در کنارت غصه هایم یک به یک پرپر شدند
رفتی اما، باز هم آن غصه ها از سر شدند
هرچه کردم با خودم بعد از تو، حالم خوش نگشت
دردهای جان نشد کم بلکه افزون تر شدند
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
رفتی اما، باز هم آن غصه ها از سر شدند
هرچه کردم با خودم بعد از تو، حالم خوش نگشت
دردهای جان نشد کم بلکه افزون تر شدند
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
هر حرف نسنجیده نیاور به زبانت
چون تیر رها گشته نیاید به کمانت
باطل بشمارش تو هر آنرا که ندیدی
نشنیده بگیر حرف بدی را که شنیدی
هر کس که بدی کرده، تو خوبی بکن او را
با خوبی خود نادم و شرمنده کن او را
مسکین خدا را کمکی، گر که توانی
با ظالم دوران نکن هرگز تو تبانی
تعظیم نکن غیر خدا سنگ و گلی را
آزرده نکن با عملت هیچ دلی را
گفتم همه ی درک خود از دین خدا را
مختوم نمودم سخن قافیه ها را
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
چون تیر رها گشته نیاید به کمانت
باطل بشمارش تو هر آنرا که ندیدی
نشنیده بگیر حرف بدی را که شنیدی
هر کس که بدی کرده، تو خوبی بکن او را
با خوبی خود نادم و شرمنده کن او را
مسکین خدا را کمکی، گر که توانی
با ظالم دوران نکن هرگز تو تبانی
تعظیم نکن غیر خدا سنگ و گلی را
آزرده نکن با عملت هیچ دلی را
گفتم همه ی درک خود از دین خدا را
مختوم نمودم سخن قافیه ها را
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
چوبی که بخشکیده، دگر تر شدنی نیست
آن کس که جفا دیده، دگر خر شدنی نیست
اصرار نکن، با ستمی که تو بکردی
ابراز محبت به تو دیگر شدنی نیست
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
آن کس که جفا دیده، دگر خر شدنی نیست
اصرار نکن، با ستمی که تو بکردی
ابراز محبت به تو دیگر شدنی نیست
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
رفتی و هنوز این دل من پیش تو گیر است
برگرد که من جز تو دلم از همه سیر است
من بی تو هوایم همه دم ابری ابری ست
ای دار و ندارم به خدا حق من این نیست
در آتش تو سوختم و دود شدم من
از دوری تو یک شبه نابود شدم من
از شادی ایام گذشته خبری نیست
در خانه من جز در غم هیچ دری نیست
روزم شده چون شب، سیه و تیره و تاریک
من مانده ام و یاد تو و کوچه ی باریک
دلتنگ تو هستم، چه کنم دست خودم نیست
دلتنگ تو غیر از من اگر هست، بگو کیست؟
دنیای بدون تو مرا همچو حصاریست
اما تو که باشی همه دم فصل بهاریست
دنیا به چه کار آیدم اینک که نباشی
دنیای من آنجاست، همانجا که تو باشی
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
برگرد که من جز تو دلم از همه سیر است
من بی تو هوایم همه دم ابری ابری ست
ای دار و ندارم به خدا حق من این نیست
در آتش تو سوختم و دود شدم من
از دوری تو یک شبه نابود شدم من
از شادی ایام گذشته خبری نیست
در خانه من جز در غم هیچ دری نیست
روزم شده چون شب، سیه و تیره و تاریک
من مانده ام و یاد تو و کوچه ی باریک
دلتنگ تو هستم، چه کنم دست خودم نیست
دلتنگ تو غیر از من اگر هست، بگو کیست؟
دنیای بدون تو مرا همچو حصاریست
اما تو که باشی همه دم فصل بهاریست
دنیا به چه کار آیدم اینک که نباشی
دنیای من آنجاست، همانجا که تو باشی
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
زندگی، همچون شبی تاریک و ظلمانی شده
اژدهای غم در این شب، وحشی و جانی شده
آسمان را بنگری نوری نمی بینی در آن
گوئیا تابیدن مهتاب پنهانی شده
اختران چشمک زدن ها را ز خاطر برده اند
آسمان خالی ز هر نظمی و سامانی شده
از گزند اژدها هرکس به سویی می دود
با صدای همهمه، در شهر طوفانی شده
چون کسی چیزی نمی بیند در این آشفتگی
طعمه گشتن ها و خوردن بر زمین آنی شده
در پی این شب دگر روزی نمی آید تو را
شاعرا دنیا دگر محکوم ویرانی شده
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
اژدهای غم در این شب، وحشی و جانی شده
آسمان را بنگری نوری نمی بینی در آن
گوئیا تابیدن مهتاب پنهانی شده
اختران چشمک زدن ها را ز خاطر برده اند
آسمان خالی ز هر نظمی و سامانی شده
از گزند اژدها هرکس به سویی می دود
با صدای همهمه، در شهر طوفانی شده
چون کسی چیزی نمی بیند در این آشفتگی
طعمه گشتن ها و خوردن بر زمین آنی شده
در پی این شب دگر روزی نمی آید تو را
شاعرا دنیا دگر محکوم ویرانی شده
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
کلبه ی تار دلم را تو چراغان کردی
شمس، حیرت زده پرسید! چه با آن کردی؟
کافر عشق و وفا بودم و تو همچو نبی
دل تاریک مرا مملو ایمان کردی
مرده ای بیش نبودم که رسیدی ناگه
همچو عیسی به دمت بر تن من جان کردی
گفتم امکان ندارد که دگر دل بدهم
عکس آن را تو ولی آمدی امکان کردی
نتوانست پریشان بکند مجنون را
لیلی آنگونه که من را تو پریشان کردی
غم من جای خودش را به نشاطم داده
تو سر ماتم و غم را به گریبان کردی
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
شمس، حیرت زده پرسید! چه با آن کردی؟
کافر عشق و وفا بودم و تو همچو نبی
دل تاریک مرا مملو ایمان کردی
مرده ای بیش نبودم که رسیدی ناگه
همچو عیسی به دمت بر تن من جان کردی
گفتم امکان ندارد که دگر دل بدهم
عکس آن را تو ولی آمدی امکان کردی
نتوانست پریشان بکند مجنون را
لیلی آنگونه که من را تو پریشان کردی
غم من جای خودش را به نشاطم داده
تو سر ماتم و غم را به گریبان کردی
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
من ماتم زده را با خوشی و خنده چه کار
در پی شادی خود باش، با بنده چه کار
شادمانی دلی از غصه تهی می خواهد
با دل من که به غصه شده آکنده چه کار
به چه ترفند و فریبی دل من شاد شود؟
به بهانه های شادی دل بازنده چه کار
کور گشتند دو چشم خوشی ام ، حال مرا
موقع شب به چراغ و مه تابنده چه کار
همه گویند که فردای دگر در راه است
مردگان را به دی و حال و به آینده چه کار
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
در پی شادی خود باش، با بنده چه کار
شادمانی دلی از غصه تهی می خواهد
با دل من که به غصه شده آکنده چه کار
به چه ترفند و فریبی دل من شاد شود؟
به بهانه های شادی دل بازنده چه کار
کور گشتند دو چشم خوشی ام ، حال مرا
موقع شب به چراغ و مه تابنده چه کار
همه گویند که فردای دگر در راه است
مردگان را به دی و حال و به آینده چه کار
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
من گلی در گلشنت بودم، نفهمیدی مرا
قصد پرپر کردنم کردی سپس چیدی مرا
بعد من خار از زمین گلشنت بالا گرفت
چون که آزارت نمود آنگاه فهمیدی مرا
غم مسلط گشته بر ملک تنت، حاشا مکن
حال و روز ناخوشت چون مهر تاییدی مرا
گفته بودم کین زمین گرد است و می چرخد، ولی
آن زمان بی اعتنا بودی و نشنیدی مرا
حزن امروزت جزای آه و نفرین من است
یادت آید غرق غم بودم نمی دیدی مرا؟
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
قصد پرپر کردنم کردی سپس چیدی مرا
بعد من خار از زمین گلشنت بالا گرفت
چون که آزارت نمود آنگاه فهمیدی مرا
غم مسلط گشته بر ملک تنت، حاشا مکن
حال و روز ناخوشت چون مهر تاییدی مرا
گفته بودم کین زمین گرد است و می چرخد، ولی
آن زمان بی اعتنا بودی و نشنیدی مرا
حزن امروزت جزای آه و نفرین من است
یادت آید غرق غم بودم نمی دیدی مرا؟
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
قاصدک باز برایم چه خبر آوردی؟
خبرت غمناک است؟
آه، بس کن
سینه ام مملو درد است خدا می داند
قاصدک باور کن
من دگر تاب و توان غم و اندوهم نیست
جای حزنی دگر اکنون درین سینه ی انبوهم نیست
قاصدک
اخوان گفت تو را
برو آنجا که تو را منتظرند
من درمانده فقط منتظرت بود مگر؟
غم در این خانه زیاد است
به صدای در و دیوارش اگر گوش کنی
همه اش فریاد است
گوئیا داخل این خانه ز غم داد زدن آزاد است
پای خود را اگر از در بگذاری بیرون
همه جا آباد است
تو که خود می دانی
شاد گردد دل هر انسانی
که بیاید به درش مهمانی
قاصدک جان ولی
نشدم شاد من از آمدنت
چون که هربار برایم غم و ماتم داری
قاصدک شادم کن
به غم ماتم و اندوه قسم می دهمت
شادم کن
خسته ام، خسته ز اخبار غمت
آه، دیوانه شدم
معذرت می خواهم
رسم مردانگی این نیست که مهمانم را
اینچنین زخم زبانش بزنم
تو در این خانه ی من مهمانی
قحطی مهر و محبت شده امروز، ولی
تو در این قحطی ایام در خانه ی من را زده ای
قاصدک در دل من جا داری
قاصدک پوزش من را بپذیر
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
خبرت غمناک است؟
آه، بس کن
سینه ام مملو درد است خدا می داند
قاصدک باور کن
من دگر تاب و توان غم و اندوهم نیست
جای حزنی دگر اکنون درین سینه ی انبوهم نیست
قاصدک
اخوان گفت تو را
برو آنجا که تو را منتظرند
من درمانده فقط منتظرت بود مگر؟
غم در این خانه زیاد است
به صدای در و دیوارش اگر گوش کنی
همه اش فریاد است
گوئیا داخل این خانه ز غم داد زدن آزاد است
پای خود را اگر از در بگذاری بیرون
همه جا آباد است
تو که خود می دانی
شاد گردد دل هر انسانی
که بیاید به درش مهمانی
قاصدک جان ولی
نشدم شاد من از آمدنت
چون که هربار برایم غم و ماتم داری
قاصدک شادم کن
به غم ماتم و اندوه قسم می دهمت
شادم کن
خسته ام، خسته ز اخبار غمت
آه، دیوانه شدم
معذرت می خواهم
رسم مردانگی این نیست که مهمانم را
اینچنین زخم زبانش بزنم
تو در این خانه ی من مهمانی
قحطی مهر و محبت شده امروز، ولی
تو در این قحطی ایام در خانه ی من را زده ای
قاصدک در دل من جا داری
قاصدک پوزش من را بپذیر
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
همه جا تاریک است
اختران خاموشند
ماه هم خاموش است
خبر از نور در این ظلمت و تاریکی نیست
گوئیا ظلمت شب
فاتح جنگ در افلاک شده
همه جا تاریک است
کوچه ها باریک اند
داخل کوچه ی تنگ
که ز سر تا به تهش
شوم یک حادثه ای خیمه زده
مرد و زن، پیر و جوان در گذرند
همگی در پی نور
غافل از اینکه در این کوچه ی تنگ
همه زندانی دیوار و درند
همه جا تاریک است
کوچه ها باریک اند
آه از ظلمت شب
آه از کوچه ی تنگ
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
اختران خاموشند
ماه هم خاموش است
خبر از نور در این ظلمت و تاریکی نیست
گوئیا ظلمت شب
فاتح جنگ در افلاک شده
همه جا تاریک است
کوچه ها باریک اند
داخل کوچه ی تنگ
که ز سر تا به تهش
شوم یک حادثه ای خیمه زده
مرد و زن، پیر و جوان در گذرند
همگی در پی نور
غافل از اینکه در این کوچه ی تنگ
همه زندانی دیوار و درند
همه جا تاریک است
کوچه ها باریک اند
آه از ظلمت شب
آه از کوچه ی تنگ
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
ارغوان تنها ماند
ارغوان
در غم سایه ی خود می گرید
ارغوان، شاخه ی همخون جدامانده ی سایه
بار دیگر هم از او دور افتاد
ارغوان گریه نکن
ما همه همدردیم
سایه ات
هر کجا هم باشد
روح او در بر توست
شعر از : #مرتضی_نادری
#ابتهاج_جاودانه_شد
#نوزدهم_مرداد_یکهزاروچهارصدویک
💚🖤
@chekamehsabz🍀
ارغوان
در غم سایه ی خود می گرید
ارغوان، شاخه ی همخون جدامانده ی سایه
بار دیگر هم از او دور افتاد
ارغوان گریه نکن
ما همه همدردیم
سایه ات
هر کجا هم باشد
روح او در بر توست
شعر از : #مرتضی_نادری
#ابتهاج_جاودانه_شد
#نوزدهم_مرداد_یکهزاروچهارصدویک
💚🖤
@chekamehsabz🍀
عمریست برای وطن خویش دویدیم
افسوس که جز درد و بلا هیچ ندیدیم
در جنگ عرب های عراقی چه بلاها
کز دست همین دشمن خونی نکشیدیم
یکبار که یک گوشه از این خاک گرفتند
با غیرت خود از تنشان جامه دریدیم
اکنون پس از آنهمه سختی و مشقت
آخر به ته کوچه ی بن بست رسیدیم
ما در پی بیرون شدن از حفره ی کوچک
از روی جهالت به ته چاه جهیدیم
مردم ز کسی خرده نگیرید، که ما خود
این جام هلاهل به سر خویش کشیدیم
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
افسوس که جز درد و بلا هیچ ندیدیم
در جنگ عرب های عراقی چه بلاها
کز دست همین دشمن خونی نکشیدیم
یکبار که یک گوشه از این خاک گرفتند
با غیرت خود از تنشان جامه دریدیم
اکنون پس از آنهمه سختی و مشقت
آخر به ته کوچه ی بن بست رسیدیم
ما در پی بیرون شدن از حفره ی کوچک
از روی جهالت به ته چاه جهیدیم
مردم ز کسی خرده نگیرید، که ما خود
این جام هلاهل به سر خویش کشیدیم
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
از خدا؟ یا از خودت؟ یا اینکه از یک گفته ای؟
از چه چیزی ای بشر اینگونه تو آشفته ای؟
سهل گیرش زندگی را، چونکه همچون برق و باد
می رسد روزی که می بینی، به گوری خفته ای
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
از چه چیزی ای بشر اینگونه تو آشفته ای؟
سهل گیرش زندگی را، چونکه همچون برق و باد
می رسد روزی که می بینی، به گوری خفته ای
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
بهاری من نمی بینم
تو می بینی؟
در این باغ
درختی جز درختان خزان دیده نمی بینم
تو می بینی؟
نگاهم را به هر جایی که می دوزم
نمی بینم نشان از خرمی در باغ
تو می بینی؟
به روی شاخه های این درختان تنومند
دگر مرغی نمی بینم که آوازی بخواند
تو می بینی؟
چه کردی ای خزان با ما؟
که هنگام بهاران هم
بجز ویرانی و حزنت
دگر چیزی نمی بینیم
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
تو می بینی؟
در این باغ
درختی جز درختان خزان دیده نمی بینم
تو می بینی؟
نگاهم را به هر جایی که می دوزم
نمی بینم نشان از خرمی در باغ
تو می بینی؟
به روی شاخه های این درختان تنومند
دگر مرغی نمی بینم که آوازی بخواند
تو می بینی؟
چه کردی ای خزان با ما؟
که هنگام بهاران هم
بجز ویرانی و حزنت
دگر چیزی نمی بینیم
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀