🌈🍀چکامه سبز🤍💚
214 subscribers
3.18K photos
370 videos
59 files
237 links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید می‌رقصد
میان تک تک زخمهای قدیمی

روزهای پر از آینه

پروانه ها از آستین بهار بالا می روند.

و ملاقات آفتاب
مرهم بهانه های کهنه است.

خمیازه های چکاوک
در عصر خستگی

گم می‌شود قامت غم
میان این هیاهو

شعر از:
#ساراشرفی
نماهنگ از :
#بلال_اصغری

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

ابد رفت

جامانده میان مرزها...
سماجتِ مبهمی.

در هم تنیدن،

و تاوان یکی شدن.

مرد قافیه ها رنگ می بازد،

در انتهای جهان

از بکارت واژه های درد آلود.

و من

آلوده ام تورا...
به دوستت دارم.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
بوسه ها واژه
واژه هایش شعر
کتاب‌‌ ، تنش
برگه ها کاهی
منطقش بریده بریده چون نفس های آخرین سرباز
انکارش ،هدایت
اصرارش ،شاملو
بنان میان هجاهایش
آیدا نه
لیلی نه
شیرین نه
...
سارا،دلتنگ منم

#ساراشرفی



@chekamehsabz🍀
شادی از چهره ها گریخته

آزادی
خمیازه می‌کشد میان چند رنگی ها

پر از سراسیمگی عبوریم.

بی آنکه کسی بفهمد،
مدام و بی وقفه

بارها مرده ایم.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
رفتن که پا نمی خواهد
همینکه چمدانم را نگیری

کنار پرتگاهم...

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

چند واژه در دهان این شعر جا مانده
فصل تقسیمِ مرهم،
بر زخمهای کهنه است.

آنجا که ...

راه می‌رود
نفس می‌کشد
و به عمق یک سماجت نابلد
عاشق می شود

می گرید
می خندد
می بارد
و به پهنای دلِ پروانه
عاشق می شود

می سوزد
می سازد
می بالد
و به اندازه ی یک کوه بلند
عاشق می شود

مردی که لابه لای تاریخ ، موهای معشوقه اش را می بافت

حالا
به بلندای یک قرن
تنها مانده است.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
نبض
نفس های بریده
شرم

بوسه
بوی ترقوه
تن گرم

حیا و شرمی که از آستین شب
بالا میرود

نجوای معاشقه های نیمه
پیچیده میان تختی در آن سوی شهر

و این سوی شهر،
پسر زیبای من
نام او را گرفت.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
دلشوره ی مبهم و پنهان مرا

موریانه ی زیرکِ این ذهنِ خسته، با خبر می‌شود

می بوسد در آن شبِ بارانی
این کهنه زخمِ لجوجِ تنهایی را

و تقویمِ بلا تکلیفِ من،

روزهای دلتنگیش بيشمار.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
" رنج زیستن "


رهگذر راه را پیمود و رفت
و هرگز ندانست
زیستن
غم‌های زیادی به جهان می افزاید.

در خلوت آسمان مردگان
چشم های تو دیگر سخن نمی گویند.

شب بی نگاهت خاطره یِ سکوتِ بی سرانجامی ست.

کسی نمی دانست
مرگ کنار پرتگاه، پاهایش را دراز کرده
و اندام این خزان در هم پیچیده
خاک را شکنجه می کند.

کسی نمی‌دانست
این درد نهفته
همه چیز را برای مردن انسان فراهم می‌کند و
چه وحشیانه می شکافد خاک سرد را
خشم گلویم را می فشارد
و آغوشم می گیرند

سکوت و اشک
سکوت و اشک
سکوت و اشک

شکسته جان، ایستاده ام بر این چهره ی خسته

اینگونه
تا گور مرداب های حسرت قد کشیده ام

اندوه، جانم را می مکد و
کسی نمی دانست
چگونه تاب آوردم این دلتنگی را

کسی نمی دانست
زیستن،
غم های زیادی به جهان می افزاید.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

اندوه زیستن

پروانه ها از آستینش بالا می روند
از دامن چین چین خاتون می نویسد
از عشق پادشاه دلتنگ
معشوقه اش را میان تاریخ می بوسد
ریشه ی سکوت،
در چشمهایش جاری ست
سیگارش بوی باروت می دهد و
فندک می اندیشد.

انسان پیچیده ای ست.

لبه ی پرتگاه می رقصد
پونه ها را می چیند
در گورستان،
تمام استخوان های بلعیده را می شناسد
و هنوز شاهد داستان کوتاه زیستن است.

انسان پیچیده ای ست

و چه چیزهای غمگینی
به زیبایی جهان می افزاید.

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
از کدام غم عبور کرده ای
در این جهان که همه چیزش در هم شکسته
از انسان،  که جسم فرو خورده اش بی آنکه دل به شادی بیافکند
آهسته آهسته عاصی و جنون زده
آفتاب را به دار می بیند.

از کدام غم عبور کرده ای
در این جهان که همه چیزش در هم شکسته
از عشق، که بی جان در لطافتی اندوهگین
روح نفرین شده اش را
می سپارد به پستان های سفید ماه و ران های وحشت زده ی مرگ.

از کدام غم عبور کرده ای
در این جهان که همه چیزش در هم شکسته
از خاطرات، که هیچکس آنجا نرقصید و
تن های در هم تنیده تنها گریستند.
آنجا که تاریکی نشسته بر حوالی سفرهای پر از اندوه انسان.

از کدام غم عبور کرده ای
در این جهان که همه چیزش در هم شکسته
از مرگ، که بال‌هایش را کوک می‌کند
کنار خواهش های آشکار،  می نشیند و
بغض های ستاره را می بلعد.


از کدام غم عبور کرده ای ؟؟؟

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀
کدام پیراهن را

به اندام غصه ام بپوشانم.

در شبی که

الفبای مرگ

می خواند و بر نمی گردد.

معلوم نیست،


استخوان شکسته

کجای حرف هایم


جامانده؟

#ساراشرفی

@chekamehsabz🍀