روایت ارسالی به بیدارزنی:
دامن قرمز
در یکی از ایستگاههای متروی تهران، دامن چیندار قرمزش جلبم کرد. قرمز خوشرنگی بود. تا روی پاهایش را پوشانده بود مانتویی هم رویش پوشیده بود. جلوتر نرفتم و همانجا ایستادم. بنظرم بجز ما، دو سه زن دیگر هم بودند، اما مطمئن نیستم. درضمن از جاهای دیگر که محل باز شدن درهای مترو بود، نسبتا آرامتر بود. ولی فکر میکنم بیشتر بخاطر دامن قشنگ او بود که آنجا را انتخاب کردم! دختر سادهای بود. بدون آرایش. خواستیم سوار شویم که یهو شلوغ شد. مرد جوانی توجهم را جلب کرد که با او جابجا میشد. اول فکر کردم با اوست. بعد که یکی از پشت سر گفت، آقا شما چرا هی جا عوض میکنی، فهمیدم با او نیست. حالا یا قصد #مزاحمت داشت یا محافظت!
متوجه شدم که دختر دارد میلزرد. گفت، هربار سوار مردانه میشوم میگویم دیگه بار آخرم باشه. ولی گاهی باز یادم میره. از ترسش نمیتوانست جایی را بگیرد. گفتم منو بگیر. تا جابجا شویم و جای نسبتا بهتری بین ایستادهها پیدا کنیم کمی طول کشید که دیدم آشکارا میلرزد. گفتم چه کار قشنگی کردین دامن پوشیدین، یاد بعد انقلاب افتادم. کمی از لرزشش کم شده بود. من و موهای جوگندمیام نشان میداد سنی ازم گذشته. پرسید شما چی خوندین؟ بشوخی گفتم خیلی چیزا! گفت بنظر استاد دانشگاه میاین. گفتم نه، من فعال حقوق زنان هستم. خوشحالی آرامترش کرد. پرسید باید چکار کنیم. مبارزه! این را چنان قطعی گفت که انتظار نداشت بگویم، نه. گفتم مبارزه چندان فایدهای ندارد. مردها مبارزترند! گفت پس چه؟ گفتم ببین من نوجوانیام را قبل از انقلاب گذراندهام. آنموقع حتی یونیوفورم بعضی مدارس دامن بود. دامن روی زانو. مردها طوری نگاهمان نمیکردند که اذیت شویم. البته همیشه یه چند نفر آدم ناجور پیدا میشوند؛ همیشه.
تا اینکه مجبور شدیم مانتو بپوشیم؛ مانتوهای بلند. ولی اغلب از زیر روپوش، دامن میپوشیدیم. مردها که قبلا نگاه به دامن کوتاه هم نمیکردند، یا حتی توی شمال و کنار دریا به زنانی که مایو میپوشیدند، اما تقریبا یهویی نگاهها عوض شد. باد که میآمد نگاهشان به پرِ دامن مانتوهای بلندمان بود که شاید باد بزند و فرجی حاصل شود! تا در نهایت همهمان شلوار پوش شدیم.
حالا چرا اینقدر هول میکنی؟ گفت باید واگن زنانه سوار میشدم. گفتم جدا کردن واگنها چارهساز شده؟ گفت نه. گفتم باید بهتر میشد دیگه، مگه نه؟ پس #تفکیک_جنسیتی کارساز نیست. گفتم آنچه تجربه به من نشون داده، اینه که ما باید خودمان را قوی کنیم. اعتماد بنفسمان را بالا ببریم. زنانگیمان را قوت بدانیم و نه ضعف. آنموقع آن دو سه نفر مزاحم هم جرئت نزدیک شدن را به خودشان نمیدهند ولی ترس ما اتفاقا آنها را جسورتر میکند. اما همه که بد نیستن. ما باید به مردها اعتماد کنیم و از هم یاد بگیریم. مردی که پشتش به ما بود، نگو حرفهای ما را میشنیده، بدون آنکه خیلی به طرف ما بگردد گفت از همان اول چهرهٔ این خانم آرامشی داشت که به آدم منتقل میشد. چه خوب که زنهایی مثل شما هستند. دختر هم حرفهای رضایتبخشی زد و بعد پرسید شما نظرتان راجع به فمینیسم چیست. مرد گفت خب ایشون #فمینیست هستند دیگه. دختر که گویا انتظارش از #فمینیسم چیز ترسناکی بود، حالا نه تنها کاملا آرام شده بود بلکه شوق آشکاری هم در چهرهاش دیده میشد. رسیده بود. در حین پیاده شدن گفت شماره به من بدین. نمیدانم تو اون زمان کوتاه من چهجوری شماره گفتم و او روی تلفن همراهش وارد کرد؛ بدون اینکه از جایی بگیرد، بین مردان و تلوتلوی نگهداشتن قطار. آخر دیگر اصلا هول نبود. دو ایستگاه بعد من جا پیدا کرده و نشسته بودم که تلفنم زنگ خورد. خوشحال گفت خواستم ببینیم درسته. گفتم آره. گفت من عاطفه هستم...
#فمینیسم
#بیدارزنی
دامن قرمز
در یکی از ایستگاههای متروی تهران، دامن چیندار قرمزش جلبم کرد. قرمز خوشرنگی بود. تا روی پاهایش را پوشانده بود مانتویی هم رویش پوشیده بود. جلوتر نرفتم و همانجا ایستادم. بنظرم بجز ما، دو سه زن دیگر هم بودند، اما مطمئن نیستم. درضمن از جاهای دیگر که محل باز شدن درهای مترو بود، نسبتا آرامتر بود. ولی فکر میکنم بیشتر بخاطر دامن قشنگ او بود که آنجا را انتخاب کردم! دختر سادهای بود. بدون آرایش. خواستیم سوار شویم که یهو شلوغ شد. مرد جوانی توجهم را جلب کرد که با او جابجا میشد. اول فکر کردم با اوست. بعد که یکی از پشت سر گفت، آقا شما چرا هی جا عوض میکنی، فهمیدم با او نیست. حالا یا قصد #مزاحمت داشت یا محافظت!
متوجه شدم که دختر دارد میلزرد. گفت، هربار سوار مردانه میشوم میگویم دیگه بار آخرم باشه. ولی گاهی باز یادم میره. از ترسش نمیتوانست جایی را بگیرد. گفتم منو بگیر. تا جابجا شویم و جای نسبتا بهتری بین ایستادهها پیدا کنیم کمی طول کشید که دیدم آشکارا میلرزد. گفتم چه کار قشنگی کردین دامن پوشیدین، یاد بعد انقلاب افتادم. کمی از لرزشش کم شده بود. من و موهای جوگندمیام نشان میداد سنی ازم گذشته. پرسید شما چی خوندین؟ بشوخی گفتم خیلی چیزا! گفت بنظر استاد دانشگاه میاین. گفتم نه، من فعال حقوق زنان هستم. خوشحالی آرامترش کرد. پرسید باید چکار کنیم. مبارزه! این را چنان قطعی گفت که انتظار نداشت بگویم، نه. گفتم مبارزه چندان فایدهای ندارد. مردها مبارزترند! گفت پس چه؟ گفتم ببین من نوجوانیام را قبل از انقلاب گذراندهام. آنموقع حتی یونیوفورم بعضی مدارس دامن بود. دامن روی زانو. مردها طوری نگاهمان نمیکردند که اذیت شویم. البته همیشه یه چند نفر آدم ناجور پیدا میشوند؛ همیشه.
تا اینکه مجبور شدیم مانتو بپوشیم؛ مانتوهای بلند. ولی اغلب از زیر روپوش، دامن میپوشیدیم. مردها که قبلا نگاه به دامن کوتاه هم نمیکردند، یا حتی توی شمال و کنار دریا به زنانی که مایو میپوشیدند، اما تقریبا یهویی نگاهها عوض شد. باد که میآمد نگاهشان به پرِ دامن مانتوهای بلندمان بود که شاید باد بزند و فرجی حاصل شود! تا در نهایت همهمان شلوار پوش شدیم.
حالا چرا اینقدر هول میکنی؟ گفت باید واگن زنانه سوار میشدم. گفتم جدا کردن واگنها چارهساز شده؟ گفت نه. گفتم باید بهتر میشد دیگه، مگه نه؟ پس #تفکیک_جنسیتی کارساز نیست. گفتم آنچه تجربه به من نشون داده، اینه که ما باید خودمان را قوی کنیم. اعتماد بنفسمان را بالا ببریم. زنانگیمان را قوت بدانیم و نه ضعف. آنموقع آن دو سه نفر مزاحم هم جرئت نزدیک شدن را به خودشان نمیدهند ولی ترس ما اتفاقا آنها را جسورتر میکند. اما همه که بد نیستن. ما باید به مردها اعتماد کنیم و از هم یاد بگیریم. مردی که پشتش به ما بود، نگو حرفهای ما را میشنیده، بدون آنکه خیلی به طرف ما بگردد گفت از همان اول چهرهٔ این خانم آرامشی داشت که به آدم منتقل میشد. چه خوب که زنهایی مثل شما هستند. دختر هم حرفهای رضایتبخشی زد و بعد پرسید شما نظرتان راجع به فمینیسم چیست. مرد گفت خب ایشون #فمینیست هستند دیگه. دختر که گویا انتظارش از #فمینیسم چیز ترسناکی بود، حالا نه تنها کاملا آرام شده بود بلکه شوق آشکاری هم در چهرهاش دیده میشد. رسیده بود. در حین پیاده شدن گفت شماره به من بدین. نمیدانم تو اون زمان کوتاه من چهجوری شماره گفتم و او روی تلفن همراهش وارد کرد؛ بدون اینکه از جایی بگیرد، بین مردان و تلوتلوی نگهداشتن قطار. آخر دیگر اصلا هول نبود. دو ایستگاه بعد من جا پیدا کرده و نشسته بودم که تلفنم زنگ خورد. خوشحال گفت خواستم ببینیم درسته. گفتم آره. گفت من عاطفه هستم...
#فمینیسم
#بیدارزنی
گفت و گو با کارگران #فیلم «نیسه، دیوانگی محض»:
📌«نیسه سلیویرا» زنی فسادناپذیر و مبارز
✍️مریم رحمانی- فتانه نعیمی
@Bidarzani
🔸فیلم، داستان زندگی زنی روانپزشک در برزیل است که برای درمان بیماری اسکیزوفرنی به جای شوکدرمانی یا برداشتن بخشهایی از مغز آنان، روشی جدید با استفاده از مشاهده و هنردرمانی ابداع میکند. البته دکتر نیسه سیلویرا مورد خشم همکاران مردش قرار میگیرد و در نهایت بخشی از بیمارانش را پزشکان دیگر از او میگیرند. اما او موفق میشود با استفاده از هنر، زبان تازهای برای ارتباط بیماران اسکیزوفرنی با دیگران ابداع و روشی تازه با عنوان هنردرمانی برای بهبود بیماران روانی و اسکیزوفرنی ایجاد کند.
🔸برلینر: فیلم براساس یک کاراکتر واقعی و واقعیت زندگی او ساخته شده است. او یک زن فسادناپذیر، مورد نیاز برای جامعه آن روز برزیل و حامی حقوق بشر بود. من در فیلم سعی کردم به خاطرات و حافظه او در مورد وقایع کاملا احترام بگذارم. لازم بود که در انتهای فیلم بییندگان نیسه واقعی را ببیند تا بتواند به راحتی با او ارتباط بگیرند.
🔸ما داخل همان بیمارستانی که تمام اتفاقات در آن رخ داده بود، فیلمبرداری را شروع کردیم. در محاصره افراد اسکیزوفرنی بودیم و فیلم را با آنها و برای آنها ساختیم. اگر بازیگران قوی و قادر به درک کار جمعی نبودند، ممکن بود نتوانند کار را در این شرایط تحمل کنند. این تیم و بازیگرانش توانستند این پروژه سخت را به یک سفر جمعی زیبا تبدیل کنند. این کارآنقدر زیبا و قوی پیش رفت که تا امروز یک گروه متحد و صمیمی باقی ماندهایم و من فکر میکنم این گروه تا آخر زندگی ما پایدار میماند.
🔸من اعتقاد دارم یک فیلم #فمینیسیتی به قدرت کاراکتر فیلم بستگی دارد. در تاریخ برزیل، زنان کمی مانند دکتر نیسه سیلویرا مهم هستند. یک زن #فمینیست، یک پزشک قهار و یک انسانگرای بزرگ. زنی که علیه نظام مبارزه کرد، علیه وضعیت موجود با یک کار بسیار مثبت ایستاد. کسی که در جستجوی مهربانی و درک متقابل در مواجه با دیگران بود. نیسه یک مبارز بود. او که میخواست انقلابی در تاریخ جهان ایجاد کند نیاز به شجاعت، جسارت و عزم زیادی داشت.
🔸نیسه یک زندگینامه به خصوصی دارد که در ابتدا میخواستم در مورد کل زندگی او فیلم بسازم. داستان زندگی او بسیار غنی است و او همیشه طی زندگیاش در برابر جریان غالب ایستاده است. اما در طول کار متوجه شدم در یک فیلم نمیشود همه زندگی او را به تصویر بکشم.
🔸بنابراین تصمیم گرفتم بر دوره خاصی از زندگی او که نشاندهنده ارزشها و ایدئولوژی اوست تمرکز کنم و این زمانی بود که او به بیمارستان روانی برمیگردد که سابقا در آن کار میکرد. بازگشت او به بیمارستان نقطه عطف اساسی در زندگی اوست. در این بازگشت او در مقابل سیستم روانپزشکی و نحوه درمان بیماران اسکیزوفرنی ایستاد و خودش روشی جدید را بر اساس مشاهداتش و درکش از بیماران اسکیزوفرنی ایجاد کرد.
http://bidarzani.com/28173
📌«نیسه سلیویرا» زنی فسادناپذیر و مبارز
✍️مریم رحمانی- فتانه نعیمی
@Bidarzani
🔸فیلم، داستان زندگی زنی روانپزشک در برزیل است که برای درمان بیماری اسکیزوفرنی به جای شوکدرمانی یا برداشتن بخشهایی از مغز آنان، روشی جدید با استفاده از مشاهده و هنردرمانی ابداع میکند. البته دکتر نیسه سیلویرا مورد خشم همکاران مردش قرار میگیرد و در نهایت بخشی از بیمارانش را پزشکان دیگر از او میگیرند. اما او موفق میشود با استفاده از هنر، زبان تازهای برای ارتباط بیماران اسکیزوفرنی با دیگران ابداع و روشی تازه با عنوان هنردرمانی برای بهبود بیماران روانی و اسکیزوفرنی ایجاد کند.
🔸برلینر: فیلم براساس یک کاراکتر واقعی و واقعیت زندگی او ساخته شده است. او یک زن فسادناپذیر، مورد نیاز برای جامعه آن روز برزیل و حامی حقوق بشر بود. من در فیلم سعی کردم به خاطرات و حافظه او در مورد وقایع کاملا احترام بگذارم. لازم بود که در انتهای فیلم بییندگان نیسه واقعی را ببیند تا بتواند به راحتی با او ارتباط بگیرند.
🔸ما داخل همان بیمارستانی که تمام اتفاقات در آن رخ داده بود، فیلمبرداری را شروع کردیم. در محاصره افراد اسکیزوفرنی بودیم و فیلم را با آنها و برای آنها ساختیم. اگر بازیگران قوی و قادر به درک کار جمعی نبودند، ممکن بود نتوانند کار را در این شرایط تحمل کنند. این تیم و بازیگرانش توانستند این پروژه سخت را به یک سفر جمعی زیبا تبدیل کنند. این کارآنقدر زیبا و قوی پیش رفت که تا امروز یک گروه متحد و صمیمی باقی ماندهایم و من فکر میکنم این گروه تا آخر زندگی ما پایدار میماند.
🔸من اعتقاد دارم یک فیلم #فمینیسیتی به قدرت کاراکتر فیلم بستگی دارد. در تاریخ برزیل، زنان کمی مانند دکتر نیسه سیلویرا مهم هستند. یک زن #فمینیست، یک پزشک قهار و یک انسانگرای بزرگ. زنی که علیه نظام مبارزه کرد، علیه وضعیت موجود با یک کار بسیار مثبت ایستاد. کسی که در جستجوی مهربانی و درک متقابل در مواجه با دیگران بود. نیسه یک مبارز بود. او که میخواست انقلابی در تاریخ جهان ایجاد کند نیاز به شجاعت، جسارت و عزم زیادی داشت.
🔸نیسه یک زندگینامه به خصوصی دارد که در ابتدا میخواستم در مورد کل زندگی او فیلم بسازم. داستان زندگی او بسیار غنی است و او همیشه طی زندگیاش در برابر جریان غالب ایستاده است. اما در طول کار متوجه شدم در یک فیلم نمیشود همه زندگی او را به تصویر بکشم.
🔸بنابراین تصمیم گرفتم بر دوره خاصی از زندگی او که نشاندهنده ارزشها و ایدئولوژی اوست تمرکز کنم و این زمانی بود که او به بیمارستان روانی برمیگردد که سابقا در آن کار میکرد. بازگشت او به بیمارستان نقطه عطف اساسی در زندگی اوست. در این بازگشت او در مقابل سیستم روانپزشکی و نحوه درمان بیماران اسکیزوفرنی ایستاد و خودش روشی جدید را بر اساس مشاهداتش و درکش از بیماران اسکیزوفرنی ایجاد کرد.
http://bidarzani.com/28173
بیدارزنی
«نیسه سلیویرا» زنی فسادناپذیر و مبارز - بیدارزنی
«روبرتو برلینر» کارگردان و تهیهکننده برزیلی است که فیلمهای زیادی از جمله فیلم «نیسه، دیوانگی محض» را در کارنامه هنری خود دارد. این فیلم داستان زندگی زنی روانپزشک در برزیل است که برای درمان بیماری اسکیزوفرنی به جای شوکدرمانی یا برداشتن بخشهایی از مغز…
📌به مناسبت زادروز نویسنده، ناشر، منتقد و #فمینیست انگلیسی ویرجینیا وولف
🔸آدلاین ویرجینیا استیون (وولف) در سال ۱۸۸۲ در لندن به دنیا آمد. پدرش، لسلی استیون، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور لاادریگرا بود. اگرچه برادران او برای تحصیل به کمبریج فرستاده شدند، او تحصیلات رسمی دریافت نکرد و در منزل معلم خصوصی داشت. ویرجینیا از کتابخانه غنی پدر بهره بسیاری برد و از جوانی دیدگاههای ادبی خود را که متمایل به شیوههای بدیع نویسندگانی چون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست بود در مطبوعات به چاپ میرساند.
🔸او در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف ازدواج کرد و همراه هم انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کردند؛ انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی.اس. الیوت) را منتشر کرد. ولف در مورد مشکل عدم امکان کار کردن برای زنان در مشاغل آکادمیک یا زمینههای مرتبط با کلیسا، حقوق و پزشکی بسیار نگاشته است، مشکلی که در آن زمان به دلیل عدم پذیرش زنان در آکسفورد و کمبریج شدت یافته بود. خود او به دانشگاه نرفته بود و از این موضوع که برادران و دوستان مذکرش این امکان را که او محروم بود در اختیار داشتند ابراز تاسف میکرد.
🔸وولف معتقد بود حتی در زمینهٔ کاری ادبیات، معمولاً از زنان انتظار میرود که زندگی نامه پدران خود را بنویسند یا مکاتبات آنان را ویرایش کنند. او معتقد بود که اگر پدرش هنگامی که او نسبتا جوان بود از دنیا نرفته بود، او هرگز نویسنده نشده بود.
🔸نظریههای فمینیستی ویرجینیا وولف در اتاقی از آن خود (۱۹۲۸) و سه گینی (۱۹۳۸) مطرح شده است. دیدگاههای او در برخی نظریههای فمینیستی معاصر دوباره مطرح شده است. برای نمونه، آدرین ریچ مبنای نظریه ضدامپریالیستی خود را نوشتههای ویرجینیا وولف میداند.
🔸کتاب اتاقی از آن خود وولف در کلاسهای آیین نگارش پایههای مختلف تحصیلی دانشگاهی تدریس میشود. علاوه بر اهمیت شیوه نگارشی آن، این کتاب ویژگیهای نثر مدرنیستی را در مقالهنویسی وارد کرده و سبک جدیدی ایجاد کرده است. گذشته از این، اتاقی ازآن خود را شکل دهنده جریان نظری فمینیستی و به طور خاص نقد ادبی فمینیستی میدانند.
🔸ویرجینیا وولف نویسنده رمانهای تجربی است که سعی در تشریح واقعیتهای درونی انسان دارد. وی در نگارش از سبک سیال ذهن بهره گرفته است. رمانهای وولف مانند خانم دالووی (۱۹۲۲)، به سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اورلاندو (۱۹۲۸)- آثار پیشروی مدرنیسم زنانهاند که جهانهای داستانی آنها مفروضات مردسالاری درباره انطباق بین انتساب جنسیت و ارزشهای اجتماعی را زیر سؤال میبرند. او به مسئلهٔ برابری زنان با مردان در ازدواج پرداخته است و در رمان به سوی فانوس دریایی به طرز خلاقانهای به نابرابری موجود در ازدواج والدین خود اشاره میکند.
🔸وولف دسترسی ناچیز زنان به تولید ادبی و رؤیتپذیری اجتماعی را در اتاقی از آن خود توصیف میکند. او هم تولید و هم توزیع تاریخی ادبیات و پذیرش اجتماعی آن را مورد تحلیل قرار میدهد.
🔸وولف در سه گینی این بحث را مطرح میکند که زنان میتوانند از جنگ که محصول مردانگی است جلوگیری کنند. وولف تفاوتهای بنیادی بین مردان و زنان، و بین روانشناسیها، فرهنگ و نظامهای ارزشی را شرح میدهد و بر این نظر است که فقط فمینیسم میتواند علیه فاشیسم مردسالار مبارزه کند. ساختار کتاب بر پایه پاسخگویی به سه نامه بنا شده: اولین نامه از مردی است که خواستار کمک برای تشکیل انجمنی صلحطلب است؛ دومین نامه از زنی است که بودجهای برای بازسازی یک کالج زنان درخواست میکند و سومین نامه تقاضای پول برای موسسهای مخصوص کمک به زنان برای یافتن شغل است. به نظر وولف هر سه این هدفها در ارتباط با یکدیگرند.
🔸او میگوید زنان نگهبانان یک نظام ارزشی زنانه ضد فاشیستاند و فاشیسم نوعی تبعیض جنسی است که بر تحقیر زنان استوار است. وولف معتقد است یک کالج زنانه و جامعه «بیگانهها» میتواند حافظ فرهنگ واژگونساز زنان باشد و بهتر از فمینیستهای پس از خود، به کندوکاو در شیوههای سرکوبی که مردسالاری در طول تاریخ دنبال کرده میپردازد.
🔸ویرجینیا وولف ۲۸ مارس ۱۹۴۱پس از پایانِ آخرین رمانِ خود به نام بین دو پرده نمایش با جیبهای پر از سنگ به «رودخانه اوز» در «رادمال» رفت و خود را غرق کرد.
goo.gl/thqqig
@bidarzani
🔸آدلاین ویرجینیا استیون (وولف) در سال ۱۸۸۲ در لندن به دنیا آمد. پدرش، لسلی استیون، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور لاادریگرا بود. اگرچه برادران او برای تحصیل به کمبریج فرستاده شدند، او تحصیلات رسمی دریافت نکرد و در منزل معلم خصوصی داشت. ویرجینیا از کتابخانه غنی پدر بهره بسیاری برد و از جوانی دیدگاههای ادبی خود را که متمایل به شیوههای بدیع نویسندگانی چون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست بود در مطبوعات به چاپ میرساند.
🔸او در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف ازدواج کرد و همراه هم انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کردند؛ انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی.اس. الیوت) را منتشر کرد. ولف در مورد مشکل عدم امکان کار کردن برای زنان در مشاغل آکادمیک یا زمینههای مرتبط با کلیسا، حقوق و پزشکی بسیار نگاشته است، مشکلی که در آن زمان به دلیل عدم پذیرش زنان در آکسفورد و کمبریج شدت یافته بود. خود او به دانشگاه نرفته بود و از این موضوع که برادران و دوستان مذکرش این امکان را که او محروم بود در اختیار داشتند ابراز تاسف میکرد.
🔸وولف معتقد بود حتی در زمینهٔ کاری ادبیات، معمولاً از زنان انتظار میرود که زندگی نامه پدران خود را بنویسند یا مکاتبات آنان را ویرایش کنند. او معتقد بود که اگر پدرش هنگامی که او نسبتا جوان بود از دنیا نرفته بود، او هرگز نویسنده نشده بود.
🔸نظریههای فمینیستی ویرجینیا وولف در اتاقی از آن خود (۱۹۲۸) و سه گینی (۱۹۳۸) مطرح شده است. دیدگاههای او در برخی نظریههای فمینیستی معاصر دوباره مطرح شده است. برای نمونه، آدرین ریچ مبنای نظریه ضدامپریالیستی خود را نوشتههای ویرجینیا وولف میداند.
🔸کتاب اتاقی از آن خود وولف در کلاسهای آیین نگارش پایههای مختلف تحصیلی دانشگاهی تدریس میشود. علاوه بر اهمیت شیوه نگارشی آن، این کتاب ویژگیهای نثر مدرنیستی را در مقالهنویسی وارد کرده و سبک جدیدی ایجاد کرده است. گذشته از این، اتاقی ازآن خود را شکل دهنده جریان نظری فمینیستی و به طور خاص نقد ادبی فمینیستی میدانند.
🔸ویرجینیا وولف نویسنده رمانهای تجربی است که سعی در تشریح واقعیتهای درونی انسان دارد. وی در نگارش از سبک سیال ذهن بهره گرفته است. رمانهای وولف مانند خانم دالووی (۱۹۲۲)، به سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اورلاندو (۱۹۲۸)- آثار پیشروی مدرنیسم زنانهاند که جهانهای داستانی آنها مفروضات مردسالاری درباره انطباق بین انتساب جنسیت و ارزشهای اجتماعی را زیر سؤال میبرند. او به مسئلهٔ برابری زنان با مردان در ازدواج پرداخته است و در رمان به سوی فانوس دریایی به طرز خلاقانهای به نابرابری موجود در ازدواج والدین خود اشاره میکند.
🔸وولف دسترسی ناچیز زنان به تولید ادبی و رؤیتپذیری اجتماعی را در اتاقی از آن خود توصیف میکند. او هم تولید و هم توزیع تاریخی ادبیات و پذیرش اجتماعی آن را مورد تحلیل قرار میدهد.
🔸وولف در سه گینی این بحث را مطرح میکند که زنان میتوانند از جنگ که محصول مردانگی است جلوگیری کنند. وولف تفاوتهای بنیادی بین مردان و زنان، و بین روانشناسیها، فرهنگ و نظامهای ارزشی را شرح میدهد و بر این نظر است که فقط فمینیسم میتواند علیه فاشیسم مردسالار مبارزه کند. ساختار کتاب بر پایه پاسخگویی به سه نامه بنا شده: اولین نامه از مردی است که خواستار کمک برای تشکیل انجمنی صلحطلب است؛ دومین نامه از زنی است که بودجهای برای بازسازی یک کالج زنان درخواست میکند و سومین نامه تقاضای پول برای موسسهای مخصوص کمک به زنان برای یافتن شغل است. به نظر وولف هر سه این هدفها در ارتباط با یکدیگرند.
🔸او میگوید زنان نگهبانان یک نظام ارزشی زنانه ضد فاشیستاند و فاشیسم نوعی تبعیض جنسی است که بر تحقیر زنان استوار است. وولف معتقد است یک کالج زنانه و جامعه «بیگانهها» میتواند حافظ فرهنگ واژگونساز زنان باشد و بهتر از فمینیستهای پس از خود، به کندوکاو در شیوههای سرکوبی که مردسالاری در طول تاریخ دنبال کرده میپردازد.
🔸ویرجینیا وولف ۲۸ مارس ۱۹۴۱پس از پایانِ آخرین رمانِ خود به نام بین دو پرده نمایش با جیبهای پر از سنگ به «رودخانه اوز» در «رادمال» رفت و خود را غرق کرد.
goo.gl/thqqig
@bidarzani
Telegram
📌گایاتری چاکراورتی اسپیواک
#مادرن_من_کیستند
@bidarzani
🔸#اسپیواک متفکر ونظریه پرداز منتقد ادبی پسااستعماری فمینیست مارکسیست متولد ۲۴ فوریه در هند است. وی استاد دانشگاه کلمبیا امریکاست.
🔸او معتقد است تاثیر فرهنگ استعماری در کشورهای مستعمره با به دست آوردن استقلال به یکباره از بین نمیرود بدین صورت که ملیگرایی ضداستعماری مشخصات بورژوایی دارد که همان مشکلات و نابرابرهای اجتماعی سیاسی را بعد از استعمار بازتولید میکند. چنان که جنبش استقلال ملی درنهایت ساختار طبقاتی موجود در هند را در جای خود ابقا نمود. ملیگرایی باعث شد گروه کوچکی از مردان تحصیل کرده طبقه متوسط به قدرت سیاسی و اقتصادی دست یافتند و در این به قدرت دست یافتن باز صدای فرودستان به خصوص زنان بود که دیده و شنیده نشد. برای شناخت جوامع باید دانش و علم استعماری و غربی را به کناری گذاشت و مردم آن سرزمینها را در شرایط بافت تاریخی فرهنگی اجتماعی دید و شناخت.
🔸اسپیواک معتقد است #فمینیست غربی باید زنان را با توجه به ملیت، قوم، طبقه و موقعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی دین و فرهنگ مورد توجه قرار دهد؛ #فمینیسم جهان شمول غربی نمیتواند خواستهای همهی زنان را در برگیرد.
🔸اسپیواک دو مقاله را به نامهای «فمینیسم فرانسوی در چارچوب بینالمللی» در سال ۱۹٨۱ و «سه متن از سه زن و نقد امپریالیسم» در سال ۱۹٨۵ نوشته است که در آنها به صورت گسترده دیدگاه انتقادی خود را در رابطه با فمینیسم غربی مطرح میکند. او در مقالهی سه متن از سه زن، رمانهای «جین ایر»، «دریای بزرگ» و «فرانکشتین» را مورد بررسی قرار داده است.
🔸او #ختنه_زنان را سمبل ظلم و ستم اجتماعی اقتصادی بر تمامی زنان تفسیر میکند. دیگر اینکه در نظام نواستعماری مسئله بسیار مهم #کار_خانگی که یکی از مهمترین تبعیضهای جنسیتی است، نادیده گرفته شده است. در داستان زن شیرده، پرستار شیرده در استخدام خانوادهی ثروتمندی درمیآید و در نهایت سرطان میگیرد. اسپیواک این داستان را نشانهی بهرهکشی از بدن زنان فرودست میداند.
🔸کتاب «گایاتاری چاکراورتی اسپیواک» نوشتهی «استفان مورتون» ترجمهی «نجمه قابلی» را نشر بیدگل در سال ۹۲ منتشر کرده است.
@bidarzani
goo.gl/TmvmLn
#مادرن_من_کیستند
@bidarzani
🔸#اسپیواک متفکر ونظریه پرداز منتقد ادبی پسااستعماری فمینیست مارکسیست متولد ۲۴ فوریه در هند است. وی استاد دانشگاه کلمبیا امریکاست.
🔸او معتقد است تاثیر فرهنگ استعماری در کشورهای مستعمره با به دست آوردن استقلال به یکباره از بین نمیرود بدین صورت که ملیگرایی ضداستعماری مشخصات بورژوایی دارد که همان مشکلات و نابرابرهای اجتماعی سیاسی را بعد از استعمار بازتولید میکند. چنان که جنبش استقلال ملی درنهایت ساختار طبقاتی موجود در هند را در جای خود ابقا نمود. ملیگرایی باعث شد گروه کوچکی از مردان تحصیل کرده طبقه متوسط به قدرت سیاسی و اقتصادی دست یافتند و در این به قدرت دست یافتن باز صدای فرودستان به خصوص زنان بود که دیده و شنیده نشد. برای شناخت جوامع باید دانش و علم استعماری و غربی را به کناری گذاشت و مردم آن سرزمینها را در شرایط بافت تاریخی فرهنگی اجتماعی دید و شناخت.
🔸اسپیواک معتقد است #فمینیست غربی باید زنان را با توجه به ملیت، قوم، طبقه و موقعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی دین و فرهنگ مورد توجه قرار دهد؛ #فمینیسم جهان شمول غربی نمیتواند خواستهای همهی زنان را در برگیرد.
🔸اسپیواک دو مقاله را به نامهای «فمینیسم فرانسوی در چارچوب بینالمللی» در سال ۱۹٨۱ و «سه متن از سه زن و نقد امپریالیسم» در سال ۱۹٨۵ نوشته است که در آنها به صورت گسترده دیدگاه انتقادی خود را در رابطه با فمینیسم غربی مطرح میکند. او در مقالهی سه متن از سه زن، رمانهای «جین ایر»، «دریای بزرگ» و «فرانکشتین» را مورد بررسی قرار داده است.
🔸او #ختنه_زنان را سمبل ظلم و ستم اجتماعی اقتصادی بر تمامی زنان تفسیر میکند. دیگر اینکه در نظام نواستعماری مسئله بسیار مهم #کار_خانگی که یکی از مهمترین تبعیضهای جنسیتی است، نادیده گرفته شده است. در داستان زن شیرده، پرستار شیرده در استخدام خانوادهی ثروتمندی درمیآید و در نهایت سرطان میگیرد. اسپیواک این داستان را نشانهی بهرهکشی از بدن زنان فرودست میداند.
🔸کتاب «گایاتاری چاکراورتی اسپیواک» نوشتهی «استفان مورتون» ترجمهی «نجمه قابلی» را نشر بیدگل در سال ۹۲ منتشر کرده است.
@bidarzani
goo.gl/TmvmLn
Telegram
attach 📎
📌یادداشت پردیس عامری درباره #محمدامین_قانعی_راد
« مردن به او نمیآید..»
@bidarzani
بزرگ بود و از اهالی امروز
و با تمام افق های باز نسبت داشت
🔻حامی حقوق زنان بودن، مدعی #فمینیست بودن و امثال این واژه ها، شعارهای قشنگی هستند. حتی مسئول فلان مرکز امور زنان مهم بودن! اما با قانعیراد ما این موضوع را کاملا لمس کردیم که به حرف نیست و گاهی در عمل آنها که کمتر مدعی هستند، محکمتر حمایت میکنند.
حساب و کتاب چهره مشهور و معروف بودن و درجه و رتبه علمی و سیاسی و .... آدمها را نمیکرد! همیشه بود در کنار غمهای ما و در کنار مراسمهای از دست دادنهای ما...
سرکوب نمیکرد، دعوت به مبارزه میکرد، نماد زنده بودن و زندگی بود! جان میداد، خفه نمیکرد.
حلقه مطالعات زنان ما در انجمن جامعهشناسی ایران توسط او با حمایت او تاسیس شد و حذف نشد و فعالیتش ادامه داشت. تنها کاری که میتوانیم بکنیم ادامه این مسیر است. خسته نشدن و حتی وقتی مرگ کنار تو نفس میکشد به مرگ لبخند زدن! عاشق انجمن جامعهشناسی ایران بود و سرپا ماندن همه گروهها و فعالیتها دغدغهاش بود!
اما امروز... ما مبهوت، بیقرار و مضطرب منتظریم تا فردا بیاید، هنوز باورمان نشده که فردا او به زیر خاک میرود. اصلا شدنی نیست!
« استادجان! چقدر به تو مردن و زیر خاک رفتن نمیآید...»
https://www.ilnanews.com/fa/tiny/news-633826
« مردن به او نمیآید..»
@bidarzani
بزرگ بود و از اهالی امروز
و با تمام افق های باز نسبت داشت
🔻حامی حقوق زنان بودن، مدعی #فمینیست بودن و امثال این واژه ها، شعارهای قشنگی هستند. حتی مسئول فلان مرکز امور زنان مهم بودن! اما با قانعیراد ما این موضوع را کاملا لمس کردیم که به حرف نیست و گاهی در عمل آنها که کمتر مدعی هستند، محکمتر حمایت میکنند.
حساب و کتاب چهره مشهور و معروف بودن و درجه و رتبه علمی و سیاسی و .... آدمها را نمیکرد! همیشه بود در کنار غمهای ما و در کنار مراسمهای از دست دادنهای ما...
سرکوب نمیکرد، دعوت به مبارزه میکرد، نماد زنده بودن و زندگی بود! جان میداد، خفه نمیکرد.
حلقه مطالعات زنان ما در انجمن جامعهشناسی ایران توسط او با حمایت او تاسیس شد و حذف نشد و فعالیتش ادامه داشت. تنها کاری که میتوانیم بکنیم ادامه این مسیر است. خسته نشدن و حتی وقتی مرگ کنار تو نفس میکشد به مرگ لبخند زدن! عاشق انجمن جامعهشناسی ایران بود و سرپا ماندن همه گروهها و فعالیتها دغدغهاش بود!
اما امروز... ما مبهوت، بیقرار و مضطرب منتظریم تا فردا بیاید، هنوز باورمان نشده که فردا او به زیر خاک میرود. اصلا شدنی نیست!
« استادجان! چقدر به تو مردن و زیر خاک رفتن نمیآید...»
https://www.ilnanews.com/fa/tiny/news-633826
خبرگزاری ایلنا
یادداشت پردیس عامری درباره محمدامین قانعیراد
پردیس عامری، جامعهشناس و عضو انجمن جامعهشناسی ایران یادداشتی را درباره محمدامین قانعیراد منتشر کرد.
📌مشکل برخی از مردان #فمینیست
در مقالهی الجزیره با تیتر «مشکل مردانِ فمینیست» میخوانیم:
@bidarzani
مشکل برخی از مردان فمینیست این است زنستیزی را مسئلهای شخصی میبینند و نه اجتماعی، و بدین شکل خود را از آن مبرا میدانند. با فمینیست خواندن خود، مشکل زنستیزی حل نخواهد شد.
متن کامل مقاله را در اینستنت ویو بخوانید:
http://yon.ir/gr6Oi
توییتر بیدارزنی:
https://twitter.com/Bidarzani/status/1028600386830184448?s=19
در مقالهی الجزیره با تیتر «مشکل مردانِ فمینیست» میخوانیم:
@bidarzani
مشکل برخی از مردان فمینیست این است زنستیزی را مسئلهای شخصی میبینند و نه اجتماعی، و بدین شکل خود را از آن مبرا میدانند. با فمینیست خواندن خود، مشکل زنستیزی حل نخواهد شد.
متن کامل مقاله را در اینستنت ویو بخوانید:
http://yon.ir/gr6Oi
توییتر بیدارزنی:
https://twitter.com/Bidarzani/status/1028600386830184448?s=19
Aljazeera
The problem with male feminists
Calling yourself a feminist is easy these days. All you have to do is declare it so. "If you stand for equality, then you're a feminist," actor Emma Watson insisted in 2015. "Sorry to tell you, you're a feminist."