Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
#یاد_دوست
درید صدره ی امرداد ,شهریور
برون بداد ز عشق, مهر از سینه
که یار ارچه یاری نکرد وعادی شد
رواست که خالی کنی سینه از کینه
شعر و خوانش:
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
درید صدره ی امرداد ,شهریور
برون بداد ز عشق, مهر از سینه
که یار ارچه یاری نکرد وعادی شد
رواست که خالی کنی سینه از کینه
شعر و خوانش:
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
سایه، روشن گفت : " او فرزند ایران است"
راست می گوید
نام و یادش تا ابد بر بام آزادی درخشان است
آری آری سحر فرزند ایران است
نور می پاشد تنش بر تیره دود سایه افکن بر تن ایران
آری آری دخت آبی دخت ایران است
ز هوشنگ کیانی بازمانده چون سده
آذرنگ دختر آبی فروغ پیکر این مردمان است
آری آری دخت آبی دخت ایران است
#شهرزاد_مقدادی
@chekamehsabz🍀
راست می گوید
نام و یادش تا ابد بر بام آزادی درخشان است
آری آری سحر فرزند ایران است
نور می پاشد تنش بر تیره دود سایه افکن بر تن ایران
آری آری دخت آبی دخت ایران است
ز هوشنگ کیانی بازمانده چون سده
آذرنگ دختر آبی فروغ پیکر این مردمان است
آری آری دخت آبی دخت ایران است
#شهرزاد_مقدادی
@chekamehsabz🍀
به پایان رسیدیم اما
نکردیم آغاز ،
فرو ریخت پرها
نکردیم پرواز ،
ببخشای
ای روشن عشق بر ما ،
ببخشای
ببخشای اگر صبح را
به مهمانی ِ کوچه
دعوت نکردیم
ببخشای
اگر روی پیراهن ما
نشان عبور سحر نیست ؛
ببخشای مارا
اگر از حضور فلق
روی فرق صنوبر
خبر نیست .
نسیمی
گیاه سحرگاه را،
در کمندی فکنده ست و
تا دشت بیداری اش می کشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم ،
در آن سوی دیوار بیمیم .
ببخشای
ای روشن عشق
بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم ،
اما
نکردیم آغاز ؛
فرو ریخت پرها
نکردیم پرواز .
#شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
نکردیم آغاز ،
فرو ریخت پرها
نکردیم پرواز ،
ببخشای
ای روشن عشق بر ما ،
ببخشای
ببخشای اگر صبح را
به مهمانی ِ کوچه
دعوت نکردیم
ببخشای
اگر روی پیراهن ما
نشان عبور سحر نیست ؛
ببخشای مارا
اگر از حضور فلق
روی فرق صنوبر
خبر نیست .
نسیمی
گیاه سحرگاه را،
در کمندی فکنده ست و
تا دشت بیداری اش می کشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم ،
در آن سوی دیوار بیمیم .
ببخشای
ای روشن عشق
بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم ،
اما
نکردیم آغاز ؛
فرو ریخت پرها
نکردیم پرواز .
#شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانیهای منتظر
و ماهیهای حوض
و لبخندی که به شوق
بر لبانم میبندد
که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد...
#سیدعلی_صالحی
@chekamehsabz🍀
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانیهای منتظر
و ماهیهای حوض
و لبخندی که به شوق
بر لبانم میبندد
که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد...
#سیدعلی_صالحی
@chekamehsabz🍀
.
میکنی قهر و دلم، از بهر تو یخ میزند
میشوم تنها و ماتم در دلم سر میزند
اشکهای گونه ام از دوریت دم میزند
می روی اما دلم، سوی دلت پر میزند
شعر : #محمدرضا_م
@chekamehsabz🍀
میکنی قهر و دلم، از بهر تو یخ میزند
میشوم تنها و ماتم در دلم سر میزند
اشکهای گونه ام از دوریت دم میزند
می روی اما دلم، سوی دلت پر میزند
شعر : #محمدرضا_م
@chekamehsabz🍀
در من کفنی مرده است
لب به هیچ افسرده است ؟
شب به چه شوق زنده است؟
این من هم دل سپرده است
خسته ای من !؟
درمانده ای من !
مگر کوری مگر کر
زبانت را دار کشیده اند
امیدت همین بود
دو خط شعر
بمیر ای کویر زمستان گریز
بمیر جنگل تا کمر سوخته
من از خود به تو داده ام
هر آنچه خدا بی دریغ یافته بود
به کفرم تو ایمان نیاور
به دردم بخند و حقیقت نیاور
مگر هیچ دنیا مغز من بود؟
مگر نعره ها فقط مال من بود؟
تو ای من ، بخند و خم نیاور
که این من نباشد رفیقت
شاید کفنی زنده باشد
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
لب به هیچ افسرده است ؟
شب به چه شوق زنده است؟
این من هم دل سپرده است
خسته ای من !؟
درمانده ای من !
مگر کوری مگر کر
زبانت را دار کشیده اند
امیدت همین بود
دو خط شعر
بمیر ای کویر زمستان گریز
بمیر جنگل تا کمر سوخته
من از خود به تو داده ام
هر آنچه خدا بی دریغ یافته بود
به کفرم تو ایمان نیاور
به دردم بخند و حقیقت نیاور
مگر هیچ دنیا مغز من بود؟
مگر نعره ها فقط مال من بود؟
تو ای من ، بخند و خم نیاور
که این من نباشد رفیقت
شاید کفنی زنده باشد
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم
#قیصر_امین_پور
@chekamehsabz🍀
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم
#قیصر_امین_پور
@chekamehsabz🍀
در من کوچه ای است...
که با تو در آن نگشته ام
سفری است...
که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است...
که با تو به سر نکرده ام
و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام
#افشین_یداللهی
@chekamehsabz🍀
که با تو در آن نگشته ام
سفری است...
که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است...
که با تو به سر نکرده ام
و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام
#افشین_یداللهی
@chekamehsabz🍀
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
#حافظ
@chekamehsabz🍀
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
#حافظ
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Taranom)
دارد پاییز میرسد
انار نیستم
که برسم به دستهای تو . . .
برگم؛
پُر از اضطرابِ افتادن . . . . . . .
#علیرضا_روشن
@chekamehsabz🍀
انار نیستم
که برسم به دستهای تو . . .
برگم؛
پُر از اضطرابِ افتادن . . . . . . .
#علیرضا_روشن
@chekamehsabz🍀
و نخوانیم کتابی
که در آن باد نمیآید
و کتابی که در آن
پوست شبنم تر نیست
و نخواهیم
پلنگ از درِ خلقت
برود بیرون
و بدانیم
که پیش از مرجان
خلائی بود در اندیشه دریاها
#سهراب_سپهری
@chekamehsabz🍀
که در آن باد نمیآید
و کتابی که در آن
پوست شبنم تر نیست
و نخواهیم
پلنگ از درِ خلقت
برود بیرون
و بدانیم
که پیش از مرجان
خلائی بود در اندیشه دریاها
#سهراب_سپهری
@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنها ویدیو از قمرالملوک وزیری در سال ۱۳۳۰ که در فیلم مادر به اصرار دلکش همبازی او شد و دقایقی با ویلون ناصر زرآبادی به خواندن غزلی از سعدی پرداخت. او درآمد دوهزار تومان حاصل از فیلم را به بیمارستان شاهآباد اهدا کرد.
@chekamehsabz🍀
@chekamehsabz🍀
#وصیتنامه قمرالملوک وزیری - 1338
من مرده ام اما خاطرات حیات هنری ام نمرده. وقتی که تو، این دردِ دل های مرا میخوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته ام. دیگر از حنجره خشکم صوتی بر نمی خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است، اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی کند.
من هیچ ثروتی ندارم، اما دل های یتیمانی را دارم که بخاطر مرگم از غم مالامال میشوند. چشمهائی را دارم که در فقدانم اشک می ریزند. همان هائی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای خوشبختی هستند. بعضیها می گفتند: ما باید هر چه بیشتر پول بگیریم تا مثل قمر نشویم.
نمیدانند که کنسرتهایم با آن چنان استقبالی روبرو میشد که مردم از در و دیوارش بالا میرفتند و بلیط ها را به 10 برابر قیمت میخریدند. اما تمام آنچه را که میگرفتم به موسسات خیریه و دارالایتام میبخشیدم که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.
شبی نزدیک خانه ام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است. گفتم مرا می شناسی ؟
اشک هایش را پنهان کرد و گفت: کیست که تو را نشناسد !
با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.
گفت: زنم دو قلو زائیده، یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بی پولی روی رفتن به خانه را ندارم. با سماجت راضی اش کردم تا مرا بخانه اش ببرد.
اطاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پارهتر و نور شمعی که پت پت میکرد، تزئینات خانه اش بود. زن بی حال بود و طفلبیگناه سینه خشک مادرش را میمکید. دلم آنقدر به درد آمد که وصفنشدنی بود. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم مرغ، شیر، خرما و اقلام دیگر بخرد. طفل را تروخشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام 5000 تومان (90 سال پیش) دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.
شبی دیگر که از کنسرت بخانه برمیگشتم تا درشکه چی لاله زار مرا بخانه ببرد. درشکه چی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد. گفت: فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش که نمی توانم جشن مفصلی برایش بگیرم.
فردایش با پرس و جوی فراوان بدون اینکه درشکهچی بوئی ببرد، آدرس منزلش را یافتم و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار خواندم، شوقی که آن لحظه در چهره آن مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم. انگار فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم زمزمه میکردند: قمر تو بهتری زن دنیائی.
ای بد خواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، باهنر زیست. امروز که زیر خروارها خاک خفته ام، نه دلی را شکسته ام و نه کسی از من کینه به دل دارد. می دانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته. ما رفتیم، اما شما که این هنر ملی و فاخر را به مادیات می فروشید و آلوده می کنید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، گناهتان نابخشودنی است.🍁🍁
(هفته نامه هامون - خرداد 76)
@chekamehsabz🍀
#وصیتنامه قمرالملوک وزیری - 1338
من مرده ام اما خاطرات حیات هنری ام نمرده. وقتی که تو، این دردِ دل های مرا میخوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته ام. دیگر از حنجره خشکم صوتی بر نمی خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است، اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی کند.
من هیچ ثروتی ندارم، اما دل های یتیمانی را دارم که بخاطر مرگم از غم مالامال میشوند. چشمهائی را دارم که در فقدانم اشک می ریزند. همان هائی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای خوشبختی هستند. بعضیها می گفتند: ما باید هر چه بیشتر پول بگیریم تا مثل قمر نشویم.
نمیدانند که کنسرتهایم با آن چنان استقبالی روبرو میشد که مردم از در و دیوارش بالا میرفتند و بلیط ها را به 10 برابر قیمت میخریدند. اما تمام آنچه را که میگرفتم به موسسات خیریه و دارالایتام میبخشیدم که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.
شبی نزدیک خانه ام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است. گفتم مرا می شناسی ؟
اشک هایش را پنهان کرد و گفت: کیست که تو را نشناسد !
با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.
گفت: زنم دو قلو زائیده، یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بی پولی روی رفتن به خانه را ندارم. با سماجت راضی اش کردم تا مرا بخانه اش ببرد.
اطاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پارهتر و نور شمعی که پت پت میکرد، تزئینات خانه اش بود. زن بی حال بود و طفلبیگناه سینه خشک مادرش را میمکید. دلم آنقدر به درد آمد که وصفنشدنی بود. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم مرغ، شیر، خرما و اقلام دیگر بخرد. طفل را تروخشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام 5000 تومان (90 سال پیش) دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.
شبی دیگر که از کنسرت بخانه برمیگشتم تا درشکه چی لاله زار مرا بخانه ببرد. درشکه چی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد. گفت: فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش که نمی توانم جشن مفصلی برایش بگیرم.
فردایش با پرس و جوی فراوان بدون اینکه درشکهچی بوئی ببرد، آدرس منزلش را یافتم و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار خواندم، شوقی که آن لحظه در چهره آن مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم. انگار فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم زمزمه میکردند: قمر تو بهتری زن دنیائی.
ای بد خواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، باهنر زیست. امروز که زیر خروارها خاک خفته ام، نه دلی را شکسته ام و نه کسی از من کینه به دل دارد. می دانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته. ما رفتیم، اما شما که این هنر ملی و فاخر را به مادیات می فروشید و آلوده می کنید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، گناهتان نابخشودنی است.🍁🍁
(هفته نامه هامون - خرداد 76)
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Taranom)
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Taranom)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM