Book_tips
18.3K subscribers
6.78K photos
2.12K videos
67 files
419 links
اهدای کتاب اهدای کلمه است.
کلمات نور هستند، باعث می‌شوند زندگی را بهتر ببینیم.

ارتباط با ادمین
@zarnegar503
@Missino

تبلیغات
@booktips_ads


❤️ تاریخ تاسیس کانال❤️
26, March, 2016

گروه بوک تیپس
https://t.me/+XJ1JFjF5FsllNjA8
Download Telegram
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
از کتاب #جهانی_نو
#اکهارت_تله


آشنایی با نویسنده


اکهارت تله در آلمان به دنیا آمد و سیزده سال نخستین عمرش را در آن جا گذراند. پس از آن که از دانشگاه لندن فارغ التحصیل شد، مدتی را به عنوان دانشجوی پژوهشگر و ناظر در دانشگاه کمبریج گذراند. در بیست و نه سالگی دگرگونی معنوی و ژرفی که در وجود او روی داد. در واقع بر هویت قدیمی اش نقطه پایان نهاد و مسیر زندگی وی را از بنیاد متحول کرد.
تله چند سال بعد را به درک تکمیل و تعمیق این دگرگونی گذراند که به آغاز یک سفر ژرف درونی رهنمون شد. اکهارت با هیچ مکتب و سنت خاصی هم نوا نیست. او در آموزش های خود فقط پیامی ساده اما ژرف را با صراحتی کامل و فارغ از قید زمان که ویژه آموزگاران معنوی کهن است، عرضه می کند. راهی برای رهایی از رنج به سوی آرامش وجود دارد.
در حال حاضر اکهارت تله به سراسر دنیا سفر می کند و آموزش ها و یافته هایش را همراه می برد. از سال 1996اکهارت در شهر ونکوور کانادا سکونت دارد.
.

صفحه ۱۱
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
از کتاب #جهانی_نو
#اکهارت_تله


بخش یکم

شکوفایی آگاهی بشر

پیش آگهی


سیاره زمین یکصد و چهارده میلیون سال قبل صبح گاهی درست پس از طلوع خورشید نخستین گل روی کره زمین پدیدار می شود. گل می شکفد تا پرتو خورشید را دریافت کند. پیش از این رویداد مهم که پیام آور دگرگونی تکاملی در حیات گیاهان است، میلیون ها سال بود که روییدنی ها سیاره زمین را فرا گرفته بودند. نخستین گل شاید چندان دوام نیاورد زیرا می بایست همچنان پدیده ای کمیاب و دست نیافتنی باشد، چون به احتمال زیاد هنوز شرایط برای رویش گل در همه جا مناسب نبود، با این همه آغاز آن لحظه حساس فرا رسید و ناگهان انفجار رنگ و بو همه جای این سیاره را فرا گرفت؛ البته اگر آگاهی ادراکی ای وجود داشت تا شاهد آن باشد.
پس از مدتی طولانی آن موجودات خوش بو و ظریفی که به آن ها گل می گوییم آمدند تا نقشی بنیادین در تکامل آگاهی گونه های دیگر حیات بازی کنند. بشر پیوسته محو زیبایی آن ها می شد به احتمال زیاد با رشد آگاهی بشر گل ها نخستین پدیدۀ ارزنده در زندگی او بودند، چون با وجود این که برای انسان هیچ کارایی نداشتند و به هیچ رو به بقای او مربوط نبودند، بشر به سوی آن ها کشیده می شد. گل ها الهام بخش بسیاری از هنرمندان، سرایندگان و خردمندان بوده اند. حضرت عیسی مسیح (ع) می فرماید: «به گل ها نگاه کنید و زیستن را از آن ها بیاموزید.» گفته اند بودا «موعظه سکوت» را هنگامی که گلی در دست گرفته و به آن خیره شده بود آغاز کرد. پس از مدتی یکی از حاضرین، راهبی به نام ماها کاسیاپا لبخندی می زند .می گویند او تنها کسی بوده که موعظه را درک کرده است. بنا بر افسانه ای ،آن لبخند - که رسیدن به ادراک بود - به بیست و هشت استاد دیگر رسید که بعدها سرآغاز مکتب ذن شد.


ادامه دارد ...

صفحات ۱۳-۱۴
@book_tips 🐞
Book_tips
🍃🌺🍃 #برگ_روزانه از کتاب #جهانی_نو #اکهارت_تله بخش یکم شکوفایی آگاهی بشر پیش آگهی سیاره زمین یکصد و چهارده میلیون سال قبل صبح گاهی درست پس از طلوع خورشید نخستین گل روی کره زمین پدیدار می شود. گل می شکفد تا پرتو خورشید را دریافت کند. پیش از این…
🍃🌺🍃

#برگ_روزانه
از کتاب #جهانی_نو
#اکهارت_تله


دیدن زیبایی گل می تواند بشر را حتی برای لحظه ای کوتاه نسبت به آن زیبایی که بنیادی ترین بخش درونی وجود و سرشت راستین اوست، بیدار کند. نخستین شناخت زیبایی، یکی از مهم ترین رویدادها در تکامل آگاهی بشر بود. در حقیقت احساس شادی و عشق به آن شناخت باز می گردد. بی آن که کاملاً بدانیم گل ها برای ما به صورت نمودی از آن والا ترین، مقدس ترین و در نهایت بخش بی شکل درون ما در آمدند. گل ها، میراتر، لطیف تر و ظریف تر از گیاهی هستند که از دل آن بیرون می آیند و مانند پیام آوری از قلمرو دیگر، پلی میان جهان اَشکال مادی و بی شکل به شمار می آیند. عطر گل نه تنها برای بشر خوشایند و دل پذیر است، که رایحه ای از قلمرو معنویت را نیز با خود همراه می آورد. با به کار بردن واژه «روشن بینی» در مفهوم گسترده تر کلمه حتی می توانیم به گل به صورت گیاهی روشنایی یافته بنگریم.
می توان گفت که هر گونه شکل حیات در قلمرو های گوناگون کانی، گیاهی حیوانی و انسانی به روشن بینی دست می یابد. با این همه چنین فرایندی پدیده ای بسیار نادر است که بیش از یک زنجیره سیر تکاملی را در بر می گیرد. همچنین این سیر، یک ناپیوستگی تکاملی را نیز نشان می دهد و جهشی به یک سطح کاملاً متفاوت از بودن و مهم تر از آن کمرنگ شدن جنبه مادی است.


ادامه دارد ...

صفحه ۱۴
@book_tips 🐞
Book_tips
🍃🌺🍃 #برگ_روزانه از کتاب #جهانی_نو #اکهارت_تله دیدن زیبایی گل می تواند بشر را حتی برای لحظه ای کوتاه نسبت به آن زیبایی که بنیادی ترین بخش درونی وجود و سرشت راستین اوست، بیدار کند. نخستین شناخت زیبایی، یکی از مهم ترین رویدادها در تکامل آگاهی بشر بود.…
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله

حتی کسی با میزان کم یا بدون هیچ حضوری، بی آن که دلیل کشش خود را به سوی گلها، باورها، سنگ های قیمتی یا پرندگان بداند، گه گاه می تواند حس کند که چیزی بیش از وجود مادی این شکل ها است که موجب می شود این چنین با آنها احساس یگانگی کند. این موجودات به دلیل ماهیت اثیری شان، در مقایسه با دیگر گونه های حیات به میزان کمتری شکل آن روح ذاتی را می پوشانند. استثنا در این زمینه، همه گونه های تازه به دنیا آمده در زنجیره حیات، همچون نوزاد انسان، توله سگ، بچه گربه، بره و مانند اینها هستند که بسیار ترد و شکننده بوده و هنوز در شکل مادی جا نیفتاده اند. معصومیت، شیرینی و زیبایی آنها که این دنیایی نیست، هنوز از درونشان می درخشد. این موجودات حتى آدم های نه چندان حساس را به وجد می آورند.
بنابراین هر گاه که هوشیار هستید و به گل، بلور یا پرنده ای می اندیشید، همه این ها بی آن که با ذهن خود نامی بر آنها بگذارید، به پنجره ای رو به بی شکلی تبدیل می شوند. آنگاه روزنه ای درونی، هر چند کوچک به قلمرو معنویت گشوده می گردد. از این روست که این سه شکل از حیات «روشن بین شده» از دیرباز چنین نقش مهمی در تکامل آگاهی بشر داشته اند. برای نمونه، چرا گوهر درون نیلوفر آبی نماد كانونی مکتب بودیسم است و کبوتر سفید در مسیحیت اشاره به روح القدس دارد؟ آنها زمینه را برای حرکتی ژرف تر در آگاهی سیاره ای که در نوع بشر مقدر است، فراهم کرده اند. این است بیداری معنوی که اکنون شاهد آن هستیم.

ادامه دارد...

صفحات ۱۵-۱۶

@book_tips 🐞
Book_tips
🍃🌺🍃 #برگ_روزانه #جهانی_نو #اکهارت_تله حتی کسی با میزان کم یا بدون هیچ حضوری، بی آن که دلیل کشش خود را به سوی گلها، باورها، سنگ های قیمتی یا پرندگان بداند، گه گاه می تواند حس کند که چیزی بیش از وجود مادی این شکل ها است که موجب می شود این چنین با آنها احساس…
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله

هدف این کتاب


آیا بشر برای یک دگرگونی آگاهی و شکوفایی درونی چنان ژرف و والا که گل دادن گیاهان هر چند بسیار زیبا در مقایسه با آن بسیار رنگ پریده به نظر می رسد، آمادگی دارد؟ آیا بشر می تواند انجماد ساختار ذهن شرطی شده خود را از دست بدهد و به بلور یا بهتر بگوییم، سنگی قیمتی که در برابر نور آگاهی شفاف است، تبديل شود؟ آیا انسان می تواند بر جاذبه مادی گرایی و مادیات چیره گردد و به ورای هویت سازی با اشکال که موجب نگه داشتن «من درون» می شود و او را به اسارت شخصیت خود محکوم می کند، خیز بردارد؟
امکان چنین تحولی، پیامی بنیادین از آموزه های حکیمانه نوع بشر بوده است. پیام آورانی چون رت عیسی مسیح (ع) و دیگر پیامبران و آنانی که ناشناخته اند، نخستین گل های بشریت بوده اند. آنها مخلوقاتی ارزشمند، نادر و پیشرو بودند. هنوز امکان آن شکوفایی کاملا گسترده در زمان آنها وجود نداشت و پیام این پیامبران یا اغلب تحریف شد یا به درستی درک نشد. بی تردید پیام این بزرگان موجب دگرگونی رفتار بشر، به جز عده ای اندک نگردید.
آیا اکنون نوع بشر آماده تر از زمان آن آموزگاران است؟ چرا باید چنین باشد؟ در صورت امکان، برای شتاب بخشیدن به این حرکت درونی چه می توان کرد؟ چه معیاری آن حالت دیرینه «من درون» را نسبت به آگاهی مشخص می کند و نشانه هایی که پیدایش آگاهی جدید را مشخص می سازد، چیست؟ این کتاب به پرسش هایی از این دست و پرسش های بنیادین دیگر می پردازد. مهم تر آن که این کتاب، ابزار دگرگون کننده ای برخاسته از آگاهی جدید است. نظریات و مفاهیم ارائه شده در اینجا می تواند مهم باشد، ولی در درجه دوم اهمیت قرار دارد و بیش از نشانه هایی نیست که راه بیداری را به ما می نمایاند. همچنان که این کتاب را می خوانید حرکتی در شما روی می دهد.


ادامه دارد ...


صفحات ۱۶-۱۷
@book_tips 🐞
Book_tips
🍃🌺🍃 #برگ_روزانه #جهانی_نو #اکهارت_تله هدف این کتاب آیا بشر برای یک دگرگونی آگاهی و شکوفایی درونی چنان ژرف و والا که گل دادن گیاهان هر چند بسیار زیبا در مقایسه با آن بسیار رنگ پریده به نظر می رسد، آمادگی دارد؟ آیا بشر می تواند انجماد ساختار ذهن شرطی شده…
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله


هدف اصلی این کتاب افزودن اطلاعات یا تلقین باوری جدید به ذهن شما نیست. این نوشته سعی ندارد شما را نسبت به مطلبی متقاعد کند، بلکه برای ایجاد حرکتی در جهت آگاهی و بیداری است. از این رو شاید این کتاب، «جالب» نباشد. جالب به این معناست که می توانید فاصله خود را حفظ و با نگرش و مفاهیم در ذهنتان بازی کنید و با آنها موافق یا مخالف باشید. این نوشته در باره شماست که با موجب دگرگونی حالت آگاهی تان می شود یا بیهوده خواهد بود. این کتاب فقط می تواند آن عده ای را که آماده هستند، بیدار کند. اما همه هنوز آماده نیستند، با این حال عده بسیاری آمادگی دارند و با هر نفری که بیدار می شود، میزان جنبش آگاهی جمعی گسترش می یابد و راه را برای دیگران آسان تر می کند. اگر نمی دانید که بیدار شدن چیست، به خواندن این کتاب ادامه دهید. فقط با بیدار شدن می توانید معنای راستین این واژه را درک کنید. یک نظر کافیست تا فرایند بیداری که دیگر بازگشت پذیر نیست آغاز شود. برای عده ای، هنگام خواندن این کتاب آن بینش آنی پیش می آید و برای گروهی دیگر هم هر چند شاید به آن پی نبرده باشند، روند پیشرفت آغاز شده است. این کتاب به آنها کمک می کند تا این نکته را تشخیص دهند. این فرایند شاید برای برخی از طریق رنج و درد و برای دیگران از راه ارتباط با آموزگاری معنوی با آموزه ها، خواندن کتاب «نیروی حال»، یا ارتباط با عده ای که از نظر معنوی حساس هستند، آغاز شده باشد. پس می توان این مسیر را با خواندن همین کتاب دگرگون کننده یا ترکیبی از عوامل بالا شروع کرد. در صورتی که فرایند بیداری در شما آغاز شده باشد، خواندن این کتاب موجب شتاب بخشیدن و تقویت آن می گردد.
بخش اصلی بیداری، شناخت آن بخش بیدار نشده شماست - «من درون»، آن گونه که می اندیشد، صحبت و رفتار می کند - و نیز شناخت فرایند ذهن شرطی شده جمعی است که موجب تداوم حالت نابیداری می شود. به همین علت این کتاب، حالت های اصلی «من درون» و چگونگی کارکرد آن را در فرد و نیز به طور جمعی نشان می دهد که به دو دلیل دارای اهمیت است. نخست آن که تا وقتی شیوه اصلی طرز کار «من درون» را ندانید، نمی توانید آن را بشناسید و آنگاه «من درون» بارها و بارها شما را در یکی دانستن خویش با خودش می فریبد و این فریبکار که وانمود می کند شماست، بر شما چیره می شود. دوم آن که عمل شناخت، خود یکی از شیوه هایی است که بیداری در آن روی می دهد. هنگام شناسایی ناآگاهی در خود، آنچه شناخت را ممکن می سازد، آگاهی برخاسته است، بیداری است. شما نمی توانید با «من درون» بجنگید و پیروز شوید، درست همان گونه که نمی توانید با تاریکی بجنگید. تنها نیرویی که لازم است، نور آگاهی است. شما، آن نور هستید.



صفحات۱۶-۱۷-۱۸
@book_tips 🐞
Book_tips
🍃🌺🍃 #برگ_روزانه #جهانی_نو #اکهارت_تله هدف اصلی این کتاب افزودن اطلاعات یا تلقین باوری جدید به ذهن شما نیست. این نوشته سعی ندارد شما را نسبت به مطلبی متقاعد کند، بلکه برای ایجاد حرکتی در جهت آگاهی و بیداری است. از این رو شاید این کتاب، «جالب» نباشد. جالب…
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله



پیدایش آگاهی جدید


بسیاری از ادیان کهن و آیین های معنوی در این باور معمول که حالت «طبیعی» ذهن دچار کمبودی بنیادی است، با یکدیگر هم عقیده هستند. با این همه، بدون در نظر گرفتن چنین بینشی که نویدبخش نیست، بینش دومی وجود دارد که از ماهیت وضعیت انسان بر می خیزد و امکان دگرگونی اساسی در آگاهی بشر را نوید می دهد. در آموزه های حضرت مسیح (ع)، این دگرگونی را رستگاری می خوانند. آزادی و بیداری، اصطلاحات دیگری هستند که برای توصیف این دگرگونی به کار می رود.
برجسته ترین دستاورد بشر کارهای هنری با فناوری نیست، بلکه شناخت کژکاری و دیوانگی خود اوست. در گذشته های دور، این شناخت برای شمار اندکی از انسانها روی داد. مردی به نام گواتما سیدارتا که ۲۶۰۰ سال پیش در هند می زیست، شاید نخستین کسی بود که این کژکاری را به روشنی دید. بعدها به او لقب بودا داده شد. بودا به معنی «بیدار شده و آگاهی یافته است. همزمان با او شخص دیگری در چین ظهور یافت که نامش لائوتسه بود. او تعالیمی به صورت یکی از ژرف ترین کتابهای معنوی که تا کنون نوشته شده است، به نام تائو نه جینگ از خود به جا گذاشت.
روشن است که تشخیص دیوانگی در خود، سلامت عقل را در پی دارد که آغاز بهبودی و چیره شدن بر این بیماری است. پیدایش بعد جدیدی از آگاهی در این سیاره، یعنی نخستین تجربه شکوفایی آغاز شده است. آن انسان های خاص و نادر سپس با مردم روزگار خود به گفت و گو پرداختند و از گناه، رنج و گمراهی صحبت کردند. آنها گفتند : «ببینید که چگونه زندگی می کنید. ببینید که چه می کنید و چه رنجی آفریده اید». سپس از امکان بیدار شدن از کابوس جمعی موجود در هستی «طبیعی» بشر سخن گفتند و راه را نشان دادند.
جهان هنوز آماده پذیرش چنین کسانی نبود و با این همه، آنها بخشی ضروری و حیاتی در بیداری بشر بودند. بی شک بیشتر مردم در روزگار این انسان های برجسته و نسل های بعدی، آنها را به درستی درک نکردند. آموزش های این پیام آوران با وجودی که هم ساده و هم نیرومند بودند، مورد تحریف قرار گرفتند و گاه حتی هنگامی که توسط شاگردان به نگارش در می آمدند، بد تفسیر شدند



صفحات ۱۹-۲۰


@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله

معنویت و مذهب


نقش مذاهب رسمی در پیدایش آگاهی جدید چیست؟ بسیاری از انسانها پیش تر نسبت به تفاوت میان معنویت و مذهب آگاه شده اند. آنها می دانسته اند که اعتقاد به یک نظام باوری - با مجموعه ای از نگرش ها که آن را حقیقت محض می داند - با وجود هر چه که ماهیت باوری آن نظام باشد، از شما انسانی معنوی نمی سازد. در حقیقت هر چه بیشتر خود را با باورها و عقایدتان یکی بدانید، بیش تر از بعد معنوی درونتان دور می شوید. بسیاری از آدم های "مذهبی "در این مرحله گیر افتاده اند. آنها حقیقت را با اندیشه برابر می شمارند و از آنجا که خودشان را کاملا با اندیشه های خود، یعنی ذهنشان یکی می دانند، ناآگاهانه تلاش دارند تا با ادعای مالکیت منحصر به فرد بر حقیقت، از هویت خود پشتیبانی کنند. آنها محدودیتهای افکار خود را نمی بینند. در صورتی که دقيقاً همانند این آدم ها ایمان نداشته باشید یا نیندیشید، در چشم آنها خطاکار هستید. در زمان های نه چندان دور، به همین دلیل کشتن شما را موجه می دانستند و امروز هم کسانی هستند که هنوز دست به چنین کاری می زنند.
معنویت جدید، به مفهوم دگرگونی آگاهی، تا اندازه زیادی بیرون از ساختار ادیان رسمی موجود پدید می آید. همیشه کانون هایی از معنویت - حتی در ادیانی که ذهن بر آنها فرمان می راند - وجود داشته است؛ هر چند که مقامات بالای مذهبی از سوی این اشخاص احساس خطر می کردند و اغلب در جهت سرکوبشان می کوشیدند. امکان استفاده از معنویت به شکلی فراگیر و بیرون از ساختارهای مذهبی، رشدی کاملا نوظهور است. تصور چنین تحولی در گذشته بعید می نمود، به ویژه در غرب که از میان همه فرهنگ ها بیشترین چیرگی را بر ذهن داشت و جایی که کلیسای مسیحیت از حق امتیاز واقعی بر معنویت برخوردار بود. امکان این که بتوانید در جمعی سخنرانی معنوی کنید یا کتابی در زمینه معنویت بنویسید بدون گرفتن مجوز لازم از کلیسا ناممکن بود و غیر از این، شما را بیدرنگ خاموش می کردند. ولی امروز می توان نشانه های تغییر را در برخی از کلیساها و مذاهب دید که مایه بسی دلگرمی است و می توان برای حتی همین نشانه های کوچک آزادی، مانند دیدار پاپ جان پال دوم از کلیسا و کنیسه سپاس گزار بود.


ادامه🔻🔻


صفحات ۲۰-۲۱


@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله

ادامه...

تا اندازه ای به دلیل آموزه های معنوی ای که بیرون از چارچوب ادیان رسمی به وجود آمده و نیز بنا بر راه یافتن تعالیم خردمندانه شرق باستان است که شمار فزاینده ای از پیروان مذاهب سنتی توانسته اند هویت سازی با شکل، نظام عقیدتی و باورهای خشک را رها کنند و آن راه اصلی را که در آیین های معنوی خودشان پنهان است، همزمان با دیدن ژرفای درون خود بیابند. آنها دریافته اند که معنوی بودن شما هیچ ارتباطی به باورتان ندارد و به حالت آگاهی شما مربوط می شود. چنین برداشتی، چگونگی رفتار شما را در جهان و با دیگران تعیین می کند.
آنهایی که نمی توانند فراتر از شکل را ببینند، بیشتر در سنگر ژرف باورهای خود، یعنی ذهنشان فرو می روند. ما اکنون نه تنها شاهد جریان بی سابقه آگاهی، که شاهد نیرومندتر شدن و سنگربندی «من درون» نیز هستیم. برخی از نهادهای مذهبی در برابر آگاهی جدید گشاده هستند، ولی بعضی دیگر موقعیت بینشی خود را محکم تر می سازند و به بخشی از ساخته های دیگر بشر تبدیل می شوند که «من درون» جمعی به کمک آنها از خود دفاع و «مبارزه» می کند. برخی کلیساها، فرقه ها یا جنبش های مذهبی، اساسا موجودیت «من درون» جمعی هستند و با خشک اندیشی، خود را با موضع ذهنی شان، به عنوان پیروان هر گروه عقیدتی و سیاسی یکی می دانند و نسبت به هر گونه تفسیر دیگری از حقیقت چشم بسته اند.
اما «من درون»، محکوم به فروپاشی ست و سازه های سخت شده آن خواه مذهبی، خواه مربوط به نهادها یا شرکت های دیگر با دولت، با وجود ظاهر استوارشان از درون فرو خواهند ریخت. چنین فروپاشی ای در نظام کمونیسم شوروی که هیچ کسی تصور آن را هم نمی کرد، روی داد و موجب حیرت همگان شد. اینک خبرهای شگفت آور بیشتری در راه است!



صفحه ۲۲


@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله

ضرورت دگرگونی


هنگام رویارویی با بحرانی شدید، زمانی که دیگر شیوه قدیمی حضور در جهان و ارتباط با همدیگر و با قلمرو هستی کارایی نداشته باشد، وقتی مشکلات به نظر بی پاسخ، بقا را تهدید کند، نوعی خاص یا گونه ای از حیات یا می میرد یا منقرض می شود یا از طریق جهش تکاملی بر محدودیت های شرایط خود چیره می گردد.
اعتقاد بر این است که روی این سیاره اَشکال حیات ابتدا در دریاها پدیدار شدند. زمانی که هنوز جانداری روی خشکی وجود نداشت، دریاها انباشته از حیات بود. سپس در برهه ای از زمان، باید یکی از موجودات دریایی جرأت رفتن به خشکی را پیدا کرده باشد. ابتدا این موجود شاید چند بند انگشت روی خشکی خزیده، ولی به دلیل تأثير شديد جاذبه کره زمین خسته شده باشد و به آب، جایی که جاذبه تقريبا وجود ندارد و می توان به راحتی در آن حرکت کرد، بازگشته باشد. آن نخستین موجود بارها و بارها این کار را امتحان کرد و بعد از مدت زمانی دراز دگرگونی هایی برای زندگی روی خشکی به دست آورد و سپس باله به پا و آبشش به ریه تبدیل شد. این که گونه ای از حیات، جرأت آمدن به محیطی ناسازگار را پیدا کند و دچار دگرگونی تکاملی شود، ناممکن به نظر می رسد؛ مگر آن که به دلیل وضعیتی بحرانی مجبور به این کار شده باشد. شاید بخش بزرگی از دریا از اقیانوس اصلی جدا و در طول هزاران سال به خشکی تبدیل شده که ماهی ها را وادار به ترک زیستگاه طبیعی خود و تکامل کرده باشد.
چالش اکنون بشر، رویارویی با بحران های اساسی است که بقای ما را تهدید می کند. کژکاری ذهن من گرای بشر، چنان که آموزگاران فرزانه گذشته بیش از 2500 سال پیش آن را تشخیص داده بودند و اکنون علم و فناوری به آن اهمیت می دهد، برای نخستین بار است که بقای این سیاره را تهدید می کند. تا همین اواخر، دگرگونی آگاهی بشر که آموزگاران کهن به آن اشاره کرده بودند، احتمالی بیش به شمار نمی آمد و تعداد اندکی اینجا و آنجا بدون در نظر گرفتن پیشینه مذهبی یا فرهنگی به آن پی برده بودند. تا اینجا شکوفایی فراگیر آگاهی بشر روی نداده بود، چون هنوز به صورت اضطرار در نیامده بود.


ادامه دارد ...


صفحات 22 و 23

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله

ادامه ...


بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت سیاره زمین اگر تا امروز متوجه نشده باشد، به زودی خواهد فهمید که اکنون بشر گزینه سختی پیش رو دارد؛ مردن یا تکامل! اینک گروه نسبتا کوچک، اما رو به افزایشی، فروپاشی الگوهای دیرینه ذهن «من گرا» و پیدایش بعد جدیدی از آگاهی را در درون خود تجربه می کنند.
آنچه که اکنون در حال پدیدار شدن است، نظام باور، مذهب، نظریات معنوی یا آیین جدید نیست. ما نه تنها به دلیل تاریخ اسطوره ای مان، بلکه به دلیل نظام عقیدتی و باورهای خود، در حال رسیدن به پایان خط هستیم. این دگرگونی، ژرف تر از محتویات ذهن و اندیشه های شماست. در واقع در کانون آگاهی جدید، برتری اندیشه قرار دارد؛ توانایی تازه ای که از اندیشه فراتر می رود و به بُعدی درون خود که به مراتب از اندیشه گسترده تر است، پی می برد. آنگاه شما دیگر هویت خود و معنای این را که کیستید، از جریان بی وقفه افکار که آن را در آگاهی پیشین، خودتان می پنداشتید، نمی گیرید. چه رهایی عظیمی است لحظه ای که پی می بریم آن «صدای درون سر» نیستیم. پس کیستیم؟ کسی که آن را مشاهده می کند؛ هوشیاری پیش از اندیشه، فضایی که فکر، احساسات یا ادراکات در آن پدید می آید.
«من درون» چیزی بیش از هویت سازی با شکل، که در اصل به معنی اَشكال فکر می باشد، نیست. اگر شر حقیقت داشت و حقیقتی نسبی بود، نه مطلق، معنی شر این هم می توانست باشد: هویت سازی کامل با شکل در قالب اَشکال مادی، اَشکال فکر و أشكال احساسات. این فرایند به ناآگاهی تام نسبت به پیوستگی من با کل، یکی بودن حقیقی من با «دیگری» و نیز با سرچشمه می انجامد. این فراموشی، همان گناه نخستین، رنج و گمراهی است. هنگامی که توهم جدایی محض، اصول اندیشه، کلام و رفتار ما باشد و آن را اداره کند، چه دنیایی می توانیم بیافرینیم؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، به رفتار انسان ها با همدیگر بنگرید، تاریخ را بخوانید یا امشب اخبار تلویزیون را تماشا کنید.
اگر ساختار ذهن بشر تغییر نکند، ما همواره به باز آفرینی برگشت ناپذیر همان جهان، همان شر و همان کژکاری ادامه خواهیم داد.



صفحات ۲۳-۲۴

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله


بهشتی نو و جهانی نو


عنوان این کتاب را از پیش گویی های کتاب مقدس الهام گرفتم و به نظر می رسد که در این دوره بیش از هر زمان دیگری در تاریخ بشر کاربرد داشته باشد. در هر دو کتاب عهد عتیق و عهد جديد، صحبت از فروپاشی نظام دنیای موجود و پیدایش «بهشتی نو و جهانی نو» شده است. ما باید بدانیم که در اینجا منظور از بهشت، موقعیت و مکان نیست، بلکه آن قلمرو درونی آگاهی می باشد. این معنای نهانی کلمه و نیز تفسیری ست که در آموزه های حضرت مسیح (ع) آمده است. از سویی دیگر، سیاره زمین نمود بیرونی به صورت شکل بوده و همیشه بازتابی از درون است. آگاهی جمعی بشر و حیات روی سیاره ما به گونه ای ذاتی با هم پیوستگی دارند. «بهشت نو» پیدایش حالت دگرگون شده آگاهی بشر و «جهانی نو» بازتاب آن در قلمرو مادی است. از آنجا که هستی و آگاهی بشر به گونه ای ذاتی با حیات این سیاره یکی است، با فروپاشی آگاهی گذشته، تغییرات شدید و ناگهانی جغرافیایی و آب و هوایی در بسیاری از بخش های زمین به طور همزمان پدید می آید که هم اکنون شاهد برخی از این تغییرات طبیعی هستیم.



صفحه ۲۵

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله


«من درون» وضعیت کنونی بشر


واژگان، چه با صدا بیان شوند و چه به صورت اندیشه ناگفته باقی بمانند، می توانند کم و بیش تأثیر یک خواب مصنوعی را بر شما داشته باشند. شما خود را به راحتی در آنها گم می کنید و به خواب مصنوعی می روید و کاملا به این باور می رسید که گاه واژه ای را بر چیزی می چسبانید، می دانید که آن چیز چیست. حقیقت این است که شما نمی دانید آن چیست. شما فقط رازی را با برچسبی پوشانیده اید. هر چه، مانند پرنده، حتی یک سنگ کوچک و به طور یقین بشر، در نهایت نافهمیدنی است، زیرا از ژرفای نامفهومی برخوردار است. همه آنچه را می فهمیم، تجربه می کنیم و در باره اش می اندیشیم، سطح ظاهری حقیقت است که کمتر از نوک یک کوه یخی می باشد.
در زیر آن سطح ظاهری، نه تنها همه چیزها با همدیگر، بلکه با سرچشمه کل هستی نیز که خود از آن آمده اند، پیوند دارند. گل یا پرنده و حتی یک سنگ می تواند راه بازگشت به پروردگار، به منشأ و خود شما را نشانتان بدهد. هنگامی که به چیزی می نگرید یا آن را در دستان خود می گیرید و بی آن که واژه یا برچسبی ذهنی به آن تحمیل کنید، به آن اجازه بودن می دهید، حسی از شگفتی و احترام در شما پدید می آید. جوهر آن به آرامی خود را به شما می نمایاند و جوهر خودتان را به شما باز می تاباند. از این روست که هنرمندان بزرگ، این جوهر ذاتی را احساس می کنند و در انتقال آن حس از طریق هنرشان موفق می شوند. ون گوگ نگفت : «این فقط یک صندلی ست» او به صندلی نگریست و نگریست. این هنرمند، جوهره بودن صندلی را حس کرد. سپس در برابر بوم نقاشی نشست و قلم مو را به دست گرفت. ارزش آن صندلی باید معادل کمتر از چند دلار بوده باشد، ولی نقاشی همان صندلی، امروز بیش از بیست و پنج میلیون دلار به فروش می رسد.


ادامه دارد ...


صفحات ۲۷-۲۸


@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله


خود توهمی


واژه «من»، بزرگترین اشتباه و ژرف ترین حقیقت را - بسته به این که چگونه به کار رود - در خود دارد. واژه «من» همراه با کلمه های وابسته مانند «مرا»، «خودم» و «مال من»، در کاربرد قراردادی آن، نه تنها بیشترین کلمه به کار رفته در زبان، بلکه یکی از گمراه کننده ترین واژه ها است. در کاربرد معمول و همه روزه، واژه «من» به خطای نخستین که تعبیری نادرست از آن کسی که شما هستید و حسی واهی از هویت است، صورت بیرونی می دهد. «من درون»، این است. آلبرت اینشتین، کسی که بینشی ژرف نه تنها از حقیقت، فضا و زمان، بلکه از طبیعت بشر داشت، این حس فریبنده از خود را «توهمی عینی از آگاهی» نامیده است. این خود فریبنده اساس همه تعابیر یا بهتر بگوییم، تعبیرهای نادرست از حقیقت، فرایند تفکر، ارتباط و برخورد با دیگران می شود. حقیقت شما بازتابی از توهم نخستین می گردد.
مژده آن که چنان چه بتوانید توهم را به عنوان توهم تشخیص دهید، محو خواهد شد. شناخت توهم، پایان آن نیز هست. بقای توهم به این بستگی دارد که آن را به نادرست، حقیقت بدانید. با دیدن آن کسی که نیستید، حقیقت آن کسی که هستید، خودش پدیدار می شود. این تحولی است که با مطالعه آرام و دقیق این بخش و بخش بعدی در باره سازواره خود کاذب که ما آن را «من درون» می خوانیم، در شما روی می دهد. پس طبیعت این خود فریبنده چیست؟
آنچه که معمولا وقتی می گویید «من» به آن اشاره دارید، آن کسی که هستید، نیست. از طریق عمل وسیع کاهش گری، ژرفای بی کران آن کسی که هستید، با صدایی که توسط تارهای صوتی به وجود می آید یا با اندیشه ای از «من» یا هر آنچه که «من» خود را با آن یکی می داند، اشتباه گرفته می شود. پس، «من»، «مال من» و «خود من» معمولی به چه چیزی اشاره می کند؟


ادامه دارد ...


صفحات ۲۹-۳۰

#اکهارت_تله
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
#جهانی_نو
#اکهارت_تله


ادامه ...


وقتی یک کودک خردسال توالی صداهایی را که تارهای صوتی پدر و مادرش تولید می کنند و نام اوست می آموزد، واژه ای را که در ذهن به اندیشه تبدیل می شود، با آن کسی که خودش است، یکی می پندارد. در این مرحله، برخی از کودکان خودشان را سوم شخص خطاب می کنند؛ مانند «جانی گرسنه است» کودک خیلی زود واژه جادویی «من» را یاد می گیرد و آن را با نام خود که پیش تر با کسی که اوست برابر شمرده است، یکسان می انگارد. سپس اندیشه های دیگر از راه می رسند و با اندیشه «من نخستین» در می آمیزند. گام بعدی، اندیشه های من و مال من است که برای برچسب زدن بر چیزهایی که به گونه ای بخشی از «من» هستند، به کار می رود. این، همان یکی دانستن خود با اشیا، یعنی اختصاصی کردن چیزها و در نهایت، اندیشه هایی برای نمایاندن چیزها با حسی از خود و به موجب این حس، هویت گرفتن از آنهاست. زمانی که اسباب بازی «من» می شکند یا از «من» گرفته می شود، رنجی شدید پیش می آید. این رنج نه به علت ارزشی که آن اسباب بازی دارد، بلکه به دلیل اندیشه «مال من» ایجاد می شود، زیرا کودک به زودی علاقه اش را به آن از دست خواهد داد و اسباب بازی یا چیز دیگری جایگزین آن خواهد شد. به این ترتيب اسباب بازی، بخشی از رشد حس کودک از خود یا «من» شده است.
بنابراین با رشد بچه، اندیشه «من نخستین»، اندیشه های دیگری را به سوی خود جذب می کند. به این ترتیب او با جنسیت، مالکیت، جسم دریافت شده حسی ملیت، نژاد، مذهب و حرفه هویت می یابد. عوامل دیگری که «من» از آنها هویت می گیرد، نقش هایی مثل مادر، پدر، همسر و مانند اینها هستند. دستیابی به دانش یا عقاید، دوست داشتن ها و نداشتن ها و رویدادهایی که در گذشته برای «من» اتفاق افتاده است و خاطرات آنها نیز افکاری هستند که احساس «من» از خود را به عنوان «من و داستان من» تعریف می کنند. این ها فقط برخی از عواملی هستند که مردم حس هویت خود را از آنها می گیرند. این عوامل در نهایت چیزی بیش از افکاری نیستند که به گونه ای ناپایدار با این حقیقت که همه آنها با حسی از خود پنهان شده اند، در کنار هم قرار گرفته اند. این ساختار ذهنی چیزی است که شما معمولا هنگام گفتن «من» به آن اشاره می کنید. دقیق تر بگوییم: بیشتر اوقات این شما نیستید که می گویید یا فکر می کنید «من»، بلکه برخی از جنبه های ساختاری ذهنی، یعنی آن خود من گر است، هر گاه که هوشیار شوید، باز هم از واژه «من» استفاده خواهید کرد، اما این «من» از جایی ژرف تر، از درون شما خواهد آمد.
بسیاری از مردم هنوز به طور کامل از جریان بی وقفه ذهن، از تفکر اجباری که بیشتر تکراری و بیهوده است، هویت می گیرند. هیچ «منی» جدا از فرایند افکار و احساساتی که با آن همراه است، وجود ندارد. این، مفهوم ناآگاهی معنوی است. وقتی گفته می شود این صدای درون سر آنهاست که هرگز از صحبت دست نمی کشد، می گویند : «چه صدایی؟!» یا با خشم، آن را انکار می کنند. البته این واکنش، همان صدا، همان فکر کننده و همان ذهن مشاهده نشده است، می شود به این صدا به صورت موجودیتی نگاه کرد که آنها را به تصرف خود در آورده است.
برخی از مردم هرگز نخستین باری را که از یکسانی با افکارشان جدا شدند و این گونه لحظه ای گذرا از یکی بودن با محتوای ذهن خود و رسیدن به هوشیار بودن در پس زمینه را تجربه کردند، از یاد نمی برند. برای بعضی دیگر، این حرکت به اندازه ای اندک و مختصر است که به سختی متوجه آن می شوند یا فقط ورود جریان شادی و آرامش درونی را، بی آن که دلیلش را بدانند، حس می کنند.



صفحات ۳۰-۳۱


@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه


شما برای خاموش کردن تلویزیون دست دراز می کنید و دستگاه کنترل از راه دور را بر می دارید، ولی به جای خاموش کردن آن، شروع می کنید به تغییر کانال های تلویزیون. نیم ساعت یا یک ساعت بعد باز هم در حال تماشای تلویزیون هستید، ولی همچنان با زدن دکمه، کانال ها را عوض می کنید. با این حال به نظر می رسد دکمه خاموش کردن روی دستگاه، تنها دکمه ای ست که نمی توانید آن را فشار دهید. همچنان به تماشای تلویزیون ادامه می دهید، نه برای آن که برنامه ای جالب، توجه شما را به خود جلب کرده است، بلکه دقیقاً به این دلیل که برنامه جالبی نمی یابید.
زمانی که به این کار عادت کنید، هر چه برنامه ها کم مایه تر و بی معناتر باشند، بیش تر اعتیاد آور می شوند. اگر برنامه های تلویزیون جالب و فکر بر انگیز بودند، کاری می کردند تا دوباره ذهن شما را برای فکر کردن مستقل تحریک کنند، یعنی آگاهی بیش تر به وجود می آوردند که جذاب تر از خلسه تلویزیونی ست. آن گاه که توجه شما دیگر فقط توسط تصاویر روی صفحه تلویزیون به طور کامل میخکوب نمی شد.
در صورتی که محتوای برنامه از کیفیت ویژه ای برخوردار باشـد، تا اندازه ای می تواند اثر وارونه بگذارد و گاه حتـى تـأثیر بی حس کننـده ذهـن و آن خـواب مصنوعی را که تلویزیون می آفریند، خنثی سازد. برخی برنامه هـا هـم هستند که برای خیلی از مردم بسیار یاری بخش بوده اند؛ برنامه هایی که زندگی ایـن عـده را دگرگون ساخته، قلب هایشان را گشوده و آن ها را بیش تر آگاه کرده اند. حتی برخی از برنامه های خنده آور، با وجودی که به موضوع خاصی نمی پردازند، امـا بـا نشـان دادن تصاویر مسخره آمیز از حماقت های بشر و «من درون»، می توانند ناخواسته به برنامه های معنوی تبدیل شوند.
این گونه برنامه ها به ما می آموزند که نباید هیچ چیز را جدی گرفت و نگرش به زندگی باید همراه با آسان گیری باشد و از همه مهم تر آن که با خنداندنمان به ما آموزش می دهند. خنده به گونه ای چشمگیر هـم رهایی بخش و هم شفا دهنده است. با این حال، بسیاری از برنامـه هـای تلویزیونی همچنان در اختیار عده ایست که کاملاً توسط «من درون» خود اداره می شوند و از این رو دستور کار پنهانی تلویزیون با خواب کردن شما به اداره کننـده شـمـا تبـديل می شود یا بهتر بگوییم، فرمان نا آگاه شدن به شما می دهد. اما همچنان ظرفیت و توانایی بسیلر بزر. و ناشناخته ای در حوزه تلویزیون وجود دارد‌.




#اکهارت_تله
#جهانی_نو
@book_tips 🐞