Forwarded from نقد
▫️ «عقل عمومی» در گروندریسه و فراتر
نوشتهی: تونی اسمیت
ترجمهی: حسن مرتضوی
21 ژوئن 2022
🔸 «توسعهی سرمایهی پایا درجهای را نشان میدهد که علم عمومی جامعه، دانش، به نیروی بارآور بیواسطهای بدل شده است و از اینرو، درجهای را بیان میکند که شرایطِ فرآیند زندگی اجتماعی، خودش تحت کنترل عقل عمومی قرار گرفته و بنا به آن از نو قالبریزی شده است.»
بسیاری از مارکسیستهای ایتالیایی مدتهاست که بر اهمیت بخشی از گروندریسه تاکید میکنند که عموماً به «قطعهی ماشینها» معروف است و در فراز بالا ارائه شده است. در این فصل به بررسی مقالات پائولو ویرنو و کارلو وورچلونه دربارهی عقل عمومی میپردازیم که اخیراً به انگلیسی ترجمه شدهاند؛ هر دو نویسنده میکوشند تا اهمیت نظری و عملی معاصر گروندریسه را ارزیابی کنند.
🔸 هر دو مولف اذعان میکنند که ظهور عقلانیت تودهای عامل علّی نهفته در «بحران فوردیسم» بود. ورچلونه به یاد ما میآورد که سرمایه در هر بزنگاه تاریخی باید تصمیم بگیرد که تن به مخاطرات مرتبط با مدیریت مستقیم کار بدهد یا ندهد. در این تصمیمها «عامل اصلی بیشک گسترهی سلطهي فناوری و دانشی است که کارکردهای کنترل مستقیم و سرمایهدارانهی فرایند کار بر آن متکی است.» او تصریح میکند کُندی نفوذ سرمایه در سپهر تولید میان اوایل سدهی شانزدهم و اواخر سدهی هجدهم را میتوان با این واقعیت تبیین کرد که «مشخصهی این دوره همانا هژمونی دانش پیشهور» بود که سرمایه را مجبور میکرد تا «با نافرمانی کارگران در تولید دستوپنجه نرم کند.» سرمایه فقط پس از یک دورهی گسترده که در آن «توسعهی علم بهکاررفته در تولید با آهنگی برابر با محرومکردن دانش از کارگران پیش میرفت»، بر فرایند کار مسلط شد. در پایان این فرایند توسعه و محرومیتْ «اجبار به کار مزدی دیگر فقط سرشتی پولی نداشت بلکه سرشتی فناورانه نیز داشت که با پیشرفت فنی درونزاد شد.» اما این وضعیت امور تداوم نداشت؛ اشاعهی متعاقب عقلانیت موجب «گرایش نزولی کنترل سرمایه بر تقسیم کار» شد. در این مقطع: «تضاد سنتی میان کار مرده/کار زنده که مختص سرمایهداری صنعتی است، جای خود را به شکل جدیدی از تضاد میدهد یعنی تضاد دانش مردهی سرمایه و ”دانش زندهی“ کار.»
🔸 اعتقاد دارم که ویرنو و ورچلونه میزان «اشاعه»ی عقل عمومی را در دورهای دست کم میگیرند که از انقلاب صنعتی تا فوردیسم امتداد یافته است. به نظرم این ناشی از تأکید یکسویهشان بر تعیّن شکلی سرمایه (ی پایا) به بهای نادیدهگرفتن گسترهای است که قدرتهای تثبیتشدهی سرمایه در ماشینآلات شکل بتوارهی قدرتهای کار اجتماعی جمعی را به خود میگیرد. ویرنو و ورچلونه انقلاب صنعتی زمانهی مارکس را همچون دورهای توصیف میکنند که عقل عمومی در آن شکل دانش علمی ـ فنی تخصصی پیکریافته در سرمایهي پایا را به خود میگیرد. آنها با بازگویی گروندریسه بر بیگانگی کارگران مزدی از ماشینآلات (و بدینسان از عقل عمومی، دانش علمی ـ فناورانه پیکریافته در آن) تأکید میکنند، بیگانگیای که سپس در فوردیسم تداوم یافت. اما هنگامی که مارکس گروندریسه را مینوشت، هنوز جزییات نوآوری فناورانه را بررسی نکرده بود. در زمانی که سرمایهی را نگاشت، تصویر پیچیدهتر شده بود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-313
#گروندریسه
#تونی_اسمیت
#حسن_مرتضوی
#عقل_عمومی
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: تونی اسمیت
ترجمهی: حسن مرتضوی
21 ژوئن 2022
🔸 «توسعهی سرمایهی پایا درجهای را نشان میدهد که علم عمومی جامعه، دانش، به نیروی بارآور بیواسطهای بدل شده است و از اینرو، درجهای را بیان میکند که شرایطِ فرآیند زندگی اجتماعی، خودش تحت کنترل عقل عمومی قرار گرفته و بنا به آن از نو قالبریزی شده است.»
بسیاری از مارکسیستهای ایتالیایی مدتهاست که بر اهمیت بخشی از گروندریسه تاکید میکنند که عموماً به «قطعهی ماشینها» معروف است و در فراز بالا ارائه شده است. در این فصل به بررسی مقالات پائولو ویرنو و کارلو وورچلونه دربارهی عقل عمومی میپردازیم که اخیراً به انگلیسی ترجمه شدهاند؛ هر دو نویسنده میکوشند تا اهمیت نظری و عملی معاصر گروندریسه را ارزیابی کنند.
🔸 هر دو مولف اذعان میکنند که ظهور عقلانیت تودهای عامل علّی نهفته در «بحران فوردیسم» بود. ورچلونه به یاد ما میآورد که سرمایه در هر بزنگاه تاریخی باید تصمیم بگیرد که تن به مخاطرات مرتبط با مدیریت مستقیم کار بدهد یا ندهد. در این تصمیمها «عامل اصلی بیشک گسترهی سلطهي فناوری و دانشی است که کارکردهای کنترل مستقیم و سرمایهدارانهی فرایند کار بر آن متکی است.» او تصریح میکند کُندی نفوذ سرمایه در سپهر تولید میان اوایل سدهی شانزدهم و اواخر سدهی هجدهم را میتوان با این واقعیت تبیین کرد که «مشخصهی این دوره همانا هژمونی دانش پیشهور» بود که سرمایه را مجبور میکرد تا «با نافرمانی کارگران در تولید دستوپنجه نرم کند.» سرمایه فقط پس از یک دورهی گسترده که در آن «توسعهی علم بهکاررفته در تولید با آهنگی برابر با محرومکردن دانش از کارگران پیش میرفت»، بر فرایند کار مسلط شد. در پایان این فرایند توسعه و محرومیتْ «اجبار به کار مزدی دیگر فقط سرشتی پولی نداشت بلکه سرشتی فناورانه نیز داشت که با پیشرفت فنی درونزاد شد.» اما این وضعیت امور تداوم نداشت؛ اشاعهی متعاقب عقلانیت موجب «گرایش نزولی کنترل سرمایه بر تقسیم کار» شد. در این مقطع: «تضاد سنتی میان کار مرده/کار زنده که مختص سرمایهداری صنعتی است، جای خود را به شکل جدیدی از تضاد میدهد یعنی تضاد دانش مردهی سرمایه و ”دانش زندهی“ کار.»
🔸 اعتقاد دارم که ویرنو و ورچلونه میزان «اشاعه»ی عقل عمومی را در دورهای دست کم میگیرند که از انقلاب صنعتی تا فوردیسم امتداد یافته است. به نظرم این ناشی از تأکید یکسویهشان بر تعیّن شکلی سرمایه (ی پایا) به بهای نادیدهگرفتن گسترهای است که قدرتهای تثبیتشدهی سرمایه در ماشینآلات شکل بتوارهی قدرتهای کار اجتماعی جمعی را به خود میگیرد. ویرنو و ورچلونه انقلاب صنعتی زمانهی مارکس را همچون دورهای توصیف میکنند که عقل عمومی در آن شکل دانش علمی ـ فنی تخصصی پیکریافته در سرمایهي پایا را به خود میگیرد. آنها با بازگویی گروندریسه بر بیگانگی کارگران مزدی از ماشینآلات (و بدینسان از عقل عمومی، دانش علمی ـ فناورانه پیکریافته در آن) تأکید میکنند، بیگانگیای که سپس در فوردیسم تداوم یافت. اما هنگامی که مارکس گروندریسه را مینوشت، هنوز جزییات نوآوری فناورانه را بررسی نکرده بود. در زمانی که سرمایهی را نگاشت، تصویر پیچیدهتر شده بود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-313
#گروندریسه
#تونی_اسمیت
#حسن_مرتضوی
#عقل_عمومی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«عقل عمومی» در گروندریسه و فراتر
نوشتهی: تونی اسمیت ترجمهی: حسن مرتضوی ویرنو و ورچلونه به درستی توجه را به مقولهی عقل عمومی مارکس و نقش بیسابقهی اشاعهی آن در امروز معطوف میکنند. از این منظر، گروندریسه اثری است با موضوعیت عظ…