در خلوت خشک درختی
در سینه کش آفتابی بی رمق،
در خش خش برگ ریزی
آغوشش را به تماشا نشستم
و بر لخته هایِ خونِ خیالِ خامِ خواستنش
خاموش...
چون تخته سنگ گورستانی متروک
»»»»»»»»
چوب خطم خط خورد،
خط آخر
»»»»»»»»
چمباتمه...
کِز کرده...
با رخت رخوت بر تنم،
و سر بر شانه خاکی جاده ای خلوت
سرابی از دور
عطشم را می آزارد باز...
#فرزادسنایی
#تیرماه_1401
@chekamehsabz🍀
در سینه کش آفتابی بی رمق،
در خش خش برگ ریزی
آغوشش را به تماشا نشستم
و بر لخته هایِ خونِ خیالِ خامِ خواستنش
خاموش...
چون تخته سنگ گورستانی متروک
»»»»»»»»
چوب خطم خط خورد،
خط آخر
»»»»»»»»
چمباتمه...
کِز کرده...
با رخت رخوت بر تنم،
و سر بر شانه خاکی جاده ای خلوت
سرابی از دور
عطشم را می آزارد باز...
#فرزادسنایی
#تیرماه_1401
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....
#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....
#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
رکب عشق را خورده ایم
با سینه بندی تهی...
و آماسیده لب رُژِ قرمز خونی،
و هرم نفس های داغ پیاپی،
رکب عشق را خورده ایم
در تختخوابی به پهنای هوس
پیچیده....
و لمس کرده ایم
یکی شدن را،
و سپس...
و اما بعد...
در دو سوی پرتگاه تختخواب خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
و در پی سوم شخص مفرد
قفل ها گشوده ایم
و تنها...
وتنها...
زیر یک سقف خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
با گل های سرخ در مسیر باد
از بچه های چهارراه سعادت آباد
#فرزادسنایی
#اروتیک
#تابستان داغ1401
@chekamehsabz🍀
با سینه بندی تهی...
و آماسیده لب رُژِ قرمز خونی،
و هرم نفس های داغ پیاپی،
رکب عشق را خورده ایم
در تختخوابی به پهنای هوس
پیچیده....
و لمس کرده ایم
یکی شدن را،
و سپس...
و اما بعد...
در دو سوی پرتگاه تختخواب خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
و در پی سوم شخص مفرد
قفل ها گشوده ایم
و تنها...
وتنها...
زیر یک سقف خوابیده ایم
رکب عشق را خورده ایم
با گل های سرخ در مسیر باد
از بچه های چهارراه سعادت آباد
#فرزادسنایی
#اروتیک
#تابستان داغ1401
@chekamehsabz🍀
"من علف هرز باغچه ام..."
پنهان در پناه سبز درختی،
در همسایگی گلهای قرمز،
ریحان و نعنا همجوار منست،
و بلبلِ نغمه خوان
سرودِ صبحگاه منست
####
من اما....
سنگِ بی تاثیرم
زنده ای به مرده اسیرم،
و فرصتی نیست دیگر
وصیتم را
داس را کسی خبر کند
من در آواز باغچه
گوشه دل را فالش می خوانم
#فرزادسنایی
#تیر1401
@chekamehsabz🍀
پنهان در پناه سبز درختی،
در همسایگی گلهای قرمز،
ریحان و نعنا همجوار منست،
و بلبلِ نغمه خوان
سرودِ صبحگاه منست
####
من اما....
سنگِ بی تاثیرم
زنده ای به مرده اسیرم،
و فرصتی نیست دیگر
وصیتم را
داس را کسی خبر کند
من در آواز باغچه
گوشه دل را فالش می خوانم
#فرزادسنایی
#تیر1401
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
به دنبال تکه های پازل رویام می روم، ولی هنوز رویایم رنگ و شکلی نگرفته است...
#پگاه
خواهمش یافت
تکه های پازل رویایت را،
از پا نخواهم نشست...
###
من خود گم کرده از کودکیم
و لنگان لنگان تا بدینجا آمده ام،
من کودکی هستم هنوز،
نامم اما پدر
دستم به دامنت،
دستم بگیر،
ای تو تمام رویای من....
پگاهِ زندگیم باش
#فرزادسنایی
#آنی
#جوابیه یک پدر برای دخترش
#پگاه
@chekamehsabz🍀
به دنبال تکه های پازل رویام می روم، ولی هنوز رویایم رنگ و شکلی نگرفته است...
#پگاه
خواهمش یافت
تکه های پازل رویایت را،
از پا نخواهم نشست...
###
من خود گم کرده از کودکیم
و لنگان لنگان تا بدینجا آمده ام،
من کودکی هستم هنوز،
نامم اما پدر
دستم به دامنت،
دستم بگیر،
ای تو تمام رویای من....
پگاهِ زندگیم باش
#فرزادسنایی
#آنی
#جوابیه یک پدر برای دخترش
#پگاه
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
در ترجمانِ بریلِ ظلمت،
آسمان آبی است همچنان،
درختان سبز،
و فردا سپید...
نگاهم امّا،
به رنگ خون است
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
در ترجمانِ بریلِ ظلمت،
آسمان آبی است همچنان،
درختان سبز،
و فردا سپید...
نگاهم امّا،
به رنگ خون است
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
من که از این تصویر چیزی نمیفهمم،
تو اگر فهمیدی،
با خدا از نان خشک سفره ها بگو،
بگو ابر رحمتت
میل باریدن ندارد گِلییِ سقفِ خانه ها را،
بگو نوروز در راه است،
در همین چند روز،
پسر بچه پا ندارد
از بس که با اشک روی زمین کوفت
که بابا...
شلوار نو ندارم...
بگو
بگو
بگو...
من که از شعر
از خودم
از این واژه ها بیزارم...
#آنی
#با_حالی_رنجور_و_دلی_شکسته
#شرق_اندوه
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
من که از این تصویر چیزی نمیفهمم،
تو اگر فهمیدی،
با خدا از نان خشک سفره ها بگو،
بگو ابر رحمتت
میل باریدن ندارد گِلییِ سقفِ خانه ها را،
بگو نوروز در راه است،
در همین چند روز،
پسر بچه پا ندارد
از بس که با اشک روی زمین کوفت
که بابا...
شلوار نو ندارم...
بگو
بگو
بگو...
من که از شعر
از خودم
از این واژه ها بیزارم...
#آنی
#با_حالی_رنجور_و_دلی_شکسته
#شرق_اندوه
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
خودکشی رسم بدی بود اگر...
چهار پایه بوی کفش می داد
خودکشی رسم بدی بود...
طناب بوی رخت
خودکشی رسم بدی...
سم بوی قرص قلب می داد
خودکشی رسم...
کودکی بوی نان خالی
خودکشی...
بوی بستر تند تجاوز
خود...
بوی هدایت
کشی...
بوووووی مرگ
خ خ خ خ خ خ خ...
رقص پاااااااااآ
خودکشی رسم بدی بود اگر....
#فرزادسنایی
#یادش_گرامی
#کیومرث_پوراحمد
@chekamehsabz🍀
چهار پایه بوی کفش می داد
خودکشی رسم بدی بود...
طناب بوی رخت
خودکشی رسم بدی...
سم بوی قرص قلب می داد
خودکشی رسم...
کودکی بوی نان خالی
خودکشی...
بوی بستر تند تجاوز
خود...
بوی هدایت
کشی...
بوووووی مرگ
خ خ خ خ خ خ خ...
رقص پاااااااااآ
خودکشی رسم بدی بود اگر....
#فرزادسنایی
#یادش_گرامی
#کیومرث_پوراحمد
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در شب و شهوت،
در سکوت و سکس و رخوت.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در هُرمِ نفسهایِ داغِ لبهایِ آماسیده اتاق،
در زیر خاموشیِ چراغ.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در همهمه موریانه ها،
در زیر تخت و پایه ها.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
و طنابی که از سقف آویزان است،
و بهاری که برگ ریزان است.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در تاریکایِ تاریکِ این شبِ دِیجور،
تا سحر و خورشید
و تا من،این وصله ناجور.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
با خواب در پیکار،
در صلحِ با بیدار.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
تخت و تنم تیر می کشد...
و تنم تیر می کشد...
#فرزادسنایی
#فروردین۱۴۰۲
@chekamehsabz🍀
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در شب و شهوت،
در سکوت و سکس و رخوت.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در هُرمِ نفسهایِ داغِ لبهایِ آماسیده اتاق،
در زیر خاموشیِ چراغ.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در همهمه موریانه ها،
در زیر تخت و پایه ها.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
و طنابی که از سقف آویزان است،
و بهاری که برگ ریزان است.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
در تاریکایِ تاریکِ این شبِ دِیجور،
تا سحر و خورشید
و تا من،این وصله ناجور.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
با خواب در پیکار،
در صلحِ با بیدار.
تمام تخت و تنم تیر می کشد...
تخت و تنم تیر می کشد...
و تنم تیر می کشد...
#فرزادسنایی
#فروردین۱۴۰۲
@chekamehsabz🍀