🎬تنظیم دوباره (Reassemblage)
✍🏽آنکه سملیک
✍🏽برگردان: فرزانه راجی
🎞«تنظیم دوباره» اولین فیلم ترینا ت. مینا-ها، کارگردان امریکایی- ویتنامی است. فیلمی مستند در مورد زنان سنگالی. صحیحتر است بگوئیم فیلم برداشتی شاعرانه است از کار و زندگی روزانهی زنان در یک روستای کوچک در سنگال. یا اینکه خودبازتابیِ یک مستندساز است. فیلم قطعا تمرینی است برای پیدا کردن زبانی برای به فیلم کشیدن «دیگری».
🎞ترینا مینا- ها نویسنده و فیلمسازی است که کارهایش فمینیسم غالب (فمینیسم غربی) را به چالش میگیرد. تمرکز اصلی او بر موضوع فمینیسم پسااستعماری است. چه در نوشتهها و چه در فیلمهایش او به کندوکاو در مسائلی همچون هویت، قومیت و تفاوت میپردازد. در موضوع زنانگی پسااستعماری، تفاوت «موضوع خاص زنان جهان سوم است.». تمرکز نظریهی فمینیستی فیلم بر درک روانکاونهی تفاوتها، به عنوان تفاوتی جنسی، یک «نظام دوتایی» (منظور زن و مرد است) بهوجود آورده است که اجازهی هیچ درک دیگری از پیچیدگی تفاوتهای بسیاری که زنان درگیر آن هستند، را نمیدهد. در یک متن نژادپرستانه، تفاوت اول از همه به معنی طبقهبندی، حقارت و حتی بدتر از آن به معنای حذف است. وی در نوشتهها و فیلمهایش کلمه و تصویر را به درک تفاوت اختصاص داده است تا بتواند «بدون ترس با تفاوت و در بطن تفاوتها زندگی کند.»
#نقدفیلم
@bidarzani
ادامهی مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏾
https://telegra.ph/%D8%AA%D9%86%D8%B8%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-11-13
✍🏽آنکه سملیک
✍🏽برگردان: فرزانه راجی
🎞«تنظیم دوباره» اولین فیلم ترینا ت. مینا-ها، کارگردان امریکایی- ویتنامی است. فیلمی مستند در مورد زنان سنگالی. صحیحتر است بگوئیم فیلم برداشتی شاعرانه است از کار و زندگی روزانهی زنان در یک روستای کوچک در سنگال. یا اینکه خودبازتابیِ یک مستندساز است. فیلم قطعا تمرینی است برای پیدا کردن زبانی برای به فیلم کشیدن «دیگری».
🎞ترینا مینا- ها نویسنده و فیلمسازی است که کارهایش فمینیسم غالب (فمینیسم غربی) را به چالش میگیرد. تمرکز اصلی او بر موضوع فمینیسم پسااستعماری است. چه در نوشتهها و چه در فیلمهایش او به کندوکاو در مسائلی همچون هویت، قومیت و تفاوت میپردازد. در موضوع زنانگی پسااستعماری، تفاوت «موضوع خاص زنان جهان سوم است.». تمرکز نظریهی فمینیستی فیلم بر درک روانکاونهی تفاوتها، به عنوان تفاوتی جنسی، یک «نظام دوتایی» (منظور زن و مرد است) بهوجود آورده است که اجازهی هیچ درک دیگری از پیچیدگی تفاوتهای بسیاری که زنان درگیر آن هستند، را نمیدهد. در یک متن نژادپرستانه، تفاوت اول از همه به معنی طبقهبندی، حقارت و حتی بدتر از آن به معنای حذف است. وی در نوشتهها و فیلمهایش کلمه و تصویر را به درک تفاوت اختصاص داده است تا بتواند «بدون ترس با تفاوت و در بطن تفاوتها زندگی کند.»
#نقدفیلم
@bidarzani
ادامهی مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏾
https://telegra.ph/%D8%AA%D9%86%D8%B8%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-11-13
Telegraph
تنظیم دوباره
آنکه سملیک برگردان: فرزانه راجی محصول امریکا سال: ١٩٨٢ کارگردان: ترینا ت. مینا-ها «تنظیم دوباره» اولین فیلم ترینا ت. مینا-ها، کارگردان امریکایی- ویتنامی است. فیلمی مستند در مورد زنان سنگالی. صحیحتر است بگوئیم فیلم برداشتی شاعرانه است از کار و زندگی روزانهی…
🎬نگاهی به فیلم من. تو. او. او – بدیلی برای نظام دوتاییِ زنانگی- مردانگی
✍🏽فرزانه راجی
🔹هنگامی که شانتال آکرمن کارگردان جوان بلژیکی در اوایل دههی ٧٠ وارد نیویورک شد، سینمای نیویورک تحت تاثیر غولهایی همچون مایکل اسنو بود که کارهایش با مینیمالیسم و روایت نیمهمتعارف آکرمن به شدت تناقض داشت و به نظر نمیرسید این دو سبک به راحتی با هم ادغام شوند. اما آکرمن توانست با احساسات خود به عنوان غریبهای در سرزمینی غریبه با استفاده از فضاهای محدود و روزمرهگیهای خسته کننده زندگی، شخصیتهای خود را خلق کند.
🔹اوج موفقیت او ژان دیلمان، شماره ٢٣ که دوکومرس، ١٠٨٠ بروکسل در سال ١٩٧۵ سنتز کاملی از سنتهای مخالف بود و آکرمن توانست در این فرایند تعریف جدیدی از واقعگرایی ارائه کند.
🔹در فیلم من. تو. او. او که اولین تلاش آکرمان برای جوش دادن فیلم ساختاری با فیلم روایی است، زن جوانی در تلاش برای فرار از تعهدات اجتماعی، کنترل زندگی خود و ظاهرا فراموش کردن یک عشق یا رابطهی عشقی، به مدت یک ماه خود را در اتاق کوچکش منزوی میکند. این عنصر انزوا و حسی از تبعید، چه به معنای واقعی کلمه مانند فیلم آنا و چه با بیگانگی و انزوا در یک محیط داخلی ، مانند من. تو. او . او در اکثر فیلمهای آکرمان وجود دارد و به شکل وضعیتی روانی درونی میشود.
🔹فیلم من. تو. او . او به سه بخش و کلا در ٨۶ دقیقه ساخته شده است. سرعت فیلم به ویژه در قسمت اول بسیار کند است. در این بخش بسیار کند با زن جوانی (جولی با بازی آکرمن) روبرو میشویم که تنها منبع تغذیهاش در این یک ماه انزوای خود خواسته، شکر است. در این مدت او خود را به روشهای عجیبی مشغول میکند: دوبار اتاقش را رنگ میزند، وسایل خانه را بیرون میبرد، نامههایی طولانی برای معشوق یا همان تو (با بازی کلر واتیون) مینویسد.
#نقدفیلم
@bidarzani
http://cinemaye-azad.com/1399/12/07/4568/
✍🏽فرزانه راجی
🔹هنگامی که شانتال آکرمن کارگردان جوان بلژیکی در اوایل دههی ٧٠ وارد نیویورک شد، سینمای نیویورک تحت تاثیر غولهایی همچون مایکل اسنو بود که کارهایش با مینیمالیسم و روایت نیمهمتعارف آکرمن به شدت تناقض داشت و به نظر نمیرسید این دو سبک به راحتی با هم ادغام شوند. اما آکرمن توانست با احساسات خود به عنوان غریبهای در سرزمینی غریبه با استفاده از فضاهای محدود و روزمرهگیهای خسته کننده زندگی، شخصیتهای خود را خلق کند.
🔹اوج موفقیت او ژان دیلمان، شماره ٢٣ که دوکومرس، ١٠٨٠ بروکسل در سال ١٩٧۵ سنتز کاملی از سنتهای مخالف بود و آکرمن توانست در این فرایند تعریف جدیدی از واقعگرایی ارائه کند.
🔹در فیلم من. تو. او. او که اولین تلاش آکرمان برای جوش دادن فیلم ساختاری با فیلم روایی است، زن جوانی در تلاش برای فرار از تعهدات اجتماعی، کنترل زندگی خود و ظاهرا فراموش کردن یک عشق یا رابطهی عشقی، به مدت یک ماه خود را در اتاق کوچکش منزوی میکند. این عنصر انزوا و حسی از تبعید، چه به معنای واقعی کلمه مانند فیلم آنا و چه با بیگانگی و انزوا در یک محیط داخلی ، مانند من. تو. او . او در اکثر فیلمهای آکرمان وجود دارد و به شکل وضعیتی روانی درونی میشود.
🔹فیلم من. تو. او . او به سه بخش و کلا در ٨۶ دقیقه ساخته شده است. سرعت فیلم به ویژه در قسمت اول بسیار کند است. در این بخش بسیار کند با زن جوانی (جولی با بازی آکرمن) روبرو میشویم که تنها منبع تغذیهاش در این یک ماه انزوای خود خواسته، شکر است. در این مدت او خود را به روشهای عجیبی مشغول میکند: دوبار اتاقش را رنگ میزند، وسایل خانه را بیرون میبرد، نامههایی طولانی برای معشوق یا همان تو (با بازی کلر واتیون) مینویسد.
#نقدفیلم
@bidarzani
http://cinemaye-azad.com/1399/12/07/4568/
🎬درباره فیلم «دولورس کلیبورن» (Dolores Claiborne)
✍🏽فرزانه راجی
🎞داستان فیلم:
کمی بعد از دیدن سایههایی از دونفر درحال درگیری در بالای پلهها، دولورس کلیبورن (کتی بیتس) را در صحنهی بازجویی میبینم که قصد دارد به پلیس ثابت کند که صاحبکار پولدارش را نکشته است، یک زن پیر به نام ورا دونفون (جودی پارفیت) که دولورس حدود ٢٢ سال به عنوان خدمتکار و پرستار برای او کار میکرده است. کشته شدن این زن باعث بازگشت سلنا (جنیفرجیسنلی) دختر دولورس میشود که پس از کشته شدن پدرش از جزیره و مادرش، به مدت ١٥ سال دوری گزیده بود. سلنا نیز همچون بازرس جان مککی (کریستوفرپلامر) با باور به اینکه دولورس قاتل شوهرش جو (دیوید استراتئرن) است، به جزیره باز میگردد تا این بار در قتل دوم، مچ زن را برای قتل اول هم بگیرد. دولورس به قتل شوهرش اعتراف میکند اما او قاتل ورا نیست، چرا که در روند فیلم مشخص میشود که این دو عشقی همدلانه به یکدیگر داشتهاند. اعتراف دولورس به دلایل قتل شوهرش و فلاشبکهایی به گذشتهی سلنا و پدرش، سلنا را با رازی که قصد فراموشیاش را داشته روبرو میکند: سوء استفادهی جنسی پدر از او. این امر باعث میشود سلنا بار دیگر به آغوش مادر بازگردد و ظاهرا قانون هم دست از سرش میدارد.
لاکان میگوید وقتی کودک برای اولین بار تصویر خود را در آیینه میبیند با تصویر توی آینه همذاتپنداری میکند و «من»ش شکل میگیرد. او با آن منی که توی آیینه است یکی میشود. و لورا مالوی با استفاده از این نظریهپردازی پردهی نقرهیی سینما را به آیینهی لاکانی تشبیه میکند، جایی که بیننده تصویر خود را در آن میبیند و با مشابه خودش در آن پرده (آیینه) همذاتپنداری میکند. اما سلنا (جنیفرجیسنلی) کاراکتر اصلی فیلم دولورس کلیبورن، آنچه از خودش در آیینه میبیند پس ِ سرش است.
بهرغم تصویری که همیشه از خود توی آیینه میدید، یعنی آن منی که برای خودش ساخته بود، آن ذهنیتی که از خود داشت. آن «زنی» که خود را پنهان کرده بود، آن موجود نا آشنایی که آشنا میپنداشتش. اما این بار منی دیگر را در آیینه میبیند. منی که تاکنون پسش رانده بود، به پس کلهاش، همانجایی که آن را توی آیینه میدید.
فیلم دولورس کلیبورن با متنی قوی از استیون کینگ و فیلمنامهی موجهی از تونی گیلروی و کارگردانی خوب و قوی هکفورد به فیلمی به واقع دیدنی و جذاب تبدیل شده است. گرچه بینندگان اجرای تاتری دولورس کلیبورن را جذابتر یافتهاند. تاتر همواره به خاطر محدویت حرکت، تصویر، نور و تاکید بیشتر بر متن و کلام، قدرت متن را بیشتر نشان میدهد و متن فیلم، روایت آن بسیاری قوی بود.
اما سوال این است که آیا سلنا پس از کشف خودش در آینه، پس از کشف خود واقعیاش خود را بازخواهد یافت. آیا میتواند با خود، با دنیا، با مردان و قوانین مردانه آشتی کند؟ آیا میتواند یک زندگی «هنجار» داشته باشد؟ این سوالی است که فیلم بدون پاسخ میگذارد.
#نقدفیلم
ادامه در لینک زیر⬇️
http://cinemaye-azad.com/1394/07/25/2574/
@bidarzani
✍🏽فرزانه راجی
🎞داستان فیلم:
کمی بعد از دیدن سایههایی از دونفر درحال درگیری در بالای پلهها، دولورس کلیبورن (کتی بیتس) را در صحنهی بازجویی میبینم که قصد دارد به پلیس ثابت کند که صاحبکار پولدارش را نکشته است، یک زن پیر به نام ورا دونفون (جودی پارفیت) که دولورس حدود ٢٢ سال به عنوان خدمتکار و پرستار برای او کار میکرده است. کشته شدن این زن باعث بازگشت سلنا (جنیفرجیسنلی) دختر دولورس میشود که پس از کشته شدن پدرش از جزیره و مادرش، به مدت ١٥ سال دوری گزیده بود. سلنا نیز همچون بازرس جان مککی (کریستوفرپلامر) با باور به اینکه دولورس قاتل شوهرش جو (دیوید استراتئرن) است، به جزیره باز میگردد تا این بار در قتل دوم، مچ زن را برای قتل اول هم بگیرد. دولورس به قتل شوهرش اعتراف میکند اما او قاتل ورا نیست، چرا که در روند فیلم مشخص میشود که این دو عشقی همدلانه به یکدیگر داشتهاند. اعتراف دولورس به دلایل قتل شوهرش و فلاشبکهایی به گذشتهی سلنا و پدرش، سلنا را با رازی که قصد فراموشیاش را داشته روبرو میکند: سوء استفادهی جنسی پدر از او. این امر باعث میشود سلنا بار دیگر به آغوش مادر بازگردد و ظاهرا قانون هم دست از سرش میدارد.
لاکان میگوید وقتی کودک برای اولین بار تصویر خود را در آیینه میبیند با تصویر توی آینه همذاتپنداری میکند و «من»ش شکل میگیرد. او با آن منی که توی آیینه است یکی میشود. و لورا مالوی با استفاده از این نظریهپردازی پردهی نقرهیی سینما را به آیینهی لاکانی تشبیه میکند، جایی که بیننده تصویر خود را در آن میبیند و با مشابه خودش در آن پرده (آیینه) همذاتپنداری میکند. اما سلنا (جنیفرجیسنلی) کاراکتر اصلی فیلم دولورس کلیبورن، آنچه از خودش در آیینه میبیند پس ِ سرش است.
بهرغم تصویری که همیشه از خود توی آیینه میدید، یعنی آن منی که برای خودش ساخته بود، آن ذهنیتی که از خود داشت. آن «زنی» که خود را پنهان کرده بود، آن موجود نا آشنایی که آشنا میپنداشتش. اما این بار منی دیگر را در آیینه میبیند. منی که تاکنون پسش رانده بود، به پس کلهاش، همانجایی که آن را توی آیینه میدید.
فیلم دولورس کلیبورن با متنی قوی از استیون کینگ و فیلمنامهی موجهی از تونی گیلروی و کارگردانی خوب و قوی هکفورد به فیلمی به واقع دیدنی و جذاب تبدیل شده است. گرچه بینندگان اجرای تاتری دولورس کلیبورن را جذابتر یافتهاند. تاتر همواره به خاطر محدویت حرکت، تصویر، نور و تاکید بیشتر بر متن و کلام، قدرت متن را بیشتر نشان میدهد و متن فیلم، روایت آن بسیاری قوی بود.
اما سوال این است که آیا سلنا پس از کشف خودش در آینه، پس از کشف خود واقعیاش خود را بازخواهد یافت. آیا میتواند با خود، با دنیا، با مردان و قوانین مردانه آشتی کند؟ آیا میتواند یک زندگی «هنجار» داشته باشد؟ این سوالی است که فیلم بدون پاسخ میگذارد.
#نقدفیلم
ادامه در لینک زیر⬇️
http://cinemaye-azad.com/1394/07/25/2574/
@bidarzani
زن- سوژه
🎬 یادداشتی بر فیلم ماریای سخاوتمند (Maria full of grace)
✍🏽 فرزانه راجی
🎞داستان فیلم:
قاطر حیوانی است آرام، سنگین و احمق که هرچه بارش کنند بدون اعتراض حمل میکند و وقتی این نام را برای انسان به کار میبرند دقیقا به شخصی با همان خصوصیات اشاره دارند. در دنیای مواد مخدر «قاطر»ها برای حمل مواد مخدر از کشوری به کشور دیگر مورد استفاده قرار میگیرند بدون اینکه مورد بازرسی قرار گیرند. به جای اینکه این مواد مثل قاطر در خورجینهایی بارشان شود، شکم آنها به عنوان کیسه وخورجین حمل بار استفاده میشود. این خطرناکترین نوع حمل مواد مخدر است چرا که درصورت باز شدن یکی از کپسولها جان حمال به واقع به خطر میافتد. این انتخابی است که فقیرترین مردمان به آن گردن مینهند چرا که پول خوبی بابت آن دریافت میکنند.
ماریای سخاوتمند فیلمی از جاشوا مارستن داستان سه «قاطر» است که هرکدام با باری بیش از پنجاه عدد کپسول کوکائین در شکمهایشان از کلمبیا به مقصد نیویورک راه میافتند. فیلم با جزئیاتی بسیار دقیق روند بارگیری، حمل و ترخیص را نشان میدهد. اما موفقیت مارستن بیشتر در ارائه و ساختن شخصیتهای فیلم است، به ویژه شخصیت ماریا که با بازی خوب کاتالینا ساندینو مورهنه به بهترین شکلی ارائه شده و همدردی و همذاتپنداری مخاطب را جلب میکند. شخصیت چندبعدی ماریا و آگاهی و شعور وی در انتخابهایش از او یک زن- سوژه در فیلم میسازد. به رغم اینکه او در قربانگاه فقر به شئی تبدیل شده است.
او در جایی که امکان انتخاب دارد به عنوان سوژهای مختار عمل میکند و به کلی تسلیم نمیشود. نه به عنوان زن و نه عنوان نیروی کار در جامعهی جهانی سرمایه. فقر او را واداشته بود تا همچون وسیلهای در خدمت سیرکردن شکم خواهر ازدواج نکرده، مادر، مادربزرگ و فرزند بیمار خواهرش درآید. در آن خانوادهی فقر زده که همگی در یک اتاق کوچک زندگی میکردند، ماریا ظاهرا تنها کسی بود که کارمیکرد و آنجا نیز کمتر از قاطر نبود. کاری سنگین و طاقت فرسا بارش شده بود که تمامی دستاورد آن نصیب خانوادهی گرسنهاش میشد.
اما در رابطهی جنسیاش توانست خودمختار عمل کند. او در یک رابطهی جنسی و نه لزوما عاشقانه باردار شده بود. اما هرگز به از بین بردن جنین فکر نکرد. شاید یکی از دلایل آن باورهای مذهبی موجود در جامعه بود و یا جوانی وبیتجربگی ماریا و یا انتخاب آگاهانهی او برای حفظ آن جنین. از طرف دیگر فقر مفرط خود و خانوادهاش امکان هزینه کردن در این مورد را به او نمیداد. او هم مثل دختران هم سن وسالش دوستی برگزیده بود اما عاشقش نبود. برایش فقط یک ارتباط جنسی بود، اما زمانی که مجبور شد بین ازدواج بین مردی که دوست ندارد و پذیرفتن مسئولیت بچه به تنهایی، یکی را انتخاب کند، مثل زنی مختار و آزاد ترجیح دهد آزادیش را انتخاب کند و حاضر نشد در ازدواجی ناخواسته و در فقر به شئی تبدیل شود. ابژهی فقر و یا مادر و همسری در ارتباطی بدون عشق. انتخاب او کاملا آگاهانه بود. به صراحت به دوست پسرش میگوید که حاضر نیست بدون عشق ازدواج کند.
#نقدفیلم
ادامه در لینک زیر ⬇️
https://cinemaye-azad.com/1394/01/25/2248
@bidarzani
🎬 یادداشتی بر فیلم ماریای سخاوتمند (Maria full of grace)
✍🏽 فرزانه راجی
🎞داستان فیلم:
قاطر حیوانی است آرام، سنگین و احمق که هرچه بارش کنند بدون اعتراض حمل میکند و وقتی این نام را برای انسان به کار میبرند دقیقا به شخصی با همان خصوصیات اشاره دارند. در دنیای مواد مخدر «قاطر»ها برای حمل مواد مخدر از کشوری به کشور دیگر مورد استفاده قرار میگیرند بدون اینکه مورد بازرسی قرار گیرند. به جای اینکه این مواد مثل قاطر در خورجینهایی بارشان شود، شکم آنها به عنوان کیسه وخورجین حمل بار استفاده میشود. این خطرناکترین نوع حمل مواد مخدر است چرا که درصورت باز شدن یکی از کپسولها جان حمال به واقع به خطر میافتد. این انتخابی است که فقیرترین مردمان به آن گردن مینهند چرا که پول خوبی بابت آن دریافت میکنند.
ماریای سخاوتمند فیلمی از جاشوا مارستن داستان سه «قاطر» است که هرکدام با باری بیش از پنجاه عدد کپسول کوکائین در شکمهایشان از کلمبیا به مقصد نیویورک راه میافتند. فیلم با جزئیاتی بسیار دقیق روند بارگیری، حمل و ترخیص را نشان میدهد. اما موفقیت مارستن بیشتر در ارائه و ساختن شخصیتهای فیلم است، به ویژه شخصیت ماریا که با بازی خوب کاتالینا ساندینو مورهنه به بهترین شکلی ارائه شده و همدردی و همذاتپنداری مخاطب را جلب میکند. شخصیت چندبعدی ماریا و آگاهی و شعور وی در انتخابهایش از او یک زن- سوژه در فیلم میسازد. به رغم اینکه او در قربانگاه فقر به شئی تبدیل شده است.
او در جایی که امکان انتخاب دارد به عنوان سوژهای مختار عمل میکند و به کلی تسلیم نمیشود. نه به عنوان زن و نه عنوان نیروی کار در جامعهی جهانی سرمایه. فقر او را واداشته بود تا همچون وسیلهای در خدمت سیرکردن شکم خواهر ازدواج نکرده، مادر، مادربزرگ و فرزند بیمار خواهرش درآید. در آن خانوادهی فقر زده که همگی در یک اتاق کوچک زندگی میکردند، ماریا ظاهرا تنها کسی بود که کارمیکرد و آنجا نیز کمتر از قاطر نبود. کاری سنگین و طاقت فرسا بارش شده بود که تمامی دستاورد آن نصیب خانوادهی گرسنهاش میشد.
اما در رابطهی جنسیاش توانست خودمختار عمل کند. او در یک رابطهی جنسی و نه لزوما عاشقانه باردار شده بود. اما هرگز به از بین بردن جنین فکر نکرد. شاید یکی از دلایل آن باورهای مذهبی موجود در جامعه بود و یا جوانی وبیتجربگی ماریا و یا انتخاب آگاهانهی او برای حفظ آن جنین. از طرف دیگر فقر مفرط خود و خانوادهاش امکان هزینه کردن در این مورد را به او نمیداد. او هم مثل دختران هم سن وسالش دوستی برگزیده بود اما عاشقش نبود. برایش فقط یک ارتباط جنسی بود، اما زمانی که مجبور شد بین ازدواج بین مردی که دوست ندارد و پذیرفتن مسئولیت بچه به تنهایی، یکی را انتخاب کند، مثل زنی مختار و آزاد ترجیح دهد آزادیش را انتخاب کند و حاضر نشد در ازدواجی ناخواسته و در فقر به شئی تبدیل شود. ابژهی فقر و یا مادر و همسری در ارتباطی بدون عشق. انتخاب او کاملا آگاهانه بود. به صراحت به دوست پسرش میگوید که حاضر نیست بدون عشق ازدواج کند.
#نقدفیلم
ادامه در لینک زیر ⬇️
https://cinemaye-azad.com/1394/01/25/2248
@bidarzani