زادروزت مبارک
شاعر حماسه های اکنون💚💚
#دهم_اسفند
#مهدی_اخوان_ثالث
*****
...کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند...
@chekamehsabz🍀
شاعر حماسه های اکنون💚💚
#دهم_اسفند
#مهدی_اخوان_ثالث
*****
...کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند...
@chekamehsabz🍀
"کتیبه"
فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای
و با
زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجیر
ندانستیم
ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان
و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم
چنین می گفت
فتاده تخته سنگ آنسوی ، وز پیشینیان پیری
بر او رازی نوشته است ، هرکس طاق هر کس جفت
چنین می گفت چندین بار
صدا ، و آنگاه چون موجی که بگریزد ز خود در خامشی می خفت
و ما چیزی نمی گفتیم
و ما تا مدتی چیزی نمی گفتیم
پس از آن نیز تنها در نگه مان بود اگر گاهی
گروهی شک و پرسش ایستاده بود
و دیگر
سیل و خستگی بود و فراموشی
و حتی در نگه مان نیز خاموشی
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود
شبی که لعنت از مهتاب می بارید
و پاهامان ورم می کرد و می خارید
یکی از ما که زنجیرش کمی سنگینتر از ما بود ، لعنت کرد گوشش را
و نالان گفت : باید رفت
و ما با خستگی گفتیم
: لعنت بیش بادا گوشمان را چشممان را نیز
باید رفت
و رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخته سنگ آنجا بود
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود ، بالا رفت ، آنگه خواند
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند
و ما با لذتی این راز غبارآلود را مثل دعایی زیر لب
تکرار می کردیم
و شب شط جلیلی بود پر مهتاب
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
عرقریزان ، عزا ، دشنام ، گاهی گریه هم کردیم
هلا ، یک ، دو ، سه ، زینسان بارها بسیار
چه سنگین بود اما سخت شیرین بود پیروزی
و ما با آشناتر لذتی ،
هم خسته هم خوشحال
ز شوق و شور مالامال
یکی از ما که زنجیرش سبکتر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند
و ما بی تاب
لبش را با زبان تر کرد ما نیز آنچنان کردیم
و ساکت ماند
نگاهی کرد سوی ما و ساکت ماند
دوباره خواند ، خیره ماند ، پنداری زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری ، ما خروشیدیم
بخوان ! او همچنان خاموش
برای ما بخوان ! خیره به ما ساکت نگا می کرد
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد ، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد
چه خواندی ، هان ؟
مکید آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آرویم بگرداند
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
و شب شط علیلی بود
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای
و با
زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجیر
ندانستیم
ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان
و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم
چنین می گفت
فتاده تخته سنگ آنسوی ، وز پیشینیان پیری
بر او رازی نوشته است ، هرکس طاق هر کس جفت
چنین می گفت چندین بار
صدا ، و آنگاه چون موجی که بگریزد ز خود در خامشی می خفت
و ما چیزی نمی گفتیم
و ما تا مدتی چیزی نمی گفتیم
پس از آن نیز تنها در نگه مان بود اگر گاهی
گروهی شک و پرسش ایستاده بود
و دیگر
سیل و خستگی بود و فراموشی
و حتی در نگه مان نیز خاموشی
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود
شبی که لعنت از مهتاب می بارید
و پاهامان ورم می کرد و می خارید
یکی از ما که زنجیرش کمی سنگینتر از ما بود ، لعنت کرد گوشش را
و نالان گفت : باید رفت
و ما با خستگی گفتیم
: لعنت بیش بادا گوشمان را چشممان را نیز
باید رفت
و رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخته سنگ آنجا بود
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود ، بالا رفت ، آنگه خواند
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند
و ما با لذتی این راز غبارآلود را مثل دعایی زیر لب
تکرار می کردیم
و شب شط جلیلی بود پر مهتاب
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
عرقریزان ، عزا ، دشنام ، گاهی گریه هم کردیم
هلا ، یک ، دو ، سه ، زینسان بارها بسیار
چه سنگین بود اما سخت شیرین بود پیروزی
و ما با آشناتر لذتی ،
هم خسته هم خوشحال
ز شوق و شور مالامال
یکی از ما که زنجیرش سبکتر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند
و ما بی تاب
لبش را با زبان تر کرد ما نیز آنچنان کردیم
و ساکت ماند
نگاهی کرد سوی ما و ساکت ماند
دوباره خواند ، خیره ماند ، پنداری زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری ، ما خروشیدیم
بخوان ! او همچنان خاموش
برای ما بخوان ! خیره به ما ساکت نگا می کرد
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد ، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد
چه خواندی ، هان ؟
مکید آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آرویم بگرداند
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
و شب شط علیلی بود
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
'تو را دوست دارم"
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
To Ra Doost Daram
Farhad ماهان موزیک
'تو را دوست دارم"
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
Audio
...
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید.
باغ بیبرگی
خندهاش خونیست اشکآمیز
جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها، پاییز…
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید.
باغ بیبرگی
خندهاش خونیست اشکآمیز
جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها، پاییز…
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
To Ra Dost Daram 1
Farhad Mehrdad
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....
شاعر : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....
شاعر : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (مرجانه جعفریان)
'تو را دوست دارم"
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
To Ra Doost Daram
Farhad ماهان موزیک
'تو را دوست دارم"
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
#مهدی_اخوان_ثالث
#فرهادمهرداد
شعر: چهار مصرع اول از مهدی اخوان ثالث و سه مصرع بعدی از فرهاد
آهنگ: #فرهادمهرداد
@chekamehsabz🍀
امروز، گرچه هیچ امیدی نیست
امّا بیا، بیا همه یکبار
یکبارِ دیگر، ای دوست، ای همسایه
با همّتی غیورتر از خونِ سربداران
تجدیدِ عهد با شرف و شور و زندگی
تکرارِ کار و کوششِ دیگر کنیم
یکبارِ دیگر، ای دوست، ای همسایه
از لابهلایِ شبی که اسمِ شب ندارد
پاورچین پاورچین گذر کنیم
من هیچ نامی از تو نمیپرسم
من نامِ خود را نیز از یاد بردهام
امّا بیا تا باز هم بقایامان را
مانندِ وارثانِ مصائب خبر کنیم
شاید برای نسلی دیگر
این نادرست و زشت را بزداییم
راهِ درست و زیبا را
هموارتر کنیم
یکبارِ دیگر، ای دوست، ای همسایه ...
#مهدی_اخوان_ثالث
از کتاب سال دیگر ای دوست ، ای همسایه...
@chekamehsabz🍀
امّا بیا، بیا همه یکبار
یکبارِ دیگر، ای دوست، ای همسایه
با همّتی غیورتر از خونِ سربداران
تجدیدِ عهد با شرف و شور و زندگی
تکرارِ کار و کوششِ دیگر کنیم
یکبارِ دیگر، ای دوست، ای همسایه
از لابهلایِ شبی که اسمِ شب ندارد
پاورچین پاورچین گذر کنیم
من هیچ نامی از تو نمیپرسم
من نامِ خود را نیز از یاد بردهام
امّا بیا تا باز هم بقایامان را
مانندِ وارثانِ مصائب خبر کنیم
شاید برای نسلی دیگر
این نادرست و زشت را بزداییم
راهِ درست و زیبا را
هموارتر کنیم
یکبارِ دیگر، ای دوست، ای همسایه ...
#مهدی_اخوان_ثالث
از کتاب سال دیگر ای دوست ، ای همسایه...
@chekamehsabz🍀
To Ra Dost Daram 1
Farhad Mehrdad
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....
شاعر : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....
شاعر : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله و نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
نه هیچش ناله و نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
#مهدی_اخوان_ثالث
@chekamehsabz🍀