🌈🍀چکامه سبز🤍💚
228 subscribers
3.17K photos
365 videos
58 files
236 links
Download Telegram
#عکسواره

از شاخه های سخت٫ نکبت آویزان میشود
صدایی که از قعر دوزخ بگوش می‌رسد
در ریشه ی تمام درختان کهنسال زمین
وحشتی نرم درون خاک میلغزد
کرم های خاکی موذی در اندیشه ی طناب رخنه میکنند
و‌ نخ های در هم تنیده در فرسایشی نامریی
سقوط را بی صدا در باور کفش های گل آلود آرام و خاموش می‌نشانند
سیب سرخی از ارتفاعی پست فرو می افتد
اما هیچ دستی سرخی عصیان را لمس نمیکند

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

میخواست ایمان بیاورد
به قدرت خون و باران
میخواست در نگاه چلچله ها
بهار را به تماشا بنشینید
در هجوم کرکسان
چشمهایش را بخشید به آسمان
به روشنایی مهتاب
با خیال رهایی زمین از سیاهی مطلق
.....
باران بارید
خون بارید
و خیابان برای اندوه دخترک سخت گریست

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

اتاقهای تاریک
مهمانی‌های شلوغ
شور و شراب
شب های سرد
وسوسه های هم آغوشی
خمیازه های بیخوابی
تخت خوابهای فلزی
قلبهای یخی
کابوس های شبانه
صبح فردا
بیداری و استفراغ
خماری بعد بد مستی
صورت شسته شده
اتومبیل و خیابان
ازدحام و هراس
کار و کار و کار
شنبه های سختِ بعدٍ جمعه
آدم‌ها و ماشینها
نان و زندان
بی تعادلیِ ترازوی عدالت
قاضی و محکوم
زندگی.....
مرگ............
تمام قصه ی تکراریِ حل شده در زمان

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

در حجم منجمد زمین
پیکر من چونان سرابی سپید
در اتصال به تمام ریشه های علف‌زارهای سبز
با شکوهی اعجاب انگیز
به خواب سنگها میرود
و شبیه عنصری تازه در بعیدترین بُعد زمان از نو زاده میشود

#ترنم

@chekamehsabz🍀
موجِ خیال بود که تمام عریانی تنم را میپوشاند
ذره ذره در ژرفای نرم آرزو غرق میشدم
در بهتی به رنگ آبی رویا
هیچکس از کنار مکعب خانه ی کاغذیم عبور نکرد
آرام آرام فرو رفتم
ذرات زلال آب شبیه دود خاکستری سیگار درون ریه های حیاتم رسوخ کرد
وقتی سرانگشتان پاهای خسته ام
نرمی شن های اقیانوس را لمس میکرد
ماهی قرمز کوچکی روی لبهایم بوسه میزد
.........
و من در بستر خواب ماهیگیری عاشق
محزون و غریب مُرده بودم

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

من از دالانهای خونین تاریخ
تا مرزهای سقوط بشر
نامه هایی سرخ نوشته ام
برای مردگانی که هر صبح روزنامه ها را ورق میزنند
به امید یافتن اکسیر زندگی

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

عنصر سنگ و خاک و آتش
معماران سنگ چین حقیقت
آدمهایی مسخ شده
جاده ای که به انزوای ابدیت می‌رسد
برده هایی با خنجرهایی در پهلو
از دروازه ی مرگ عبور میکنند
و آیا کسی سیاه پوش بی اندیشه گان تاریخ خواهد شد ؟!
تبر بر زمین بگذار
هیچ بتی در این سرزمین شکستنی نیست

#ترنم

@chekamehsabz🍀
Audio
خیال تو شبیه قهوه ای تلخ به رنگ چشمانت
روبروی نگاهم مرا سَر میکشد
لبخندم را باد با خود برده است
همان جریان هوای تند نفسهایت روی شقیقه های احساس من
تو اما
میان همهمه ی ترانه های روی لبانت
هر ساعت دورتر میشدی
و اینک آنقدر دور ایستاده ای
که حتی سایه ات از روی دیوار آرزوهای من گریخته است
این شهر خالی از توست
و کوچه هایش  پر از رد پاهای خسته ی من
هیچکس این روزها به دیدار من نیامد
پروانه ای پشت پنجره بال میزند
شاید نشان از کسی دارد
..........
نیمه شبی شعرهایم را بگیرید
و مرا شبیه عاشق ترین مسافر
راهی تمام جاده ها کنید

شعر و خوانش :  #ترنم

@chekamehsabz🍀
فصل بارش ابرهاست
در سرزمینِ خفاشان کور
شعرهایمان در جنون عشقی اسیر
شط خیالات ما سیاه
بوسه هایمان همراه طعم شور خون
دستهایمان درون ملحفه های چروک خورده
در آخر هفته های اسارتِ تن
و زمینِ خشک در شهوت پس لرزه ها
خسته از قیژ قیژ تخت خوابهای فلزی
در خیال آوار دیوارها
و ما که بخواب میرویم
با کابوس صبحی بدون آفتاب

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

روی عریانی تنی سوخته از درد
در صدای جوشش خون در شریان‌های شهوت آلود زمان
با خنجری فرو رفته در پِستان
برای جنینِ مُرده ی عشق مرثیه میخواند
با دستهایی که در وحشت شلیک گلوله های سربی
در بطن خویش پنهان میشود
زنی که با سرانگشتانی سرخ قبای زندگی از تن به در میکند
در هراس عصیان و تعرض
بسمت جنگلی بی باران میدود
و آیا
چه کسی در وحشت رنجی نابهنگام
به دیدار پروانه های سوخته بال میرود؟!

#ترنم

@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موریانه ها در حال جویدن خاطرات

باد در تکاپوی شکستن شاخه های خشکیده

موهبتی ست فراموشی

در وانفسای حیرت و اندوه

آن هنگام که از رگ های خاکستری زمین

خون درون سُرنگهای سَرخوردگی

به شریان های فرسوده ی شهر تزریق میشود

آدمیانی خسته خواب طنابهای دار می‌بینند.....

#ترنم

@chekamehsabz🍀
و شعر آخرین سنگر من بود
در جنگ نابرابر آدم‌ها با آدمها
وقتی موش های حریصِ جهل
در تونل های سیاه وحشت در فصل خشکسالی و مرگ
زندگی را چونان نان سوخته میجویدند
شعر آخرین سنگر من بود

#ترنم

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

در پژواکی میان تاریکی
دستهایی برای لمس تنم از دیوار بیرون می آیند
درست در زمان تجزیه ی جانم
و باد از انبوه گیسوان سبز جنگل
شلاق وار تمام صورتم را با خود میبرد
من اینک از تجسد تمام شعرهای جهان
مرثیه ای میشوم در رستاخیزی اندوهبار
در روزگار سلطنت سنگ و چکش

#ترنم

@chekamehsabz🍀