واژه آجر است،
می نویسی دیوار.
چهار دیواری و اختیار
و زیر سقفش ،
به اجبار قافیه می شوی بیمار.
واژه می شود زندگی،
آن سوتر این بیت !
درماندگی... بیچارگی.
•
واژه آجر است
از خشت اولش
تا ثریا،
بنایش،
فالش می خواند!!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
می نویسی دیوار.
چهار دیواری و اختیار
و زیر سقفش ،
به اجبار قافیه می شوی بیمار.
واژه می شود زندگی،
آن سوتر این بیت !
درماندگی... بیچارگی.
•
واژه آجر است
از خشت اولش
تا ثریا،
بنایش،
فالش می خواند!!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
در میان حرف هایمان...
نه...!
در میان دردهایمان
شعر می گوییم
و معشوقه ای که از آن دورها
تکانه دستش
یادآور روزی روزگاری دلی بود!
و حالا اما
شعرهایمان بوی خون می دهد
و به آسفالت داغ خیابان
هزاران کفش بدهکاریم.
آری اینچنین است شاعر!
"آنی...مرداد 98
#فرزاد_سنایی"
@chekamehsabz🍀
نه...!
در میان دردهایمان
شعر می گوییم
و معشوقه ای که از آن دورها
تکانه دستش
یادآور روزی روزگاری دلی بود!
و حالا اما
شعرهایمان بوی خون می دهد
و به آسفالت داغ خیابان
هزاران کفش بدهکاریم.
آری اینچنین است شاعر!
"آنی...مرداد 98
#فرزاد_سنایی"
@chekamehsabz🍀
گفتم از عشق چیزی بنویسم
شاید...
از دوست داشتن
و از تو، آن دوم شخص مفرد معروف
شاید...
------
با سر انگشت کوچکش به شیشه ام زد
رها میان "تو" و "او" من
"گل می خری آقا"
و نگاهش به صندلی خالی کنار من!
چراغ سبز شد
و بوق تحمل سرازیر!
و ای کاش...
ای کاش...
ای کاش...
چراغهای جهان همه قرمز بودند...!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
شاید...
از دوست داشتن
و از تو، آن دوم شخص مفرد معروف
شاید...
------
با سر انگشت کوچکش به شیشه ام زد
رها میان "تو" و "او" من
"گل می خری آقا"
و نگاهش به صندلی خالی کنار من!
چراغ سبز شد
و بوق تحمل سرازیر!
و ای کاش...
ای کاش...
ای کاش...
چراغهای جهان همه قرمز بودند...!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
درخت لخت پاییز را
شبها...
در پیش چشمان بسته ماه
در آغوش میفشارم
و تا بر آمدن خورشید رسوا
بوسه باران شعرش می کنم
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
شبها...
در پیش چشمان بسته ماه
در آغوش میفشارم
و تا بر آمدن خورشید رسوا
بوسه باران شعرش می کنم
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
شیرین زبانیهایم برایت را
من لبم را...
حسرت چیدنش برایت را
من لبم را...
درخت آرزو کردم "برایت" را
"فرخی" شد و دوختنش
"عین القصات" و...
آتش و نفت و بوریا
بوسه بر لب دوخته ام شیرین است
باورکن...
آتش قضات گلستان ابراهیم است
ایمانت کو؟!
من...
دستم قلم است
لنگ لنگان می روم
وای....
پای اندیشه ام خورد به سنگ
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
من لبم را...
حسرت چیدنش برایت را
من لبم را...
درخت آرزو کردم "برایت" را
"فرخی" شد و دوختنش
"عین القصات" و...
آتش و نفت و بوریا
بوسه بر لب دوخته ام شیرین است
باورکن...
آتش قضات گلستان ابراهیم است
ایمانت کو؟!
من...
دستم قلم است
لنگ لنگان می روم
وای....
پای اندیشه ام خورد به سنگ
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
من استعاره کدامین واژه عاصیم
که با سین سکوت واج آرائیم
در دلبری های هم آغوشانه تبر و بت،
و بوسه های شوکرانی جام
نفس یک ماهی،
در عمق یک رودخانه می گیرد.
سجل گم کرده کدامین نیاکانم؟
نمی دانم!
جیوه این آینه سال هاست ریخته است!
بوی اشک می آید،
بوی خون...
و مرده واژه های سلاخی ساطور حرامیان
خاطره رقص قلم،
با ساز صریر
سمفونی مردگان است.
من املای واژه ایم،
که به غلط مرا بر این صفحه نوشتند.
#فرزاد_سنایی
#سال94
@chekamehsabz🍀
که با سین سکوت واج آرائیم
در دلبری های هم آغوشانه تبر و بت،
و بوسه های شوکرانی جام
نفس یک ماهی،
در عمق یک رودخانه می گیرد.
سجل گم کرده کدامین نیاکانم؟
نمی دانم!
جیوه این آینه سال هاست ریخته است!
بوی اشک می آید،
بوی خون...
و مرده واژه های سلاخی ساطور حرامیان
خاطره رقص قلم،
با ساز صریر
سمفونی مردگان است.
من املای واژه ایم،
که به غلط مرا بر این صفحه نوشتند.
#فرزاد_سنایی
#سال94
@chekamehsabz🍀
گفتم از عشق چیزی بنویسم
شاید...
از دوست داشتن
و از تو، آن دوم شخص مفرد معروف
شاید...
------
با سر انگشت کوچکش به شیشه ام زد
رها میان "تو" و "او" من
"گل می خری آقا"
و نگاهش به صندلی خالی کنار من!
چراغ سبز شد
و بوق تحمل سرازیر!
و ای کاش...
ای کاش...
ای کاش...
چراغهای جهان همه قرمز بودند...!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
شاید...
از دوست داشتن
و از تو، آن دوم شخص مفرد معروف
شاید...
------
با سر انگشت کوچکش به شیشه ام زد
رها میان "تو" و "او" من
"گل می خری آقا"
و نگاهش به صندلی خالی کنار من!
چراغ سبز شد
و بوق تحمل سرازیر!
و ای کاش...
ای کاش...
ای کاش...
چراغهای جهان همه قرمز بودند...!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
برق خانه ما رفت،
آن شبی که قلم و کاغذ و من
عطش نوشتن داشتیم.
ومن سالهاست درحسرت نوشتن واژه ها
چقدر تاریکم!
برق خانه ما رفت،
شبی که در فکر یک نان
تا به صبح اندیشه ام کپک زد...
و من سالهاست در حسرت شعله آتش یک تنور
چقدرحقیرم!
برق خانه ما رفت
و شمع ها...
بیهوده نذری در دهان سقا خانه ها...!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
آن شبی که قلم و کاغذ و من
عطش نوشتن داشتیم.
ومن سالهاست درحسرت نوشتن واژه ها
چقدر تاریکم!
برق خانه ما رفت،
شبی که در فکر یک نان
تا به صبح اندیشه ام کپک زد...
و من سالهاست در حسرت شعله آتش یک تنور
چقدرحقیرم!
برق خانه ما رفت
و شمع ها...
بیهوده نذری در دهان سقا خانه ها...!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
واژه آجر است،
می نویسی دیوار.
چهار دیواری و اختیار
و زیر سقفش ،
به اجبار قافیه می شوی بیمار.
واژه می شود زندگی،
آن سوتر این بیت !
درماندگی... بیچارگی.
•
واژه آجر است
از خشت اولش
تا ثریا،
بنایش،
فالش می خواند!!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
می نویسی دیوار.
چهار دیواری و اختیار
و زیر سقفش ،
به اجبار قافیه می شوی بیمار.
واژه می شود زندگی،
آن سوتر این بیت !
درماندگی... بیچارگی.
•
واژه آجر است
از خشت اولش
تا ثریا،
بنایش،
فالش می خواند!!
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
" زندانی عاشق"
در "غزل حصار" بیت چشمانت,
قافیه را باختم...
در "قصر" آغوش خواب هر شبت.
چوب خط عمر منست,
دیوار درد این " اوین"
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
در "غزل حصار" بیت چشمانت,
قافیه را باختم...
در "قصر" آغوش خواب هر شبت.
چوب خط عمر منست,
دیوار درد این " اوین"
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀