#نقد_مدعی_یمانی
⚠️هشدار!
مدعی دروغین دیگر✡
➖▪️💠🎴¤¤¤
مدتی است حقه باز شیادی
👴🏿 بنام احمد اسماعیل گاطع
الهمبوشی
اهل بصره عراق
مانند صدها مدعی تاریخ
ادعای
⬅️ #قائمیت کرده است.
🔹این عراقی معتقد است:
👇👇👇👇👇👇👇👇
🔥حواری سیزدهم عیسی بوده😳
بجای عیسی بدار آویخته شده
⬅️و به آسمان رفته
(کتاب حواری سیزدهم)
مجددا در سال ۱۹۷۰ به زمین برگشته
و ⬅️#قائم آل محمد شده است
_______________
💥مبلغین این فرقه:
بهیچ وجه تمایل ندارند که واقعیات زیر نشر شود
فقط با ارسال
روایات جعلی
متشابه
ضعیف و تقطیع شده
سعی میکنند که نظر افراد ساده لوح را جلب و کم کم آنها را به
دشمنی با شیعه اثنی عشری
مخالفت با شیعیان و کافر دانستن انها
دشمنی با مراجع و علمای شیعه
سوق دهند.
🔥دقیقا شگرد بهایی ها
_________________
💥عقاید واقعی این فرقه
📕ازمتون آنها
✡️امامت به دوازده نفر ختم نمیشود و ادامه دارد
(ناظم العقیلی کتاب مهدیبن)
✡️۲۴ امام داریم
سیزدهمی آمده و آن احمد اسماعیل همبوشی است
(علاسالم کتاب احمد قائم.. تسلی دهنده)
✡️دوتا قائم آل محمد داریم
اولیش احمد اسماعیل همبوشی است.(ادله دعوت یمانی)
✡️خمس دادن به مراجع حرام است
فقط به حساب احمد اسماعیل در نجف بریزید
(جواب منیر ج ۷ ص۸۳سوال ۷۲۷)
✡️علماء و مراجع
دشمن امام زمانند
خصوصا ایت الله سیستانی که دجال روایات ظهور است!!!
(دشمنی داعش را با ایشان میدانید)
✡️افرادی که با امام سیزدهم
احمد اسماعیل همبوشی
مخالف هستند(چه شیعه یا ..
کافر
نجس
و ناصبی
هستند
و ✡️دهها مزخرف دیگر
➖➖➖➖➖
👁🗨 کانال برهان و نقد مدعیان دروغین
@borrhan
⚠️هشدار!
مدعی دروغین دیگر✡
➖▪️💠🎴¤¤¤
مدتی است حقه باز شیادی
👴🏿 بنام احمد اسماعیل گاطع
الهمبوشی
اهل بصره عراق
مانند صدها مدعی تاریخ
ادعای
⬅️ #قائمیت کرده است.
🔹این عراقی معتقد است:
👇👇👇👇👇👇👇👇
🔥حواری سیزدهم عیسی بوده😳
بجای عیسی بدار آویخته شده
⬅️و به آسمان رفته
(کتاب حواری سیزدهم)
مجددا در سال ۱۹۷۰ به زمین برگشته
و ⬅️#قائم آل محمد شده است
_______________
💥مبلغین این فرقه:
بهیچ وجه تمایل ندارند که واقعیات زیر نشر شود
فقط با ارسال
روایات جعلی
متشابه
ضعیف و تقطیع شده
سعی میکنند که نظر افراد ساده لوح را جلب و کم کم آنها را به
دشمنی با شیعه اثنی عشری
مخالفت با شیعیان و کافر دانستن انها
دشمنی با مراجع و علمای شیعه
سوق دهند.
🔥دقیقا شگرد بهایی ها
_________________
💥عقاید واقعی این فرقه
📕ازمتون آنها
✡️امامت به دوازده نفر ختم نمیشود و ادامه دارد
(ناظم العقیلی کتاب مهدیبن)
✡️۲۴ امام داریم
سیزدهمی آمده و آن احمد اسماعیل همبوشی است
(علاسالم کتاب احمد قائم.. تسلی دهنده)
✡️دوتا قائم آل محمد داریم
اولیش احمد اسماعیل همبوشی است.(ادله دعوت یمانی)
✡️خمس دادن به مراجع حرام است
فقط به حساب احمد اسماعیل در نجف بریزید
(جواب منیر ج ۷ ص۸۳سوال ۷۲۷)
✡️علماء و مراجع
دشمن امام زمانند
خصوصا ایت الله سیستانی که دجال روایات ظهور است!!!
(دشمنی داعش را با ایشان میدانید)
✡️افرادی که با امام سیزدهم
احمد اسماعیل همبوشی
مخالف هستند(چه شیعه یا ..
کافر
نجس
و ناصبی
هستند
و ✡️دهها مزخرف دیگر
➖➖➖➖➖
👁🗨 کانال برهان و نقد مدعیان دروغین
@borrhan
Forwarded from اتچ بات
[ترجمه]نیز در کتاب مزبور می نویسد:
شیخ محترم، عالم فاضل شمس الدین محمد بن قارون نامبرده نقل می کرد که یکی از نزدیکان وی به نام معمر بن شمس که او را «مذور» می گفتند، قریه ای داشت موسوم به «برس» و آن را وقف علویین و سادات کرده بود.
معمر بن شمس، نایبی به نام ابن خطیب و نیز غلامی داشت که متولی اوقاف او بود و او را عثمان می نامیدند.
ابن خطیب فردی شیعه و نیکوکار بود، ولی عثمان به عکس وی بود. روزی آن دو نفر در مسجدالحرام در مقام حضرت ابراهیم علیه السلام در حضور جمعی از رعایا و عوام الناس نشسته بودند. ابن خطیب گفت:«ای عثمان! هم اکنون حق آشکار و روشن می گردد؛ من نام کسانی را که دوست می دارم، یعنی علی و حسن و حسین را کف دستم می نویسم و تو هم نام کسانی را که دوست می داری، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان را کف دست خودبنویس. سپس دست ها را با هم می بندیم، هر دستی که آتش گرفت، بر باطل و هر کس دستش سالم ماند، بر حق است.» عثمان از این عمل سر باز زد و حاضر نشد این کار را انجام دهد .
حضار هم او را مورد سرزنش قرار دادند.مادر عثمان از جای بلندی آنها را میدید و سخنان آنها را می شنید. وقتی آن منظره را دید، بر حاضران که زبان به سرزنش فرزندش گشودند، نفرین کرد و آنها را به باد فحاشی و بدگویی و تهدید گرفت، اما فی الحال نابینا شد.
وقتی احساس کرد که نابینا شده، رفقای خود را صدا زد. زن های دوست او بالا، نزد وی رفتند و دیدند که چشمش ظاهرا سالم است، ولی چیزی نمی بیند. پس او را کشیدند و پایین آوردند و به حله بردند. خبر او میان خویشان و همفکران و دوستانش شایع گشت، آنها هم چند نفر طبیب از بغداد و حله برای معالجه او آوردند، ولی اطبا نتوانستند کاری برای او انجام دهند.
موقعی که به کلی از معالجه مأیوس گشتند، جمعی از زنان شیعه که با وی سابقه دوستی داشتند، به او گفتند:«آن کس که تو را نابینا گردانده، #قائم_آل_محمد علیهم السلام است. اگر شیعه شوی و تولی و #تبری داشته باشی، ما ضمانت می کنیم که خداوند متعال چشم تو را شفا دهد و جز این راهی برای رهایی از این بلیه نداری.» زن نابینا هم گفته آنها را تصدیق کرد و حاضر شد که شیعه شود.
زنان شیعه در شب جمعه، او را برداشتند و به داخل قبه شریفه #مقام_امام_زمان علیه السلام بردند و خودشان دم در نشستند. چون پاسی از شب گذشت، زن نابینا در حالی که کوری چشمش برطرف شده بود، به میان زنان شیعه آمد، یک یک آنها را نشاند و مشغول شرح دادن شکل لباس ها و زینت آلات آنها شد.وقتی زنان یقین کردند که او بینا شده، مسرور گردیدند و خدا را شکر کردند و ازوی پرسیدند: «چطور شد که بینا شدی؟»
زن گفت:«وقتی شما مرا در قبه گذاشتید و بیرون رفتید، حس کردم که دستی روی دستم گذاشته شد و کسی گفت: «برو بیرون که خداوند تو را شفا داد.» وقتی به خود آمدم، دیدم کوری ام برطرف گردیده و قبه پر نور شده. آنگاه مردی را که با من حرف زده بود، دیدم و از او پرسیدم:«آقا تو کیستی؟» گفت: «من #محمد_بن_الحسن هستم.» سپس از نظرم ناپدید شد.»
سپس زنان برخاستند و به خانه های خود رفتند. بعد از این ماجرا، (عثمان) پسر آن زن نیز شیعه شد و عقیده خودش و مادرش خوب و محکم گردید. حکایت او در میان اقوامش شهرت گرفت و هر کس که آن را شنید،
به #وجود #امام_زمان علیه السلام پیدا #اعتقاد پیدا کرد. این واقعه در سال 744 روی داد.
📚📕الكتاب: بحار الأنوار
المؤلف: العلامة المجلسي
الوفاة: ١١١١
تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي ، محمد الباقر البهبودي
الطبعة: الثالثة المصححة
سنة الطبع: ١٤٠٣ - ١٩٨٣ م
جلد : 52 صفحه :71-72-73
اسكن كتاب:
http://pl7.ir/lkYcW
http://lib.eshia.ir/71860/52/71
http://lib.eshia.ir/71860/52/72
http://lib.eshia.ir/71860/52/73
➖➖➖➖➖➖
@borrhan
شیخ محترم، عالم فاضل شمس الدین محمد بن قارون نامبرده نقل می کرد که یکی از نزدیکان وی به نام معمر بن شمس که او را «مذور» می گفتند، قریه ای داشت موسوم به «برس» و آن را وقف علویین و سادات کرده بود.
معمر بن شمس، نایبی به نام ابن خطیب و نیز غلامی داشت که متولی اوقاف او بود و او را عثمان می نامیدند.
ابن خطیب فردی شیعه و نیکوکار بود، ولی عثمان به عکس وی بود. روزی آن دو نفر در مسجدالحرام در مقام حضرت ابراهیم علیه السلام در حضور جمعی از رعایا و عوام الناس نشسته بودند. ابن خطیب گفت:«ای عثمان! هم اکنون حق آشکار و روشن می گردد؛ من نام کسانی را که دوست می دارم، یعنی علی و حسن و حسین را کف دستم می نویسم و تو هم نام کسانی را که دوست می داری، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان را کف دست خودبنویس. سپس دست ها را با هم می بندیم، هر دستی که آتش گرفت، بر باطل و هر کس دستش سالم ماند، بر حق است.» عثمان از این عمل سر باز زد و حاضر نشد این کار را انجام دهد .
حضار هم او را مورد سرزنش قرار دادند.مادر عثمان از جای بلندی آنها را میدید و سخنان آنها را می شنید. وقتی آن منظره را دید، بر حاضران که زبان به سرزنش فرزندش گشودند، نفرین کرد و آنها را به باد فحاشی و بدگویی و تهدید گرفت، اما فی الحال نابینا شد.
وقتی احساس کرد که نابینا شده، رفقای خود را صدا زد. زن های دوست او بالا، نزد وی رفتند و دیدند که چشمش ظاهرا سالم است، ولی چیزی نمی بیند. پس او را کشیدند و پایین آوردند و به حله بردند. خبر او میان خویشان و همفکران و دوستانش شایع گشت، آنها هم چند نفر طبیب از بغداد و حله برای معالجه او آوردند، ولی اطبا نتوانستند کاری برای او انجام دهند.
موقعی که به کلی از معالجه مأیوس گشتند، جمعی از زنان شیعه که با وی سابقه دوستی داشتند، به او گفتند:«آن کس که تو را نابینا گردانده، #قائم_آل_محمد علیهم السلام است. اگر شیعه شوی و تولی و #تبری داشته باشی، ما ضمانت می کنیم که خداوند متعال چشم تو را شفا دهد و جز این راهی برای رهایی از این بلیه نداری.» زن نابینا هم گفته آنها را تصدیق کرد و حاضر شد که شیعه شود.
زنان شیعه در شب جمعه، او را برداشتند و به داخل قبه شریفه #مقام_امام_زمان علیه السلام بردند و خودشان دم در نشستند. چون پاسی از شب گذشت، زن نابینا در حالی که کوری چشمش برطرف شده بود، به میان زنان شیعه آمد، یک یک آنها را نشاند و مشغول شرح دادن شکل لباس ها و زینت آلات آنها شد.وقتی زنان یقین کردند که او بینا شده، مسرور گردیدند و خدا را شکر کردند و ازوی پرسیدند: «چطور شد که بینا شدی؟»
زن گفت:«وقتی شما مرا در قبه گذاشتید و بیرون رفتید، حس کردم که دستی روی دستم گذاشته شد و کسی گفت: «برو بیرون که خداوند تو را شفا داد.» وقتی به خود آمدم، دیدم کوری ام برطرف گردیده و قبه پر نور شده. آنگاه مردی را که با من حرف زده بود، دیدم و از او پرسیدم:«آقا تو کیستی؟» گفت: «من #محمد_بن_الحسن هستم.» سپس از نظرم ناپدید شد.»
سپس زنان برخاستند و به خانه های خود رفتند. بعد از این ماجرا، (عثمان) پسر آن زن نیز شیعه شد و عقیده خودش و مادرش خوب و محکم گردید. حکایت او در میان اقوامش شهرت گرفت و هر کس که آن را شنید،
به #وجود #امام_زمان علیه السلام پیدا #اعتقاد پیدا کرد. این واقعه در سال 744 روی داد.
📚📕الكتاب: بحار الأنوار
المؤلف: العلامة المجلسي
الوفاة: ١١١١
تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي ، محمد الباقر البهبودي
الطبعة: الثالثة المصححة
سنة الطبع: ١٤٠٣ - ١٩٨٣ م
جلد : 52 صفحه :71-72-73
اسكن كتاب:
http://pl7.ir/lkYcW
http://lib.eshia.ir/71860/52/71
http://lib.eshia.ir/71860/52/72
http://lib.eshia.ir/71860/52/73
➖➖➖➖➖➖
@borrhan