برنامهریزی برای متروی تهران از سال 50 شروع و مطالعاتش سال 53 به پایان رسید. سال 54 قرارداد اجرایی عقد و سال 56 عملیات اجرایی آغاز شد. سال 57 سقف اولین ایسگتاه مترو در شهستان پهلوی نصب شد. اولین خط طبق برنامه باید سال 70 افتتاح میشد.
نقشه 50 و ایستگاه شهستان پهلوی
@cafe_andishe95
نقشه 50 و ایستگاه شهستان پهلوی
@cafe_andishe95
🔻بوریس پاسترناک، شاعر و نویسنده سرشناس روسی و برنده جایزه نوبل که همواره در حکومت کمونیستی شوروی زیر فشار زندگی میکرد و حتا مجبور شد از پذیرش جایزه نوبل امتناع کند در سال ۱۹۲۰ شعری سرود تا با زیرکی تمام، آرمانشهر کمونیستی را به هیچ بگیرد. پاسترناک میسراید:
دو نیمهی پنجره را از هم میگشایم،
با شالی بر گردن برای محافظت از سرما،
و خطاب به بچههایی که در حیاط بازی میکنند فریاد میزنم:
«آن بیرون، چه قرنی است؟»
پرسش «آن بیرون چه قرنی است»، حکایت از نظامهای تمامیتخواهی دارد که قطار جامعه را از ریل زمان خارج میکنند و به قهقرا میبرند.
و اینگونه است که در این حکومتها، امروز از دیروز هم دیروزتر میشود.
بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
دو نیمهی پنجره را از هم میگشایم،
با شالی بر گردن برای محافظت از سرما،
و خطاب به بچههایی که در حیاط بازی میکنند فریاد میزنم:
«آن بیرون، چه قرنی است؟»
پرسش «آن بیرون چه قرنی است»، حکایت از نظامهای تمامیتخواهی دارد که قطار جامعه را از ریل زمان خارج میکنند و به قهقرا میبرند.
و اینگونه است که در این حکومتها، امروز از دیروز هم دیروزتر میشود.
بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
◾️راه شوروی سابق!
روزگار غریبی است چون خیلی ها نمی خواهند از سرنوشت پرچمدار مبارزه با امپریایسم وسرمایه داری یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق درجریان جنگ سرد عبرت اموزی کنند انها نمی دانند اقتصاد چیست انها تصور می کنند اگر حداقل اب و نان مردم را تامین کنند هزار سال می توانند در مقابل امپریالیسم سرمایه داری بایستند غافل از انکه هر روز ایستادگی معادل یک ماه عقب ماندن از غافله زندگی اقتصادی است کافی است یک سال با سرمایه داری مبارزه کنیم درست ۳۶۵ ماه از غافله اقتصاد جا می مانیم
ایکاش ملت ما کمی اقتصاد می دانست کاش سیاسیون نفتی ما کمی اقتصاد می دانستند و کاش ملت ما تفاوت چپاول و سرمایه داری را می شناخت
کاش مردم ما می دانستند سرمایه داری دشمن چپاولگری است زیرا چپاولگران و جاهلان اقتصاد از ابتدای تاریخ در مقابل ثروت ناشی از تولید و تجارت ایستاده اند واکنون نیز با دشمنی با نظام سرمایه داری در کوچه های گمراهی عمر هاشان را بر باد می دهند
اهای سیاسیون آهای شماها که چپاول نمی کنید بیایید راه شوروی سابق را دوباره احیا نکنیم
بیایید عمر خود و چند نسل اینده را برباد ندهید
بیایید در افزایش غم و مصائب مردم شریک نباشید بیایید مرهمی شفابخش باشید زیرا راه شوروی سابق به گورستان است
اقنصاد و سرمایه داری
@cafe_andishe95
روزگار غریبی است چون خیلی ها نمی خواهند از سرنوشت پرچمدار مبارزه با امپریایسم وسرمایه داری یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق درجریان جنگ سرد عبرت اموزی کنند انها نمی دانند اقتصاد چیست انها تصور می کنند اگر حداقل اب و نان مردم را تامین کنند هزار سال می توانند در مقابل امپریالیسم سرمایه داری بایستند غافل از انکه هر روز ایستادگی معادل یک ماه عقب ماندن از غافله زندگی اقتصادی است کافی است یک سال با سرمایه داری مبارزه کنیم درست ۳۶۵ ماه از غافله اقتصاد جا می مانیم
ایکاش ملت ما کمی اقتصاد می دانست کاش سیاسیون نفتی ما کمی اقتصاد می دانستند و کاش ملت ما تفاوت چپاول و سرمایه داری را می شناخت
کاش مردم ما می دانستند سرمایه داری دشمن چپاولگری است زیرا چپاولگران و جاهلان اقتصاد از ابتدای تاریخ در مقابل ثروت ناشی از تولید و تجارت ایستاده اند واکنون نیز با دشمنی با نظام سرمایه داری در کوچه های گمراهی عمر هاشان را بر باد می دهند
اهای سیاسیون آهای شماها که چپاول نمی کنید بیایید راه شوروی سابق را دوباره احیا نکنیم
بیایید عمر خود و چند نسل اینده را برباد ندهید
بیایید در افزایش غم و مصائب مردم شریک نباشید بیایید مرهمی شفابخش باشید زیرا راه شوروی سابق به گورستان است
اقنصاد و سرمایه داری
@cafe_andishe95
📚 یکی از ویژگهای نظامهای توتالیتر «بومی سازیِ تفکر» است!
بومی سازی تفکر یعنی چه؟
یعنی یک بن بستی برای اندیشه ایجاد کردن و اذهان را از مسائل اصلی و فضای عمومی جهانی غافل کردن!
چرا که آشنایی و شناخت با مسائل اساسی و فضای عمومی جهانی همانا و "مقایسه" همانا
مقایسه؟
بله مقایسه، این فقر و فلاکت نیست که آگاهی و کنش اجتماعی می آورد بلکه این احساسِ فقر و فرق _تبعیض_ و احساس عقب ماندگی است که کنش خلق می کند.
تا زمانی که جامعه احساسِ فقر و احساس عقب ماندگی و نیاز و ... نکند و سرگرم این باشد که خدا روزی می رساند و یا باید به فقر افتخار کرد _الفقر فخری_ و ناشکری نکرد! و سوخت و ساخت تا مبادا خدای تاریخی قهر و غضب اش بگیرد و تر و خشک و بی گناه و با گناه، کودک و جوان و پیر را با هم بسوزاند و جزغاله کند! و تا هنگامی که ایمانِ به شعارِ کذاییِ «باید قدر امنیت کذایی را دانست» و ... باشد و آگاهی و خود آگاهی نباشد هیچ کنش واقعی ای هم صورت نمیگیرد.
آشنایی با فضای عمومی جهان، احساس نیاز می آورد و این احساس نیاز و فقر:
"اندیشه ی قیاسِ خود با دیگری را"
و
"این قیاس، نارضیاتی و کنش سیاسی و اجتماعی و ... را
و برای همین هم است که حکومت های توتالیتر تفکر جامعه را بومی سازی میکنند یعنی محدود به یک محدوده ی خاص و بن بستی خاص _که در این راستا علاوه بر شبکه های ارتباط جمعی، حتی سازمان ها و نهادهای فرهنگی، آموزشی را هم آلوده کرده و با آن با رویکردی پلیسی امنیتی مواجهه می کنند_ و باز هم برای همین خاطر است که «اندیشه و تفکر» برای یک چنین نظام هایی به شدت خطرناک و دهشتناک جلوه می کند!
ابوذر شریعتی
@cafe_andishe95
بومی سازی تفکر یعنی چه؟
یعنی یک بن بستی برای اندیشه ایجاد کردن و اذهان را از مسائل اصلی و فضای عمومی جهانی غافل کردن!
چرا که آشنایی و شناخت با مسائل اساسی و فضای عمومی جهانی همانا و "مقایسه" همانا
مقایسه؟
بله مقایسه، این فقر و فلاکت نیست که آگاهی و کنش اجتماعی می آورد بلکه این احساسِ فقر و فرق _تبعیض_ و احساس عقب ماندگی است که کنش خلق می کند.
تا زمانی که جامعه احساسِ فقر و احساس عقب ماندگی و نیاز و ... نکند و سرگرم این باشد که خدا روزی می رساند و یا باید به فقر افتخار کرد _الفقر فخری_ و ناشکری نکرد! و سوخت و ساخت تا مبادا خدای تاریخی قهر و غضب اش بگیرد و تر و خشک و بی گناه و با گناه، کودک و جوان و پیر را با هم بسوزاند و جزغاله کند! و تا هنگامی که ایمانِ به شعارِ کذاییِ «باید قدر امنیت کذایی را دانست» و ... باشد و آگاهی و خود آگاهی نباشد هیچ کنش واقعی ای هم صورت نمیگیرد.
آشنایی با فضای عمومی جهان، احساس نیاز می آورد و این احساس نیاز و فقر:
"اندیشه ی قیاسِ خود با دیگری را"
و
"این قیاس، نارضیاتی و کنش سیاسی و اجتماعی و ... را
و برای همین هم است که حکومت های توتالیتر تفکر جامعه را بومی سازی میکنند یعنی محدود به یک محدوده ی خاص و بن بستی خاص _که در این راستا علاوه بر شبکه های ارتباط جمعی، حتی سازمان ها و نهادهای فرهنگی، آموزشی را هم آلوده کرده و با آن با رویکردی پلیسی امنیتی مواجهه می کنند_ و باز هم برای همین خاطر است که «اندیشه و تفکر» برای یک چنین نظام هایی به شدت خطرناک و دهشتناک جلوه می کند!
ابوذر شریعتی
@cafe_andishe95
🔖 آیا نیروهای مادی تولید، زیربناست؟
💎 اول اینکه یک اختراع تکنولوژیک، امری مادی نیست. بلکه محصول یک فرایند فکری از استدلال و کشف ایده های جدید است.
💰 آنچه در کنار دانش فنی و برنامهریزی لازم است، سرمایهٔ انباشته شده از محل پسانداز است.
⏳ کشور های در حال توسعه میدانند که چه چیزی برای پیشرفت لوازم تولید عقبماندهشان لازم است. برای ساخت تمام ماشین هایی که میخواهند داشته باشند برنامه هایشان آماده بوده یا در مدت کوتاهی آماده خواهد شد. فقط نبود سرمایه است که کارشان را لنگ گذاشته.
💡 اما پسانداز و انباشت سرمایه، یک ساختار اجتماعی را پیشفرض گرفته که در آن امکان پسانداز و سرمایهگذاری وجود دارد.
🕳 بنابراین روابط تولید، حاصل نیروهای مادی تولید نیستند، بلکه بالعکس، شرط ضروری بوجود آمدن آنها هستند.مشعل آزادی🔥
بنیان بیشتر انتقادات علیه بازار آزاد، بیاعتقادی به خود آزادی است.
✍️ لودویگ فون میزس، کتاب نظریه و تاریخ
LiberTorch
@cafe_andishe95
💎 اول اینکه یک اختراع تکنولوژیک، امری مادی نیست. بلکه محصول یک فرایند فکری از استدلال و کشف ایده های جدید است.
💰 آنچه در کنار دانش فنی و برنامهریزی لازم است، سرمایهٔ انباشته شده از محل پسانداز است.
⏳ کشور های در حال توسعه میدانند که چه چیزی برای پیشرفت لوازم تولید عقبماندهشان لازم است. برای ساخت تمام ماشین هایی که میخواهند داشته باشند برنامه هایشان آماده بوده یا در مدت کوتاهی آماده خواهد شد. فقط نبود سرمایه است که کارشان را لنگ گذاشته.
💡 اما پسانداز و انباشت سرمایه، یک ساختار اجتماعی را پیشفرض گرفته که در آن امکان پسانداز و سرمایهگذاری وجود دارد.
🕳 بنابراین روابط تولید، حاصل نیروهای مادی تولید نیستند، بلکه بالعکس، شرط ضروری بوجود آمدن آنها هستند.مشعل آزادی🔥
بنیان بیشتر انتقادات علیه بازار آزاد، بیاعتقادی به خود آزادی است.
✍️ لودویگ فون میزس، کتاب نظریه و تاریخ
LiberTorch
@cafe_andishe95
◾️چاپ نقاشی قهوهخانه؛ خاطرات تروریست میکونوس!!
💢پرویز دستمالچی، فعال سیاسی که از ترور میکونوس جان سالم به در برد، در یادداشتی که برای دویچهولهفارسی نوشته، به انتشار خاطرات کاظم دارابی از متهمان ردیف اول این پرونده واکنش نشان داده است.
کتاب خاطرات کاظم دارابی (راوی)، یکی از متهمان ردیف اول ترور برلین که در آن چهار نفر از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی در برون مرز به قتل رسیدند و او سازمانده اصلی آن بود و محکوم به حبس ابد شد، تحت نام "نقاشی قهوهخانه" منتشر شده است.
من این کتاب را هنوز نخوانده ام، قرار است برایم فرستاده شود تا بخوانم، اما بیمناسبت ندیدم چند خطی در باره گزارش سایت "مشرق" از این کتاب بنویسم و به نوع و درستی و نادرستی گزارش و صداقت گزارشگران حکومت دینی ایران اشارهای کنم.
دارابی که محکوم به حبس ابد بود، پس از گذران دو سوم دوران محکومیت خود تحویل ایران شد. اکنون پس از حدود یازده سال کتاب خاطرات او تحت عنوان یک "پژوهش" منتشر شده است. نام "قهوهخانه" به جای رستوران میکونوس را برای اولین بار علی خامنهای به کار برد.
دستمالچی به دروغهای مشرق نیوز در اینباره اشاره میکند:
دارابی تنها دانشجو و "تاجر" نبود. او دانشجو هم بود، اما چون درس نمی خواند از مدرسه عالی فنی اخراج شد، شکایت کرد، قاضی رای به بازگشت او داد. او هرگز درسش را به پایان نرساند. دارابی دیپلم خود را در هنرستان فنی دکترشریعتی در کازرون با معدل کتبی ۸۱/۱۰ گرفت. او در برلین دکان "سبزی فروشی" داشت که از جمله محکومان رایل و امین برای او در آن مغازه کار می کردند. دارابی برای کنسولگری جمهوری اسلامی در برلین جاسوسی می کرد، عضو وزارت اطلاعات و امنیت ایران و سازمانده ترور در برلین بود، اما خودش در شب ترور در عملیات دخالت نداشت.
حکم دادگاه میکونوس تنها شامل دارابی و دولت ایران نبود. پنج متهم حاضر در دادگاه به عنوان عاملان ترور، و علی خامنه ای، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، علی ولایتی و علی فلاحیان به عنوان آمران ترور محکوم شدند. پرونده قتل در آلمان شامل مرور زمان نمی شود، یعنی تا رسیدگی نهایی پرونده همچنان باز می ماند. برای متواریان، از جمله عبدالرحمان بنی هاشمی، پرونده باز و برای علی فلاحیان حکم جلب صادر شده است. دادگاه ۲۴۶ روز تشکیل جلسه داد، همه چیز به سه زبان آلمانی، فارسی و عربی ترجمه میشد، حدود ۱۸۰ شاهد به دادگاه فراخوانده شدند که نیمی از آنها به سود متهمان سخن میگفتند، متهمان در مجموع یازده وکیل مدافع داشتند، دارابی سه وکیل داشت، ابتدا انتخابی و بعد تسخیری و مخارج وکلای تسخیری او را دولت آلمان میپرداخت.
یعنی اگر حکمی از سوی دادگاه صادر شده تنها و تنها مبتنی بر اثبات جرم بوده است و نه اعمال نفوذ این یا آن. دارابی و سایر متهمان همواره امکان داشتند از سوی وکلای خود به هر امر "نادرستی" اعتراض کنند تا مورد بررسی قرار گیرد.
برخلاف ادعای سایت "مشرق"، دارابی پس از پانزده سال حبس، "بی گناه" شناخته نشد، او را پس از گذران دو سوم محکومیتش آزاد کردند، زیرا دولت ایران فشار می آورد. در آلمان "ابد" پانزده سال است و پس از آن وضعیت محکوم دوباره مورد بررسی قرار می گیرد. وکلای او از این فرصت قانونی استفاده کردند تا او را پیش از موقع آزاد کنند.
آزادی دارابی امتیازی بود که مقامات آلمانی به جمهوری اسلامی دادند. دارابی پس از آزادی به ایران رفت و مورد استقبال مقامات عالی رتبه وزارت امور خارجه قرارگرفت؛ استقبال از فردی که سازمانده اصلی قتل چهار نفر بود و جرمش به اثبات رسیده است.
به علاوه، دارابی یازده سال است که به ایران بازگشته، یعنی در سال ۱۳۸۶ و اکنون ما در سال ۱۳۹۷ هستیم، یعنی کتاب روایت دارابی یازده سال پس از ورود او به ایران نشر مییابد و نه یک سال بعد. نویسنده و ناشر او هم از همکاران موسساتی هستند که همکاری آنها با دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ورد زبان است.
@cafe_andishe95
💢پرویز دستمالچی، فعال سیاسی که از ترور میکونوس جان سالم به در برد، در یادداشتی که برای دویچهولهفارسی نوشته، به انتشار خاطرات کاظم دارابی از متهمان ردیف اول این پرونده واکنش نشان داده است.
کتاب خاطرات کاظم دارابی (راوی)، یکی از متهمان ردیف اول ترور برلین که در آن چهار نفر از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی در برون مرز به قتل رسیدند و او سازمانده اصلی آن بود و محکوم به حبس ابد شد، تحت نام "نقاشی قهوهخانه" منتشر شده است.
من این کتاب را هنوز نخوانده ام، قرار است برایم فرستاده شود تا بخوانم، اما بیمناسبت ندیدم چند خطی در باره گزارش سایت "مشرق" از این کتاب بنویسم و به نوع و درستی و نادرستی گزارش و صداقت گزارشگران حکومت دینی ایران اشارهای کنم.
دارابی که محکوم به حبس ابد بود، پس از گذران دو سوم دوران محکومیت خود تحویل ایران شد. اکنون پس از حدود یازده سال کتاب خاطرات او تحت عنوان یک "پژوهش" منتشر شده است. نام "قهوهخانه" به جای رستوران میکونوس را برای اولین بار علی خامنهای به کار برد.
دستمالچی به دروغهای مشرق نیوز در اینباره اشاره میکند:
دارابی تنها دانشجو و "تاجر" نبود. او دانشجو هم بود، اما چون درس نمی خواند از مدرسه عالی فنی اخراج شد، شکایت کرد، قاضی رای به بازگشت او داد. او هرگز درسش را به پایان نرساند. دارابی دیپلم خود را در هنرستان فنی دکترشریعتی در کازرون با معدل کتبی ۸۱/۱۰ گرفت. او در برلین دکان "سبزی فروشی" داشت که از جمله محکومان رایل و امین برای او در آن مغازه کار می کردند. دارابی برای کنسولگری جمهوری اسلامی در برلین جاسوسی می کرد، عضو وزارت اطلاعات و امنیت ایران و سازمانده ترور در برلین بود، اما خودش در شب ترور در عملیات دخالت نداشت.
حکم دادگاه میکونوس تنها شامل دارابی و دولت ایران نبود. پنج متهم حاضر در دادگاه به عنوان عاملان ترور، و علی خامنه ای، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، علی ولایتی و علی فلاحیان به عنوان آمران ترور محکوم شدند. پرونده قتل در آلمان شامل مرور زمان نمی شود، یعنی تا رسیدگی نهایی پرونده همچنان باز می ماند. برای متواریان، از جمله عبدالرحمان بنی هاشمی، پرونده باز و برای علی فلاحیان حکم جلب صادر شده است. دادگاه ۲۴۶ روز تشکیل جلسه داد، همه چیز به سه زبان آلمانی، فارسی و عربی ترجمه میشد، حدود ۱۸۰ شاهد به دادگاه فراخوانده شدند که نیمی از آنها به سود متهمان سخن میگفتند، متهمان در مجموع یازده وکیل مدافع داشتند، دارابی سه وکیل داشت، ابتدا انتخابی و بعد تسخیری و مخارج وکلای تسخیری او را دولت آلمان میپرداخت.
یعنی اگر حکمی از سوی دادگاه صادر شده تنها و تنها مبتنی بر اثبات جرم بوده است و نه اعمال نفوذ این یا آن. دارابی و سایر متهمان همواره امکان داشتند از سوی وکلای خود به هر امر "نادرستی" اعتراض کنند تا مورد بررسی قرار گیرد.
برخلاف ادعای سایت "مشرق"، دارابی پس از پانزده سال حبس، "بی گناه" شناخته نشد، او را پس از گذران دو سوم محکومیتش آزاد کردند، زیرا دولت ایران فشار می آورد. در آلمان "ابد" پانزده سال است و پس از آن وضعیت محکوم دوباره مورد بررسی قرار می گیرد. وکلای او از این فرصت قانونی استفاده کردند تا او را پیش از موقع آزاد کنند.
آزادی دارابی امتیازی بود که مقامات آلمانی به جمهوری اسلامی دادند. دارابی پس از آزادی به ایران رفت و مورد استقبال مقامات عالی رتبه وزارت امور خارجه قرارگرفت؛ استقبال از فردی که سازمانده اصلی قتل چهار نفر بود و جرمش به اثبات رسیده است.
به علاوه، دارابی یازده سال است که به ایران بازگشته، یعنی در سال ۱۳۸۶ و اکنون ما در سال ۱۳۹۷ هستیم، یعنی کتاب روایت دارابی یازده سال پس از ورود او به ایران نشر مییابد و نه یک سال بعد. نویسنده و ناشر او هم از همکاران موسساتی هستند که همکاری آنها با دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ورد زبان است.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
◾️چاپ نقاشی قهوهخانه؛ خاطرات تروریست میکونوس!! 💢پرویز دستمالچی، فعال سیاسی که از ترور میکونوس جان سالم به در برد، در یادداشتی که برای دویچهولهفارسی نوشته، به انتشار خاطرات کاظم دارابی از متهمان ردیف اول این پرونده واکنش نشان داده است. کتاب خاطرات کاظم…
مشرق نوشته است: «... در۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ سه مرد از تیمی تروریستی وارد میدان پاک میشوند... در آنجا ۹ نفر که غالباً عضو حزب دموکرات کردستان ایران بودند، دور یک میز نشسته و تشکیل جلسه داده بودند. مرد مسلحی که نیمی از صورت خود را پوشانده بود به روی آنها آتش میگشاید و مرد طپانچه به دست، به دو نفر از مضروبین تیر خلاص میزند. در اثر این عملیات تروریستی چهار نفر از جمله رهبر حزب کشته و صاحب رستوران نیز به سختی مجروح میشود....»
دستمالچی:نادرست: یکم، نام خیابان "پراگ" (Prager Str.) است و نه پاک. دوم، برعکس، غالب کسانی که آنجا بودند عضو حزب دمکرات کردستان ایران نبودند. از هشت نفری که سر میز نشسته بودند تنها سه نفر عضو حزب بودند. سوم، آن سه نفری که برای ترور وارد رستوران شدند، عبارتند از: عبدالرحمان بنی هاشمی (ابو شریف) کادر تروریست وزارت اطلاعات و امنیت ایران، عباس رایل و یوسف امین که هر دو لبنانی هستند و به مدت شش ماه در سالهای ۱۹۸۵/۸۶ در اردوگاه سپاه پاسداران در اطراف شهر رشت دوره آموزشی دیده بودند. بنی هاشمی (مسلسل چی) به ایران فرار کرد و جایزه گرفت، رایل (تیر خلاص زن) محکوم به ابد و امین (نگهبان در ورودی) محکوم به یازده سال زندان شدند. پس از آزادی، هر دو برای حزب الله لبنان کار و همچنین به ایران رفت و آمد می کنند.
❌ مشرق نوشته است: «... این ماجرا تبدیل به یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخ قضایی آلمان شد، پروندهای که کاظم دارابی، دانشجو و تاجر ایرانی مقیم آلمان از متهمان اصلی آن به شمار میرود. روند تحقیقات دادستان عالی ایالت برلین، نحوه بازپرسی، جهتگیری شهادت شاهدان، بازیسازی اپوزیسیون، فشار مطبوعات و افکار عمومی آلمان و… موجب شد دادگاه میکونوس پس از سه و نیم سال دادرسی (۲۸ اکتبر ۱۹۹۳- ۱۰ آوریل ۱۹۹۷) حکم به محکومیت دارابی و دولت ایران بدهد. ایران هیچگاه مسئولیت حادثه میکونوس را نپذیرفت؛ ولی این مسأله باعث ایجاد بحرانی میان ایران و کشورهای اروپایی شد، به نحوی که آنان سفرای خود را از ایران فراخواندند. کاظم دارابی در نهایت پس از ۱۵ سال در ۲۰ آذر ۱۳۸۶ بی گناه شناخته شد و پس از آزادی بلافاصله از آلمان اخراج شد. او در بدو ورود اعلام کرد به زودی خاطرات خود را مینویسد. از آن روز تقریباً یک سال میگذرد و حالا کتاب خاطرات کاظم دارابی با عنوان نقاشی قهوهخانه به قلم محسن کاظمی توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است...
@cafe_andishe95
دستمالچی:نادرست: یکم، نام خیابان "پراگ" (Prager Str.) است و نه پاک. دوم، برعکس، غالب کسانی که آنجا بودند عضو حزب دمکرات کردستان ایران نبودند. از هشت نفری که سر میز نشسته بودند تنها سه نفر عضو حزب بودند. سوم، آن سه نفری که برای ترور وارد رستوران شدند، عبارتند از: عبدالرحمان بنی هاشمی (ابو شریف) کادر تروریست وزارت اطلاعات و امنیت ایران، عباس رایل و یوسف امین که هر دو لبنانی هستند و به مدت شش ماه در سالهای ۱۹۸۵/۸۶ در اردوگاه سپاه پاسداران در اطراف شهر رشت دوره آموزشی دیده بودند. بنی هاشمی (مسلسل چی) به ایران فرار کرد و جایزه گرفت، رایل (تیر خلاص زن) محکوم به ابد و امین (نگهبان در ورودی) محکوم به یازده سال زندان شدند. پس از آزادی، هر دو برای حزب الله لبنان کار و همچنین به ایران رفت و آمد می کنند.
❌ مشرق نوشته است: «... این ماجرا تبدیل به یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخ قضایی آلمان شد، پروندهای که کاظم دارابی، دانشجو و تاجر ایرانی مقیم آلمان از متهمان اصلی آن به شمار میرود. روند تحقیقات دادستان عالی ایالت برلین، نحوه بازپرسی، جهتگیری شهادت شاهدان، بازیسازی اپوزیسیون، فشار مطبوعات و افکار عمومی آلمان و… موجب شد دادگاه میکونوس پس از سه و نیم سال دادرسی (۲۸ اکتبر ۱۹۹۳- ۱۰ آوریل ۱۹۹۷) حکم به محکومیت دارابی و دولت ایران بدهد. ایران هیچگاه مسئولیت حادثه میکونوس را نپذیرفت؛ ولی این مسأله باعث ایجاد بحرانی میان ایران و کشورهای اروپایی شد، به نحوی که آنان سفرای خود را از ایران فراخواندند. کاظم دارابی در نهایت پس از ۱۵ سال در ۲۰ آذر ۱۳۸۶ بی گناه شناخته شد و پس از آزادی بلافاصله از آلمان اخراج شد. او در بدو ورود اعلام کرد به زودی خاطرات خود را مینویسد. از آن روز تقریباً یک سال میگذرد و حالا کتاب خاطرات کاظم دارابی با عنوان نقاشی قهوهخانه به قلم محسن کاظمی توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است...
@cafe_andishe95
💢 عبدی کلانتری، نویسنده و پژوهشگر چپ، که این جریان نوظهور را «چپ نئوکان» (چپ نومحافظهکار neoconservative) مینامد.
🔻پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲، جریانی در فضای سیاسی ایران شکل گرفت که اگرچه خاستگاه ایدئولوژیک متفاوتی از هسته سخت جمهوری اسلامی ایران داشت، اما رفته رفته به ویژه در خارج از کشور به سخنگوی خودخوانده آن بدل شد، و هویت خود را در دفاع سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی به دست آورد: جریانی جوان در طبقه متوسط با شعار«اولویت امنیت بر آزادی» و با گفتاری مبتنی بر نظریات ضداستعماری و پسااستعماری، که ظهور آن را به طورکلی میتوان نتیجه شکست جنبش سبز و هژمونی ایدئولوژی اعتدال و همزمان با آن بالاگرفتن نبرد ژئوپلتیک میان ایران و عربستان، و رشد هویتگرایی و ملیگرایی در سرتاسر جهان دانست
🔷این نامگذاری دو بستر دارد، یکی بیواسطه مرتبط با سیاست روز؛ دومی بستری تاریخی است مربوط به برداشت از مدرنیته و تحول تاریخ اروپا طی سه قرن اخیر و ارزیابی از نوع تجدد و استعمار در ایران. در «چپ نئوکان»، یک شکاف نسلی هم وجود دارد: قدیمیترها زبان و ارجاعاتشان و تجربیات سیاسیشان متفاوت است با نسل جدید که با تئوریهای پستکلونیالیسم (پسااستعماری) و «دیسکورس آنالیزیس» (تحلیل نظامهای گفتاری اورینتایستی) آشناست، هرچند هردو نسل از یک منطق پیروی میکنند. خود پدیده جدید نیست؛ حدود ده سال پیش، من در یک سلسله گفتار در «رادیو زمانه» نام این گرایشها را «بومیگرایی نو» گذاشتم، آن گفتارها که قرار بود به نقد تئوریهای ادوارد سعید و عقل پستکلونیال بینجامد، پس از هشت قسمت متوقف شد و ادامه پیدا نکرد.
نسل قدیم که زمانی به سازمانهای سیاسی متعدد گرایش داشت بیشتر از زبان و واژگان مارکسیسم روسی و دوران جنگ سرد میان اردوگاههای جهانی سود میبرد و در مورد نظریههای جدید چندان بهروز یا «آپ تو دیت» نیست. کلیشهها آشناست: «تضاد دوران ما، تضاد امپریالیسم با خلقهای مستعمره است؛ چپها (کمونیستها) باید از جنبشهای بومی ضداستعماری (ضدآمریکایی) حمایت کنند. حتا اگر این جنبشها به رهبری فئودالها، مذهبیهای افراطی، رزمندگان روستایی، با هرنوع خصلت پوپولیستی و بومی صورت بگیرد. اصل مسأله نبرد با امپریالیسم و استعمار است.» (نگاه کنید به مطلبی از من با عنوان «تراژدی استالینیسم در ایران») در نسل جدید، بستهبندی تازهای از همین فرمول عرضه میشود که وامدار متفکرانی است چون فوکو، لیوتار، سعید، سپیواک (و در جهان سوم فانون، سهزر، آل احمد، شریعتی). استالینیستهای نسل پیشین از امیر افغان و احزاب بعثی و عبدالناصر و قذافی و موگابه و «اسلام مترقی ضد امپریالیستی» حمایت میکردند؛ جوانها آن دوران و مبارزات سالهای شصت میلادی را به یاد نمیآورند، در عوض از «برساختههای ایدئولوژیک و دیسکورسیو» در غرب که تصویری یک سویه و استعماری از شرق در رسانهها و افکار عمومی میسازد به این نتیجه میرسند که باید از بومیان و جهانسومیها و از اسلام در برابر دیسکورسهای مدرن و اروپامحور دفاع کرد. آنها پروژهی روشنگری منفورالفکران و روشنفکران متجدد را در جهان سوم همسو و همدست با استعمار اروپا و آمریکا ارزیابی میکنند و جلوی منتقدان گرایشهای بومیگرا، جلوی منتقدان خرافات، جلوی انتقاد از اسلام و حتا اسلامگرایی، میایستند.
🔻پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲، جریانی در فضای سیاسی ایران شکل گرفت که اگرچه خاستگاه ایدئولوژیک متفاوتی از هسته سخت جمهوری اسلامی ایران داشت، اما رفته رفته به ویژه در خارج از کشور به سخنگوی خودخوانده آن بدل شد، و هویت خود را در دفاع سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی به دست آورد: جریانی جوان در طبقه متوسط با شعار«اولویت امنیت بر آزادی» و با گفتاری مبتنی بر نظریات ضداستعماری و پسااستعماری، که ظهور آن را به طورکلی میتوان نتیجه شکست جنبش سبز و هژمونی ایدئولوژی اعتدال و همزمان با آن بالاگرفتن نبرد ژئوپلتیک میان ایران و عربستان، و رشد هویتگرایی و ملیگرایی در سرتاسر جهان دانست
🔷این نامگذاری دو بستر دارد، یکی بیواسطه مرتبط با سیاست روز؛ دومی بستری تاریخی است مربوط به برداشت از مدرنیته و تحول تاریخ اروپا طی سه قرن اخیر و ارزیابی از نوع تجدد و استعمار در ایران. در «چپ نئوکان»، یک شکاف نسلی هم وجود دارد: قدیمیترها زبان و ارجاعاتشان و تجربیات سیاسیشان متفاوت است با نسل جدید که با تئوریهای پستکلونیالیسم (پسااستعماری) و «دیسکورس آنالیزیس» (تحلیل نظامهای گفتاری اورینتایستی) آشناست، هرچند هردو نسل از یک منطق پیروی میکنند. خود پدیده جدید نیست؛ حدود ده سال پیش، من در یک سلسله گفتار در «رادیو زمانه» نام این گرایشها را «بومیگرایی نو» گذاشتم، آن گفتارها که قرار بود به نقد تئوریهای ادوارد سعید و عقل پستکلونیال بینجامد، پس از هشت قسمت متوقف شد و ادامه پیدا نکرد.
نسل قدیم که زمانی به سازمانهای سیاسی متعدد گرایش داشت بیشتر از زبان و واژگان مارکسیسم روسی و دوران جنگ سرد میان اردوگاههای جهانی سود میبرد و در مورد نظریههای جدید چندان بهروز یا «آپ تو دیت» نیست. کلیشهها آشناست: «تضاد دوران ما، تضاد امپریالیسم با خلقهای مستعمره است؛ چپها (کمونیستها) باید از جنبشهای بومی ضداستعماری (ضدآمریکایی) حمایت کنند. حتا اگر این جنبشها به رهبری فئودالها، مذهبیهای افراطی، رزمندگان روستایی، با هرنوع خصلت پوپولیستی و بومی صورت بگیرد. اصل مسأله نبرد با امپریالیسم و استعمار است.» (نگاه کنید به مطلبی از من با عنوان «تراژدی استالینیسم در ایران») در نسل جدید، بستهبندی تازهای از همین فرمول عرضه میشود که وامدار متفکرانی است چون فوکو، لیوتار، سعید، سپیواک (و در جهان سوم فانون، سهزر، آل احمد، شریعتی). استالینیستهای نسل پیشین از امیر افغان و احزاب بعثی و عبدالناصر و قذافی و موگابه و «اسلام مترقی ضد امپریالیستی» حمایت میکردند؛ جوانها آن دوران و مبارزات سالهای شصت میلادی را به یاد نمیآورند، در عوض از «برساختههای ایدئولوژیک و دیسکورسیو» در غرب که تصویری یک سویه و استعماری از شرق در رسانهها و افکار عمومی میسازد به این نتیجه میرسند که باید از بومیان و جهانسومیها و از اسلام در برابر دیسکورسهای مدرن و اروپامحور دفاع کرد. آنها پروژهی روشنگری منفورالفکران و روشنفکران متجدد را در جهان سوم همسو و همدست با استعمار اروپا و آمریکا ارزیابی میکنند و جلوی منتقدان گرایشهای بومیگرا، جلوی منتقدان خرافات، جلوی انتقاد از اسلام و حتا اسلامگرایی، میایستند.
❌اما وقتی میبینم که برای این دوستان، صرف رویارویی با غرب یک اصل محوری شده و همه تحلیلها از این «دگما» شروع میشود؛ وقتی میبینم تصویر وارونهای از ورود تجدد و مدرنیته در ایران دارند و مهمتر از هرچیز وقتی ناظر میشویم که آنها مدتی است که آشتی مصلحتی با «سپاه» و «بسیج» و «بیت رهبر» را مؤثرتر و واقعبینانهتر از پروژه اصلاحطلبی ورشکسته برای تضمین امنیت ملی ارزیابی میکنند، وقتی منتقدان نظام را به دستیاری با طرحهای «تغییر رژیم» و تجزیهطلبی ابرقدرتهای غربی متهم میکنند، وقتی فعالان حقوق بشر و تریبونهای بین المللی عدالت را به همین اتهام «جنگطلب» مینامند، در چنین وضعی، بهناچار آنها را مدافع وضع موجود در ایران میبینم و به این تعبیر «محافظه کار». این مواضع برآیند تحلیل آنهاست از موازنه قدرت جهانی و دولتهای کوچک، استعمار نو، منافع ژئوپولتیک ایالات متحده و اسراییل در منطقه، که در برابر آن حاکمیت ایران سوی ضعیفتر و «معصوم» تر را دارد و برای دفاع از خود و دفع خطر، چارهای جز تقویت بنیه نظامی (حتا اتمی) برایش نمیماند. درنتیجه، تحول سیاسی مثبت در ایران تنها و تنها در گرو «تعامل» با حاکمیت کنونی است. حتا در مواردی رسماً کالت امام حسین و امام رضا را نیروی بسیجگر و ناجی مرزهای ایران میشمارند که نباید ذرهای آماج انتقاد واقع شوند. «ایران» و «نظام» برای آنها یک معنی را میرساند. چپهای نئوکان دارند کمکم به مؤثرترین نظریهپردازان «ناسیونالیسم شیعی» و همهی برایندهای سیاسی و فرهنگی آن تبدیل میشوند. این یعنی شکست کامل پروژه روشنگری و تجدد و آزادیخواهی (از جمله آزادی زنان) در ایران که چپ باید میراثدار آن باشد.
🔸بخشی از مصاحبه با عبدی کلانتری، نویسنده و پژوهشگر چپ
@cafe_andishe95
🔸بخشی از مصاحبه با عبدی کلانتری، نویسنده و پژوهشگر چپ
@cafe_andishe95
🖋آشنایی با اندیشه های میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی
#بخش_اول
میرزا عبدالرحیم طالبوف با وطنپرستی خود شهرتی جهانی کسب کرده است.
اگر از زبان مهدی مجتهدی بیان کنیم باید بگوییم که او همه هستی خود را در راه اصلاح وطن از یاد برده بود.
او در کتاب «الحمار» زمان که از مبارزه مردم با طبقه حاکم سخن میگوید، در واقع از ظلم و استسـماری کـه در وطنش جریان دارد بحث میکند. تألیف چنین رمانی و انتشار آن به شکلی مخفیانه در آن شرایط،جز نمودی والا از حس وطنپرستی چیز دیگری نیست.
در کتاب سه جلدی «کتاب احمد» همراه با تبلیغ علم و تکنیک معاصر بـرای رفع عقب ماندگی کشور، حس وطنپرستی نیز به احمد قهرمان کم سن وسال داستان
تلقین میشود. به همین جهت نیز احمد سرانجام همچون فرزند راستین وطن تربیت میشود. در اثر نیمه تخیلی «مسالک المحسنین» نیز مهنـدس باشی بـا #عشـق وافر به #میهن، اقصی نقاط دماوند را کشف کرده و چون در بازگشت به پایتخت میفهمد که این مأموریت به سفارش انگلیسیها انجام شده اندوهگین میشود... در این کتاب
به نظرات بسیار زیادی #میهنپرستانه برخورد میکنیم.
خواه احمد و خواه محسـن و خواه مصاحبان و دوستان آنهـا تصویری از
میهن پرستان واقعی هسـتند.
@cafe_andishe95
ادامه🔻🔻
#بخش_اول
میرزا عبدالرحیم طالبوف با وطنپرستی خود شهرتی جهانی کسب کرده است.
اگر از زبان مهدی مجتهدی بیان کنیم باید بگوییم که او همه هستی خود را در راه اصلاح وطن از یاد برده بود.
او در کتاب «الحمار» زمان که از مبارزه مردم با طبقه حاکم سخن میگوید، در واقع از ظلم و استسـماری کـه در وطنش جریان دارد بحث میکند. تألیف چنین رمانی و انتشار آن به شکلی مخفیانه در آن شرایط،جز نمودی والا از حس وطنپرستی چیز دیگری نیست.
در کتاب سه جلدی «کتاب احمد» همراه با تبلیغ علم و تکنیک معاصر بـرای رفع عقب ماندگی کشور، حس وطنپرستی نیز به احمد قهرمان کم سن وسال داستان
تلقین میشود. به همین جهت نیز احمد سرانجام همچون فرزند راستین وطن تربیت میشود. در اثر نیمه تخیلی «مسالک المحسنین» نیز مهنـدس باشی بـا #عشـق وافر به #میهن، اقصی نقاط دماوند را کشف کرده و چون در بازگشت به پایتخت میفهمد که این مأموریت به سفارش انگلیسیها انجام شده اندوهگین میشود... در این کتاب
به نظرات بسیار زیادی #میهنپرستانه برخورد میکنیم.
خواه احمد و خواه محسـن و خواه مصاحبان و دوستان آنهـا تصویری از
میهن پرستان واقعی هسـتند.
@cafe_andishe95
ادامه🔻🔻
لیبراسیون/لیبرالیسم
🖋آشنایی با اندیشه های میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی #بخش_اول میرزا عبدالرحیم طالبوف با وطنپرستی خود شهرتی جهانی کسب کرده است. اگر از زبان مهدی مجتهدی بیان کنیم باید بگوییم که او همه هستی خود را در راه اصلاح وطن از یاد برده بود. او در کتاب «الحمار» زمان…
🖋آشنایی با اندیشه های طالبوف
#بخش_دوم
طالبوف در مقدمه های کتابهایش میگوید کـه تمام نوشته و اقداماتش در راه #میهن بوده است:
«در زمانه ای که نور معرفت روی زمین را دربر گرفته بدبختانه وطن ما به دلایلی کـه گفتنش ممکـن نیست ، از این فـیض محروم اســت. حتــی درهای تعلیم ابتدایی علوم نیــز بــر روی اذهــان
کودکـان بسـته اسـت. بـدین جهـت مـن... عبـدالرحیم بـن ابوطالـب
تبریـزی خواسـتم کـه بعنـوان وطن پرسـتی ایـن کتاب را کـه بـرای
یادگیری مسائل علم و فنـی، اخبـار درسـت و بـا اسـتفاده از روش
سوال و جواب برای طرح مسائل قـدیم بـه زبان کودکان بنویسم. شاید که به این وسیله ذهن اولاد وطن در تعلیم ابتدایی بـاز شود و آنان در آینده قادر باشند فنون عالی را بیاموزند
قسمت دوم کتاب «سیاست طالبی» یکی از مهمترین آثار میهن پرستانه طالبوف
است. در اینجا دو روشنفکر وطنپرست به نامهای میرزا صادق و میرزا عبداالله شکوه باستانی ایران را به یاد آورده و دربـاره ی عقـب ماندگی فعلـی می اندیشند و بـرای نجات آن راه چاره میجویند. آنان پس از مباحثات طولانی به این نتیجه مـی رسـند
که برای رهایی از دست حکومت و اربابـان خائن ، بکـارگیری #زور لازم اسـت. در این اثر همه ی عیوب موجود در ساختار وطن و وضعیت دشوار آن افشا می شـود.
طالبوف با مشاهده ی پیشرفت های غرب آرزو میکرد که این پیشرفتها در وطن او
هم گسترش یابد:
«یکی از علـل اساسی پیشرفت ملـل غـرب ایـن اسـت کـه علم و تکنولوژی معاصر در آنجا پدید آمده و دیگری نیـز وجود قـانون است که خود ملت آن را تعیــین کرده و دولت آن را اجــرا
میکند.»
از سوی دیگر عیوب غرب را نیز دیده و #پرستندگان آن را #تقبیح میکرد. او با
بحث از فرنگی مأبی یا #تقلید صرف از غرب میگوید که آنان نه در گسترش علوم و برپـایی اصـول اداره بلکـه در چیزهـایی بـی اهمیت مقلد فرنگیـان هسـتند.
او در حاشیه ی مفصلی که در قسمت دوم «سفینه ی طالبی» آمده مینویسد که در مسکو با یک نفر فرنگی مأب ایرانی دیدار کرده و لباس مغلوط آنها را با استهزا تصویر کرده است. او سپس نظرش را دربارهي آداب و لباس ملی بیان کرده و نفرت خـود را از فرنگی مأبان اعلام میکند:
«جاهلان ما از روی شدت جهالت به هر کجا که می روند و هـر که را میبینند فوراً همچون میمون آن را تقلید می کننـد و زبـان، لباس و آداب خود را فراموش میکنند. چون به #وطن خود #محبتی #ندارند، #وطـن_معشـوق_آنهـا_نیسـت. البته وطن نیـز از ایـن اولاد ناخلف و بیغیرت بیزار است.»
در دست نوشته ای از طالبوف که متعلق به سال 1888م / 1267ش میباشد، بـه
این شعر اشـاره شـده اسـت. او نـام شـهرهای وطـن را بـرده و تعـداد اهـالی آنهـا را میگوید. او با #تحقیر #وطنفروشان و #جهان_وطنان، پاسخهایی قاطع به آنها می دهـد.
او به مقاومت قهرمانانـه ی مردمـان جنـوب آفریقـا در برابـر انگلـیس اشـاره کـرده و میگوید که انگلیس با آن همه تکنولوژی و وسایل، هر روز و در هر نقطـه مغلـوب میشد، هزاران اسیر و کشته میداد ولی یک نفر خائن نمییافت که بـرای انگلـیس جاسوسی کند.
او سپس از #وطنفروشان در برخی کشورهای آسیایی بحث کرده و
مینویسد که آنان اسرار کشور خود را با پول میفروشند.
«ملت بدون وطن بشـر نیسـت، تنهـا حیـوانی است کـه بالاتنه اش شبیه انسان است.»
@cafe_andishe95
ادامه🔻🔻
#بخش_دوم
طالبوف در مقدمه های کتابهایش میگوید کـه تمام نوشته و اقداماتش در راه #میهن بوده است:
«در زمانه ای که نور معرفت روی زمین را دربر گرفته بدبختانه وطن ما به دلایلی کـه گفتنش ممکـن نیست ، از این فـیض محروم اســت. حتــی درهای تعلیم ابتدایی علوم نیــز بــر روی اذهــان
کودکـان بسـته اسـت. بـدین جهـت مـن... عبـدالرحیم بـن ابوطالـب
تبریـزی خواسـتم کـه بعنـوان وطن پرسـتی ایـن کتاب را کـه بـرای
یادگیری مسائل علم و فنـی، اخبـار درسـت و بـا اسـتفاده از روش
سوال و جواب برای طرح مسائل قـدیم بـه زبان کودکان بنویسم. شاید که به این وسیله ذهن اولاد وطن در تعلیم ابتدایی بـاز شود و آنان در آینده قادر باشند فنون عالی را بیاموزند
قسمت دوم کتاب «سیاست طالبی» یکی از مهمترین آثار میهن پرستانه طالبوف
است. در اینجا دو روشنفکر وطنپرست به نامهای میرزا صادق و میرزا عبداالله شکوه باستانی ایران را به یاد آورده و دربـاره ی عقـب ماندگی فعلـی می اندیشند و بـرای نجات آن راه چاره میجویند. آنان پس از مباحثات طولانی به این نتیجه مـی رسـند
که برای رهایی از دست حکومت و اربابـان خائن ، بکـارگیری #زور لازم اسـت. در این اثر همه ی عیوب موجود در ساختار وطن و وضعیت دشوار آن افشا می شـود.
طالبوف با مشاهده ی پیشرفت های غرب آرزو میکرد که این پیشرفتها در وطن او
هم گسترش یابد:
«یکی از علـل اساسی پیشرفت ملـل غـرب ایـن اسـت کـه علم و تکنولوژی معاصر در آنجا پدید آمده و دیگری نیـز وجود قـانون است که خود ملت آن را تعیــین کرده و دولت آن را اجــرا
میکند.»
از سوی دیگر عیوب غرب را نیز دیده و #پرستندگان آن را #تقبیح میکرد. او با
بحث از فرنگی مأبی یا #تقلید صرف از غرب میگوید که آنان نه در گسترش علوم و برپـایی اصـول اداره بلکـه در چیزهـایی بـی اهمیت مقلد فرنگیـان هسـتند.
او در حاشیه ی مفصلی که در قسمت دوم «سفینه ی طالبی» آمده مینویسد که در مسکو با یک نفر فرنگی مأب ایرانی دیدار کرده و لباس مغلوط آنها را با استهزا تصویر کرده است. او سپس نظرش را دربارهي آداب و لباس ملی بیان کرده و نفرت خـود را از فرنگی مأبان اعلام میکند:
«جاهلان ما از روی شدت جهالت به هر کجا که می روند و هـر که را میبینند فوراً همچون میمون آن را تقلید می کننـد و زبـان، لباس و آداب خود را فراموش میکنند. چون به #وطن خود #محبتی #ندارند، #وطـن_معشـوق_آنهـا_نیسـت. البته وطن نیـز از ایـن اولاد ناخلف و بیغیرت بیزار است.»
در دست نوشته ای از طالبوف که متعلق به سال 1888م / 1267ش میباشد، بـه
این شعر اشـاره شـده اسـت. او نـام شـهرهای وطـن را بـرده و تعـداد اهـالی آنهـا را میگوید. او با #تحقیر #وطنفروشان و #جهان_وطنان، پاسخهایی قاطع به آنها می دهـد.
او به مقاومت قهرمانانـه ی مردمـان جنـوب آفریقـا در برابـر انگلـیس اشـاره کـرده و میگوید که انگلیس با آن همه تکنولوژی و وسایل، هر روز و در هر نقطـه مغلـوب میشد، هزاران اسیر و کشته میداد ولی یک نفر خائن نمییافت که بـرای انگلـیس جاسوسی کند.
او سپس از #وطنفروشان در برخی کشورهای آسیایی بحث کرده و
مینویسد که آنان اسرار کشور خود را با پول میفروشند.
«ملت بدون وطن بشـر نیسـت، تنهـا حیـوانی است کـه بالاتنه اش شبیه انسان است.»
@cafe_andishe95
ادامه🔻🔻
لیبراسیون/لیبرالیسم
🖋آشنایی با اندیشه های طالبوف #بخش_دوم طالبوف در مقدمه های کتابهایش میگوید کـه تمام نوشته و اقداماتش در راه #میهن بوده است: «در زمانه ای که نور معرفت روی زمین را دربر گرفته بدبختانه وطن ما به دلایلی کـه گفتنش ممکـن نیست ، از این فـیض محروم اســت. حتــی درهای…
🖋آشنایی با اندیشه های طالبوف
#بخش_پایانی
طالبوف همه جا «وطن» و «ملت» را در ربط اصول ناسیونالیسم به کار می برد. الفاظ : ملیت، ملت خواهی، ترقی ملتی، منافع ملی، جسم ملی، تنسیج ملیه، حب وطن از اصطلاحات متعارفی بلکه ورد زبان او می باشند. شعر سیاسی ملی هم سروده است. می نویسد: در کشورهای مغرب جمهور مردم از 《فقیر و غنی معنی حب وطن را در مسلک واحده فهمیده اند، و استغنای شرف ... را مساوئی مالک می باشند . کودکان در مدرسه می آموزند که غیرت و عصبیت بشری فقط در حفظ سر بستگی وطن و ناموس وطن و ازدیاد ثروت وطن... و احترام مذهب و رسوم وطن است و بس》.
ما ایرانیان جزو هزار بدبختی دیگر از «محبت مقدسه وطنی» بیگانه گشته ایم .باید هوشیار گردیم که «وقت فلسفی» و عرفانی قدیم به سر آمده که می گفتند:
این وطن مصر و عراق و شام نیست ،
این وطن شهری است کو را نام نیست
باید به خود آییم. این سرزمینی که «وظیفه ما در حفظ او و ترقی... اوست #ایران است»، از طریق بسط معارف مردم را به حقوق خویش بینا کنیم، به پیشرفت صنایع وطنی تشویق نماییم تا «در میان ملت يک وحدت کامله و تنسیج ملیه به عمل آید، و سعادت افراد به يك هيأت جامعه برکات عمومی مبدل گردد». به فرزندخیالی خود، احمد هم همه جا درس وطن دوستی می دهد. و بالاخره: «محبت وطن را با اعمال #پست_اهل_دولت نمی توان از دل زدود».
شکست های تاریخی ایران و زبونی آن در برابر تجاوز بیگانگان عواطف ملی اش را برانگیخته، شکایت دارد : با از دست رفتن سرزمین قفقاز و از آن همه کشتن و تاراج و اسارت هموطنان ما، ذره ای «رشته غیرت ما متنبه نشد». دو بار «ملک موروثی» خود (شهر هرات) را به تصرف آوردیم، ولی در برابر زور مجبور به تخلیه اش گشتیم. همچنین نیمی از خاک بلوچستان را «به وساطت يک دوست» از سرزمین ماقطع کردند. مگر نه این است که اگر بیگانگان و به خاک ما تجاوز کنند، حقوق مارا پایمال نمایند و سنت های مارابر اندازند – باید به «حفظ استقلال وطن یعنی حفظ حقوق و وجود خود» بر خیزیم ؟
پ ن1:دولت پهلوی برامده از اندیشه های بزرگانی چون طالبوف و میرزافتحعلی اخوندزاده و...بود و جمهوری اسلامی برامده از ناروشنفکران #کمونیست و #مذهبی و امثال شریعتی و خمینی و ال احمد
پ ن2:اگر طالبوف امروز زنده بود برای مبارزه با اهریمنی که کشورمان را غصب کرده چه میگفت؟
پ ن 3:اگر قاجار خاک ایران را بهشید جمهوری اسلامی فرهنگ ایران و ایرانی را به نابودی کشانده است.
@cafe_andishe95
#بخش_پایانی
طالبوف همه جا «وطن» و «ملت» را در ربط اصول ناسیونالیسم به کار می برد. الفاظ : ملیت، ملت خواهی، ترقی ملتی، منافع ملی، جسم ملی، تنسیج ملیه، حب وطن از اصطلاحات متعارفی بلکه ورد زبان او می باشند. شعر سیاسی ملی هم سروده است. می نویسد: در کشورهای مغرب جمهور مردم از 《فقیر و غنی معنی حب وطن را در مسلک واحده فهمیده اند، و استغنای شرف ... را مساوئی مالک می باشند . کودکان در مدرسه می آموزند که غیرت و عصبیت بشری فقط در حفظ سر بستگی وطن و ناموس وطن و ازدیاد ثروت وطن... و احترام مذهب و رسوم وطن است و بس》.
ما ایرانیان جزو هزار بدبختی دیگر از «محبت مقدسه وطنی» بیگانه گشته ایم .باید هوشیار گردیم که «وقت فلسفی» و عرفانی قدیم به سر آمده که می گفتند:
این وطن مصر و عراق و شام نیست ،
این وطن شهری است کو را نام نیست
باید به خود آییم. این سرزمینی که «وظیفه ما در حفظ او و ترقی... اوست #ایران است»، از طریق بسط معارف مردم را به حقوق خویش بینا کنیم، به پیشرفت صنایع وطنی تشویق نماییم تا «در میان ملت يک وحدت کامله و تنسیج ملیه به عمل آید، و سعادت افراد به يك هيأت جامعه برکات عمومی مبدل گردد». به فرزندخیالی خود، احمد هم همه جا درس وطن دوستی می دهد. و بالاخره: «محبت وطن را با اعمال #پست_اهل_دولت نمی توان از دل زدود».
شکست های تاریخی ایران و زبونی آن در برابر تجاوز بیگانگان عواطف ملی اش را برانگیخته، شکایت دارد : با از دست رفتن سرزمین قفقاز و از آن همه کشتن و تاراج و اسارت هموطنان ما، ذره ای «رشته غیرت ما متنبه نشد». دو بار «ملک موروثی» خود (شهر هرات) را به تصرف آوردیم، ولی در برابر زور مجبور به تخلیه اش گشتیم. همچنین نیمی از خاک بلوچستان را «به وساطت يک دوست» از سرزمین ماقطع کردند. مگر نه این است که اگر بیگانگان و به خاک ما تجاوز کنند، حقوق مارا پایمال نمایند و سنت های مارابر اندازند – باید به «حفظ استقلال وطن یعنی حفظ حقوق و وجود خود» بر خیزیم ؟
پ ن1:دولت پهلوی برامده از اندیشه های بزرگانی چون طالبوف و میرزافتحعلی اخوندزاده و...بود و جمهوری اسلامی برامده از ناروشنفکران #کمونیست و #مذهبی و امثال شریعتی و خمینی و ال احمد
پ ن2:اگر طالبوف امروز زنده بود برای مبارزه با اهریمنی که کشورمان را غصب کرده چه میگفت؟
پ ن 3:اگر قاجار خاک ایران را بهشید جمهوری اسلامی فرهنگ ایران و ایرانی را به نابودی کشانده است.
@cafe_andishe95
📃مینویسند: سپاه ما را بازداشت و شکنجه کرد، سپاه در کهریزک به زندانیان سیاسی تجاوز کرد، سپاه بر اموال مردم چنگ انداخته است و سرمایههای مردم را هزینه جنگهای نیابتی بیحاصل در خارج از مرزها میکند؛ اما با این حال دعوای ما با سپاه یک دعوای خانوادگیاست و ما پشت و پشتیان سپاهیم.
باید از قول «توماس پین» در کتاب «عقل سلیم»* (Common Sense) به اینها گفت:
«اگر مصیبت چشیدهاید و کماکان با جنایتکاران دست میدهید، پس دیگر شایستگی این را ندارید که شما را شوهر، پدر، دوست و یا معشوق بنامند؛ و مرتبه و جایگاه شما هم در هستی هر چه باشد، دلتان دل ِ بزدلان است و ذهنتان ذهن چاپلوسان.»
ــــــــــــــ
* توماس پین فعال سیاسی، نویسنده، و یکی از مدافعان جدی استقلال آمریکا از بریتانیای کبیر بود. «عقل سلیم»، جزوهای است که در سال ١٧٧٦ در آغاز انقلاب آمریکا منتشر شد و ضرورت فوری استقلال آمریکا را به صورت مشخص و بی پرده اعلام داشت.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
باید از قول «توماس پین» در کتاب «عقل سلیم»* (Common Sense) به اینها گفت:
«اگر مصیبت چشیدهاید و کماکان با جنایتکاران دست میدهید، پس دیگر شایستگی این را ندارید که شما را شوهر، پدر، دوست و یا معشوق بنامند؛ و مرتبه و جایگاه شما هم در هستی هر چه باشد، دلتان دل ِ بزدلان است و ذهنتان ذهن چاپلوسان.»
ــــــــــــــ
* توماس پین فعال سیاسی، نویسنده، و یکی از مدافعان جدی استقلال آمریکا از بریتانیای کبیر بود. «عقل سلیم»، جزوهای است که در سال ١٧٧٦ در آغاز انقلاب آمریکا منتشر شد و ضرورت فوری استقلال آمریکا را به صورت مشخص و بی پرده اعلام داشت.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
پدران بنیانگذار آمریکا🇺🇸🇺🇸🇺🇸 @cafe_andishe95
در سه ماه تابستانی گرم سال ۱۷۸۷ پنجاه مرد در فیلادلفیا همدیگر را ملاقات کردند. آنها با یکدیگر سخن گفتند، استدلال کردند و اندیشیدند. آنها فرستادگان ۱۳ دولت (ایالت) از آمریکا بودند که چند سال پیش از آن از بریتانیا استقلال یافته بودند. آنها بر سر مسائل مهمی با یکدیگر اختلاف داشتند اما دانش و نظام استدلالهای کسانی مثل جیمز مدیسون و الکساندر همیلتون و اعتبار کسانی مثل جرج واشنگتن و بنجامین فرانکلین نهایتا منجر به توافقی شد که صورت مکتوب آن در سپتامبر ۱۷۸۷ به عنوان پیشنویس قانون اساسی دولتهای متحد آمریکا درآمد.
پس از انتشار پیشنویس بحث عمومی بزرگی شکل گرفت. اگر کمیّت آن بحث عمومی بزرگ را به کناری بنهیم، کیفیت آن در نقطه اوج بحث منجر به تبادل نظر و اندیشههایی شد که با عمق و فراست و ژرفبینی مهمترین آثار اندیشه سیاسی و حقوقی اروپا همتراز بود. مهمترین این اندیشهها به صورت مقالاتی در روزنامههای نیویورک با نام مستعار پوبلیوس منتشر شد که نویسندگان آنها جیمز مدیسون، الکساندر همیلتون و جان جی بودند. این مقالات بعدا در مجموعهای به عنوان مقالات فدرالیست منتشر شد که به تازگی به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.
این مقالات بنیاد فلسفی و حقوقی قانون اساسی و نظامی را گذاشتند که امروز در کنار پادشاهی متحد بریتانیا، کهنترین و باثباتترین دموکراسی جهان است:
دموکراسی مشروطه (قانونی).
@cafe_andishe95
پس از انتشار پیشنویس بحث عمومی بزرگی شکل گرفت. اگر کمیّت آن بحث عمومی بزرگ را به کناری بنهیم، کیفیت آن در نقطه اوج بحث منجر به تبادل نظر و اندیشههایی شد که با عمق و فراست و ژرفبینی مهمترین آثار اندیشه سیاسی و حقوقی اروپا همتراز بود. مهمترین این اندیشهها به صورت مقالاتی در روزنامههای نیویورک با نام مستعار پوبلیوس منتشر شد که نویسندگان آنها جیمز مدیسون، الکساندر همیلتون و جان جی بودند. این مقالات بعدا در مجموعهای به عنوان مقالات فدرالیست منتشر شد که به تازگی به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.
این مقالات بنیاد فلسفی و حقوقی قانون اساسی و نظامی را گذاشتند که امروز در کنار پادشاهی متحد بریتانیا، کهنترین و باثباتترین دموکراسی جهان است:
دموکراسی مشروطه (قانونی).
@cafe_andishe95
اینجا مایلم عقیده خودم را درباره بهترین نوع حکومت بیان کنم - بهترین نه از این جهت که بدان بتوانیم برسیم، بلکه به عنوان یک مدل، که به آن باید تا جایی که ممکن است نزدیک شویم: نظام (قانون اساسی) بریتانیا بهترین نوع حکومت است.
الکساندر همیلتون، از پدران بنیانگذار آمریکا در سخنرانی ۱۸ ژوئن ۱۷۸۷
@cafe_andishe95
الکساندر همیلتون، از پدران بنیانگذار آمریکا در سخنرانی ۱۸ ژوئن ۱۷۸۷
@cafe_andishe95
اگر قومی (ملّتی) از خدایان وجود داشت، با حکومت دموکراتیک اداره میشد. روسو - قرارداد اجتماعی
اگر انسانها فرشته بودند، نیازی به حکومت وجود نداشت.
جیمز مدیسون - مقالات فدرالیست🇺🇸🇺🇸
@cafe_andishe95
اگر انسانها فرشته بودند، نیازی به حکومت وجود نداشت.
جیمز مدیسون - مقالات فدرالیست🇺🇸🇺🇸
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
توماس جفرسون از پدران موسس آمریکا🇺🇸🇺🇸 @cafe_andishe95
روح آمریکایی🇺🇸
انقلاب آمریکا بیش از یک جنگ بود،انقلابی بود در اندیشه که مدتها پیش از آن که نخستین گلوله شلیک شود آغاز شد. جان آدامز با نگاهی به گذشته و تجربۀ انقلاب در 1815 پرسید:
منظور ما از انقلاب چیست؟جنگ؟این که بخشی از انقلاب نبود بلکه تنها یک نتیجه و پیامد آن بود.انقلاب در اذهان مردم بود،و این طی 15 سال از 1760 تا1775 جریان داشت ،پیش از آن که قطه خونی در لکسینگتون بر زمین بریزد.
این انقلاب در اندیشه سنگ پایۀ قانون اساسی ایالات متحدۀ آمریکا را تشکیل داد.از 1760 تا 1775 آمریکاییان از این که خود را تبعۀ انگلستان به شمار آورند، از اینکه با پادشاه و پارلمانی چهار هزار مایل فاصله بر آنها حکومت شود،دست کشیدند.همین که صدای اعتراض خود را نسبت به انگلستان بلند کردند،خودآگاهی تازه ایی آرام آرام پدیدار شد:
شیوۀ تفکر منحصرن آمریکایی.
حق خودمختاری و جلوگیری از استبداد و خودکامگی از اصول بنیادین این خودآگاهی تازه بود و مهاجرنشینها به این نتیجه رسیده بودند که بهترین راه جلوگیری از خودکامگی تهیه یک "قانون اساسی"مدون است...
📚بنیانگذاری آمریکا
@cafe_andishe95
انقلاب آمریکا بیش از یک جنگ بود،انقلابی بود در اندیشه که مدتها پیش از آن که نخستین گلوله شلیک شود آغاز شد. جان آدامز با نگاهی به گذشته و تجربۀ انقلاب در 1815 پرسید:
منظور ما از انقلاب چیست؟جنگ؟این که بخشی از انقلاب نبود بلکه تنها یک نتیجه و پیامد آن بود.انقلاب در اذهان مردم بود،و این طی 15 سال از 1760 تا1775 جریان داشت ،پیش از آن که قطه خونی در لکسینگتون بر زمین بریزد.
این انقلاب در اندیشه سنگ پایۀ قانون اساسی ایالات متحدۀ آمریکا را تشکیل داد.از 1760 تا 1775 آمریکاییان از این که خود را تبعۀ انگلستان به شمار آورند، از اینکه با پادشاه و پارلمانی چهار هزار مایل فاصله بر آنها حکومت شود،دست کشیدند.همین که صدای اعتراض خود را نسبت به انگلستان بلند کردند،خودآگاهی تازه ایی آرام آرام پدیدار شد:
شیوۀ تفکر منحصرن آمریکایی.
حق خودمختاری و جلوگیری از استبداد و خودکامگی از اصول بنیادین این خودآگاهی تازه بود و مهاجرنشینها به این نتیجه رسیده بودند که بهترین راه جلوگیری از خودکامگی تهیه یک "قانون اساسی"مدون است...
📚بنیانگذاری آمریکا
@cafe_andishe95
💵«مورگان، رفیق بیکلک ایران»💵
🇺🇸🇺🇸
یکی از محبوبترین آمریکاییها در دل ایرانیان مورگان شوستر است. ماجرای حضور هشتماهۀ او در ایران و تلاشهایش برای ساماندهی اوضاع مالی ایران در دوران پرتلاطم پس از مشروطه، فصلی بسیار خواندنی و البته افسردهکننده از تاریخ ایران است. و البته رفتار وقاحتبار و انزجارآور روسها در ماجرای حضور شوستر در ایران، لکۀ ننگی است که از دامان این همسایۀ زیادهخواه شمالی پاک نخواهد شد!
شوستر رفیق شفیق ایران بود، دموکراتها و مشروطهخواهان برای ماندن او کوشیدند، اما سمبۀ وقاحت روسها پرزورتر از آن بود که ایران بتواند هزینۀ ماندن شوستر را با وجود تهدیدها و قشونکشی روس تحمل کند و بنابراین او پس از هشت ماه از ایران رفت. با این مقدمه، نگاهی به ماجرای حضور شوستر در ایران میاندازیم.
اوضاع مالیۀ ایران در دوران ناصرالدین شاه تا حدی سامان داشت، دخلوخرج نسبتاً با هم میخواند. وقتی مظفرالدین شاه آمد اوضاع مالیه روزبهروز بدتر شد. دولتهای روس و انگلیس وام میدادند و در مقابل گروکشی میکردند، برای مثال گمرکات را گرو گرفته بودند و مُسیو مورنارد بلژیکی در گمرک عملاً پیشکار آنها بود. انقلاب شد، درگیری محمدعلی با مشروطهخواهان بالا گرفت، نهایتاً او عزل و تبعید شد... مجلس دوم شورای ملی تشکیل شد (آبان ۱۲۸۸ تا آذر ۱۲۹۰). خزانه خالی بود، روسها و انگلیسیها به هر سو چنگ میزدند و دولتمردان دموکرات به این دو دولت امپریالیست که دو سه سال قبل ایران را بین خود تقسیم کرده بودند (قرارداد ۱۹۰۷) اعتمادی نداشتند. امید داشتند نیروی مدرن سومی وارد کشور شود و بدون زیادهخواهی اوضاع را سامان دهد. این قدرت سوم آمریکا بود و قرعه به نام «مورگان شوستر» افتاد. با تصویب مجلس هیئتی مستشاری از آمریکا برای سامان امور مالی در ۱۹۱۱ (۱۲۹۰ شمسی) راهی ایران شد.
وقتی شوستر به ایران آمد، جدیتی از خود نشان داد که دوست و دشمن را غافلگیر کرد. ایران در وضعیت فروپاشی مالی بود. بدهی خزانه سنگین بود و منبع درآمد درستی وجود نداشت، همان درآمد اندک هم بابت بدهیها یکراست میرفت دست روس و انگلیس. شوستر چاره را در ایجاد نظام مالیاتی دید، اما قوانین مناسبی وجود نداشت. به همین دلیل از دولت درخواست کرد اختیارات ویژه داشته باشد. دولت و مجلس که به او اعتماد داشتند، در خرداد ۱۲۹۰ قانونی به تصویب مجلس دوم رساندند که شوستر را به عنوان «خزانهدار کل» به نوعی «دیکتاتور مالی» تبدیل میکرد. این مصوبه به «لایحۀ بیستوسوم جوزا» (خرداد) موسوم شد و دولت روس و انگلیس را شوکه کرد.
صفآرایی موافقان و مخالفان شوستر تا همینجا وضوح یافته بود. دموکراتها، مشروطهطلبان و ملیگراها حامی شوستر بودند، سه گروه هم مخالف او بودند: اول دولت روسیه و انگلیس که حضور شوستر را باعث محدود شدن فضای عمل خود میدیدند، دوم مقامات فاسدی که به هرجومرج عادت داشتند و نظم و شفافیت برایشان دردسر بود، و سوم متمولان، خانها و شاهزادگانی که دوست نداشتند مالیات بدهند، آن هم با زور یک آمریکایی! ائتلاف برای اخراج شوستر شکل گرفت.
اما اصلاً مگر میشد از مردان بانفوذی که عادت به مالیات دادن نداشتند، مالیات گرفت؟ شوستر چاره را در این دید که برای خزانه «ژاندارمری» درست کند، و این کار را هم کرد. هنگ مخصوصی با حدود هزار نیرو قوۀ قهریۀ خزانهداری شدند. «ژاندارمری خزانه» هر جا لازم بود، وارد عمل میشد. کار بزرگ دیگری که شوستر کرد این بود که مقرراتی برای کشف و استخراج معادن تدوین کرد تا ایران بتواند درآمدزایی کند. اما یکی دیگر از کمکهای بزرگ او وقتی بود که محمدعلی شاه کوشید با نام جعلیِ خلیل وارد ایران شود و با حمایت گستردۀ روسیه با جنگ داخلی به سلطنت بازگردد. در تابستان ۱۲۹۰ درگیریهای نظامی میان جناح محمدعلی و دولت مشروطه درگرفت و شوستر با اختصاص وام، بودجۀ لازم برای قشونکشی علیه شاه مخلوع را ماهرانه سامان داد. او عملاً یکی از استوانههای جناح دموکرات شده بود.
شوستر محبوب میهنپرستان بود و در هر سو دم روسها را لگد میکرد. روسها باید همان اندک ظاهرسازی را هم کنار میگذاشتند و با زور سرنیزه شوستر را بیرون میکردند... ماجرای غمانگیز اخراج شوستر از ایران را در نوشتار دیگری شرح خواهم داد...
در اینجا به همین بسنده کنم که او خروجش از «طهران» را اینطور توصیف میکند:
«هرگز فراموش نخواهم کرد آن احساسات و تألمات خود را وقتی از خیابانهای شلوغ و پرجمعیت طهران که همۀ مردم به کار خود مشغول بودند گذشتیم و به جادۀ شوسۀ خاموش و بیصدا رسیدیم. در آن موقع، وقایع هشت ماه گذشته به قلبم هجوم آورد... آرزوی بسیار و میل مفرطی به خدمت به اهل ایران داشتم...»
@cafe_andishe95
🇺🇸🇺🇸
یکی از محبوبترین آمریکاییها در دل ایرانیان مورگان شوستر است. ماجرای حضور هشتماهۀ او در ایران و تلاشهایش برای ساماندهی اوضاع مالی ایران در دوران پرتلاطم پس از مشروطه، فصلی بسیار خواندنی و البته افسردهکننده از تاریخ ایران است. و البته رفتار وقاحتبار و انزجارآور روسها در ماجرای حضور شوستر در ایران، لکۀ ننگی است که از دامان این همسایۀ زیادهخواه شمالی پاک نخواهد شد!
شوستر رفیق شفیق ایران بود، دموکراتها و مشروطهخواهان برای ماندن او کوشیدند، اما سمبۀ وقاحت روسها پرزورتر از آن بود که ایران بتواند هزینۀ ماندن شوستر را با وجود تهدیدها و قشونکشی روس تحمل کند و بنابراین او پس از هشت ماه از ایران رفت. با این مقدمه، نگاهی به ماجرای حضور شوستر در ایران میاندازیم.
اوضاع مالیۀ ایران در دوران ناصرالدین شاه تا حدی سامان داشت، دخلوخرج نسبتاً با هم میخواند. وقتی مظفرالدین شاه آمد اوضاع مالیه روزبهروز بدتر شد. دولتهای روس و انگلیس وام میدادند و در مقابل گروکشی میکردند، برای مثال گمرکات را گرو گرفته بودند و مُسیو مورنارد بلژیکی در گمرک عملاً پیشکار آنها بود. انقلاب شد، درگیری محمدعلی با مشروطهخواهان بالا گرفت، نهایتاً او عزل و تبعید شد... مجلس دوم شورای ملی تشکیل شد (آبان ۱۲۸۸ تا آذر ۱۲۹۰). خزانه خالی بود، روسها و انگلیسیها به هر سو چنگ میزدند و دولتمردان دموکرات به این دو دولت امپریالیست که دو سه سال قبل ایران را بین خود تقسیم کرده بودند (قرارداد ۱۹۰۷) اعتمادی نداشتند. امید داشتند نیروی مدرن سومی وارد کشور شود و بدون زیادهخواهی اوضاع را سامان دهد. این قدرت سوم آمریکا بود و قرعه به نام «مورگان شوستر» افتاد. با تصویب مجلس هیئتی مستشاری از آمریکا برای سامان امور مالی در ۱۹۱۱ (۱۲۹۰ شمسی) راهی ایران شد.
وقتی شوستر به ایران آمد، جدیتی از خود نشان داد که دوست و دشمن را غافلگیر کرد. ایران در وضعیت فروپاشی مالی بود. بدهی خزانه سنگین بود و منبع درآمد درستی وجود نداشت، همان درآمد اندک هم بابت بدهیها یکراست میرفت دست روس و انگلیس. شوستر چاره را در ایجاد نظام مالیاتی دید، اما قوانین مناسبی وجود نداشت. به همین دلیل از دولت درخواست کرد اختیارات ویژه داشته باشد. دولت و مجلس که به او اعتماد داشتند، در خرداد ۱۲۹۰ قانونی به تصویب مجلس دوم رساندند که شوستر را به عنوان «خزانهدار کل» به نوعی «دیکتاتور مالی» تبدیل میکرد. این مصوبه به «لایحۀ بیستوسوم جوزا» (خرداد) موسوم شد و دولت روس و انگلیس را شوکه کرد.
صفآرایی موافقان و مخالفان شوستر تا همینجا وضوح یافته بود. دموکراتها، مشروطهطلبان و ملیگراها حامی شوستر بودند، سه گروه هم مخالف او بودند: اول دولت روسیه و انگلیس که حضور شوستر را باعث محدود شدن فضای عمل خود میدیدند، دوم مقامات فاسدی که به هرجومرج عادت داشتند و نظم و شفافیت برایشان دردسر بود، و سوم متمولان، خانها و شاهزادگانی که دوست نداشتند مالیات بدهند، آن هم با زور یک آمریکایی! ائتلاف برای اخراج شوستر شکل گرفت.
اما اصلاً مگر میشد از مردان بانفوذی که عادت به مالیات دادن نداشتند، مالیات گرفت؟ شوستر چاره را در این دید که برای خزانه «ژاندارمری» درست کند، و این کار را هم کرد. هنگ مخصوصی با حدود هزار نیرو قوۀ قهریۀ خزانهداری شدند. «ژاندارمری خزانه» هر جا لازم بود، وارد عمل میشد. کار بزرگ دیگری که شوستر کرد این بود که مقرراتی برای کشف و استخراج معادن تدوین کرد تا ایران بتواند درآمدزایی کند. اما یکی دیگر از کمکهای بزرگ او وقتی بود که محمدعلی شاه کوشید با نام جعلیِ خلیل وارد ایران شود و با حمایت گستردۀ روسیه با جنگ داخلی به سلطنت بازگردد. در تابستان ۱۲۹۰ درگیریهای نظامی میان جناح محمدعلی و دولت مشروطه درگرفت و شوستر با اختصاص وام، بودجۀ لازم برای قشونکشی علیه شاه مخلوع را ماهرانه سامان داد. او عملاً یکی از استوانههای جناح دموکرات شده بود.
شوستر محبوب میهنپرستان بود و در هر سو دم روسها را لگد میکرد. روسها باید همان اندک ظاهرسازی را هم کنار میگذاشتند و با زور سرنیزه شوستر را بیرون میکردند... ماجرای غمانگیز اخراج شوستر از ایران را در نوشتار دیگری شرح خواهم داد...
در اینجا به همین بسنده کنم که او خروجش از «طهران» را اینطور توصیف میکند:
«هرگز فراموش نخواهم کرد آن احساسات و تألمات خود را وقتی از خیابانهای شلوغ و پرجمعیت طهران که همۀ مردم به کار خود مشغول بودند گذشتیم و به جادۀ شوسۀ خاموش و بیصدا رسیدیم. در آن موقع، وقایع هشت ماه گذشته به قلبم هجوم آورد... آرزوی بسیار و میل مفرطی به خدمت به اهل ایران داشتم...»
@cafe_andishe95