📞بیسیم چی👣
1.02K subscribers
14.5K photos
2.21K videos
273 files
2.75K links
اسیرزمان شده ایم!
مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد
اماواماندگان وادی حیرانی
هنوزبین عقل وعشق جامانده اند
اگراسیرزمان نشوی
زمان شهادتت فراخواهدرسید.
نظرات:
@bisimchi1


مدیر
@A_Sanjari


دریافت محتوا
@Bisimchi_photo_text
Download Telegram
‍ ‍ بسم رب الشهداء و الصدیقین...

هفدهم خرداد،مصادف با روز مبعث حضرت رسول «ص»،
سال1392

ساعت چهار بعد از ظهر،قرار ما بود برای عقد آسمانیمان.

#پارت_اول.

از صبح در هیاهوی امادگی عقد بودم،به انتخابم شک نداشتم ،
لباس های سفیدم رو آماده کرده بودم و با شوق مرتبشون میکردم.
هر یک ساعت جوادم با من تماس میگرفت،نمیتونم اون روز رو وصف کنم ک چ شوقی داشتیم،

#پارت_دوم

ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود،
صدای زنگ موبایل ب گوشم رسید،ته دلم قند اب شد ،
جوادم بود،با همون لحن مهربون اما پر انرژی ک داشت سلام و احوال پرسی کرد،
انگار ن انگار ک همین یک ربع پیش از هم خداحافظی کردیم و تلفن رو قطع کردیم.
گفت حاج خانوم اماده ای؟
گفتم بله بله.
گفت پایین دم در هستم.

پیراهن آبی ،کت و شلوار نقره ای ،محاسن مرتب وعطری ک مخصوص سردار بود

#پارت_سوم

از خونه تا محضر هر دو حس خاصی داشتیم ،اولش یک سکوت حکم فرما بود،من پیش قدم شدم و این سکوت رو شکستم

_میشه بگی ب چی فکر میکنی؟

_مگه میزاری ب چیزی فکر کنم؟

_عع

_ب این که خوشبختت کنم،میدونی حاج خانوم خوشبختی تو پول و این چیزا نیستا،ب این هست ک ،انقدر مردونه سر بچه شیعه بودنم وایسم و یک زندگی حضرت زهرایی واست درست کنم،ک دلت قرص باشه.

_دلم قرصه حضرت یار...

#پارت_چهارم

ساعت 16:10
یک سفره عقد زیبا،یک جفت ایینه و شمعدان و تصویر من با چادر سفیدی ک ب انتخاب من و سردار خریده شده بود
،و تصویر یک مرد شجاع ،با چشمانی پر از میل به شهادت در قاب ایینه.

ساعت ب وقت عشق
16:30

پارچه ای سفید بالای سرمان و صدای ساییدن قند،
زمزمه های صلوات
دست های پدر و مادرم ،
دست های پدر و مادر سردار،به درگاه خدا بالا بود،
و زمزمه هایی از الحمدالله هایشان فضا را پر کرده بود،
اشک شوق در چشمان مادرانمان خبر از خوشبختی ما میداد...
خطبه برای بار سوم خوانده شد،
آیا وکیلم؟؟
نگاهم گره شد ب چشمهایش،بی نظیر بود این چشم ها،با فشار دستش روی دستم مصمم و با افتخار جواب دادم
_با نظر اقا امام زمان و کسب اجازه از خانواده شهدا،پدر و مادرم بله....

#پارت_پنجم

عید مبعث سال 1397
باز هم سالگرد ازدواج ما ب قمری فرا رسیده،
حالا هم کنار تو هستم،
ب چشمانت در قاب عکس زل زده ام.
گل های رز قرمز هم در دست دارم
شاید کنارم نشسته ای و هنوز هم دستانم را گرفته ای با فشار دستم مصمم ترم میکنی...
حقا ک زندگی با تو خوشبختی ب تمام معنا بود و هست...

#همسرانه
#شهید_جواد_تیموری
#سالگرد_عقد

ارسالی همسر شهید

@bisimchi1