[ کانال برهان ]
11.3K subscribers
23.5K photos
1.93K videos
745 files
13.5K links
مرکز نشر دروس اعتقادی اهل بیت علیهم‌السلام
+ مباحث نقد فرق ضاله

👤پرسش و پاسخ @EDborrhan


کانالهای زیرمجموعه:
@fariadras
@borrhan2
@borrhanlibrary
@borrhanmedia
@dinclass

اینستا:
https://t.me/pageborhan
Download Telegram
⬅️⬅️ با توجه به اینکه این غلظت و بداخلاقی عمر بن الخطاب به واقع در دوران خلافت خویش بوده ،
حال این نکته را دقت کنید که صحابه میدانستند که عمر چنین شخصی است و به #ابوبکر چنین #هشدار دادند‼️‼️


 📗» المصنف » كتاب المغازي » ما جاء في خلافة عمر بن الخطاب
5568 ( 44 ) ما جاء في خلافة عمر بن الخطاب

🔵 حدثنا وكيع وابن إدريس عن إسماعيل بن أبي خالد عن زبيد بن الحارث أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه ، فقال الناس : 👈 تستخلف علينا فظا غليظا ، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر ، 👉قال أبوبكر : أبربي تخوفونني ؛ أقول : اللهم استخلف عليهم خير خلقك ، ثم أرسل إلى عمرفقال : إني موصيك بوصية إن أنت حفظتها : إن لله حقا بالنهار لا يقبله بالليل وإن لله حقا بالليل لا يقبله بالنهار.


📝 از زبيد بن حارث نقل شده است: ابوبكر هنگام احتضار كسى را نزد عمر فرستاد تا او را جانشين پس از خودش قرار دهد، مردم گفتند: كسى را بر ما مسلط مى‌كنى كه #خشن و #بداخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، #سخت‌گيرتر و خشن‌تر خواهد شد،
👈پاسخ خدا را در هنگام ملاقات چه خواهى ديد كه شخص بد اخلاق و خشنى مثل عمر را بر ما مسلط مى‌كنى؟!
(و در ادامه ابوبکر میگوید من بهترین خلق را بر آنها گماشته ام )


📘📗إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 434، ح37056، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?idfrom=5568&idto=5568&bk_no=10&ID=5091

سند اين روايت صحيح و تمام روات آن ثقه هستند:

وكيع بن الجراح: ثقة.
وكيع بن الجراح: ابن حجردر باره او مى‌گويد: ثقه وحافظ است.
تقريب التهذيب، ج2، ص283
إسماعيل بن أبي خالد: ثقة.
إسماعيل بن ابوخالد: ابن حجر مى‌گويد: ثقه است.
تقريب التهذيب، ج1، ص93
زُبيد بن الحارث: ثقة، ثقة.
زُبيد بن الحارث: ابن حجر مى‌گويد: ثقه است و به حديثش استدلال مى‌شود واهل عبادت است.

📙 تقريب التهذيب، ج1، ص308

👈👆حال با توجه به این مطلب صحابه میدانستند خلیفه عمر چه اخلاق غلیظ و تندی داشته و طبق روایات حتی #امیرالمومنین علیه السلام ، #طلحه و دیگران این امر را به ابوبکر متذکر شده اند :

📕📔 » تاريخ دمشق لابن عساكر » حرف الضاد فارغ » حرف الخاء في آباء من اسمه عُمَر » عمر بن الْخَطَّاب بن نفيل بن عبد العزى بن رياح بن ..

http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=798&pid=387655&hid=46946

📕📔الطبقات الكبري - ج 3 ص 196

👈 و نکته اینجاست ، صحابه ای به ابوبکر تذکر و هشدار دادند که عدالتشان طبق احکام اهل سنت صحیح است ، دقت کنید:

قَالَ شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله تعالى {وَغَيْرُهُ: الَّذِي عَلَيْهِ سَلَفُ الأُمَّةِ وَجُمْهُورُ الْخَلَفِ: أَنَّ الصَّحَابَةَرَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَجْمَعِينَ عُدُولٌ بِتَعْدِيلِ اللَّهِ تَعَالَى لَهُمْ}.

👈ابن تیمیه میگوید صحابه عادلند چون خدا اینان را تعدیل کرده است.

📕شرح کوکب المنیر »باب فی الاجماع

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=32&ID=74&idfrom=168&idto=215&bookid=32&startno=37

👈 نظر صحابه این بود که اگر ابوبکر ولایت عمر را بر آنها دیکته کند باید در مقابل خداوند متعال جوابگو باشد ،

👈از طرفی پیش بینی آنها نیز بحقیقت پیوست ، و عمر بن الخطاب آنقدر بد بود که حتی ترسناک تر و بدتر از حجاجی بود که به اعتراف سرخسی جنایتکار ترین فرد تاریخ بوده ؛

لذا

از پیروان محترم خلفا ، فقط یه سوال کوچک داریم ؛
یقینا #ابوبکر در این جنایت #دخیل بوده و هم جرمِ عمری بوده که بدتر از #حجاج_بن_یوسف بوده است؛

حالا این آیه را نیز در نظر بگیرید :

📖 مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ 👈رُحَماءُ بَينَهُم👉 ۖ تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ 

📖 محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛(سوره فتح آیه ۲۹)

باتوجه به این آیه 👈 خلیفهء #دوم و خلیفهء #اول که در این جرم با او #شریک است ، "والذین مع رسول الله" نیستند چون رحماء بینهم نبودند ؛


و اهل انصاف پاسخ دهند:
آیا چنین کسانی لیاقت دارند بر مسند کسی نشینند
که صاحب "خُلق عظیم" است!!؟؟


پیشنهاد مطالعه
https://t.me/borrhan/39520


#نشر_دهید

👁‍🗨 کانال برهان و طرح نکات ناب از کتب مخالفین

@borrhan
اشکالاتی که نویسنده شهید جاوید، مطرح کرده است:::


1⃣⛔️ این سخن با تصریح طبری به اینکه در حین خروج سیدالشهداء (علیه‌السلام) از مکه، محمدبن الحنفیه در #مدینه بود، #منافات دارد!!!

بهتر است عین متن کتاب شهید جاوید را با هم بخوانیم؛
معارض اول، روایت طبری از ابو مخنف را نقل می کند و آن این است:::

👈"طبری: قال ابو محنف عن هشام بن الولید عن مَن شَهدَ ذلک قال َقبلَ الحسینُ بن علی بأهله من مکة و محمدبن الحنفیه بالمدینه؛ قال فَبَلَغُه خَبرُهُ و هو یَتوضّأُ فی طستٍ؛ و قال فبکی حتی سمِعت و کفَ دُموعِهِ فی الَطَست."
(طبری، ج 5 /394، دارالمعارف مصر).

[روی آورد حسین بن علی همراه خانواده‌اش از مکه درحالیکه محمد بن حنفیه در مدینه بود ، خبر سیدالشهداء به محمد رسید درحالیکه داشت وضو می‌گرفت در تشتی، سپس به گریه افتاد درحالیکه صدای ریزش اشک را در طشت شنیدم.]

"بدین گونه می بینیم روایت ابی مِخنف با روایت لهوف مخالف است؛
زیرا روایت لهوف می گوید این مذاکرات در مکه بین امام حسین و محمدبن حنفیه واقع شده است؛
و روایت ابو مخنف می گوید که هنگامی که امام حسین از مکه خارج شد محمد بن حنفیه در مدینه بوده است نه در مکه."👉

___________

1⃣ پاسخ #اول ما::

با هم دوباره ببینیم حکایت ابومخنف چه می‌خواهد بگوید؛
با خواندن پاسخ درخواهید یافت این آقا #عربی_بلد_نیست ‼️❗️

دقت کنید::

در متن آمده «اَقبَل»؛

اَقبَلَ دربارۀ چه کسی گفته می شود؟

🔰 کسی که به نقطه ای که #گوینده راجع به آن سخن می گوید روی آورده باشد، وقتی به آن نقطه که از آن سخن می‌گوید روی آوَرَد، تعبیرِ عرب اَقبَلَ است.

مثلاً فرض کنید سیدالشهداء (علیه‌السلام) از مکه خارج شدند.

آن کسی که در مکه است؛
اگر از او سئوال شود چه می گوید؟
می گوید: "خَرَجَ (یا أدبر) الحسینُ علیه السلام الی العراق"
و در همان حال اگر خبر خروج حضرت علیه‌السلام به یک فردی که در کوفه است رسیده باشد او می گوید:
" اَقبلَ الحسین ع من مکة الی العراق.".

پس کسی که در مکه است نمی تواند «اَقبَل» بگوید؛ برای اینکه نسبت به او "اَدبَرَ الحسین" درست است؛
یا تعبیر«خَرَجَ»؛
که اولی دقیق تر است.

اما أَقبَلَ نسبت به آن کسی است که در عراق است.

👈 پس معنای این سخن آنست که این روایت ابو مخنف خبر از خروج نمی دهد. بلکه دارد رو آوردن سیدالشهداء علیه‌السلام را از مکه به عراق خبر میدهد.
و آن وقت این «اَقبَل» را این آقای محقق تعبیر به خروج کرده است!!

پس معنای عبارت طبری اینست که وقتی سید الشهداء علیه‌السلام که با اهل خود از مکه حرکت کرده بودند، به عراق رسیدند، محمد بن الحنفیة در مدینه بود.


2⃣ و اما پاسخ #دوم :

🔰 "فَلَما بَلَغَهُ خَبرُهُ". باز این محقق نابغه! «خبر» را به معنای خبر حرکت گرفته است.

اما منظور از خبر فلانی چیست؟
خبر حسین بن علی (علیه‌السلام) به محمدبن حنفیه رسید؛ یعنی چه؟
این چه خبری است؟

👈 مقصود از این خبر، آن مهمترین مصیبتی است که به سیدالشهداء(علیه‌السلام) نسبت داده
می شود؛ نه خبر حرکت و خروج.

در فارسی هم به همین نحو تعبیر می‌شود.
خبر، یعنی خبر مرگ.
در اینجا خبر خروج معنا ندارد. محمدبن حنفیه می دانسته که سیدالشهداء (علیه‌السلام) برادر بزرگوار اوست؛ امام وقت اوست.
این خبر چیست؟
خبری است که محتاج به ذکر اُلمَتَعَلَّق نیست.
خبر شهادت است.

👈👈👈 پس در اول حرکت و اقبال به عراق را بیان می کند؛
نه خروج از مکه را.
بعد راوی می گوید "فلما بَلَغهُ خَبَرُه". خَبَرالحسین یعنی خَبَر شهادته.

تاریخ طبری دارد این را بیان می کند که محمدبن حنفیه با سیدالشهداء(علیه‌السلام) نبود؛ در کربلا حاضر نبود؛ در عین حال تأثر او بر شهادت سیدالشهداء (علیه‌السلام) آن مقدار بود که آنگاه که خبر فاجعه به او رسید، حالش چنین بد شد.
چرا؟
چون «خَبَرُهُ» می گوید.

خَبَر وقتی که به شخص اضافه می شود، خبر اصل وجود که معنا ندارد.
باید متعلق خبر بسیار بسیار مهم باشد که نیاز به ذکر قرینۀ آن نیست.
چرا نیازی به ذکر قرینه نیست؟ چون متعلق مهم است.
منظور از آن خَبَر شَهادَته و خبر .... امثال اینهاست.

《2》
اشکالاتی که نویسنده شهید جاوید، مطرح کرده است:::


1⃣⛔️ این سخن با تصریح طبری به اینکه در حین خروج سیدالشهداء (علیه‌السلام) از مکه، محمدبن الحنفیه در #مدینه بود، #منافات دارد!!!

بهتر است عین متن کتاب شهید جاوید را با هم بخوانیم؛
معارض اول، روایت طبری از ابو مخنف را نقل می کند و آن این است:::

👈"طبری: قال ابو محنف عن هشام بن الولید عن مَن شَهدَ ذلک قال َقبلَ الحسینُ بن علی بأهله من مکة و محمدبن الحنفیه بالمدینه؛ قال فَبَلَغُه خَبرُهُ و هو یَتوضّأُ فی طستٍ؛ و قال فبکی حتی سمِعت و کفَ دُموعِهِ فی الَطَست."
(طبری، ج 5 /394، دارالمعارف مصر).

[روی آورد حسین بن علی همراه خانواده‌اش از مکه درحالیکه محمد بن حنفیه در مدینه بود ، خبر سیدالشهداء به محمد رسید درحالیکه داشت وضو می‌گرفت در تشتی، سپس به گریه افتاد درحالیکه صدای ریزش اشک را در طشت شنیدم.]

"بدین گونه می بینیم روایت ابی مِخنف با روایت لهوف مخالف است؛
زیرا روایت لهوف می گوید این مذاکرات در مکه بین امام حسین و محمدبن حنفیه واقع شده است؛
و روایت ابو مخنف می گوید که هنگامی که امام حسین از مکه خارج شد محمد بن حنفیه در مدینه بوده است نه در مکه."👉

✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️

1⃣ پاسخ #اول ما::

با هم دوباره ببینیم حکایت ابومخنف چه می‌خواهد بگوید؛
با خواندن پاسخ درخواهید یافت این آقا #عربی_بلد_نیست ‼️❗️

دقت کنید::

در متن آمده «اَقبَل»؛

⁉️ اَقبَلَ دربارۀ چه کسی گفته می شود؟

🔰 کسی که به نقطه ای که #گوینده راجع به آن سخن می گوید روی آورده باشد، وقتی به آن نقطه که از آن سخن می‌گوید روی آوَرَد، تعبیرِ عرب اَقبَلَ است.

مثلاً فرض بفرمایید سیدالشهداء (علیه‌السلام) از مکه خارج شدند.

آن کسی که در مکه است؛
اگر از او سئوال شود چه می گوید؟
می گوید: "خَرَجَ (یا أدبر) الحسینُ علیه السلام الی العراق"
و در همان حال اگر خبر خروج حضرت علیه‌السلام به یک فردی که در کوفه است رسیده باشد او می گوید:
" اَقبلَ الحسین ع من مکة الی العراق.".

پس کسی که در مکه است نمی تواند «اَقبَل» بگوید؛ برای اینکه نسبت به او "اَدبَرَ الحسین" درست است؛
یا تعبیر«خَرَجَ»؛
که اولی دقیق تر است.

اما أَقبَلَ نسبت به آن کسی است که در عراق است.

👈 پس معنای این سخن آنست که این روایت ابو مخنف خبر از خروج نمی دهد. بلکه دارد رو آوردن سیدالشهداء علیه‌السلام را از مکه به عراق خبر میدهد.
و آن وقت این «اَقبَل» را این آقای محقق! تعبیر به خروج کرده است!!

پس معنای عبارت طبری اینست که وقتی سید الشهداء علیه‌السلام که با اهل خود از مکه حرکت کرده بودند، به عراق رسیدند، محمد بن الحنفیة در مدینه بود.


2⃣ و اما پاسخ #دوم :

🔰 "فَلَما بَلَغَهُ خَبرُهُ". باز این محقق نابغه! «خبر» را به معنای خبر حرکت گرفته است.

اما منظور از خبر فلانی چیست؟
خبر حسین بن علی (علیه‌السلام) به محمدبن حنفیه رسید؛ یعنی چه؟
این چه خبری است؟


👈 مقصود از این خبر، آن مهمترین مصیبتی است که به سیدالشهداء(علیه‌السلام) نسبت داده
می شود؛ نه خبر حرکت و خروج.

در فارسی هم به همین نحو تعبیر می‌شود.
خبر، یعنی خبر مرگ.
در اینجا خبر خروج معنا ندارد.
محمدبن حنفیه می دانسته که سیدالشهداء (علیه‌السلام) برادر بزرگوار اوست؛ امام وقت اوست.
این خبر چیست؟
خبری است که محتاج به ذکر اُلمَتَعَلَّق نیست.
خبر شهادت است.

👈👈👈 پس در اول حرکت و اقبال به عراق را بیان می کند؛
نه خروج از مکه را.
بعد راوی می گوید "فلما بَلَغهُ خَبَرُه". خَبَرالحسین یعنی خَبَر شهادته.

👈👈👈 تاریخ طبری دارد این را بیان می کند که محمدبن حنفیه با سیدالشهداء(علیه‌السلام) نبود؛ در کربلا حاضر نبود؛ در عین حال تأثر او بر شهادت سیدالشهداء (علیه‌السلام) آن مقدار بود که آنگاه که خبر فاجعه به او رسید، حالش چنین بد شد.
چرا؟
چون «خَبَرُهُ» می گوید.

خَبَر وقتی که به شخص اضافه می شود، خبر اصل وجود که معنا ندارد.
باید متعلق خبر بسیار بسیار مهم باشد که نیاز به ذکر قرینۀ آن نیست.

چرا نیازی به ذکر قرینه نیست؟ چون متعلق مهم است.
منظور از آن خَبَر شَهادَته و خبر .... امثال اینهاست.

《2》
#نقد_تصوف
#علمای_صالح
#وحدت_وجود

📍تطهیر علمای شیعه از تصوف

( تطهیر #علامه_مجلسی #اول و #دوم و #شیخ_بهائی از تصوف )

💠🌀💠

یکی از مهمترین حیله های صوفیان برای کسب مشروعیت، انتساب علمای بزرگ شیعه به مسلک و فرقه خود می باشد در حالیکه شأن و منزلت این علما، هرگز چنین انتسابی را بر نمی تابد. در این وسط برخی از مردم، فریب این ظاهر سازی و دروغ بزرگ صوفیان را خورده و از روی جهل و عدم تتبع، علمای بزرگ ما را زیر سوال می برند. برای بررسی حقیقت امر لازم است شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران به خوبی مطالعه شود.


همانطور که در تاریخ ایران ضبط شده است، صفویه با کمک صوفی های قزلباش توانستند حکومت ملوک الطوایفی در ایران را بر انداخته و تمام خاک ایران را تحت سلطه خود در آوردند.
برای درک بهتر شرایط زمانی و اوضاع اجتماعی آن دوران به این نکته اشاره می‌کنیم:

⬇️ تصوف در قرن هشتم و نهم به صورت یک گرایش عمومی در آمده بود و دوران اوج و کمال خود را سپری می کرد. به طوری که مردم علاوه بر مذهب فقهی و کلامی ، طریقت صوفیانه خود را نیز ذکر می کردند.
مثلا می گفتند : فلانی شافعی مذهب با اعتقادات اشاعره و طریقت شاذلیه می‌باشد .

خانقاه اردبیل (صفویه) از معروفترین شاخه های کبرویه محسوب می شد و در آسیا و آفریقا (حتی در حکومت عثمانیه) پیروان فراوانی داشت. به دعوت اقطاب این سلسله، پیروان، خرقه و کشکول را رها کرده و شمشیر و کلاه خود را جایگزین آن ها نمودند و حکومت صفویه را با اقتدار تمام پایه گذاری کردند.
به این ترتیب حکومت صفویه با تکیه بر دو رکن مهم تشیع و تصوف آغاز به کار کرد.
بعد از محکم شدن پایه های سلسله صفویه، با دعوت شاه اسماعیل و شاه طهماسب و شاه عباس اول، علمای شیعه از لبنان و جبل عامل به سمت ایران سرآزیر شدند.

در این شرایط، علمای شیعه مانند مرحوم کرکی،شیخ بهائی و پدرشان، مجلسی پدر و پسر و مرحوم فیض کاشانی و ، که به فساد مذهب صوفیه و در عین حال نفوذ فراوان آنها ملتفت بودند، هر کدام مواضع مختلفی برای بر اندازی تصوف و تصفیه شیعه و حکومت صفویان از عناصر منحرف صوفیه، اتخاذ کردند :

🔻1_ عده ای با انعطاف نشان دادن و مماشات نسبت به صوفیه، سعی در جذب آنها داشتند تا بلکه بتوانند از این راه، زمینه های هدایت به مسیر حقه اهل بیت ع را برای این جماعت گمراه فراهم کنند. مانند مرحوم مجلسی پدر و شیخ بهائی و ... .

🔻2_ عده ای با برخورد کوبنده ، تند و خشن، هر نوع تسامح در برابر آنها را بر نمی تافتند و در قلع و قمع کردن آنها می‌کوشیدند مانند مرحوم کرکی و مجلسی پسر و مقدس اردبیلی ، محمد طاهر قمی، میرلوحی سبزواری ، علیقلی جدید الاسلام و ... .

آری، شیخ بهائی که شیخ الاسلام اصفهان بوده است، با نیت هدایت صوفیه، مکرر خرقه دراویش می پوشید و با بهره گیری از اصطلاحات صوفیه در کتب خود، سعی در جذب آنها داشت اما هرگز نباید درباره این بزرگان فکر اشتباه کرد و آنها را به صوفی بودن متهم کرد.
چنانچه خودشان نیز تصریح کرده اند :

👤 مؤلف كتاب «جنّتان مُدهامّتان» شيخ علي اكبر نهاوندی می‌نويسد:
«روزی شيخ بهائی به يكی از شاگردان خود كه تعداد آنها به چهار صد نفر می‌رسيد، گفت: امشب به منزل ما بيا، آن شخص می‌گويد: من امتثال كردم و رفتم، كمك اركان دولت صفوی آمدند و همه صوفی بودند. پس شيخ بهائي كسوت خرقه درويشي پوشيده و سر حلقه اهل ذكر شد و آنها مشغول ذكر شدند به فاصله يك ساعت آنها را جذبه گرفت و از دهان آنها كف می ريخت و روی زمين افتادند. جز شيخ كه در حال عادی باقی ماند. پس شيخ بهائی فرمود: تو را آوردم كه ببينی من بيچاره در اين زمان مبتلا شده ام كه شاه و درباريان همه اهل تصوف هستند ناچار شدم از اين راه وارد شدم شايد كم كم آنها را هدايت كنم.

👤مجلسی اول نیز از همین روش بهره می‌برد چنانچه پسر بزرگوار ایشان یعنی محمد باقر مجلسی درباره پدر خود در رساله "اعتقادات" می گوید :
بپرهيزيد از آن كه درباره پدر دانشمندم آخوند ملامحمدتقي مجلسي گمان بد بريد و چنين پنداريد كه او از جمله صوفيان و يا معتقد به دوستی طريقه و مذهبشان بود. هرگز چنين نبود و چگونه می‌توانست چنين باشد در حالی كه او آشناترين و داناترين مردم زمان خود به خبرهای اهل بيت و سخنان ايشان بود، بلكه او مردی بود پارسا و پاكدامن كه در آغاز كار خود نام تصوف بر خويش نهاد تا صوفيان بدو پيوندند و از وي نگريزند و بدين وسيله آنان را با بحثهای نيكو و سودمند به راه راست خواند و چون در پايان زندگاني ديد كه از اين مصلحت انديشی سود بر نمی‌خيزد، و درفشهای گمراهی و سركیي برافراشته شده و لشگرهای شيطان چيرگی يافته اند، دريافت كه آنان آشكارا دشمنان خدايند، پس از ايشان كناره گرفت و كفرشان را آشكار نمود و من به باورداشتهای پدرم داناترم و نوشته هايش در اين باره نزد من موجود است. (👉ضربه بزنید)

🖇 مجلسی‌اول و تشبیه عقاید صوفیه به ملحدین
《1》