[ کانال برهان ]
11.3K subscribers
23.5K photos
1.93K videos
745 files
13.5K links
مرکز نشر دروس اعتقادی اهل بیت علیهم‌السلام
+ مباحث نقد فرق ضاله

👤پرسش و پاسخ @EDborrhan


کانالهای زیرمجموعه:
@fariadras
@borrhan2
@borrhanlibrary
@borrhanmedia
@dinclass

اینستا:
https://t.me/pageborhan
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
[ترجمه]نیز در کتاب مزبور می نویسد:

شیخ محترم، عالم فاضل شمس الدین محمد بن قارون نامبرده نقل می کرد که یکی از نزدیکان وی به نام معمر بن شمس که او را «مذور» می گفتند، قریه ای داشت موسوم به «برس» و آن را وقف علویین و سادات کرده بود.
معمر بن شمس، نایبی به نام ابن خطیب و نیز غلامی داشت که متولی اوقاف او بود و او را عثمان می نامیدند.
ابن خطیب فردی شیعه و نیکوکار بود، ولی عثمان به عکس وی بود. روزی آن دو نفر در مسجدالحرام در مقام حضرت ابراهیم علیه السلام در حضور جمعی از رعایا و عوام الناس نشسته بودند. ابن خطیب گفت:«ای عثمان! هم اکنون حق آشکار و روشن می گردد؛ من نام کسانی را که دوست می دارم، یعنی علی و حسن و حسین را کف دستم می نویسم و تو هم نام کسانی را که دوست می داری، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان را کف دست خودبنویس. سپس دست ها را با هم می بندیم، هر دستی که آتش گرفت، بر باطل و هر کس دستش سالم ماند، بر حق است.» عثمان از این عمل سر باز زد و حاضر نشد این کار را انجام دهد .
حضار هم او را مورد سرزنش قرار دادند.مادر عثمان از جای بلندی آنها را می‌دید و سخنان آنها را می شنید. وقتی آن منظره را دید، بر حاضران که زبان به سرزنش فرزندش گشودند، نفرین کرد و آنها را به باد فحاشی و بدگویی و تهدید گرفت، اما فی الحال نابینا شد.
وقتی احساس کرد که نابینا شده، رفقای خود را صدا زد. زن های دوست او بالا، نزد وی رفتند و دیدند که چشمش ظاهرا سالم است، ولی چیزی نمی بیند. پس او را کشیدند و پایین آوردند و به حله بردند. خبر او میان خویشان و همفکران و دوستانش شایع گشت، آنها هم چند نفر طبیب از بغداد و حله برای معالجه او آوردند، ولی اطبا نتوانستند کاری برای او انجام دهند.
موقعی که به کلی از معالجه مأیوس گشتند، جمعی از زنان شیعه که با وی سابقه دوستی داشتند، به او گفتند:«آن کس که تو را نابینا گردانده، #قائم_آل_محمد علیهم السلام است. اگر شیعه شوی و تولی و #تبری داشته باشی، ما ضمانت می کنیم که خداوند متعال چشم تو را شفا دهد و جز این راهی برای رهایی از این بلیه نداری.» زن نابینا هم گفته آنها را تصدیق کرد و حاضر شد که شیعه شود.
زنان شیعه در شب جمعه، او را برداشتند و به داخل قبه شریفه #مقام_امام_زمان علیه السلام بردند و خودشان دم در نشستند. چون پاسی از شب گذشت، زن نابینا در حالی که کوری چشمش برطرف شده بود، به میان زنان شیعه آمد، یک یک آنها را نشاند و مشغول شرح دادن شکل لباس ها و زینت آلات آنها شد.وقتی زنان یقین کردند که او بینا شده، مسرور گردیدند و خدا را شکر کردند و ازوی پرسیدند: «چطور شد که بینا شدی؟»
زن گفت:«وقتی شما مرا در قبه گذاشتید و بیرون رفتید، حس کردم که دستی روی دستم گذاشته شد و کسی گفت: «برو بیرون که خداوند تو را شفا داد.» وقتی به خود آمدم، دیدم کوری ام برطرف گردیده و قبه پر نور شده. آنگاه مردی را که با من حرف زده بود، دیدم و از او پرسیدم:«آقا تو کیستی؟» گفت: «من #محمد_بن_الحسن هستم.» سپس از نظرم ناپدید شد.»
سپس زنان برخاستند و به خانه های خود رفتند. بعد از این ماجرا، (عثمان) پسر آن زن نیز شیعه شد و عقیده خودش و مادرش خوب و محکم گردید. حکایت او در میان اقوامش شهرت گرفت و هر کس که آن را شنید،
به #وجود #امام_زمان علیه السلام پیدا #اعتقاد پیدا کرد. این واقعه در سال 744 روی داد.


📚📕الكتاب: بحار الأنوار
المؤلف: العلامة المجلسي
الوفاة: ١١١١
تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي ، محمد الباقر البهبودي
الطبعة: الثالثة المصححة
سنة الطبع: ١٤٠٣ - ١٩٨٣ م
جلد : 52 صفحه :71-72-73

اسكن كتاب:
http://pl7.ir/lkYcW

http://lib.eshia.ir/71860/52/71
http://lib.eshia.ir/71860/52/72
http://lib.eshia.ir/71860/52/73


@borrhan