#یاد_دوست
امروز به پای هر که نوشم ،خوب است
از بهر هرآنکه شعر پوشم ،خوب است
در منزل چشم تو فتاده عکسم
امروز اگر غزل فروشم ،خوب است
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
امروز به پای هر که نوشم ،خوب است
از بهر هرآنکه شعر پوشم ،خوب است
در منزل چشم تو فتاده عکسم
امروز اگر غزل فروشم ،خوب است
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (مرجانه جعفریان)
و قلم!
آخرین تیر ترکش دردناکمان است
آنگاه که کلام
از میان لبهای لرزان
متولد نمی شود
و چشمها
سخن را به گریه
نشسته است.....
#مرجانه_جعفریان
#روز_قلم_گرامی_باد
@chekamehsabz🍀
آخرین تیر ترکش دردناکمان است
آنگاه که کلام
از میان لبهای لرزان
متولد نمی شود
و چشمها
سخن را به گریه
نشسته است.....
#مرجانه_جعفریان
#روز_قلم_گرامی_باد
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....
#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....
#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
باید از این میانه برخیزم
شاید
جای بهتری باشد
که تیرهایش هنوز
به رسم اجدادشان
بوی دروغ نمی دهند
رنگ درخت دارند
جایی دور
جایی برای آسوده مردن
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
باید از این میانه برخیزم
شاید
جای بهتری باشد
که تیرهایش هنوز
به رسم اجدادشان
بوی دروغ نمی دهند
رنگ درخت دارند
جایی دور
جایی برای آسوده مردن
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
چند واژه در دهان این شعر جا مانده
فصل تقسیمِ مرهم،
بر زخمهای کهنه است.
آنجا که ...
راه میرود
نفس میکشد
و به عمق یک سماجت نابلد
عاشق می شود
می گرید
می خندد
می بارد
و به پهنای دلِ پروانه
عاشق می شود
می سوزد
می سازد
می بالد
و به اندازه ی یک کوه بلند
عاشق می شود
مردی که لابه لای تاریخ ، موهای معشوقه اش را می بافت
حالا
به بلندای یک قرن
تنها مانده است.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
چند واژه در دهان این شعر جا مانده
فصل تقسیمِ مرهم،
بر زخمهای کهنه است.
آنجا که ...
راه میرود
نفس میکشد
و به عمق یک سماجت نابلد
عاشق می شود
می گرید
می خندد
می بارد
و به پهنای دلِ پروانه
عاشق می شود
می سوزد
می سازد
می بالد
و به اندازه ی یک کوه بلند
عاشق می شود
مردی که لابه لای تاریخ ، موهای معشوقه اش را می بافت
حالا
به بلندای یک قرن
تنها مانده است.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
ازتیر زهر آغشته دوران،
جان بدر بردم،
ازتیر نگاه تو
نخواهم جان بدر برد!
در پیکار بادشمن،
سنگر موهایم را
یادت نرود!
دستی بکش
تا زاهد ظاهرنما،
در محراب آغشته بخون عشاق
پریشان شود!
برقصانم میان آغوشت
در میدان هزاران تیر؛
_هرچه بادا باد!_
بگو زلف پریشان و
آزادی نگاهش
اورا کشت!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
ازتیر زهر آغشته دوران،
جان بدر بردم،
ازتیر نگاه تو
نخواهم جان بدر برد!
در پیکار بادشمن،
سنگر موهایم را
یادت نرود!
دستی بکش
تا زاهد ظاهرنما،
در محراب آغشته بخون عشاق
پریشان شود!
برقصانم میان آغوشت
در میدان هزاران تیر؛
_هرچه بادا باد!_
بگو زلف پریشان و
آزادی نگاهش
اورا کشت!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
از تیر نگاه
تا تیر روزگار...
بر پیکر زمین و زمان
خستهام !
من
در مرکز زمین و خود
ایستادهام !
اگر؛
از آسمان تیر ببارد
حتی...
من
در تیررس زمان
نشستهام !
من زادهی تیرم
#مهناز_رضا_زاده
@chekamehsabz🍀
از تیر نگاه
تا تیر روزگار...
بر پیکر زمین و زمان
خستهام !
من
در مرکز زمین و خود
ایستادهام !
اگر؛
از آسمان تیر ببارد
حتی...
من
در تیررس زمان
نشستهام !
من زادهی تیرم
#مهناز_رضا_زاده
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
از جمجمه کودک میکروسفال
تا فشار توده مغزی سالخورده ای
خمیدگی زمان و فضا
کرنش به تیر رس قضای توست
از عدم با کون صدایم زدی
از زخم هایم مپرس
که
هزاران اشک در مویه هایم
سرگردان الرحیل توست
ای یگانه حاکم مدعی
عهدی به سابقه الست
میان من و توست
#محسن_شریفی
@chekamehsabz🍀
از جمجمه کودک میکروسفال
تا فشار توده مغزی سالخورده ای
خمیدگی زمان و فضا
کرنش به تیر رس قضای توست
از عدم با کون صدایم زدی
از زخم هایم مپرس
که
هزاران اشک در مویه هایم
سرگردان الرحیل توست
ای یگانه حاکم مدعی
عهدی به سابقه الست
میان من و توست
#محسن_شریفی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
گلهای مرده
آخرین نفس جغد
و پروانه ای که من کشتهام
به دست رنج
رحم طبیعت است
ظلم
دل نبند
به سخاوت ترازوی عدالت
آموخته ، سوخت آزموده را
که پیدا نشود
درهای پشت دیوار
به پایان شب امید نیست
اینگونه روزگار
روزش مرده است
رنج خاطرات
زیر پای سرم میچرخد
چارپایه میخندد
در تاریکترین روز بی آغاز
و نیوتن میبارد
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
گلهای مرده
آخرین نفس جغد
و پروانه ای که من کشتهام
به دست رنج
رحم طبیعت است
ظلم
دل نبند
به سخاوت ترازوی عدالت
آموخته ، سوخت آزموده را
که پیدا نشود
درهای پشت دیوار
به پایان شب امید نیست
اینگونه روزگار
روزش مرده است
رنج خاطرات
زیر پای سرم میچرخد
چارپایه میخندد
در تاریکترین روز بی آغاز
و نیوتن میبارد
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
رکب عشق را خورده ایم
با سینه بندی تهی...
و آماسیده لب رُژِ قرمز خونی،
و هرم نفس های داغ پیاپی،
رکب عشق را خورده ایم
در تختخوابی به پهنای هوس
پیچیده....
و لمس کرده ایم
یکی شدن را،
و سپس...
و اما بعد...
در دو سوی پرتگاه تختخواب خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
و در پی سوم شخص مفرد
قفل ها گشوده ایم
و تنها...
وتنها...
زیر یک سقف خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
با گل های سرخ در مسیر باد
از بچه های چهارراه سعادت آباد
#فرزادسنایی
#اروتیک
#تابستان داغ1401
@chekamehsabz🍀
با سینه بندی تهی...
و آماسیده لب رُژِ قرمز خونی،
و هرم نفس های داغ پیاپی،
رکب عشق را خورده ایم
در تختخوابی به پهنای هوس
پیچیده....
و لمس کرده ایم
یکی شدن را،
و سپس...
و اما بعد...
در دو سوی پرتگاه تختخواب خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
و در پی سوم شخص مفرد
قفل ها گشوده ایم
و تنها...
وتنها...
زیر یک سقف خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
با گل های سرخ در مسیر باد
از بچه های چهارراه سعادت آباد
#فرزادسنایی
#اروتیک
#تابستان داغ1401
@chekamehsabz🍀
می بینم
سایه ام را
دور می شود
به دنبال ردپایت
ماشه را می چکانم!
و شلیک!
بر میان جمجمه ام
این مرگ باید تازه بماند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
سایه ام را
دور می شود
به دنبال ردپایت
ماشه را می چکانم!
و شلیک!
بر میان جمجمه ام
این مرگ باید تازه بماند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
شب خودش را به شیشه چسبانده
و سکوت مهتابی پنجره
از پرتگاه خاطره ات
سر می خورد
کجای بیخوابی ام تو را
گریه کنم
بر پلکهایی که تسلیم نمی شود
تا چشمهایی که تو را می جویند
بوی تنت
روی تار و پود این بستر
سماع می کند
و من
در خیالت می چرخم
می چرخم
می چرخم
و در سرگیجه ی این گرداب
به تیره ترین پرتگاه روحم پرتاب می شوم
آه
با من بگو
چگونه می شود
چگونه می شود
تو را از خاطر برد
تویی که منی
و چون رگهایم
در من گره خورده ای
در سکوت خاکستری ات
آنسوی شهر
نفسی عمیق بکش
صدای نفس هایت را هنوز
در گودی گردنم
حس می کنم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
و سکوت مهتابی پنجره
از پرتگاه خاطره ات
سر می خورد
کجای بیخوابی ام تو را
گریه کنم
بر پلکهایی که تسلیم نمی شود
تا چشمهایی که تو را می جویند
بوی تنت
روی تار و پود این بستر
سماع می کند
و من
در خیالت می چرخم
می چرخم
می چرخم
و در سرگیجه ی این گرداب
به تیره ترین پرتگاه روحم پرتاب می شوم
آه
با من بگو
چگونه می شود
چگونه می شود
تو را از خاطر برد
تویی که منی
و چون رگهایم
در من گره خورده ای
در سکوت خاکستری ات
آنسوی شهر
نفسی عمیق بکش
صدای نفس هایت را هنوز
در گودی گردنم
حس می کنم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
نبض
نفس های بریده
شرم
بوسه
بوی ترقوه
تن گرم
حیا و شرمی که از آستین شب
بالا میرود
نجوای معاشقه های نیمه
پیچیده میان تختی در آن سوی شهر
و این سوی شهر،
پسر زیبای من
نام او را گرفت.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
نفس های بریده
شرم
بوسه
بوی ترقوه
تن گرم
حیا و شرمی که از آستین شب
بالا میرود
نجوای معاشقه های نیمه
پیچیده میان تختی در آن سوی شهر
و این سوی شهر،
پسر زیبای من
نام او را گرفت.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
وقتی فقر،
به هزاران بکارت معصوم
تجاوز میکند
و حتی شرع
ماله میکشد
بر تن فروشیهای محترمانه،
با تو عاشقی خواهم کرد!
کدام مشاعره
از دم و بازدم ما،
که چنان شاخه های
به هم تنیده تاک،
بریکدیگر پیچیده ایم زیباتر خواهد بود؟!
تسلیم نگاه تو شدن،
صلح من است با من
پس از جنگهایی بیشمار!
زخمی تنم را به بوسه ای بنواز،
که سرباز خسته روحم
جز بازوانت سنگری نمیبیند.
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
به هزاران بکارت معصوم
تجاوز میکند
و حتی شرع
ماله میکشد
بر تن فروشیهای محترمانه،
با تو عاشقی خواهم کرد!
کدام مشاعره
از دم و بازدم ما،
که چنان شاخه های
به هم تنیده تاک،
بریکدیگر پیچیده ایم زیباتر خواهد بود؟!
تسلیم نگاه تو شدن،
صلح من است با من
پس از جنگهایی بیشمار!
زخمی تنم را به بوسه ای بنواز،
که سرباز خسته روحم
جز بازوانت سنگری نمیبیند.
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
دلشوره ی مبهم و پنهان مرا
موریانه ی زیرکِ این ذهنِ خسته، با خبر میشود
می بوسد در آن شبِ بارانی
این کهنه زخمِ لجوجِ تنهایی را
و تقویمِ بلا تکلیفِ من،
روزهای دلتنگیش بيشمار.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
موریانه ی زیرکِ این ذهنِ خسته، با خبر میشود
می بوسد در آن شبِ بارانی
این کهنه زخمِ لجوجِ تنهایی را
و تقویمِ بلا تکلیفِ من،
روزهای دلتنگیش بيشمار.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
Audio
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
خوانش: #مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
خوانش: #مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ننگ بر من!
ننگ بر روزهای بی مایه
ننگ بر عشق!
ننگ بر سروده های بی خاصیت
ننگ بر آسمان!
ننگ بر ابری که نمی بارد
ننگ بر زمین!
ننگ بر خاکی که تکه هایت را
وصله نمی کند
ننگ بر سکوت!
ننگ بر حلقومی که خاموش است
آه!
ننگ بر راه!
ننگ بر جاده ای که
مرا به تو نمی رساند...!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ننگ بر روزهای بی مایه
ننگ بر عشق!
ننگ بر سروده های بی خاصیت
ننگ بر آسمان!
ننگ بر ابری که نمی بارد
ننگ بر زمین!
ننگ بر خاکی که تکه هایت را
وصله نمی کند
ننگ بر سکوت!
ننگ بر حلقومی که خاموش است
آه!
ننگ بر راه!
ننگ بر جاده ای که
مرا به تو نمی رساند...!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
بر دار عبث نیاکانم
خویش را نخواهم
آویخت !
به ستاره های کوچک
هنوز نروییده
از دل خاک
ایمان دارم...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
خویش را نخواهم
آویخت !
به ستاره های کوچک
هنوز نروییده
از دل خاک
ایمان دارم...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀