🌈🍀چکامه سبز🤍💚
218 subscribers
3.18K photos
370 videos
59 files
237 links
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
"قصــــــــــــہ"
قصه تڪرار شد بازهـــــم
قصه گیســـــوے تـــــــــــو
غروب دلتنگ شهر و جاے متروڪ تــو
آسمان ابرے وابرهاے باران پرست
این منم آخرین عاشق جا مانده از شهر قشنگ ...

#سیروان_حبیبی



@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
کجایی که زخمهایت
سر باز کرده اند باز!
خون می چکد
از چشمهای بی فروغِ به راه مانده
و می غلتد به روی سکوت لبخند!
و اینگونه است
حکایت سرخگونگی لبها!
اشک و خون.....

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
آسمان گریست
باران زمین راشست
برف
سپید ترین شعرش را سرود
اما رد پای سرخ تو
جایی میان گلویم
باقی مانده است هنوز...

#مریم_ک


@chekamehsabz🍀
نفس در نبودنت
تنگ می‌شود.
راه گلو‌ را بسته اند
«دوستت دارم » های گفته نشده

#مازیارمجد


@chekamehsabz🍀
پرتره ی زنی روی تابلو
خسته و پر از معنا
باید رسید به تکامل آب و آیینه
در روزگاری که عشق
قفس را میماند
که آی فلانی دوستت دارم و از آن منی
نفسم تنگ شده در برهوت آدمها
من به یک شعر میمانم
نانوشته، ناخوانده
کنج یک خیال دور

#ترنم


@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصرچهارشنبه
زمستان
بارانی که میبارد
شعر و ترانه
و رد پایی به جا مانده در حجم سرد یک خیابان

#ترنم

@chekamehsabz🍀
Forwarded from اتچ بات
بی تردید مرده ام
این هجمه ی خواهندگی عقیم
از کدامین ناودان
بر من می بارد؟
این رستن دمادم چیست
که هر لحظه در من فوران می کند و
بی فرجام سرم را به لحد می کوبد؟
بی شک مرده ام!
که کالبد رقیق و اثیریم
در تن تو سیر می کند و
در سینه ات
دلشوره ای غریب
می آفریند!!!
حتمن مرده ام!
که از جنس خاطره ام
اینچنین دور و
اینسان نزدیک....
آری
مرده ام....

شعر و خوانش از : #مرجانه_جعفريان



@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
اگر نقاش بودم
برایت تابلویی می کشیدم
زنی که همه ی تخم مرغهایش را
در یک سبد گذاشته
و باد سبد را برگردانده
و باران آنها را شسته
و حال
زن بر جای خالی تخم مرغها
نگاه می کند
و فکر می کند
اصلا شاید از اول سبدی نداشته...
اگر نقاش بودم
برایت
تابلویی می کشیدم
از دستهای خالی زنی که
سبدهایش را
تخم مرغهایش را
لبخندهایش را
باورهایش را
خودش را....
به خاک می سپارد
....

#مرجانه_جعفریان




@chekamehsabz🍀
گاهی دستبوس خودمون باشیم

دستهایم را دوست دارم
خیلی مهربان است
برایم چای می ریزد
اجازه می دهد چانه ام را رویش بگذارم
و کنار پنجره به بارش باران نگاه کنم
اشک هایم را نرم از صورتم پاک می کند
فنجان چای را برایم نگه میدارد
تا جرعه جرعه آن را بنوشم
فکرهای آزار دهنده ام را برایم
در دفترم می نویسد تا ذهنم سبک شود
انگشتهای پاهایم را
وقتی از دویدنهای بسیار زوق زوق می کند
برایم می مالد
کمی که خسته می شود
روی پایم آرام چون گربه ی ملوسی
استراحت می کند
می دانم مرا دوست دارد
وقتی سردم می شود
پتو را آرام رویم می کشد
بالش را زیر سرم مرتب می کند
تا راحت تر بخوابم
کتابی را که می خوانم برایم آرام ورق می زند
خاک گلدانهایم را عوض میکند
اتاقم را مرتب می کند با مهارت لباسهایم را
تا می کند و در کشوها میگذارد
برایم غذا می پزد و ظرفها را می شوید
شبها کنار صورتم روی بالش دراز می کشد
تا احساس تنهایی نکنم
صبحها زنگ ساعت را خاموش می کند
بدون اینکه از چشمهایم کمک بگیرد
تا کمی بیشتر بخوابم
وقتی بیدار می شوم
پرده را کنار می زند
تا نور خورشید را حس کنم
خوشحالم که دستهایم را دارم
گاهی دستبوس خودمون باشیم.


#محتشمي

@chekamehsabz🍀
سلام ما بر درکه باد
در آغاز اسفند،
و بر کوههای البرز
و بر رود
و بر باران
و آبشار و چشمه و مِه
و سلام ما بر خزه
و بر درختی که در انتظار بهار است

#محسن_خدمتگزار



@chekamehsabz🍀
"اسفند"

در بی رنگ ترین
روزهای سال,
پر می شوم از بودن!
کودکی سوار بر دوچرخه
که باد را می شکافد و
زندگی را می بلعد و
عبور می کند.....
در بی رنگ ترین
روزهای سال,
لخته های کبود روحم را
-توامانِ درد و حسرت-
تف می کنم
به آرامی....
در این بی رنگ ترین
روزهای سال.....

#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
روی لبهایت حروف نامم را هجی می‌کنی
وَ من، چه دارم که در صدایت بریزم؟
جز مشتی کلمه!
چند سطر دلواپسی!
یا ترانه‌ای اندوه بار!
هربار به این آشیانه می‌رسی
هر بار مرا صدا می‌زنی
چندین چکاوک در گلویت
آواز خونین سر می‌دهند؟
می‌خواهم از خودم بیرون بزنم
از این جهان تنگ و تاریک
از لایه‌های درهم تنیده‌ی اندوه
باید
بر دشت سرخ لاله‌هایی بِدوم
که از خون جگر رنگ گرفته‌اند
می‌خواهم
قهوه نوش نگاه تو باشم!
آرام صدایت کنم
و نامت را بر بال شاپرک‌ها
مشق عشق بنویسم
تا در حریر بالهایشان نوازش شوی
و حصر پیله‌ی دلتنگی‌ام را بگشایی
نام تو را
بر شاخه‌های نارنج، شکوفه بکشم
تا
غرق در بهاری با طراوت و معطر بمانی
نام تو را روی دامن سپید قاصدکها
فوت کنم
تا پر شور
هزاران خبر عاشقانه را
روی پنجره‌های بی قرار عشاق مخابره کنند
تو را آبی می‌کشم، وسیع و زلال
به بوم سپید خیالم
خورشید روشنی که
گندمزار طلائی گیسوانم را، رنگ آفتاب می‌زنی
که از اشتیاق خوشه خوشه
به هم آغوشی نسیم به رقص می‌آیند.
دوباره مرا صدایم کن!

شعر و نقاشی :
#روژان_ب


@chekamehsabz🍀
"بدل"

دلم برای بدل کارهای سینما می سوزد,آدمهای ساکتی که سایه وار سخت ترین و پرمخاطره ترین کارها را انجام می دهند, آدمهایی که همیشه ناشناس باقی می مانند و خرج "ستاره شدن" دیگری می شوند...
شاید امروز با "مجازی" شدن همه چیز دیگر به این آدمها نیازی نباشد ولی نقش بدلکاری همیشه در زندگی آدمها هست و بعضی از آدمها نقش بدل بعضی دیگر را بازی می کنند که بی پشتوانه ترین نقشی ست که می توان ایفا کرد! شاید نقش منفی های فیلمها یا آدم منفی های دور و برمان اصیل تر و قابل درک تر باشند تا بدل کارها...!
غم انگیز است در اوج بودن,نباشی!
در اوج حضور,فراموش شوی!
غم انگیز است سایه ی دیگری بودن!
...
من برای انسانها اصالت قائلم و هیچکس را جایگزین دیگری نمی دانم و می اندیشم هر انسان دنیایی ست یگانه و تکرار ناشدنی! بر این باورم که اندوه و شادی دیگران, همسنگِ همانها در من, مهم و محترم است و آدمها "ابزاری" برای خوشحال کردن من نیستند...
باید به این درک و درایت برسم که هر انسانی خود, قصه ایست یکتا و منحصر به فرد, باید بدانم که:
هیچ "آمده ای" بدلِ "رفته ای" نیست.

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
انگار که آخر دنیاست
انگار هیچ راهی به مقصد نمی رسد
و زمان چون تابلویی مه گرفته
ایستاده....
انگار پرندگان نای پرواز ندارند و
رودخانه رمق جاری شدن...
انگار درختها
سبزینه هایشان را گم کرده اند و
خورشید حوصله ی تابیدن
ندارد
انگار باد در خانه نشسته و
فراموش کرده وزیدن را....
انگار....
زمین لرزه ای باید
که دست شوق را بگیرد و این رخوت باتلاق گونه ی بی ثمر را
در هم ریزد
و حافظه ی زمین
شکفتن و زایش را
دوباره به خاطر بیاورد....

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
و کوچه بی رحم میشود گاهی
وقتی باد را در آغوش میگیرد
برگها میرقصند
خاطره ها جان میگیرند
و من پر میشوم از خیال پاییزییت

#ترنم


@chekamehsabz🍀
آن دورها
در سالهای جوانی ام
ایستاده ای
با موهای لخت سیاه
و شانه های مردانه
و شرم و غروری آمیخته به عشق
آن دورها
روی نیمکت سرد پارک
هنوز
جای گرمای دستهایمان مانده است
که پنهانی در هم گره خورده بود
آن دورها
آه چقدر محو و آرامند
گم شده در بوی مه و رطوبت
که روی سیاهی براق رسته از صورتت می نشست
اولین عشق من !
مثل بلند ترین رودخانه ی هستی
هنوز
ردپایت در قلبم جاریست
و در سپیدی گیسویم مثل برف می نشیند
چه شرم نجیبی جاری بود
در نگاهت
آه نگاهت..
که دیگر از آن دورها پیدا نیست

#مریم_ک



@chekamehsabz🍀
بیا کمی زندگی کنیم
من چای دم میکنم
تو گلدانها را آب بده
من پرده ها را کنار میزنم
تو پنجره ها را بسمت نور باز کن
من کبوترها را صدا میزنم
تو برای چکاوکها ترانه بساز
بیا میان یک طلوع و غروب
عاشقی را میان بوسه هایمان رد و بدل کنیم
....
بیا کمی زندگی کنیم
بهار همین نزدیکیهاست

#ترنم


@chekamehsabz🍀