#من....
نه #عاشق بودم
و نه محتاجِ نگاهی که بلغزد بر #من.
#من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد #عشق و #هوس میارزید.
#من خودم بودم،
دستی که #صداقت میکاشت،
گرچه در #حسرت_گندم پوسید.
#من خودم بودم،
هر پنجرهای که به سرسبزترین نقطهی بودن،
وا بود و خدا میداند،
بیکسی از ته #دلبستگیام پیدا بود.
#من....
نه #عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید،
#من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس #دیوانگیام میفهمید.
آرزویم این بود،
دور اما چه قشنگ،
که روم تا در دروازهی نور،
تا شوم چیره به شفافی صبح،
به خودم میگفتم:
تا دم پنجرهها راهی نیست.
#من نمیدانستم
که چه جرمی دارد
دستهاییکه تهیست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری که به گلخانه نرست.
روزگاریست غریب
تازگی میگويند:
که چه عیبی دارد
که سگی چاق، رود لای برنج؟!
#من چه خوشبین بودم
همهاش رویا بود
و خدا میداند
سادگی از ته #دلبستگیام پیدا بود.
#جبرانخلیلجبران
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
نه #عاشق بودم
و نه محتاجِ نگاهی که بلغزد بر #من.
#من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد #عشق و #هوس میارزید.
#من خودم بودم،
دستی که #صداقت میکاشت،
گرچه در #حسرت_گندم پوسید.
#من خودم بودم،
هر پنجرهای که به سرسبزترین نقطهی بودن،
وا بود و خدا میداند،
بیکسی از ته #دلبستگیام پیدا بود.
#من....
نه #عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید،
#من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس #دیوانگیام میفهمید.
آرزویم این بود،
دور اما چه قشنگ،
که روم تا در دروازهی نور،
تا شوم چیره به شفافی صبح،
به خودم میگفتم:
تا دم پنجرهها راهی نیست.
#من نمیدانستم
که چه جرمی دارد
دستهاییکه تهیست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری که به گلخانه نرست.
روزگاریست غریب
تازگی میگويند:
که چه عیبی دارد
که سگی چاق، رود لای برنج؟!
#من چه خوشبین بودم
همهاش رویا بود
و خدا میداند
سادگی از ته #دلبستگیام پیدا بود.
#جبرانخلیلجبران
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart