نمی چکند اشکهایم
شعله می شوند
خون جاری ست
از بلندای دماوند
از دهان به آتش گشوده ی تفتان
از خروش پاک سیروان
از لابه لای ورق های دیوان حافظ
و خورشید هر غروب
بر جنازه ی خونین نوجوانی
شاهرگش را می برد
آه ایرانم
از جای هر گلوله و ترکش قدیمی و تازه
برتنت
چشمه ی خون می جوشد و من
با تو گیسو می برم و فریاد می زنم
و اشک نه
آتش می جهد از چشمانم
شاید تو دوباره
ققنوس وار
جوان زاده شوی
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
شعله می شوند
خون جاری ست
از بلندای دماوند
از دهان به آتش گشوده ی تفتان
از خروش پاک سیروان
از لابه لای ورق های دیوان حافظ
و خورشید هر غروب
بر جنازه ی خونین نوجوانی
شاهرگش را می برد
آه ایرانم
از جای هر گلوله و ترکش قدیمی و تازه
برتنت
چشمه ی خون می جوشد و من
با تو گیسو می برم و فریاد می زنم
و اشک نه
آتش می جهد از چشمانم
شاید تو دوباره
ققنوس وار
جوان زاده شوی
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
رد طناب
بر گلوی سحرگاه
ضربه
به چهارپایه ی چوبین
و آخرین رعشه های تن
سقوط از دمپایی پلاستیکی واژگون
استخوان گلوی خورشید
شکسته است
و آسمان هر صبح
خون بالا می آورد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
بر گلوی سحرگاه
ضربه
به چهارپایه ی چوبین
و آخرین رعشه های تن
سقوط از دمپایی پلاستیکی واژگون
استخوان گلوی خورشید
شکسته است
و آسمان هر صبح
خون بالا می آورد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
رد دار و مازوت
گلویم را می خراشد
از گلوی کودکی لاغراندام
کلاغی می پرد
روی شانه ام می نشیند
خاله
فال می خری؟
و دستهای چوبی ام را زیر پاهای کلاغ
می لرزد
خورشید دودآلود
از شانه ی دیگرم طلوع می کند
و کلاغ
اینبار
خبر از پاییز نمی دهد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
گلویم را می خراشد
از گلوی کودکی لاغراندام
کلاغی می پرد
روی شانه ام می نشیند
خاله
فال می خری؟
و دستهای چوبی ام را زیر پاهای کلاغ
می لرزد
خورشید دودآلود
از شانه ی دیگرم طلوع می کند
و کلاغ
اینبار
خبر از پاییز نمی دهد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
اما زمین
بیهوده نلرزیده است
بی گمان
جایی نیمه شب
مردی ته مانده ی سیگارش را
له کرده زیر پا
روی خاک سرد
جایی که زیر آن
عشق تمام زندگی اش
آرمیده است
با رد سرخ گلوله بر بدن
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
بیهوده نلرزیده است
بی گمان
جایی نیمه شب
مردی ته مانده ی سیگارش را
له کرده زیر پا
روی خاک سرد
جایی که زیر آن
عشق تمام زندگی اش
آرمیده است
با رد سرخ گلوله بر بدن
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
سرخی خون من
غروب روزگار توست
که بر نگاه ما شتک زده
ما خورشید قلابی قدرتت را
با زخمهایمان
بر خاک نشانده ایم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
سرخی خون من
غروب روزگار توست
که بر نگاه ما شتک زده
ما خورشید قلابی قدرتت را
با زخمهایمان
بر خاک نشانده ایم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
هیاهوی مترو با بوی مانده ی خستگی مسافران
یا هیاهوی کافه
با بوی مانده ی قهوه و سیگار
فرقی نمی کند
وقتی
درون تو
سیاهچاله ای ست
که هر صدایی را درونش
می کشد
من در بی صدایی خود گم شدم
مثل جنازه ی سنگی ستاره ای که
میلیون ها سال پیش
مرده است
اما هنوز روی زمین
آدمها به روشنی اش دل خوش می کنند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
یا هیاهوی کافه
با بوی مانده ی قهوه و سیگار
فرقی نمی کند
وقتی
درون تو
سیاهچاله ای ست
که هر صدایی را درونش
می کشد
من در بی صدایی خود گم شدم
مثل جنازه ی سنگی ستاره ای که
میلیون ها سال پیش
مرده است
اما هنوز روی زمین
آدمها به روشنی اش دل خوش می کنند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
امیدهای واهی حافظ
به شکر آنکه پرده برافکند روز وصال
کدام وصال!
شبروان خیال
در دود خاکستری سیگار
سرفه می کنند
و در زیر سیگاری کافه می میرند
این دیوان کهنه ی حافظ را
روی میز چوبی کافه
تا به حال
چند دست امیدوار ورق زده اند!
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
مرا استاد حتی الف قامت دوست یاد نداده بود
دل به چه خوش می کنم
به دروغ های دلپذیر شعر
که از احسن اوست اکذب او؟
ثانیه ها در فنجان خالی می خشکند
و صدای موسیقی کافه
به روح خسته ام تجاوز می کند!
فاعلاتن مفاعلن فع لن
کوکب بخت مرا
کدام منجم در کدام دریای بی سرانجام
غرق کرده بود
نه باد شرطه ای درکار است
و نه
دیدار آشنایی
قطره های جوهر خودکار
به تلخ ترین گلایه ها
در دفتر خاطرات دفن می شود
و حافظ
کز می کند در قاب کاغذی دیوانش
سیگاری آتش می زند
و با نگاه خالی اش
به من خیره می شود
زبان خامه ندارد....
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
به شکر آنکه پرده برافکند روز وصال
کدام وصال!
شبروان خیال
در دود خاکستری سیگار
سرفه می کنند
و در زیر سیگاری کافه می میرند
این دیوان کهنه ی حافظ را
روی میز چوبی کافه
تا به حال
چند دست امیدوار ورق زده اند!
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
مرا استاد حتی الف قامت دوست یاد نداده بود
دل به چه خوش می کنم
به دروغ های دلپذیر شعر
که از احسن اوست اکذب او؟
ثانیه ها در فنجان خالی می خشکند
و صدای موسیقی کافه
به روح خسته ام تجاوز می کند!
فاعلاتن مفاعلن فع لن
کوکب بخت مرا
کدام منجم در کدام دریای بی سرانجام
غرق کرده بود
نه باد شرطه ای درکار است
و نه
دیدار آشنایی
قطره های جوهر خودکار
به تلخ ترین گلایه ها
در دفتر خاطرات دفن می شود
و حافظ
کز می کند در قاب کاغذی دیوانش
سیگاری آتش می زند
و با نگاه خالی اش
به من خیره می شود
زبان خامه ندارد....
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
چهارخانه ی سیاه و سفید جنون
شیهه ی اسب هاو مستی فیل ها در مسیر های اُریب!ما پیادگانی بودیم که توانمان تنها برداشتن یک قدم بود
اما نه!تنها ما پیادگان می دانیم
سودای رسیدن به پایان را
مژده ایست ....
اگر زنده بمانیم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
چهارخانه ی سیاه و سفید جنون
شیهه ی اسب هاو مستی فیل ها در مسیر های اُریب!ما پیادگانی بودیم که توانمان تنها برداشتن یک قدم بود
اما نه!تنها ما پیادگان می دانیم
سودای رسیدن به پایان را
مژده ایست ....
اگر زنده بمانیم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
بی شک
تمام این روزها
می شد
در جیغ خالی خیابانی
نشئه ی خواب آور بسته ی قرصی
یا نشیب پرتگاهی
به خود پایان داد
اگر این همه رویای یتیم
که هر شب میان سکوت زاییده بودمشان
بی مادر نمی شدند!
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
تمام این روزها
می شد
در جیغ خالی خیابانی
نشئه ی خواب آور بسته ی قرصی
یا نشیب پرتگاهی
به خود پایان داد
اگر این همه رویای یتیم
که هر شب میان سکوت زاییده بودمشان
بی مادر نمی شدند!
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
نیمه شب است و من
باز می گردم
از نبش قبر خویش
خسته و خاک آلود
می نشینم
گوشه ای
سیگاری آتش می زنم
و
فنجان داغ خون خویش را سر می کشم
خیره به این گورستان بزرگ
بر سنگ هر مزاری
نام آرزویی نوشته است
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
باز می گردم
از نبش قبر خویش
خسته و خاک آلود
می نشینم
گوشه ای
سیگاری آتش می زنم
و
فنجان داغ خون خویش را سر می کشم
خیره به این گورستان بزرگ
بر سنگ هر مزاری
نام آرزویی نوشته است
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
این بهار اما
در من
شکوفه نه!
سرخی آتش
نطفه بسته است
شعله خواهم کشید
تنها کمی منتظر بمان
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
این بهار اما
در من
شکوفه نه!
سرخی آتش
نطفه بسته است
شعله خواهم کشید
تنها کمی منتظر بمان
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
به آغوش کشیدمت
شاید
خون من
شفا دهد
این همه جای ترکش و خنجر را
بر پیکر زیبایت
سرزمین من
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
به آغوش کشیدمت
شاید
خون من
شفا دهد
این همه جای ترکش و خنجر را
بر پیکر زیبایت
سرزمین من
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀