📞بیسیم چی👣
1.02K subscribers
14.5K photos
2.21K videos
273 files
2.75K links
اسیرزمان شده ایم!
مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد
اماواماندگان وادی حیرانی
هنوزبین عقل وعشق جامانده اند
اگراسیرزمان نشوی
زمان شهادتت فراخواهدرسید.
نظرات:
@bisimchi1


مدیر
@A_Sanjari


دریافت محتوا
@Bisimchi_photo_text
Download Telegram
عشق های خدایی
وقتی کوچیک بودیم این فیلم👆 رو نگاه میکردیم کلی اشک میریختم و تو دلمون قند آب میشد که ای خدا میشه از این عشقا هم نصیب ما کنی
فکر میکردیم هر کس شکل اینا باشه ریش داشته باشه و صورتش نور بالابزنه یعنی آخر خوشبختی یعنی آخر سعادت یعنی آخر عشق... اما این روزها عشق های مجازی کاری کردند که دیگه عشق واقعی رو هم کسی قبول نداره...! عشق خدایی مثل شهیدکمیل که زبان زد فامیل وخاص وعام بود ولی خیلی ها بخاطر نمیدانم چه نیت وهدفی از این قضیه سر باز میزنند..! به قول همسرشهید کمیل صفری تبار که میگفت:مهم نیست که دیگران باور بکنند یا نکنند قبول بکنند یا قبول نکنند منکر بشوند یا نشوند..مهم اینه که مااین عشق وعلاقه رو داشتیم واز مدت کوتاه زندگی آسمانیمان لذت بردیم و باهم به خدا رسیدیم،مهم اینه که خدا شاهد وناظر بود..شاید خیلی ها که چندین سال باهم زندگی کردن به اندازه زندگی من وهمسرم در زندگیشان پراز عشق ومحبت نبود ..وخوشحالم که نتیجه زندگی مان رسیدن همسرم به شهادت وقرب خدا بود و باشهادتش من را هم سعادتمند کرد واز خداوند شاکرم که همچین همسری رو برای من برگزید
#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#مدافع_وطن
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
ارسالی #همسرشهید

https://telegram.me/joinchat/CW2b9zzQtAYsAtZ6-0HRjg
پنج سال پیش درست شبی مثل امشب مورخ 31/5/90کمیل شب اعزامیش بود«درست یک روز قبل از تولدم که توی یک شهریوربود» وقت سحری یادمه بساط کباب راه انداختیم وکمیل یکی یکی کباب هارو از سیخ میگرفت وتوی دهنم میذاشت،خیلی مهربون بود،باهم پاشدیم که بیایم خونه پدریم بین راه پشت موتور خیلی سربه سرم میذاشت وشوخی میکرد ومیخندیدیم بهش گفتم توی محل کارتم همین شوخی هات رو داری؟گفت نه اونجا سیاست کاریمم دارم وسعی میکنم بستگی به کارم رفتارکنم..رسیدیم خونمون«یادمه اون زمان ماه رمضان بود»خونمون سفره افطاری رو پهن کردیم،غذایی رو درست کردیم که دوست داشت باخنده گفت ان شاءالله همیشه ماه رمضون باشه!افطاری رو خوردیم ومادرم رفت جایی برای جلسه قرآنی من وکمیل هم شروع کردیم به صحبت کردن گفت:اگه یه روزی شهید شدم خیلی مراقب خودت وافراد دورو ورت باش صبر زینبی داشته باش من همیشه بهت افتخارکردم ومیکنم اشکم در اومد گفتم تو که باز دوباره شروع کردی به گفتن این حرفها،سرش رو انداخت پایین ومعذرت خواهی کرد وچندتا شوخی کرد تا از اون حال وهوا در بیام،دیگه وقت رفتنش بود من ورسوند جایی که مادرم برای جلسه قرآنیش رفته بود..دم در هی این پ و اون پا میکرد،انگار نمیتونستیم از هم جدا بشیم،موتورش رو روشن میکرد که راه بی افته بره ولی باز خاموش میکرد وسرصحبت رو باز میکرد،بعد چنددقیقه این پا واون پا کردن گفت دیگه باید برم وقت رفتنه، بهش گفتم خیلی مراقب خودت باش دلم برات تنگ میشه،گفت دل من بیشتر برات تنگ میشه توباید بیشتر مراقب خودت باشی،«نمیدونستم داره برای ماموریت شمال غرب میره واسه اینکه نگران نشم چیزی بهم نگفت»اشک توی چشم هردومون جمع شد،موتور رو روشن کردو رفت...رفت و رفت و رفت..تا جایی که چشمم میدید داشتم از پشت نگاش میکردم نمیدونم چرا توی دلم به خودم گفتم نگاش کن شاید دیگه هیچوقت نبینیش،دلم ریخت خیلی گریه کردم.راس ساعت 12بهم زنگ زد واولین نفری بود که تولدم رو بهم تبریک گفت
🔻وقت رفتن کاش در چشمم
نمی غلتید اشک...


🔺آخرین تصویر او در چشم هایم
تار بود....

#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#ستوان_یکم_پاسدار
#شهدای_مظلوم_غریب_یگان_ویژه_صابرین
#مدافع_وطن
#مدافع_حریم_اسلام
#ارسالی_همسرشهید
#شهادت_آذربایجان_غربی_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#تاریخ_شهادت_سیزدهم_شهریورسال_نود
#تکاوران_نظام

@bisimchi1
یک روز قبل تولدم یعنی سی ویک مرداد کادوی تولدم رو داد که یه انگشتر طلا ویه گوشی لمسی بود،گفت توی این مدتی که باهم بودیم بخاطر شغلم خیلی اذیت شدی ان شاءالله اگه توی این دنیا نتونستم توی بهشت برات جبران کنم،کادوم رو داد و برای آخرین بار از پیشم رفت.. راهی یگانشون شد واز اون طرفم راهی عملیات شمالغرب شدن که دوازده روز بعد به شهادت رسید..
#شـهیدشدن دل مےخواهد!
دلی که آنقدر قوی باشد وبتواندبریده شود ازهمه تعلقات
دلی که آرام،له شود زیرپایت به وقت بریدن و رفتن
و #شـهدا "دلدارِ بـی دل‌"بودند

«به نقل ازهمسرشهید»

#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#ستوان_یکم_پاسدار
#شهدای_مظلوم_غریب_یگان_ویژه_صابرین
#مدافع_وطن
#مدافع_حریم_اسلام
#به_نقل_ازهمسرشهید
#شهادت_آذربایجان_غربی_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
#تاریخ_شهادت_سیزدهم_شهریورسال_نود
#تکاوران_نظام
پرواز در سحرگاه ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ تپه جاسوسان _ سردشت
@bisimchi1
توی عملیات شمالغرب بود بهم گفت دوروز گوشیم خاموش میمونه وبعد دوروز بهت زنگ میزنم«آخه ما روزی چندبار باهم تلفنی صحبت میکردیم» اون دو روزی که گوشیش خاموش بود اخبار یکسره درحال نمایش جنگی بود که توی سردشت بود رو داشت نشون میداد، پاسدارهایی رو نشون میداد که لباس هایی مثل لباس پاسداری کمیل رو داشتن واز یه ارتفاعاتی داشتن بالا میرفتن.بعد دوروز کمیل بهم زنگ زد وخیلی سرحال بود بهش گفتم دلم برات تنگ شده بود کجا بودی تاحالا؟ گفت درگیر کارا بودم این دوروزه شرمنده..بهش گفتم توی تلویزیون اخبارها یه همچین چیزهایی رو نشون میدن توکجایی؟چه خبره؟گفت هیچی بابا نگران نباش خیالت راحت باشه،من سالم سالمم...

«به نقل ازهمسرشهید»

#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#ستوان_یکم_پاسدار
#مدافع_وطن
#مدافع_حریم_اسلام
#به_نقل_ازهمسرشهید
#شهادت_آذربایجان_غربی_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان
#درگیری_باگروهک_تروریستی_پژاک
پرواز در سحرگاه ۱۳ شهریور ۹۰ به همراه ۱۱ نفر از همرزمانش
@bisimchi1
شنبه بود دوازدهم شهریور حدود ساعت ده شب،کمیل به تلفن خونه زنگ زد تلفن رو برداشتم وشروع کردیم به صحبت کردن،صدای تیروخمپاره می اومد،بهش گفتم کجایی!؟اونجا چه خبره؟گفت هیچی نگران نباش رزمایشه!«توی درگیری بود»بهش گفتم کمیل جان سه شنبه میشه دوهفته،تو هردوهفته یکبار مرخصی داشتی میای دیگه؟بغض کردو صداش میلرزید بخاطر بغضش گفت قطع میکنم دوباره زنگ میزنم، قطع کردودوباره زنگ زد دوباره همین سوال رو ازش پرسیدم گفت نمیدونم گفتم پنجشنبه چی پنجشنبه میای؟ گفت به احتمال خیلی زیاد...یکشنبه ساعت حدود پنج صبح به شهادت رسید،سه شنبه خبر شهادتش رو آوردن وپنجشنبه هم توی گلزارشهدا به خاک سپردیمش
جنازه بچه ها بعد عملیات 2_3روز روی ارتفاعات توی شبهای سرد واستخوان سوز وروزهای گرمش روی ارتفاعات جاسوسان کردستان بود روی شیب 70درجه،
پژاکی ها نمیگذاشتن بچه ها جنازه هارو برگردونن وبه جنازه بچه ها هم رحم نمیکردن وبا انداختن خمپاره جلوگیری میکردن از عقب بردن جنازه ها،
آخر هم مجبور شدن تبادل کنن..یعنی جنازه های گروهک پژاک رو پس بدن وجنازه های شهدا رو پس بگیرن
البته گروهک پژاک تسلیم شدو با خفت از خاک ایران بیرون رفت وکشته وتلفات زیادی پاسدارها و این شهدا از گروهک پژاک گرفتند
«به نقل ازهمسرشهید»
#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#مدافع_وطن
#سالگرد_شهادت

@bisimchi1
#گلایه
#همسرشهیدمصطفی_صفری_تبار در روزنامه حرف و خبرگزاری ایسنا👇

انتظار شما از مسئولان و مردم چیست؟

من فقط گله ای که از برخی مسئولان دارم این است که در مدت پنج سال شهادت کمیل یک نفر به من سر نزد و موجب التیام دلتنگی ها و ناراحتی هایم نشد. من پس از شهادت کمیل به بسیاری از شهرها سفر کردم و به روایتگری یگان صابرین، شهدای آن و شهید کمیل پرداختم تا به نوبه خودم جبران خوبی های او را کرده باشم . انتظار داشتم در این چند سال یک نفرحداقل از دلتنگی ها و نبود کمیل از من حالی می پرسید. وقتی مردی شهید می شود مادرش همسرش را دارد، خواهرانش شوهرانشان را دارند و خیلی ها کسی را دارند که به او تکیه کنند اما همسران شهید پس از شهادت همسرشان غریب ترین و تنها ترین فرد عالم هستند.

#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#مدافع_وطن
#سالگرد_شهادت


@bisimchi1
‍ متنی تقدیم_به همسرم شهید مصطفی کمیل صفری تبار
به مناسبت بیست ونهمین #سالروز_ولادت

سلام کمیل جان
چه بگویم که برای توصیف مهربانی ات واژه ها یاری نمی دهند!
عزیزم تو به دنیا آمدی و دنیای من شدی
ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی و روشنایی را به زندگی من به ارمغان آوردی
شاید خیلی ها با طعنه بگویند که من و تو فقط چندماه باهم زندگی کردیم ولی آنها چه میدانن که ما چه لحظات زیبایی را کنار هم داشتیم
که من از تو زندگی کردن را آموختم
تو کسی بودی که,زیباترین لحظه زندگیم را صرف با تو بودن کردم
بهترین خاطرات و لحظات را با هم داشتیم
از زمانی که به دنیای من پا گذاشتی من را زیر و رو کردی
به زندگی من رنگ و روح تازه بخشیدی
پس بدان که تو تنها بهانه نفس کشیدن منی به امید روز وصال دوباره
چه کسی گفته که سایه تو دیگر بر سر من نیست!؟در صورتی که همیشه و همه جا به من کمک کردی و ثابت کردی که تنهایم نگذاشتی و حواست به من هست
در تمام لحظه های سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهم بودی و هستی و میدانم همانطور که قول دادی خواهی بود
مهربانم, کمیل جانم بیست و نهمین سالروز ولادتت مبارک

#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#صابرین
#مدافعان_حریم_ولایت

ارسالی همسر شهید

@bisimchi1
آمدیم تا به گوش جهانیان برسانیم که ایستاده ایم و پا پس نمی کشیم
راه شهدایمان ادامه دارد

#شهید_مصطفی_کمیل_صفری_تبار
#مدافعان_وطن

@bisimchi1