بيدارزنى
Photo
🟣 دو زنکُشی دیگر در مشهد
دو زنکُشی دیگر فاش شده است. در مشهد دو مرد همسرشان را خفه کردند. یکی از آنها چهارماه پس از اینکه ادعا میکرد همسر «صیغهشده» ۲۲ سالهاش خودکشی کرده، به قتل او اعتراف کرد.
شامگاه پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ یک زن دیگر این بار در مشهد به دست همسرش به قتل رسید. آنطور که همشهری به نقل از بازپرس شعبه ۲۱۱ دادگاه مشهد روایت کرده است، زن مقتول ۴۵ سال داشت.
هویت این زن و قاتل او که چند ساعت پس از کشتن همسرش در قوچان خود را به کلانتری معرفی و به قتل همسرش اعتراف کرد، فاش نشده است.
همشهری به نقل از دختر مقتول نوشته است که او وقتی به خانه بازگشته «شالی را دیده که دور گردن مادرش پیچیده شده و پیکر او در کف اتاق افتاده بود».
▪️منابع خبری قوه قضاییه مطابق با روند معمول انتشار اخبار خشونت مردان علیه زنان در رسانهها، بدون انتشار جزئیات بیشتر «اختلاف زن و شوهر» را دلیل این زنکشی گزارش کردهاند.
صبح یکشنبه ۲۱ فروردین نیز «خراسان»، از اعتراف یک مرد در مشهد به قتل «همسر صیغهشده» خود پس از نزدیک به چهار ماه خبر دادند.
این مرد که قبلاً گفته بود زنی که به صورت موقت با او ازدواج کرده بود، خودکشی کرده است پس از صد روز اعتراف کرد که زن ۲۲ ساله را خفه کرده است.
بنابراین گزارش مرد قاتل در صد روز گذشته «سعی داشته با تمارضهای ترسناک و ادعاهای ساختگی، مسیر پرونده را به بیراهه بکشاند» و پس از جمع آوری مدارک مستند سرانجام به قتل زن دومش اعتراف کرد. قاتل مدعی شد که مقتول از او خواسته که زنش را طلاق بدهد.
روزنامه خراسان نیز به نقل از قاتل در توجیه قتل این زن نوشته مقتول او را «وسوسه کرده» و او «تاوان خیانت به همسرش را پرداخته است».
هویت این مرد ۳۵ ساله که بدون اطلاع همسر اولش مقتول را «صیغه» کرده بود، مرتضی- گ عنوان شده است. او گفته که زنان زیادی را برای «شکستن پسته» استخدام کرده است که مقتول نیز یکی از همین زنان بوده. مرد قاتل ادعا کرده است که پس از اینکه مقتول به او فحاشی کرده «کنترل خود را از دست داده» و «شال را دور گردنش پیچیده و او را خفه کرده».
او همچین اعتراف کرده که قصد داشته جسد زنی که کشته را بسوزاند اما به خاطر رسیدن ماموران پلیس موفق به این کار نشده است.
دو روز قبل- ۱۹ فروردین هم فرمانده نیروی انتظامی امل از وقوع یک قتل ناموسی و زن کشی در این شهر خبر داده بود.
#زن_کشی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
دو زنکُشی دیگر فاش شده است. در مشهد دو مرد همسرشان را خفه کردند. یکی از آنها چهارماه پس از اینکه ادعا میکرد همسر «صیغهشده» ۲۲ سالهاش خودکشی کرده، به قتل او اعتراف کرد.
شامگاه پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ یک زن دیگر این بار در مشهد به دست همسرش به قتل رسید. آنطور که همشهری به نقل از بازپرس شعبه ۲۱۱ دادگاه مشهد روایت کرده است، زن مقتول ۴۵ سال داشت.
هویت این زن و قاتل او که چند ساعت پس از کشتن همسرش در قوچان خود را به کلانتری معرفی و به قتل همسرش اعتراف کرد، فاش نشده است.
همشهری به نقل از دختر مقتول نوشته است که او وقتی به خانه بازگشته «شالی را دیده که دور گردن مادرش پیچیده شده و پیکر او در کف اتاق افتاده بود».
▪️منابع خبری قوه قضاییه مطابق با روند معمول انتشار اخبار خشونت مردان علیه زنان در رسانهها، بدون انتشار جزئیات بیشتر «اختلاف زن و شوهر» را دلیل این زنکشی گزارش کردهاند.
صبح یکشنبه ۲۱ فروردین نیز «خراسان»، از اعتراف یک مرد در مشهد به قتل «همسر صیغهشده» خود پس از نزدیک به چهار ماه خبر دادند.
این مرد که قبلاً گفته بود زنی که به صورت موقت با او ازدواج کرده بود، خودکشی کرده است پس از صد روز اعتراف کرد که زن ۲۲ ساله را خفه کرده است.
بنابراین گزارش مرد قاتل در صد روز گذشته «سعی داشته با تمارضهای ترسناک و ادعاهای ساختگی، مسیر پرونده را به بیراهه بکشاند» و پس از جمع آوری مدارک مستند سرانجام به قتل زن دومش اعتراف کرد. قاتل مدعی شد که مقتول از او خواسته که زنش را طلاق بدهد.
روزنامه خراسان نیز به نقل از قاتل در توجیه قتل این زن نوشته مقتول او را «وسوسه کرده» و او «تاوان خیانت به همسرش را پرداخته است».
هویت این مرد ۳۵ ساله که بدون اطلاع همسر اولش مقتول را «صیغه» کرده بود، مرتضی- گ عنوان شده است. او گفته که زنان زیادی را برای «شکستن پسته» استخدام کرده است که مقتول نیز یکی از همین زنان بوده. مرد قاتل ادعا کرده است که پس از اینکه مقتول به او فحاشی کرده «کنترل خود را از دست داده» و «شال را دور گردنش پیچیده و او را خفه کرده».
او همچین اعتراف کرده که قصد داشته جسد زنی که کشته را بسوزاند اما به خاطر رسیدن ماموران پلیس موفق به این کار نشده است.
دو روز قبل- ۱۹ فروردین هم فرمانده نیروی انتظامی امل از وقوع یک قتل ناموسی و زن کشی در این شهر خبر داده بود.
#زن_کشی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 خاوران، خُفته در دامنات، طوفان زمان
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
🟡 پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران
#بیدارزنی: به خاوران رسیدیم، برههای سترگ در تاریخ دادخواهی ایران. بررسی چگونگی آغاز دادخواهی مادران و خانوادههای جانفشانان، ذیل کشتار نیروهای سیاسی چپ در دههی شصت و نحوهی ارتباطگیری آنان با یکدیگر، ما را با رفتوآمدی تاریخی، مابین سالهای نخست/ پایانی دههی پنجاه و آغاز سال ۶۰ به اینسو، همراه میکند. کسانی چون زندهیاد مادر پنجهشاهی، مادر لطفی، مادر آلآقا و مادر شایگان که فرزندان خود را در حاکمیت پهلوی و یا هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از دست دادند، در بررسی مهم این فصل از دادخواهی، قید شدهاند.
در متن پیشرو، جهت پرداخت به این مهم و کندوکاو بر سر چگونگی آشنایی مادران و خانوادههای خاوران با یکدیگر، چگونگی مواجهه و استمرار و استقامت آنان، پیوند آنان با مادران و خانوادههای دادخواه نسلهای بعد و انتظار آنان از مردم و سایر تشکلهای صنفی و سیاسی، با «منصوره بهکیش» به گفتگو پرداختیم. منصوره بهکیش، عضو «مادران و خانوادههای دادخواه خاوران» و «گروه مادران پارک لاله ایران» در حدفاصل دههی ۶۰، شاهد اعدام و کشته شدن پنج تن از برادران و خواهر خود (زهرا بهکیش) و همسر ایشان (سیامک اسدیان) بود. او در تمامی سالهای گذشته علیرغم انواع تهدیدها، بازداشتها و زندان، ممنوعیت از کار، ممنوعیت خروج از کشور و تبعید اجباری، یکی از زنان مبارز و دادخواه و همچون حافظهی تاریخی سالیان سرکوب و استقامت است که دقیقهای عقب نایستاده است. زندهیاد نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش) یکی از ستونهای داخواهان خاوران در ایران بود که تا آخرین لحظهی عمر، در کنار مابقی مادران خاوران و خانوادههایشان، متعهد به امر دادخواهی بود. متن پیشرو، روایتی تاریخی و برآمده از گفتگویی جامع با منصوره بهکیش است.
این گفتگو، چهارمین بخش و در پیوند با بررسی سه دههی دیگر جنبش دادخواهی در ایران (مادران و خانوادههای دادخواه آبان ۹۸، جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ و سلسله قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی در دههی ۷۰ است).
_بیدارزنی: خانم بهکیش عزیز، شما یکی از مبارزان و فعالان پیشروی «جنبش دادخواهی در ایران» و عضوی از «مادران و خانوادههای خاوران» و گروه «مادران پارک لاله ایران» هستید. مادر بهکیش «زندهیاد نیره جلالی مهاجر» از زنان تأثیرگذار مادران و خانوادههای خاوران، تا آخرین روزهای زندگی، خواهان دادخواهی ۵ فرزند و دامادشان بودند. همچنین شما، علیرغم احضارها، تهدیدها، بازجوییها، بازداشتها، تحمل زندان، اخراج از کار و ممنوعیت خروج از کشور، پروندهسازیهای امنیتی و مصائب تبعید اجباری، برای روشن نگاهداشتن مشعل دادخواهی، دقیقهای سکوت نکردید. حدفاصل سالهای ۶۰ تا ۶۷، شش عضو خانوادهی شما شامل جانفشانان «محمدرضا بهکیش» برادرتان و «سیامک اسدیان» (داماد خانواده و همسر زهرا بهکیش) در سال ۶۰، «زهرا بهکیش» در سال ۶۲ زیر شکنجه، «محسن بهکیش» در سال ۶۴ و اعدام در زندان و «محمود» و «محمدعلی بهکیش» نیز در کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت کشته شدند. طی این هفت سال، مادران و اعضای خانوادههای نیروهای سیاسی چپ در زندانها، هنگام ملاقات دوهفته یکبار فرزندان و عزیزان خود در زندانها، تجمیع و اعتراض علیه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، تحویل ساک و لباس عزیزان اعدامشدهی خود در صف کمیتهها، مقابل درب رجوع زندانها و در خاوران با یکدیگر آشنا شدند. این آشنایی، سنگ بنای اولیهی شکلگیری «مادران و خانوادههای خاوران» بود. برای برجستهسازی تاریخ دادخواهی زنان و مادران، بسیار خرسندیم که از تجارب و روند مسیر دادخواهی شما بهرهمند شویم.
_ منصوره بهکیش: با درود و سپاس فراوان از طرح این پرسشها برای ثبت تاریخ مبارزات جنبش دادخواهی در ایران و درخواست معرفی تلاشها و مبارزات دادخواهانهی مادران و خانوادههای خاوران در کل و من و مادرم به طور خاص؛ بهعنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران.
سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ را به تمامی خانوادههای مبارز و دادخواه و تمامی ایرانیان آزادیخواه، شادباش میگویم و آرزویم این است که این سالهای نکبت خون و جنون و ستم و تبعیض در ایران پایان یابد و با هر چه فعالتر شدن جنبشهای مستقل و مردمی و اتحاد و همراهی جنبشها با همدیگر، بتوانیم از شر این ستمکاران بیشرم و جنایتکاران وقیح و دروغگو رهایی یابیم و آزادی را به دست آوریم و دنیایی انسانی، عادلانه و بدون تبعیض بسازیم و شاد زندگی کنیم...
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44062
@bidarzani
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
🟡 پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران
#بیدارزنی: به خاوران رسیدیم، برههای سترگ در تاریخ دادخواهی ایران. بررسی چگونگی آغاز دادخواهی مادران و خانوادههای جانفشانان، ذیل کشتار نیروهای سیاسی چپ در دههی شصت و نحوهی ارتباطگیری آنان با یکدیگر، ما را با رفتوآمدی تاریخی، مابین سالهای نخست/ پایانی دههی پنجاه و آغاز سال ۶۰ به اینسو، همراه میکند. کسانی چون زندهیاد مادر پنجهشاهی، مادر لطفی، مادر آلآقا و مادر شایگان که فرزندان خود را در حاکمیت پهلوی و یا هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از دست دادند، در بررسی مهم این فصل از دادخواهی، قید شدهاند.
در متن پیشرو، جهت پرداخت به این مهم و کندوکاو بر سر چگونگی آشنایی مادران و خانوادههای خاوران با یکدیگر، چگونگی مواجهه و استمرار و استقامت آنان، پیوند آنان با مادران و خانوادههای دادخواه نسلهای بعد و انتظار آنان از مردم و سایر تشکلهای صنفی و سیاسی، با «منصوره بهکیش» به گفتگو پرداختیم. منصوره بهکیش، عضو «مادران و خانوادههای دادخواه خاوران» و «گروه مادران پارک لاله ایران» در حدفاصل دههی ۶۰، شاهد اعدام و کشته شدن پنج تن از برادران و خواهر خود (زهرا بهکیش) و همسر ایشان (سیامک اسدیان) بود. او در تمامی سالهای گذشته علیرغم انواع تهدیدها، بازداشتها و زندان، ممنوعیت از کار، ممنوعیت خروج از کشور و تبعید اجباری، یکی از زنان مبارز و دادخواه و همچون حافظهی تاریخی سالیان سرکوب و استقامت است که دقیقهای عقب نایستاده است. زندهیاد نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش) یکی از ستونهای داخواهان خاوران در ایران بود که تا آخرین لحظهی عمر، در کنار مابقی مادران خاوران و خانوادههایشان، متعهد به امر دادخواهی بود. متن پیشرو، روایتی تاریخی و برآمده از گفتگویی جامع با منصوره بهکیش است.
این گفتگو، چهارمین بخش و در پیوند با بررسی سه دههی دیگر جنبش دادخواهی در ایران (مادران و خانوادههای دادخواه آبان ۹۸، جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ و سلسله قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی در دههی ۷۰ است).
_بیدارزنی: خانم بهکیش عزیز، شما یکی از مبارزان و فعالان پیشروی «جنبش دادخواهی در ایران» و عضوی از «مادران و خانوادههای خاوران» و گروه «مادران پارک لاله ایران» هستید. مادر بهکیش «زندهیاد نیره جلالی مهاجر» از زنان تأثیرگذار مادران و خانوادههای خاوران، تا آخرین روزهای زندگی، خواهان دادخواهی ۵ فرزند و دامادشان بودند. همچنین شما، علیرغم احضارها، تهدیدها، بازجوییها، بازداشتها، تحمل زندان، اخراج از کار و ممنوعیت خروج از کشور، پروندهسازیهای امنیتی و مصائب تبعید اجباری، برای روشن نگاهداشتن مشعل دادخواهی، دقیقهای سکوت نکردید. حدفاصل سالهای ۶۰ تا ۶۷، شش عضو خانوادهی شما شامل جانفشانان «محمدرضا بهکیش» برادرتان و «سیامک اسدیان» (داماد خانواده و همسر زهرا بهکیش) در سال ۶۰، «زهرا بهکیش» در سال ۶۲ زیر شکنجه، «محسن بهکیش» در سال ۶۴ و اعدام در زندان و «محمود» و «محمدعلی بهکیش» نیز در کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت کشته شدند. طی این هفت سال، مادران و اعضای خانوادههای نیروهای سیاسی چپ در زندانها، هنگام ملاقات دوهفته یکبار فرزندان و عزیزان خود در زندانها، تجمیع و اعتراض علیه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، تحویل ساک و لباس عزیزان اعدامشدهی خود در صف کمیتهها، مقابل درب رجوع زندانها و در خاوران با یکدیگر آشنا شدند. این آشنایی، سنگ بنای اولیهی شکلگیری «مادران و خانوادههای خاوران» بود. برای برجستهسازی تاریخ دادخواهی زنان و مادران، بسیار خرسندیم که از تجارب و روند مسیر دادخواهی شما بهرهمند شویم.
_ منصوره بهکیش: با درود و سپاس فراوان از طرح این پرسشها برای ثبت تاریخ مبارزات جنبش دادخواهی در ایران و درخواست معرفی تلاشها و مبارزات دادخواهانهی مادران و خانوادههای خاوران در کل و من و مادرم به طور خاص؛ بهعنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران.
سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ را به تمامی خانوادههای مبارز و دادخواه و تمامی ایرانیان آزادیخواه، شادباش میگویم و آرزویم این است که این سالهای نکبت خون و جنون و ستم و تبعیض در ایران پایان یابد و با هر چه فعالتر شدن جنبشهای مستقل و مردمی و اتحاد و همراهی جنبشها با همدیگر، بتوانیم از شر این ستمکاران بیشرم و جنایتکاران وقیح و دروغگو رهایی یابیم و آزادی را به دست آوریم و دنیایی انسانی، عادلانه و بدون تبعیض بسازیم و شاد زندگی کنیم...
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44062
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخشهایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران
#بیدارزنی: علیرغم یک روند استمراری سرکوب و اعدام شش نفر از اعضای خانوادهی شما تا شهریور ۶۷، چه مدت بعد از جانباختن عزیزانتان، شما و مادر بهکیش با مادران دیگر ارتباط گرفتید؟ اگر امکان دارد کمی هم از چگونگی کشتهشدن عزیزانتان بگویید.
_ منصوره بهکیش: شاید برای شرح بهتر این شرایط و چگونگی ارتباطهای مادرم و من با مادران و خانوادههای زندانیان سیاسی باید به عقبتر در زمان شاه و دستگیری و فعالیتهای سیاسی خواهر و برادرانم برگردم.
محمود که چهارمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۰ بود، در سال ۱۳۵۱ به دلیل تحقیق در رابطه با «اصلاحات ارضی در جنوب خراسان» دستگیر شد و دو ماه در حبس بود، دومین دستگیری او در سال ۱۳۵۲ به دلیل فعالیتهایی دانشجویی در مشهد بود که یک سال حبس کشید و سومین دستگیری او در آبان سال ۱۳۵۵ در تهران به دلیل فعالیت با «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» بود که به حبس ابد محکوم و در ۲۱ دی ۱۳۵۷ از زندان قصر در تهران آزاد شد. محمود در سال ۱۳۴۹ دانشجوی فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد شد و تنها چند واحدش باقیمانده بود که در سال ۱۳۵۸ لیسانس خود را گرفت. پس از سومین دستگیری محمود در سال ۱۳۵۵، خواهرم زهرا که دومین فرزند خانواده و متولد ۱۳۲۵ بود و محمدرضا که ششمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۴ بود، برای فعالیتشان با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، مجبور شدند مخفی شوند. از آن زمان مادر و پدرم و دیگر اعضای خانواده هرکدام بهنوعی در ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی در مشهد و تهران قرار گرفتیم.
مادرم فردی مذهبی، ولی روشنفکر و آگاه بود و بهخصوص پس از دستگیری محمود و سیاسی شدن بچهها بهنوعی خودش هم به مسائل سیاسی کشیده شد و چند بار خواهر و برادرم را برای عادیسازی خانههای مخفیشان همراهی کرد.
اگر بخواهم از این بخش از فعالیتهای مادرم و من قبل از انقلاب ۵۷ بگذرم و تنها به دهه شصت، بهویژه بعد از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بپردازم و کمی هم از چگونگی کشتهشدن عزیزانم بگویم، آشنایی مادرم و من با خانوادههای کشتهشدگان دهه شصت از زمانی شروع شد که «سیامک اسدیان» (همسر خواهرم زهرا) را در ۱۳ مهر ۱۳۶۰ در آمل کشتند و پیکرش را به خانواده تحویل دادند و من و زهرا و مادرم به خرمآباد رفتیم و در مراسم پرشور و پر از سوز و گداز خانواده سیامک (اسکندر) شرکت کردیم.
کشته شدن سیامک همگی ما را خیلی سوزاند، در مراسم خاکسپاری او جمعیت زیادی از خانوادهها، دوستان، فعالان سیاسی و همسایگان شرکت کرده و در داخل و بیرون از خانه جمع شده بودند و هیچگاه عزاداری اعتراضی و متفاوت آنها را از خاطر نمیبرم. این جمعیت انبوه با همدیگر بهشدت مویه میکردند و شعرهایی به زبان لری میخواندند و بهصورت خود چنگ میانداختند که گاه خون جاری میشد. آن زمان من ۲۳ ساله و فرزند اولم را باردار بودم و در این مراسم چندین بار حالم خراب شد.
حدود بیست روز بعد، در اواخر مهر ۱۳۶۰ مرا در مشهد دستگیر کردند. دستگیری من ربطی به شرکت در مراسم سیامک اسدیان نداشت و در پایین توضیح خواهم داد. پیش از آن در ۱۰ یا ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۰ به خانه مادر و پدرم در مشهد حمله کردند تا محسن و محمدعلی که هوادار سازمان فدائیان اقلیت بودند را بازداشت کنند که آنها خانه نبودند و جعفر را بازداشت کردند و یک ماه در حبس بود. جعفر، هشتمین فرزند خانواده و متولد شهریور ۱۳۳۸ است. در ۲۴ اسفند ۶۰ برادر دیگرم محمدرضا بهکیش که سه سال از من بزرگتر بود را به همراه خشایار پنجهشاهی در خیابان، جلوی محل توزیع نشریات اقلیت در تهران کشتند. این محل توسط احمد عطاالهی یکی از اعضای این سازمان لو رفته و در تله سپاه پاسداران بود. پس از کشته شدن محمدرضا مادر و پدرم برای در امان ماندن جعفر، محسن و محمدعلی تصمیم گرفتند که خانهشان در مشهد را بفروشند و خیلی سریع و ارزان خانه را فروختند و شبانه به تهران نقل مکان کردند و مدتی در خانه من در کرج بودند تا توانستند خانهای در خیابان طالقانی کرج بخرند.
🟣 تصویر: محسن بهکیش، کار بر روی این سوزندوزی را بهیاد زهرا بهکیش (اشرف)، سیامک اسدیان (اسکندر) و محمدرضا بهکیش (کاظم) در سال ۶۳ در زندان اوین آغاز کرد، اما هنوز اثر نیمهتمام مانده بود که در اردیبهشت ۶۴، اعدام شد.
#دادخواهان_خاوران
ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
#بیدارزنی: علیرغم یک روند استمراری سرکوب و اعدام شش نفر از اعضای خانوادهی شما تا شهریور ۶۷، چه مدت بعد از جانباختن عزیزانتان، شما و مادر بهکیش با مادران دیگر ارتباط گرفتید؟ اگر امکان دارد کمی هم از چگونگی کشتهشدن عزیزانتان بگویید.
_ منصوره بهکیش: شاید برای شرح بهتر این شرایط و چگونگی ارتباطهای مادرم و من با مادران و خانوادههای زندانیان سیاسی باید به عقبتر در زمان شاه و دستگیری و فعالیتهای سیاسی خواهر و برادرانم برگردم.
محمود که چهارمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۰ بود، در سال ۱۳۵۱ به دلیل تحقیق در رابطه با «اصلاحات ارضی در جنوب خراسان» دستگیر شد و دو ماه در حبس بود، دومین دستگیری او در سال ۱۳۵۲ به دلیل فعالیتهایی دانشجویی در مشهد بود که یک سال حبس کشید و سومین دستگیری او در آبان سال ۱۳۵۵ در تهران به دلیل فعالیت با «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» بود که به حبس ابد محکوم و در ۲۱ دی ۱۳۵۷ از زندان قصر در تهران آزاد شد. محمود در سال ۱۳۴۹ دانشجوی فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد شد و تنها چند واحدش باقیمانده بود که در سال ۱۳۵۸ لیسانس خود را گرفت. پس از سومین دستگیری محمود در سال ۱۳۵۵، خواهرم زهرا که دومین فرزند خانواده و متولد ۱۳۲۵ بود و محمدرضا که ششمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۴ بود، برای فعالیتشان با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، مجبور شدند مخفی شوند. از آن زمان مادر و پدرم و دیگر اعضای خانواده هرکدام بهنوعی در ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی در مشهد و تهران قرار گرفتیم.
مادرم فردی مذهبی، ولی روشنفکر و آگاه بود و بهخصوص پس از دستگیری محمود و سیاسی شدن بچهها بهنوعی خودش هم به مسائل سیاسی کشیده شد و چند بار خواهر و برادرم را برای عادیسازی خانههای مخفیشان همراهی کرد.
اگر بخواهم از این بخش از فعالیتهای مادرم و من قبل از انقلاب ۵۷ بگذرم و تنها به دهه شصت، بهویژه بعد از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بپردازم و کمی هم از چگونگی کشتهشدن عزیزانم بگویم، آشنایی مادرم و من با خانوادههای کشتهشدگان دهه شصت از زمانی شروع شد که «سیامک اسدیان» (همسر خواهرم زهرا) را در ۱۳ مهر ۱۳۶۰ در آمل کشتند و پیکرش را به خانواده تحویل دادند و من و زهرا و مادرم به خرمآباد رفتیم و در مراسم پرشور و پر از سوز و گداز خانواده سیامک (اسکندر) شرکت کردیم.
کشته شدن سیامک همگی ما را خیلی سوزاند، در مراسم خاکسپاری او جمعیت زیادی از خانوادهها، دوستان، فعالان سیاسی و همسایگان شرکت کرده و در داخل و بیرون از خانه جمع شده بودند و هیچگاه عزاداری اعتراضی و متفاوت آنها را از خاطر نمیبرم. این جمعیت انبوه با همدیگر بهشدت مویه میکردند و شعرهایی به زبان لری میخواندند و بهصورت خود چنگ میانداختند که گاه خون جاری میشد. آن زمان من ۲۳ ساله و فرزند اولم را باردار بودم و در این مراسم چندین بار حالم خراب شد.
حدود بیست روز بعد، در اواخر مهر ۱۳۶۰ مرا در مشهد دستگیر کردند. دستگیری من ربطی به شرکت در مراسم سیامک اسدیان نداشت و در پایین توضیح خواهم داد. پیش از آن در ۱۰ یا ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۰ به خانه مادر و پدرم در مشهد حمله کردند تا محسن و محمدعلی که هوادار سازمان فدائیان اقلیت بودند را بازداشت کنند که آنها خانه نبودند و جعفر را بازداشت کردند و یک ماه در حبس بود. جعفر، هشتمین فرزند خانواده و متولد شهریور ۱۳۳۸ است. در ۲۴ اسفند ۶۰ برادر دیگرم محمدرضا بهکیش که سه سال از من بزرگتر بود را به همراه خشایار پنجهشاهی در خیابان، جلوی محل توزیع نشریات اقلیت در تهران کشتند. این محل توسط احمد عطاالهی یکی از اعضای این سازمان لو رفته و در تله سپاه پاسداران بود. پس از کشته شدن محمدرضا مادر و پدرم برای در امان ماندن جعفر، محسن و محمدعلی تصمیم گرفتند که خانهشان در مشهد را بفروشند و خیلی سریع و ارزان خانه را فروختند و شبانه به تهران نقل مکان کردند و مدتی در خانه من در کرج بودند تا توانستند خانهای در خیابان طالقانی کرج بخرند.
🟣 تصویر: محسن بهکیش، کار بر روی این سوزندوزی را بهیاد زهرا بهکیش (اشرف)، سیامک اسدیان (اسکندر) و محمدرضا بهکیش (کاظم) در سال ۶۳ در زندان اوین آغاز کرد، اما هنوز اثر نیمهتمام مانده بود که در اردیبهشت ۶۴، اعدام شد.
#دادخواهان_خاوران
ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخشهایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران
#بیدارزنی : مادرانی که در سالهای قبل از انقلاب، فرزندانشان در راه مبارزه با رژیم پهلوی جان باختند -نظیر مادر شایگان (فاطمه سعیدی) و یا مادر زیبرم، مادر آلآقا، مادر پنجهشاهی، مادر سلاحی، مادر کلانتری و… (که تصویری از آنان را در ۲۸ مرداد ۱۳۵۹ در بندر انزلی و سالگرد جانباختن احمد زیبرم در دست داریم)- آیا با مادران خاوران و روند دادخواهی این برهه از زمان پیوندی داشتند؟ و اگر نه، این انفصال محصول چه شرایطی بوده است؟
_ منصوره بهکیش: بله جمع ما؛ مادران و خانوادههای خاوران با تعدادی از مادران و خانوادههای فعال که عزیزانشان در زمان شاه زندانی بودند یا کشته شدند نیز ارتباط نزدیکی داشتند و تعدادی از آنها در جلوی زندانها در زمان شاه با همدیگر آشنا شدند. زندهیاد مادر آل آقا تا زمان زنده بودنش فعالانه در مراسمهای ما حضور داشت و ما نیز در مراسمهای وی و خانوادهاش حضور داشتیم. زندهیاد مادر پنجه شاهی نیز با تعدادی از مادران و خانوادههای خاوران ارتباط نزدیکی داشت از جمله با خانواده ما و در مراسمهای همدیگر نیز شرکت میکردیم. مادر کلانتری که آرزوی سلامتی برایشان دارم نیز یار و همراه همیشگی ما بوده و ما نیز همراه او در مراسمها و دیگر نشستهای دوستانه بودهایم. من خاطرهای از مادر شایگان و مادر سلاحی و مادر زیبرم در ایران ندارم، ولی میدانم که خانوادههای قدیمیتر در تهران با هم رابطه نزدیکی داشتند، دوست بودند، به سفر میرفتند و در مراسم گرامی داشت عزیزان یکدیگر شرکت میکردند.
#دادخواهان_خاوران
ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
#بیدارزنی : مادرانی که در سالهای قبل از انقلاب، فرزندانشان در راه مبارزه با رژیم پهلوی جان باختند -نظیر مادر شایگان (فاطمه سعیدی) و یا مادر زیبرم، مادر آلآقا، مادر پنجهشاهی، مادر سلاحی، مادر کلانتری و… (که تصویری از آنان را در ۲۸ مرداد ۱۳۵۹ در بندر انزلی و سالگرد جانباختن احمد زیبرم در دست داریم)- آیا با مادران خاوران و روند دادخواهی این برهه از زمان پیوندی داشتند؟ و اگر نه، این انفصال محصول چه شرایطی بوده است؟
_ منصوره بهکیش: بله جمع ما؛ مادران و خانوادههای خاوران با تعدادی از مادران و خانوادههای فعال که عزیزانشان در زمان شاه زندانی بودند یا کشته شدند نیز ارتباط نزدیکی داشتند و تعدادی از آنها در جلوی زندانها در زمان شاه با همدیگر آشنا شدند. زندهیاد مادر آل آقا تا زمان زنده بودنش فعالانه در مراسمهای ما حضور داشت و ما نیز در مراسمهای وی و خانوادهاش حضور داشتیم. زندهیاد مادر پنجه شاهی نیز با تعدادی از مادران و خانوادههای خاوران ارتباط نزدیکی داشت از جمله با خانواده ما و در مراسمهای همدیگر نیز شرکت میکردیم. مادر کلانتری که آرزوی سلامتی برایشان دارم نیز یار و همراه همیشگی ما بوده و ما نیز همراه او در مراسمها و دیگر نشستهای دوستانه بودهایم. من خاطرهای از مادر شایگان و مادر سلاحی و مادر زیبرم در ایران ندارم، ولی میدانم که خانوادههای قدیمیتر در تهران با هم رابطه نزدیکی داشتند، دوست بودند، به سفر میرفتند و در مراسم گرامی داشت عزیزان یکدیگر شرکت میکردند.
#دادخواهان_خاوران
ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخشهایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران
#بیدارزنی : پس از جنبش ۸۸، شما یکی از اعضای تأثیرگذار «مادران پارک لاله ایران» بودید. چه شد که با مادران دادخواه این نسل، همراه شدید؟
منصوره بهکیش: دلیل همراهی من با مادران داغدار کشتهشدگان جنبش ۸۸، این بود که دادخواهی را یک امر مهم در مبارزات مردم ایران برای پایان دادن به سرکوب، آزادی کشی و مصونیت از مجازات جنایتکاران و تکرار جنایت و بیعدالتی میدانم و اعتقاد عمیق دارم که اتحاد و همراهی ما با همدیگر جنبش دادخواهی را قویتر و مقاومت و ایستادگی برای دادخواهی را به امری همگانی تبدیل میکند و به این وسیله میتوانیم همراه با سایر جنبشهای مستقل و مردمی به سرکوب، ستم، تبعیض، تکرار جنایت و بیعدالتی در ایران پایان دهیم و مسیر دستیابی به آزادی و برقراری عدالت را هموار سازیم.
جمع شدن ما در «میدان آبنمای پارک لاله تهران» از روز هفتم تیرماه ۱۳۸۸ شروع شد. چند تجمع اول با حضور تعداد زیادی از شرکتکنندگان شامل؛ تعدادی از خانوادههای کشتهشدگان سال ۸۸ و دهه شصت و دهه هفتاد، زنان فعال، هنرمندان، روزنامهنگاران و غیره همراه بودند. خانوادهها عکسهای عزیزان خود را در دست میگرفتند و راهپیمایی میکردند و سپس در پارک مینشستند و شمع روشن میکردند که مورد حمله مأموران واقع شدند و از این پس خانوادهها کمتر حضور مییافتند. علیرغم حضور مداوم مأموران و سرکوب، این تجمعهای شجاعانه به شکل مستمر هر شنبه توسط زنان مبارز و دادخواه و تعداد محدودی از ما خانوادهها نزدیک به ۷ ماه ادامه یافت. چندین بار ما را جمعی ۳۰ نفره و فردی بازداشت و تهدید و بازجوییهای جمعی و زندانی کردند. پس از سرکوبهای شدید به این نتیجه رسیدیم که برای تداوم فعالیتهایمان نیاز داریم که روند برنامههایمان را کمی تغییر دهیم و جمعشدنهایمان را به مناطق دیگر گسترش دادیم تا از گرند مأموران حکومتی در امان باشیم، ولی صدایمان را همچنان بلند کردیم و فعالیتهای زیر را در برنامههای خود قرار دادیم.
🟣 ما فعالیتهایمان را به چهار حوزه تقسیم کردیم:
الف) دیدار و همدردی با خانوادههای آسیبدیده و داغدار،
ب) تلاش در جهت یادگیری، رشد و نشر فرهنگ دادخواهی،
ج) افشای بیعدالتیهای حکومت برای کشف حقیقت و برقراری عدالت در ایران،
د) مبارزه پیگیر برای کمک به دادخواهی بهعنوان امری ملی و برقراری عدالت در ایران.
برای تحقق این برنامهها علاوه بر حرکتهای بیرونی و دیدار مداوم با مادران و خانوادههای داغدار و زندانیان سیاسی و گرفتن عکس و نوشتن گزارش و بیانیههای اعتراضی، در سال ۱۳۹۱ تصمیم گرفتیم که برای رشد و نشر فرهنگ دادخواهی و هم برای کشف حقیقت و افشای بیعدالتیهای حکومت گفتوگوهایی را به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از دو زاویه با دادخواهان و خانوادههای زخمخورده، وکلا و فعالان مدنی و حقوق بشر ترتیب دهیم که انجام دادیم و میتوانید در سایت مادران پارک لاله ایران www.mpliran.net این گفتوگوها را ببینید و بخوانید و در نشر و پخش آن به جنبش دادخواهی کمک کنید. این تجمعها در خارج از کشور نیز با حمایتهای گستردهای روبرو شد و بسیاری از فعالان زنان و خانوادهها بهعنوان حامیان مادران پارک لاله در شهرها و کشورهای مختلف همزمان با ما در روزهای شنبه تجمع برگزار میکردند که متأسفانه این تجمعهای حمایتی نیز بهمرور کمرنگ شد، ولی تعداد محدودی از جمله «مادران دورتموند» همچنان ما را همراهی میکنند.
ما در این سالها برای همکاری با یکدیگر، علیرغم سرکوب و پیگردهای مداوم حکومت، با چالشهایی نظری نیز روبرو شدیم که داشت ادامه حرکت ما را دچار مشکل میکرد، زیرا بخشی از اعضای گروه مادران پارک لاله ایران نگاههای اصلاحطلبانه داشتند و معتقد بودند که تمرکز این گروه باید اعتراض به کشتهشدگان ۸۸ و بعد از آن باشد و طی جلسات بسیار بخشی از ما که نگاه جامعتری به دادخواهی داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که این مشکل بیشتر بهخاطر عدم شناخت و درک درست از دادخواهی است و من پیشنهاد دادم که برای شناخت بیشتر کتابی درباره مفاهیم دادخواهی به زبان ساده بنویسیم و داوطلب شدم که پیشنویس آن را تهیه کنم و این کار را با مشورت و همراهی تعدادی از زنان فعال این گروه که دادخواهی را محدود به سال ۸۸ نمیدانند، طی جلسات متمادی بحث و گفتوگو پس از نزدیک به یک سال کار نهایی کردیم...
⚫️ تصویر: اردیبهشت ۱۳۹۱، برگزاری مراسم سومین تولد «مصطفی کریمبیگی» از جانباختگان عاشورای ۸۸
#دادخواهان_خاوران
ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
#بیدارزنی : پس از جنبش ۸۸، شما یکی از اعضای تأثیرگذار «مادران پارک لاله ایران» بودید. چه شد که با مادران دادخواه این نسل، همراه شدید؟
منصوره بهکیش: دلیل همراهی من با مادران داغدار کشتهشدگان جنبش ۸۸، این بود که دادخواهی را یک امر مهم در مبارزات مردم ایران برای پایان دادن به سرکوب، آزادی کشی و مصونیت از مجازات جنایتکاران و تکرار جنایت و بیعدالتی میدانم و اعتقاد عمیق دارم که اتحاد و همراهی ما با همدیگر جنبش دادخواهی را قویتر و مقاومت و ایستادگی برای دادخواهی را به امری همگانی تبدیل میکند و به این وسیله میتوانیم همراه با سایر جنبشهای مستقل و مردمی به سرکوب، ستم، تبعیض، تکرار جنایت و بیعدالتی در ایران پایان دهیم و مسیر دستیابی به آزادی و برقراری عدالت را هموار سازیم.
جمع شدن ما در «میدان آبنمای پارک لاله تهران» از روز هفتم تیرماه ۱۳۸۸ شروع شد. چند تجمع اول با حضور تعداد زیادی از شرکتکنندگان شامل؛ تعدادی از خانوادههای کشتهشدگان سال ۸۸ و دهه شصت و دهه هفتاد، زنان فعال، هنرمندان، روزنامهنگاران و غیره همراه بودند. خانوادهها عکسهای عزیزان خود را در دست میگرفتند و راهپیمایی میکردند و سپس در پارک مینشستند و شمع روشن میکردند که مورد حمله مأموران واقع شدند و از این پس خانوادهها کمتر حضور مییافتند. علیرغم حضور مداوم مأموران و سرکوب، این تجمعهای شجاعانه به شکل مستمر هر شنبه توسط زنان مبارز و دادخواه و تعداد محدودی از ما خانوادهها نزدیک به ۷ ماه ادامه یافت. چندین بار ما را جمعی ۳۰ نفره و فردی بازداشت و تهدید و بازجوییهای جمعی و زندانی کردند. پس از سرکوبهای شدید به این نتیجه رسیدیم که برای تداوم فعالیتهایمان نیاز داریم که روند برنامههایمان را کمی تغییر دهیم و جمعشدنهایمان را به مناطق دیگر گسترش دادیم تا از گرند مأموران حکومتی در امان باشیم، ولی صدایمان را همچنان بلند کردیم و فعالیتهای زیر را در برنامههای خود قرار دادیم.
🟣 ما فعالیتهایمان را به چهار حوزه تقسیم کردیم:
الف) دیدار و همدردی با خانوادههای آسیبدیده و داغدار،
ب) تلاش در جهت یادگیری، رشد و نشر فرهنگ دادخواهی،
ج) افشای بیعدالتیهای حکومت برای کشف حقیقت و برقراری عدالت در ایران،
د) مبارزه پیگیر برای کمک به دادخواهی بهعنوان امری ملی و برقراری عدالت در ایران.
برای تحقق این برنامهها علاوه بر حرکتهای بیرونی و دیدار مداوم با مادران و خانوادههای داغدار و زندانیان سیاسی و گرفتن عکس و نوشتن گزارش و بیانیههای اعتراضی، در سال ۱۳۹۱ تصمیم گرفتیم که برای رشد و نشر فرهنگ دادخواهی و هم برای کشف حقیقت و افشای بیعدالتیهای حکومت گفتوگوهایی را به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از دو زاویه با دادخواهان و خانوادههای زخمخورده، وکلا و فعالان مدنی و حقوق بشر ترتیب دهیم که انجام دادیم و میتوانید در سایت مادران پارک لاله ایران www.mpliran.net این گفتوگوها را ببینید و بخوانید و در نشر و پخش آن به جنبش دادخواهی کمک کنید. این تجمعها در خارج از کشور نیز با حمایتهای گستردهای روبرو شد و بسیاری از فعالان زنان و خانوادهها بهعنوان حامیان مادران پارک لاله در شهرها و کشورهای مختلف همزمان با ما در روزهای شنبه تجمع برگزار میکردند که متأسفانه این تجمعهای حمایتی نیز بهمرور کمرنگ شد، ولی تعداد محدودی از جمله «مادران دورتموند» همچنان ما را همراهی میکنند.
ما در این سالها برای همکاری با یکدیگر، علیرغم سرکوب و پیگردهای مداوم حکومت، با چالشهایی نظری نیز روبرو شدیم که داشت ادامه حرکت ما را دچار مشکل میکرد، زیرا بخشی از اعضای گروه مادران پارک لاله ایران نگاههای اصلاحطلبانه داشتند و معتقد بودند که تمرکز این گروه باید اعتراض به کشتهشدگان ۸۸ و بعد از آن باشد و طی جلسات بسیار بخشی از ما که نگاه جامعتری به دادخواهی داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که این مشکل بیشتر بهخاطر عدم شناخت و درک درست از دادخواهی است و من پیشنهاد دادم که برای شناخت بیشتر کتابی درباره مفاهیم دادخواهی به زبان ساده بنویسیم و داوطلب شدم که پیشنویس آن را تهیه کنم و این کار را با مشورت و همراهی تعدادی از زنان فعال این گروه که دادخواهی را محدود به سال ۸۸ نمیدانند، طی جلسات متمادی بحث و گفتوگو پس از نزدیک به یک سال کار نهایی کردیم...
⚫️ تصویر: اردیبهشت ۱۳۹۱، برگزاری مراسم سومین تولد «مصطفی کریمبیگی» از جانباختگان عاشورای ۸۸
#دادخواهان_خاوران
ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
🟣 نیروهای امنیتی صبح امروز به منزل نرگس محمدی یورش بردند و این فعال حقوق بشر را همراه با عالیه مطلبزاده بازداشت کردند. این در حالی است که آنها خود پیشتر اعلام کرده بودند امروز به زندان باز میگردند.
@bidarzani
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 گزارش آتنا دائمی از فاجعهی باندهای تجارت سکسِ کودکان یک تا پنج ساله
آتنا دائمی ضمن اشاره به سوءاستفاده مختلف جنسی از زندانیان زن در زندان قرچک هم توسط زندانبانها و هم نیروهای امنیتی و بازجوها، از ورود و مواجهه با متهم تازهواردی میگوید که همه زندانیان از او منتفر بودند:
▪️«یک بار متهمی را آوردند که دیدم همه زندانیان از او بدشان میآید، یعنی اولین مورد بود میدیدم که همه از این یک زندانی تا این حد متنفرند... چون همه زندانیها تقریبا مثل هم بودند [از لحاظ شرایط] و با هم حس همدلی داشتند، حتی یک زندانی که خود من به خاطر کارهایش در زندان از او ناراحت بودم، اما او هم از این زن متنفر بود. متوجه شدم زندانبانها هم خیلی در مورد این زن صحبت میکنند و همه در موردش بد میگفتند. برایم سوال بود که چرا همه در مورد او بد میگویند. وقتی پرسوجو کردم متوجه شدم که این زن دختر بچههای یک تا پنج ساله را میدزدید و به مردان مختلف، اغلب مردان سن بالا میفروخت تا پرده بکارت آنها را با انگشت بردارند و در ازای این کار مبلغ دو تا سه میلیون (آن زمان) پول میگرفت.»
«خود این زندانی خیلی ریلکس بود و با این قضیه هیچ مشکلی نداشت. میگفت من باید پول در بیاورم، من چهار تا بچه دارم باید زندگیام را بگذرانم و مردها هم برای این کار پول میدهند و خیلی هم لذت میبرند. حتی میگفت مشتریهای زیادی دارد و خیلیها متقاضی این کار هستند، این برای من خیلی شوکهکننده بود… تعریف میکرد که چندتا مشتری ثابت دارد که بارها و بارها برای آنها دختربچه برده است.»
▪️این زن طی صحبتی که با آتنا دائمی داشته از روش کار و مشتریهایی که حاضر هستند بابت آنچه که از نگاه آنها «برداشتن پرده بکارت دختربچهها» خوانده میشود، هزینههای گزاف بپردازند و مردانی از اقشار مختلف مشتری او بودهاند:
«برایم تعریف کرد برای دختربچههایی که پرده بکارتشان برداشته میشود از همهجا مشتری دارد، از تجریش تا مرکز شهر و میگفت حتی در بین کارمندها و مردهای کراواتزده هم مشتریاش هستند، منظورش این بود حتی کسانی که روشنفکر و اینها هم هستند به این کار مشغولند. حتی یادم است زندانیها میگفتند یکی از قضاتی که این زن را متهم کرده هم مشتریاش است.»
«کودکانی که ناخواسته به دنیا میآمدند را میخریدند و تحویل آدمهایی میدادند که آنها را تبدیل به کودک کار میکردند. برای مثال خیلی از زنها به دلیل مصرف بالای شیشه به زندان افتاده بودند، و شیشه چون میل جنسی را بالا میبرد باعث میشود آنها به دفعات باردار شوند... و چون هیچ پشتوانه مالی نداشتند به صورت عمدی جرمی مرتکب میشدند -مثلا یکی را میزدند یا سرقتی انجام میدادند- که آنها را دستگیر کنند و به زندان بیافتند، و از این طریق برای وضع حمل در زندان باشند و با هزینه زندان فرزندشان را به دنیا بیاورند. نکته اینجاست که در همان زندان هم کودکی که تازه دنیا میآمد را معامله میکردند و میفروختند.»
آن زمان - سال ۱۳۹۶- مبلغ دو میلیون تومان در زندان برای خرید و فروش کودکان رایج بوده است. آتنا دائمی میگوید زنانی که در زندان بودند حتی اطلاع داشتند که فرزندانشان سر کدام خیابان یا چهارراه بهعنوان کودک کار مشغول به کار است.
«دختر بچههایی که میدزدیدند بعد از اینکه توسط مردان پرده بکارتشان به این شیوه برداشته میشد را در خیابان رها میکردند. میگفت به بعضی از دختربچهها که نه فقط با انگشت بلکه مورد تجاوزکامل قرار میگرفتند و وضعیت جسمی بسیار بدی پیدا میکردند، آنها را به همین خاطر در بیابانهای اطراف شهر رها میکردند و دیگر معلوم نیست چه بلایی سرشان میآید...»
▪️اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود، بلکه این زن تعریف کرده بود که مشتریان گاها دختربچههایی را با ویژگیهای ظاهری خاص و مورد علاقهشان سفارش میدادند و او سعی میکرد برای جلب رضایت مشتریانش دختربچههای شبیه به آنچه درخواست شده را بدزدَد:
«یک موضوعی که در صحبتهای این زن بسیار آزاردهنده بود، میگفت برخی از مشتریانش دختر بچههای خاصی را سفارش میدهند، مثلا میگویند دختربچه سفید باشد، موهای بور داشته باشد و غیره و او هم دنبال همین تیپ دختربچهها میرفت و آنها را میدزدید تا به مشتریان تحویل بدهد.»
«خوشحال بود و اصلا برایش مهم نبود که تا این حد منفور است، فقط تاکید میکرد باید به نحوی پول در بیاورد و این هم چیزی است که بابتش پول میدهند. در زندان میدیدم که همه زندانیان از حضور او شاکی هستند...»
«یادم میآید تعریف میکرد که مثلا یکی از محلهای معامله کودکان یک تعمیرگاه ماشین سنگین است. در حاشیه تهران این کودکان معامله میشوند و صبحها با کامیون و وانت آنها را در سطح شهر تهران پخش میکنند که کار کنند.»
منبع: رادیو زمانه
@bidarzani
آتنا دائمی ضمن اشاره به سوءاستفاده مختلف جنسی از زندانیان زن در زندان قرچک هم توسط زندانبانها و هم نیروهای امنیتی و بازجوها، از ورود و مواجهه با متهم تازهواردی میگوید که همه زندانیان از او منتفر بودند:
▪️«یک بار متهمی را آوردند که دیدم همه زندانیان از او بدشان میآید، یعنی اولین مورد بود میدیدم که همه از این یک زندانی تا این حد متنفرند... چون همه زندانیها تقریبا مثل هم بودند [از لحاظ شرایط] و با هم حس همدلی داشتند، حتی یک زندانی که خود من به خاطر کارهایش در زندان از او ناراحت بودم، اما او هم از این زن متنفر بود. متوجه شدم زندانبانها هم خیلی در مورد این زن صحبت میکنند و همه در موردش بد میگفتند. برایم سوال بود که چرا همه در مورد او بد میگویند. وقتی پرسوجو کردم متوجه شدم که این زن دختر بچههای یک تا پنج ساله را میدزدید و به مردان مختلف، اغلب مردان سن بالا میفروخت تا پرده بکارت آنها را با انگشت بردارند و در ازای این کار مبلغ دو تا سه میلیون (آن زمان) پول میگرفت.»
«خود این زندانی خیلی ریلکس بود و با این قضیه هیچ مشکلی نداشت. میگفت من باید پول در بیاورم، من چهار تا بچه دارم باید زندگیام را بگذرانم و مردها هم برای این کار پول میدهند و خیلی هم لذت میبرند. حتی میگفت مشتریهای زیادی دارد و خیلیها متقاضی این کار هستند، این برای من خیلی شوکهکننده بود… تعریف میکرد که چندتا مشتری ثابت دارد که بارها و بارها برای آنها دختربچه برده است.»
▪️این زن طی صحبتی که با آتنا دائمی داشته از روش کار و مشتریهایی که حاضر هستند بابت آنچه که از نگاه آنها «برداشتن پرده بکارت دختربچهها» خوانده میشود، هزینههای گزاف بپردازند و مردانی از اقشار مختلف مشتری او بودهاند:
«برایم تعریف کرد برای دختربچههایی که پرده بکارتشان برداشته میشود از همهجا مشتری دارد، از تجریش تا مرکز شهر و میگفت حتی در بین کارمندها و مردهای کراواتزده هم مشتریاش هستند، منظورش این بود حتی کسانی که روشنفکر و اینها هم هستند به این کار مشغولند. حتی یادم است زندانیها میگفتند یکی از قضاتی که این زن را متهم کرده هم مشتریاش است.»
«کودکانی که ناخواسته به دنیا میآمدند را میخریدند و تحویل آدمهایی میدادند که آنها را تبدیل به کودک کار میکردند. برای مثال خیلی از زنها به دلیل مصرف بالای شیشه به زندان افتاده بودند، و شیشه چون میل جنسی را بالا میبرد باعث میشود آنها به دفعات باردار شوند... و چون هیچ پشتوانه مالی نداشتند به صورت عمدی جرمی مرتکب میشدند -مثلا یکی را میزدند یا سرقتی انجام میدادند- که آنها را دستگیر کنند و به زندان بیافتند، و از این طریق برای وضع حمل در زندان باشند و با هزینه زندان فرزندشان را به دنیا بیاورند. نکته اینجاست که در همان زندان هم کودکی که تازه دنیا میآمد را معامله میکردند و میفروختند.»
آن زمان - سال ۱۳۹۶- مبلغ دو میلیون تومان در زندان برای خرید و فروش کودکان رایج بوده است. آتنا دائمی میگوید زنانی که در زندان بودند حتی اطلاع داشتند که فرزندانشان سر کدام خیابان یا چهارراه بهعنوان کودک کار مشغول به کار است.
«دختر بچههایی که میدزدیدند بعد از اینکه توسط مردان پرده بکارتشان به این شیوه برداشته میشد را در خیابان رها میکردند. میگفت به بعضی از دختربچهها که نه فقط با انگشت بلکه مورد تجاوزکامل قرار میگرفتند و وضعیت جسمی بسیار بدی پیدا میکردند، آنها را به همین خاطر در بیابانهای اطراف شهر رها میکردند و دیگر معلوم نیست چه بلایی سرشان میآید...»
▪️اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود، بلکه این زن تعریف کرده بود که مشتریان گاها دختربچههایی را با ویژگیهای ظاهری خاص و مورد علاقهشان سفارش میدادند و او سعی میکرد برای جلب رضایت مشتریانش دختربچههای شبیه به آنچه درخواست شده را بدزدَد:
«یک موضوعی که در صحبتهای این زن بسیار آزاردهنده بود، میگفت برخی از مشتریانش دختر بچههای خاصی را سفارش میدهند، مثلا میگویند دختربچه سفید باشد، موهای بور داشته باشد و غیره و او هم دنبال همین تیپ دختربچهها میرفت و آنها را میدزدید تا به مشتریان تحویل بدهد.»
«خوشحال بود و اصلا برایش مهم نبود که تا این حد منفور است، فقط تاکید میکرد باید به نحوی پول در بیاورد و این هم چیزی است که بابتش پول میدهند. در زندان میدیدم که همه زندانیان از حضور او شاکی هستند...»
«یادم میآید تعریف میکرد که مثلا یکی از محلهای معامله کودکان یک تعمیرگاه ماشین سنگین است. در حاشیه تهران این کودکان معامله میشوند و صبحها با کامیون و وانت آنها را در سطح شهر تهران پخش میکنند که کار کنند.»
منبع: رادیو زمانه
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 مسئولان زندان کچویی از دسترسی «علیرضا ثقفی» به امکانات درمانی جلوگیری کردند
علیرضا ثقفی دبیر کانون مدافعان حقوق کارگر و از فعالان حقوق کارگران، که برای تحمل یک سال حبس در زندان کچویی زندانی شده، نیازمند اقدامات فوری پزشکی است اما مسئولان زندان مانع اعزام او به بیمارستان شدهاند. کانون مدافعان حقوق کارگر در بیانیهای به تاریخ ۲۶ فروردین نوشت وضعیت ثقفی بحرانی است.
▪️فشار خون او به حد ۲۲ درجه رسیده ولی بهداری زندان کچویی با دادن چند قرص معمولی این فعال کارگری را به بند بازگردانده است.
علیرضا ثقفی فعال کارگری به همراه همسرش هاله صفرزاده، فعال حقوق زنان و معلمان جمعه ۲۰ اسفند ماه دستگیر و برای گذراندن حکم یک سال حبس به زندان کچویی کرج منتقل شد. کانون نویسندگان ایران طی اطلاعیهای بازداشت این دو فعال اجتماعی و عضو کانون نویسندگان را محکوم کرد.
محروم کردن سازمانیافته از دارو و امکانات درمانی که حکومت اسلامی بهعنوان ابزاری علیه زندانیان (سیاسی) به کار میگیرد، تا کنون به مرگ دهها زندانی منجر شده است. مرگ بکتاش آبتین نویسنده، شاعر، و فیلمساز عضو کانون نویسندگان که در همین رابطه اتفاق افتاد بازتاب گستردهای داشت.
سازمان عفو بینالملل (امنستی) سازمان عفو بینالملل در یک گزارش تحقیقی که ۲۳ فروردین منتشر شد نتیجه گرفته است که مسئولان زندانها با «ممانعت عامدانه» از دسترسی زندانیان بیمار به مراقبتهای پزشکی حیاتی جلوگیری کرده و زمینه مرگ آنها را فراهم میکنند.
کانون مدافعان حقوق کارگر در بیانیه خود تاکید کرده که حکومت اسلامی را عامل اتفاقات ناگواری میداند که ممکن است برای علیرضا ثقفی بیافتد.
▪️منبع: رادیو زمانه
@bidarzani
علیرضا ثقفی دبیر کانون مدافعان حقوق کارگر و از فعالان حقوق کارگران، که برای تحمل یک سال حبس در زندان کچویی زندانی شده، نیازمند اقدامات فوری پزشکی است اما مسئولان زندان مانع اعزام او به بیمارستان شدهاند. کانون مدافعان حقوق کارگر در بیانیهای به تاریخ ۲۶ فروردین نوشت وضعیت ثقفی بحرانی است.
▪️فشار خون او به حد ۲۲ درجه رسیده ولی بهداری زندان کچویی با دادن چند قرص معمولی این فعال کارگری را به بند بازگردانده است.
علیرضا ثقفی فعال کارگری به همراه همسرش هاله صفرزاده، فعال حقوق زنان و معلمان جمعه ۲۰ اسفند ماه دستگیر و برای گذراندن حکم یک سال حبس به زندان کچویی کرج منتقل شد. کانون نویسندگان ایران طی اطلاعیهای بازداشت این دو فعال اجتماعی و عضو کانون نویسندگان را محکوم کرد.
محروم کردن سازمانیافته از دارو و امکانات درمانی که حکومت اسلامی بهعنوان ابزاری علیه زندانیان (سیاسی) به کار میگیرد، تا کنون به مرگ دهها زندانی منجر شده است. مرگ بکتاش آبتین نویسنده، شاعر، و فیلمساز عضو کانون نویسندگان که در همین رابطه اتفاق افتاد بازتاب گستردهای داشت.
سازمان عفو بینالملل (امنستی) سازمان عفو بینالملل در یک گزارش تحقیقی که ۲۳ فروردین منتشر شد نتیجه گرفته است که مسئولان زندانها با «ممانعت عامدانه» از دسترسی زندانیان بیمار به مراقبتهای پزشکی حیاتی جلوگیری کرده و زمینه مرگ آنها را فراهم میکنند.
کانون مدافعان حقوق کارگر در بیانیه خود تاکید کرده که حکومت اسلامی را عامل اتفاقات ناگواری میداند که ممکن است برای علیرضا ثقفی بیافتد.
▪️منبع: رادیو زمانه
@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 #بیدارزنی : هاله صفرزاده، معلم اندیشیدن و همیشه همراه
«هاله صفرزاده» و همسرش «علیرضا ثقفی» بیستم اسفندماه ۱۴۰۰ در جریان برگزاری مراسم یادبود «صمد شعبانی»، شاعر و نویسنده دستگیر شده و جهت تحمل دوران محکومیت یک سال حبس خود به زندان کچویی کرج منتقل شدند.
آنها ششم اردیبهشت ماه ۹۸ در جریان بازداشت تعدادی از فعالان اجتماعی در پارک جهان نمای کرج، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در شهریورماه همان سال توسط شعبه اول دادگاه انقلاب کرج به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند. در مهر ماه ۹۸ در دادگاه تجدیدنظر حکم آنها عینا تایید شد.
#هاله_صفرزاده
#علیرضا_ثقفی
@bidarzani
«هاله صفرزاده» و همسرش «علیرضا ثقفی» بیستم اسفندماه ۱۴۰۰ در جریان برگزاری مراسم یادبود «صمد شعبانی»، شاعر و نویسنده دستگیر شده و جهت تحمل دوران محکومیت یک سال حبس خود به زندان کچویی کرج منتقل شدند.
آنها ششم اردیبهشت ماه ۹۸ در جریان بازداشت تعدادی از فعالان اجتماعی در پارک جهان نمای کرج، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در شهریورماه همان سال توسط شعبه اول دادگاه انقلاب کرج به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند. در مهر ماه ۹۸ در دادگاه تجدیدنظر حکم آنها عینا تایید شد.
#هاله_صفرزاده
#علیرضا_ثقفی
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 آخرین جلسهی رسیدگی به پروندهی دو دانشجوی دانشگاه شریف، علی یونسی و امیرحسین مرادی در دادگاه انقلاب برگزار شد
«مصطفی نیلی» حقوقدان و وکیل علی یونسی در گفتگو با امتداد، ضمن بیان جزئیات این خبر، اظهار داشت: «روز گذشته، سومین جلسه رسیدگی به اتهامات علی یونسی و امیرحسین مرادی در شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب اسلامی تهران برگزار شد.
فیلم ارائه شده از سوی نماینده دادستان، پیشتر در حساب توییتر منتسب به خبرگزاری فارس منتشر شده بود!
قاضی پرونده با توجه به درخواست متهمین برای ملاحظه شرایط بازجویی، در جلسات قبلی به دادستانی دستور داده بود که فیلم بازجوییها به دادگاه ارائه شود.
فیلمی از سوی نماینده دادستان به دادگاه ارائه و در جلسه پخش شد که فیلم مورد نظر دادگاه از جلسه بازجوییها نبود. این فیلم، همان فیلمی بود که پس از پایان دوران بازجویی متهمین در ساختمان مدرسه زندان اوین ضبط شده و کاملا مشخص بود که یک فیلم حرفهای با یک ساختار حرفهای است.
آشکار بود که این فیلم، هیچ ارتباطی با دوران بازجویی ندارد و این مسئله با اعتراض وکلا مواجه شد و قاضی دادگاه نیز اذعان کرد که این فیلم، هیچ ربطی به آن چه مورد درخواست دادگاه بوده، نداشته است.
این فیلم در حقیقت، همان فیلمی است که بخشهایی از آن توسط خبرنگار خبرگزاری فارس و در توئیتر منتسب به این خبرگزاری در سال گذشته منتشر شده بود. کما اینکه بابت انتشار همان فیلم هم به وکالت از جانب موکلین، شکایاتی را در دادسرای فرهنگ و رسانه ثبت کرده و منتظر رسیدگی به این امر هستیم.
در ادامه، سوالاتی از جانب قاضی دادگاه از موکلین پرسیده و سپس دفاع آخر از ایشان و وکلا اخذ شد. برای تکمیل دفاعیات نیز، مقرر شد تا لوایح دفاعیه در روزهای آینده به دادگاه ارائه شود.
قاضی پرونده اعلام کرد که در روزهای آینده در خصوص تبدیل قرار بازداشت موقت تصمیم خواهد گرفت.
در جلسه دادگاه، ما مجددا بر این امر که بر اساس قانون، قرار بازداشت موقت باید به وثیقه تبدیل شود و ادامه بازداشت غیرقانونی است، تاکید کردیم. رئیس دادگاه هم در جواب اعلام کرد که در روزهای آینده در خصوص این مسئله تصمیم خواهد گرفت.
اگر چنانچه، نکته جدیدی در لوایح دفاعیه دیده شود که دادگاه بر اساس آن، تشخیص لزوم بررسی و رسیدگی دهد، جلسه بعدی تشکیل خواهد شد و در غیر این صورت، جلسه دیگری تا صدور رای دادگاه نخواهیم داشت».
▪️منبع: امتداد
@bidarzani
«مصطفی نیلی» حقوقدان و وکیل علی یونسی در گفتگو با امتداد، ضمن بیان جزئیات این خبر، اظهار داشت: «روز گذشته، سومین جلسه رسیدگی به اتهامات علی یونسی و امیرحسین مرادی در شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب اسلامی تهران برگزار شد.
فیلم ارائه شده از سوی نماینده دادستان، پیشتر در حساب توییتر منتسب به خبرگزاری فارس منتشر شده بود!
قاضی پرونده با توجه به درخواست متهمین برای ملاحظه شرایط بازجویی، در جلسات قبلی به دادستانی دستور داده بود که فیلم بازجوییها به دادگاه ارائه شود.
فیلمی از سوی نماینده دادستان به دادگاه ارائه و در جلسه پخش شد که فیلم مورد نظر دادگاه از جلسه بازجوییها نبود. این فیلم، همان فیلمی بود که پس از پایان دوران بازجویی متهمین در ساختمان مدرسه زندان اوین ضبط شده و کاملا مشخص بود که یک فیلم حرفهای با یک ساختار حرفهای است.
آشکار بود که این فیلم، هیچ ارتباطی با دوران بازجویی ندارد و این مسئله با اعتراض وکلا مواجه شد و قاضی دادگاه نیز اذعان کرد که این فیلم، هیچ ربطی به آن چه مورد درخواست دادگاه بوده، نداشته است.
این فیلم در حقیقت، همان فیلمی است که بخشهایی از آن توسط خبرنگار خبرگزاری فارس و در توئیتر منتسب به این خبرگزاری در سال گذشته منتشر شده بود. کما اینکه بابت انتشار همان فیلم هم به وکالت از جانب موکلین، شکایاتی را در دادسرای فرهنگ و رسانه ثبت کرده و منتظر رسیدگی به این امر هستیم.
در ادامه، سوالاتی از جانب قاضی دادگاه از موکلین پرسیده و سپس دفاع آخر از ایشان و وکلا اخذ شد. برای تکمیل دفاعیات نیز، مقرر شد تا لوایح دفاعیه در روزهای آینده به دادگاه ارائه شود.
قاضی پرونده اعلام کرد که در روزهای آینده در خصوص تبدیل قرار بازداشت موقت تصمیم خواهد گرفت.
در جلسه دادگاه، ما مجددا بر این امر که بر اساس قانون، قرار بازداشت موقت باید به وثیقه تبدیل شود و ادامه بازداشت غیرقانونی است، تاکید کردیم. رئیس دادگاه هم در جواب اعلام کرد که در روزهای آینده در خصوص این مسئله تصمیم خواهد گرفت.
اگر چنانچه، نکته جدیدی در لوایح دفاعیه دیده شود که دادگاه بر اساس آن، تشخیص لزوم بررسی و رسیدگی دهد، جلسه بعدی تشکیل خواهد شد و در غیر این صورت، جلسه دیگری تا صدور رای دادگاه نخواهیم داشت».
▪️منبع: امتداد
@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 طبق اخبار منتشر شده تا این لحظه «خانم شهرزاد قديری» عضو کانون صنفی معلمان و «آقای گودرزی» معلم تاریخ از اسلامشهر بازداشت شدند.
اعتراضات سراسری معلمان، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
🔺 تهران: مقابل وزارت آ. پ، خیابان سپهبد قرنی
🔺مراکز استان ها: مقابل ادارات کل آ.پ
🔺شهرستانها: مقابل ادارات آ.پ
#حق_آموزش_کیفی_و_رایگان_برای_همه
#کودکان
#حق_تحصیل
#آموزش_کیفی
🔗 ارجاع به اصل ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی
#معلمان_زندانی
#مطالبات_فرهنگیان
#اعتراضات_سراسری_معلمان
@kashowra
@bidarzani
اعتراضات سراسری معلمان، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
🔺 تهران: مقابل وزارت آ. پ، خیابان سپهبد قرنی
🔺مراکز استان ها: مقابل ادارات کل آ.پ
🔺شهرستانها: مقابل ادارات آ.پ
#حق_آموزش_کیفی_و_رایگان_برای_همه
#کودکان
#حق_تحصیل
#آموزش_کیفی
🔗 ارجاع به اصل ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی
#معلمان_زندانی
#مطالبات_فرهنگیان
#اعتراضات_سراسری_معلمان
@kashowra
@bidarzani