🌈🍀چکامه سبز🤍💚
216 subscribers
3.18K photos
370 videos
59 files
237 links
Download Telegram
قصیده قصیده می بارید
روی قلب من
شعرهای ناب دفترت
و قطره قطره می چکید،
روی شعر من
باران چشمان ترت
"کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد..."
خاطر که حزین باشد...

و در این اکنون فاصله ها
غزل غزل
مثنوی قونیه
"بشنو از نی" را "حکایت می کند"
و شاعری در حوالی دیروز گفت
"بی داد دی ماه، چگونه بگریم از این همه فاصله من"
و در این اکنون تردید ها
"یک نکته از این معنی گفتیم وهمین باشد"
از قونیه باز،زمزمه هاست
"وز جداییها شکایت می کند"
بی داد دی ماه....
بی داد دی ماه...
"مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
در بهاری روشن از امواج نور،
در زمستانی غبارآلود و دور،
یا خزانی خالی از فریاد و شور،.."

#فرزادسنایی
#حافظ
#مولانا
#فروغ_فرخزاد
#شاعر_دیروز
#بهمن1400

@chekamehsabz🍀
چقدر این شبها آشناست
بیخوابی ها
بی قراری ها
و نوشتن ها
چقدر روحم سرگردانست
جسمم بوی خاک میدهد
چقدر بی تابم امشب
چقدر خودم را حراج گذاشتم
و جارِ "من فروشیم"
در دل تاریخ پیچید،
چقدر من شرمگین خودم هستم
چقدر من "تو" را درشعر جا گذاشتم
وقت تنگ است،
و من باید بنویسم،
شاید فردا دیر باشد....

#آنی
#بیخوابی
#فرزادسنایی
#اسفند۴۰۰

@chekamehsabz🍀
می نویسم شعر
تا فردایی...
باشم
و همین ردً پا کافیست
تا بدانند
"به کجا می روم آخر،
ننمایی وطنم..."

سالها پیش،
در سماعی مرگ آسا
تا آسمان رفتم
و باز...
زمین شد وطنم

می چرخم
می چرخم
می چرخم
و در سرگیجه های سرم،
داد "انا الحق" می زنم،
پنبه میزنم خودم را
حلاج وار
و کسی فریاد میزند
"احرام دگر بند
ببین یار کجاست..."

گوشم سوت می کشد،
سوزن بان خط عوض میکند،
و من در روی پل "وِرِسک"
سرگردان،
ترس سقوط دارم....

خوابم نمی آید به چشم،
و هی قلم می تراشم،
دو سر تراش
تا از اباطیل و اراجیف جا نمانم
کجاست آیا
انکه می‌گوید به من،
بنویس
بنویس
بنویس
اراجیف و تُرَهات و موهومات

کاشکی قلم نبود،
جوهر نبود،
و کاغذ...
من میرفتم
به همان جا که گفت:
"از کجا آمده ام..."

#فرزادسنایی
#آنی
#مولوی
#شاعرگمنام(احرام دگر بند...)
#بیخوابی
#کویرسیرجان
#اسفند۱۴۰۰

@chekamehsabz🍀
گَردمان خواهد تکید
در اسفندِ پایانی
ایمانِ بهارش
سخت است باورش...

#آنی
#اسفند
#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
شعله امشب
در رقص آتش
واژه ها دارد بر زبان،

چمباتمه...
خیره...
گوش بر آتشم امشب:
سحر نزدیک است،
دو قدم مانده به مهر،
راهی نیست،
خورشید در همین حوالیست...

شعله می رقصد،
با تیرگی می جنگد،
گوش کن،
واژه ها دارد بر زبان...

#آنی
#فرزادسنایی
#چهارشنبه_سوری۱۴۰۰

@chekamehsabz🍀
ببر بهار آمد
این زیبای وحشی،
خطهای تنش
چوبخط کشتار است،
ماه و پلنگ افسانه شد
ببر...
خدای را به دوئل ایستاده است...


#فرزادسنایی
#یکروزتابهار

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

بیا خیال کنیم بهارست،
یا فصلی در همین حدود...
بیا تا صبح شعر ببافیم
مثل بافتنیِ شالِ مادرهایمان
در شبهای زمستان...
بیا خیال کنیم،
ما نبودیم و...
بهار نبود و...
شعر هم نبود،
آنوقت در شالهای بافته مادرهامان
در شب های زمستان،
فرو می رفتیم،
و یک دل سیر گرم می شدیم...

دلم داسِ درو می خواهد
مزرعه را از هر چه عشق است
پاک می کنم
من کشاورز سیه چرده ام
دلم چای آتیشی داغ می خواهد
بیا خیال کنیم......

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

به سین سرکشم سوگند
تاقلب
دشت
سینه ات
تاختم
و سوم شخص مفرد آنجا یافتم
به تمام نجابت ناجنس ناجورت
باختم
غروب در چشم طشت خونم نشست
مصدر "رفتن"
با قلم
قلبم
ساختم

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
#من_یک_کارگرم

حدود ۲۲ سال پیش کارگر یک شرکت بودم، روز کارگر یکی از بچه های اداری که مرا میشناخت، برای مراسمی که داشتند از من شعر و متن ادبی خواست و گفت خودت باید بخوانی، روز موعود پشت میکرفن رفتم و مقاله "انسانی به نام کارگر" را که با درد نوشته بودم خواندم، دوستم خودش را میخورد تا مقاله من تمام شود، مدیران وقت و نماینده اداره کار به هم نگاه میکردند، و کارگران که مرا میشناختند توقعی غیر از این نداشتند که فرزاد کارگر آرام اما با زبان سرخ غیر از این بنویسد....
آنروز گذشت و چندین نامه و مقاله دیگر تکان اساسی را داد و چند طرح مسکوت مانده در ان شرکت که به نفع کارگران بود و سالها بود خاک میخورد، اجرا شد ولی فرزاد آرام از ان شرکت اخراج شد و اولین طعم بیکاری را با کلی بدهکاری چشید، اما امروز دلش آرام است که حرکتی کرد ولو ناچیز....
من هنوز یک کارگرم.....

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
بس که نفس کشیدیم
در این هوای سربی...
واژه زندگی را؛
عشق تعطیل...!
تا اطلاع آسمانی...

#فرزادسنایی


@chekamehsabz🍀
تا قافِ عشق رفتم
"نون" ختم انسان
به خاکستر نشاندم

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
در خلوت خشک درختی
در سینه کش آفتابی بی رمق،
در خش خش برگ ریزی
آغوشش را به تماشا نشستم
و بر لخته هایِ خونِ خیالِ خامِ خواستنش
خاموش...
چون تخته سنگ گورستانی متروک
»»»»»»»»
چوب خطم خط خورد،
خط آخر
»»»»»»»»
چمباتمه...
کِز کرده...
با رخت رخوت بر تنم،
و سر بر شانه خاکی جاده ای خلوت
سرابی از دور
عطشم را می آزارد باز...

#فرزادسنایی
#تیرماه_1401

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....

#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
رکب عشق را خورده ایم
با سینه بندی تهی...
و آماسیده لب رُژِ قرمز خونی،
و هرم نفس های داغ پیاپی،

رکب عشق را خورده ایم
در تختخوابی به پهنای هوس
پیچیده....
و لمس کرده ایم
یکی شدن را،
و سپس...
و اما بعد...
در دو سوی پرتگاه تختخواب خوابیده ایم

رکب عشق را خورده ایم
و در پی سوم شخص مفرد
قفل ها گشوده ایم
و تنها...
وتنها...
زیر یک سقف خوابیده ایم

رکب عشق را خورده ایم
با گل های سرخ در مسیر باد
از بچه های چهارراه سعادت آباد

#فرزادسنایی
#اروتیک
#تابستان داغ1401

@chekamehsabz🍀
"من علف هرز باغچه ام..."
پنهان در پناه سبز درختی،
در همسایگی گلهای قرمز،
ریحان و نعنا همجوار منست،
و بلبلِ نغمه خوان
سرودِ صبحگاه منست
####
من اما....
سنگِ بی تاثیرم
زنده ای به مرده اسیرم،
و فرصتی نیست دیگر
وصیتم را
داس را کسی خبر کند
من در آواز باغچه
گوشه دل را فالش می خوانم

#فرزادسنایی
#تیر1401

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

به دنبال تکه های پازل رویام می روم، ولی هنوز رویایم رنگ و شکلی نگرفته است...

#پگاه

خواهمش یافت
تکه های پازل رویایت را،
از پا نخواهم نشست...

###
من خود گم کرده از کودکیم
و لنگان لنگان تا بدینجا آمده ام،
من کودکی هستم هنوز،
نامم اما پدر
دستم به دامنت،
دستم بگیر،
ای تو تمام رویای من....
پگاهِ زندگیم باش

#فرزادسنایی
#آنی
#جوابیه یک پدر برای دخترش
#پگاه

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

در ترجمانِ بریلِ ظلمت،
آسمان آبی است همچنان،
درختان سبز،
و فردا سپید...
نگاهم امّا،
به رنگ خون است

#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

ماتِ خیالِ سایه ات هستم هنوز،
در کیشِ تو من،
سربازم هنوز

#فرزادسنایی
#آنی

@chekamehsabz🍀
#عکسواره

من که از این تصویر چیزی نمیفهمم،
تو اگر فهمیدی،
با خدا از نان خشک سفره ها بگو،
بگو ابر رحمتت
میل باریدن ندارد گِلییِ سقفِ خانه ها را،
بگو نوروز در راه است،
در همین چند روز،
پسر بچه پا ندارد
از بس که با اشک روی زمین کوفت
که بابا...
شلوار نو ندارم...
بگو
بگو
بگو...
من که از شعر
از خودم
از این واژه ها بیزارم...

#آنی
#با_حالی_رنجور_و_دلی_شکسته
#شرق_اندوه
#فرزادسنایی

@chekamehsabz🍀
خودکشی رسم بدی بود اگر...
چهار پایه بوی کفش می داد
خودکشی رسم بدی بود...
طناب بوی رخت
خودکشی رسم بدی...
سم بوی قرص قلب می داد
خودکشی رسم...
کودکی بوی نان خالی
خودکشی...
بوی بستر تند تجاوز
خود...
بوی هدایت
کشی...
بوووووی مرگ
خ خ خ خ خ خ خ...
رقص پاااااااااآ
خودکشی رسم بدی بود اگر....

#فرزادسنایی

#یادش_گرامی
#کیومرث_پوراحمد


@chekamehsabz🍀