👤علامه شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی رضوان الله علیه اشاره به واقعه ای دردناک میکند و مینویسد:
۔۔۔ و چه خوب کاری امیر تیمور (تیمورلنگ) با اهل شام نمود که سزاوار ستایش است؛ در تواریخ است که چون تیمور بر شرق و غرب شام تسلط یافت و دیار اهل عناد را آنچنان که گفته اند خراب نمود،
و به یاد آنچه که اهل شام با عترت پیامبرشان کردند من جمله از ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بر مجلس یزید (لعنه الله) و اعمال مردم شام از شادی و طرب و شرب شراب در زمان ورود اسرای اهلبیت به شام، قلب تیمور( که به شهادت تاریخ او صاحب قلبی قسی و مردی سفاک بوده است) از شدت بغض اهل شام در آتش بغضشان میسوخت، پس به شام وارد شد در حالیکه گردن بزرگ و کوچک اهل شام را در برابر خود از ذلت به پایین انداخت و اهل شام با مشاهده این وضع وقتی دانستند که امیر تیمور نسبت به آنها چقدر بدخُلق و سختگیر و صاحب چه امارتی از دشمنی و بغض نسبت به آنهاست
سعی کردند به واسطه امری به او نزدیک شوند تا او را نسبت به اهل شام نرم خو گردانند؛
پس بزرگ اهل شام به پیش امیر تیمور آمد و گفت: ای امیر! ما میخواهیم که دختر فلان را که دختری صاحب صفات نیک و زیبایی و عقل و کمال است و جز تو لایق دیگری ندارد، به تزویجت دربیاوریم!
تیمور مطلب را بعد از آنهمه تعریف و تمجید پذیرفت؛ سپس دستور داد تا دختر را برای آمادگی جشن به حمام شهر ببرند و دستور داد تا بازارها را زینت ببندند و به رقص و طرب بپردازند و اسباب نکاح و مراسم عروسی را مهیا سازند
پس اهل شام دختر را به حمام بردند و اسباب عروسی را پشت سرش آماده کردند، در این حال امیر تیمور به خادمش دستور داد که
👈 ناقه ای ضعیف، بی پرده و پوشش و بدون پالان تهیه کرده و آن را بر در همان حمام ببرد و دختر را چون از حمام خارج شد سواره بر آن ناقه در کوچه ها و بازار بگرداند و اجازه ندهد احدی صورت دختر را از نگاه مردم بپوشاند؛
خادم اطاعت امر کرد و با همان ناقه به سمت حمام درحالیکه بزرگان شهر در انجا جمع شده بودند رهسپار شد، وقتی شیوخ شهر خادم امیر و ناقه اش را دیدند گفتند: با این ناقه چه میخواهی کنی؟ پس خادم به آنچه امیر دستورش داده، انها را مطلع ساخت ؛ وقتی اهل شام اینرا شنیدند
درحالیکه برخی از حیرت به یکدیگر نگاه میکردند، مطلب برایشان سنگین آمد و اینرا کاری ناپسند پنداشتند
پس به سوی تیمور لنگ بازگشتند و گفتند: خدا امیر را سلامت بدارد ، این چه کاریست که خادمت میخواهد انجام بدهد؟ و ما صحت و دروغ آنچه شنیدهایم را نمیدانیم، و حاشا که به مثل توئی چنین دورغی ببندد!
امیر تیمور گفت: وای بر شما من او را اینچنین دستور داده ام
اهل شام گفتند: چطور به چنین چیزی اورا دستور میدهی درحالیکه خدا و رسولش به چنین کاری راضی نیستند!
و بمثل این عملی نه در جاهلیت بوده و نه احدی به مثل این کاری کرده است!
سپس اهل شام در مقابل تیمور به ناله افتادند
تیمور گفت: وای بر شما اهل شام
که این کار در میان شما ناپسند نیست و این همان عادت و رویه شماست، شما همین کار را قبل از این با عترت پیامبرتان کرده اید!
شیوخ گفتند: ای امیر این دختر از بزرگ زادگان اهل شام از حیث حسب و نسب است؛ این دختر از نظر شأن و مقام بالاترین و در عفت پاکدامن ترین اهل شام است، او دختر حاکم ما است.
وقتی کلام شامیان بدینجا رسید
#تیمورلنگ_گریبانخودرا_پارهکرد و #چنانگریست_تا_غشکرد
وقتی تیمور به هوش آمد گفت:
دوزخ بر شما باد! ای اتباع #یزید و فرزندان اتباع یزید!
بگویید ببینم کدام شاه و حاکمی
برتر از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است؟
و کدام دختر پاکدامنتر از دختران امیرالمومنین علیه السلام است؟
درحالیکه آن دختران در کوچه ها و بازارهایتان گذر داده میشدند
و شما و زنانتان برای تمسخر آنها از خانههایتان خارج شدید
شما میدانستید که آنها دختران رسول خدا و پیامبرتان است دوزخ برشما باد ؛ بگویید تا بدانم #آیا_حسینحجتخدا_و_فرزندحجتخدا نبود؟ که اهل و عیالش را درحالیکه اسیرتان بودند سوار بر ناقه ها
از شهری به شهر دیگر میبردید؟؟
📗شجرة طوبي؛ باب في بکاء اهل الشام علی عثمان؛ ص۴۵
🔻دربارۀ تیمور نمی توان به سادگی قضاوت کرد. در عین قساوت و شجاعت بی نظیر، بسیار دانشمند و درسخوانده بوده است. حافظ قرآن بوده و دانشمندان یارای گفتوگو با وی را نداشتهاند.ضمن آن که مذهب وی نیز مکتوم باقی مانده است.
در پیچیدگی شخصیت او همین بس که وقتی برای سلاطین دنیا نامۀ تهدید آمیز می نوشت میگفت: «بدان که ما مظهر قهر و غضب خداوندیم.»
عرب ها حکمتی دارند که می گوید: «الظالم سیفی؛ انتقم به و منه.» تیمور مظهر قهر خداوند بود؛ و میتوان گفت که این قهر تنها بر بلاد ناصبیخبیث فرود میآمد.خوارزم، بیهق، اصفهان، دمشق، دهلی و بسیاری از آبادیهای دیگر که ویران و مردم آن قتلعام شدند همه سنی های متعصب بودند.با این وجود معروفست که حنفی بود.
➖➖➖➖➖
@borrhan
۔۔۔ و چه خوب کاری امیر تیمور (تیمورلنگ) با اهل شام نمود که سزاوار ستایش است؛ در تواریخ است که چون تیمور بر شرق و غرب شام تسلط یافت و دیار اهل عناد را آنچنان که گفته اند خراب نمود،
و به یاد آنچه که اهل شام با عترت پیامبرشان کردند من جمله از ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بر مجلس یزید (لعنه الله) و اعمال مردم شام از شادی و طرب و شرب شراب در زمان ورود اسرای اهلبیت به شام، قلب تیمور( که به شهادت تاریخ او صاحب قلبی قسی و مردی سفاک بوده است) از شدت بغض اهل شام در آتش بغضشان میسوخت، پس به شام وارد شد در حالیکه گردن بزرگ و کوچک اهل شام را در برابر خود از ذلت به پایین انداخت و اهل شام با مشاهده این وضع وقتی دانستند که امیر تیمور نسبت به آنها چقدر بدخُلق و سختگیر و صاحب چه امارتی از دشمنی و بغض نسبت به آنهاست
سعی کردند به واسطه امری به او نزدیک شوند تا او را نسبت به اهل شام نرم خو گردانند؛
پس بزرگ اهل شام به پیش امیر تیمور آمد و گفت: ای امیر! ما میخواهیم که دختر فلان را که دختری صاحب صفات نیک و زیبایی و عقل و کمال است و جز تو لایق دیگری ندارد، به تزویجت دربیاوریم!
تیمور مطلب را بعد از آنهمه تعریف و تمجید پذیرفت؛ سپس دستور داد تا دختر را برای آمادگی جشن به حمام شهر ببرند و دستور داد تا بازارها را زینت ببندند و به رقص و طرب بپردازند و اسباب نکاح و مراسم عروسی را مهیا سازند
پس اهل شام دختر را به حمام بردند و اسباب عروسی را پشت سرش آماده کردند، در این حال امیر تیمور به خادمش دستور داد که
👈 ناقه ای ضعیف، بی پرده و پوشش و بدون پالان تهیه کرده و آن را بر در همان حمام ببرد و دختر را چون از حمام خارج شد سواره بر آن ناقه در کوچه ها و بازار بگرداند و اجازه ندهد احدی صورت دختر را از نگاه مردم بپوشاند؛
خادم اطاعت امر کرد و با همان ناقه به سمت حمام درحالیکه بزرگان شهر در انجا جمع شده بودند رهسپار شد، وقتی شیوخ شهر خادم امیر و ناقه اش را دیدند گفتند: با این ناقه چه میخواهی کنی؟ پس خادم به آنچه امیر دستورش داده، انها را مطلع ساخت ؛ وقتی اهل شام اینرا شنیدند
درحالیکه برخی از حیرت به یکدیگر نگاه میکردند، مطلب برایشان سنگین آمد و اینرا کاری ناپسند پنداشتند
پس به سوی تیمور لنگ بازگشتند و گفتند: خدا امیر را سلامت بدارد ، این چه کاریست که خادمت میخواهد انجام بدهد؟ و ما صحت و دروغ آنچه شنیدهایم را نمیدانیم، و حاشا که به مثل توئی چنین دورغی ببندد!
امیر تیمور گفت: وای بر شما من او را اینچنین دستور داده ام
اهل شام گفتند: چطور به چنین چیزی اورا دستور میدهی درحالیکه خدا و رسولش به چنین کاری راضی نیستند!
و بمثل این عملی نه در جاهلیت بوده و نه احدی به مثل این کاری کرده است!
سپس اهل شام در مقابل تیمور به ناله افتادند
تیمور گفت: وای بر شما اهل شام
که این کار در میان شما ناپسند نیست و این همان عادت و رویه شماست، شما همین کار را قبل از این با عترت پیامبرتان کرده اید!
شیوخ گفتند: ای امیر این دختر از بزرگ زادگان اهل شام از حیث حسب و نسب است؛ این دختر از نظر شأن و مقام بالاترین و در عفت پاکدامن ترین اهل شام است، او دختر حاکم ما است.
وقتی کلام شامیان بدینجا رسید
#تیمورلنگ_گریبانخودرا_پارهکرد و #چنانگریست_تا_غشکرد
وقتی تیمور به هوش آمد گفت:
دوزخ بر شما باد! ای اتباع #یزید و فرزندان اتباع یزید!
بگویید ببینم کدام شاه و حاکمی
برتر از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است؟
و کدام دختر پاکدامنتر از دختران امیرالمومنین علیه السلام است؟
درحالیکه آن دختران در کوچه ها و بازارهایتان گذر داده میشدند
و شما و زنانتان برای تمسخر آنها از خانههایتان خارج شدید
شما میدانستید که آنها دختران رسول خدا و پیامبرتان است دوزخ برشما باد ؛ بگویید تا بدانم #آیا_حسینحجتخدا_و_فرزندحجتخدا نبود؟ که اهل و عیالش را درحالیکه اسیرتان بودند سوار بر ناقه ها
از شهری به شهر دیگر میبردید؟؟
📗شجرة طوبي؛ باب في بکاء اهل الشام علی عثمان؛ ص۴۵
🔻دربارۀ تیمور نمی توان به سادگی قضاوت کرد. در عین قساوت و شجاعت بی نظیر، بسیار دانشمند و درسخوانده بوده است. حافظ قرآن بوده و دانشمندان یارای گفتوگو با وی را نداشتهاند.ضمن آن که مذهب وی نیز مکتوم باقی مانده است.
در پیچیدگی شخصیت او همین بس که وقتی برای سلاطین دنیا نامۀ تهدید آمیز می نوشت میگفت: «بدان که ما مظهر قهر و غضب خداوندیم.»
عرب ها حکمتی دارند که می گوید: «الظالم سیفی؛ انتقم به و منه.» تیمور مظهر قهر خداوند بود؛ و میتوان گفت که این قهر تنها بر بلاد ناصبیخبیث فرود میآمد.خوارزم، بیهق، اصفهان، دمشق، دهلی و بسیاری از آبادیهای دیگر که ویران و مردم آن قتلعام شدند همه سنی های متعصب بودند.با این وجود معروفست که حنفی بود.
➖➖➖➖➖
@borrhan