اثرات خشک شدن دریاچه اورمیه مانند نسلکشی خواهد بود/ گفت و گوی فرانک فرید با مهناز اسلامی فعال محیط زیست
@bidarzani
#اکوفمینیسم #محیط زیست_و_زنان
اواخر سال ۹۳ بدترین وضعیت دریاچه بود. دریاچه کاملا خشک شده بود. حتی از بخش عمیق دریاچه هم این مشهود بود. تا اینکه ۲۹ آبان ۹۴ رهاسازی آب از دو کانال صورت گرفت. ما خیلی امیدوار شدیم و حتی آن را روز ملی دریاچه اعلام کردیم. و این رهاسازیها در سه نوبت تا فروردین ادامه داشت. دو و نیم میلیارد مکعب آب کم نبود. ولی بعد از آن با مصرف آب برای کشت و تبخیر آب دریاچه و نرسیدن حقابهٔ دریاچه تراز آب افت کرد که برای جبران آن باید روند رهاسازی آب ادامه مییافت. چنانچه قرار بود رهاسازیهایی در شهریور و پاییز ۹۵ صورت بگیرد اما خیلی کم رهاسازی صورت گرفت. کما اینکه الان که در اوایل تابستان ۹۶ هستیم و باوجود بارندگی کمتر از قبل و شروع تبخیر آب، دوباره دریاچه در وضعیت اسفناکی قرار دارد. نه روانآبها تجمیع شد و نه سیلابها. قطرهای از سیلاب اخیر (بهار امسال) وارد دریاچه نشد. سیل آمد و زندگی مردم را برد! چرا؟ به علت دستکاری مصب رودخانهها! چرا چون باور به احیا دریاچه وجود ندارد. چرا چون برنامهی مستمر و مدونی برای ادامه کار وجود نداشته و ندارد، ازجمله در تغییر الگوی کشت و آبیاری و تصفیه پسابها و ... هیچ کار اکولوژیکی مؤثری در حوزهٔ دریاچه انجام نشده. جبران خسارت خیلی سخت است و کارهای انجام شده کفاف آن را نمیدهد. احیا ناهماهنگ و غیر یکپارچه است.
اگر نجنبیم دریاچه خشک میشود. ما داریم تقریبا به جای اول برمیگردیم! اما همچنان امیدواریم؛ چرا که بر این باوریم که دریاچه قابل احیاست. ما نباید بر طبل نابودی دریاچه بکوبیم چون مسئولین هم دیگر خیالشان راحت میشود و کاری نمیکنند. باید همچنان صریح و قاطع مطالبه کنیم. مطالبهٔ آب برای دریاچه و حیات برای خودمان!
ادامه مصاحبه را بخوانید: https://t.me/iv?url=http://bidarzani.com/27715&rhash=3ec4f87be6d7d1
@bidarzani
#اکوفمینیسم #محیط زیست_و_زنان
اواخر سال ۹۳ بدترین وضعیت دریاچه بود. دریاچه کاملا خشک شده بود. حتی از بخش عمیق دریاچه هم این مشهود بود. تا اینکه ۲۹ آبان ۹۴ رهاسازی آب از دو کانال صورت گرفت. ما خیلی امیدوار شدیم و حتی آن را روز ملی دریاچه اعلام کردیم. و این رهاسازیها در سه نوبت تا فروردین ادامه داشت. دو و نیم میلیارد مکعب آب کم نبود. ولی بعد از آن با مصرف آب برای کشت و تبخیر آب دریاچه و نرسیدن حقابهٔ دریاچه تراز آب افت کرد که برای جبران آن باید روند رهاسازی آب ادامه مییافت. چنانچه قرار بود رهاسازیهایی در شهریور و پاییز ۹۵ صورت بگیرد اما خیلی کم رهاسازی صورت گرفت. کما اینکه الان که در اوایل تابستان ۹۶ هستیم و باوجود بارندگی کمتر از قبل و شروع تبخیر آب، دوباره دریاچه در وضعیت اسفناکی قرار دارد. نه روانآبها تجمیع شد و نه سیلابها. قطرهای از سیلاب اخیر (بهار امسال) وارد دریاچه نشد. سیل آمد و زندگی مردم را برد! چرا؟ به علت دستکاری مصب رودخانهها! چرا چون باور به احیا دریاچه وجود ندارد. چرا چون برنامهی مستمر و مدونی برای ادامه کار وجود نداشته و ندارد، ازجمله در تغییر الگوی کشت و آبیاری و تصفیه پسابها و ... هیچ کار اکولوژیکی مؤثری در حوزهٔ دریاچه انجام نشده. جبران خسارت خیلی سخت است و کارهای انجام شده کفاف آن را نمیدهد. احیا ناهماهنگ و غیر یکپارچه است.
اگر نجنبیم دریاچه خشک میشود. ما داریم تقریبا به جای اول برمیگردیم! اما همچنان امیدواریم؛ چرا که بر این باوریم که دریاچه قابل احیاست. ما نباید بر طبل نابودی دریاچه بکوبیم چون مسئولین هم دیگر خیالشان راحت میشود و کاری نمیکنند. باید همچنان صریح و قاطع مطالبه کنیم. مطالبهٔ آب برای دریاچه و حیات برای خودمان!
ادامه مصاحبه را بخوانید: https://t.me/iv?url=http://bidarzani.com/27715&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
اثرات خشک شدن دریاچه ارومیه مانند نسلکشی خواهد بود
دریاچهٔ ارومیه نقرهداغ شده است و تاوان ندانمکاریها، سدسازی-سودسازیها و عدم مدیریتها و اسرافکاریهای ما را میدهد. اما همچنان امید داریم به احیای آن
🔵 مخرج مشترک جنبشهای فمینیستی و جنبشهای محیط زیستی
✍🏽 اعظم بهرامی
🔻 پدرسالاری جهانی به معنای کلمه patriarchi یک مفهوم است که بر دوگانه کردن و تقسیم هستی و مفاهیم تاکید دارد. پدرسالاری جهانی در تمرکزش بر روی بومشناسی و تسلط بر طبیعت در واقع یک سیستم دوگانه انسان و طبیعت را معنادار میداند؛ یکی در خدمت دیگری و طبیعت به معنای فراگیر آن در معرض بهرهکشی انسان. درست شبیه مفهوم دوپاره زن و مرد، ذهن و بدن، معنویت و جسمیت، در این نظام بهرهکشی از تفاوتها انسانی نیست. طبقه و جنسیت و نژاد است که تفاوت ایجاد میکند؛ تفاوتی که منجر به تبعیض و منفعتطلبی گروهی از گروه دیگر میشود.
🔻 #اکوفمینیسم، در مرز میانرشتهای به تعریف و ارزشگذاری اکولوژی و سیاست یک معنای تازه میدهد که باعث خلق سپهر مشترک در این توافق میشود.
🔻 به این ترتیب میتوان این اهداف مشترک را خلاصه کرد:
1️⃣ همه قسمتهای یک سیستم ارزش برابر دارند. در واقع اکولوژی به این معنا برای تمام اجزای طبیعت اهمیت یکسان قائل است و در سلسله مراتب ارزشگذاری تمام اجزا را با هم در پیوند موثر میداند. اکولوژیستها و فمینیستها تمام سیستمهای انسانی و طبیعت را در شرایطی برابر میخواهند.
2️⃣ فمینیستها حساسیت و اهمیت نظارت بر یک سیستم و پیامدهای آن را در قالب مفهوم توسعه پایدار وارد سیستم مدیریت میکنند مانند ورود مفهوم برابری جنسیتی و توسعه بر محور عدالت جنسیتی و اجتماعی در ساختار مدیریت. به این ترتیب در کوتاهمدت یا بلندمدت عواقب مدیریت و نتیجه آن بر تمام گروهها اهمیت مییابد. هر تصمیم و وضع هر قانونی و اختصاص هر بودجهای باید مصلحت جمع را در بر داشته باشد. این همان مدیریتی است که طبیعت برای بقای کل اکوسیستمش در طول میلیونها سال اعمال کرده است.
3️⃣ زمین خانه است؛ هم از منظر نقش و تاثیر تمام اعضای خانواده نسبت به یکدیگر و هم در سیستم تقسیم قدرت. در محیط زیست نیز زمین به عنوان زیستگاه مشترک و خانه مطرح است که سلامتی آن در گروی مسئولیتپذیری جمعی است و سلامت تک تک اجزای آن. همینطور همزیستی مسالمت آمیز، فراهم کردن بستری از گفتوگو در سطح برابر در یک خانه را ضروری میکند. استثمار و تبعیض از هیچ منظری در یک خانواده سالم پذیرفته نیست.
4️⃣ پیوند با صلح و آرامش.
اکوفمینیستها به ابعاد زنانه هستی اهمیت میدهند و همینطور به ویژگیهای زنانه موردنیاز جهان برای ادامه حیات با صلحی پایدار، به ماهیت معنای رویش و مراقبت و حس نگهداری که یک ارزش فرهنگی و تاریخی است و بیتوجه به اهمیت آن در حیات زمین به عنوان نقطه ضعف زنان و محدود و محصور کردنشان تلقی شده است.
5️⃣ پیوند ناگسستنی زنان و کار در طبیعت. تعداد بیشماری از کارگران کشاورز و کارگران کارخانهها را زنان تشکیل میدهند. تنها در ایران بیش از ۴۰ درصد فعالیتهای روستایی بر عهده زنان است و زنان اولین گروهی هستند که در اثر کار در محیطهای صنعتی آلوده آسیب میبینند. به این ترتیب از کار در مزارع نیشکر و توتون و چای و برنج گرفته تا سنگشوری و کار در سالن تولید معدن و کارخانه آنان در پیوند مستقیم با طبیعت هستند. این عملا آنان را در پیوند مستقیم با برداشت و حفاظت از اقلیم قرار میدهد و نمیتوان از منظر شناخت و نتایج آسیب آنها در درجه پایینتری نسبت به مردان در نظر گرفت. زنان اولین گروهی هستند که متوجه تخریب محیط زیست میشوند آنها اولین گروهی هستند که ناسالم بودن آب را میفهمند و بیماری فرزندانشان را تشخیص میدهند. آنها اولین گروههایی هستند که برای آوردن آب از راه دور به سختی میافتند. آنها زمینهای کشاورزی و جنگلی را برای جمعآوری غذا و هیزم میشناختند. تمام این توانمندیها بود که در نظام مردسالار به عنوان یک ضد ارزش (یا بهتر بگوییم ابزاری برای ناتوانمند نگاه داشتن زنان) زنان را به یک مراقب کودک خانهنشین تقلیل هویت و جایگاه داد؛ نقش سنتی مادر و مدیر خانه. اما در پیوند بینا معنایی اکوفمینیستها، این ارزشها به جنبش محیط زیستی هویت و توانایی میدهد. در واقع مفهوم مادر در خانه با معنای نجات بخش در اکوسیستم جایگزین میشود.
@bidarzani
https://goo.gl/Vos3h1
✍🏽 اعظم بهرامی
🔻 پدرسالاری جهانی به معنای کلمه patriarchi یک مفهوم است که بر دوگانه کردن و تقسیم هستی و مفاهیم تاکید دارد. پدرسالاری جهانی در تمرکزش بر روی بومشناسی و تسلط بر طبیعت در واقع یک سیستم دوگانه انسان و طبیعت را معنادار میداند؛ یکی در خدمت دیگری و طبیعت به معنای فراگیر آن در معرض بهرهکشی انسان. درست شبیه مفهوم دوپاره زن و مرد، ذهن و بدن، معنویت و جسمیت، در این نظام بهرهکشی از تفاوتها انسانی نیست. طبقه و جنسیت و نژاد است که تفاوت ایجاد میکند؛ تفاوتی که منجر به تبعیض و منفعتطلبی گروهی از گروه دیگر میشود.
🔻 #اکوفمینیسم، در مرز میانرشتهای به تعریف و ارزشگذاری اکولوژی و سیاست یک معنای تازه میدهد که باعث خلق سپهر مشترک در این توافق میشود.
🔻 به این ترتیب میتوان این اهداف مشترک را خلاصه کرد:
1️⃣ همه قسمتهای یک سیستم ارزش برابر دارند. در واقع اکولوژی به این معنا برای تمام اجزای طبیعت اهمیت یکسان قائل است و در سلسله مراتب ارزشگذاری تمام اجزا را با هم در پیوند موثر میداند. اکولوژیستها و فمینیستها تمام سیستمهای انسانی و طبیعت را در شرایطی برابر میخواهند.
2️⃣ فمینیستها حساسیت و اهمیت نظارت بر یک سیستم و پیامدهای آن را در قالب مفهوم توسعه پایدار وارد سیستم مدیریت میکنند مانند ورود مفهوم برابری جنسیتی و توسعه بر محور عدالت جنسیتی و اجتماعی در ساختار مدیریت. به این ترتیب در کوتاهمدت یا بلندمدت عواقب مدیریت و نتیجه آن بر تمام گروهها اهمیت مییابد. هر تصمیم و وضع هر قانونی و اختصاص هر بودجهای باید مصلحت جمع را در بر داشته باشد. این همان مدیریتی است که طبیعت برای بقای کل اکوسیستمش در طول میلیونها سال اعمال کرده است.
3️⃣ زمین خانه است؛ هم از منظر نقش و تاثیر تمام اعضای خانواده نسبت به یکدیگر و هم در سیستم تقسیم قدرت. در محیط زیست نیز زمین به عنوان زیستگاه مشترک و خانه مطرح است که سلامتی آن در گروی مسئولیتپذیری جمعی است و سلامت تک تک اجزای آن. همینطور همزیستی مسالمت آمیز، فراهم کردن بستری از گفتوگو در سطح برابر در یک خانه را ضروری میکند. استثمار و تبعیض از هیچ منظری در یک خانواده سالم پذیرفته نیست.
4️⃣ پیوند با صلح و آرامش.
اکوفمینیستها به ابعاد زنانه هستی اهمیت میدهند و همینطور به ویژگیهای زنانه موردنیاز جهان برای ادامه حیات با صلحی پایدار، به ماهیت معنای رویش و مراقبت و حس نگهداری که یک ارزش فرهنگی و تاریخی است و بیتوجه به اهمیت آن در حیات زمین به عنوان نقطه ضعف زنان و محدود و محصور کردنشان تلقی شده است.
5️⃣ پیوند ناگسستنی زنان و کار در طبیعت. تعداد بیشماری از کارگران کشاورز و کارگران کارخانهها را زنان تشکیل میدهند. تنها در ایران بیش از ۴۰ درصد فعالیتهای روستایی بر عهده زنان است و زنان اولین گروهی هستند که در اثر کار در محیطهای صنعتی آلوده آسیب میبینند. به این ترتیب از کار در مزارع نیشکر و توتون و چای و برنج گرفته تا سنگشوری و کار در سالن تولید معدن و کارخانه آنان در پیوند مستقیم با طبیعت هستند. این عملا آنان را در پیوند مستقیم با برداشت و حفاظت از اقلیم قرار میدهد و نمیتوان از منظر شناخت و نتایج آسیب آنها در درجه پایینتری نسبت به مردان در نظر گرفت. زنان اولین گروهی هستند که متوجه تخریب محیط زیست میشوند آنها اولین گروهی هستند که ناسالم بودن آب را میفهمند و بیماری فرزندانشان را تشخیص میدهند. آنها اولین گروههایی هستند که برای آوردن آب از راه دور به سختی میافتند. آنها زمینهای کشاورزی و جنگلی را برای جمعآوری غذا و هیزم میشناختند. تمام این توانمندیها بود که در نظام مردسالار به عنوان یک ضد ارزش (یا بهتر بگوییم ابزاری برای ناتوانمند نگاه داشتن زنان) زنان را به یک مراقب کودک خانهنشین تقلیل هویت و جایگاه داد؛ نقش سنتی مادر و مدیر خانه. اما در پیوند بینا معنایی اکوفمینیستها، این ارزشها به جنبش محیط زیستی هویت و توانایی میدهد. در واقع مفهوم مادر در خانه با معنای نجات بخش در اکوسیستم جایگزین میشود.
@bidarzani
https://goo.gl/Vos3h1
بيدارزنى
Photo
🟣 فمینیسم و سیاست منابع اشتراکی
✍🏽 سیلویا فدریچی
مترجم: طلیعه حسینی
از متن: «حداقل از زمانی که زاپاتیستها در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۳ زوکالو در سن کریستوبال د لاس کاساس را به تصرف خود درآوردند تا علیه قانون انحلال زمینهای اجیدوی مکزیک قیام کنند، مفهوم «منابع اشتراکی» میان چپهای رادیکال، چه در سطح بینالملل و چه در ایالات متحده، بر سر زبانها افتاد و بدل به مبنایی برای تلاقی آنارشیستها، مارکسیستها، سوسیالیستها، بومشناسان و اکوفمینیستها شد.
⚪️ دلایل بسیاری وجود دارد که چرا چنین ایدهی ظاهراً کهنی، به محور بحثهای سیاسی جنبشهای اجتماعی معاصر بدل شده است، اما دو دلیل به شکل بهخصوصی برجسته است. اولی افول الگوی دولتگرایانه از #انقلاب است، یعنی همان الگویی که دههها تلاشهای جنبشهای رادیکال را جهت ساخت جایگزینی برای سرمایهداری تضعیف میکرد. دیگری این است که تلاش نئولیبرالی برای تنزل هر فرمی از زندگی و دانش به منطق بازار، منجر به افزایش آگاهی ما در مورد خطرات زندگی در دنیایی شده است که در آن، جز از طریق ارتباطهای مالی، به دریاها، درختها، حیوانها و همنوعهایمان دسترسی نداریم. «حصارکشیهای جدید» دنیایی از اموال و روابط مشترک را آشکار کرد که پیش از اینکه در معرض تهدید خصوصیسازی قرار گیرند، بسیاری فکر میکردند منقرض شدهاند یا ارزشی ندارند. حصارکشیهای جدید به شکلی آیرونیک نشان داد که نه تنها منابع اشتراکی ناپدید نشدهاند، بلکه همواره فرمهای جدیدی از مشارکت اجتماعی در حال تولید هستند، همچون ساحتهایی از زندگی که پیش از این وجود نداشت مانند اینترنت.
⚪️ ایدهی منبع/منابع اشتراکی، در چنین بستری، جایگزینی منطقی و تاریخی ارائه میدهد هم برای اموال دولتی و شخصی و هم دولت و بازار، که ما را قادر میسازد تا این افسانهها را رد کنیم که نباید آنها را جزء امکانهای سیاسیمان بدانیم یا اینکه امکانهای سیاسیمان را تنها محدود به آنها بدانیم. این ایده همچنین بهعنوان مفهومی اتحادبخش، عملکردی ایدئولوژیک نیز یافته است که جامعهای مشارکتی را از پیش ترسیم میکند که چپ رادیکال همواره در تلاش برای خلق آن بوده است. با اینحال، علاوه بر تفاوتهای چشمگیر در تفسیرهای مختلف از این مفهوم، ابهاماتی نیز در آنها به چشم میخورد که اگر میخواهیم اصل منابع اشتراکی را به یک پروژهی سیاسی منسجم بدل کنیم باید ابتدا این ابهامات را برطرف سازیم.
⚪️ مثلاً اینکه اصلاً چهچیزی منبعی اشتراکی را برمیسازد؟ ما زمین، آب و هوای مشترک داریم، منابع دیجیتالی مشترک؛ حقوقی که کسب کردهایم (مانند مستمری تأمین اجتماعی)، زبان، کتابخانهها و میراث مشترک فرهنگهای گذشته همگی معمولاً بهمثابه منابعی اشتراکی توصیف میشوند. اما آیا همهی این منابع اشتراکی از نظر بالقوگیهای سیاسیشان با یکدیگر برابرند؟ آیا با یکدیگر قابل قیاسند؟ از کجا مطمئن شویم که آنها طرح وحدتی تحمیلی را در سر ندارند؟ و در نهایت، آیا باید در مورد «منابع اشتراکی» به صورت جمع حرف بزنیم یا مانند پیشنهاد مارکسیستهای خودمختارگرا، از «منبع اشتراکی» نام ببریم، مفهومی که از نظر آنها اشاره به روابطی اجتماعی دارد که مشخصه ی فرم مسلط تولید در عصر پسافوردی است.
▪️من در این مقاله با درنظرداشتن سؤالات بالا، از دیدگاهی فمینیستی به سیاست منابع اشتراکی مینگرم، دیدگاهی که در آن، «فمینیست» به منظری ارجاع دارد که مبارزاتی علیه #تبعیض_جنسی و #کار_بازتولیدی مضاعف آن را شکل داده است. کار بازتولیدی که همچون سنگ بنایی است که جامعه بر آن استوار است و هر الگویی از سازمان اجتماعی را باید از طریق آن محک زد. به نظر من مداخلهای فمینیستی، برای رسیدن به تعریف بهتر در مورد سیاست منابع اشتراکی و همچنین یافتن شرایطی برای بدلکردن این اصل به مبنای مبارزهای ضد سرمایهداری ضروری است. اما دو معضل عمده، اهمیت ویژهی این تلاشها را نشان میدهد».
#مارکسیسم_فمینیسم #اکوفمینیسم
#تبعات_نئولیبرالیسم
ادامهی متن را در وبسایت حلقهی تجریش بخوانید:
https://www.tajrishcircle.org/jou14/
@bidarzani
✍🏽 سیلویا فدریچی
مترجم: طلیعه حسینی
از متن: «حداقل از زمانی که زاپاتیستها در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۳ زوکالو در سن کریستوبال د لاس کاساس را به تصرف خود درآوردند تا علیه قانون انحلال زمینهای اجیدوی مکزیک قیام کنند، مفهوم «منابع اشتراکی» میان چپهای رادیکال، چه در سطح بینالملل و چه در ایالات متحده، بر سر زبانها افتاد و بدل به مبنایی برای تلاقی آنارشیستها، مارکسیستها، سوسیالیستها، بومشناسان و اکوفمینیستها شد.
⚪️ دلایل بسیاری وجود دارد که چرا چنین ایدهی ظاهراً کهنی، به محور بحثهای سیاسی جنبشهای اجتماعی معاصر بدل شده است، اما دو دلیل به شکل بهخصوصی برجسته است. اولی افول الگوی دولتگرایانه از #انقلاب است، یعنی همان الگویی که دههها تلاشهای جنبشهای رادیکال را جهت ساخت جایگزینی برای سرمایهداری تضعیف میکرد. دیگری این است که تلاش نئولیبرالی برای تنزل هر فرمی از زندگی و دانش به منطق بازار، منجر به افزایش آگاهی ما در مورد خطرات زندگی در دنیایی شده است که در آن، جز از طریق ارتباطهای مالی، به دریاها، درختها، حیوانها و همنوعهایمان دسترسی نداریم. «حصارکشیهای جدید» دنیایی از اموال و روابط مشترک را آشکار کرد که پیش از اینکه در معرض تهدید خصوصیسازی قرار گیرند، بسیاری فکر میکردند منقرض شدهاند یا ارزشی ندارند. حصارکشیهای جدید به شکلی آیرونیک نشان داد که نه تنها منابع اشتراکی ناپدید نشدهاند، بلکه همواره فرمهای جدیدی از مشارکت اجتماعی در حال تولید هستند، همچون ساحتهایی از زندگی که پیش از این وجود نداشت مانند اینترنت.
⚪️ ایدهی منبع/منابع اشتراکی، در چنین بستری، جایگزینی منطقی و تاریخی ارائه میدهد هم برای اموال دولتی و شخصی و هم دولت و بازار، که ما را قادر میسازد تا این افسانهها را رد کنیم که نباید آنها را جزء امکانهای سیاسیمان بدانیم یا اینکه امکانهای سیاسیمان را تنها محدود به آنها بدانیم. این ایده همچنین بهعنوان مفهومی اتحادبخش، عملکردی ایدئولوژیک نیز یافته است که جامعهای مشارکتی را از پیش ترسیم میکند که چپ رادیکال همواره در تلاش برای خلق آن بوده است. با اینحال، علاوه بر تفاوتهای چشمگیر در تفسیرهای مختلف از این مفهوم، ابهاماتی نیز در آنها به چشم میخورد که اگر میخواهیم اصل منابع اشتراکی را به یک پروژهی سیاسی منسجم بدل کنیم باید ابتدا این ابهامات را برطرف سازیم.
⚪️ مثلاً اینکه اصلاً چهچیزی منبعی اشتراکی را برمیسازد؟ ما زمین، آب و هوای مشترک داریم، منابع دیجیتالی مشترک؛ حقوقی که کسب کردهایم (مانند مستمری تأمین اجتماعی)، زبان، کتابخانهها و میراث مشترک فرهنگهای گذشته همگی معمولاً بهمثابه منابعی اشتراکی توصیف میشوند. اما آیا همهی این منابع اشتراکی از نظر بالقوگیهای سیاسیشان با یکدیگر برابرند؟ آیا با یکدیگر قابل قیاسند؟ از کجا مطمئن شویم که آنها طرح وحدتی تحمیلی را در سر ندارند؟ و در نهایت، آیا باید در مورد «منابع اشتراکی» به صورت جمع حرف بزنیم یا مانند پیشنهاد مارکسیستهای خودمختارگرا، از «منبع اشتراکی» نام ببریم، مفهومی که از نظر آنها اشاره به روابطی اجتماعی دارد که مشخصه ی فرم مسلط تولید در عصر پسافوردی است.
▪️من در این مقاله با درنظرداشتن سؤالات بالا، از دیدگاهی فمینیستی به سیاست منابع اشتراکی مینگرم، دیدگاهی که در آن، «فمینیست» به منظری ارجاع دارد که مبارزاتی علیه #تبعیض_جنسی و #کار_بازتولیدی مضاعف آن را شکل داده است. کار بازتولیدی که همچون سنگ بنایی است که جامعه بر آن استوار است و هر الگویی از سازمان اجتماعی را باید از طریق آن محک زد. به نظر من مداخلهای فمینیستی، برای رسیدن به تعریف بهتر در مورد سیاست منابع اشتراکی و همچنین یافتن شرایطی برای بدلکردن این اصل به مبنای مبارزهای ضد سرمایهداری ضروری است. اما دو معضل عمده، اهمیت ویژهی این تلاشها را نشان میدهد».
#مارکسیسم_فمینیسم #اکوفمینیسم
#تبعات_نئولیبرالیسم
ادامهی متن را در وبسایت حلقهی تجریش بخوانید:
https://www.tajrishcircle.org/jou14/
@bidarzani