bimeh24 | بیمه24
5.01K subscribers
12K photos
1.48K videos
132 files
9.94K links
پایگاه تحلیلی و خبری بیمه 24
شرایط تبلیغات؛ T.me/bimeh24T
ارتباط با مدیر کانال T.me/bimeh24pv

#کد_شامد_وزارت_ارشاد: 1-1-73099-61-4-1
Download Telegram
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

🖍📕 دلنوشته

《 از من چرا رنجیده ای ؟! 》

آدمها گاهی با هم خیلی فرق دارند ، از خیلی لحاظ ، گاهی فرق یک آدم تا آدم دیگه از نظر طرز فکر کردن ، تیپ شخصیتی ، گذشت ، فداکاری و ... از زمین هست تا آسمون ! در اینکه تربیت ، رفتار های خانوادگی، محیط اجتماعی و همنشینی در اجتماع با دوستان بر شکل گیری نگرش ، منش ، گویش انسانها تاثیر دارند شکی نیست . حاج محمد آقا ، کاسب پولدار بازار بزرگ بود . یک دختر و سه پسر داشت . دخترش ، فرزند بزرگش بود و سه پسر که دو تا بزرگترها بازاری بودند و پسر کوچک حاجی ، رفت دنبال تحصیل و درس فنی خوند و پدرش هم زمان ازدواجش براش یک مغازه بیرون بازار خریده بود و کارهای فنی انجام می داد و زندگی میکرد . دو تا پسر دوقلو خداوند بهش داده بود و چند ماه پیش از پدرش در یک تصادف فوت کرد .

موقع تقسیم اموال پدری ، دختر بزرگ حاجی ، به دو برادرش گفت : شما خدا رو شکر پولدار هستین ، منم معلم هستم و همسرم هم وضع مالیش خوبه ، به دو پسر یتیم برادرمون ،ارث پدری رو بدیم بذار مثل ما که طعم یتیمی مادر رو چشیدیم ، اینا علاوه بر یتیمی ، طعم، تنگدستی و هزینه اجاره خونه مستاجری رو نکشن !
دو برادر به بهانه خرید مغازه توسط مرحوم پدرشون برای برادر فوت شده از دادن سهم ارث اون مرحوم خودداری و چون نمیخواستن جلوی مردم زیاد ضایع نکنن ، فقط مقداری پول نقد به همسر مرحوم برادرشون بعنوان کمک‌ دادند و به همین مقدار ،بسنده کردند .

عمه خانم اما سهم ارث خودش رو با بچه های برادرش مساوی تقسیم کرد . براشون یک آپارتمان خرید تا مستاجر نباشند و مرتب بهشون سر می زد و کمک می کرد . خودش سه پسر داشت ، بعلت پولدار بودن پدرشون و زندگی مرفه ای که داشتن ،آدمهای مغرور بودن ، درست بر عکس پدر و مادرشون !

اینا هم توی کار املاک و تجارت بودند . نگاه به شدت طبقاتی و از بالا به پایین به آدمهای دارای بنیه مالی ضعیف تر از خودشون داشتن . !!!

دو قلوها بزرگ شدند . تحصیل کردند ، یکیشون به همراه مادرش مهاجرت کرد و یکیشون که استخدام یک سازمان باتفاق همسرش بود ، در هر مناسبت به دیدار عمه و شوهر عمه می رفت. به یاد کمک های اونها در کودکی و جوانی ، براشون کادو می برد ، آدم کم حرف ، مودب و ساکتی بود . میدونستن که کارمند کدوم سازمان هست اما از موقعیتش در محیط کارش بطور دقیق خبر نداشتن !

برای یک عید دیدنی اومده بودن دیدار عمه ، خیلی از فامیل ها اونجا بودن ، دو عموشون هم اونجا بودن و اولین بار بعد از کودکی اونها رو دید . !!!

پسر بزرگه عمه ، وسط حرفهاش در جمع مهمونا ، در تعریف از مزایای کار شخصی و شرکتی و مذمت استخدام سخنان بسیطی گفت و جلوی جمع رو به پسر دایی که یتیم و در وضعیت سخت اما آبرومندانه بزرگ شده بود ، گفت : بیا پیش خودم استخدام بشو و حقوق بیشتر میدم تا آدم جلوی مردم بتونه بگه فامیل مایی و کم نیاره!

یکباره ،سکوت سنگینی بر محیط خونه حاکم شد ، بعد از چند دقیقه ، آقا امیر و همسرش خداحافظی کردند و رفتند . حرف خوبی در حضور جمع نزده بود . بعد از رفتنشون ، عمه و همسرش جلوی بقیه ، حسابی از خجالت پسر بزرگشون در اومدن . تلفن زدند و از آقا امیر و همسرش عذرخواهی کردند . بعد از اون روز بیشتر دیگه تلفنی احوال عمه رو می پرسیدن ، دو تا عمو ،انگار تازه فهمیدن چه اشتباهی در حق فرزندان برادر مرحومشون کرده اند ، از طریق عمه ،پیغام دادند ، حاضرند اشتباه گذشته را جبران کنند ، پاسخ شنیدند ؛ دیگر این زمان نیازی به کمک نداریم . !!!!!

عمه خانم ، یک بار به آقا امیر تلفن کرد و ازش پرسید : دیگه چرا نمیای : نکنه از منم رنجیده ای !؟

جواب داد : عمه جان ، ما تا ابد مدیون محبت هات که برامون هم پدر ،هم پدر بزرگ ، هم عمو و هم عمه بودی هستیم . دستت رو می بوسم . هیچوقت نه از شما و نه از پسر عمه ناراحت نیستم ، مثل برادر بزرگم برام می مونه !!!!!

عمه بهش گفت : همون بی معرفت یک کارش توی اداره شما گیر کرده ، خجالت کشید بهت بگه ، براش سفارش می کنی !؟ . گفت چشم ، فردا بره آدرس ... پیش آقای ... تا کارش زودتر انجام بشه . !!!!! فرداش رفت ، کاری که ماهها انجام نشده بود ، زود تموم شد .پسر عمه به مادرش گفته بود : امیر خیلی اونجا آدم مهمه ،خیلی تحویلش می گیرن ! چرا انقدر این آدم خاکی و بی ادعاست که من اون اشتباه بزرگ رو کردم !؟

عمه خانم فوت کرد .توی مراسم ختمش ، جمعیتی کثیری از دوستان ، همکاران امیر اومدن و دسته گل ها و بنرها و ... ، آقا امیر بی ادعا ، باعث آبروداری و افتخار کسانی شد که حتی در موردش اطلاعات کافی نداشتند . موقع خداحافظی آقا امیر ، رفت پیشش تا معذرت بخواد ؛ امیر بوسیدش و گفت : من تا ابد مدیون محبت های عمه و پدر بزرگوارت هستم . سلامت و موفق باشی ، خدا همیشه نگهدارت .

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《بیاد بستنی های سنتی خوشمزه مغازه مش ابراهیم 》

رحمت و مغفرت خداوند بر استاد شعر و شاعر معاصر شادروان مهدی اخوان ثالث که در یک قطعه شعر در توصیف سرمای بیش از حد یک روز زمستانی سروده اند : هوا بس ناجوانمردانه سرد است !

با اقتباس از استاد اخوان ثالث در روزهای بسیار گرم تابستان ۱۴۰۰ میتوان گفت : هوا بس ناجوانمردانه گرم است !

این روزهای گرم تابستان گاهی مرا به خاطرات دوران نوجوانی خودم روزهای تابستانی گرم شهر ییلاقی کوچکمان ، کیلان عزیز و محله زیبای ساران از توابع شهرستان دماوند می اندازد . خاطرات بسیار شیرین از حرفهای بزرگترها و هم سن و سالها،رفتارهای آدمها ، محیط سرسبز و زیبا ، محبت های بیاد ماندنی و هرگز فراموش نشدنی همشهری ها در شرایط مختلف به ذهنم خطور میکند و بقول نویسنده همشهری معزز آقای مهندس عمادی و عنوان خاطره انگیز کتاب در توضیف دوران کودکی ایشان در کیلان منم دلم برای "'آنروزها"' و حال و هوای دوران نو جوانی حسابی تنگ میشود . حیف و هزاران هزار دریغ که قدر اون روزها رو ندونستیم و زمان چه زود گذشت !!!

کیلان ( عزیز) در میان دره جمع آبرود قرار دارد ، رودخانه باغات و محلات را در سمت شرقی و غربی از هم تفکیک کرده . در گذشته همچون بسیاری از آبادی ها ، آب فراوان رودخانه جمابرود موجب رونق باغداری و تقسیم محلات و تجمع مغازه ها و مراکز عمومی بیشتر در نزدیکی رودخانه شده بود . دو محله آسیاب بالا و آسیاب پایین مرکز تجمع عصرگاهی مردان ، جوانان و فرهنگیان پرتعداد کیلانی بخصوص در فصل تابستان ، در جلوی محوطه قهوه خانه های این دو محله بود .

در آسیاب پایین محله شمس ها و مدارس ابتدایی پسرانه و دخترانه ، آسیاب دیزلی مرحوم احمدی مقابل بقالی بزرگ "'مش ابراهیم "' که دست کمی از سوپر مارکت های کنونی نداشت و مدرسه پسرانه در نزدیکی هم قرار داشتند . کمی پایین تر به سمت رودخانه ، حمام شمس ها و سپس در کنار رودخانه به سمت جنوب و محله ساران ،کوچه پاباغ که ابتدای کوچه قهوه خانه و مغازه عمو غفور واقع بود . مقابل قهوه خانه ، چشمه ای بزرگ با آب بسیار خنک که اسم خاص محلی هم داشت ، در زیر باغ مرحوم مسلمی وجود داشت که عمو غفور نوشابه های شیشه ای کانادادرای نارنجی رنگ و پپسی کولاهای مشکی و دوغ آبعلی را در آب چشمه می انداخت تا برای نوشیدن خنک شوند . در دهه ۴۰ و ۵۰ اوج رشد تعداد فرهنگیان ، کارمندان و ارتشیان شهر کیلان بود که تعداد زیادی از آنها و سایر جوانها عصرگاهان تابستان در داخل و جلوی قهوه خانه عمو غفور تا دیر وقت دور هم جمع می شدند و گپ و گفت و خنده و شادی داشتند ، حتی از جوانان محله آسیاب بالا هم عصر ها خیلی ها به سمت آسیاب پایین می آمدند . قهوه خانه عمو غفور نقش [ کافه نادری ] تهران خیابان استانبول سابق در شهر کوچک ما را داشت .

انگار میدون کارخونه برق ، محله آسیاب پایین و شمس ها ، کوچه پا باغ #نماد گذر سبک زندگی سنتی به مدرنیته در شهر کوچک کیلان عزیز ما در دهه های ۳۰ -۴۰- ۵۰ بودند .

اما در میان همه این مکانها ، مغازه بقالی "' مش ابراهیم "' همچون یک برند معروف از( شیر مرغ تا جان آدمیزاد ) را برای خرید مشتریان داشت .مش ابراهیم یک کاسب پرتلاش که جنب و‌جوش بالایی داشت، بود . تلاش آن مرحوم بعنوان یک کاسب پرانرژی ، خوش برخورد ، اجتماعی واقعا تحسین برانگیز بود .

دانش آموزان دختر و پسر مدارس نزدیک مغازه اش و مشتریان حمام شمس ها که صبح ها نوبت استفاده بانوان و عصرها آقایون بود هم مشتریان ثابت مغازه مش ابراهیم خدا بیامرز بودند .

اما بستنی های خوشمزه سنتی پر خامه نونی مغازه مش ابراهیم در عصرهای تابستان مشتریان خاص و برند خودش را داشت .

از درگاه خداوند متعال مغفرت الهی ارواح همه سفر کنندگان به دیار باقی را مسئلت و ان شاالله که همگی قرین رحمت یزدان پاک هستند،خصوصا کاسب خوش اخلاق ، مردمدار و پرتلاش شهر زیبای ما یعنی مش ابراهیم که به اتفاق شادروان محمود فرجی عزیز که از بهترین انسانهای شهرمان بود از خرید کالاها برای مغازه برمیگشتند در یک تصادف هر دو فوت کردند . یاد این عزیزان همواره در ذهنم باقی و گرامیست .

خاطرات زیبای شهر کوچک ما ، قطعا از ذهن همه هم سن و سالها و بزرگتر ها هرگز فراموش نخواهند شد . بعلت مسافرتهای شغلی و خانوادگی در اکثر نقاط ایران و در تهران انواع بستنی را زیاد خورده ام ، اما هرگز هیچکدام آنها عطر و خوشمزگی بستنی های مغازه ، مش ابراهیم خوش اخلاق و با مرام را نداشتند و ندارند . ای کاش از همه آن مناظر ، آدمهای دوست داشتنی و خاطرات گذشته فیلم در دسترس داشتیم تا گاهی ، صوتی و تصویری به مرور آنروزها با کمک صنعت فیلم و سینما میرفتیم .

باز ارسال : مرداد ۱۴۰۱

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《یادی از شادروان استاد امیری فیروزکوهی》

یکی از وظایف فرهنگی - اجتماعی هر یک از آنانی که توانایی قلمفرسایی و مستند سازی زندگی و خدمات پیشکسوتان معرفی بانوان و مردان عرصه هنر ، زبان و ادبیات فارسی، کارآفرینان ، ارائه کنندگان خدمات ممتاز انساندوستانه ، مراجع اجتماعی شهر و دیار خودشان و یا در سطح ملی می باشد . مسئولیت اجتماعی نویسندگان در حوزه فرهنگی- اجتماعی ایجاب میکند تا نسبت به آشنا ساختن این بزرگمنشان ، چه آنان که به دیار باقی و دیدار معبود شتافته اند و چه آنانی که خوشبختانه در قید حیاتند و ضروریست از خدمات فرهنگی و نیکی های آنان برای هموطنان ، بنویسیم تا الگویی اصیل برای جوانان وطن و همگان گردند .

بدنبال نوشتن چند دلنوشته که به مناسبت یادبود و یادآوری خدمات ارزنده برخی همشهریان و هموطنان در شرق استان تهران بیادگار به رشته تحریر درآوردم ، بیاد انجام وظیفه جهت قدردانی و یادبود از یکی از مفاخر دیگر شهرستانهای دماوند و فیروزکوه یعنی، استاد مبرز و فرهیخته زبان و ادبیات فارسی ، شاعر گرانقدر استاد امیری فیروزکوهی افتادم .

شادروان استاد امیری فیروزکوهی در سال ۱۲۸۹ در روستای فرح آباد سیمین دشت فیروزکوه بدنیا آمد و در سال ۱۳۶۳ در تهران فوت نمودند و مقبره ایشان در صحن امامزاده طاهر شهر ری واقع است .

استاد امیری فیروزکوهی به سبک صائب تبریزی که در واقع به سبک هندی شعر می سرودند . ایشان کارمند سازمان ثبت اسناد و املاک کشور و به مدت ده سال نیز سردفتر یکی از دفاتر اسناد رسمی در حوالی میدان ژاله سابق بودند . استاد امیری بیشترین اوقات خودشان در بهار و تابستان را در باغات خویش واقع در سیمین دشت می گذرانیدند . از سال ۱۳۵۰ به مدت چند سال در مقطع لیسانس دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه تهران تدریس مینمودند .
با انجمن ادبی ایران ، فرهنگستان زبان فارسی ، انجمن ادبی حکیم نظامی همکاری داشتند . با شادروان حبیب یغمایی ، بیضایی ، رهی معیری ، گلچین ، همدانی ،جلاالدین همایی دوستی نزدیکی داشتند . سه فرزند دختر و یک پسر داشتند که [ دیوان امیری فیروزکوهی ] با همت و‌تلاش دختر بزرگ ایشان ، سرکار خانم دکتر امیر بانو فیروزکوهی استاد دانشگاه تهران چاپ گردید .

نگارنده این دلنوشته با شادروان امیری فیروزکوهی به دلیل دوستی مرحوم پدرم شادروان احمد حاجی اشرفی با ایشان ، دو بار در معیت پدرم توفیق دیدار استاد شاعر همشهرستانی خویش در تهران را داشتم . در یکی از ملاقاتها که روز جمعه ای بود ، دوست دیگر پدرم شادروان شاعر شعر [ زاغ و روباه ] استاد حبیب یغمایی را توفیق یافتم تا از نزدیک ببینم . از حفظ بعد از چند سال گذر از دوران دبستان آن شعر را در محضر اساتید خواندم .

چند بیت از معروفترین اشعار استاد امیری فیروزکوهی را به رسم تجلیل و یادبود با هم میخوانیم :

من آن خزان زده مرغم که تا مرا نفس است .
گلم ز خار و خس و آشیانم از قفس است پسند عشق نظر باز حسن و زیبایی ست
مرا به جای غنا کیمیای استغناست
همین که نیست مرا حرص ملک و مال بس است
بپای خود نفسی از کنار همنفسان
مرو که فاصله هست و نیست یک نفس است
به هر که می نگری شکوه دارد از مردم
به حیرتم که چنین مردمی کدام کس است ؟ ......


چند ماه پس از فوت مرحوم پدرم ، تنها فرزند پسر شادروان استاد امیری فیروزکوهی در حین گذر از مسیر جاده ایوانکی - جاده فیروز کوه در گذر از کیلان شادروان مسعود امیری فیروز کوهی به قصد دیدار پدرم به درب منزل آنمرحوم در شهر کیلان ( عزیز ) میآیند و وقتی میشنوند که پدر چند ماه پیش فوت کرده است ، بسیار متاثر گشته و با گفتن اینکه : ای کاش زودتر به دیدنشان میآمدم ، خداحافظی نموده اند و رفته اند ...

یاد و نام بزرگان عرصه هنر ، شعرا ، نویسندگان ، کارآفرینان ، شهدای گرانقدر دفاع مقدس و همه و همه خدمتگزاران عاشق وطن در همه عرصه ها ، برایمان همواره تا هستیم گرامیست ......

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم‌ دیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

《 آیا پوریای ولی ، غلامرضا تختی ، پرویز دهداری را میشناسی آقای مربی؟! 》

در طی چند دهه اخیر، ورزش ایران به موفقیت های ارزشمندی در داخل و خارج از کشور در برخی از رشته ها دست یافته است . زمانیکه ورزشکاران در مسابقات موفق به کسب نتایج ارزشمند می شوند مردم پا به پای آنها خوشحال می شوند و تشویق می کنند و وقتی هم بخصوص در مقابل ورزشکاران خارجی شکست می‌خورند بازهم ، هموطنان به آنها دلداری داده و همچنان آز فرزندان ورزشکار وطن حمایت می کنند ، زیرا می دانند که چه زحماتی جوانان ورزشکار و مربیان آنها می کشند و حریفان هم هزینه های سنگین ، برنامه ریزیهای منظم و تلاشهایی مضاعف می کنند . صحنه ، صحنه رقابت های بر پایه آموزه های علمی و مطالعات دقیق و آنالیز دانش محور در پیش و حین برگزاری مسابقات است .دیگر زمان کسب پیروزیهای شانسی و اتفاقی در ورزش گذشته است .

ورزش در طول تاریخ بشری میعادگاه میدانهای جوانمردی ، دوستی ها و رقابت های سالم بین انسانها و ملت ها بوده و تلاش جامعه ورزشی دور ساختن ، ورزش از سیاست ، نژاد ، رنگ پوست و ویژگی‌های منفی در ذات آدمی بوده و هست . علت وجودی بازیهای المپیک ، بسط دوستیها و صلح در جهان است . نتایج و قهرمانی ها در بین ورزشکاران از اهمیت ثانی برخوردار است .

مطالعه روند تاریخی ورزش در ایران زمین ، حکایت از اخلاق و منش ورزشکاران ایرانی مبتنی بر فرهنگ عیاری و جوانمردی آنان در طول تاریخ پر از افتخار مام ایران دارد . ریشه اصلی پهلوانی در ایران به عیاری [ فتیان ] برمی گردد. فتیان از میان عیاران برخاستند و شیوه زندگی و ممارست آنان بر عزت نفس ،مردانگی ، عدالت محوری و راستگویی استوار بوده و این خصایص را در سرلوحه افکار و اعمال خود قرار می دادند .آنها در مقابل سپاهیان متجاوز خارجی می ایستادند و نسل های بعدی را با خصایل پسندیده و انسانی در این سرزمین تربیت می کردند .

پوریای ولی ؛ پهلوان محمود خوارزمی مشهور به پوریای ولی ، عارف ، شاعر و عیاری جوانمرد بود . کسی نتوانست پشت او را به زمین بزند . یکروز در مسجد پیرزنی برایش در شهری غریب پیش از مبارزه روز ّبعد ، نذری آورد و علت آنرا نذر شکست خوردن پوریای ولی در مقابل پسرش در کشتی فردا که شرط ازدواجش با دختر پادشاه که عاشق هم بودند را شنید و تصمیم گرفت در مقابل پسر پیرزن شکست بخورد تا او به آرزویش برسد .
یک بیت شعر از پوریای ولی :

تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی

جهان پهلوان غلامرضا تختی ؛ کشتی گیر پهلوان اول ایران ، پیشقراول کمک به زلزله زدگان بوئین زهرا و یاور درماندگان و نمونه عیاری محض در دوران خود و الگوی نسل های بعد در ورزش ایران .
الکساندر مدوید : وقتی اولین بار مقابل تختی کشتی گرفتم تازه فهمیدم یک حریف جوانمرد چه خصایصی دارد ؟
در مسابقات جهانی 1962 تولیدو آمریکا ، تختی وقتی متوجه می‌شود یک زانوی مدوید مجروح است ، به پای مجروح حریف همیشگی خودش حمله نمی کند ، فرصت طلبی نمی کند !!! و آن کشتی را می بازد ! مدوید بعدها می‌گوید : تا بر سر قبر تختی نرفتم باور نکردم که آن جوانمرد از این دنیا و بین ما رفته است !

پرویز دهداری ؛ دهداری ، سرمربی تیم ملی ایران تجلی معرفت ، مرام و انسانیت بود . او پرچمدار اخلاق در ورزش و مخالف نتیجه گرایی محض بود . وقتی بجای دستمزد دو سال ،باشگاه برایش یک خانه خرید ، آنرا به بازیکن کم بضاعت تازه داماد تیمش هدیه داد . در مقابل تیم ملی نپال حاضر به ده نفره شدن تیم شد اما حاضر نشد عیاری ، جوانمردی و بزرگمنشی ایرانیان فدای کسب نتیجه در قبال یک تیم ضعیف تر گردد . پرویز دهداری الگوی ورزشکاران و فوتبالیست های جوانمرد ایرانی همچون پوریای ولی ، غلامرضا تختی و دهها ورزشکار زن و مرد عیار ایرانی برای امروز و آینده این سرزمین است !

آقای مربی ، بعنوان یک علاقمند به ورزش فوتبال و تیم ملی کشورم ، برای تیم ملی ایران آرزوی موفقیت دارم . انتظار معجزه از این تیم در مقابل تیم های توانمندتر در جام جهانی پیش رو نیست . قطعا در تحت هر شرایط ، فوتبالیست های ایرانی بیشترین همت و غیرت ، هوش در بازیها را بعمل خواهند آورد ، لیکن نتیجه هر چه باشد ، آنها برای هموطنانشان عزیز خواهند بود . همه نیک می دانند ، این بازیها ، میعادگاهی برای بسط دوستی ها و فرصتی برای نشان دادن تمدن ، فرهنگ ، ادب ، جوانمردی و عیاری در ورزش ایران است و دیگر هیچ !

آقای مربی به سهم اندک خویش ، از شما و دستیاران شما بابت ماهها تلاش حرفه ای برای حصول موفقیت های فوتبال ملی ایران تشکر و زحمات شما در اذهان فوتبالدوستان ایران برای همیشه باقی خواهد ماند ... با آرزوی موفقیت های ارزشمند تیم ملی ایران در جام جهانی 2022 قطر

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 آنروز ها 》

انگار همین دیروز بود، دهه پنجاه خورشیدی ، در ایام نوجوانی شاهد شکل گیری یکی از فرهیخته ترین جامعه رو به رشد فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی در شرق پایتخت ، تهران بزرگ در شهرستان زیبای دماوند و در شهر #کیلان ( عزیز) بودم !!!

دره جمع آبرود که بخش مرکزی شهرستان دماوند نیز محسوب میشود از روستای وادان و محله کردر در شمال دره و پایین تر از شهر آبسرد شروع و در مرکزیت این دره که در کتب مختلف و نزد ایرانگردان #بهشت گمشده نامگذاری شده #شهر کیلان واقع شده که دره بسوی جنوب بعد از دوراهی روستای ورانه به سمت شمال شهر ایوانکی و استان سمنان امتداد می یابد .

از نیمه دوم دهه ۲۰ خورشیدی ، در کیلان که آنزمان مرکز دهستان جمع آبرود بود ، خیزش بزرگ #علم آموزی ، رشد سواد و دانش در بین جوانان این شهر آغاز گشت که در بین مناطق مختلف وطن عزیزمان ایران ، موج تحصیلی کم نظیری در نوع خود بود .

نقطه اوج این موج فرهنگی به سالهای دهه های ۴۰ و ۵۰ برمی گردد و تاکنون همچنان مشعل نهضت دانش پژوهی و فرهنگ گستری در نزد فرزندان کیلان(عزیز) و محله های آن فروزان ، درخشان و مستقر است .

دهه پنجاه خورشیدی ، دو دستگاه اتوبوس قدیمی بنز ساخت آلمان ،موتور جلو ، مسافرین شهر کیلان را از گاراژ تبریزیان واقع در خیابان سرچشمه تهران بسوی کیلان و ایستگاه آخر یعنی میدان کارخانه برق می بردند و در همین مسیر برمیگردانند .

گاهی تابستانها در ایام نوجوانی ، موقع بازگشت عصر جمعه ها به تهران با بسیاری از همشهریان که کارمند ، دانشجو ، کاسب و ساکن تهران بودند ، همسفر میشدم و تا تهران گفتگو می کردیم . چند بار در این سفرها جوانی بسیار مودب و‌ متین را دیدم که با تواضع فراوان با دیگران سخن می گوید . دوستان دیگر گفتند که ایشان دانشجو هستند .

در ذهن خود میگفتم ، اگر روزی به دانشگاه رفتم ،الگوی رفتاری خودم را این همشهری خود قرار میدهم .

سالها گذشت و در حدود ۳ دهه ،آن دوست فرهیخته دانشجو را دیگر ندیدم ،لیکن از طریق همشهریان جویای احوال ایشان بودم تا اینکه در جلسه دوم گفتگوی حضوری با بزرگان و شهروندان شریف کیلان ،پیرو تبیین مستمر روند پیگیری #پروژه مطالعات ریسکهای کارآفرینی در جوامع محلی در پایلوت مطالعاتی بخش جمابرود و شهر کیلان،فرهیختگان و نویسندگان عزیز شهرمان به ما افتخار حضور در مجتمع پذیرایی ریحون در محله کوهان را دادند ، آن دانشجوی متین و با مرام ،جناب آقای مهندس حسین #عمادی نویسنده کتاب [ آنروز ها ] از اولین مدعوین عزیزی بود که وارد سالن نشست مذکور شد و پس از گذشت بیش از ۳۰ سال بدون اینکه ایشان را در این فاصله دیده باشم بسوی ایشان رفتم و پس از روبوسی و خیر مقدم ، دیدم همان دانشجوی خوش برخورد دیروز ، امروز به یک نویسنده توانمند و بازنشسته ای پرتلاش با همان مرام و معرفت گذشته ها و رویه ( آنروزها ) که فرهنگ اصیل نهادینه ایشان با کوله باری از تجربه همچنان ،معلم اخلاق برای جوانان و همشهریان خویش است. !!!

کیلان عزیز ، نویسندگان و تعداد بسیار زیادی از تحصیل کردگان شاخص خادم وطن را به مام ایران زمین در چند دهه اخیر تربیت و تقدیم نموده که تعداد تحصیل کردگان این شهر کوچک به تعداد جمعیت آن رتبه اول کشوری را داراست . کتاب "' آنروزها "' به قلم شیوا و وزین حسین عمادی ، خاطرات شیرین دوران کودکی ، نوجوانی و جوانی نویسنده در این شهر و بیان خاطرات فراموش نشدنی انسانهایی که اینک دیگر در بین ما نیستند و آنانی که هنوز خوشبختانه حضور دارند، بهمراه معرفی فرهنگ غنی فولکلور و توصیف زندگی در محله های شهر در دوران گذشته را به زیبایی و سلیس ترین وجه ممکن با قلم ، به نقاشی کشیده ، بطوریکه خاطرات فراموش نشدنی کودکی نویسنده و هم سن و سالان او را زنده و با مهارتی خاص در اذهان خوانندگان به تصویر کشیده است .

همه دوستان و علاقمندان به فرهنگ و سنن زیبای چند دهه گذشته کشورمان را به خواندن کتاب "' آنروزها "' به قلم یکی از متواضع ترین شهروندان، شهر کیلان (عزیز) حسین عمادی دعوت مینمایم .


حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 آنروز ها 》

انگار همین دیروز بود، دهه پنجاه خورشیدی ، در ایام نوجوانی شاهد شکل گیری یکی از فرهیخته ترین جامعه رو به رشد فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی در شرق پایتخت ، تهران بزرگ در شهرستان زیبای دماوند و در شهر #کیلان ( عزیز) بودم !!!

دره جمع آبرود که بخش مرکزی شهرستان دماوند نیز محسوب میشود از روستای وادان و محله کردر در شمال دره و پایین تر از شهر آبسرد شروع و در مرکزیت این دره که در کتب مختلف و نزد ایرانگردان #بهشت گمشده نامگذاری شده #شهر کیلان واقع شده که دره بسوی جنوب بعد از دوراهی روستای ورانه به سمت شمال شهر ایوانکی و استان سمنان امتداد می یابد .

از نیمه دوم دهه ۲۰ خورشیدی ، در کیلان که آنزمان مرکز دهستان جمع آبرود بود ، خیزش بزرگ #علم آموزی ، رشد سواد و دانش در بین جوانان این شهر آغاز گشت که در بین مناطق مختلف وطن عزیزمان ایران ، موج تحصیلی کم نظیری در نوع خود بود .

نقطه اوج این موج فرهنگی به سالهای دهه های ۴۰ و ۵۰ برمی گردد و تاکنون همچنان مشعل نهضت دانش پژوهی و فرهنگ گستری در نزد فرزندان کیلان(عزیز) و محله های آن فروزان ، درخشان و مستقر است .

دهه پنجاه خورشیدی ، دو دستگاه اتوبوس قدیمی بنز ساخت آلمان ،موتور جلو ، مسافرین شهر کیلان را از گاراژ تبریزیان واقع در خیابان سرچشمه تهران بسوی کیلان و ایستگاه آخر یعنی میدان کارخانه برق می بردند و در همین مسیر برمیگردانند .

گاهی تابستانها در ایام نوجوانی ، موقع بازگشت عصر جمعه ها به تهران با بسیاری از همشهریان که کارمند ، دانشجو ، کاسب و ساکن تهران بودند ، همسفر میشدم و تا تهران گفتگو می کردیم . چند بار در این سفرها جوانی بسیار مودب و‌ متین را دیدم که با تواضع فراوان با دیگران سخن می گوید . دوستان دیگر گفتند که ایشان دانشجو هستند .

در ذهن خود میگفتم ، اگر روزی به دانشگاه رفتم ،الگوی رفتاری خودم را این همشهری خود قرار میدهم .

سالها گذشت و در حدود ۳ دهه ،آن دوست فرهیخته دانشجو را دیگر ندیدم ،لیکن از طریق همشهریان جویای احوال ایشان بودم تا اینکه در جلسه دوم گفتگوی حضوری با بزرگان و شهروندان شریف کیلان ،پیرو تبیین مستمر روند پیگیری #پروژه مطالعات ریسکهای کارآفرینی در جوامع محلی در پایلوت مطالعاتی بخش جمابرود و شهر کیلان،فرهیختگان و نویسندگان عزیز شهرمان به ما افتخار حضور در مجتمع پذیرایی ریحون در محله کوهان را دادند ، آن دانشجوی متین و با مرام ،جناب آقای مهندس حسین #عمادی نویسنده کتاب [ آنروز ها ] از اولین مدعوین عزیزی بود که وارد سالن نشست مذکور شد و پس از گذشت بیش از ۳۰ سال بدون اینکه ایشان را در این فاصله دیده باشم بسوی ایشان رفتم و پس از روبوسی و خیر مقدم ، دیدم همان دانشجوی خوش برخورد دیروز ، امروز به یک نویسنده توانمند و بازنشسته ای پرتلاش با همان مرام و معرفت گذشته ها و رویه ( آنروزها ) که فرهنگ اصیل نهادینه ایشان با کوله باری از تجربه همچنان ،معلم اخلاق برای جوانان و همشهریان خویش است. !!!

کیلان عزیز ، نویسندگان و تعداد بسیار زیادی از تحصیل کردگان شاخص خادم وطن را به مام ایران زمین در چند دهه اخیر تربیت و تقدیم نموده که تعداد تحصیل کردگان این شهر کوچک نسبت به تعداد جمعیت آن ، رتبه اول کشوری را داراست . کتاب "' آنروزها "' به قلم شیوا و وزین حسین عمادی ، خاطرات شیرین دوران کودکی ، نوجوانی و جوانی نویسنده در این شهر و بیان خاطرات فراموش نشدنی انسانهایی که اینک دیگر در بین ما نیستند و آنانی که هنوز خوشبختانه حضور دارند، بهمراه معرفی فرهنگ غنی فولکلور و توصیف زندگی در محله های شهر در دوران گذشته را به زیبایی و سلیس ترین وجه ممکن با قلم ، به نقاشی کشیده ، بطوریکه خاطرات فراموش نشدنی کودکی نویسنده و هم سن و سالان او را زنده و با مهارتی خاص در اذهان خوانندگان به تصویر کشیده است .

همه دوستان و علاقمندان به فرهنگ و سنن زیبای چند دهه گذشته کشورمان را به خواندن کتاب "' آنروزها "' به قلم یکی از متواضع ترین شهروندان، شهر کیلان (عزیز) حسین عمادی دعوت مینمایم .


حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《یادی از شادروان استاد امیری فیروزکوهی》

یکی از وظایف فرهنگی - اجتماعی هر یک از آنانی که توانایی قلمفرسایی و مستند سازی زندگی و خدمات پیشکسوتان معرفی بانوان و مردان عرصه هنر ، زبان و ادبیات فارسی، کارآفرینان ، ارائه کنندگان خدمات ممتاز انساندوستانه ، مراجع اجتماعی شهر و دیار خودشان و یا در سطح ملی می باشد . مسئولیت اجتماعی نویسندگان در حوزه فرهنگی- اجتماعی ایجاب میکند تا نسبت به آشنا ساختن این بزرگمنشان ، چه آنان که به دیار باقی و دیدار معبود شتافته اند و چه آنانی که خوشبختانه در قید حیاتند و ضروریست از خدمات فرهنگی و نیکی های آنان برای هموطنان ، بنویسیم تا الگویی اصیل برای جوانان وطن و همگان گردند .

بدنبال نوشتن چند دلنوشته که به مناسبت یادبود و یادآوری خدمات ارزنده برخی همشهریان و هموطنان در شرق استان تهران بیادگار به رشته تحریر درآوردم ، بیاد انجام وظیفه جهت قدردانی و یادبود از یکی از مفاخر دیگر شهرستانهای دماوند و فیروزکوه یعنی، استاد مبرز و فرهیخته زبان و ادبیات فارسی ، شاعر گرانقدر استاد امیری فیروزکوهی افتادم .

شادروان استاد امیری فیروزکوهی در سال ۱۲۸۹ در روستای فرح آباد سیمین دشت فیروزکوه بدنیا آمد و در سال ۱۳۶۳ در تهران فوت نمودند و مقبره ایشان در صحن امامزاده طاهر شهر ری واقع است .

استاد امیری فیروزکوهی به سبک صائب تبریزی که در واقع به سبک هندی شعر می سرودند . ایشان کارمند سازمان ثبت اسناد و املاک کشور و به مدت ده سال نیز سردفتر یکی از دفاتر اسناد رسمی در حوالی میدان ژاله سابق بودند . استاد امیری بیشترین اوقات خودشان در بهار و تابستان را در باغات خویش واقع در سیمین دشت می گذرانیدند . از سال ۱۳۵۰ به مدت چند سال در مقطع لیسانس دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه تهران تدریس مینمودند .
با انجمن ادبی ایران ، فرهنگستان زبان فارسی ، انجمن ادبی حکیم نظامی همکاری داشتند . با شادروان حبیب یغمایی ، بیضایی ، رهی معیری ، گلچین ، همدانی ،جلاالدین همایی دوستی نزدیکی داشتند . سه فرزند دختر و یک پسر داشتند که [ دیوان امیری فیروزکوهی ] با همت و‌تلاش دختر بزرگ ایشان ، سرکار خانم دکتر امیر بانو فیروزکوهی استاد دانشگاه تهران چاپ گردید .

نگارنده این دلنوشته با شادروان امیری فیروزکوهی به دلیل دوستی مرحوم پدرم شادروان احمد حاجی اشرفی با ایشان ، دو بار در معیت پدرم توفیق دیدار استاد شاعر همشهرستانی خویش در تهران را داشتم . در یکی از ملاقاتها که روز جمعه ای بود ، دوست دیگر پدرم شادروان شاعر شعر [ زاغ و روباه ] استاد حبیب یغمایی را توفیق یافتم تا از نزدیک ببینم . از حفظ بعد از چند سال گذر از دوران دبستان آن شعر را در محضر اساتید خواندم .

چند بیت از معروفترین اشعار استاد امیری فیروزکوهی را به رسم تجلیل و یادبود با هم میخوانیم :

من آن خزان زده مرغم که تا مرا نفس است .
گلم ز خار و خس و آشیانم از قفس است پسند عشق نظر باز حسن و زیبایی ست
مرا به جای غنا کیمیای استغناست
همین که نیست مرا حرص ملک و مال بس است
بپای خود نفسی از کنار همنفسان
مرو که فاصله هست و نیست یک نفس است
به هر که می نگری شکوه دارد از مردم
به حیرتم که چنین مردمی کدام کس است ؟ ......


چند ماه پس از فوت مرحوم پدرم ، تنها فرزند پسر شادروان استاد امیری فیروزکوهی در حین گذر از مسیر جاده ایوانکی - جاده فیروز کوه در گذر از کیلان شادروان مسعود امیری فیروز کوهی به قصد دیدار پدرم به درب منزل آنمرحوم در شهر کیلان ( عزیز ) میآیند و وقتی میشنوند که پدر چند ماه پیش فوت کرده است ، بسیار متاثر گشته و با گفتن اینکه : ای کاش زودتر به دیدنشان میآمدم ، خداحافظی نموده اند و رفته اند ...

یاد و نام بزرگان عرصه هنر ، شعرا ، نویسندگان ، کارآفرینان ، شهدای گرانقدر دفاع مقدس و همه و همه خدمتگزاران عاشق وطن در همه عرصه ها ، برایمان همواره تا هستیم گرامیست ......

حمید رضا حاجی اشرفی
Forwarded from H H.Ashrafi
#باهم مهربان باشیم وحقوق یکدیگر را رعایت کنیم

✏️📕 دلنوشته

《عمو علی ، دوست همه》

مردی لاغر اندام و قد بلند بود . همیشه سعی بر مرتب بودن لباس هایش داشت .دراکثر روزهای سال کت و شلوار می پوشید .اکثرا چهره ای متبسم داشت و بسیار مودب و متین با دیگران حرف میزد ،سعی می کرد که هرگز دلی را نشکند .در بین فامیل خودش از نظر درآمد و وضع زندگی متوسط محسوب می شد .اما او از اونهایی که در فامیلش ثروتمند بودند خیلی دست و دلباز تر بود .بعضی از اونایی که وضع مالیشان بعد از عمو‌ علی خوب شده بود به عمو‌علی فخر می فروختند و با نخوت باهاش برخورد میکردند ، ولی عمو علی برایش این چیزها اصلا مهم‌ نبود، اگر می شنید اونا گرفتاری دارند یا بیمار هستند به ملاقاتشون میرفت و اگر کمکی از دستش برمی آمد براشون بدون منت و یا کینه از برخوردهاشون انجام میداد و همین رفتارهاش باعث تغییر رفتار خیلی ها کم‌کم شد .
دوستانش یک شعار براش درست کرده بودند : عمو علی دوست همه !!!

همیشه می گفت : مگر از آدمهای دیگه طلبکار هستیم !؟ مردم گرفتاریهای زندگی خودشون رو دارن ،اگر برای
دیگران مرهم نیستیم ، حداقل نمک پاش هم نباشیم .اگر هر جوانی به هر علت به ما سلام نکرد یا هر کسی جواب سلام ما را نداد یا علاقه به ارتباط با ما به هر دلیل نداشت، کینه به دل نگیریم ،شاید مشکلی دارد که ما نمیدانیم ، هرگز خودمان را به کسی تحمیل نکنیم ، خداوند دوستانی که حس مشترک دارند را در مسیرمان قرار می دهد .اگر کسی به ما پرخاش کرد ، ما متقابلا پرخاش نکنیم با لبخند از آن فرد پرخاشگر در آن شرایط روحی با عذر خواهی دور شویم ،مطمئن باشید در درون فکر همه آدمها چیزی به اسم وجدان و ندای بیداری وجود دارد و بسیاری از افراد در مقابل این نوع تواضع از تندی رفتار خود پشیمان می شوند و در گفتار و رفتارشان تغییرات مثبت رخ می دهد . بدین ترتیب دوستی ها بیشتر می شود .

عمو علی قهرمان اخلاق این دلنوشته به گفته برادر زاده اش از اون داروخانه دارهای قدیمی معروف بود که خودش رو بازنشسته و داروخانه را اجاره داده بود تا به اصطلاح در خانه استراحت کند . اما آدمی نبود که بتواند ببیند که آشناها و بچه محل ها مشکل پیدا کردن دارو دارند و او بی تفاوت باشد .

در سالهای جنگ تحمیلی گاهی بعلت تحریم برخی از داروها نایاب می شد . بعضی از آشناها و فامیل ها نسخه هایی که پیدا نمیکردند رو می آوردند جلوی درب خانه به عمو علی می دادند و او از اینجا و اونجا می رفت برایشان پیدا می کرد و تحویل می داد ‌.

اگر در محله یا در بین فامیل و آشناها خانواده کم بضاعت ، پیرمرد یا پیرزن یا کودکی یتیمی بود که نیاز به مصرف دارو یا لوازم التحریر و یا کمک  مالی نیاز داشت ،برایشان میخرید و بهشون می داد و به اندازه توان مالی کمک می کرد . برای بیکاران فامیل کار پیدا می کرد و توصیه همیشه او به جوانان مهارت آموزی فنی و حرفه ای و راه اندازی کار مستقل بود .

عمو علی شدیدا به خواندن کتاب علاقه داشت و کتابهای با مضامین اجتماعی ، تاریخی ، دینی ،فرهنگی ، شعر را دوست داشت .

چند تا دوست صمیمی هم سن و سال داشت که سه نفرشان پزشک بودند و  گاهی با هم به سفر میرفتند و روزها در پارک قدم می زدند و گفتگو می کردند .
گاهی اگر بیماری از آشناها و یا اینکه آشنایی به او می گفت که بیماری در خانه هست که نیازمند و به معالجه نیاز دارد ، عمو علی به اتفاق یکی از دوستان پزشکش به خانه بیمار برای عیادت می رفتند و‌ در صورت نیاز به بستری شدن در بیمارستان ،شرایط معالجه را فراهم می کردند .

عمو علی با اسراف کردن و یا صرفه جویی افراطی در هزینه های زندگی به شدت مخالف بود با میانه روی رفتار می کرد . می گفت طوری زندگی کنیم طوری حرف بزنیم و طوری رفتار کنیم که همه کسانی که با ما در ارتباط هستند در کنارمان آرامش روحی و امنیت حریم داشته باشند و حاشیه ای امن باشیم نه دردسرساز برای زندگی دیگران . از آدمهای تازه به دوران رسیده فخر فروش دوری میکرد ،میگفت :
اینها خودشون از رفتارشون اذیت می شوند، ولی نمی دانند و دیگران را نیز اذیت می کنند . عاشق آدمهای خوش اخلاق ، بی ریا و با صفا بود .به حضرت پیامبر اکرم و مولای متقیان علی (ع) ارادت خاصی داشت .اهل شعر و ادبیات بود و دنیا را《کاروانسرایی برای عبور موقت می دانست.》

برادر زاده اش که همکلاسیم بود می گفت : عمو علی سرانجام در ماه مبارک رمضان مقارن با فردای شهادت حضرت مولای متقیان علی(ع) از این دنیای خاکی رفت ، اما خاطرات و سبک زندگی بیاد مانده از او در ذهن فرزندانش و جوانان نزدیک به او هرگز از بین نرفته . در خاطرات بجا مانده برایشان عمو علی هنوز هم دوست همه هست !!!!!

🌸🌹خاطرات عمو علی مقارن ، با میلاد امام علی (ع) به یاد بود اندیشه و منش والای حضرت مولی و یکی از شاگردانش با قلم به تصویر کشیده شد.🌹🌸

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《سیزده بدر نماد فرهنگ والای زیست محیطی ایرانیان 》

بدون هیچ تردیدی ، تمامی اعیاد ، مراسمات ، سنن و پاسداشت آیینی جوامع مختلف بشری و حوزه های فرهنگی - تمدنی جوامع اقصی نقاط جهان ، ریشه در فرهنگ ملی و تحولات اجتماعی- اقتصادی - تاریخی ملل جهان دارد .

جشن ها و آیین های بشری بعنوان میراث فرهنگی قابل احترامند ،زیرا که میراث‌ تاریخی جوامع اند و دارای ریشه های معنوی - مادی خاص هر منطقه می باشند .

فلات بزرگ ایران زمین از نظر محدوده جغرافیایی در نیمکره شمالی و منطقه غرب آسیا و در خاورمیانه واقع شده . ایران از لحاظ میزان بارش سالیانه در زمره کشورهای نیمه خشک و میزان بارش باران و برف پایین تر از حد میانگین بسیاری از مناطق جهان قرار دارد . متاسفانه ، رژیم بارندگی و توزیع پراکندگی بارش نیز در محدوده داخل سرزمینی نیز نامتقارن است.

بهمین علت بطور ادواری در اکثر مناطق با خشکسالی و یا ترسالی مواجه ایم و گاها بارش های سنگین باران و برف و سیل زدگی شهرها و روستاها و ریسک سرما زدگی درختان و رخداد خسارتهای مالی و بدنی که مخاطرات طبیعی هستند در ایران بطور ادواری تجربه شده و می شوند .بهمین دلایل سبک زندگی انسان ایرانی با تغییرات آب و هوا در #طبیعت این فلات عجین است و منشا پیدایش جشن ها ، مراسمات و سنت های زیبای ایرانی با تغییر فصول و نوع فعالیت های عصر تمدن کشاورزی با هم گره خورده است .

آناهیتا ، الهه آب در ایران باستان برای پاسداشت و قدردانی از عنصر آب بعنوان یکی از نعمات خاص الهی ، جشن چهارشنبه سوری و گردهم آیی بدور آتش برای شکر گذاری از نعمات خداوند با افزایش میزان تابش انرژی گرمایشی خورشیدی که تحول گذر از فصل سرما به گرما و ورود به فصل کار و کوشش که نماد دگردیسی طبیعت در #عید نوروز است ، گاه شادمانی برای آغاز فصل فعالیت های کشاورزی و دامپروری ، تولید غذا و وداع با رخوت و عجز انسان در مقابل ننه سرما و تولید ثروت و سپس پاسداشت محیط زیست همگام با زراعت و کشاورزی در روز #سیزده بدر با رفتن خانواده ها بسوی دشت ها ، باغات ، مزارع و طبیعت خدا و سپری کردن ساعاتی از روز در دل طبیعت برای شکرگذاری و سلام انسان ایرانی به نمادهای زندگی؛ گل و گیاه ، درخت بعنوان قدردانی از نعمات پروردگار و تجدید میثاق با محیط زیست در معیشت عصر  کشاورزی و دامپروری در فلات بزرگ ایران و ساکنین این قسمت از نیمکره شمالی ،تمدن و فرهنگ خاص را متبلور نموده اند .

ایرانیان همگام با تحولات آب و هوایی و جریان کار در تابستان به جشن های تیرماه ( تیرگان) در اوج روزهای کار کشاورزی و دامپروری را به شکر گذاری مجدد از نعمات پروردگار متعال ( اهورا مزدا ) هنگام برداشت محصولات زراعی بخاطر بازده مطلوب تولیدات غذا و گرامیداشت تعاون و همدلی در جوامع روستایی گرامی می داشتند.سرانجام جشن #مهرگان را به دلیل پایان  دو فصل گرما و جمع آوری محصولات در فصل پاییز به شکر نعمات پرورگار و شادمانی از داشتن ذخیره غذا و آذوقه برای تداوم جریان زندگی در زمستان و گریز از قحطی برگزار می کردند.

هیچ یک از اعیاد و جشن های ایرانی در تاریخ باستان و دوره تاریخ اسلامی ، بدون وجود فلسفه و منطق و معیارهای اصولی نبوده و نیست ، پاسداشت برکات پروردگار ،نماد فرهنگ والای نیاکان ماست .ایرانیان سبک زندگی و مناسک شادی و جشن های خویش را با شرایط اقلیمی و آب و هوایی چهار فصل سرزمینشان منطبق و هماهنگ نموده بودند .

نیاکان ایرانی ،ضرورت قدرشناسی انسان از برکات الهی در فصل کار کشاورزی را با شادی عجین و فرصت آشتی طبیعت و حفظ گیاهان بعنوان منشا تولید غذا را برای آموزش کودکان و جوانان جهت درک رابطه متقابل انسان - طبیعت در فضای نشاط اجتماعی و در مراسمات جشن ها متجلی نموده اند.جشن هایی در زیباترین انواع نیایش ها !!!

آری ، انسان یکتاپرست ایرانی ، چه در دوران تاریخ باستان و چه در دوران تاریخ اسلامی ، همواره شکر گزار برکات مکتسبه از طبیعت ، قدردان نعمات اعطایی پروردگار متعال بوده و تحولات اقلیمی سالانه را جهت تنظیم شرایط زندگی اجتماعی - اقتصادی خویش قرار داده اند و این فرصت ها را به تعمیم تعاون و دوستی ها با جشن و شادمانی گذران کرده است .جهانبینی یکتاپرستی  و زندگی هدفمند نشانگر خردمندی فرهنگ ایرانیان است  .

درک والا از رابطه متقابل انسان - طبیعت باعث شد تا ایرانیان شاخص در علم و هنر و مهد پرورش دانشمندان ، عرفا ،شعرا ، نویسندگان و اندیشمندان نامی بشریت در منطقه غرب قاره کهن آسیا گردد .

🍀 🌹 سیزده بدر جشن دوستی ها و حفاظت از محیط زیست بر همه هموطنان با فرهنگ و فرهیخته مبارک باد .جشن سیزده بدر می تواند به فرصتی طلایی جهت ترویج معرفت انسان ایرانی توحید باور در حفاظت از محیط زیست و اندیشه های آبادگر در اذهان جهانیان ترسیم گردد .

حمید رضا حاجی اشرفی
#باهم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《بیاد بستنی های سنتی خوشمزه مغازه مش ابراهیم 》

رحمت و مغفرت خداوند بر استاد شعر و شاعر معاصر شادروان مهدی اخوان ثالث که در یک قطعه شعر در توصیف سرمای بیش از حد یک روز زمستانی سروده اند : هوا بس ناجوانمردانه سرد است !

با اقتباس از استاد اخوان ثالث در روزهای بسیار گرم تابستان ۱۴۰۰ میتوان گفت : هوا بس ناجوانمردانه گرم است !

این روزهای گرم تابستان گاهی مرا به خاطرات دوران نوجوانی خودم روزهای تابستانی گرم شهر ییلاقی کوچکمان ، کیلان عزیز و محله زیبای ساران از توابع شهرستان دماوند می اندازد . خاطرات بسیار شیرین از حرفهای بزرگترها و هم سن و سالها،رفتارهای آدمها ، محیط سرسبز و زیبا ، محبت های بیاد ماندنی و هرگز فراموش نشدنی همشهری ها در شرایط مختلف به ذهنم خطور میکند و بقول نویسنده همشهری معزز آقای مهندس عمادی و عنوان خاطره انگیز کتاب در توضیف دوران کودکی ایشان در کیلان منم دلم برای "'آنروزها"' و حال و هوای دوران نو جوانی حسابی تنگ میشود . حیف و هزاران هزار دریغ که قدر اون روزها رو ندونستیم و زمان چه زود گذشت !!!

کیلان ( عزیز) در میان دره ،بخش جمع آبرود قرار دارد ، رودخانه باغات و محلات را به دو سمت شرقی و غربی از هم تفکیک کرده است . در گذشته همچون بسیاری از  آبادی ها ، آب فراوان رودخانه جمابرود موجب رونق باغداری و تقسیم محلات و تجمع مغازه ها و مراکز عمومی بیشتر در نزدیکی رودخانه شده بود . دو محله آسیاب بالا و آسیاب پایین مرکز تجمع عصرگاهی مردان ، جوانان و فرهنگیان پرتعداد کیلانی بخصوص در فصل تابستان ، در جلوی محوطه قهوه خانه های این دو محله بود .

در آسیاب پایین محله شمس ها و مدارس ابتدایی پسرانه و دخترانه ، آسیاب موتوری مرحوم احمدی مقابل بقالی بزرگ "'مش ابراهیم "' که دست کمی از سوپر مارکت های کنونی نداشت و مدرسه پسرانه در نزدیکی هم قرار داشتند . کمی پایین تر به سمت چپ رودخانه ، حمام شمس ها و سپس در کنار رودخانه به سمت جنوب و محله ساران ،کوچه پا باغ که ابتدای کوچه قهوه خانه و مغازه عمو غفور واقع بود . مقابل قهوه خانه ، چشمه ای بزرگ با آب بسیار خنک که اسم خاص محلی هم داشت ، در زیر باغ مرحوم مسلمی وجود داشت که عمو غفور نوشابه های شیشه ای کانادا درای نارنجی رنگ و پپسی کولاهای مشکی و دوغ آبعلی را در آب چشمه می انداخت  تا برای نوشیدن خنک شوند . در دهه ۴۰ و ۵۰ اوج رشد تعداد فرهنگیان ، کارمندان و ارتشیان شهر کیلان بود که تعداد زیادی از آنها و سایر جوانها عصرگاهان تابستان در داخل و جلوی قهوه خانه عمو غفور تا دیر وقت دور هم جمع می شدند و گپ و گفت و خنده و شادی داشتند ، حتی از جوانان محله آسیاب بالا هم عصر ها خیلی ها به سمت آسیاب پایین می آمدند . قهوه خانه عمو غفور نقش [ کافه نادری ] تهران خیابان استانبول سابق در شهر کوچک ما را داشت .

انگار میدون کارخونه برق ، محله آسیاب پایین و شمس ها ، کوچه پا باغ #نماد گذر سبک زندگی سنتی به مدرنیته در شهر کوچک کیلان عزیز ما در دهه های ۳۰ -۴۰- ۵۰ بودند .

اما در میان همه این مکانها ، مغازه بقالی "' مش ابراهیم "' همچون یک برند معروف از( شیر مرغ تا جان آدمیزاد ) را برای خرید مشتریان عرضه داشت  .مش ابراهیم یک کاسب پرتلاش با جنب و‌جوش بالایی بود . تلاش آن مرحوم بعنوان یک کاسب پرانرژی ، خوش برخورد ، اجتماعی واقعا تحسین برانگیز بود .

دانش آموزان دختر و پسر مدارس نزدیک مغازه اش و مشتریان حمام شمس ها که صبح ها نوبت استفاده بانوان و عصرها آقایون بود هم مشتریان  ثابت مغازه مش ابراهیم خدا بیامرز بودند .

اما بستنی های خوشمزه سنتی پر خامه نونی مغازه مش ابراهیم در عصرهای تابستان مشتریان خاص و برند خودش را داشت .

از درگاه خداوند متعال مغفرت الهی ارواح همه سفر کنندگان به دیار باقی را مسئلت و ان شاالله که همگی قرین رحمت یزدان پاک هستند،خصوصا کاسب خوش اخلاق ، مردمدار و پرتلاش شهر زیبای ما یعنی مش ابراهیم که به اتفاق شادروان محمود فرجی عزیز که از بهترین انسانهای شهرمان بود از خرید کالاها برای مغازه برمیگشتند در یک تصادف هر دو فوت کردند . یاد این عزیزان همواره در ذهنم باقی و گرامیست .

خاطرات زیبای شهر کوچک ما ، قطعا از ذهن همه هم سن و سالها و بزرگتر ها هرگز فراموش نخواهند شد . بعلت مسافرتهای شغلی و خانوادگی در اکثر نقاط ایران و در تهران انواع بستنی را زیاد خورده ام ، اما هرگز هیچکدام آنها عطر گلاب و خوشمزگی بستنی های مغازه ، مش ابراهیم خوش اخلاق و با مرام را نداشتند و ندارند . ای کاش از همه آن مناظر ، آدمهای دوست داشتنی و خاطرات گذشته فیلم در دسترس داشتیم تا گاهی ، صوتی و تصویری به مرور آنروزها با کمک صنعت فیلم و سینما میرفتیم  .

باز ارسال : تیر ۱۴۰۲
باز ارسال : تیر ۱۴۰۳

حمید رضا حاجی اشرفی