Track 15
Unknown Artist
من می خوام #زیبا بمیرم
عین #عاشقا بمیرم
کربلا نشد الهی #مشهد_الرضا بمیرم
#تقدیم_ب_همه_امام_رضایی_ها
@bisimchi1
عین #عاشقا بمیرم
کربلا نشد الهی #مشهد_الرضا بمیرم
#تقدیم_ب_همه_امام_رضایی_ها
@bisimchi1
اول #پاییز بود ودر #کلاس
دفترخود را #معلم باز کرد
بعد بانام خدای مهربان
درس اول آب را آغاز کرد
گفت #بابا #آب داد وبچه ها
یک #صدا گفتند بابا آب داد
#دخترک اما لبانش بسته ماند
#گریه کرد و#صورتش را#تاب داد
او ندیده بود بابارا ولی
#عکس او را دیده بود درقاب سپید
یادش آمد #مادرش یک روز گفت
دخترم بابای پاکت شد #شهید
مدتی در فکر #بابا غرق بود
تاکه دستی اشک اورا پاک کرد
بچه ها #خاموش ماندند وکلاس
آشناشد با سکوتی تلخ وسرد
دختری در گوشه ای #آهسته باز
گفت بابا داد آب وداد نان
شد معلم گونه هایش خیس وگفت
بچه ها بابای زهرا داد #جان
بعد روی تخته سبز کلاس
عکس چندین #لاله #زیبا کشید
گفت درس اول ما بچه ها
درس #ایثارو #وفا، #درس شهید
#مشق شب را هرکه با بابای خود
باز بابا آب داد و #نان نوشت
دخترک اما میان دفترش
ریخت اشک و«دادبابا جان»نوشت.
پ ن ؛ افراد در تصویر فرزندان #فرمانده #شهید #سردار #حاج #خلیل_شمشیربند #فرمانده #گروهان_یکم #گردان_مالک #لشکرویژه25کربلا
@bisimchi1
دفترخود را #معلم باز کرد
بعد بانام خدای مهربان
درس اول آب را آغاز کرد
گفت #بابا #آب داد وبچه ها
یک #صدا گفتند بابا آب داد
#دخترک اما لبانش بسته ماند
#گریه کرد و#صورتش را#تاب داد
او ندیده بود بابارا ولی
#عکس او را دیده بود درقاب سپید
یادش آمد #مادرش یک روز گفت
دخترم بابای پاکت شد #شهید
مدتی در فکر #بابا غرق بود
تاکه دستی اشک اورا پاک کرد
بچه ها #خاموش ماندند وکلاس
آشناشد با سکوتی تلخ وسرد
دختری در گوشه ای #آهسته باز
گفت بابا داد آب وداد نان
شد معلم گونه هایش خیس وگفت
بچه ها بابای زهرا داد #جان
بعد روی تخته سبز کلاس
عکس چندین #لاله #زیبا کشید
گفت درس اول ما بچه ها
درس #ایثارو #وفا، #درس شهید
#مشق شب را هرکه با بابای خود
باز بابا آب داد و #نان نوشت
دخترک اما میان دفترش
ریخت اشک و«دادبابا جان»نوشت.
پ ن ؛ افراد در تصویر فرزندان #فرمانده #شهید #سردار #حاج #خلیل_شمشیربند #فرمانده #گروهان_یکم #گردان_مالک #لشکرویژه25کربلا
@bisimchi1
#تبسم کردی و روزم ...
چه #زیبا شد ...
#دل_افروزم ...
خوشا چشمی که #روز او ...
به #لبخند تو وا گردد ...
#شهید_اکبر_کاملی
#صبح_بخیر
@bisimchi1
چه #زیبا شد ...
#دل_افروزم ...
خوشا چشمی که #روز او ...
به #لبخند تو وا گردد ...
#شهید_اکبر_کاملی
#صبح_بخیر
@bisimchi1
Forwarded from اتچ بات
گویا که جهان بعد تو #زیبا شدنی نیست
حتی گره اخم #خدا واشدنی نیست
#آغوش من و عشق تو و لحظه #دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
پ.ن:آغوش مادر برای #پسر سیزده ساله اش که بعد از سالها به هم رسیدند
#شهید_بهمن_بیگ_زاده سیزده ساله، بعد از ۳۳ سال پیکرش #تفحص و به آغوش مادرش رسید...
#شب_بخیر
@bisimchi1
حتی گره اخم #خدا واشدنی نیست
#آغوش من و عشق تو و لحظه #دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
پ.ن:آغوش مادر برای #پسر سیزده ساله اش که بعد از سالها به هم رسیدند
#شهید_بهمن_بیگ_زاده سیزده ساله، بعد از ۳۳ سال پیکرش #تفحص و به آغوش مادرش رسید...
#شب_بخیر
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#سرو بالایی به صحرا می رود
رفتنش بین تا چه #زیبا می رود
تا کدامین #باغ از او خرم تر است
کاو به رامش کردن آن جا می رود
می رود در راه و در اجزای خاک
مرده می گوید #مسیحا می رود
@bisimchi1
رفتنش بین تا چه #زیبا می رود
تا کدامین #باغ از او خرم تر است
کاو به رامش کردن آن جا می رود
می رود در راه و در اجزای خاک
مرده می گوید #مسیحا می رود
@bisimchi1
پیکر #محمودرضا، سر تا پا غرق خون بود پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد...
بازوی چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ به شدت آسیب دیده بود پهلوی چپ پر از جراحت بود بعداً شمردم، روی پهلوی پیراهن ۲۵ جای اصابت ترکش بود سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر کتف راست خارج شده بود ساق پای چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم، #زیبا بود زیباتر از این نمىشد که بشود غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت توی دلم گذشت و زیر لب گفتم: "ماشاءالله داداش ای والله حقا شبیه حسین(ع) شدهای اما نه شبیه زهرا(س) بیشتر"
چه میگویم؟ هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه؟ آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد نمىدانم شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد،
یا زهرا گفته باشد...
#راوی: دکتر احمدرضا بیضایی؛ برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#مدافع_حرم
مدافعان حرم برای پول رفتند؟!
@bisimchi1
بازوی چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ به شدت آسیب دیده بود پهلوی چپ پر از جراحت بود بعداً شمردم، روی پهلوی پیراهن ۲۵ جای اصابت ترکش بود سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر کتف راست خارج شده بود ساق پای چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم، #زیبا بود زیباتر از این نمىشد که بشود غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت توی دلم گذشت و زیر لب گفتم: "ماشاءالله داداش ای والله حقا شبیه حسین(ع) شدهای اما نه شبیه زهرا(س) بیشتر"
چه میگویم؟ هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه؟ آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد نمىدانم شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد،
یا زهرا گفته باشد...
#راوی: دکتر احمدرضا بیضایی؛ برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#مدافع_حرم
مدافعان حرم برای پول رفتند؟!
@bisimchi1
Telegram
attach 📎