️همکلامی با یک شیر زن یک #مادر_ناشنوا #مادر_شهید #خواهر_دو_شهید
مادری که سعی میکرد با #زبان_بیزبانی با داشتن مشکل #تکلم_و_شنوایی از #دردانه_شهیدش بگوید. #صفیه_کمانی همه صحبتهایش را با #بغضهای_ترکخوردهاش درهم میآمیخت و اگر نمیتوانست منظورش را بفهماند،به صورت نوشتاری بیان میکرد تا به این ترتیب بتواند #روایتگر زندگی تا شهادت فرزند شهیدش باشد.
#️صفیه_کمانی سخنانش را از دردانهاش اینگونه آغاز میکند:
#سجاد در یک خانواده #شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از #شهدای_دفاع_مقدس هستند.
پسرم دوست داشت #سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم.
از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به #محجوب بودن،
داشتن ، #حب_رهبری ،ایمان_قوی_پاکدامنی ،شجاعت ،صداقت
پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به #اسلام و #ائمه_اطهار ، از #میهن و #اسلام و #کشورش دفاع میکرد
به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به #سرگذشت داییهای
#شهیدش_داود_و€مرتضی_کمانی بود.
او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
#مادر_شهید در مورد تربیت فرزندانش میگوید
اینکه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچهها را بزرگ کرده است.
میگوید:
من با تمام #سختی_ها ی پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود،
#سه_فرزندم را با #حب ائمه اطهار بزرگ کردم.
#سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در #اواخر #خرداد ماه سال ۱۳۹۵# برای #اولین_بار عازم سوریه شد.
️ پسرم سفارشهایی برای خانواده داشت که
#پیروی_ازخط_رهبری و #اتحاد و
#همبستگی، #خواندن_زیارت_عاشورا ،
#نافله،
#زیارت_جامعه_کبیره ،
#دعا_برای_ظهور_حضرت_حجت ،
#نماز_اول_وقت ،
#امربه_معروف و
#نهی_ازمنکر ،
#حفظ_حجاب
و #پاکدامنی
#اعزام_دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸# روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
#مادر رنج دیده روزگار ولی #شیر_زن میگوید
#ادامه_دادن راه شهدا و #بیداری اسلامی و #تلاش برای ظهور آقا امام زمان(عج) از کارهایی است که میتوانیم با آن یاد شهدا را #زنده نگه داریم.
♦️اقوام نزدیک #شهید شب قبل از شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم شهید و دو تن از داییهای شهید در کنار هم بودند.
پدربزرگ #شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم.
به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم.
تعبیر این خواب چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن #فرزند غیور و رشید خودش بود.
#سجادم رفت پیش برادران شهیدم...
#مادر_ناشنوای_شهید
#شهید_سجاد_زبر_جدی
#شهید_مدافع_حرم
#نیرو_صابرین
@bisimchi1
مادری که سعی میکرد با #زبان_بیزبانی با داشتن مشکل #تکلم_و_شنوایی از #دردانه_شهیدش بگوید. #صفیه_کمانی همه صحبتهایش را با #بغضهای_ترکخوردهاش درهم میآمیخت و اگر نمیتوانست منظورش را بفهماند،به صورت نوشتاری بیان میکرد تا به این ترتیب بتواند #روایتگر زندگی تا شهادت فرزند شهیدش باشد.
#️صفیه_کمانی سخنانش را از دردانهاش اینگونه آغاز میکند:
#سجاد در یک خانواده #شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از #شهدای_دفاع_مقدس هستند.
پسرم دوست داشت #سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم.
از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به #محجوب بودن،
داشتن ، #حب_رهبری ،ایمان_قوی_پاکدامنی ،شجاعت ،صداقت
پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به #اسلام و #ائمه_اطهار ، از #میهن و #اسلام و #کشورش دفاع میکرد
به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به #سرگذشت داییهای
#شهیدش_داود_و€مرتضی_کمانی بود.
او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
#مادر_شهید در مورد تربیت فرزندانش میگوید
اینکه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچهها را بزرگ کرده است.
میگوید:
من با تمام #سختی_ها ی پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود،
#سه_فرزندم را با #حب ائمه اطهار بزرگ کردم.
#سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در #اواخر #خرداد ماه سال ۱۳۹۵# برای #اولین_بار عازم سوریه شد.
️ پسرم سفارشهایی برای خانواده داشت که
#پیروی_ازخط_رهبری و #اتحاد و
#همبستگی، #خواندن_زیارت_عاشورا ،
#نافله،
#زیارت_جامعه_کبیره ،
#دعا_برای_ظهور_حضرت_حجت ،
#نماز_اول_وقت ،
#امربه_معروف و
#نهی_ازمنکر ،
#حفظ_حجاب
و #پاکدامنی
#اعزام_دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸# روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
#مادر رنج دیده روزگار ولی #شیر_زن میگوید
#ادامه_دادن راه شهدا و #بیداری اسلامی و #تلاش برای ظهور آقا امام زمان(عج) از کارهایی است که میتوانیم با آن یاد شهدا را #زنده نگه داریم.
♦️اقوام نزدیک #شهید شب قبل از شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم شهید و دو تن از داییهای شهید در کنار هم بودند.
پدربزرگ #شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم.
به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم.
تعبیر این خواب چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن #فرزند غیور و رشید خودش بود.
#سجادم رفت پیش برادران شهیدم...
#مادر_ناشنوای_شهید
#شهید_سجاد_زبر_جدی
#شهید_مدافع_حرم
#نیرو_صابرین
@bisimchi1
بگذار دلتنگت شوم گاه به گاهی
بگذار از #یادت بسازم تکیه گاهی
بگذار خوابت را ببینم گه گداری
یا لااقل عکست بماند #یادگاری
#شهید_سجاد_زبر_جدی
#مدافع_حرم
#نیروی_صابرین
@bisimchi1
بگذار از #یادت بسازم تکیه گاهی
بگذار خوابت را ببینم گه گداری
یا لااقل عکست بماند #یادگاری
#شهید_سجاد_زبر_جدی
#مدافع_حرم
#نیروی_صابرین
@bisimchi1
فرمانده است دیگر....
وقتی دلتنگ مردان بی ادعا میشود
سرما هم که باشد راهی دیدار میشود...
#امام_خامنه_ای
#شهید_سجاد_زبر_جدی
#شهید_مدافع_حرم
#نیروی_صابرین
http://t.me/joinchat/AAAAADzQtAYTTO9H-0HRjg
وقتی دلتنگ مردان بی ادعا میشود
سرما هم که باشد راهی دیدار میشود...
#امام_خامنه_ای
#شهید_سجاد_زبر_جدی
#شهید_مدافع_حرم
#نیروی_صابرین
http://t.me/joinchat/AAAAADzQtAYTTO9H-0HRjg