این چاه ویل
آفرینه ی توست
سوزان و بی انتها!
من اما!
در دوزخ
آفریدگاری
دیگرم
....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
آفرینه ی توست
سوزان و بی انتها!
من اما!
در دوزخ
آفریدگاری
دیگرم
....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
انسان
در غیاب جغد شب مست
آفتی جَست و طلوع کرد
بند ناف هر بلوطی
به لبان باد پیوست
شاید آری ، بارها گفته باشد ابر تیره
در پس هر سوز و بادی
آسمان با آسمان در غم چکیده
من نمیدانم
چه هستم
آدم هستم یا گلوله
زیر باران عاشقم
مستِ بهارم
زیر برف گنجشکی از شیطان گریخته
با هیاهو کردنم
دشنامِ برگم
در جهانِ توپ و موشک
من جنازه
خسته ام ، خسته تر از اسب رمیده
همچو آهویی به مردابِ خطر
از ترس پریده
من نخواستم آدمی را
من نخواستم زندگی را
من نخواستم
من نخواستم
من نخواستم ...
جسم و جانم تا ابد بوی اسارت میدهد
درد دارد گفتنش با این صراحت
میگویم ولی
آفتِ جانِ زمینم .
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
در غیاب جغد شب مست
آفتی جَست و طلوع کرد
بند ناف هر بلوطی
به لبان باد پیوست
شاید آری ، بارها گفته باشد ابر تیره
در پس هر سوز و بادی
آسمان با آسمان در غم چکیده
من نمیدانم
چه هستم
آدم هستم یا گلوله
زیر باران عاشقم
مستِ بهارم
زیر برف گنجشکی از شیطان گریخته
با هیاهو کردنم
دشنامِ برگم
در جهانِ توپ و موشک
من جنازه
خسته ام ، خسته تر از اسب رمیده
همچو آهویی به مردابِ خطر
از ترس پریده
من نخواستم آدمی را
من نخواستم زندگی را
من نخواستم
من نخواستم
من نخواستم ...
جسم و جانم تا ابد بوی اسارت میدهد
درد دارد گفتنش با این صراحت
میگویم ولی
آفتِ جانِ زمینم .
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
می نویسم شعر
تا فردایی...
باشم
و همین ردً پا کافیست
تا بدانند
"به کجا می روم آخر،
ننمایی وطنم..."
سالها پیش،
در سماعی مرگ آسا
تا آسمان رفتم
و باز...
زمین شد وطنم
می چرخم
می چرخم
می چرخم
و در سرگیجه های سرم،
داد "انا الحق" می زنم،
پنبه میزنم خودم را
حلاج وار
و کسی فریاد میزند
"احرام دگر بند
ببین یار کجاست..."
گوشم سوت می کشد،
سوزن بان خط عوض میکند،
و من در روی پل "وِرِسک"
سرگردان،
ترس سقوط دارم....
خوابم نمی آید به چشم،
و هی قلم می تراشم،
دو سر تراش
تا از اباطیل و اراجیف جا نمانم
کجاست آیا
انکه میگوید به من،
بنویس
بنویس
بنویس
اراجیف و تُرَهات و موهومات
کاشکی قلم نبود،
جوهر نبود،
و کاغذ...
من میرفتم
به همان جا که گفت:
"از کجا آمده ام..."
#فرزادسنایی
#آنی
#مولوی
#شاعرگمنام(احرام دگر بند...)
#بیخوابی
#کویرسیرجان
#اسفند۱۴۰۰
@chekamehsabz🍀
تا فردایی...
باشم
و همین ردً پا کافیست
تا بدانند
"به کجا می روم آخر،
ننمایی وطنم..."
سالها پیش،
در سماعی مرگ آسا
تا آسمان رفتم
و باز...
زمین شد وطنم
می چرخم
می چرخم
می چرخم
و در سرگیجه های سرم،
داد "انا الحق" می زنم،
پنبه میزنم خودم را
حلاج وار
و کسی فریاد میزند
"احرام دگر بند
ببین یار کجاست..."
گوشم سوت می کشد،
سوزن بان خط عوض میکند،
و من در روی پل "وِرِسک"
سرگردان،
ترس سقوط دارم....
خوابم نمی آید به چشم،
و هی قلم می تراشم،
دو سر تراش
تا از اباطیل و اراجیف جا نمانم
کجاست آیا
انکه میگوید به من،
بنویس
بنویس
بنویس
اراجیف و تُرَهات و موهومات
کاشکی قلم نبود،
جوهر نبود،
و کاغذ...
من میرفتم
به همان جا که گفت:
"از کجا آمده ام..."
#فرزادسنایی
#آنی
#مولوی
#شاعرگمنام(احرام دگر بند...)
#بیخوابی
#کویرسیرجان
#اسفند۱۴۰۰
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
از من عبور کردی و من دیگری شدم
در نی نی چشمهای تو ،خاکستری شدم
در خانه ی دلت دگرم جای وصل نیست
بی روی ماهت ز عالم و آدم بری شدم
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
از من عبور کردی و من دیگری شدم
در نی نی چشمهای تو ،خاکستری شدم
در خانه ی دلت دگرم جای وصل نیست
بی روی ماهت ز عالم و آدم بری شدم
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
شیشه ها برق می زند
عطر ناب ترین شوینده ها با نسیم لابه لای حریر پرده می پیچد دستمال های شسته را روی بند می اندازم و گلدان ها را آب می دهم می نشینم روی مبل و زل می زنم به حباب های درخشان لوستر
با تمام توانم تمام خانه را ساییده ام
جای همه چیز را عوض کرده ام
جای مبلی که روی آن لم می دادی
جای میزی که روی آن غذا می خوردیم
حتی جای ظرف ها را عوض کردم کتاب مورد علاقه ات را در دور دست ترین جای قفسه ی کتابخانه گذاشتم پیراهنی را که دوست داشتی لابه لای لباس های کهنه داخل کیسه ی زباله مچاله کردم
روبالشی ها و ملحفه ها را نو کردم رد تنت روی آنها مانده بود
حالا نشسته ام روی مبل دقیقا جایی که دوست نداشتی باشد نگاه می کنم به اطراف همه چیز تمیز است اما انگار باز هم غباری روی همه ی خانه نشسته است غباری که با هیچ دستمال و شوینده ای پاک نمی شود انگار
خاطره ی حضورت بوی بودنت از خانه تکانده نمی شود
هزار بهار هم که بیاید و برود
این خانه هم مثل من رد خراشی بر چهره دارد
#خانه_تکانی
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
عطر ناب ترین شوینده ها با نسیم لابه لای حریر پرده می پیچد دستمال های شسته را روی بند می اندازم و گلدان ها را آب می دهم می نشینم روی مبل و زل می زنم به حباب های درخشان لوستر
با تمام توانم تمام خانه را ساییده ام
جای همه چیز را عوض کرده ام
جای مبلی که روی آن لم می دادی
جای میزی که روی آن غذا می خوردیم
حتی جای ظرف ها را عوض کردم کتاب مورد علاقه ات را در دور دست ترین جای قفسه ی کتابخانه گذاشتم پیراهنی را که دوست داشتی لابه لای لباس های کهنه داخل کیسه ی زباله مچاله کردم
روبالشی ها و ملحفه ها را نو کردم رد تنت روی آنها مانده بود
حالا نشسته ام روی مبل دقیقا جایی که دوست نداشتی باشد نگاه می کنم به اطراف همه چیز تمیز است اما انگار باز هم غباری روی همه ی خانه نشسته است غباری که با هیچ دستمال و شوینده ای پاک نمی شود انگار
خاطره ی حضورت بوی بودنت از خانه تکانده نمی شود
هزار بهار هم که بیاید و برود
این خانه هم مثل من رد خراشی بر چهره دارد
#خانه_تکانی
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
Smuga Cienia (Smuga Cienia) (1976)
@Astral_one
.
از آن دو
فقط یکی عاشق بود
از آن دو
فقط یکی
میخندید
میگریست...
از آن دو
فقط یکی
میخواست بگوید
این همه باد
از وزیدن توست
این همه باران
از باریدن توست
که خواب از تو...
بیداری از تو...
از آن دو
فقط یکی را
غم خورد...
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
از آن دو
فقط یکی عاشق بود
از آن دو
فقط یکی
میخندید
میگریست...
از آن دو
فقط یکی
میخواست بگوید
این همه باد
از وزیدن توست
این همه باران
از باریدن توست
که خواب از تو...
بیداری از تو...
از آن دو
فقط یکی را
غم خورد...
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
یک شطرنج
دو بازیگر
یکی با استراتژی هوس
یکی با تاکتیک قلبی
یکی با نقاب مهر
یکی در توهم مهر
یکی در عطش
یکی در ولع
یه رود به دریا
یه مسیل به فاضلاب
یکی دنبال ابزار
یکی شیفته ابراز
یکی تا نیاز داره بالا میبره
یکی تا ولع داره نمی بینه
یکی بالا میاره
یکی ایمان نمیاره
یکی برد برده
یکی باخت باخته
#محسن_شریفی
@chekamehsabz🍀
دو بازیگر
یکی با استراتژی هوس
یکی با تاکتیک قلبی
یکی با نقاب مهر
یکی در توهم مهر
یکی در عطش
یکی در ولع
یه رود به دریا
یه مسیل به فاضلاب
یکی دنبال ابزار
یکی شیفته ابراز
یکی تا نیاز داره بالا میبره
یکی تا ولع داره نمی بینه
یکی بالا میاره
یکی ایمان نمیاره
یکی برد برده
یکی باخت باخته
#محسن_شریفی
@chekamehsabz🍀
شهرزاد پنجاهم
ملک زاده ی بارانی
این ویرانه دیگر
بوی قصه نمی دهد
من
قرن هاست
خیره مانده ام
بر سکوت خالی تو
که بر سر واژه هایم
آوار می شود
قصه
در میان استخوان هایم
پوسیده است
و قرن هاست
پایان هیچ افسانه ای خوش نیست
برخیز
شمشیرت را بردار
و
آخرین ضربه را بر گردنم فرود آر
بگذار
جهان پوسیده ی افسانه را
دیگر امید شهرزادی نباشد
تا از زهدان قصه
روشنی نگاه تو را بزاید
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
ملک زاده ی بارانی
این ویرانه دیگر
بوی قصه نمی دهد
من
قرن هاست
خیره مانده ام
بر سکوت خالی تو
که بر سر واژه هایم
آوار می شود
قصه
در میان استخوان هایم
پوسیده است
و قرن هاست
پایان هیچ افسانه ای خوش نیست
برخیز
شمشیرت را بردار
و
آخرین ضربه را بر گردنم فرود آر
بگذار
جهان پوسیده ی افسانه را
دیگر امید شهرزادی نباشد
تا از زهدان قصه
روشنی نگاه تو را بزاید
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
هیچکس هم که نداند
تو می دانی
نسیم بازیگوش
در خانه های شعر
عطر بیدمشک
پنهان در کلام
و جادویی
که می نویسد و می خواند و
می رقصد
تویی...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
تو می دانی
نسیم بازیگوش
در خانه های شعر
عطر بیدمشک
پنهان در کلام
و جادویی
که می نویسد و می خواند و
می رقصد
تویی...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
پا به پای لحظه ها
کودک بمان
صدای ناقوسِ اندوه
در آسمان شوریده ی سالهای بعد،
ماسیده می شود بر آرزوهایت.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
کودک بمان
صدای ناقوسِ اندوه
در آسمان شوریده ی سالهای بعد،
ماسیده می شود بر آرزوهایت.
#ساراشرفی
@chekamehsabz🍀
در تکه های تیره ی خود
دامن فروکشید
آن سرخی سوزان را
در پشت چهره ی خاکستری اش
پنهان کرد
و
گریخت
با عبور نخستین باد رهگذر
شعله
که
که به پروانه دل باخته بود
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
دامن فروکشید
آن سرخی سوزان را
در پشت چهره ی خاکستری اش
پنهان کرد
و
گریخت
با عبور نخستین باد رهگذر
شعله
که
که به پروانه دل باخته بود
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
Audio
شب سر می خورد روی سقف
و صدای پیرمرد
در خوابهایم
طنین می اندازد:
"به کجای این شب تیره بیاویزم"
دریغ
قبایی برتن نمانده
من برهنه ام
دست بر سینه چلیپا کرده
زانوانم
تنها همدم آغوش خالی ام
نمی دانم
از کدام ثانیه ی تیک تاک زمان
نطفه ی در هم شکسته ام
بر سیاهی سترون این شب چکید
اینگونه خالی و نیمه جان...
من برهنه ام
و فریادهای فرو خورده ام را
جزدر جریان بیهوده ی سرخ رگهایم
انعکاسی نیست
تاپ
تاپ
تاپ
صدای تکراری این تلمبه خون
که مثل آخرین مشت های محتضر
زندانی ای فراموش شده
بر دیوار
زخمی می شود
آه
این شب
به این تیرگی را
باران هم نخواهد شست
و هیچ صدایی
در انعکاس برهنگی ام
مرا نمی خواند
کاش
این زهدان تیره و خشک
به دردی ناگهان
مرا می زایید
شاید
به صبحی که نه
به شبی دیگر پرتاب می شدم
شبی که در آن
لااقل
سوسوی ستاره ای باشد
شعر و خوانش : #مریم_ک
@chekamehsabz🍀
و صدای پیرمرد
در خوابهایم
طنین می اندازد:
"به کجای این شب تیره بیاویزم"
دریغ
قبایی برتن نمانده
من برهنه ام
دست بر سینه چلیپا کرده
زانوانم
تنها همدم آغوش خالی ام
نمی دانم
از کدام ثانیه ی تیک تاک زمان
نطفه ی در هم شکسته ام
بر سیاهی سترون این شب چکید
اینگونه خالی و نیمه جان...
من برهنه ام
و فریادهای فرو خورده ام را
جزدر جریان بیهوده ی سرخ رگهایم
انعکاسی نیست
تاپ
تاپ
تاپ
صدای تکراری این تلمبه خون
که مثل آخرین مشت های محتضر
زندانی ای فراموش شده
بر دیوار
زخمی می شود
آه
این شب
به این تیرگی را
باران هم نخواهد شست
و هیچ صدایی
در انعکاس برهنگی ام
مرا نمی خواند
کاش
این زهدان تیره و خشک
به دردی ناگهان
مرا می زایید
شاید
به صبحی که نه
به شبی دیگر پرتاب می شدم
شبی که در آن
لااقل
سوسوی ستاره ای باشد
شعر و خوانش : #مریم_ک
@chekamehsabz🍀
بو می کنم بهار را و این حس نو شدن
در ذره ذره ی تمامی هستی غنوده است
پاییز دلربا جوانه زده به باغ
در نغمه های فاخته, شکفتن سروده است
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
در ذره ذره ی تمامی هستی غنوده است
پاییز دلربا جوانه زده به باغ
در نغمه های فاخته, شکفتن سروده است
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت،
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب،
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی؟ _که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این کریوه به دور،
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.1»
1.از حافظ
#شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت،
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب،
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی؟ _که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این کریوه به دور،
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.1»
1.از حافظ
#شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
نگاه کن!
در هنگامه ی توفان
با مرگ
در یک جام شراب می نوشم
هر شب...
و تو نیستی دیگر
که اشکهایم را بسرایی
و خنده هایم را بستایی...
و من!
بی سرودن و ستودن تو
آبگیر تنهایی هستم
که تصویر ماهِ درون سینه ام
نزدیک ترین و دست نیافتنی ترین
نقشِ بودن است...!
و
هر شب
نداشتنت را به آغوش می کشم و
با مرگ
در یک جام
شراب می نوشم....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
در هنگامه ی توفان
با مرگ
در یک جام شراب می نوشم
هر شب...
و تو نیستی دیگر
که اشکهایم را بسرایی
و خنده هایم را بستایی...
و من!
بی سرودن و ستودن تو
آبگیر تنهایی هستم
که تصویر ماهِ درون سینه ام
نزدیک ترین و دست نیافتنی ترین
نقشِ بودن است...!
و
هر شب
نداشتنت را به آغوش می کشم و
با مرگ
در یک جام
شراب می نوشم....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
نیمه شب
با تیک تاک ساعت
برخاسته از گور
جان گرفته
بر سینه ام نشسته
و با حفره های خالی چشمانش
نگاهم می کند
این بغض کهنه ی سکوت
انگشت استخوانی اش را
می گذارد
روی گردنم
و با آن صدای خالی
که انگار
در کوره راه های جوانی ام
واژه فرو می ریزد
یادم می آورد
آهای
انکارم نکن
من دقیقا اینجا
جایی میان گلویت
دفن شده ام
و من
خیره به عقربه ها و قلم به دست
شعری دگر
می بافم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
با تیک تاک ساعت
برخاسته از گور
جان گرفته
بر سینه ام نشسته
و با حفره های خالی چشمانش
نگاهم می کند
این بغض کهنه ی سکوت
انگشت استخوانی اش را
می گذارد
روی گردنم
و با آن صدای خالی
که انگار
در کوره راه های جوانی ام
واژه فرو می ریزد
یادم می آورد
آهای
انکارم نکن
من دقیقا اینجا
جایی میان گلویت
دفن شده ام
و من
خیره به عقربه ها و قلم به دست
شعری دگر
می بافم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀