،تندیس اول گفتگوی بین تمدنها،دهها بار داوری،ده ها جایزه دیگر،جایزه بهترین نمایشنامه نویس بعداز انقلاب!
تدریس مدام در دانشگاه.
شما#حرمت مرا،امروز #شکستید!
شما وقتی به من میگویید ضامن، چک کارمندی!میدانید من ندارم، ومیدانید هرگز یک تومن از شما وام نگرفتم و
میدانم شما، آقا، چقدر وام گرفتید!برگه اش پیش مناست! فکرنکنیدازکجا میدانم؟من روزنامه نگارم.
علی در #پستچی_دو،مجبور شد قصه را به آن شکل تمام کند، ماتحت فشار شدیدی بودیم.بعدهابه ماگفتند،بگویید،علی مرده!
قبول نکردم!گفتند بگوجسدش را پیدا نکردیم واین خاکستررا به نشانه او گذاشتیم، قبول نکردیم.
نه،علی اینگونه نیست.ویرانش کردید!
او نمرده،شما آزارش دادید،تیمارستانش بردید!
گریخت وحالابرگشته!
برگشته،تااز مردمش،حمایت کند،او شوهر من نیست!
پدردخترمهم،که تایم کوتاهی همسر من بود،درکلاب هاوس زندگی میکند!چه پدری!
او #مدیون من است.همانگونه برادری که وصیت نامه پدرم را رو نکرد ،آن دفترخانه،پلمب شد و وصیت نامه مخدوش اعلام شد!
وازآن همه زمین ،خانه و مال پدری..هیچ به من نرسید!همین هم ،که در آن هستم، سه دنگش را ازخواهرم؛خریده ام.
این آقا هم ،مدیون من است.من یک روز؛ اینها را برای دخترش و همگان، کامل نشر میدهم.
در #رمان ابدی.
یک روز،دخترش میفهمد که با چه کسانی محشور است.اگر درک یک قصه تلخ واقعی راداشته باشد.
برخی دخترعموهای من ایرانند و میبینندکه من چهمیکشم!از اینستاگرام خواستم بیرون بیایم؛
چون من#دختر_خوشبخته نیستم!حالا افشاگرم!
حالا معترضم، حالا عاصی ام و شما شغلها و زندگی ام راگرفتید و شمایک جواب به من بدهکارید!
چرا طرف ظلمرا گرفتید؟
شما که از رشوه ها؛ اختلاس؛ شر خرها ؛ تهدیدهای مدام و عملی شده و جعل اطلاع داشتید.....خودتان گفتید ۱۵ سال حبس به او خورده....چه شد ؟ حبس را خرید ؟
شرفتان را چقدر فروختید؟
به اندازه دردِ دندان مادرم ،که نمیتوانم دندانپزشک ببرمش ، ارزش داشت ؟
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CdmGmKVq12T/?igshid=MDJmNzVkMjY=