bimeh24 | بیمه24
5.01K subscribers
11.9K photos
1.47K videos
132 files
9.9K links
پایگاه تحلیلی و خبری بیمه 24
شرایط تبلیغات؛ T.me/bimeh24T
ارتباط با مدیر کانال T.me/bimeh24pv

#کد_شامد_وزارت_ارشاد: 1-1-73099-61-4-1
Download Telegram
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《بیاد بستنی های سنتی خوشمزه مغازه مش ابراهیم 》

رحمت و مغفرت خداوند بر استاد شعر و شاعر معاصر شادروان مهدی اخوان ثالث که در یک قطعه شعر در توصیف سرمای بیش از حد یک روز زمستانی سروده اند : هوا بس ناجوانمردانه سرد است !

با اقتباس از استاد اخوان ثالث در روزهای بسیار گرم تابستان ۱۴۰۰ میتوان گفت : هوا بس ناجوانمردانه گرم است !

این روزهای گرم تابستان گاهی مرا به خاطرات دوران نوجوانی خودم روزهای تابستانی گرم شهر ییلاقی کوچکمان ، کیلان عزیز و محله زیبای ساران از توابع شهرستان دماوند می اندازد . خاطرات بسیار شیرین از حرفهای بزرگترها و هم سن و سالها،رفتارهای آدمها ، محیط سرسبز و زیبا ، محبت های بیاد ماندنی و هرگز فراموش نشدنی همشهری ها در شرایط مختلف به ذهنم خطور میکند و بقول نویسنده همشهری معزز آقای مهندس عمادی و عنوان خاطره انگیز کتاب در توضیف دوران کودکی ایشان در کیلان منم دلم برای "'آنروزها"' و حال و هوای دوران نو جوانی حسابی تنگ میشود . حیف و هزاران هزار دریغ که قدر اون روزها رو ندونستیم و زمان چه زود گذشت !!!

کیلان ( عزیز) در میان دره جمع آبرود قرار دارد ، رودخانه باغات و محلات را در سمت شرقی و غربی از هم تفکیک کرده . در گذشته همچون بسیاری از آبادی ها ، آب فراوان رودخانه جمابرود موجب رونق باغداری و تقسیم محلات و تجمع مغازه ها و مراکز عمومی بیشتر در نزدیکی رودخانه شده بود . دو محله آسیاب بالا و آسیاب پایین مرکز تجمع عصرگاهی مردان ، جوانان و فرهنگیان پرتعداد کیلانی بخصوص در فصل تابستان ، در جلوی محوطه قهوه خانه های این دو محله بود .

در آسیاب پایین محله شمس ها و مدارس ابتدایی پسرانه و دخترانه ، آسیاب دیزلی مرحوم احمدی مقابل بقالی بزرگ "'مش ابراهیم "' که دست کمی از سوپر مارکت های کنونی نداشت و مدرسه پسرانه در نزدیکی هم قرار داشتند . کمی پایین تر به سمت رودخانه ، حمام شمس ها و سپس در کنار رودخانه به سمت جنوب و محله ساران ،کوچه پاباغ که ابتدای کوچه قهوه خانه و مغازه عمو غفور واقع بود . مقابل قهوه خانه ، چشمه ای بزرگ با آب بسیار خنک که اسم خاص محلی هم داشت ، در زیر باغ مرحوم مسلمی وجود داشت که عمو غفور نوشابه های شیشه ای کانادادرای نارنجی رنگ و پپسی کولاهای مشکی و دوغ آبعلی را در آب چشمه می انداخت تا برای نوشیدن خنک شوند . در دهه ۴۰ و ۵۰ اوج رشد تعداد فرهنگیان ، کارمندان و ارتشیان شهر کیلان بود که تعداد زیادی از آنها و سایر جوانها عصرگاهان تابستان در داخل و جلوی قهوه خانه عمو غفور تا دیر وقت دور هم جمع می شدند و گپ و گفت و خنده و شادی داشتند ، حتی از جوانان محله آسیاب بالا هم عصر ها خیلی ها به سمت آسیاب پایین می آمدند . قهوه خانه عمو غفور نقش [ کافه نادری ] تهران خیابان استانبول سابق در شهر کوچک ما را داشت .

انگار میدون کارخونه برق ، محله آسیاب پایین و شمس ها ، کوچه پا باغ #نماد گذر سبک زندگی سنتی به مدرنیته در شهر کوچک کیلان عزیز ما در دهه های ۳۰ -۴۰- ۵۰ بودند .

اما در میان همه این مکانها ، مغازه بقالی "' مش ابراهیم "' همچون یک برند معروف از( شیر مرغ تا جان آدمیزاد ) را برای خرید مشتریان داشت .مش ابراهیم یک کاسب پرتلاش که جنب و‌جوش بالایی داشت، بود . تلاش آن مرحوم بعنوان یک کاسب پرانرژی ، خوش برخورد ، اجتماعی واقعا تحسین برانگیز بود .

دانش آموزان دختر و پسر مدارس نزدیک مغازه اش و مشتریان حمام شمس ها که صبح ها نوبت استفاده بانوان و عصرها آقایون بود هم مشتریان ثابت مغازه مش ابراهیم خدا بیامرز بودند .

اما بستنی های خوشمزه سنتی پر خامه نونی مغازه مش ابراهیم در عصرهای تابستان مشتریان خاص و برند خودش را داشت .

از درگاه خداوند متعال مغفرت الهی ارواح همه سفر کنندگان به دیار باقی را مسئلت و ان شاالله که همگی قرین رحمت یزدان پاک هستند،خصوصا کاسب خوش اخلاق ، مردمدار و پرتلاش شهر زیبای ما یعنی مش ابراهیم که به اتفاق شادروان محمود فرجی عزیز که از بهترین انسانهای شهرمان بود از خرید کالاها برای مغازه برمیگشتند در یک تصادف هر دو فوت کردند . یاد این عزیزان همواره در ذهنم باقی و گرامیست .

خاطرات زیبای شهر کوچک ما ، قطعا از ذهن همه هم سن و سالها و بزرگتر ها هرگز فراموش نخواهند شد . بعلت مسافرتهای شغلی و خانوادگی در اکثر نقاط ایران و در تهران انواع بستنی را زیاد خورده ام ، اما هرگز هیچکدام آنها عطر و خوشمزگی بستنی های مغازه ، مش ابراهیم خوش اخلاق و با مرام را نداشتند و ندارند . ای کاش از همه آن مناظر ، آدمهای دوست داشتنی و خاطرات گذشته فیلم در دسترس داشتیم تا گاهی ، صوتی و تصویری به مرور آنروزها با کمک صنعت فیلم و سینما میرفتیم .

باز ارسال : مرداد ۱۴۰۱

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《بیاد بستنی های سنتی خوشمزه مغازه مش ابراهیم 》

رحمت و مغفرت خداوند بر استاد شعر و شاعر معاصر شادروان مهدی اخوان ثالث که در یک قطعه شعر در توصیف سرمای بیش از حد یک روز زمستانی سروده اند : هوا بس ناجوانمردانه سرد است !

با اقتباس از استاد اخوان ثالث در روزهای بسیار گرم تابستان ۱۴۰۰ میتوان گفت : هوا بس ناجوانمردانه گرم است !

این روزهای گرم تابستان گاهی مرا به خاطرات دوران نوجوانی خودم روزهای تابستانی گرم شهر ییلاقی کوچکمان ، کیلان عزیز و محله زیبای ساران از توابع شهرستان دماوند می اندازد . خاطرات بسیار شیرین از حرفهای بزرگترها و هم سن و سالها،رفتارهای آدمها ، محیط سرسبز و زیبا ، محبت های بیاد ماندنی و هرگز فراموش نشدنی همشهری ها در شرایط مختلف به ذهنم خطور میکند و بقول نویسنده همشهری معزز آقای مهندس عمادی و عنوان خاطره انگیز کتاب در توضیف دوران کودکی ایشان در کیلان منم دلم برای "'آنروزها"' و حال و هوای دوران نو جوانی حسابی تنگ میشود . حیف و هزاران هزار دریغ که قدر اون روزها رو ندونستیم و زمان چه زود گذشت !!!

کیلان ( عزیز) در میان دره ،بخش جمع آبرود قرار دارد ، رودخانه باغات و محلات را به دو سمت شرقی و غربی از هم تفکیک کرده است . در گذشته همچون بسیاری از  آبادی ها ، آب فراوان رودخانه جمابرود موجب رونق باغداری و تقسیم محلات و تجمع مغازه ها و مراکز عمومی بیشتر در نزدیکی رودخانه شده بود . دو محله آسیاب بالا و آسیاب پایین مرکز تجمع عصرگاهی مردان ، جوانان و فرهنگیان پرتعداد کیلانی بخصوص در فصل تابستان ، در جلوی محوطه قهوه خانه های این دو محله بود .

در آسیاب پایین محله شمس ها و مدارس ابتدایی پسرانه و دخترانه ، آسیاب موتوری مرحوم احمدی مقابل بقالی بزرگ "'مش ابراهیم "' که دست کمی از سوپر مارکت های کنونی نداشت و مدرسه پسرانه در نزدیکی هم قرار داشتند . کمی پایین تر به سمت چپ رودخانه ، حمام شمس ها و سپس در کنار رودخانه به سمت جنوب و محله ساران ،کوچه پا باغ که ابتدای کوچه قهوه خانه و مغازه عمو غفور واقع بود . مقابل قهوه خانه ، چشمه ای بزرگ با آب بسیار خنک که اسم خاص محلی هم داشت ، در زیر باغ مرحوم مسلمی وجود داشت که عمو غفور نوشابه های شیشه ای کانادا درای نارنجی رنگ و پپسی کولاهای مشکی و دوغ آبعلی را در آب چشمه می انداخت  تا برای نوشیدن خنک شوند . در دهه ۴۰ و ۵۰ اوج رشد تعداد فرهنگیان ، کارمندان و ارتشیان شهر کیلان بود که تعداد زیادی از آنها و سایر جوانها عصرگاهان تابستان در داخل و جلوی قهوه خانه عمو غفور تا دیر وقت دور هم جمع می شدند و گپ و گفت و خنده و شادی داشتند ، حتی از جوانان محله آسیاب بالا هم عصر ها خیلی ها به سمت آسیاب پایین می آمدند . قهوه خانه عمو غفور نقش [ کافه نادری ] تهران خیابان استانبول سابق در شهر کوچک ما را داشت .

انگار میدون کارخونه برق ، محله آسیاب پایین و شمس ها ، کوچه پا باغ #نماد گذر سبک زندگی سنتی به مدرنیته در شهر کوچک کیلان عزیز ما در دهه های ۳۰ -۴۰- ۵۰ بودند .

اما در میان همه این مکانها ، مغازه بقالی "' مش ابراهیم "' همچون یک برند معروف از( شیر مرغ تا جان آدمیزاد ) را برای خرید مشتریان عرضه داشت  .مش ابراهیم یک کاسب پرتلاش با جنب و‌جوش بالایی بود . تلاش آن مرحوم بعنوان یک کاسب پرانرژی ، خوش برخورد ، اجتماعی واقعا تحسین برانگیز بود .

دانش آموزان دختر و پسر مدارس نزدیک مغازه اش و مشتریان حمام شمس ها که صبح ها نوبت استفاده بانوان و عصرها آقایون بود هم مشتریان  ثابت مغازه مش ابراهیم خدا بیامرز بودند .

اما بستنی های خوشمزه سنتی پر خامه نونی مغازه مش ابراهیم در عصرهای تابستان مشتریان خاص و برند خودش را داشت .

از درگاه خداوند متعال مغفرت الهی ارواح همه سفر کنندگان به دیار باقی را مسئلت و ان شاالله که همگی قرین رحمت یزدان پاک هستند،خصوصا کاسب خوش اخلاق ، مردمدار و پرتلاش شهر زیبای ما یعنی مش ابراهیم که به اتفاق شادروان محمود فرجی عزیز که از بهترین انسانهای شهرمان بود از خرید کالاها برای مغازه برمیگشتند در یک تصادف هر دو فوت کردند . یاد این عزیزان همواره در ذهنم باقی و گرامیست .

خاطرات زیبای شهر کوچک ما ، قطعا از ذهن همه هم سن و سالها و بزرگتر ها هرگز فراموش نخواهند شد . بعلت مسافرتهای شغلی و خانوادگی در اکثر نقاط ایران و در تهران انواع بستنی را زیاد خورده ام ، اما هرگز هیچکدام آنها عطر گلاب و خوشمزگی بستنی های مغازه ، مش ابراهیم خوش اخلاق و با مرام را نداشتند و ندارند . ای کاش از همه آن مناظر ، آدمهای دوست داشتنی و خاطرات گذشته فیلم در دسترس داشتیم تا گاهی ، صوتی و تصویری به مرور آنروزها با کمک صنعت فیلم و سینما میرفتیم  .

باز ارسال : تیر ۱۴۰۲
باز ارسال : تیر ۱۴۰۳

حمید رضا حاجی اشرفی