bimeh24 | بیمه24
4.97K subscribers
11.9K photos
1.45K videos
130 files
9.77K links
پایگاه تحلیلی و خبری بیمه 24
شرایط تبلیغات؛ T.me/bimeh24T
ارتباط با مدیر کانال T.me/bimeh24pv

#کد_شامد_وزارت_ارشاد: 1-1-73099-61-4-1
Download Telegram
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' پیرمردی که تحقیر شد اما حقیر نشد ! "'

حتما ضرب المثل معروف فارسی را بارها شنیده اید : [ این نیز بگذرد !!!!! ]

سالیان پیش به مناسبت انجام امور شغلی هر هفته به یکی از بازارهای فروش محصولی خاص مراجعه میکردم .
تنی چند از فعالین در آن بازار که از دوستان نزدیکم بودند و بخاطر آنها برای ارائه خدمات مشاوره وارد آن محیط کسب و کار شده بودم به سئوالاتم در هر زمینه شغلی و وضعیت حرفه ای آدمهای فعال در آنجا پاسخ میدادند !!!!! و البته ،برخی ها هم هرگز تا اتمام پروژه ، هرگز موضع دوستانه و شرایط ایجاد همکاری مثبت به ما را ندادند و این قضایا و تفاوت دیدگاهها و برخوردها برایمان کاملا عادی بود و از کنار بسیاری از بی مهری ها و تند خویی ها و تند خویی ها با کمال خونسردی عبور باید میکردیم .

در کنار همه آن آدمها و کالاها و شلوغی و ازدحام جمعیت ، پیرمردی خوش رو و دارای رفتار بسیار وزین و البته شیک پوش را حین قدم زدن در محوطه ، بارها میدیدم که خیلی از اهالی بازار به او احترام خاص میگذاشتند و البته برخی ها هم رفتارهای نه چندان پسندیده با وی داشتند که البته پیرمرد به روی خود نمیاورد !!!!!

یکروز در مورد سوابق کار حرفه ای پیرمرد از یکی از بازاریان معروف آنجا پرسیدم که آن پیرمرد کیست !؟
پاسخ داد : او یکی از ثروتمندترین ، با معرفت ترین و با مرامترین پیشکسوتان این بازار بود و هست !!!!!

پرسیدم : پس چرا دست فروشی میکند !!!!! ؟؟؟؟؟ و علی رغم اینکه بیشتر همکاران به وی احترام میگذارند ، برخی ها که در اقلیت هستند به او احترام لازم و بایسته را نمیگذارند !

پاسخ داد : او یکی از بنیانگذاران و پاکدسترین مدیر غیر رسمی این بازار است که از همه این آدمها یک زمانی ثروتمند تر بود و حامی ، گیرنده دست تک تک اینها بود ، تا اینکه بر اثر اشتباه تجاری دو پسرش که ناشی از اعتماد بیجای آن دو جوان به نارفیقان و نااهلان در کار بود ، ورشکست شد !!!!!
برای اینکه پسرانش گرفتار زندان و مشکلات ناشی از پیگیریهای طلبکاران نشوند ، هر چه املاک و پس انداز داشت فروخت و از دست داد و اکنون اینجا برای امرار معاش خود و همسرش ، دستفروشی میکند !!!!!

در طی آن چند سال گرفتاری تسویه حساب طلبکاران و رها شدن خودش و پسرانش از مشکلات ،بارها و بارها توهین ها شنید و تحقیر ها شد ولیکن هرگز از منش بزرگواری و رعایت منزلت و ادب نسبت به دیگران دور نشد !!!!!.

با هر کسی که با او دوستانه یا غیر دوستانه برخورد کند با لبخند و گفتن : برادر عزیزم هستی !!!!! و توکل بر خدا ، برخوردهای مثبت و منفی را پشت سر میگذارد !!!!! همیشه از اول گفتار و رفتارش اینطوری بود و هست !!!!!

او نمونه ای از افرادی هست که :[ از اسب افتاد ، اما از اصل نیافتاد !!!!! ]

همیشه از دور به متانت و صبوری و امیدواری پیرمرد به استعانت پروردگار متعال با تحسین نگاه میکردم .تجربه او آموزگار خوبی برای همه فعالان اقتصادی همه محیط های کسب و کار کشورمان میتواند باشد . روز آخر فعالیت و حضور من و همکارانم در آن بازار ، برای خداحافظی به پیشش رفتم ، چون مدتها بعد از شناخت ویژگیهای انسانیش با وی سلام و علیک میکردم و به او سر میزدم . یک نصیحت پدرانه به من گفت و با رو بوسی خداحافظی کردیم ، او گفت : در تمام اوجها و فرودها و خوشی ها و ناخوشی های زندگی فقط بخود بگو : 🍀 این نیز بگذرد 🍀 و همیشه بجای بنده ها در عین مردمداری نه به تعریف کردنهاشون دل ببند و نه از تحقیر کردناشون فرو نریز !!!!! و توکلت همیشه به خداوند رحمان و رحیم باشه !!!!! خداحافظ

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' بابا هدا "'

تا سوم راهنمایی درس ریاضیات را دوست داشتم و سریع یاد میگرفتم اما سال اول دبیرستان ،دبیر درس ریاضی کلاس ما ، مردی میانسال ، با هوش ، باسواد لیکن کمی تندخو بود !!!!! توی همون جلسه اول کلاس درس ریاضی آن سال بعد از پرسش سئوال متفاوت از تک تک همکلاسی ها که تقریبا سطح معلومات ریاضی همه در حد متوسط بود، چند نفر را بباد انتقاد شدید گرفت که یکی از آنها خود من بودم . آن سال در همه کلاسهای ریاضی آن دبیر با بی میلی شرکت میکردم علی رغم اینکه بعلت رفتارهای دلسوزانه برایش احترام بسیار قائل بودم ، درس ریاضی آن سال را با نمره ای نه چندان خوب گذراندم و به کلاس دوم دبیرستان رفتم .

ابتدای سال دوم دبیرستان ،پیش از کلاس بندی ، نزد مدیر رفتم ، وی مردی آرام و متین بود ، مشکل ذهنی خودم و علت افت شدید در درس ریاضی سال پیش را به ایشان گفتم و آن مرد فرهیخته کاملا حرفهای من را درک نمود و به کلاس درسی فرستاد که دبیر ریاضی آن آقای #هدا نیا بود ، آقای مدیر گفتند
: امسال روش آموزشی متفاوتی را خواهی دید !

گویا مشکل روحی ایجاد شده من در درس سال اول را آقای مدیر به شادروان #هدا نیا گفته بودند.
در اولین جلسه درس ریاضی کلاس دوم دبیرستان ، مردی با سن حدود ۴۷- ۴۸ با قدی کوتاه و کمی چاق ، موهای نیمی مشکی و نیمی سفید ،لباسی مرتب و کفش های واکس زده وارد کلاس شد و همگی به احترام ایشان برخاستند . با حرکت دستها و حالت چهره همراه با تبسم ،تعارف کرد بنشینید . خود را معرفی نمود و سپس شعری از #نادر نادر پور خواند . در جملات بسیار ساده ،فلسفه وجودی ریاضیات در سیستم های آموزشی را گفت و علت اینکه ،چرا دانش آموزان ریاضی را فرا میگیرند و چه کاربردهایی ریاضی در زندگی هر فرد و اجتماع دارد را برایمان توضیح داد !!!!!

آقای #هدا نیا ،یک تکه کلام داشت : بابا جون !!!!!
وقتی بچه های کلاس را صدا میزد یا خطاب قرار میداد یا در حین درس دادن میگفت : بابا جون !!!!!
از آخر همان جلسه همکلاسی ها یکصدا دیگر دبیر ریاضی را بنام #بابا هدا ،نامیدند .

بابا هدا ، ابتدای هر جلسه کلاس درس ریاضی را با یک بیت یا قطعه شعر فارسی شروع میکرد و پس از توضیح خلاصه در مورد آن شعر ، شروع به درس دادن میکرد . سه جلسه اول را به مرور درس ریاضی سال پیش پرداخت و برای پرسیدن شاگران ضعیف تر را به جلوی تخته سیاه میبرد (بقول خودش لژ نشین ها) بر این باور بود که اگر این بچه ها ترسشان از درس ریاضی بریزد و آنرا درک کنند ،سایرین هم که قدری قویترن هم طبیعتا یاد میگیرند !!!!!

بابا هدا ،آن سال ،کولاک کرد . آنچنان ریاضی را به درسی شیرین و کاربردی در اذهان دانش آموزان کلاس (ب) دبیرستان شیخ بهایی منطقه ۱۳ تهران تبدیل کرد که همه کلاس با بهترین نمره قبول و سالهای سوم و چهارم هم با آمدن دبیری دیگر که عارف مسلک بود و بسیار متین و موقر رفتار میکرد و ریاضی را به روش مثال زدن ،درس میداد ، پایه ریاضی همه بچه های کلاس را به بهترین در درس ریاضی منطقه ، تبدیل کرد و خاطره سال اول ریاضی زدوده شد .

بابا هدا فقط آموزه های ریاضی دانش آموزانش را تقویت نکرد ، لحن گفتارها ، سبک رفتاری ، و خصوصا اندیشه پدرانه ، صبوری و روش آموزشی مفهومی آن دبیر #همیشه جاویدان در اذهان شاگردانش را به یادگار گذاشت و نوع دیگری از شیوه نگرش به آموزش و آموزش گری را به ۳۳ دانش آموز کلاس دوم دبیرستان شیخ بهایی یاد داد و رفت !!!!!
یاد #بابا هدا ، شادروان آقای هدا نیا برای دانش آموزانش همواره گرامیست و معلمان عزیز کشورمان میدانند ،خاطرات آنها تا دانش آموزانشان زنده هستند در #درون مغز های آنها ضبط است و سعی مینمایند با سبک آموزشی مشفقانه #رابطه مدار #ضابطه مدار ، خاطرات شیرین از کلاسهای درسشان در اذهان دانش آموزان بجای بگذارند.

درس معلم گر بود زمزمه محبتی

جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' پیرمرد مهربان "'

در فرهنگ ملل پیشرفته و در فرهنگ سترگ فلات همیشه سرافراز ایران زمین و مردمان اصیلش همیشه به #کتاب خوانی و ارج گذاری به سواد و دانایی اهمیت داده شده و میشود . انسان ایرانی با خرد و اندیشه توانسته است ،دوست و دشمن سرزمینش را همیشه به تحسین داشته های ارزشمند این فرهنگ و تمدن وادار کند .

همه ما در زندگی ،هر روزه نیاز به بیشتر دانستن داریم و برای دانستن بیشتر باید بیاموزیم . آموختن معرفت و مرام نیک با رفتن بین مردمان در جامعه و الگو برداری از گفتارها و رفتارهای ،نیک اندیشان و خواندن کتابهای با محتوی غنی و بودن با دوستان خردمند بدست میاید !!!!!

خیلی سال پیش ،هر روز که از کنار پارک رد میشدم، پیرمردی با لباسهای معمولی اما بسیار مرتب و خوش برخورد را میدیدم که آهسته آهسته قدم میزد و بر روی یک نیمکت مشخص در نزدیکی درب پارک مینشیند و گاهی هم با دو سه نفر از همسن و سالهای خودش با آرامش خاصی به گفتگو و بحث مشغول است ، گویی دارد به آنها مطلبی را درس میدهد !!!!! آدمی با چهره بسیار مهربان بود و همیشه با تبسم و بسیار مودب با دیگران سلام و احوالپرسی میکرد .گاهی میدیدم پیرمردها و پیرزنهایی که خیلی مسن تر بودند یا حتی آدمهای میانسال با وی در حال گفتگو هستند و او با دقت به حرفهایشان گوش میدهد،سپس با تکان دادن سر از درون کیف کوچکی که همیشه به گردنش آویزان بود پاکت های با رنگ های متفاوت به آنها میدهد و آنها با تشکر از او دور میشوند !!!!!

مدتها بود که پیرمرد را نمیدیدم ،یکروز از یکی از دوستانش که در کنارش روی همان نیمکت خاص همیشه با او بود و تازگیها میدیدم آن اشخاص به او مراجعه میکنند ،پرسیدم : مدتهاست آن پیرمرد خوش برخورد را نمیبینم !؟
پاسخ داد : آقای دکتر ... را میگویید !؟
پرسیدم : مگر ایشان تحصیلات بالا داشت !؟ راستی چرا آدمهایی که از ظاهرشان پیدا بود ضعف بنیه مالی دارند به نزد ایشان میامدند !؟

اینچنین پاسخ داد : مرحوم دکتر ... پزشک بازنشسته و از خانواده ثروتمندی بود . همسرش را چند سال پیش از دست داده بود و چون دو فرزندش هم در خارج زندگی میکردند در ایران تنها زندگی میکرد . درآمد بازنشستگی و مقداری هم درآمدی که از املاک پدری و خودش هر ماهه بدستش میرسید که ۹۰ درصد آن درآمد را نیاز نداشت !
با تعدادی دیگر از دوستان ، بستگان و همکاران سابقش یک فعالیت خیریه بی نام و نشان با مشارکت همدیگر داشتند که به تعدادی اشخاص بی بضاعت با آبرو که تنها بودند، در سنین بالا، کمک مالی یا دارو و درمان و مواد غذایی ، جهیزیه بطور مستمر ، بدون هیچ بوق و کرنایی مینمودند !!!!! آنجا بود که خود به خود دانستم که علت اینکه رنگ پاکت ها با هم فرق داشت ، برای چه بوده !؟ و همین نکته نشانگر نظم و ترتیب و دقت والای آن مرد #نیکو کار در توزیع خدمات گوناگون داشت !!!!!

آنمرحوم بر اساس مطالعات اجتماعی و تجربیات خویش به این واقعیت عینی رسیده بود که :
هر دست که دادی ، همان دست گرفتی
هر نکته که گفتی ، همان نکته شنفتی

پرسیدم : پس این اشخاصی که میبینم پیش شما میایند ،همان نیازمندان مراجعه کننده به آن مرحوم هستند !؟
پاسخ داد : بله ، دوستان و فرزندان دکتر تصمیم گرفتند به پاسداشت آن اندیشه انسانی پدر و دوستانشان و حفظ آن #اقدامات خیرخواهانه ، تا زمانیکه هستند این فعالیت کوچک و محدود انسانی را ادامه دهند . ایشان ( دوست پزشک مهربان) ادامه داد که :

منم راه و رویه دوست و همکار مرحومم را تا زنده ام ادامه خواهم داد . سالهاست که از آن دیدار گذشته ولی گفتگوی آن روز و چهره آن دو 🏴🌹 پیرمرد مهربان 🌹🏴 از یادم نرفته ، الحق که بعضی ها میدانند مسافرند و امانتهای نزد خویش را تا زنده هستند به دست نیازمندان به امانت ها میرسانند .
سالهای بعد چند بار که بعدها از جلوی آن پارک و نیمکت رد شدم دیدم که کسی از اهل آن جماعت نیکوکار دیگر آنجا ننشسته و اطراف نیمکت کاملا خلوت است .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' بدون لحظه ای درنگ "'

یکی از دوستان خوش مشرب و مبادی آداب چندی قبل برایم از صحنه جالب و انسانی که تقریبا دو سال پیش شاهدش بوده و بیادش آمد را تعریف کرد . از مروت و مرام خوب و قابل ستایش بسیاری از آدمها در همین زمونه گرانی و تورم میگفت که بقول ، مرشد بزرگ معاصر ، شیخ رجبعلی خیاط ، اسیر مکر و فریب "' پیر زن هزار داماد "' نشده اند ( تعبیری که جناب شیخ از سبک زندگی و چسبندگی همیشگی و در همه زمانها از سوی طایفه ای از آدمها به مادیات و زرق و برق دنیا و زیست بر روی کره زمین میکرد ) و بر عکس از بی مروتی و مرام بد و قابل نکوهش عده ای قلیل از اشخاصی که علی رغم اینکه میتوانند خوب و‌ مثبت اندیش باشند ،لیکن نیستند !!!!!

آنهایی که انقدر ثروت و توانایی مالی دارند که از دیگران و درماندگان ، دستگیری کنند ، لیکن اینچنین کارهای خیری حتی در اندازه های کوچک هم از ایشان بعید است که انجام دهند !!!!!

ازمرام ، اخلاق نیکو و پسندیده 《حاج احمد آقا چلویی 》یا همان مرشد چلویی معروف قدیم بازار تهران گفت و آن اتفاقی که موجب تغییر و تحول در روحیات ، اخلاق و وضع کسب و کار حاج احمد آقا شد را بخاطرم آورد و ...

پرسیدم : چی شده ، یاد مرام و معرفت مرحوم مرشد اهل دل ، حاج احمد آقا مرشد چلویی افتادی !؟

گفت : قبل از آمدن کرونا با دوتن از دوستانم سر ظهر گرسنه بودیم برای خوردن ناهار به یک چلوکبابی رفتیم . همان وقتیکه منتظر بودیم تا غذای ما را بیاورند ، از فاصله دورتر ،دیدیم یک آقای مسنی به درون آمد و از مدیر رستوران بطور آهسته تر،چیزی پرسید و وقتی که از او شنید که : نه ، نمیشه ،به سلامت !!!!!
با تشکر و البته با کمی خجالت کشیدن از آنهایی که نزدیکتر بودند و صحبت ها را ناخودآگاه احتمالا شنیده بودند از رستوران بیرون رفت .

یکی از دوستان همراهم که حدس زده بود ،موضوع چی بوده !!!!! بدون لحظه ای درنگ ، از رستوران بدنبال پیدا کردن پیرمرد بیرون دوید ، بعد از چند دقیقه ، دیدیم با پیرمرد وارد رستوران شدند و با هم به سر میز ما آمدند و مهمان را با احترام دعوت به نشستن نمودیم و آنروز هر چهار نفر ناهار را با هم خوردیم و موقع حساب کردن ،من و آن دوست دیگر بهمراه پیرمرد به بیرون آمدیم ولی دیدیم موقع پرداخت صورتحساب ، مدیر رستوران به دوست ما چیزهایی میگوید که بعدا برایمان آن حرفها را نقل کرد ، مدیر رستوران گفته بود : ما هم بلدیم از این کارها انجام بدیم ، شما چرا زحمت کشیدی !؟ منتها از این آدمها هفته ای چند تا میان و معلوم نیست چه کسی درست میگه و چه کسی دروغ ، برای همین من اطمینان نکردم و ...

دوستمان پاسخ داده بود : فرض کن این پیرمرد دروغ میگفت که پرسیده ( گرسنه هستم و پول کم دارم و مدتهاست از این غذاها نخوردم ، با من کمتر حساب میکنی !؟ ) آیا نمیشد بخاطر سن و سال ، بخاطر خجالت نکشیدن یک انسان سالخورده با او رفتاری مهربانانتر و لوطی مسلک میداشتی !!!!! ایرانی ها همیشه در سخت ترین شرایط مالی ، هر چه داشتند و دارند در سفره احسان جلوی مهمان میگذارند .......

دوستمان این جملات را گفته بود و بدون انتظار پاسخ به بیرون آمده بود .

در بیرون رستوران ، قدری کمک مالی بهمراه آدرس و تلفن خودش را به اصرار فراوان در جیب پیرمرد گذارد و خداحافظی کردیم .

از او پرسیدیم که با شروع به گفتن چه جملاتی پیرمرد را به داخل رستوران و مهمان شدن پیش خودت دعوت کردی !؟
پاسخ داد : فقط بفکرم رسید بگویم :

"' حاج آقا سلام ، شما منو یادت میاد!؟"'

مهربان باشیم ، در یاری به نیازمندان در حد وسع خویش حتی با کمترین میزان ممکن کمک [ لحظه ای درنگ نکنیم ] .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با یکدیگر مهربان باشیم و به حقوق هم احترام بگذاریم !

✏️📕 دلنوشته

"' چرا غیبت ،دیگران اینقدر نکوهش شده !؟ "'

گرچه بحث و گفتگو در مورد ،غیبت و آسیب های اجتماعی ناشی از آن بیشتر از سوی روحانیون مطرح میشود و در این دلنوشته هرگز قصد ورود به حوزه کارشناسی اساتید آن رشته را ندارم ، لیکن بعنوان یک مطالعه گر انواع ریسک ها و یک شهروند معمولی به دلیل آشنایی با ضرورت نشان دادن #زشتی های این نوع گفتار مذموم #آسیب ها #مخاطرات #خسارتهای مادی و معنوی عدیده ای که به شخصیت افراد ، بنیانهای خانواده و تعادل و توازن اجتماعی تحمیل میکند و به قصد آشنایی بیشتر جوانان و پیگیر کنندگان ،مباحث اجتماعی در این نوشتار با رویکرد #مطالعات ریسک مطرح میگردد.

در دوران مدرسه ، دبیر تعلیمات دینی ما که دو سه سال این درس را با وی گذراندم بطور اقتضایی در مورد صفات و رفتارهای خوب و صفات بد انسانها سخن میگفت و البته ایشان هم از نظر تعالیم دین مبین اسلام و هم بدلیل تسلطش به موضوعات اجتماعی به شرح معایب و اثرات "' گناه بزرگ غیبت "' میپرداخت . چرا غیبت بسیار ناپسند شمرده میشود !؟

پس از آشنا شدن با گفتارهایی که از مصادیق "' غیبت"' هستند و در دوران پس از مدرسه همیشه با دقت به حرفها و رفتارهای اشخاص مختلف در مورد دیگرانی که نبودند و راجع به آنها سخنان منفی میگفتند به تاثیرات منفی اینگونه سخنان در زندگی فردی و اجتماعی اشخاص توجه میکنم .

با مطالعه بیشتر در این زمینه ،متوجه شدم #گناه به لحاظ اصولی ،به عملکردی میگویند که نتیجه نهایی آن ، تضعیف شخصیت افراد ، ایجاد انزاجار نسبت فرد غیبت شده در نزد دیگران که روح فرد از این سخن گویی های خصمانه خبر ندارد و نهایتا مسیر عادی ، متعادل و عرفی اشخاص و خانواده ها و سازمانهای اجتماعی بر اثر "' غیبت "'پشت سرشان ،منحرف و خسارتهای مادی و معنوی بسیار زیادی از این طریق به جامعه وارد میکند !!!!!

دقیقا تعریفی که در بخشی از مفاهیم #ریسک های نامشهود گفته میشود در مورد آنچه که از اثرات منفی و خسارتهای#غیبت ناشی میشود نیز صدق میکند !!!!!
چرا ؟! چگونه !؟

در تعریف غیبت بطور ساده میگویند : حرف زدن پشت سر کسی که در آن لحظه و مکان حضور ندارد و نمیتواند از حقوق خویش دفاع کند !؟
بدیهی است غیبت بار منفی دارد و از دو حالت خارج نیست :
۱- یا حرفی که از عملکرد یک شخص،در زمان نبودنش در نزد سایر اشخاص گفته میشود، واقعیت دارد در اینصورت گفتن این سخنان در نزد اشخاص غیر مرتبط با موضوع ابدا ضرورت ندارد !!!!! و به لحاظ فرهنگ اجتماعی مذموم است .

۲- حرفی یا حرفهایی به کسی منتسب میشود که اساسا واقعیت ندارد و باعث ضربه و تخریب دروغین شخصیت فردی و اجتماعی غیبت شونده در نزد شنوندگان میگردد !!!!! که این نوع گفتارها و رفتارها زشت ، ناپسند و ناجوانمردانه است .

غیبت ها ،چه خانواده هایی را به طلاق و آورگی نکشانده اند !؟ چه شخصیت های شایسته ، آبرو دار و یاور جامعه در محیط های اجتماعی ، شرکت ها ، ادارات ، مدرسه ها و ... را تخریب نکرده و از دور فعالیت های اجتماعی خارج و انرژی مثبت آنها را به هدر داده و میدهد !!!!! چه پرونده های قضایی گشوده نشده اند که میتوانستند گشوده نشوند !!!!! و ...

یکی از دوستانم که بسیار آدم بی رودربایستی و باصطلاح رک و تیزبین است ، شیوه ای جالب برای مبارزه با این رفتار منفی اجتماعی دارد . وی اگر کسی در حال #بدگویی از شخص غایبی نزد وی یا در جمعی که وی حضور دارد ،باشد ،ابتدا به گوینده میگوید : از این موضوع چیزی نگو !!!!! اگر گوینده اصرار کرد و یا در فرصتی دیگر موضوع را تکرار کرد !!!!!
در صورت آشنایی و امکان ارتباط تلفنی بلافاصله جلوی خود غیبت کننده به غیبت شونده تلفن میزند و از وی در مورد صحت و سقم موضوع در صورت صمیمیت با طرف مستقیما طرح موضوع میکند !!!!!

تاکنون با چندین نفر به همین روش برخورد کرده و با گفتن ، سلام آقای فلانی ،الان فلانی اینجاست دارد میگوید ... و در همان لحظه غیبت کننده بلافاصله محل را برای نشنیدن صدای مخاطب ترک میکند و... این نوع برخورد وی موجب ترک عادت از غیبت کردن خیلی از اطرفیانش شده است !!!!!

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود از زرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

#حضرت حافظ

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' بدون لحظه ای درنگ "'

یکی از دوستان خوش مشرب و مبادی آداب چندی قبل برایم از صحنه جالب و انسانی که تقریبا دو سال پیش شاهدش بوده و بیادش آمد را تعریف کرد . از مروت و مرام خوب و قابل ستایش بسیاری از آدمها در همین زمونه گرانی و تورم میگفت که بقول ، مرشد بزرگ معاصر ، شیخ رجبعلی خیاط ، اسیر مکر و فریب "' پیر زن هزار داماد "' نشده اند ( تعبیری که جناب شیخ از سبک زندگی و چسبندگی همیشگی و در همه زمانها از سوی طایفه ای از آدمها به مادیات و زرق و برق دنیا و زیست بر روی کره زمین میکرد ) و بر عکس از بی مروتی و مرام بد و قابل نکوهش عده ای قلیل از اشخاصی که علی رغم اینکه میتوانند خوب و‌ مثبت اندیش باشند ،لیکن نیستند !!!!!

آنهایی که انقدر ثروت و توانایی مالی دارند که از دیگران و درماندگان ، دستگیری کنند ، لیکن اینچنین کارهای خیری حتی در اندازه های کوچک هم از ایشان بعید است که انجام دهند !!!!!

ازمرام ، اخلاق نیکو و پسندیده 《حاج احمد آقا چلویی 》یا همان مرشد چلویی معروف قدیم بازار تهران گفت و آن اتفاقی که موجب تغییر و تحول در روحیات ، اخلاق و وضع کسب و کار حاج احمد آقا شد را بخاطرم آورد و ...

پرسیدم : چی شده ، یاد مرام و معرفت مرحوم مرشد اهل دل ، حاج احمد آقا مرشد چلویی افتادی !؟

گفت : قبل از آمدن کرونا با دوتن از دوستانم سر ظهر گرسنه بودیم برای خوردن ناهار به یک چلوکبابی رفتیم . همان وقتیکه منتظر بودیم تا غذای ما را بیاورند ، از فاصله دورتر ،دیدیم یک آقای مسنی به درون آمد و از مدیر رستوران بطور آهسته تر،چیزی پرسید و وقتی که از او شنید که : نه ، نمیشه ،به سلامت !!!!!
با تشکر و البته با کمی خجالت کشیدن از آنهایی که نزدیکتر بودند و صحبت ها را ناخودآگاه احتمالا شنیده بودند از رستوران بیرون رفت .

یکی از دوستان همراهم که حدس زده بود ،موضوع چی بوده !!!!! بدون لحظه ای درنگ ، از رستوران بدنبال پیدا کردن پیرمرد بیرون دوید ، بعد از چند دقیقه ، دیدیم با پیرمرد وارد رستوران شدند و با هم به سر میز ما آمدند و مهمان را با احترام دعوت به نشستن نمودیم و آنروز هر چهار نفر ناهار را با هم خوردیم و موقع حساب کردن ،من و آن دوست دیگر بهمراه پیرمرد به بیرون آمدیم ولی دیدیم موقع پرداخت صورتحساب ، مدیر رستوران به دوست ما چیزهایی میگوید که بعدا برایمان آن حرفها را نقل کرد ، مدیر رستوران گفته بود : ما هم بلدیم از این کارها انجام بدیم ، شما چرا زحمت کشیدی !؟ منتها از این آدمها هفته ای چند تا میان و معلوم نیست چه کسی درست میگه و چه کسی دروغ ، برای همین من اطمینان نکردم و ...

دوستمان پاسخ داده بود : فرض کن این پیرمرد دروغ میگفت که پرسیده ( گرسنه هستم و پول کم دارم و مدتهاست از این غذاها نخوردم ، با من کمتر حساب میکنی !؟ ) آیا نمیشد بخاطر سن و سال ، بخاطر خجالت نکشیدن یک انسان سالخورده با او رفتاری مهربانانتر و لوطی مسلک میداشتی !!!!! ایرانی ها همیشه در سخت ترین شرایط مالی ، هر چه داشتند و دارند در سفره احسان جلوی مهمان میگذارند .......

دوستمان این جملات را گفته بود و بدون انتظار پاسخ به بیرون آمده بود .

در بیرون رستوران ، قدری کمک مالی بهمراه آدرس و تلفن خودش را به اصرار فراوان در جیب پیرمرد گذارد و خداحافظی کردیم .

از او پرسیدیم که با شروع به گفتن چه جملاتی پیرمرد را به داخل رستوران و مهمان شدن پیش خودت دعوت کردی !؟
پاسخ داد : فقط بفکرم رسید بگویم :

"' حاج آقا سلام ، شما منو یادت میاد!؟"'

مهربان باشیم ، در یاری به نیازمندان در حد وسع خویش حتی با کمترین میزان ممکن کمک [ لحظه ای درنگ نکنیم ] .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' بدون لحظه ای درنگ "'

یکی از دوستان خوش مشرب و مبادی آداب چندی قبل برایم از صحنه جالب و انسانی که تقریبا دو سال پیش شاهدش بوده و بیادش آمد را تعریف کرد . از مروت و مرام خوب و قابل ستایش بسیاری از آدمها در همین زمونه گرانی و تورم میگفت که بقول ، مرشد بزرگ معاصر ، شیخ رجبعلی خیاط ، اسیر مکر و فریب "' پیر زن هزار داماد "' نشده اند ( تعبیری که جناب شیخ از سبک زندگی و چسبندگی همیشگی و در همه زمانها از سوی طایفه ای از آدمها به مادیات و زرق و برق دنیا و زیست بر روی کره زمین میکرد ) و بر عکس از بی مروتی و مرام بد و قابل نکوهش عده ای قلیل از اشخاصی که علی رغم اینکه میتوانند خوب و‌ مثبت اندیش باشند ،لیکن نیستند !!!!!

آنهایی که انقدر ثروت و توانایی مالی دارند که از دیگران و درماندگان ، دستگیری کنند ، لیکن اینچنین کارهای خیری حتی در اندازه های کوچک هم از ایشان بعید است که انجام دهند !!!!!

ازمرام ، اخلاق نیکو و پسندیده 《حاج احمد آقا چلویی 》یا همان مرشد چلویی معروف قدیم بازار تهران گفت و آن اتفاقی که موجب تغییر و تحول در روحیات ، اخلاق و وضع کسب و کار حاج احمد آقا شد را بخاطرم آورد و ...

پرسیدم : چی شده ، یاد مرام و معرفت مرحوم مرشد اهل دل ، حاج احمد آقا مرشد چلویی افتادی !؟

گفت : قبل از آمدن کرونا با دوتن از دوستانم سر ظهر گرسنه بودیم برای خوردن ناهار به یک چلوکبابی رفتیم . همان وقتیکه منتظر بودیم تا غذای ما را بیاورند ، از فاصله دورتر ،دیدیم یک آقای مسنی به درون آمد و از مدیر رستوران بطور آهسته تر،چیزی پرسید و وقتی که از او شنید که : نه ، نمیشه ،به سلامت !!!!!
با تشکر و البته با کمی خجالت کشیدن از آنهایی که نزدیکتر بودند و صحبت ها را ناخودآگاه احتمالا شنیده بودند از رستوران بیرون رفت .

یکی از دوستان همراهم که حدس زده بود ،موضوع چی بوده !!!!! بدون لحظه ای درنگ ، از رستوران بدنبال پیدا کردن پیرمرد بیرون دوید ، بعد از چند دقیقه ، دیدیم با پیرمرد وارد رستوران شدند و با هم به سر میز ما آمدند و مهمان را با احترام دعوت به نشستن نمودیم و آنروز هر چهار نفر ناهار را با هم خوردیم و موقع حساب کردن ،من و آن دوست دیگر بهمراه پیرمرد به بیرون آمدیم ولی دیدیم موقع پرداخت صورتحساب ، مدیر رستوران به دوست ما چیزهایی میگوید که بعدا برایمان آن حرفها را نقل کرد ، مدیر رستوران گفته بود : ما هم بلدیم از این کارها انجام بدیم ، شما چرا زحمت کشیدی !؟ منتها از این آدمها هفته ای چند تا میان و معلوم نیست چه کسی درست میگه و چه کسی دروغ ، برای همین من اطمینان نکردم و ...

دوستمان پاسخ داده بود : فرض کن این پیرمرد دروغ میگفت که پرسیده ( گرسنه هستم و پول کم دارم و مدتهاست از این غذاها نخوردم ، با من کمتر حساب میکنی !؟ ) آیا نمیشد بخاطر سن و سال ، بخاطر خجالت نکشیدن یک انسان سالخورده با او رفتاری مهربانانتر و لوطی مسلک میداشتی !!!!! ایرانی ها همیشه در سخت ترین شرایط مالی ، هر چه داشتند و دارند در سفره احسان جلوی مهمان میگذارند .......

دوستمان این جملات را گفته بود و بدون انتظار پاسخ به بیرون آمده بود .

در بیرون رستوران ، قدری کمک مالی بهمراه آدرس و تلفن خودش را به اصرار فراوان در جیب پیرمرد گذارد و خداحافظی کردیم .

از او پرسیدیم که با شروع به گفتن چه جملاتی پیرمرد را به داخل رستوران و مهمان شدن پیش خودت دعوت کردی !؟
پاسخ داد : فقط بفکرم رسید بگویم :

"' حاج آقا سلام ، شما منو یادت میاد!؟"'

مهربان باشیم ، در یاری به نیازمندان در حد وسع خویش حتی با کمترین میزان ممکن کمک [ لحظه ای درنگ نکنیم ] .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' پیرمرد مهربان "'

در فرهنگ ملل پیشرفته و در فرهنگ سترگ فلات همیشه سرافراز ایران زمین و مردمان اصیلش همیشه به #کتاب خوانی و ارج گذاری به سواد و دانایی اهمیت داده شده و میشود . انسان ایرانی با خرد و اندیشه توانسته است ،دوست و دشمن سرزمینش را همیشه به تحسین داشته های ارزشمند این فرهنگ و تمدن سترگ وادار کند .

همه ما در زندگی ،هر روزه نیاز به بیشتر دانستن داریم و برای نیل بدین مقصود آآموختن معرفت و مرام نیک با رفتن بین مردمان در جامعه و الگو برداری از گفتارها و رفتارهای ،نیک اندیشان و خواندن کتابهای با محتوی غنی و بودن با دوستان خردمند بدست میاید !!!

خیلی سال پیش ،هر روز که از کنار پارک رد میشدم، پیرمردی با لباسهای معمولی اما بسیار مرتب و خوش برخورد را میدیدم که آهسته آهسته قدم میزد و بر روی یک نیمکت مشخص در نزدیکی درب پارک می نشست و گاهی هم با دو سه نفر از همسن و سالهای خودش با آرامش خاصی به بحث وگفتگو مشغول بود ، گویی دارد به آنها مطلبی را آموزش میدهد !!! آدمی با چهره بسیار مهربان و همیشه با تبسم و بسیار مودب با دیگران سلام و احوالپرسی میکرد .گاهی می دیدم پیرمردها و پیرزنهایی که خیلی مسن تر بودند یا حتی آدمهای میانسال با وی در حال گفتگو هستند و او با دقت به حرفهایشان گوش میدهد،سپس با تکان دادن سر از درون کیف کوچکی که همیشه به گردنش آویزان بود پاکت های با رنگ های متفاوت به آنها می دهد و آنها با تشکر از او دور میشوند !!!

مدتها بود که پیرمرد را نمی دیدم ،یکروز از یکی از دوستانش که در کنارش روی همان نیمکت خاص همیشه با او بود و تازگیها اشخاص به او مراجعه می کنند ،پرسیدم : مدتهاست آن پیرمرد خوش برخورد را نمی بینم !؟
پاسخ داد : آقای دکتر ... را میگویید !؟
پرسیدم : مگر ایشان تحصیلات بالا داشت !؟ راستی چرا آدمهایی که از ظاهرشان پیدا بود ضعف بنیه مالی دارند به نزد ایشان می آمدند !؟

اینچنین پاسخ داد : بله ،مرحوم دکتر ... پزشک بازنشسته و از خانواده ثروتمندی بود . همسرش را چند سال پیش از دست داده بود و چون دو فرزندش هم در خارج زندگی میکردند در ایران تنها زندگی میکرد . درآمد بازنشستگی و مقداری هم درآمدی که از املاک پدری و خودش هر ماهه بدستش میرسید که ۹۰ درصد آن درآمد را نیاز نداشت !
با تعدادی دیگر از دوستان ، بستگان و همکاران سابقش یک فعالیت خیریه بی نام و نشان با مشارکت همدیگر داشتند که به تعدادی اشخاص بی بضاعت با آبرو که تنها بودند، در سنین بالا از نظر مالی یا دارو و درمان و مواد غذایی ،تهیه جهیزیه نیاز داشتند بدون هیچ سرو صدایی کمک می نمودند !!! آنجا بود که دانستم که علت اینکه رنگ پاکت ها با هم فرق داشت ، برای چه بوده !؟ و همین نکته نشانگر نظم و ترتیب و دقت خاص آن مرد #نیکو کار در توزیع خدمات گوناگون حمایتی داشت !!!

آنمرحوم بر اساس مطالعات اجتماعی و تجربیات خویش به این واقعیت عینی رسیده بود که :
هر دست که دادی ، همان دست گرفتی
هر نکته که گفتی ، همان نکته شنفتی

پرسیدم : پس این اشخاصی که پیش شما میایند ،همان نیازمندان مراجعه کننده به آن مرحوم هستند !؟
پاسخ داد : بله ، دوستان و فرزندان دکتر تصمیم گرفتند به پاسداشت آن اندیشه انسانی پدر و دوستانشان و حفظ آن #فعالیت خیرخواهانه ، تا زمانیکه هستند این فعالیت کوچک و محدود انسانی را ادامه دهند . ایشان ادامه داد که :

منم راه و رویه دوست و همکار مرحومم را تا زنده ام ادامه خواهم داد . سالهاست که از آن دیدار گذشته ولی گفتگوی آن روز و چهره آن دو 🏴🌹 مرد مهربان 🌹🏴 از یادم نرفته ، الحق که بعضی ها میدانند مسافرند و امانتهای نزد خویش را تا زنده هستند به دست نیازمندان میرسانند .
سالهای بعد چند بار که بعدها از جلوی آن پارک و نیمکت رد شدم دیگر کسی از اهل آن جماعت نیکوکار دیگر آنجا ننشسته و اطراف نیمکت کاملا خلوت است .

حمید رضا حاجی اشرفی
Forwarded from H H.Ashrafi
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' بدون لحظه ای درنگ "'

یکی از دوستان خوش مشرب و مبادی آداب چندی قبل برایم از صحنه جالب و انسانی که تقریبا دو سال پیش شاهدش بوده و بیادش آمد را تعریف کرد . از مروت و مرام خوب و قابل ستایش بسیاری از آدمها در همین زمونه گرانی و تورم میگفت که بقول ، مرشد بزرگ معاصر ، شیخ رجبعلی خیاط ، اسیر مکر و فریب "' پیر زن هزار داماد "' نشده اند ( تعبیری که جناب شیخ از سبک زندگی و چسبندگی همیشگی و در همه زمانها از سوی طایفه ای از آدمها به مادیات و زرق و برق دنیا و زیست بر روی کره زمین میکرد ) و بر عکس از بی مروتی و مرام بد و قابل نکوهش عده ای قلیل از اشخاصی که علی رغم اینکه میتوانند خوب و‌ مثبت اندیش باشند ،لیکن نیستند !!!!!

آنهایی که انقدر ثروت و توانایی مالی دارند که از دیگران و درماندگان ، دستگیری کنند ، لیکن اینچنین کارهای خیری حتی در اندازه های کوچک هم از ایشان بعید است که انجام دهند !!!!!

ازمرام ، اخلاق نیکو و پسندیده 《حاج احمد آقا چلویی 》یا همان مرشد چلویی معروف قدیم بازار تهران گفت و آن اتفاقی که موجب تغییر و تحول در روحیات ، اخلاق و وضع کسب و کار حاج احمد آقا شد را بخاطرم آورد و ...

پرسیدم : چی شده ، یاد مرام و معرفت مرحوم مرشد اهل دل ، حاج احمد آقا مرشد چلویی افتادی !؟

گفت : قبل از آمدن کرونا با دوتن از دوستانم سر ظهر گرسنه بودیم برای خوردن ناهار به یک چلوکبابی رفتیم . همان وقتیکه منتظر بودیم تا غذای ما را بیاورند ، از فاصله دورتر ،دیدیم یک آقای مسنی به درون آمد و از مدیر رستوران بطور آهسته تر،چیزی پرسید و وقتی که از او شنید که : نه ، نمیشه ،به سلامت !!!!!
با تشکر و البته با کمی خجالت کشیدن از آنهایی که نزدیکتر بودند و صحبت ها را ناخودآگاه احتمالا شنیده بودند از رستوران بیرون رفت .

یکی از دوستان همراهم که حدس زده بود ،موضوع چی بوده !!!!! بدون لحظه ای درنگ ، از رستوران بدنبال پیدا کردن پیرمرد بیرون دوید ، بعد از چند دقیقه ، دیدیم با پیرمرد وارد رستوران شدند و با هم به سر میز ما آمدند و مهمان را با احترام دعوت به نشستن نمودیم و آنروز هر چهار نفر ناهار را با هم خوردیم و موقع حساب کردن ،من و آن دوست دیگر بهمراه پیرمرد به بیرون آمدیم ولی دیدیم موقع پرداخت صورتحساب ، مدیر رستوران به دوست ما چیزهایی میگوید که بعدا برایمان آن حرفها را نقل کرد ، مدیر رستوران گفته بود  : ما هم بلدیم از این کارها انجام بدیم ، شما چرا زحمت کشیدی !؟ منتها از این آدمها هفته ای چند تا میان و معلوم نیست چه کسی درست میگه و چه کسی دروغ ، برای همین من اطمینان نکردم و ...

دوستمان پاسخ داده بود : فرض کن این پیرمرد دروغ میگفت که پرسیده  ( گرسنه هستم و پول کم دارم و مدتهاست از این غذاها نخوردم ، با من کمتر حساب میکنی !؟ ) آیا نمیشد بخاطر سن و سال ، بخاطر خجالت نکشیدن یک انسان سالخورده با او رفتاری مهربانانتر و لوطی مسلک میداشتی !!!!! ایرانی ها همیشه در سخت ترین شرایط مالی ، هر چه داشتند و دارند در سفره احسان جلوی مهمان میگذارند .......

دوستمان این جملات را گفته بود و بدون انتظار پاسخ به بیرون آمده بود .

در بیرون رستوران ، قدری کمک مالی بهمراه آدرس و تلفن خودش را به اصرار فراوان در جیب پیرمرد گذارد و خداحافظی کردیم .

از او پرسیدیم که با شروع به گفتن چه جملاتی پیرمرد را به داخل رستوران و مهمان شدن پیش خودت دعوت کردی !؟
پاسخ داد : فقط بفکرم رسید بگویم :

"' حاج آقا سلام ، شما منو یادت میاد!؟"'

مهربان باشیم ، در یاری به نیازمندان در حد وسع خویش حتی با کمترین میزان ممکن کمک [ لحظه ای درنگ نکنیم ] .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق هم احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

سال های آخر دفاع مقدس بود ، فضای فرهنگی کشور یک شور و حال خاصی داشت . جمعی از هنرمندان در تولید موسیقی سبک های حماسی برای تهییج ملی و ارتقا روحیه رشادت رزمندگان در جبهه ها برای دفاع جانانه در مقابل دشمن و حفظ بخش هایی از خاک سرزمینمان تلاشها مینمودند .

با اینوصف هنوز خیلی ها موسیقی و آهنگ های سنتی و‌ پاپ باقیمانده از دوران پیش از انقلاب را نیز طرفداری میکردند و دوست میداشتند و برخی از هنرمندان نیز با همگام شدن با ضوابط تعینی هنری پس از انقلاب به تولید موسیقی مورد تایید وزارت ارشاد میپرداختند و در آنسوی آبها ، هنرمندان مهاجر و جوانان ایرانی در لوس آنجلس به تولید آهنگ های جدید مشغول بودند و به طرق مختلف ،آن نوع موسیقی هم به دست و سمع ایرانی ها و فارسی زبانان داخل کشور نیز میرسید .

و در کنار همه اینها ، هنرمندان موسیقی نواحی و پاپ خیابانی نیز با احتیاط در خیابانها ، پارک ها و پاساژها میخواندند و مورد استقبال و حمایت بی دریغ مردم قرار میگرفتند .

در یکی از روزهای پاییز سال ۱۳۶۸ وقتی برای خرید به یکی از پاساژهای خیابان جمهوری تهران ،چهار راه استانبول رفته بودم ، ناگهان شنیدم که از ابتدای پاساژ ،صدای بسیار رسا، بدون خش و زیبا با جدیت تمام شروع به خواندن زیباترین آهنگ حماسی نواحی ایران با لهجه شیرین لری کرد و میخواند و میامد : 《دایه دایه وقت جنگه ، وقتی آشتی با تفنگه - قطارکی بالای سرم پرش ده شنگه ، پرش دشنگه ...》

یک کاپشن سبز شبیه لباس سربازان غیور وطنمان و یک شلوار کردی با کتانی به پا با تشویق اطرافیانش که دست میزدند، به زیبایی هر چه تمامتر و رساتر از عمق وجودش میخواند و عصا زنان یکی از پاهایش را روی زمین میکشید و با عشق و غرق در خواندن آن آهنگ لری زیبا، آهسته آهسته بسوی داخل و انتهای پاساژ گذر کرد و صدایش در کل فضای پاساژ بطور طبیعی اکو میکرد و آنچنان پژواک باشکوه تولید شده بود که همه مغازه دارها و مشتریان بیرون مغازه ها محو این هنرنمایی هنرمند معلول ، شده بودند و برایش دست میزدند و از طبقات بالا پول روی سرش میپاشیدند و برخی خودشان پول را به جیب شلوار و‌کاپشن وی میگذاشتند و دو سه جوان پولهای ریخته شده روی زمین که از طبقات بالا ریخته شده بود را تند تند جمع میکردند و درون جیب او میگذاشتند و او بی اعتنا به پول ها و فقط به عشق هنر موسیقی نواحی ایران و‌ حظ هموطنانش در حالی که یکریز عرق میریخت ،لنگ لنگان با کمک عصای زیر بغل میرفت ، میرفت و میخواند : دایه دایه وقت جنگه ، وقت آشتی با تفنگه و ...

یکی دو بار دیگر این هنرمند را در خیابانهای دیگر تهران دیدم و تلاش وی بهمراه عشق هموطنان فهیمم را به هنر موسیقی و اهتمام در حمایت از هنرمندان را به چشم خویش مشاهده کردم .

موسیقی و ترانه های ایرانی طی ۴۰ سال گذشته مردان بزرگی همچون شادروانان استادان : بنا ، محمد رضا شجریان ، محمد نوری ، لطفی ، بسطامی ، جلیل شهناز و نیز هنرمندان در حال کار کنونی همچون ،استادان : ایرج ، گلپا ، شهرام ناظری ، محمد اصفهانی ،مهرداد کاظمی ، سالار عقیلی ، حجت اشرف زاده، سیما بینا و گروههای موسیقی کامکارها ، رستاک ، همای و خیل بزرگ این کاروان پر افتخار ... را به حوزه فرهنگ و تمدن زبان فارسی معرفی نموده که بر عزت و شکوه شعر و ادبیات فارسی که به موسیقی ایران وامها داده و‌میدهد و بر غنای فرهنگی مردمان فرهیخته ایران زمین بسیار بسیار افزوده اند ، ضرورت دارد به هنرمندانش همه هنردوستان درود ها بفرستند !!!!!

هنوز گاهی هر از چند وقت که از جلوی آن پاساژ چهار راه استانبول تهران ، چندین ده متر آنطرفتر از ساختمان پلاسکو بیاد ماندنی ، که میگذرم ، صدای رسای خواننده معلول هموطن که با عشق ترانه حماسی : دایه دایه وقت جنگه ... را میخواند در گوشم طنین انداز و باز تکرار میشود ، هر جا که هست ان شاالله سلامت و برقرار باشد .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

"' بدون لحظه ای درنگ "'

یکی از دوستان خوش مشرب و مبادی آداب چندی قبل برایم از صحنه جالب و انسانی که تقریبا دو سال پیش شاهدش بوده و بیادش آمد را تعریف کرد . از مروت و مرام خوب و قابل ستایش بسیاری از آدمها در همین زمونه گرانی و تورم میگفت که بقول ، مرشد بزرگ معاصر ، شیخ رجبعلی خیاط ، اسیر مکر و فریب "' پیر زن هزار داماد "' نشده اند ( تعبیری که جناب شیخ از سبک زندگی و چسبندگی همیشگی و در همه زمانها از سوی طایفه ای از آدمها به مادیات و زرق و برق دنیا و زیست بر روی کره زمین میکرد ) و بر عکس از بی مروتی و مرام بد و قابل نکوهش عده ای قلیل از اشخاصی که علی رغم اینکه میتوانند خوب و‌ مثبت اندیش باشند ،لیکن نیستند !!!!!

آنهایی که انقدر ثروت و توانایی مالی دارند که از دیگران و درماندگان ، دستگیری کنند ، لیکن اینچنین کارهای خیری حتی در اندازه های کوچک هم از ایشان بعید است که انجام دهند !!!!!

ازمرام ، اخلاق نیکو و پسندیده 《حاج احمد آقا چلویی 》یا همان مرشد چلویی معروف قدیم بازار تهران گفت و آن اتفاقی که موجب تغییر و تحول در روحیات ، اخلاق و وضع کسب و کار حاج احمد آقا شد را بخاطرم آورد و ...

پرسیدم : چی شده ، یاد مرام و معرفت مرحوم مرشد اهل دل ، حاج احمد آقا مرشد چلویی افتادی !؟

گفت : قبل از آمدن کرونا با دوتن از دوستانم سر ظهر گرسنه بودیم برای خوردن ناهار به یک چلوکبابی رفتیم . همان وقتیکه منتظر بودیم تا غذای ما را بیاورند ، از فاصله دورتر ،دیدیم یک آقای مسنی به درون آمد و از مدیر رستوران بطور آهسته تر،چیزی پرسید و وقتی که از او شنید که : نه ، نمیشه ،به سلامت !!!!!
با تشکر و البته با کمی خجالت کشیدن از آنهایی که نزدیکتر بودند و صحبت ها را ناخودآگاه احتمالا شنیده بودند از رستوران بیرون رفت .

یکی از دوستان همراهم که حدس زده بود ،موضوع چی بوده !!!!! بدون لحظه ای درنگ ، از رستوران بدنبال پیدا کردن پیرمرد بیرون دوید ، بعد از چند دقیقه ، دیدیم با پیرمرد وارد رستوران شدند و با هم به سر میز ما آمدند و مهمان را با احترام دعوت به نشستن نمودیم و آنروز هر چهار نفر ناهار را با هم خوردیم و موقع حساب کردن ،من و آن دوست دیگر بهمراه پیرمرد به بیرون آمدیم ولی دیدیم موقع پرداخت صورتحساب ، مدیر رستوران به دوست ما چیزهایی میگوید که بعدا برایمان آن حرفها را نقل کرد ، مدیر رستوران گفته بود : ما هم بلدیم از این کارها انجام بدیم ، شما چرا زحمت کشیدی !؟ منتها از این آدمها هفته ای چند تا میان و معلوم نیست چه کسی درست میگه و چه کسی دروغ ، برای همین من اطمینان نکردم و ...

دوستمان پاسخ داده بود : فرض کن این پیرمرد دروغ میگفت که پرسیده ( گرسنه هستم و پول کم دارم و مدتهاست از این غذاها نخوردم ، با من کمتر حساب میکنی !؟ ) آیا نمیشد بخاطر سن و سال ، بخاطر خجالت نکشیدن یک انسان سالخورده با او رفتاری مهربانانتر و لوطی مسلک میداشتی !!!!! ایرانی ها همیشه در سخت ترین شرایط مالی ، هر چه داشتند و دارند در سفره احسان جلوی مهمان میگذارند .......

دوستمان این جملات را گفته بود و بدون انتظار پاسخ به بیرون آمده بود .

در بیرون رستوران ، قدری کمک مالی بهمراه آدرس و تلفن خودش را به اصرار فراوان در جیب پیرمرد گذارد و خداحافظی کردیم .

از او پرسیدیم که با شروع به گفتن چه جملاتی پیرمرد را به داخل رستوران و مهمان شدن پیش خودت دعوت کردی !؟
پاسخ داد : فقط بفکرم رسید بگویم :

"' حاج آقا سلام ، شما منو یادت میاد!؟"'

مهربان باشیم ، در یاری به نیازمندان در حد وسع خویش حتی با کمترین میزان ممکن کمک [ لحظه ای درنگ نکنیم ] .

حمید رضا حاجی اشرفی
#بیاییم با هم مهربان باشیم و به حقوق هم احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته


《 موسیقی اصیل و نواحی ایران ،کاتالیزور کارآفرینی و توسعه همه جانبه ملی》

سال های آخر دفاع مقدس بود ، فضای فرهنگی کشور یک شور و حال خاصی داشت . جمعی از هنرمندان مجدانه به تولید موسیقی سبک های حماسی با الگوبرداری از موسیقی فاخر نواحی برای تهییج ملی و ارتقا روحیه رشادت رزمندگان ایرانی در جبهه ها برای دفاع جانانه در مقابل دشمن و حفظ خاک سرزمینمان تلاشها مینمودند  .

با اینوصف در آن برهه هنوز خیلی ها موسیقی و آهنگ های سنتی و‌ پاپ باقیمانده از دوران پیش از انقلاب را نیز دنبال و دوست می داشتند و برخی از هنرمندان نیز با همگام شدن با ضوابط تعیین شده هنری پس از انقلاب به تولید موسیقی مورد تایید وزارت ارشاد می پرداختند و در آنسوی آبها ، هنرمندان مهاجر و جوانان ایرانی در لوس آنجلس به تولید آهنگ های جدید مشغول بودند و به طرق مختلف ، تولیدات جدید به سمع ایرانی ها و فارسی زبانان داخل کشور نیز میرسید .

و در کنار همه اینها ، هنرمندان موسیقی نواحی و پاپ خیابانی نیز بطور پراکنده و نامنظم در خیابانها ، پارک ها و پاساژها می خواندند و مورد استقبال و حمایت بی دریغ مردم قرار میگرفتند .

در یکی از روزهای پاییز سال ۱۳۶۸ وقتی برای خرید به یکی از پاساژهای خیابان جمهوری تهران ،چهار راه استانبول رفته بودم ، ناگهان شنیدم که از ابتدای پاساژ ،صدای بسیار رسا، بدون خش و شش دانگ با جدیت تمام و بدون توجه به اطرافش ناگهان شروع به خواندن زیباترین آهنگ حماسی نواحی ایران با لهجه شیرین لری نمود و آهسته آهسته میآمد  : 《دایه دایه وقت جنگه ، وقتی آشتی با تفنگه - قطارکی بالای سرم پرش ده شنگه ، پرش دشنگه ...》
انگار او محوطه پیاده رو طبقه هم کف پاساژ لباس فروش ها را بعنوان سالن کنسرت مردمی برای به نمایش گذاشتن استعداد هنری بی نظیرش بهترین مکان تشخیص داده بود !

ساده پوشیده بود . یک کاپشن سبز شبیه لباس سربازان غیور وطنمان و یک شلوار کردی با کتانی سفید به پا با تشویق بی دریغ رهگذران که بدون درخواست هیچ مجری ،خود جوش برایش دست دست میزدند، به زیبایی هر چه تمامتر و رساتر از عمق وجودش می خواند و عصا زنان یکی از پاهایش را روی زمین میکشید و با عشق و غرق در خواندن آن آهنگ لری زیبا، آهسته آهسته بسوی داخل و انتهای پاساژ و کوچه ضلع جنوبی گذر کرد و صدایش در کل فضای پاساژ اکو می شد ، انگار با هوش هیجانی خودش آگاهانه آن پاساژ را برای آواز خواندنش انتخاب کرده بود . آوازش آنچنان باشکوه در طبقات پژواک میکرد که همه مغازه دارها و مشتریان بیرون مغازه ها محو این هنرنمایی هنرمند معلول شده بودند و برایش دست میزدند و از طبقات بالا پول روی سرش می پاشیدند و برخی خودشان پول را به جیب شلوار و‌کاپشن وی می گذاشتند و دو سه جوان پولهای ریخته شده روی زمین که از طبقات بالا ریخته شده بود را تند تند جمع میکردند و درون جیب او می گذاشتند و او بی اعتنا به پول ها و فقط به عشق هنر موسیقی نواحی ایران و‌ حظ هموطنانش در حالی که یکریز عرق میریخت ،لنگ لنگان با کمک عصای زیر بغل میرفت ، میرفت و به زیبایی و تسلط کامل به عشق وطن می خواند : [ دایه دایه وقت جنگه ، وقت آشتی با تفنگه و ... ]

یکی دو بار دیگر این هنرمند را در خیابانهای دیگر تهران دیدم و تلاش وی بهمراه عشق هموطنان فهیمم را به هنر موسیقی ایرانی و اهتمام در حمایت خود جوش از هنرمندان را به چشم خویش مشاهده کردم .

موسیقی و ترانه های ایرانی طی چند دهه ، خصوصا در چهار دهه گذشته مردان بزرگی همچون شادروانان استادان : بنا ، محمد رضا شجریان ، محمد نوری ، لطفی ، بسطامی ، جلیل شهناز و نیز هنرمندان در حال کار کنونی همچون ،استادان :  ایرج ، گلپا ، شهرام ناظری ، محمد اصفهانی ،مهرداد کاظمی ، سالار عقیلی ، حجت اشرف زاده، علیرضا قربانی ، افتخاری ، سیما بینا و گروههای موسیقی کامکارها ، رستاک ، همای و خیل بزرگ این کاروان پر افتخار هنر ... را به حوزه فرهنگ و تمدن زبان فارسی معرفی نموده که بر عزت و شکوه شعر و ادبیات فارسی که به موسیقی ایران وامها داده و‌میدهد و بر غنای فرهنگی مردمان فرهیخته ایران زمین بسیار بسیار افزوده اند ، ضرورت دارد، هنردوستان به هنرمندانشان بعنوان سرمایه های معنوی فرهنگ سترگ ایران، همواره احترام بگذارند !!!

هنوز گاهی هر از چند وقت که از جلوی آن پاساژ چهار راه استانبول تهران ، چندین ده متر آنطرفتر از ساختمان پلاسکو ،نماد نوستالوژی گذر از سنت به دوران مدرنیته ،که همیشه بیاد ماندنی ست، گذر می کنم،هنوز انگار اکو صدای رسای خواننده معلول هموطن که با عشق ترانه حماسی : دایه دایه وقت جنگه ... را میخواند در ذهنم طنین انداز و باز تکرار میشود . هر جا که هست ان شاالله سلامت و برقرار باشد ...

حمید رضا حاجی اشرفی