▫️ جهانیسازی، انباشت سرمایه و خشونت علیه زنان
🔹 دورنمای بینالمللی و تاریخی
نوشتهی: سیلویا فدریچی
ترجمهی: فاریا اسدی
۲۸ژانویه ۲٠۲٠
🔸 از گسترش شکلهای جدید ساحرهکشی در مناطق مختلف جهان تا افزایش شمار زنانی که در سراسر جهان کشته میشوند، شواهدی پیش چشم میآید که جنگ جدیدی علیه زنان برپا شده است. انگیزههای آن چیست و چه منطقی در پس آن است؟ من با تکیه بر آثار پرشمار در این زمینه، اغلب به قلم فعالان و پژوهشگران فمینیستِ آمریکای لاتین، به این پرسش پاسخ میدهم؛ و نیز با بررسی شکلهای جدید خشونت در بافتاری تاریخی و ارزیابی تأثیر سرمایهداری در گذشته و امروز بر زندگی زنان و مناسبات جنسیتی. در همین زمینه به بررسی رابطهی شکلهای متفاوت این خشونت ــ خانوادگی، خشونتهای شدید خانگی، خشونتهای نهادی ــ و استراتژیهای مقاومتی میپردازم که زنان سراسر جهان برای پایان دادن به این خشونتها خلق کردهاند.
🔸 از آغاز جنبش فمینیستی، خشونت علیه زنان موضوعی اساسی در سازماندهی فمینیستی بوده است، و همین امر الهامبخش تشکیل نخستین دادگاه نمادین بینالمللی پیرامون جرایم علیه زنان شد که در مارس 1976 در بروکسل برگزار شد. در این رویداد بینالمللی زنانی از چهل کشور حضور داشتند و دربارهی مادری و عقیمسازی اجباری، تجاوز، لتوکوب، حبس در بیمارستانهای روانی و رفتار بیرحمانه با زنان در زندانها شهادت دادند. از آن هنگام، با تصویب قوانینی که دولتها پس از کنفرانسهای جهانی سازمان ملل دربارهی زنان تصویب کردهاند، اقدامات فمینیستی علیه خشونت چندبرابر شده است. اما خشونت علیه زنان نه تنها کمتر نشده، بلکه در هر چهارگوشهی جهان افزایش یافته و به سطحی رسیده است که اکنون با شکل هولناک «زنکشی» توصیف میشود. مسئله فقط این نیست که خشونت، که با شمار زنان کشتهشده یا آزاردیده بیان میشود، همچنان رو به افزایش است؛ بلکه نویسندگان فمینیست نشان دادهاند که این خشونت عمومیتر و بیرحمانهتر شده و در شکلهایی نمایان است که فقط در دوران جنگ دیده میشد.
🔸 نیروهای محرک این تحول کدام است، و این تحول پیرامون دگرگونیهای جاری در اقتصاد جهانی و جایگاه اجتماعی زنان چه چیزی به ما میگوید؟ پاسخهای گوناگونی به این پرسشها میتوان داد، اما شواهدی نمایانتر میشوند که علل ریشهای این جهش جدید خشونت در شکلهای جدید انباشت سرمایه نهفته است، که سلبمالکیت زمین، نابودی مناسبات اشتراکی محلی، و تشدید استثمار بدن و کار زنان را در بر میگیرند.
به بیان دیگر، خشونت جدید علیه زنان در روندهای ساختاریای ریشه دارد که همواره برسازندهی رشد سرمایهداری و قدرت دولتی بودهاند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1df
#سیلویا_فدریچی #فاریا_اسدی
#فمینیسم #انباشت #جنبش_زنان #جهانیسازی #خشونت
@naghd_com
@bidarzani
🔹 دورنمای بینالمللی و تاریخی
نوشتهی: سیلویا فدریچی
ترجمهی: فاریا اسدی
۲۸ژانویه ۲٠۲٠
🔸 از گسترش شکلهای جدید ساحرهکشی در مناطق مختلف جهان تا افزایش شمار زنانی که در سراسر جهان کشته میشوند، شواهدی پیش چشم میآید که جنگ جدیدی علیه زنان برپا شده است. انگیزههای آن چیست و چه منطقی در پس آن است؟ من با تکیه بر آثار پرشمار در این زمینه، اغلب به قلم فعالان و پژوهشگران فمینیستِ آمریکای لاتین، به این پرسش پاسخ میدهم؛ و نیز با بررسی شکلهای جدید خشونت در بافتاری تاریخی و ارزیابی تأثیر سرمایهداری در گذشته و امروز بر زندگی زنان و مناسبات جنسیتی. در همین زمینه به بررسی رابطهی شکلهای متفاوت این خشونت ــ خانوادگی، خشونتهای شدید خانگی، خشونتهای نهادی ــ و استراتژیهای مقاومتی میپردازم که زنان سراسر جهان برای پایان دادن به این خشونتها خلق کردهاند.
🔸 از آغاز جنبش فمینیستی، خشونت علیه زنان موضوعی اساسی در سازماندهی فمینیستی بوده است، و همین امر الهامبخش تشکیل نخستین دادگاه نمادین بینالمللی پیرامون جرایم علیه زنان شد که در مارس 1976 در بروکسل برگزار شد. در این رویداد بینالمللی زنانی از چهل کشور حضور داشتند و دربارهی مادری و عقیمسازی اجباری، تجاوز، لتوکوب، حبس در بیمارستانهای روانی و رفتار بیرحمانه با زنان در زندانها شهادت دادند. از آن هنگام، با تصویب قوانینی که دولتها پس از کنفرانسهای جهانی سازمان ملل دربارهی زنان تصویب کردهاند، اقدامات فمینیستی علیه خشونت چندبرابر شده است. اما خشونت علیه زنان نه تنها کمتر نشده، بلکه در هر چهارگوشهی جهان افزایش یافته و به سطحی رسیده است که اکنون با شکل هولناک «زنکشی» توصیف میشود. مسئله فقط این نیست که خشونت، که با شمار زنان کشتهشده یا آزاردیده بیان میشود، همچنان رو به افزایش است؛ بلکه نویسندگان فمینیست نشان دادهاند که این خشونت عمومیتر و بیرحمانهتر شده و در شکلهایی نمایان است که فقط در دوران جنگ دیده میشد.
🔸 نیروهای محرک این تحول کدام است، و این تحول پیرامون دگرگونیهای جاری در اقتصاد جهانی و جایگاه اجتماعی زنان چه چیزی به ما میگوید؟ پاسخهای گوناگونی به این پرسشها میتوان داد، اما شواهدی نمایانتر میشوند که علل ریشهای این جهش جدید خشونت در شکلهای جدید انباشت سرمایه نهفته است، که سلبمالکیت زمین، نابودی مناسبات اشتراکی محلی، و تشدید استثمار بدن و کار زنان را در بر میگیرند.
به بیان دیگر، خشونت جدید علیه زنان در روندهای ساختاریای ریشه دارد که همواره برسازندهی رشد سرمایهداری و قدرت دولتی بودهاند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1df
#سیلویا_فدریچی #فاریا_اسدی
#فمینیسم #انباشت #جنبش_زنان #جهانیسازی #خشونت
@naghd_com
@bidarzani
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جهانیسازی، انباشت سرمایه و خشونت علیه زنان
دورنمای بینالمللی و تاریخی نوشتهی: سیلویا فدریچی ترجمهی: فاریا اسدی از آغاز جنبش فمینیستی، خشونت علیه زنان موضوعی اساسی در سازماندهی فمینیستی بوده است، و همین امر الهامبخش تشکیل نخستین دادگاه …
عدم واردات واکسن= سود ۱۰هزار میلیارد تومانی برای بنیاد برکت
#انباشت_به_مدد_کشتار #کشتار_کرونایی
@Blackfishvoice
@bidarzani
#انباشت_به_مدد_کشتار #کشتار_کرونایی
@Blackfishvoice
@bidarzani
Forwarded from نقد
▫️ انباشت سرمایه
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه
بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی بازتولید در جامعهی سرمایهداریْ پیکره و قالبی خودویژه و متمایز با همهی شکلهای دیگر تولید در تاریخ بهخود میگیرد. نخس…