🌈🍀چکامه سبز🤍💚
226 subscribers
3.17K photos
365 videos
58 files
236 links
Download Telegram
دلتنگیهای تلنبار شده
در کالبد روح سرکشم
حاصلش
جبر تو بود
که استخوانهای احساس را
دانه دانه می‌شکست

و من در جستجوی آرامش
چشم باز کردم
در چند قدمی گورستان بودم...

#روژان_ب

@chekamehsabz🍀
در خیال من هر شب
معصومیت دخترکی
با چشمان درشت مشکی
و لبخندی بر لب
زنده زنده می سوزد
در خیال خالی من
هنوز
دخترکی با موهای بلند سیاه
هر صبح در باد می دود
و هرشب
گیسوی خاکستری اش را به تیغ می سپارد

#مریم_ک

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
توفان زده !
زخمی !
تلخ....
این تویی
اسطوره ی زمینی من !
و
درد می کشد
لبخندهای زودگذرت
روی لبان خدا
...
و عطر جامانده بر مسیر بدرودت
نسیم را معنا می بخشد
"بودن" در دستانت جان می گیرد
و
آخرین مقصدِ ماهی سیاه کوچک
خانه ی چشمان توست....


#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
آن دورها
دورترها
دل سپردیم
به تموج دریا !
تنهایی را
باور نداشتیم !
...
اینک !
چشم انتظاریم
ستارگان دریایی
و انعکاس کمرنگشان
در آسمان بی ستاره مان را !
...

#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
به باد سپردی
گیسوانت را

غافل از گر‌گهای در کمین

بوی خون می‌جویند
و من عطر تنت را...

#م_ق_ز

@chekamehsabz🍀
من همانم
که سرش بالای دار است
و میدانم
که چه کس
از زیر پایم
چهارپایه را
می‌کشد...

#روژان_ب


@chekamehsabz🍀
میوه بر شاخه شدم

سنگ پاره در کف کودک

طلسم معجزتی مگر پناه دهد از گزند خویشتنم

چنین که دست تطاول به خود گشاده منم.....

#احمدشاملو


@chekamehsabz🍀
" دوربین ولگرد و قطره‌ها "

پشت خرابه بیمارستان
از دهان جنینی کورتاژ شده
میان کیسه عرق کرده زیر آفتاب
- قطره ای می چکد

از سرنگ مرد سیاه میان زباله ها
روی قاشقی بر آتشی با بوی پلاستیک
- قطره ای می چکد

عابری عجول در پیاده رو
از بوی دود
بر باجه تلفن تف می کند
- قطره ای می چکد

دختر رنگ پریده ای سرمای میله کورتاژ را میان ران هایش هنوز حس میکند
وبا دستانی لرزان خط لبش را
در آینه تاکسی تجدید می کند
- قطره ای می چکد

راننده با شکار آخرین مسافر
در فریاد نیمه کاره اش استارت می زند
زیر ماشین،روی آسفالت چرب
- قطره ای می چکد

از گونه پسرک خیره مانده به تاکسی
با دستانی در جیب های تنگ
روی کتانی نارنجی اش
- قطره ای می چکد

مخمل لیز شب بر آسمان پهن می شود
از هیجان آدرنالین پشت پنجره ها
بر بستر ساتن و عطرهای گرم و شیرین
- قطره ای می چکد

شفق ، مخمل شب را آرام آرام
به دوک نازک خورشید می‌پیچید
و زیر آخرین نیمکت توچال
بر اولین گل وحشی بهار
شبنمی کش می آید
- قطره ای می چکد..

- قطره ای می چکد..

می چکد

تا

شعر ..

#افشین_د


@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
دیگر رفته ای
و ابرهای سفید پنبه ای
هر روز
شکل تو را
بر تخته ی آبی آسمان
نقاشی می کنند
تا هر کجا که بروم
تصویر لبخند تو
خانه خرابم کند....

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
اشکهایش
برکت نداشت
غزال در بند!
و قربانی عشق است
آنکه نام را به ننگ
هبه کرد
و خونش
جاده ی نبودن معشوق را
آراست
سرخ و بیتاب!
چون اولین کنایه های فلق...!


شعر از : #مرجانه_جعفریان
خوانش از : #محمدرضا_م

@chekamehsabz🍀
نه حوریش را میخواهم
نه جوی شرابش
فقط برای رسیدن به او
بهشت را میخواهم

میترسم ....
میترسم از روزی که
بهشت هم
دروغی بیش نباشد

در آن دنیا هم به او نرسم
چه کنم....

#م_ق_ز

@chekamehsabz🍀
باشد کە ما بسانِ لالەهایی
از خاکِ نفرت و گلولەهای سرد
عشق را برویانیم
قسم بە کلاه سربازان
عشقِ تو جهان را بە کودکی هایش باز می گرداند
آنجا کە همە چیز آوازی بود جاودانە
لبخندی بود فرشتەوار
عشق تو
عروجی ست بر بامِ این سیاستِ کشندە
عروجی ست بر بلندی های مرگ
من با دست هایت
من با بودن تو
دست هایت را محکم خواهم گرفت و
بە سوی زندگی پرواز میکنم
عشق ،
جنگ را نمی پذیرد
جنگ را فراموش کردە است


امید روزهای خوب را تو وعده داده بودی


#سارا_شرفی


@chekamehsabz🍀
عاشقانه هامان
از تن خاک
از میان عاشقانه هایی که
هرگز سروده نشد
در خواهش لبهامان
و گرمیِ
دستهامان
تکرار می شود...
روزی!
در آن دور دستها
قایق کوچک مان
پهلو می گیرد
در ابدیت!
تنها
یادگارِ بودنمان
"عشق" است
که میان ما و مردمان تکثیر می شود و
رقص کنان می چرخد و
زندگی می بخشد
تا همیشه...


#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
دیگرگونه ها !
آدمها را
به اوج می کشاند
و شادمانگی !
فرزند نوپای ناهمگونی ست
...
امروز
فردای دیروز نیست
و خورشید !
هر روز
زمینی نو می زاید !
روشن تر
افزون تر
آگاه تر
.....

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
شب اعتراف میکند

مبادا رفته باشی #مقدس ترین لذت

و خورشیدی که خواب مانده

و جغدی که پاسبانی میدهد

#سارا_شرفی


@chekamehsabz🍀
پریشان مکن
موهایم را باد

بگذار بماند
جای انگشتانش،

بگذار بماند
عطر گونه هایش
بر صورتم

بگذار بماند
جای پایش بر ماسه ها

تو بمان ای باد..
تو بمان...

شاید اکنون
بر بستر ساحل
نسیمی دیگر
با تو هم آغوش شود..

آن که باید برود
منم...


#روژان_سایه‌ها


@chekamehsabz🍀
Forwarded from اتچ بات
"عشق"💕

اولش با یک سلام، یک خنده توام می شود
بعد آن حرف و کلام و شعر در هم می شود

از مصیبتها و از خوش باوریها، صد حدیث
از همه دلواپسی ها، قصه ها جم می شود

روزها می آید و هم می رود از پشت هم
لحظه های داستان ما فراهم می شود

گاه در قلبت کمی احساس گرما می کنی
گاه از دلتنگی اش صبر دلت کم می شود

بعد یک چندی به خود می آیی و حس می کنی
زخمهایت را فقط با اوست مرهم می شود

عشق با اسب سفید سرکشش سر می رسد
گرد و خاکی می کند، پشت خرد خم می شود

زین سپس عشق است بازی می دهد کل ترا
در نگاهت این جهان یاس و سپرغم می شود

لحظه های "باهمی" خوب و دل انگیز است و شاد
لحظه های "بی همی" با غصه همدم می شود

در کنارش مفلسی معنا ندارد هیچوقت
رو گشاده، دل گشاده، دست ،حاتم می شود

مثل شعر ناب سعدی بی وجود حضرتش
خاک بر سر جاه و عالم غرق ماتم می شود

عشق در آغوش تو بی دغدغه خوابیده است
آنکه غوغای درونت را دمادم می شود.

شعر و خوانش از :

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀
هر آنكه مي آيد
در جهان متولد مي شود
و هرآنكه مي رود در ما!
زايش يك بار اتفاق مي افتد
در امتداد بودنها!

#علی_عسگری


@chekamehsabz🍀
وقتی تمام زنان تبعیدی
سرهایشان را تراشیدند
چهار کارگر با جاروهایی از شاخه های درخت
جارو کردند
و موها را یکجا تل انبار کردند

پشت شیشه شفاف
موهای سیخ شده ی
آنان که در اتاق گاز خفه شدند
هنوز سنجاق سر و شانه های کوچک
مانده بود در موهای بریده

موهایی تا کنون رها نشده در نور
در نسیم نیاشفته
نه دستی لمس اش کرده نه لبی
نه بارانی

در صندوق های بزرگ
ابری از موهای خشک ِ
آن ها که خفه شدند
بافه ای موی ِ بسته
دم خوکی به روبانی
گویی کودکی بازیگوش
آن را از مدرسه آورده است.

#تادئوش_روژویچ


@chekamehsabz🍀
Forwarded from اتچ بات
زن

آمد به سمت من ،

یک قدم مانده به لبهایم

می چکید از لبهایش

رژ قرمز خونی ،

گوشه ای از پارک

زیر درخت سرو

و میان هیاهوی روزنامه چی دوره گرد، فلسفه می خواندم

نیچه و شلاق و زن

حوای سیب خورده هم ،

همچو رعدی آمد و رفت

از ذهنم

رفتم ام از آن پارک، سالهاست

جا مانده فلسفه ام، اما

حوای سیب خورده هم

و رژ قرمز خونی

--------

هفت، هشت، یا که ده سال بعد

یا کمی بیشتر،

یا زمانی که نمی دانم در تقویم ها هست، نیست

گذرم باز خورد،

می خورد ...

به همان پارک

و سراغی از فلسفه ام،

حوا،

و رژ قرمز خونی

--------

آمد به سمت من ،

یک قدم مانده به لبهایم

می چکید از لبهایش

سیب،

فلسفه،

و ...

"رز" قرمز خونی !

#فرزادسنایی ....1394

خوانش : #محمدرضا_م

@chekamehsabz🍀
تصویر گنگ و دورت
از میان گامهای موسیقی
آرام 
آرام
بیرون می آید
گویی شبحی ، به نرمی
جان می گیرد
گوشت می رویاند
گرم می شود و
لبخند می زند
... 
آه !
مادربزرگ راست می گفت
سرانجام دوباره زاده شدی
از میان رقص موزون نت ها
...

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀