لیبراسیون/لیبرالیسم
7.41K subscribers
2.68K photos
813 videos
89 files
516 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
📨نامه سرگشادۀ واسلاو هاول به دیکتاتوری کمونیستی

#بهار_پراگ
#دیکتاتوری_کمونیستی

⭕️هنگامي که واسلاو هاول نامه سرگشاده خود را به دبير کل حزب کمونيست چکسلواکي منتشر کرد 39 ساله بود و تا آن زمان در کشور خود و در جهان به عنوان يک چهر. ادبي شناخته مي شد. در پي انتشار اين نامه بود که هاول به عنوان يک مخالف فکري برجسته استبداد کمونيستي حاکم بر کشورش شهرت جهاني يافت.

نامه هاول در آوريل 1935 منتشر شد، يعني چند ماه قبل از امضاي توافقنامه هلسينکي که يکي از مواد آن )ماد. 9( پايبندي کشورهاي عضو اين توافقنامه به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي، انديشه، وجدان، عقيده و مذهب بود. انتشار اين نامه همچنين مصادف با ششمين سالگرد سقوط الکساندر دوبچک دبير کل اصلاح طلب حزب کمونيست چکسلواکي بود که کوشيده بود با
ايجاد اصلاحات و برقرار کردن آزادي بيان و لغو سانسور، "سوسياليسمي با چهر. انساني" براي چکسلواکي به ارمغان آورد. تحت رهبري دوبچک دموکراتيزه شدن نظام سياسي و اقتصادي کشور رسماً در دستور کار حزب کمونيست قرار گرفت.

دوران اصلاحات در چکسلواکي، که به بهار پراگ معروف است، در آستانه بيستمين
سالگرد کودتايي آغاز شد که در سال 1935منجر به سقوط حکومت منتخب جمهوري
چکسلواکي، کشته شدن رئيس جمهور اين کشور توسط نيروهاي وابسته به حزب کمونيست شد،سيطرۀکامل اين حزب را بر حيات سياسي کشور برقرار کرد، و با سرکوب مخالفان، کلي. آزادي هاي سياسي را برچيده بود. دوبچک از ژانويه تا اوّل ماه مه 5391 به سرعت به اجراي برنامه اصلاحات پرداخت. در اين چند ماه مطبوعات با استفاده از آزادي بيان، مسائلي را مطرح کردند
که تا کنون امکان مطرح شدن نداشت. در تظاهرات روز کارگر آن سال ) اوّل ماه مه( جمعيت کثيري از مردم در حمايت از اصلاحات شرکت کردند. چند روز بعد رهبران چکسلواکي از مسکو بازديد کردند و آنجا عدم رضايت مسکو از سياست اصلاحات به آن ها گوشزد شد. روز
6 ژوئن 1935 دولت رسماً سانسور مطبوعات را لغو کرد.
روز 26 اوت 1935 قواي نظامي کشورهاي عضو پيمان ورشو ) 122222 سرباز(
کشور چکسلوکي را اشغال کردند. دوبچک، نخست وزير وقت و دو تن از رهبران اصلاح طلب حزب کمونيست بازداشت شدند و به اجبار ختم روند اصلاحات را تأييد کردند. چند ماه بعد در آوريل 1935 الکساندر دوبچک از دبيرکلّي حزب کمونيست برکنار شد. گوستاو هوساک، از اعضاي قديمي حزب کمونيست، که خود دوراني را در زمان استالين در زندان به سر کرده بود،رهبر حزب کمونيست چکسلواکي شد. هم. آزادي هاي نسبي بهار پراگ لغو و سانسور کامل در کشور برقرار شد.
@cafe_andishe95
🔲دیکتاتوری که به خود آمد و محبوب شد 🔲
#دیکتاتوری_کمونیستی
پردۀ اول:
ژنرال یاروزلسکی آخرین رهبر کمونیست لهستان بود که در دههٔ هشتاد میلادی رهبری حکومتی را بر عهده داشت که بسیار بدنام و منفور بود، او در شب ۱۳ دسامبر ۱۹۸۱ حوادث را به نحوی مدیریت کرد که بسیاری یقین داشتند جایگاهی پست و خفیف را برای خود در تاریخ رقم زده است، در آن شب هنگامی که بسیاری از مردم لهستان در خواب بودند، ژنرال اعلام حکومت نظامی کرد و به ارتش دستور داد تا به نام حزب کمونیست لهستان تمام جنبش‌های دموکراسی‌خواه موسوم به "اتحادیه همبستگی لهستان" را سرکوب کنند،
در ساعت ۶ صبح یکشنبه در حالی که سرباز‌ها به خیابان ریخته بودند، ژنرال ملت را خطاب قرار داد که : اراذل و اوباش لیبرال غربی با مطرح ساختن دروغ دموکراسی به دنبال نابودی حکومت کمونیستی سوسیالیستی لهستان هستند ولی من هرگز این اجازه را به آنها نخواهم داد ...تحت حکومت او تمام صداهای مخالف ساکت و صاحبانش دستگیر شدند، تجمعات ممنوع و کتاب‌ها سانسور شدند، دانشجویان و اساتید زندانی شدند, مرزهای لهستان بسته شد و ساعت ١٠ در تمام این کشور خاموشی شبانه اعلام شد و ارتش هر از چندگاهی به اعتصاب‌ کنندگان کارگری شلیک می کرد و تعداد زیادی را می کشت ...

پردۀ دوم :
در سال 1984 یاروزلسکی در سمینار حزب کمونیست شوروی شرکت کرده بود و پس از پایان جلسه، وقتی در حال سوار شدن به هواپیما برای بازگشت بود، خبرنگاری از او پرسید : بزرگترین آرزوی شما چیست؟ در کمال صداقت پاسخ داد : برای اینکه مردم لهستان دوستم داشته باشند یک معجزه لازم است، امیدوارم شاهد آن باشم !!

پردۀ سوم :
اتحاد جماهیر شوروی از یک خلاء بی‌سابقه در رهبری حزب رنج می‌برد که میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ در مسکو به قدرت رسید و سیاست‌های اصلاح‌طلبانه در پیش گرفت ، هم وضع بد اقتصادی و هم روی کار آمدن گورباچف، یاروزلسکی را با او همفکر و همراه کرد به طوری که خود او به تدریج به یکی از مدافعان اصلی دیالوگ با مخالفان در این کشور بدل شد، تمام زندانیان سیاسی آزاد شدند که با وجود اعتراض تندروهای حزب ، یاروزلسکی با ایستادگی در برابر آنان تصمیم میگیرد با رهبران اتحادیه همبستگی که خودش آنها را به زندان انداخته بود مذاکره کند و در نهایت در سال ۱۹۸۹ با تلاش‌های او برای نخستین بار انتخاباتی آزاد و دموکراتیک در یک کشور کمونیستی شکل میگیرد و نتیجه آنکه تمام کاندیداهای کمونیست که وارد رقابت شده بودند شکست خوردند و دولتی با اکثریت حزب همبستگی تشکیل می شود ولی آنان در کمال شگفتگی یاروزلسکی، یعنی همان کسی که آنان را زندانی کرده بود برای یک دورۀ ۶ سال به ریاست جمهوری لهستان برمی گزینند ، ژنرال اما پس از پایان یکسال از دورهٔ شش ساله،‌ ناگهان استعفا داد تا راه برای انتخابات ریاست جمهوری جدید در کشور باز شود، انتخاباتی که در آن رهبر اتحاد همبستگی پیروز شد و زمینۀ گذار آرام به سوی دموکراسی را در لهستان فراهم آورد .

پردۀ چهارم :
همان دیکتاتوری که با خشونت و خودرایی در یک شب لهستان را درهم کوبیده بود، به کمک لهستان شتافت و بدون جنگ و خونریزی شاخه‌ای را که مدت‌ها خود بر آن ایستاده بود، کاملا قطع کرد و انحصار کمونیسم را از این کشور بیرون راند تا امروز همان لهستان، دومین اقتصاد اروپای مرکزی و البته بزرگترین اقتصاد درمیان کشورهای استقلال یافته از شوروی سابق باشد

پردۀ آخر :
یاروزلسکی در سال 1994 گفت : من کاملا اطمینان دارم که بهترین اظهارنظر‌ها بعد از مرگ افراد صورت می گیرد و از آنجایی که بیش از هفتاد سال سن دارم در آینده‌ای نزدیک از من بهتر سخن خواهند گفت؛ همان هنگامی که در قبرستان آرمیده‌ام .. اما او زنده ماند و معجزه‌ای که آرزوی آن را داشت به چشم خود دید که همان چهرۀ منفور در سال 2012 توسط مردم لهستان به عنوان مهم‌ترین شخصیت سیاسی این کشور در قرن اخیر انتخاب شد و در سال 2015 با وجدانی آسوده در ٩٠ سالگی درگذشت و در گور آرمید ...

آری؛ دیکتاتورها هم می توانند عاقبت به خیر شوند.
@cafe_andishe95
📍مورالِس «رفیق جذاب» و «استکبارستیز» علی خامنه‌‌ای در بولیوی مجبور به استعفا شد
#دیکتاتوری_کمونیستی
-همزمان با تظاهرات گسترده مردم در بولیوی، ارتش به معترضان پیوست و مورالس استعفا داد و گفته می‌شود بولیوی را با هواپیمای شخصی خود به نقطه‌‌ای نامعلوم ترک کرده است.

- دولت‌‌های کوبا و ونزوئلا می‌‌گویند در بولیوی «کودتا» شده و این تغییرات را محکوم کردند.

- معترضان در بولیوی از مواضع دولت چپگرای ونزوئلا که خودش در خطر سقوط قرار دارد بسیار خشمگین شده و به سفارت ونزوئلا در لاپاز حمله کردند.

- مکزیک به مورالس گفته می‌‌تواند از این کشور درخواست پناهندگی کند.

-روابط جمهوری اسلامی و مورالس در دوران ریاست جمهوری احمدی‌‌نژاد به بالاترین سطح خود رسید و خامنه‌‌ای نیز علاقه‌‌ی ویژه‌‌ای به مورالس دارد.
سه هفته پس از آغاز اعتراضات در بولیوی، ارتشی‌‌ها به مردم پیوستند و اوو مورالس رئیس جمهور چپگرای این کشور را مجبور کردند استعفا دهد و از قدرت کنار رود.
مورالس پس از استعفا گفت، «کناره‌گیری کردم تا برادران و خواهران ما میان کارکنان دولتی تهدید نشوند». وی شرایط بولیوی را «کودتا علیه دولت» دانست.

آلوارو گارسیا لینرا معاون مورالس نیز ضمن کناره‌گیری از سمت خود اعلام کرد که در بولیوی «کودتا» رخ داده است.
روز ۲۰ اکتبر مورالس رهبر حزب «جنبش سوسیالیسم» اعلام کرد که با کسب بیش از ۴۶ درصد آرا از کارلوس مسا رهبر اپوزیسیون پیش افتاده و به این ترتیب پیروز انتخابات ریاست جمهوری برای چهارمین دوره متوالی است. اما پس از آنکه سازمان کشورهای آمریکایی تقلب در انتخابات ریاست جمهوری بولیوی را تأیید کرد، وی با فشار مردم و ارتش پس از یک نطق تلویزیونی استعفا داد.با وجود افشای تقلب، مورالس اصرار به برگزاری دوباره انتخابات ریاست جمهوری داشت اما سران ارتش با او کنار نیامدند.

ویلیامز کالیمان فرمانده ارتش بولیوی ساعاتی پس از اعلام تصمیم اوو مورالس برای برگزاری دوباره انتخابات رسماً اعلام کرد، «ما بعد از بررسی وضعیت مناقشه داخلی از رئیس جمهوری می‌خواهیم که از سمت خود کناره‌گیری کند تا صلح در کشور برقرار و ثبات حفظ شود.»

📍مورالس از سال ۲۰۰۶ قدرت را به دست گرفت و بیش از ۱۳ سال رئیس جمهور این کشور بود.
در دوران ریاست جمهوری احمدی‌‌نژاد که روابط جمهوری اسلامی و کشورهای چپگرای آمریکای لاتین به شدت رونق گرفت مورالس نیز به ایران رفت و روابط او با تهران همچنان برقرار ماند. خامنه‌‌ای مدام در دیدارهای خود با مورالس از او تعریف و تمجید می‎‌‌کرد. به عنوان مثال در یکی از این دیدارها که شهریور ۱۳۸۷ صورت گرفت به او گفت «روحیه مردمی شما و توجه به طبقات محروم و فقیر، و تلاش برای خدمت به مردم، روحیه بسیار ارزشمندی است و همین روحیه می تواند موجب سرافرازی ملت‌ها شود!»
@cafe_andishe95
🛺«ابوقراضه‌‌های گرانبها»🛺

📍اول قرار نبود سرنوشت این شکلی به نظر رسد، اما سرنوشت به تنها چیزی که اعتنا ندارد آرزوها و خیال‌های آدم‌هاست. تاریخ راهی را که آدم‌ها به او دستور می‌دهند نمی‌رود؛ راه خودش را می‌رود، بی‌اعتنا به دادوقال دولتمردان و مردمان. به همین دلیل سرنوشت به شکلی درمی‌آید که شباهتی به آرزوهای مردان تاریخ‌ساز ندارد. وقتی باتیستا، دیکتاتور کوبا، در ژانویۀ ۱۹۵۹ فرار کرد و فیدل کاسترو و یارانش تفنگشان را به نشانۀ پیروزی بلند می‌کردند، هیچ هنرمند سوررئالیستی با همۀ توانایی‌اش در خیالپردازی فکر نمی‌کرد نیم‌قرن بعد کوبایی‌ها به بهترین تعمیرکاران ماشین‌های کلاسیک آمریکایی تبدیل شوند؛ هیچ نویسندۀ داستان‌های علمی‌ـ‌تخیلی تصور نمی‌کرد نیم‌قرن بعد ماشین‌های آمریکایی دهۀ ۱۹۴۰ همچنان در خیابان‌های کوبا جولان خواهند داد و شهر به موزۀ بزرگی از خودروهای کلاسیک بدل می‌شد این عتیقه‌های تمیز و براق جاذبۀ توریستی کوبا می‌شود.

مارکسیست‌ها از روز اول در یک چیز تردیدی نداشتند: اینکه مارکسیسم «مترقی‌ترین» جنبش است و همۀ مخالفانشان را از لیبرال تا محافظه‌کار، از کاپیتالیست تا دهقان، از دموکرات تا سلطنت‌طلب، «مرتجع» و «واپس‌گرا» می‌نامیدند. البته در قرن بیستم همۀ جریان‌های سیاسی همدیگر را «مرتجع» می‌نامیدند. اما واقعیت این است که ناسزای «مرتجع» را چپ‌ها به همه یاد دادند و دیگران هم برای اینکه انبان ناسزاهای سیاسی‌شان خالی نماند، این ناسزا را هم علیه حریفان به کار می‌بردند، ولی سند منگوله‌دار این تعبیر به نام مارکسیست‌ها بود.

مارکسیسم (با همۀ شاخه‌هایش) اصلاً با این هدف آزادی‌های فردی را محدود کرد و بخش بزرگی از فردیت انسان را گرفت که او را به سطح بالاتری از پیشرفت و آزادی برساند. این هم نوعی قرارداد اجتماعی بود: فرد بخش بزرگی از حقوق فردی و آزادی‌هایش را می‌داد و در قبالش امنیت اجتماعی می‌گرفت. معقول و منصفانه به نظر می‌رسید. اما وقتی می‌بینیم تعمیرکار آفتاب‌سوختۀ کوبایی سر در کاپوت یک کادیلاک ساخت ۱۹۵۰ فرو کرده تا مشکل سیمکشی آن را حل کند، همه‌چیز دوباره نامعقول به نظر می‌رسد؛ «زمان‌پریشی» آزاردهنده‌ای در این‌جا رخ داده... مرد تعمیرکار سر از کاپوت درمی‌آورد، چشمانش را تنگ می‌کند و شمع ماشین را در آفتاب با دقت نگاه می‌کند...

📄ریشۀ این سرنوشت نامنتظره و زمان‌پریشانه کجاست؟ چرا بهشت مارکسیستی به جای آنکه آینده را نشان دهد به موزۀ زندۀ گذشته‌های دور بدل شد؟ چرا جنبشی که شعارش «ترقی» بود از آخرین واگن تاریخ بیرون افتاد؟ کلی‌ترین و ساده‌ترین جواب این است که مارکسیسم از لحظۀ تولد «واکنشی به پیشرفت» بود. مارکسیسم واکنش به انقلاب صنعتی بود، می‌خواست انسان‌ها را از بلایای پدیدآمده در پی انقلاب صنعتی نجات دهد و متوجه نبود نفس این واکنش «محافظه‌کارانه» است. هیچ مارکسیستی برنمی‌تافت کسی او را «محافظه‌کار» بنامد، اما واقعیت این است که مارکسیسم (یعنی اندیشه‌های مارکس و انگلس) واکنشی بود به سرنوشتی که انقلاب صنعتی برای مردم انگلستان رقم زده بود؛ یعنی درک آن‌ها از اقتصاد کاپیتالیستی بر مبنای آن چیزی بود که دو سه نسل پیش از آن‌ها از انقلاب صنعتی درک کرده بودند. بنابراین مارکسیسم از ابتدا شورشی علیه انقلابی صنعتی بود که موتور محرکش سرمایۀ خصوصی بود. پس مارکسیسم نوعی انقلاب ضدانقلابی ــ ضدانقلاب صنعتی ــ بود و جنبشی که از اول شورش علیه صنعتی‌سازی است سرنوشتی غیر از این نمی‌تواند داشته باشد. درست است که خود سوسیالیسم در خیلی جاها نوع خاصی از صنعتی‌سازی دولتی را با ضرب‌وزور قدرت سیاسی پیاده کرد، اما آن صنعتی‌سازی دولتی کوچه‌ای بن‌بست بود که امروز در انتهای آن، تعمیرکار کوبایی ما کاپوت کادیلاک را می‌بندد و سراغ یک پونتیاک دهۀ پنجاهی می‌رود...

از انقلاب کوبا (۱۹۵۹) خریدوفروش و واردات خودرو ممنوع شد. از ۲۰۱۴ مردم اجازه یافتند خودرو بخرند، اما ابتدا قیمت‌ها سرسام‌آور بود، برای مثال پژوی ۵۰۴ مدل ۲۰۱۳ که در اروپا ۲۰ هزار یورو بود، در کوبا ۲۰۰ هزار یورو قیمت داشت! با این اجازۀ جدید در چند سال اخیر چهرۀ خیابان‌های کوبا قدری عوض شده، اما باید پرسید اگر قانون منع خریدوفروش خودرو درست بود چرا آن را لغو کردند و اگر نادرست بود چه کسی جوابگوی اجرای ۵۵ سال قانون غلط است؟

اگر هم قرار است مردم به پیشرفت در بخش‌های خاص مانند بهداشت و درمان (البته اگر واقعی باشد) دلخوش کنند، باید بگویم کاریکاتور اگر زیبا بود، همه به جای عکس خود، کاریکاتورشان را به دیوار می‌زدند. کاریکاتور برای سخره و خنده است، از جمله توسعۀ کاریکاتوری!
#دیکتاتوری_کمونیستی_کوبا
✍🏼مهدی تدینی-مورخ
@cafe_andishe95