bimeh24 | بیمه24
5.04K subscribers
12.4K photos
1.58K videos
133 files
10.5K links
پایگاه تحلیلی و خبری بیمه 24
شرایط تبلیغات؛ T.me/bimeh24T
ارتباط با مدیر کانال T.me/bimeh24pv

#کد_شامد_وزارت_ارشاد: 1-1-73099-61-4-1
Download Telegram
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 چه زیبا بود بازی تیم ملی فوتبال مان در ورزشگاه Education قطر 》

همین چند وقت پیش در زمان جام ملت های آسیا که در کشور دوست و همسایه جنوبی برگزار می شد ،تیم ملی کشورمان در مقابل تیم ملی ژاپن قرار گرفت. گزارشگر بازی ،محمد رضا احمدی بود.شیوه و ادبیات گزارش او را دوست دارم.بارها و بارها در طول مدت زندگی کلمه Education را شنیده ام اما آن عصر زیبا وقتی چندین بار محمد رضا احمدی اسم این ورزشگاه را تکرار می کرد در ذهنم به انتخاب کنندگان این نام برای این ورزشگاه آفرین گفتم و تحسینشان کردم ! نمیدام چرا همیشه اسامی چیزهایی که با فرهنگ و هنر و آموزش مرتبط هستند برای همه انسانها یادآور خاطرات شیرین هستند .یا اینکه همه آدمها ناخوآگاه به نامهای مرتبط با آموختن و یادگیری احترام می گذارند .همیشه وقتی از کنار مهدهای کودک، مدارس ، دانشگاهها ، خانه های معلم ، کانون پرورش فکری کودکان ، مراکز آموزش فنی و حرفه ای ، پژوهشکده ها و ورزشگاهها و باشگاههای ورزشی رد می شوم یک حس مملو از انرژی مثبت و روزهای ‌پر امید در ذهنم تداعی می شود .

آن عصر زیبا ،با بازی زیبای دو تیم آسیایی ، تیم ملی فوتبال کشورمان و تیم ملی فوتبال ژاپن در ورزشگاه زیبای اجو کیشن قطر که دارای مفهوم فرهنگ و آموزش هست ، هرگز از خاطرم فراموش نمی شود .

اصولا فلسفه وجودی رقابت های ورزشی بر مبنای تندرستی و نشاط فردی و اجتماعی پایه ریزی شده . مسابقات ورزشی در راستای توسعه و تعمیق دوستی ها بین انسانها و جوامع و ملت ها طراحی شده اند . هدف غایی از مسابقات فقط کسب قهرمانی و گرفتن جام نیست .برد و باخت در بازی ها، گرفتن یا نگرفتن جام همه و همه بهانه هایی برای گردهم آیی های انسانی و رقابت های سالم در جهت تعمیق دوستی ها و تعمیم عواطف انسانی هستند. برای هموطنانی که بازی زیبای هر دو تیم را دیدند ، آن شب ، آن بازی، فینال جام ملت های آسیا 2024 بود. آنشب بازی زیبای تک تک بازیکنان تیم ملی فوتبال کشورمان که با تمام وجود و به عشق برای سربلندی نام وطن هر چه در چنته داشتند را خالصانه به معرض نمایش گذاشتند تا Education بالای ایرانی را در ورزشگاه Education به معرض نمایش همگان بگذارند.آنشب برای بسیاری از ایرانی ها ،بازی بیاد ماندنی و تکنیکی ، هوشیارانه و هماهنگ و تدبیر والای بازیکنان ، مربیان و تشویقات صدها هموطن عزیز حاضر در ورزشگاه اجو کیشن قطر در مقابل تیم اخلاق مدار و بازیکنان با تکنیک و خوش اخلاق ژاپنی یک فینال واقعی بود. مسابقه ای که در آن بازیکنان و مربیان دو تیم فقط برای یک مسابقه ورزشی سالم و پاک به میدان رفتند و هر دو تیم علی رغم نتیجه پایان بازی از آن سربلند بیرون آمدند .البته همه تیم ها زحمت کشیدند و به تیم های قطر و اردن نیز جای گفتن تبریک دارد.اینکه کدام تیم قهرمان می شود و کدام تیم دوم و سوم می شود یا زود هنگام حذف می شود یک اتفاق ثانویه باید دانست ، روح ورزش را از منظر ذات ورزشی و توسعه فرهنگی و تزریق امید در جوامع می توان ارزیابی نمود .
اگر این مسابقات و رقابت ها وجود نداشته باشند انگیزه های نوجوانان و جوانان به تلاش در زندگی کمرنگ خواهد شد .ورزشکاران همه رشته ها در همه جای دنیا و در کشور ما قابل احترام و قدردانی هستند . برد و باخت در ورزش را فقط به حساب ملاک و ارزیابی میزان تلاش فردی و گروهی ورزشکاران باید گذاشت وگرنه با هر نتیجه و رتبه ای ، کسانی که با رقابت های ورزشی روحیه نشاط ، شادی ، همبستگی ، تکنیک های موفقیت و اندازه گیری سطح ظرفیت روحی و روانی انسانها در زمان بردها و باخت ها را آموزش می دهند برای دیگر انسانها قابل احترام هستند. ورزشکاران به جامعه خصوصا نوجوانان و جوانان روحیه تلاش ، کوشش و امید به موفقیت نه تنها در زمین های ورزشی و ورزشگاه ها می دهند ، بلکه مبارزه با غرور و نترسیدن از باخت در زندگی را یاد می دهند. مهم تلاش انسانی برای بهتر زندگی کردن تحت ملاک های انسانی و روحیه دوستی و تعاون است و لاغیر !

ورزشکاران اخلاق مدار فوتبالیست تیم ملی ایران و تیم فوتبال خوش اخلاق ژاپن ،آنشب هر دو در بازی در ورزشگاه Education قطر ،فرهنگ و ظرفیت بالای اخلاقی و انسانی دو ملت و ورزشکاران دو جامعه شاخص آسیایی را در پیش چشمان سایر ملت ها به اکران گذاردند .

چه اسم زیبایی دارد این ورزشگاه و چه بازی زیبا و چه خاطره از یاد نرفتی را فوتبالیست های عزیز ایرانی و فوتبالیست های خوش اخلاق ژاپنی آنشب در Education برای همیشه بیادگار گذاشتند تا همه قدر بازیکنان و مربیان همه رشته های ورزشی را بدانیم و به آنان احترام بگذاریم .
راستی ،چه کلمه زیبایی هست این ؛ Education = آموزش !

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

《یادی از مردمداری و فرهیختگی استاد همشهری ، مجید محسنی مهر》


سال ۱۳۴۸ یکروز وقتی باتفاق مرحوم پدرم از تهران بسوی دماوند و شهر کیلان ( عزیز) میرفتیم ، قبل از پل شلمبه و محل بقعه امامزاده محمد ، سمت جنوب جاده ،نزدیکی قهوه خانه مرحوم پویا ،از دور دیدیم که عده ای در درون یک چمن زار در حال فیلمبرداری هستند . نزدیک تر که شدیم ، یک آقایی که لباس اسپرت به تن داشت و عینکی دودی به چشم از دور دو دستی برای مرحوم پدرم دست تکان داد .

کنار جاده توقف کردیم ، از ماشین پیاده شدیم و پدرم و آن آقایی که دست تکان داده بود، یکدیگر را در آغوش گرفتند و پس از روبوسی و سلام علیک آنها ، من به دوست پدرم سلام کردم و ایشان با مهربانی و متانتی بی نظیر به من که نوجوانی ۱۱ - ۱۰ ساله بودم ،پاسخ و خوش آمد گفت .

مرحوم پدرم بلافاصله به سوی عوامل فیلمبرداری ، هنرپیشگان و دستیاران کارگران رفت و با تک تک آنان سلام و علیک کرد و خسته نباشید گفت . دوست پدرم شادروان مجید محسنی مهر ، آنروز در حال کارگرانی فیلم [دنیای پوشالی] بود .

پدرم از آقای محسنی مهر و همکارانشان دعوت نمودند فردای آنروز در باغ پدرم ،مهمان ایشان در شهر کیلان باشند و پس از قبول دعوت آنان خداحافظی نمودیم و به راه خود رفتیم .این اولین باری بود که من ،استاد مجید محسنی مهر ؛ نویسنده ، تهیه کننده ، کارگردان ، بازیگر ، گوینده و نماینده مجلس شهرستانهای دماوند و فیروزکوه را از نزدیک میدیدم .

مجید محسنی مهر در سال ۱۳۰۲ در گیلیارد (جیلیارد)دماوند بدنیا آمد . با تشویق حسین محسنی برادر بزرگتر خویش به صحنه هنرو سینما ، تاتر وارد شد . فارغ التحصیل هنرستان هنر رشته تاتر و سینما بود . سال ۱۳۱۹ اولین بار روی صحنه برای بازی در نمایش 《سالومه》رفت و ۱۳۳۰ در اولین فیلم سینمایی خواب های طلایی بازی کرد .

در فیلم های پرستوها به لانه بر میگردند [ فیلمی که موجب تشویق بازگشت بسیاری از نخبگان تحصیل کرده برای خدمت در ایران شد .]و نیز در فیلم های قربون خودم ، آهنگ دهکده ، عروسک پشت صحنه ، لات جوانمرد ، بلبل مزرعه ، زندگی شیرین است ، خواب و‌خیال بازی کرد . تا سال ۱۳۶۰ استودیو دوبلاژ مهرگان را مدیریت میکرد . آخرین بازی و حضور وی در روی صحنه تاتر در نمایش《خداحافظ》در روز ۱۵ تیر ماه ۱۳۶۹ در تهران در حین اجرای نمایش از زندگی هنرمندانه و زیستن بر روی این کره خاکی برای همیشه خداحافظی و به دیدار معبودش شتافت . ! .

یکی از زیباترین خاطره ای که مرحوم پدرم از مجید محسنی مهر برایم تعریف کرده را به رسم امانت در این سطور مینویسم : مجید محسنی مهر ،زمانیکه نماینده مردم شهرستان دماوند در مجلس بود ، هر جمعه ،کت و شلوار شیک می پوشید و در ورودی شهرمان به مسافرین تابستانی که از تهران برای گردش یکروزه به دماوند می آمدند ، می ایستاد و به سرنشینان هر خودرو شاخه گل رز زیبایی هدیه میداد و با لبخند و مهر به آنان خوش آمد میگفت . این رفتار مرحوم مجید محسنی که از فرهنگ والای تربیتی زادگاهش و روحیه متین ، فرهیختگی وی سرچشمه میگرفت ، موجب سربلندی شهرستان زیبای دماوند در آن دوران و پس از آنزمان شد .

مرحوم پدرم و شادروان مجید محسنی در اواخر عمر دچار بیماری نارسایی کلیوی شده بودند . هر ماه که با پدرم برای معاینه به مطب دکتر برومند میرفتیم ، شادروان مجید محسنی را میدیدیم . با هم غرق در گفتگو و تجدید خاطره ها می شدند .

شادروان مجید محسنی در مراسم دفن ، سوم ، چهلم و سال پدرم در کنار خانواده ما بود . متانت ، مهربانی ، دوستی ها ، مردمداری ، اصالت و فرهیختگی استاد هنرمند وطنمان و شهرستان زیبای دماوند را که تحت هر شرایط و موقعیت اجتماعی ، رفتاری متوازن و والا داشت و شخصا یکی از مربیان نامحسوس خویش ایشان را میدانم ، هرگز گفتارها ، لحن و رفتارهای متین و آموزنده ایشان را فراموش نمی کنم . این دلنوشته بخاطر اینکه اولین بار آن شادروان را باتفاق مرحوم پدرم در شهریور ماه ۱۳۴۸ در گیلاوند دیده بودم به رسم یادبود و وظیفه همشهری بودن به نگارش درآوردم ‌. مجید محسنی دو دوره نماینده مجلس از حوزه انتخابیه شهرستانهای دماوند و فیروزکوه بود . خاکی و مردمدار . یاد و نامش همواره برای همشهریانش گرامیست .

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 چیدمان خلاقانه سفره صبحانه بر روی زین موتور سیکلت 》


سهراب آسمان پر ستاره کاروان شعر ایران ، سپهری عزیز در توصف زندگی اینچنین سروده :

[ زندگی راز بزرگیست که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
زندگی وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است که نخواهد آمد
زندگی سبزترین آیه در اندیشه برگ
زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است جهانی با ماست
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست ... ]

هر از گاهی برای انجام یک کار اداری ، از مسیر کوچه ای در خیابان شریعتی به داخل خیابان سهروردی می پیچم تا چندین متر آنطرف تر به داخل یک ساختمان اداری وارد شوم . امروز صبح برای چندمین بار وقتی مجددا این مسیر را طی میکردم ،مرد موتور سوار را دیدم که با سلیقه ای خاص بر روی زین موتور سیکلت خودش در حال پوست کندن و خرد کردن و چیدمان زیبای خیار ها و گوجه فرنگی ها حلقه شده در داخل یک دیس بزرگ که به زیباترین وجه ممکن آن خوردنی ها را می آراید دیدم . هر بار که این حرکت زیبا و بی آلایش آن همشهری میانسال را می بینم که در کمال آرامش در حال آماده سازی سفره صبحانه برای خودش و دوستان کسبه مقابل آن فروشگاه است ، در درون ذهنم او و این سادگی و بی تکلف بودنش را بسیار تحسین می کنم . !!!!!
چند بار به خودم گفتم که از وی اجازه بگیرم که از چیدمان زیبای دیس صبحانه روی زین موتورش عکس بگیرم ، اما بعلت عجله در انجام کار به لحظه ای نگاه و دیدن زیبایی کار ایشان بسنده کرده و گذر نموده ام . ترجیحا تصمیم گرفتم که این دلنوشته را برای تجلیل از این اقدام فرهنگ ساز این همشهری و سادگی رفتار را بنویسم.

سبک سرودن شعر سهراب سپهری را به این جهت بسیار دوست دارم که آن عزیز ، مفاهیم زیبا از کردار انسانها ، طبیعت و موجودات خداوند در چرخه زیست را آنچنان دستمایه سرودن و شرح انساندوستی ، دیگر دوستی و نشان دادن زیباییها و رازهای پنهان و برکات ساده زیستن را در قالب وقایع و رخدادهای پیرامون خودش با مهارت ترسیم کرده که انگار هر زمان که اشعار او را بخوانی ، انگار که دیروز سروده و بوی تازگی دارد . برای همین اشعار او و برخی دیگر از شاعران کشورمان ، مملو از درسهای آموختنی برای انسانهاست و بقول خودش در رودخانه زندگی جاریست !!!!!
اگر بدان سروده ها برای آموختن بنگریم استعاره های توصیفی سهراب واقعا زیباست و روح انسان را بسوی کمال انسانی سوق می دهد !

زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست !!!!!

و بقول خودش : لحظه ها را دریابیم !؟

باورها ، نگرش ریز و ظریف ، قدرت تبیین بسیار استادانه سهراب در توصیف رابطه متقابل انسان و انسان ، انسان با طبیعت و محیط زیست و نهایتا جهان‌بینی بسیط و نگاه عارفانه بزرگ مرد دیار باستانی کاشان ، انگاری او با واژه های زبان فارسی، نقاشی میکند ، را بسیار دوست دارم . همیشه فاتحه ای برایش در پس خواندن هر یک از اشعارش می خوانم .

هرگاه سینی زیبای صبحانه روی زین موتور مرد همشهری از دیده ام از خود پرسیده ام ؟! اگر سهراب زنده بود و از کنار این مرد باسلیقه در این دوره و زمانه غریب و پر رنگ و لعاب ، می گذشت و این کار زیبا که در بین زرق و برق های محیط پیرامونش در همان خیابان و شمال شهر تهران خلق می کند ، چه اشعاری را در وصف و شرح قشنگی و آموزندگی سفره ساده صبحانه زیبای آن مرد که برای خودش و دوستانش آماده می کند ؛ می سرود !؟

آقای موتور سوار همشهری ، کار شما ، سادگی و بی تکلفی شما در دوران کلاس گذاشتن های بعضی از آدمها با ادعاهای من برتری و پز دادن‌های پوچ برخی از همشهری ها ، بسیار ارزنده ، آموزنده و فرهنگ ساز است.
من به شما و کار شما از صمیم قلبم احترام می گذارم . راستی بگویم ، یکبار دیدم که آن مرد ، دو لقمه از سینی صبحانه را به اصرار به دو کودک رهگذر که لحظه ای نگاه کردند، تعارف کرد .

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم احترام بگذاریم .

✏️📕 دلنوشته

《چهارشنبه سوری جشنی باستانی که حادثه آفرینی در آن مفهومی ندارد !》

روزهای نوجوانی ، مرا بیاد برنامه های فرهنگی - آموزشی رادیو ایران که از چندین روز قبل از آخرین سه شنبه هر سال ،کارشناسان مجرب و مسلط در مورد فلسفه برگزاری جشن چهارشنبه سوری از قرون متمادی گذشته پر افتخار ایرانیان برای شنوندگان بطور مفصل سخن می گفتند و آموزش های فرهنگی ، محیط زیستی ، ایمنی را از آن رسانه نشر می دادند.

در فرهنگ هر ملتی ، فلسفه وجودی جشن ها و مراسم ملی آنها منشا در سنن مذهبی ،اجتماعی و مناسبت های اقتصادی آنان دارد .
در فرهنگ باستانی ایران زمین علت وجودی مراسم جشن چهارشنبه سوری ، در واقع رفتن به پیشواز بهار و عید نوروز و فصل تجدید حیات طبیعت و شروع فصل کشاورزی ،کار و تلاش ، تحرکات کسب و کارها ، تولید غذا از سوی ایرانیان باستان بوده و در این جشن همه با روشن کردن آتش و دور هم جمع شدن و پختن انواع آش ها ، غذاهای محلی و توزیع نقل و نبات ،رفتن فصل سرما و بی تحرکی ، رخوت و شروع فصل گرما و تحرک ، کار و کوشش را بهم یادآوری و شادباش می گفتند.

با خاتمه فصل سرما و آمدن فصل بهار در نیمکره شمالی زمین ، فصل شروع کار و تولید، بهانه ای برای شادی مردمان ایران زمین و ارزش گذاری به فرهنگ کار در تاریخ باستانی و قرون پس از ورود دین اسلام به ایران بوده و هست .!!!؟؟؟

کارشناسان فرهنگی بارها تاکید کرده اند که متاسفانه شاهد افراط در برگزاری این جشن ملی و تغییرات تدریجی در نحوه برگزاری این سنت زیبا در دهه های اخیر هستیم . از یکسو با کندن انبوه بوته ها برای پریدن از روی آتش آنها در این جشن موجب دو نوع  آسیب به محیط زیست شده است  :

۱ - آتش زدن حجم زیادی از بوته ها در هر کپه ، احتمال صدمه و سوختگی انسانها را بالا میبرد و این رفتارها با فلسفه وجودی این جشن ایرانی مغایرت کامل دارد .

۲-کندن بوته های موجود در طبیعت برای روشن کردن آتش ،موجب صدمه و خالی شدن دشت ها از گیاهان مفید و لازم که در بهار برای تغذیه احشام بهره برداری می شوند، دیگر اینکه گیاهان خودرو در اراضی شیب دار و دشت ها مانع از فرسایش خاک و جاری شدن سیل بخاطر ایجاد مانع و نفوذ آبهای جاری باران با کاهش سرعت روان آبها ،موجب کاهش سرعت آب سیلابها و فرو رفتن در عمق زمین و بالارفتن میزان ذخائر منابع آب زیر زمینی کشور و نیز مانع از فرسایش خاک توسط باد میشوند، لذا توصیه کارشناسان خودداری از کندن بوته ها و در سالهای بعد کسانی که به این توصیه های کارشناسی توجه نمی کردند با جریمه های سنگین مالی مواجه میشدند تا کم کم این رفتارهای نامناسب کاهش محسوس پیدا کرد .

اما درسالهای بعد از انقلاب به تدریج متاسفانه با تغییر نسل ها و فراموشی فلسفه وجودی و شیوه اصیل برگزاری این نوع جشن ها به نسل جدید ،فرهنگ جشن های آتش بازی الگو برداری شده از کشورهای جنوب شرقی آسیا کم کم در نزد جوانان ایرانی به نادرست رواج یافت و نسل نو که بیشتر از اینکه نگاه فرهنگی به مراسم چهارشنبه سوری داشته باشند ،بنا به اقتضای شرایط سنی بیشتر به جنبه تخلیه هیجانها ، رفتارهای فیزیکی پر مخاطره در این جشن نگاه می کنند و در سالهای اخیر همین موضوع باعث مجروح ،قطع عضو ، معلول و فوت  بسیاری از هموطنان عزیز شده و خانواده های زیادی عزادار و دچار خسارتهای بدنی - مالی فراوان گشته اند .

تلاشهای رسانه ای ،منجمله در فضای مجازی و اطلاع رسانی های وسیعی برای اصلاح رفتارها و آموزش ایمنی بسیار اثر بخش بوده ،در کنار این اقدامات تلاشهای ارزشمند نیروهای انتظامی ، آتش نشانان ،امدادگران ،پزشکان و کادر درمانی و قوه محترم قضاییه در کاهش دامنه این #ریسک بی دلیل !!!!! و نجات مصدومین بسیار کارساز و قابل تقدیر است .

اما در کنار این فعالیت های ارزنده ، نقش و ضرورت مشارکت فعال مدیران  آموزشی و فرهنگی و اهالی رسانه ، هنرمندان ، انجمن های مردم نهاد فعال در حوزه  مباحث اجتماعی و ایمنی در فرهنگ سازی و تبیین فلسفه وجودی این جشن برای جوانان که در این دوره به #چهارشنبه سوزی متاسفانه تبدیل شده و همگی باید تلاش کنیم تا مجددا این جشن ملی به همان اهداف انگیزشی و ترویجی فرهنگ کار و بدرقه نمادین  زمستان و پیشواز بهار به روال زیبای تاریخی برگردد و با کاستن مخاطرات و رفتارهای پرخطر و پرسروصدای ناشی از فرهنگ وارداتی سایر کشورها ،اصالت فرهنگ ملی ایرانیان و تبلور صبر و متانت ، یکدلی هموطنان در جشن های ملی به سایر مردم ملل جهان معرفی شود و همانطوریکه [ نوروز باستانی ] یکی از با مفهوم ترین اعیاد ملل جهان مورد توجه سازمان ملل متحد و کشورهای بسیاری قرار گرفته،جشن چهارشنبه سوری نیز مجددا بعنوان یک مراسم ملی و میراث فرهنگی ارزشمند ایران زمین به ملل جهان معرفی گردد.

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 استقبال از کتاب خوانی در ماه مبارک رمضان 》

در خبری که روز گذشته در فضای مجازی منتشر شد ، جمعیت زیادی از مردم تهران را در یکی از شبهای ابتدایی ماه مبارک رمضان نشان می داد که در جلوی درب یک کتاب فروشی واقع در مرکز شهر تهران به تصویر کشیده است .نویسنده متن گزارش به نقل از فروشنده کتابفروشی نوشته بود ؛ امسال و سال گذشته شاهد استقبال خوب هموطنان و جوانان عزیز برای خرید و مطالعه کتاب هستیم .

پیشتر در یک ویدئو دیگر ، یکی از هموطنان خبری بسیار جالب و بی نظیر را به اطلاع همگان ،اینچنین اعلام نمود ؛ کتابخانه ای با هدف  ارسال و مطالعه رایگان۱۳۰۰۰۰ کتاب در تهران به کمک خیرین تاسیس شده و بدون گرفتن کارت و یا وثیقه ، در تهران ۶ جلد کتاب برای مدت سه ماه و برای شهرستانها ، ۸ جلد کتاب برای مدت شش ماه در اختیار متقاضیان برای مطالعه قرار می گیرند !

چه خبرهای بی نظیری ، چقدر غرور آفرین هستند این کارهای فرهنگی ! یکبار دیگر بعنوان یک ایرانی به ایرانی بودنم مغرور شدم و افتخار می کنم !

درود بر جوانان و مردم شریف ایران که از دیر باز تاریخ این کهن دیار ، اهل قلم و تولید دانش و بینش و فرهنگ سترگ در شرق عالم بوده اند و منشا نشر آگاهی و خرد بوده و هستند . فرزندان ( ایران جان) در شبهای ماه مبارک رمضان ، ماه آموزه های خودسازی و توسعه فردی و اجتماعی تحت تعالیم ناب توحیدی بار دیگر با بنیان گذاری فرهنگ کتاب خوانی در این ماه و در همه سال و تامین شرایط رونق بازار کتاب از یکسو و به رایگان قرار دادن کتاب در دسترس یکدیگر از سوی دیگر، مشعل نقشه راه دانایی و خردمندی در موج چهارم تمدن بشر را در ایران زمین برافروخته اند تا بار دیگر نشان دهند که ایران و ایرانی مهد پرورش فرهنگ و آموختن و آموزاندن بوده و همچنان هست و خواهد بود .

در موج چهارم تمدن بشر ، جهان در ابتدای راه تولید انباشته دانش و اتکا بر مدیریت اطلاعات و علم داده ها قرار گرفته ! برای مدیریت جوامع پسا مدرنیسم و عصر فرا صنعتی به انسانها و شهروندان با بینش و نگرش راهبردی و مسلط به تحولات فرهنگی و تمدنی نیاز است . ثروت اصلی در ارزش گذاری به تنهایی سرمایه های ثابت و داراییهای شامل اموال،منقول و غیر منقول از زمین ، کارخانه ، ساختمان ها ، ماشین آلات ، ابزارها و موجودی بانکی بنگاههای اقتصادی در موجهای پیشین به تنهایی عبور کرده و نقش اصلی هدایت دگردیسی بزرگ تمدنی بخصوص در انقلاب پنجم صنعتی ( 2023) بر عهده انسان ها ، این خلیفه های پروردگار عظیم الشان مجددا واگذار شده است . در واقع تکنولوژی دیجیتالی و هوش مصنوعی باز هم تحت رهبری فکری انسانها در خدمت جامعه فراصنعتی قرار خواهند گرفت تا تمدن جدید بشری به بهترین وجه ممکن شکل گیرد و مام زمین برای تداوم حیات انسانها از انواع آلودگی ها پاک گردد .

در موج چهارم و انقلاب پنجم صنعتی یکبار دیگر نقش بسیار با اهمیت مراکز آموزشی و پژوهشی و دانشگاهها و کتاب و کتابخانه و علم و علم پروری و خرد و آگاهی برتر برای توسعه فردی و اجتماعی اثبات گردید . تمدن بعدی بشر دیگر بر پایه های زمین و زمین داری و مدیریت تیول داران و کارخانه ها و کارخانه داران و شرکت های سنتی و مدیریت گاراژی پیرو این و آن ساخته نمی شوند . در موج چهارم و تمدن دیجیتالی و زیست محیطی سرمایه اصلی از دانش و خردمندی شهروندان آگاه و با بصیرت جهانشهر و کشورها تشکیل می شوند . برای جا نماندن از موج چهارم و تحولات عظیم تمدن بشری موثرترین ابزار و کلید یافتن رمز ها و رموز دگردیسی ها ، کتاب و کتاب خوانی و ارتقا سطح اطلاعات ، آگاهی ، تجزیه و تحلیل منطقی و اصولی رخدادها و شناخت مسیرهای طراحی شده برای آینده توسط دانشمندان شاخص جهانیست . چه ماه رمضان پر برکتی در ۱۴۰۲ در حال سپری شدن است . امسال صف جلوی کتابفروشی ها از صف جلوی حلیم و زولبیا و بامیه فروشی ها شلوغ تر شده است ! این خبرها و این رفتارها حکایت از توسعه معنوی و نوید پیوستن آگاهانه تک تک هموطنان به عصر موج اطلاعات و تمدن عصر خرد و خردمندی را می دهند. عکس تجمعات صف ایرانیان مشتری خرید کتاب در جلوی کتابفروشی ها در ماه مبارک رمضان در آستانه عید سعید باستانی نوروز و آمدن فصل بهار را برای همه مردمان دنیا بفرستیم تا همگان ببینند و بدانند ،ایرانیان همیشه فرزندان بصیرت و دانش و خرد و خردمندی بوده و هستند و تا دنیا دنیاست ،ایرانی فرزند علم و دانش و بینش استراتژیک بوده و همچنان خواهد بود ......

آخرین روزهای ماه اسفند ۱۴۰۲

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 یادی از استاد بزرگ، آیت کریمی،انسانی که از او بسیار آموختم 》

نیمه دوم دهه ۷۰ بود. پس از سالها فعالیت نیمه وقت در بازار بیمه ،تصمیم به تمرکز کار در بازار بیمه گرفتم .

با استاد شادروان جعفر قاسمی نژاد صدر مشورت نمودم که نمایندگی شرکت های بیمه بهتر است یا کارگزاری !؟

ایشان در پاسخ گفتند : با توجه به اطلاعی که از  روحیه شما دارم کارگزاری برایت مناسب تر است .

مدارک مورد لزوم را چون هنوز انجام کارها سیستمی نشده بود بطور دستی به اداره پذیرش بیمه مرکزی که آن زمان در ساختمانی واقع در خیابان طالقانی تهران نزدیک پل حافظ بود بردم . پس از تحویل مدارک هفته بعد برای اطلاع از اینکه برای آزمون پذیرفته شده ام یا خیر مجددا به بیمه مرکزی مراجعه نمودم . کارمندان اداره پذیرش گفتند که آقای آیت کریمی گفته اند با شما می خواهند صحبت کنند . به اتاق ایشان مراجعه نمودم. آنروزها عینک میزد و جوانتر و پر تحرک بود .صراحتا گفتند : هرگز با این شرایط به شما ،مجوز کارگزاری نمیدهیم !!! نوشته ام اول باید سه سال نمایندگی از یک شرکت بیمه بگیری و تجربه و مهارت بدست آوری تا توانایی کارگزار حرفه ای شدن را کسب کنی !

خداحافظی کردم و از ساختمان بیمه مرکزی بیرون آمدم . به یکی از دوستانم که جدیدا در بیمه مرکزی بعنوان کارمند استخدام شده و دوست مرحوم آیت کریمی بود موضوع را گفتم و ایشان پس از صحبت با آن مرحوم پاسخ داد که : استاد گفته ؛ من صلاح ایشون رو میخوام ، اونطوری بهتر فنون بیمه و کارگزاری رو درک میکنه ! طی چند روز از یک شرکت دولتی نمایندگی گرفتم . در حین کار متوجه صحت توصیه استاد شدم . یکروز در شرکت بیمه جلسه ای بود ایشان را دیدم و پس از سلام و علیک پرسید ؛ چرا نمیایی برای گرفتن مجوز کارگزاری ! مدیران شرکت بیمه پاسخ دادند ،ما نمی گذاریم بیاید !!!

در فاصله سه سالی که گذشته بود ، ساختمان بیمه مرکزی از خیابان طالقانی به بلوار افریقا ابتدای بلوار ناهید منتقل شده بود که اکنون به آن ساختمان شماره دو می گویند . پس از اخذ مجوز کارگزاری و ادامه کار در بازار بیمه ، متوجه محبت و لطفی که آن بزرگ مرد علم محور صنعت بیمه کشور در حقم نموده بود شدم . پیچیدگی اصول فنی در رشته های شغلی و تسلط مورد نیاز برای تعامل بین شرکت های بیمه با بیمه گذاران بقدری زیاد بود که بدون داشتن تجربه امکان موفقیت وجود نداشت . موقع نیاز به رفع اشکال بی دریغ و مشفقانه راهنمایی می کرد .

در حین اجرای یک پروژه سراسر کشوری درمان و عمر و حادثه گروهی به مشکلاتی در زمینه نحوه تعامل بین بیمه شدگان با شعب شرکت بیمه برخوردم که باید با مطالعه و پرسش از با تجربه ترها رفع اشکال می شد . در یکی از نشریات پژوهشکده بیمه مقاله ای از استاد آیت کریمی در باره نحوه خدمات رسانی [ کارگزاری بیمه مدنت فرانسه ] خواندم که در جنگهای دهه 70 میلادی لبنان ، این کارگزاری صدها نفر لبنانی را بعلت فقدان زیر ساخت های بیمارستانی مناسب در لبنان به فرانسه برده و معالجه کرده و برگردانده بود . برای بیشتر دانستن به نزد استاد رفتم . حدود دوساعت وقت گذاشت و نه تنها خدمات مدنت در لبنان بلکه در عربستان و کویت را نیز توضیح داد . روشهای کنترل ضرایب خسارت درمان از منظر کارشناسان کارگزاری مدنت را به دقت تشریح نمود .همیشه آن نقش معلمی و منتورینگ بیمه و ریسک در وجودش متجلی بود .

در کلاسهای توجیهی بیمه مرکزی نیز با صراحت لهجه سخن می گفت . اهل تعارف نبود .در انتقال مفاهیم حرفه ای و درک همکاران بسیار جدی و ضابطه مدار در عین اینکه با معرفت و با مرام بود. هرگز در این سالها رفتار فردی و سازمانی مغایر با فرهنگ اصیل تعاملات اجتماعی ایرانیان از ایشان ندیدم . بر عکس برخی ها با ارتقا یک پله ، خودشان را بطرز عجیبی گم و بعدا هم از اذهان همکاران پاک می شوند.

چند سال پیش ،پس از اخذ مجوز یک شرکت بیمه تلفن زد و پرسید ؛ من به دفتر شما بیایم یا شما به شرکت ما میآیی !؟
پاسخ دادم : استاد وظیفه من است که خدمت برسم . چند روز بعد باتفاق همکارم آقای مهندس رضا آرام به دیدنشان رفتیم .آنموقع مدیر عامل یکی از شرکت های بیمه در شروع بازنشستگی بودند، گفت : دلم میخواست پس از چند وقت ببینمتون و بگم ،تا میتونی برای ترویج فرهنگ بیمه که عامل توسعه هست بنویس . دیگر اینکه ؛ علت سرعت بالای تیم شما در اخذ مجوز فلان شرکت بیمه چه بود !؟ آنجا فهمیدم یک معلم همیشه دقت نظر بالا دارد ! پاسخ دادم ؛ اول : خواستم آن توصیه در دفتر خیابان طالقانی شما را اثبات کنم که کارگزاران هم توانایی خدمات مشاوره تاسیس را دارند و ثانیا : جوانی در تیم ما نابغه امور مالی حضور داشت.علت همینهاست !!!

روح استاد عزیز آیت کریمی دیروز از جهان خاکی به دیار باقی سفر کرد. یادش همواره گرامیست
چهارشنبه : ۲۹ / ۱ / ۱۴۰۳ 🌹🏴

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 خداحافظ محمد آقا ،همشهری با مرام 》

دیروز چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ در فضای صفحات مجازی شهر کوچک ما ( کیلان ) عزیز از توابع شهرستان زیبای دماوند مرکز بخش جمابرود، ناگهان خبر فوت یکی از دوستان و خویشاوندان بامرام و بامعرفتم ، آقای دکتر محمد اشرفی منتشر شد . باورش برایم بسیار سخت بود ! گرچه در این زمانه که حوادث گوناگون منجمله تصادفات رانندگی و روزمره و بیماریها آمار فوت های ناگهانی را بالا برده و متاسفانه شنیدن درگذشت آشنایان و اشخاص معروف پرتکرار اما باز هم شنیدن مرگ ناگهانی برخی از انسانها باورش سخت است . خصوصا اشخاصی که همواره پیشقدم در انجام کارهای اجتماعی و عام المنفعه و یاری به دیگران در حوزه حرفه ای و توانمندی خویش بوده و هستند ،شنیدن خبر رحلت شان موجب تاثر بیشتر دوستانشان خواهد شد . انگار آثار فقر ناشی از حضور و فقدان آنها و خالی شدن جایگاه با معرفتشان در عرصه فعالیت ها و خدمات برتر اجتماعی از همان دقایق اولیه پرواز روح بزرگشان هویدا می گردد !!!

محمد اشرفی از بستگان و دوستان نگارنده هستند ، از فعل زمان حال استفاده می کنم ،زیرا انسانهای با مرام برای دوستانشان هرگز نمی میرند و در قلب آنان جای دارند .انسان پرتکاپو و بسیار مودب و مرعی اخلاق بود .

آنمرحوم سالها از مدیران سازمان تامین اجتماعی و عضو هیت امنای بیمارستان میلاد بود . برای همه آدمها دوست و مشاور بود . انسان صریح الهجه و اهل مطالعه و پرتحرک و اجتماعی بود .
در بدو مطالعات ریسک های کارآفرینی پایلوت بخش جمابرود دماوند به مرکزیت کیلان عزیز از نشست توجیهی دوم در مجتمع پذیرایی ریحان واقع در محله کوهان بنا به دعوت کارگروه باشگاه استارتاپ پتاف به ما پیوست . در آن نشست ایشان و شادروان حاج محمود محسن وطنی و سایر همشهریان بزرگمنش سخنان ارزنده ای در راستای ضرورت همکاری و همیاری مشترک ،احیای خوشه و محیط کسب و کار شهر بیان نمودند . در نشست سوم در سالن فرمانداری شهرستان دماوند نیز فعالانه شرکت و یاری نمود .

در ادامه باتفاق تنی چند از همشهریان سلسله نشست های [ موسسه یاوران توسعه شهری کیلان ] را در راستای حمایت از طرحهای فرهنگی ،اجتماعی ، اقتصادی را برگزار کردند .یقین دارم علی رغم بی اعتنایی و حرمت نگذشتن برخی باصطلاح همراهان در همان جلسات، هرگز ناامید نشد و دست از اندیشه و تلاش های سازنده برنداشت . یقینا آن مرد لایق تا همین دیروز که روح بزرگش از دنیای فانی به دنیای باقی پرواز کرد همواره به فکر جلب تعاون ، همفکری و امید به همگرایی در امور شهری و محلی بود و باوری خستگی ناپذیر به تلاشهایش  داشت .

گاهی تلفنی گفتگو می کردیم . تدریس کارگاههای تامین اجتماعی باشگاه استارتاپ پتاف با او بود. آخرین بار روز دفن شادروان محسن ملاحسینی یکی دیگر از فرهیخته گان لایق شهر کیلان در محله ساران دیدمش ، مثل همیشه با مرام و معرفت تا آخرین لحظات مراسم در کنار هم بودیم .
وی انسانی سالم زیست و اهل ورزش بود . فیلمی از لحظات آخر زندگی وی در فضای مجازی پخش شد که پزشکیار حاضر درصحنه در حال احیای قلبی او پس از سکته حین بازی فوتبال پیشکسوتان بود . احیا نتیجه نداد و نهایتا در یک مکان ورزشی و پاک بر روی چمن های سبز زمین فوتبال ورزشگاه ایرانجوان جان به جان آفرین تسلیم کرد .

محمد اشرفی از همان نسل فرزندان کاروان و موج دانایی و فرهیختگی کیلان عزیز بود. نسلی که در عین شرایط بسیار سخت اقتصادی خانوارها در دهه های ۴۰ و ۵۰ ، درس خواندند و تحصیلات تکمیلی را به پایان بردند و سلسله مراتب سازمانی را با لایقانه ترین و شایسته ترین روش توسعه فردی خود ساخته پیمودند تا به بالای هرم سازمانی با افتخار و دانش محور برسند . دیروز ایران و شهر فرهیختگان، کیلان عزیز و شهرستان زیبای دماوند، یکی از فرزندان لایق، فرهیخته و دلسوز وطن و موطن را از دست دادند . مردی که هرگز یادش فراموش نمی شود و همواره در اذهان دوستانش ماندگار است .من نیز تا هستم ، محمد با مرام را فراموش نمی کنم . در این شب جمعه برای شادی روحش و روح همه سفر کردگان به دیار باقی فاتحه ای قرائت نماییم .

پنج شنبه : ۶/ ۲ / ۱۴۰۳

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم‌ مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 تن آدمی شریف است به جان آدمیت- نه همان لباس زیباست نشان آدمیت 》

یادگیری یک فرآیند فعال است که پروردگار متعال توانایی آنرا از بدو تولد به انسان می دهد و به مرور حتی اگر هر فردی به مکتب نرود تا از آموزگار بیاموزد ، روزگار درسهای فراوان آموزش می دهد .انسانهایی که : [ نگار من که به مکتب نرفت و مشق ننوشت - به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد ] ( توصیف معرفت و دانایی حضرت رسول الله ( ص) از سوی حافظ شیرازی )!

گرچه آموختن همیشه به شیوه کلاسیک نیست و بسیاری از آدمها هر صحنه زندگی را تبدیل به صحنه آموختن و یادگیری می کنند . آدمهایی هم هستند که نه تنها فرصت های توسعه فردی را برای خود فراهم می کنند بلکه شرایط توسعه فردی دیگران و اجتماع را نیز سبب ساز می شوند. تاریخ کلاسیک و معاصر ایران نام صدها انسان آگاه زیست و خردمند را دیده که منشا توسعه فرهنگی و اجتماعی که مالا به توسعه اقتصادی انجامیده بوده و هنوز هم هستند .

داستان زندگی پاک و با لیاقت قائم مقام فرهانی ، امیرکبیر و معلمین بزرگمنشی همچون میرزا حسن رشدیه و جبار باغچه بان و بهمن بیگی و دهها قافله سالار فرهنگ و ادبیات فارسی که پایه گذار آموزش های نوین در ایران زمین شدند و برای تک تک ایرانیان موجب افتخار و یادگیری هستند ، همچون آینه پیش روی ماست .

بهمین علت حکیم سعدی شیرازی می سراید : درخت تو گر بار دانش بگیرد - به زیر آوری چرخ نیلوفرین را !!!
تمثیل پرمفهوم و زیبا از رابطه بین دانش و معرفت !!! شاعر در این بیت به این نکته اشاره دارد که انسانها هر چه بیشتر یاد می گیرند افتاده تر و متواضع تر می شوند !
ناصر خسرو قبادیانی شاعر بزرگ قرن پنجم از این نوع اشعار می سروده ، زیرا این مردان به تاثیر ژرف فرآیند پرورش و تربیت انسانها واقف بوده اند .

روی سخن با آن کسانی است که نقشه راه زیست آگاهانه را گم کرده اند . آنان نه برای علم و دانش و نه برای حکمت و خردمندی و نه برای رشد متوازن و پایدار جامعه دل نمی سوزانند ، نه حتی برای خودشان !!! زرق و برق چند صباح این زندگی محدود و عبرت آموز چشمان و عقلشان را بسته است.

بر عکس در جوامع انسانی بوده و هستند آدمهایی که از پله اول نیازهای انسانی گذر کرده اند ( نظریه مازلو - نیازهای سطح اول ؛ خوردن ، خوابیدن ، زاد و ولد ، رفع نیازهای مادی ) و به سرعت بسوی پله رفیع خود شکوفایی که مختص اشرف مخلوقات است رسیده اند ! هم خود و هم دیگران را بسوی کمال انسانی رهنمون ساخته اند .!
بر عکس برخی ها ،هرگز از پله اول و کمی از پله دوم پا را فراتر نمی گذارند . اصول ، معادلات ، فرمول های زیست طبیعی و سینوس های جوامع پیشین و امروزی و اسارت تک تک انسانها در قیود زمان و مکان را می بینند ، لیک بخاطر برخورداری از امتیازات مادی موقتی ، زمین و زمان را بنده نیستند و جوگیر شده اند و فخر میفروشند و خود را برتر از دوست ، فامیل ، همسایه ، همکار می بینند ! فخر فروشی بخاطر امتیازات مادی چند روزه !!! که فرصتی امانتی ست !؟

[ از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود - به کجا میروم آخر ننمایی وطنم ]
سئوال بنیادینی که انسانها دائما از خود می پرسند !؟ مقصود از آمدن و ماندن چند صباح در این کاروانسر و سپس رفتن به جایی که نقشه و مکان آنرا اصلا نمی دانیم؟!

بنی آدم اعضای یک پیکرند - که در آفرینش ز یک گوهرند ... تو کز محنت دیگران بی غمی ! نشاید که نامت دهند آدمی !!!

آیا همه مفهوم زیستن از منظر توحیدی این نیست : همه برای یکی - یکی برای همه !!!

آبراهام مازلو ، روانشناس اجتماعی اوکراینی الاصل مقیم آمریکا ، تمام فلسفه آمدن - زیستن - رفتن را در هرم خود به زبان انسان عصر صنعتی ترسیم کرده ! [ انسان آمده تا با زیست سالم اجتماعی  سبب تعالی خود و دیگران برای رفتن به سوی خودشکوفایی فردی و اجتماعی شود ...]

در کنار مردان و زنان بزرگمنش و مملو از حس انسانیت و نیک اندیشی ، هستند کسانی که مدرک و تیتر می خرند و ابزارهای زندگی را با قرض و کلاه سر دیگران گذاشتن شیک می کنند و لباس های مارک می پوشند تا حس کوچک بودن افکار و اندیشه خود را ارضا کنند . فخر فروشی ، خود بزرگ بینی کاذب و حس من برتری ، مانع دیدن ، شنیدن و یادگیری این اشخاص از آموزگار روزگار می شود .

در سالن های تششیع و نماز خواندن برای اموات بر روی تابلوها فقط مشخصات گور متوفی را می نویسند و بس ! آدمها همه لخت بدنیا می آیند و با چند متر کفن میروند . هیچکس امتیازات به درست یا نادرست کسب کرده در این دنیا فانی را سرانجام با خود نخواهد برد .

چه بسیار ثروتمندان ، صاحبان منصبان و بزرگان ولایات آمده و رفته اند و برای همیشه فراموش شده اند ،اما نام دهقان تهیدست ولایت طوس ،ابوالقاسم فردوسی و دیگر انسان دوستان کم بضاعت فرهنگ و اجتماع تا تمدن بشر هست در اذهان ماندگارند...

حمید رضا حاجی اشرفی
#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 عباس شانس را انتخاب کرد یا شانس،عباس را ؟! 》

داستان زندگی راهنمای تور گردشگری عشایر و جامعه محلی در روستای بزم از توابع شهرستان بوآنات استان فارس ،عباس برزگر را حتما شنیده اید. با اینحال بطور مختصر برایتان تعریف می کنم . عباس برزگر دستفروش دوره گرد خیابانهای شهر شیراز بود .در ۳۸ سالگی روزانه ۳۰۰۰ تومان درآمد داشت . یک روز غروب بارانی که به روستا بازمی گشت یک زوج توریست خارجی که بدنبال یک سقف برای شب ماندن می گشتند را به خانه کوچک خود دعوت کرد .شام با دمپختک و ترشی لیته و صبح با صبحانه محلی از آنان پذیرایی کرد . گردشگران آلمانی دو روز در روستای بزم که حاصلخیز و سرسبز نیست و پتانسیل گردشگری نداشت زندگی روستایی را در تجربه کردند . از آن روز ببعد سرنوشت عباس برزگر بکلی عوض و زیر و رو شد !

توریست ها در بازگشت به آلمان عکس های روستا ، خانه محقر و چهره عباس برزگر مهمان نواز و با معرفت را بهمراه غذاها و سبک زندگی مردمان دهکده و خلاصه شرح ماجرا و مهمان شدنشان نزد عباس و خانواده وی را جهانی کردند .انبوه گردشگران اروپایی برای دیدن عباس برزگر و روستای بزم و تجربه زندگی روستایی ایرانی بسوی روستای عباس سرازیر شد . در آمد بالای گردشگری بزودی برزگر را به ثروتمند ترین مرد منطقه بوآنات تبدیل کرد . عباس برزگر بعدها طی توافق با سران عشایر قشقایی و بختیاری منطقه استان فارس شرایط پذیرایی از گردشگران خارجی در سیاه چادر ها جهت آشنایی با سبک زندگی و فرهنگ عشایر ایرانی را فراهم نمود . در کتاب راهنمای گردشگری یونسکو نام عباس برزگر بعنوان یک تور لیدر شاخص ثبت شده است .

بارها از خود پرسیده ام ، چه حکمتی در شانس فرصت سازی برای عباس برزگر در برخورد تصادفی با دو توریست در روستا در یک غروب سرد و بارانی مستاصل بودند، وجود داشته !؟
آیا هوش بالای اجتماعی و معرفت ذاتی عباس و فرهنگ مهربانی ایرانیان در محبت بدون برنامه به دو نفر خارجی بدون هماهنگی قبلی و آشنایی با آنها به عباس کمک نکرده تا در عرض چند ساعت مسیر زندگی و آینده او شخم بخورد ؟!

آیا آن دو نفر گردشگر خارجی آنقدر قدردان و با مرام بودند که مثل فرشته ها در زمان - مکان معین بطور تصادفی سر راه او قرار بگیرند و ایده یکی از شاخص ترین مشاغل دنیا که در سالهای آینده بشدت رو به توسعه است را در ذهن برزگر جرقه بزنند و حتی مهارت های اولیه مدیریت گردشگری را به او منتقل کنند ؟
پل ارتباطی عباس با جهانگردان علاقمند سبک زندگی عشایری ایران شوند ؟

یا اینکه شانس عباس در این بوده که در زمان شکوفایی دنیای دیجیتال و پلتفرمهایی همچون اینسناگرام ، تلگرام ، واتس آپ از نسل Z ایرانیان مسیر دست فروش تیز هوش بوآناتی را آنچنان تغییر دهد که به مرد اول طراح ، برنامه ریز و مدیریت تور لیدری آشنایی با سبک گردشگری  عشایری ایران تبدیل شود ؟!

آیا باور به سرنوشت و تاثیرات چند لحظه ای فرصت سازی ناشی از تصمیم گیری کوانتومی از عباس برزگر ، هموطن با ضریب هوشی بالا او را از زندگی روزمره و تکرار شغلی بدون هدف و آینده مناسب ، تبدیل به میلیاردی سرشناس و صاحب نظر در عرصه توریسم جوامع محلی را نباید قبول کنیم و از داستان و سرنوشت عباس آقا برزگر و دهها کارآفرین شاخص کمتر شناخته شده وطن ،در کلاس های آموزشی و کارگاههای مهارت آموزی توسعه فردی و اجتماعی الگو سازی نماییم تا فرصت های نوین شغلی را برای اشتغالزایی و پیشرفت های اقتصادی جوانان کشورمان بوجود آوریم ؟

داستان زندگی عباس برزگر می تواند تبدیل به یک جزوه آموزشی ارزشمند شود تا همگان بدانند [ اگر خداوند اراده کند که یک انسان را از فقر و گرفتاری دستش را بگیرد و از فرش به عرش برساند مهم نیست او شهری یا روستایی یا تحصیل کرده هست یا نه ؟پروردگار کل فرآیند مهندسی طراحی سیستم کارآفرینی را با قرار دادن آدمهای خوب در سر راه خوبان پیاده سازی می کند، حتی بدون سرمایه و مهارت ابتدایی مورد نیاز . ] با خدا باش پادشاهی کن !

حمید رضا حاجی اشرفی
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹

#با هم مهربان باشیم و به حقوق هم دیگر احترام بگذاریم

✏️📕 دلنوشته

《 خداحافظی با بانوی اهل قلم 》

چند ماه از تاسیس روزنامه دنیای اقتصاد گذشته بود . بعد از روزنامه آسیا ، بنظر نمیرسید یک روزنامه اقتصادی دیگر بتواند به سرعت در میان اهالی بخش های مختلف اقتصادی کشور بدرخشد . هر روز روزنامه فروش محل دنیای اقتصاد را برای دفتر کارگزاری ما می آورد .
پر محتوا و نوآور بود . اسم لیلا اکبر پور را اولین بار بعنوان خبرنگار تخصصی حوزه بیمه آنجا دیده بودم. سردبیر بخش بیمه هم آقای اسلامی بود .

چند ماه گذشت . هنوز گوشی های موبایل به بازار نیامده بود ، یکروز یک خانم به دفتر کارگزاری ما زنگ زد و به همکارانم گفت که با حاجی اشرفی میخوام صحبت کنم . گوشی را که برداشتم تا خواست خودش را معرفی کند ،گفتم ؛ خانم لیلا اکبر پور نیاز به معرفی ندارد .بعد از احوالپرسی و مختصری آشنایی با برنامه های روزنامه دنیای اقتصاد ، بانوی اهل قلم اقتصاد بیمه گفت ؛ شما را آقای دکتر زاهد نیا معرفی کرده اند و چند سئوال دارم ! سئوالات را جواب دادم و در اولین نوبت چاپ صفحه بیمه در همان هفته در تیتر صفحه اصلی و داخلی مصاحبه را چاپ کردند .

این اولین فرصت آشناییم با بانو فرهیخته ،لیلای با مرام و با شخصیت رسانه های اقتصاد بیمه کشور بود . از آن پس هر ماه یک مصاحبه ام را چاپ می کردند . هر موقع با بیمه ای ها که نمی شناخت میخواست که برایش هماهنگ کنم تا با شناخت قبلی با همکاران مصاحبه کند . متانت و ادبیات وزین بانو اکبرپور ،خبرنگار بخش بیمه پر تیراژترین روزنامه اقتصادی کشور در بین همه اعضا خانواده بزرگ بیمه ای ها زبانزد شده بود . همه برایش احترامی خاص قائل بودند و هستند .

در سالهای ۸۵ - ۸۶ یک مصاحبه مفصل از چهار نماینده حقوقی شرکت های بیمه معروف در دنیای اقتصاد چاپ شد که همکاران نماینده در جملاتی دست های نوازش بر سر شبکه کارگزاری کشیده بودند .آنطور که شنیدم ، آقای دکتر همتی مصاحبه را خوانده بود و در اظهار نظری گفته بودند که این ادبیات زیبنده همکاران در بازار نیست . به فاصله دو سه روز خانم اکبر پور تماس گرفت و دعوت به مصاحبه با کارگزاران نمود . اسامی چهار نفر دیگر از همکاران کارگزار را برای دعوت پرسید . در روز و ساعت مقرر به اتفاق خانم دکتر کاظمی ، مهندس آرام بنیار ، جناب آقای رفعتی و جناب آقای بابایی ( بابا بیمه ای ) در دفتر روزنامه اقتصاد خیابان ولی عصر حوالی خیابان زرتشت حضور یافتیم . خانم اکبر پور و جناب آقای اسلامی به استقبال آمدند و مصاحبه حدودا دو ساعت زمانبرد . همه در مصاحبه بدنبال نشاندن درخت دوستی و پرهیز از چالش بودیم .

سال ۸۶ از کارگزاری رفتم اما دامنه همکاریهای متقابل با اهالی شریف رسانه های اقتصادی کشور آنقدر زیاد شده بود که آن عزیزان ، من را از خانواده خود می دانستند . برای تک تک آن عزیزان احترام خاصی قائل بودم و هستم و با اینکه تعداد بانوان خبرنگار و تحلیگر بازار بیمه افزایش یافته بود لیکن قدر و منزلت پیشکسوت بانوان رسانه بیمه همچنان جایگاه خودش را داشت . با ظهور گوشی های همراه هوشمند و فعال شدن تلگرام ، تالار گفتگوی با مالکیت سرکار خانم اکبرپور و حضور اکثر مدیران و کارشناسان و اهالی رسانه بیمه فعال شد و خواهر گرامی اکبرپور ، من را نیز دعوت نمودند . گاهی بحث های کارشناسی داغ می شد . برای ممانعت از دلخوری های دوستان همکار تلاش بر کنترل مباحث می نمود . یک روز در حین بحث یکی از همکاران پیشکسوت که از دوستان بودند تندی کرد . چون از بیماری و شرایط معالجه بانوی رسانه خبر داشتم ، با نوشتن یک متن از هموندان در آن تالار خداحافظی کردم و خارج شدم . ده دقیقه بعد زنگ زد و با ناراحتی پرسید ، چرا رفتید ؟ توضیحات من ایشان را قانع کرد . بلافاصله به تالار بیمه ای که مدیرش من بودم آمد و تعداد زیادی از همکاران را نیز دعوت به تالار نمود .
ظرفیت روحی و شخصیت والایش بی نظیر بود.

اداره روابط عمومی بیمه مرکزی قریب چهار سال پیش برای تجلیل زحمتکشان و فرهیختگان رسانه بیمه ای از شادروان لیلا اکبر پور ، آقای کربلایی و آقای علی اکبری زاده ، سه پیشکسوت حوزه رسانه اقتصاد بیمه تجلیل نمود . کاری زیبا و با ارزش که به لحاظ معنوی همیشه ماندگار است .

امروز ،پنج شنبه  ۴ / ۳ / ۱۴۰۳ در همه تالارهای بیمه ای ، خبر درگذشت شادروان لیلا اکبر پور بانوی پیشکسوت اهل قلم منتشر شد و همکارانی که سالها شاهد تلاشهای فرهنگی - آموزشی این بزرگ بانوی اهل قلم بودند در یادبودش طی چند ساعت سنگ‌ تمام گذاشتند .
برایش آمرزش و علو درجات در درگاه حضرت دوست مسئلت می نمایم . برای همسر محترمش که بسیار از مرامش تعریف می کرد و یگانه دختر دلبندش آرزوی سلامتی و صبر و شکیبایی برای تحمل این فراق را آرزومندم . یادش و نامش همواره در نزد خانواده بیمه ای ها ماندگار و گرامیست ...

حمید رضا حاجی اشرفی