🌈🍀چکامه سبز🤍💚
215 subscribers
3.18K photos
370 videos
59 files
237 links
Download Telegram
پدرم
برای لقمه نانی بخور و نمیر شب و روز کار می‌کرد
و معتقد بود
آبروی یک مرد در گروی این است که خانواده‌اش
گرسنه نماند
و بدترین کار یک دولت این است
که مردم‌اش گرسنه باشند!
کاش می‌شد قانون‌ها را تغییر داد
که کارگرها بتوانند نامزد ریاست جمهوری شوند...

#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد

@chekamehsabz🍀
"خانم میم"

-
-سلام خانم، میشه یه دقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام جانم، بفرمائید!...
زنی تقریبا پنجاه ساله، کوتاه قامت و چادری ست، مودب و محجوب، دو دندان وسط از فک پایین افتاده، سبزه رو و ساده...
-من کارگر خونه هام، چند وقته بیکار شدم، چند جا کار می کردم ،یه عده شون رفتن کشورای خارجه، یکی دوتاشونم رفتن شهرستان...
از اطراف تهران می آید ساعت ۹ شب است، جمعه... و تازه الان باید برود خانه...
-شما تو همین محل زندگی می کنین؟
می گویم:بله
-از صبح میام تا غروب
-چقدر می گیرین؟
خجولانه می گوید :قابل شما رو نداره...
و بعد ازاینکه دوباره می پرسم ،نرخ یک روز کار از صبح تا شبش را می گوید.
-شماره موبایل دارین؟
-بله
...
شماره و اسمش را توی گوشیم ذخیره می کنم... 
-باشه ، بهتون زنگ می زنم...
خانم "میم" می رود و من در جهت مخالفش راه می افتم، بوی تن خانوم "میم" ،در مسیر عبور ش و در هوای باران خورده، حس می شود، بوی عرق زنی کارگر که ساعت ۹ شب یک روز تعطیل، دنبال کار می گردد...

#مرجانه_جعفریان

#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد

@chekamehsabz🍀
"خانم میم"

-
-سلام خانم، میشه یه دقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام جانم، بفرمائید!...
زنی تقریبا پنجاه ساله، کوتاه قامت و چادری ست، مودب و محجوب، دو دندان وسط از فک پایین افتاده، سبزه رو و ساده...
-من کارگر خونه هام، چند وقته بیکار شدم، چند جا کار می کردم ،یه عده شون رفتن کشورای خارجه، یکی دوتاشونم رفتن شهرستان...
از اطراف تهران می آید ساعت ۹ شب است، جمعه... و تازه الان باید برود خانه...
-شما تو همین محل زندگی می کنین؟
می گویم:بله
-از صبح میام تا غروب
-چقدر می گیرین؟
خجولانه می گوید :قابل شما رو نداره...
و بعد ازاینکه دوباره می پرسم ،نرخ یک روز کار از صبح تا شبش را می گوید.
-شماره موبایل دارین؟
-بله
...
شماره و اسمش را توی گوشیم ذخیره می کنم... 
-باشه ، بهتون زنگ می زنم...
خانم "میم" می رود و من در جهت مخالفش راه می افتم، بوی تن خانوم "میم" ،در مسیر عبور ش و در هوای باران خورده، حس می شود، بوی عرق زنی کارگر که ساعت ۹ شب یک روز تعطیل، دنبال کار می گردد...

#مرجانه_جعفریان

#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (م ج)
پدرم
برای لقمه نانی بخور و نمیر شب و روز کار می‌کرد
و معتقد بود
آبروی یک مرد در گروی این است که خانواده‌اش
گرسنه نماند
و بدترین کار یک دولت این است
که مردم‌اش گرسنه باشند!
کاش می‌شد قانون‌ها را تغییر داد
که کارگرها بتوانند نامزد ریاست جمهوری شوند...

#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد

@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به تمام کارگران زحمتکش ایرانی 💚💚
به امید روزهای بدون غم
...
#۱۱_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#گرامی_باد

@chekamehsabz🍀
چکه...
چکه...
چکه...
خون من و چرخ دنده های تولید...


و سایه ای در همین حوالی:
هیس...!
کارگران فریاد نمی زنند...

#فرزادسنایی
#اردیبهشت ۱۴۰۰
#روز_جهانی_کارگر

@chekamehsabz🍀
"خانم میم"

-
-سلام خانم، میشه یه دقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام جانم، بفرمائید!...
زنی تقریبا پنجاه ساله، کوتاه قامت و چادری ست، مودب و محجوب، دو دندان وسط از فک پایین افتاده، سبزه رو و ساده...
-من کارگر خونه هام، چند وقته بیکار شدم، چند جا کار می کردم ،یه عده شون رفتن کشورای خارجه، یکی دوتاشونم رفتن شهرستان...
از اطراف تهران می آید ساعت ۹ شب است، جمعه... و تازه الان باید برود خانه...
-شما تو همین محل زندگی می کنین؟
می گویم:بله
-از صبح میام تا غروب
-چقدر می گیرین؟
خجولانه می گوید :قابل شما رو نداره...
و بعد ازاینکه دوباره می پرسم ،نرخ یک روز کار از صبح تا شبش را می گوید.
-شماره موبایل دارین؟
-بله
...
شماره و اسمش را توی گوشیم ذخیره می کنم... 
-باشه ، بهتون زنگ می زنم...
خانم "میم" می رود و من در جهت مخالفش راه می افتم، بوی تن خانوم "میم" ،در مسیر عبور ش و در هوای باران خورده، حس می شود، بوی عرق زنی کارگر که ساعت ۹ شب یک روز تعطیل، دنبال کار می گردد...

#مرجانه_جعفریان

#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد

@chekamehsabz🍀
صورت خانم صدقی تا زیر گردنش خیس عرق بود. ظهر که برای ناهار به سلف می رفتیم گاهی از دریچه ای که از سالن سلف به آشپزخانه دید داشت می دیدمش.
زمستان و تابستان روی روسری‌اش همیشه کلاه آشپزی می گذاشت، معتقد بود این کار برای نظافت و پاکیزگی ست.
دست‌پختش خوب بود و آدم را یاد غذاهای خانه می انداخت.
چند بار بیرون در ایستگاه اتوبوس نزدیک دانشگاه دیده بودمش که با کیسه ای غذا در دست، منتظر اتوبوس است و سلام و علیک کرده بودیم.
گاهی با هم سوار اتوبوس شده بودیم و از هر دری حرف زده بودیم.
یک روز یک کتاب آشپزی برایش هدیه بردم و بعدها به من گفت اول که کتاب را از من گرفته، ناراحت شده و فکر کرده منظور من این بوده که او آشپزی بلد نیست ولی بعد که رفته خانه و کتاب را خوانده فهمیده که من همچین منظوری نداشتم و کتاب مربوط به آشپزی ملل مختلف است و کلی حال کرده.
خانم صدقی پادرد داشت، کارش طوری بود که روزانه ساعتها سرپا کار می کرد و واریس گرفته بود.گاهی می دیدمش که از روی شلوار مشکی اش، ساق هایش را فشار می دهد و چهره اش در هم می رود و بعد از چند دقيقه دوباره‌ برمی گردد به آشپزخانه...
فارغ‌التحصیل شدم و یک روز رفتم سلف و از خانم صدقی خداحافظی کردم و روی همدیگر را بوسیدیم.
توی ایستگاه اتوبوس نشسته بودم که  با خستگی و کیسه ی غذایش از جلوی من عبور کرد و انقدر در فکر خودش غرق بود که مرا ندید.
نشستم ته اتوبوس و چشمهایم را بستم ،...صدای راننده ی اتوبوس را شنیدم : آخرشه خانم ، پیاده شو!
خوابم برده بود و تا ایستگاه آخر خط رفته بودم. پیاده شدم خانم صدقی چند متری جلوتر از من سلانه سلانه می رفت احتمالا به سمت خانه اش.
سر راه، کیسه ی غذا را به دختربچه ای که سر کوچه ی باریکی منتظرش بود، داد و بلند گفت : به مادرت سلام برسون.

#مرجانه_جعفریان
#اول_ماه_می
#روز_جهانی_کارگر
#گرامیباد

@chekamehsabz🍀