▫️ نامهای از زندان
به سوفی لیبکنشت
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
۱۳ ژانویه ۲٠۲٠
بهیاد انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.
پیشکش به همهی زنان مبارز زندانی.
... دیشب بیدار در رختخواب دراز کشیده بودم؛ حالا مدتی است که دیگر هرگز نمیتوانم قبل از ساعت یکِ بعد از نصفهشب بخوابم، اما مجبورم ساعت ۱۰ شب به رختخواب بروم؛ در این فاصله و در تاریکی غرق میشوم در رؤیاهای جورواجور. در این دخمهی تاریک روی تشکی که مانند سنگ سفت و سخت است دراز میکشم. دور و برم مثل همیشه سکوت حیاطِ کلیسا حکمفرماست؛ انگار که در گور خوابیده باشی؛ از پنجره و از روزنهی سقف پرتوی از تیرک چراغ برقِ زندان که سراسرِ شب روشن است، سوسو میزند. گهگاه میتوان صدای خفهی تقِ و توقِ قطاری را که در دوردست از جایی میگذرد، شنید، یا در نزدیکی، صدای سینهْ صافکردنِ سربازِ نگهبان را، که در پوتینهای سنگینش چند گامی آهسته میرود تا خستگی را از پای بهخوابرفتهاش بهتکاند. صدای سایشِ شن زیر این گامها چنان نومیدوارانه استکه گویی سراسرِ بیهودگی و بنبست و بیچارگیِ وجود انسان در این شب تاریک و نمور طنین افکنده است. اینجا، ساکت و بیکس دراز کشیدهام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پردهی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همهی اینها، قلبم از زخمهی شعفی ناباورانه و ناشناخته میتپد، چنانکه گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمنزاری گلباران قدم میزنم. اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که میتواند به غمزهای، همهی این اهریمنیها و غمبارگیها را رسوا کند و آنها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جستجوی علت این شادیام، و چون هیچ علتی نمییابم، دوباره میخندم، اینبار بهخودم. بهنظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دستنواز است همچون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خشخشِ شنِ نمناک زیر گامهای آرام و خستهی نگهبانِ شب، ترنم ترانهی کوچک و زیبایی از زندگی است. در چنین لحظههای گریزپایی به شما فکر میکنم و از صمیم قلب دلم میخواهد این کلید سحرآمیز را به شما بدهم تا شما هم همیشه و درهر حالوروزی، زیبایی و شادمانیِ زندگی را لمس کنید، تا شما هم غوطهور در این شور و اِغوا زندگی کنید و بر چمنزارِ رنگارنگ قدم بردارید...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1c6
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#مقاومت #زندان #زنان_زندانی
@bidarzani
@naghd_com
به سوفی لیبکنشت
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
۱۳ ژانویه ۲٠۲٠
بهیاد انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.
پیشکش به همهی زنان مبارز زندانی.
... دیشب بیدار در رختخواب دراز کشیده بودم؛ حالا مدتی است که دیگر هرگز نمیتوانم قبل از ساعت یکِ بعد از نصفهشب بخوابم، اما مجبورم ساعت ۱۰ شب به رختخواب بروم؛ در این فاصله و در تاریکی غرق میشوم در رؤیاهای جورواجور. در این دخمهی تاریک روی تشکی که مانند سنگ سفت و سخت است دراز میکشم. دور و برم مثل همیشه سکوت حیاطِ کلیسا حکمفرماست؛ انگار که در گور خوابیده باشی؛ از پنجره و از روزنهی سقف پرتوی از تیرک چراغ برقِ زندان که سراسرِ شب روشن است، سوسو میزند. گهگاه میتوان صدای خفهی تقِ و توقِ قطاری را که در دوردست از جایی میگذرد، شنید، یا در نزدیکی، صدای سینهْ صافکردنِ سربازِ نگهبان را، که در پوتینهای سنگینش چند گامی آهسته میرود تا خستگی را از پای بهخوابرفتهاش بهتکاند. صدای سایشِ شن زیر این گامها چنان نومیدوارانه استکه گویی سراسرِ بیهودگی و بنبست و بیچارگیِ وجود انسان در این شب تاریک و نمور طنین افکنده است. اینجا، ساکت و بیکس دراز کشیدهام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پردهی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همهی اینها، قلبم از زخمهی شعفی ناباورانه و ناشناخته میتپد، چنانکه گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمنزاری گلباران قدم میزنم. اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که میتواند به غمزهای، همهی این اهریمنیها و غمبارگیها را رسوا کند و آنها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جستجوی علت این شادیام، و چون هیچ علتی نمییابم، دوباره میخندم، اینبار بهخودم. بهنظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دستنواز است همچون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خشخشِ شنِ نمناک زیر گامهای آرام و خستهی نگهبانِ شب، ترنم ترانهی کوچک و زیبایی از زندگی است. در چنین لحظههای گریزپایی به شما فکر میکنم و از صمیم قلب دلم میخواهد این کلید سحرآمیز را به شما بدهم تا شما هم همیشه و درهر حالوروزی، زیبایی و شادمانیِ زندگی را لمس کنید، تا شما هم غوطهور در این شور و اِغوا زندگی کنید و بر چمنزارِ رنگارنگ قدم بردارید...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1c6
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#مقاومت #زندان #زنان_زندانی
@bidarzani
@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نامهای از زندان
بهیاد انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت. پیشکش به همهی زنان مبارز زندانی نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گو…
Forwarded from نقد
▫️ جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت ترجمهی: کمال خسروی درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی …
Forwarded from نقد
▫️ بهار رزمندگان، پاییز ستمگران
نوشتهی: کمال خسروی
۲۳ اکتبر ۲۰۲۲
🔸 خیزش انقلابی کنونی و شکلپذیری وجوه وجودیِ انقلابیاش را میتوان در تنش بیش-تعیّنی و کم-تعیّنی خصلتبندی کرد. گشایش این تنش و حل این تضاد در فرآیند جنبش اجتماعی، راههای شکلپذیریِ وجوه انقلابی را میگشاید. خصلت بیش-تعیّنی، از یکسو عمل را در قلمروی وسیعتر تسهیل میکند و راه مشارکت واقعی در کردار اجتماعی تودهوار افراد و گروههای اجتماعی متنوعی را هموار میسازد؛ از سوی دیگر، امکان تأویل انگیزهها و هدفهای این کردار را گسترش میدهد، به نحوی که ایدئولوژیهای گوناگون میتوانند با «همزیستی» در کنار یکدیگر، مشروعیت آن کردار را توجیه کنند. کم-تعیّنی، حوزهی عمل را محدود میکند و از اینرو با کمبود یا بحران تأویلها دست به گریبان است. گشایش نهایی این تنش، مبارزه و پالایش تأویلهای ناشی از بیش-تعیّنی و والایش و استحکام تأویلهای هنوز غایبِ ناشی از کم-تعیّنی را به عرصهی مبارزهی طبقاتی و نبردی هژمونیک میکشاند.
🔸بدیهی است که گشایش این تنش و حل این تضاد به سهم خود گام موثری در حل مسئلهی بسیار پراهمیت سازمانیابی و راهبری جنبش برخواهد داشت.
🔸 پراتیک خودزاینده به معنای اختراع دوبارهی همهی دانش و تجربهی مبارزات رهاییبخشِ دستکم دو سدهی پیشین در جهان نیست. پراتیک خودزاینده فقط مدعی است که نباید خودزایندگیِ پراتیک را در چارچوب انتظارات و توقعات ایدئولوژیک اسیر کرد، بلکه شکوفایی و زایندگی پراتیک را عنصر سرشتیِ آن دانست و این شکوفایی و زایندگی را در فرآیند مبارزهی سیاسی و رهاییبخش و در دیالکتیک نقد منفی/نقد مثبت، لحاظ کرد. پراتیک خودزاینده اختراع دوبارهی چرخهای شناختهشدهی مبارزه نیست، بلکه برشناسی چرخها و چرخدندههای بزرگ و کوچکی است که مبارزه و هر پراتیک مشخص میسازد؛ همچنین نگاه و رویکردی انتقادی به همهی چرخها یا دستآوردهای موجود است، چنانکه بتوان بنا بر نیازهای یک پراتیک مشخص، چرخ تازهای را جایگزین چرخی کهنه کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3dQ
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#کمال_خسروی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
۲۳ اکتبر ۲۰۲۲
🔸 خیزش انقلابی کنونی و شکلپذیری وجوه وجودیِ انقلابیاش را میتوان در تنش بیش-تعیّنی و کم-تعیّنی خصلتبندی کرد. گشایش این تنش و حل این تضاد در فرآیند جنبش اجتماعی، راههای شکلپذیریِ وجوه انقلابی را میگشاید. خصلت بیش-تعیّنی، از یکسو عمل را در قلمروی وسیعتر تسهیل میکند و راه مشارکت واقعی در کردار اجتماعی تودهوار افراد و گروههای اجتماعی متنوعی را هموار میسازد؛ از سوی دیگر، امکان تأویل انگیزهها و هدفهای این کردار را گسترش میدهد، به نحوی که ایدئولوژیهای گوناگون میتوانند با «همزیستی» در کنار یکدیگر، مشروعیت آن کردار را توجیه کنند. کم-تعیّنی، حوزهی عمل را محدود میکند و از اینرو با کمبود یا بحران تأویلها دست به گریبان است. گشایش نهایی این تنش، مبارزه و پالایش تأویلهای ناشی از بیش-تعیّنی و والایش و استحکام تأویلهای هنوز غایبِ ناشی از کم-تعیّنی را به عرصهی مبارزهی طبقاتی و نبردی هژمونیک میکشاند.
🔸بدیهی است که گشایش این تنش و حل این تضاد به سهم خود گام موثری در حل مسئلهی بسیار پراهمیت سازمانیابی و راهبری جنبش برخواهد داشت.
🔸 پراتیک خودزاینده به معنای اختراع دوبارهی همهی دانش و تجربهی مبارزات رهاییبخشِ دستکم دو سدهی پیشین در جهان نیست. پراتیک خودزاینده فقط مدعی است که نباید خودزایندگیِ پراتیک را در چارچوب انتظارات و توقعات ایدئولوژیک اسیر کرد، بلکه شکوفایی و زایندگی پراتیک را عنصر سرشتیِ آن دانست و این شکوفایی و زایندگی را در فرآیند مبارزهی سیاسی و رهاییبخش و در دیالکتیک نقد منفی/نقد مثبت، لحاظ کرد. پراتیک خودزاینده اختراع دوبارهی چرخهای شناختهشدهی مبارزه نیست، بلکه برشناسی چرخها و چرخدندههای بزرگ و کوچکی است که مبارزه و هر پراتیک مشخص میسازد؛ همچنین نگاه و رویکردی انتقادی به همهی چرخها یا دستآوردهای موجود است، چنانکه بتوان بنا بر نیازهای یک پراتیک مشخص، چرخ تازهای را جایگزین چرخی کهنه کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3dQ
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#کمال_خسروی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بهار رزمندگان، پاییز ستمگران
نوشتهی: کمال خسروی در ابعادی جهانی/تاریخی میتوان گفت که بار دیگر ممکن است فرصتی تاریخی پیش آید و بار دیگر، چپ آماده نیست. شاید این ناآمادگی ــ بهرغم ستایش دستآوردهای تجربهی مبارزاتی و نظری مب…
Forwarded from نقد
▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی آری، راه دراز است، اما درازی راه به معنای توقف و سر فروبردن در کیسهی سازشهای طبقاتی نیست؛ آنگاه که بتوانیم شعلهی قدرت انقلابی را فروزان نگه داریم، امروز در پرتو نورش ببینیم …
Forwarded from نقد
▫️ نقش پویایی خواستها
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش پویایی خواستها
پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها نوشتهی: کمال خسروی میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف …
Forwarded from نقد
▫️ انباشت سرمایه
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه
بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی بازتولید در جامعهی سرمایهداریْ پیکره و قالبی خودویژه و متمایز با همهی شکلهای دیگر تولید در تاریخ بهخود میگیرد. نخس…
Forwarded from نقد
▫️ نقد واکاوی اسمیت
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل سوم
14 فوریه 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 ریشهی تصور حیرتآور اسمیت مبنی بر اینکه ارزش محصول کل جامعه باید بهطور کامل فقط به مزدها، سودها و رانتهای زمین تجزیه و تحویل شود، دقیقاً در درک علمیاش از نظریهی ارزش نهفته است. کار سرچشمهی همهی ارزش است. هر کالایی، در مقام ارزش، فقط محصول کار است و نه هیچ چیز دیگر. اما هر کاریکه صورت میگیرد، کارِ مزدی است، ــ این همهویتْ دانستن کار انسانی با کارِ مزدی سرمایهدارانه دقیقاً سرشتنمای کلاسیک اسمیت است ــ و در عین حال جایگزینی است برای کارمزدهای پرداختشده و نیز برای مازادِ کار ناشی از کار پرداختنشده بهمثابهی سود برای سرمایهدار و رانت زمین برای زمیندار. آنچه در مورد هر کالای منفرد صادق است، باید برای تمامیت کالاها نیز صادق باشد. بنابراین انبوههی کل کالایی که سالانه از سوی جامعه تولید میشود، بهمثابهی کمیت ارزشیای که فقط محصول کار است، آنهم چه کار پرداختشده و چه کار پرداختنشده، به همین ترتیب فقط تجزیه میشود به مزدها و سودها و نیز رانتها. بدیهی است که برای هر کاری مواد خام، کارافزارها و غیره نیز مطرح میشود. اما، این مواد خام و کارافزارها نیز چیستند جز محصول کار، آنهم به نوبهی خود بعضاً کار پرداختشده و کار پرداختنشده. ما میتوانیم این سیر قهقرایی را هر اندازه که میخواهیم طی کنیم و قضیه را از هر زاویهای که میخواهیم بررسی کنیم، اما نهایتاً در ارزش، یا قیمت کل کالاها هیچ چیز نمییابیم که صرفاً محصول کار انسانی نباشد.
🔸 اما هر کار تجزیه میشود به بخشی که مزدها را جبران یا جایگزین میکند و بخش دیگری که نصیب سرمایهداران و مالکان زمین میشود. بنابراین هیچ چیز دیگری وجود ندارد، جز مزدها و سودها ــ اما البته سرمایه هم وجود دارد ــ سرمایهی افراد منفرد و سرمایهی جامعه. اینک چگونه باید از شر این تضاد زننده و زمخت خلاص شد؟ این نکته را که در اینجا حقیقتاً هستهی نظری شدیداً سختجانی برای شکستن وجود داشت، این واقعیت ثابت میکند که حتی خودِ مارکس نیز زمانی دراز مته بر این مادهی سخت گذاشت، بیآنکه در وهلهی نخست به پیشرفتی نائل شود و راه چارهای بیابد، تلاشی که چند و چونش را میتوان در اثر او «نظریههای ارزش اضافی»، مجلد نخست دنبال کرد. اما او بهنحو درخشانی به راهحل مسئله دست یافت، آنهم بهدلیل و بر پایهی نظریهی ارزشش.
🔸 اسمیت کاملاً حق داشت: ارزش هر کالای منفرد و همهی کالاها رویهمرفته بازنمایانندهی چیزی جز کار نیست. او همچنین حق داشت، زمانیکه میگفت: هر کار (از منظری سرمایهدارانه) به کارِ پرداختشده (که جبرانکنندهی مزدهاست) و کارِ پرداختنشده (که در مقام ارزش اضافی بهدست طبقات گوناگون مالک ابزار تولید میرسد) تجزیه میشود. اما او فراموش میکند ــ یا بهتر است بگوییم نادیده میگیرد ــ که کار علاوه بر این خصیصه که آفرینندهی ارزش تازه است، این خصیصهی دیگر را نیز دارد که ارزش کهنه را که در وسائل تولید نهفته است به کالای تازهای که بهوسیلهی این وسائل تولید ساخته شده است، منتقل میکند.
🔸 اقتصاد کلاسیک بیتوجه به همهی پیآمدهای اجتماعی، کار انسان را بهمثابهی یگانه عامل آفرینندهی ارزش بهرسمیت شناخت و این نظریه را تا چنان وضوحی ویراسته و پیراسته کرد که در صورتبندی ریکاردوییاش پیشِ روی ماست. اما تمایز بنیادین بین نظریهی کارپایهی ارزش ریکاردویی و مارکسی ــ تمایزی که نه فقط اقتصاددانان بورژوا تشخیص ندادهاند، بلکه در عامیانهْ کردنهای آموزهی مارکسی نیز از آن غفلت میشود ــ این است که ریکاردو مطابق با درک عمومی و مبتنی بر حقوق طبیعیاش از اقتصاد بورژوایی، ارزشآفرینی را نیز خصوصیتی طبیعی از کار انسانی تلقی میکند که متکی و منطبق بر کار فردی و مشخص تک تک انسانهاست. این دریافت نزد آدام اسمیت، بهنحو زمختتری ظاهر میشود، کسیکه مثلاً «میل به مبادله» را مستقیماً یکی از ویژگیهای سرشت طبیعی انسان اعلام میکند، آنهم پس از آنکه پیشتر بیهوده به جستوجوی آن نزد حیوانات، مثلاً سگها، پرداخته و به نتیجه نرسیده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3VY
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#ارزش_اضافی #رابطه_اجتماعی #سرشت_دوگانه_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل سوم
14 فوریه 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 ریشهی تصور حیرتآور اسمیت مبنی بر اینکه ارزش محصول کل جامعه باید بهطور کامل فقط به مزدها، سودها و رانتهای زمین تجزیه و تحویل شود، دقیقاً در درک علمیاش از نظریهی ارزش نهفته است. کار سرچشمهی همهی ارزش است. هر کالایی، در مقام ارزش، فقط محصول کار است و نه هیچ چیز دیگر. اما هر کاریکه صورت میگیرد، کارِ مزدی است، ــ این همهویتْ دانستن کار انسانی با کارِ مزدی سرمایهدارانه دقیقاً سرشتنمای کلاسیک اسمیت است ــ و در عین حال جایگزینی است برای کارمزدهای پرداختشده و نیز برای مازادِ کار ناشی از کار پرداختنشده بهمثابهی سود برای سرمایهدار و رانت زمین برای زمیندار. آنچه در مورد هر کالای منفرد صادق است، باید برای تمامیت کالاها نیز صادق باشد. بنابراین انبوههی کل کالایی که سالانه از سوی جامعه تولید میشود، بهمثابهی کمیت ارزشیای که فقط محصول کار است، آنهم چه کار پرداختشده و چه کار پرداختنشده، به همین ترتیب فقط تجزیه میشود به مزدها و سودها و نیز رانتها. بدیهی است که برای هر کاری مواد خام، کارافزارها و غیره نیز مطرح میشود. اما، این مواد خام و کارافزارها نیز چیستند جز محصول کار، آنهم به نوبهی خود بعضاً کار پرداختشده و کار پرداختنشده. ما میتوانیم این سیر قهقرایی را هر اندازه که میخواهیم طی کنیم و قضیه را از هر زاویهای که میخواهیم بررسی کنیم، اما نهایتاً در ارزش، یا قیمت کل کالاها هیچ چیز نمییابیم که صرفاً محصول کار انسانی نباشد.
🔸 اما هر کار تجزیه میشود به بخشی که مزدها را جبران یا جایگزین میکند و بخش دیگری که نصیب سرمایهداران و مالکان زمین میشود. بنابراین هیچ چیز دیگری وجود ندارد، جز مزدها و سودها ــ اما البته سرمایه هم وجود دارد ــ سرمایهی افراد منفرد و سرمایهی جامعه. اینک چگونه باید از شر این تضاد زننده و زمخت خلاص شد؟ این نکته را که در اینجا حقیقتاً هستهی نظری شدیداً سختجانی برای شکستن وجود داشت، این واقعیت ثابت میکند که حتی خودِ مارکس نیز زمانی دراز مته بر این مادهی سخت گذاشت، بیآنکه در وهلهی نخست به پیشرفتی نائل شود و راه چارهای بیابد، تلاشی که چند و چونش را میتوان در اثر او «نظریههای ارزش اضافی»، مجلد نخست دنبال کرد. اما او بهنحو درخشانی به راهحل مسئله دست یافت، آنهم بهدلیل و بر پایهی نظریهی ارزشش.
🔸 اسمیت کاملاً حق داشت: ارزش هر کالای منفرد و همهی کالاها رویهمرفته بازنمایانندهی چیزی جز کار نیست. او همچنین حق داشت، زمانیکه میگفت: هر کار (از منظری سرمایهدارانه) به کارِ پرداختشده (که جبرانکنندهی مزدهاست) و کارِ پرداختنشده (که در مقام ارزش اضافی بهدست طبقات گوناگون مالک ابزار تولید میرسد) تجزیه میشود. اما او فراموش میکند ــ یا بهتر است بگوییم نادیده میگیرد ــ که کار علاوه بر این خصیصه که آفرینندهی ارزش تازه است، این خصیصهی دیگر را نیز دارد که ارزش کهنه را که در وسائل تولید نهفته است به کالای تازهای که بهوسیلهی این وسائل تولید ساخته شده است، منتقل میکند.
🔸 اقتصاد کلاسیک بیتوجه به همهی پیآمدهای اجتماعی، کار انسان را بهمثابهی یگانه عامل آفرینندهی ارزش بهرسمیت شناخت و این نظریه را تا چنان وضوحی ویراسته و پیراسته کرد که در صورتبندی ریکاردوییاش پیشِ روی ماست. اما تمایز بنیادین بین نظریهی کارپایهی ارزش ریکاردویی و مارکسی ــ تمایزی که نه فقط اقتصاددانان بورژوا تشخیص ندادهاند، بلکه در عامیانهْ کردنهای آموزهی مارکسی نیز از آن غفلت میشود ــ این است که ریکاردو مطابق با درک عمومی و مبتنی بر حقوق طبیعیاش از اقتصاد بورژوایی، ارزشآفرینی را نیز خصوصیتی طبیعی از کار انسانی تلقی میکند که متکی و منطبق بر کار فردی و مشخص تک تک انسانهاست. این دریافت نزد آدام اسمیت، بهنحو زمختتری ظاهر میشود، کسیکه مثلاً «میل به مبادله» را مستقیماً یکی از ویژگیهای سرشت طبیعی انسان اعلام میکند، آنهم پس از آنکه پیشتر بیهوده به جستوجوی آن نزد حیوانات، مثلاً سگها، پرداخته و به نتیجه نرسیده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3VY
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#ارزش_اضافی #رابطه_اجتماعی #سرشت_دوگانه_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد واکاوی اسمیت
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل سوم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی نخست مارکس بود که در ارزشْ یک رابطهی اجتماعیِ ویژه و برخاسته از شرایط معین تاریخی را برشناخت و به این ترتیب به تشخیص تم…
Forwarded from نقد
▫️ شِمای مارکسی بازتولید ساده
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم
۴ اوت ۲۰۲۴
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اگر ما کل محصول جامعهای را که به شیوهی سرمایهدارانه تولید میکند بهمثابهی یک کلیت و در مقام محصول کار سالی درنظر بگیریم که قصد واکاوی اجزای مربوط به آن را داریم، آنگاه فرمول مذکور، فرمولی به تمام معنا دقیق است. عنصر c در این فرمول نشان میدهد چه مقدار کار گذشته، کار انجامیافته در سالهای پیشین، در هیأت وسائل تولید، در محصول سال جاری مداخله دارد. عنصر v+m، اجزای ترکیبیِ محصولی را نشان میدهد که منحصراً در سال اخیر به میانجی کارِ تازه آفریده شده است و سرانجام رابطهی v و m، توزیع و تقسیم سهم سالانهی کار جامعه بین حفظ و بقای کارکنندگان و ناـکارکنندگان را به ما نشان میدهد. این واکاوی، برای بازتولید تکْ سرمایه نیز، فارغ از پیکرهی مادی محصولی که پدید آورده، درست و تعیینکننده است. نزد سرمایهدار صنعت ماشینی، c ، v و m بدون هیچگونه تمایزی دوباره در هیأت ماشین یا اجزای ماشین پدیدار میشوند. نزد همکارش در شاخهی [تولید] شکر c، v و m، در هیأت شکر از درون فرآیند تولید زاده میشوند. نزد مالک یک رقاصخانه، در قالب غمزههای رقاصان و اداهای «شعبدهبازان» شیئیت مییابند. تمایز آنها با یکدیگر در محصولی بیتمایز، فقط این است که آنها اجزای ارزشی و سهم ارزشیِ مقسومی از محصولاند. و این امر، به تنهایی برای بازتولید تکْ سرمایه کاملاً بسنده است. زیرا بازتولید تکْ سرمایه با پیکرهی ارزشی سرمایه آغاز میشود و نقطهی عزیمتش مبلغ معینی پول است که از تحقق [ارزش] محصولات تولیدشده بهدست آمده است. به این ترتیب، فرمول c+v+m شالودهای است موجود برای تقسیم و توزیع آن مبلغ پول به بخشی برای خرید وسائل مادی تولید، بخشی دیگر برای خرید نیروی کار و بخش سومی برای مصرف شخصی سرمایهدار، اگر ــ چنانکه ما در اینجا و در وهلهی نخست فرض گرفتهایم ــ بازتولید ساده صورت پذیرد، یا فقط بخشی از آن به مصرف شخصی سرمایهدار برسد و بخشی دیگر به خدمت بزرگتر کردن سرمایه درآید؛ در اینصورت قرار است بازتولید گسترده صورت گیرد. اینکه سرمایهدار باید برای بازتولید واقعی با چنین توزیع و تقسیمی برای سرمایهی پولیْ دوباره به بازار کالاها گام نهد تا بتواند پیششرطهای عینی تولید ــ یعنی مواد خام، کارافزارها و غیره و نیز نیروی کار ــ را بهدست آورد، امری است بدیهی. اما این امر که تکْ سرمایهدار بتواند در بازارْ وسائل تولید و نیروی کاری را که برای کسبوکارش به آن نیاز دارد، بهطور واقعی هم پیدا کند، در نگاه تکْ سرمایهدار و ایدئولوگهای دانشمندش، همانا اقتصاددانانِ ولنگار نیز بدیهی بهنظر میآید.
🔸 در شیوهی تولید سرمایهداریْ کار گذشتهی انباشتشده در وسائل تولید جامعه به هیأت سرمایه درمیآیند و پرسش معطوف به تبار کار گذشتهای که شالودهی فرآیند بازتولید را میسازد، به پرسش ناظر بر زایش و پیدایش سرمایه دگردیسی مییابد. این نقطهی زایش و پیدایش بیگمان به مراتب کمتر افسانهای است و برعکس با سطوری خونین از تاریخ عصر نوین بهمثابهی تاریخِ بهاصطلاح انباشت آغازین نوشته شده است. اما خودِ این واقعیت که ما نمیتوانیم به بازتولید ساده جز چیزی بیندیشیم که مستلزم کار گذشتهی انباشتشدهای است که حجمش از کار صرفشده برای حفظ و بقای جامعه متجاوز است، نیشتر به زخم بازتولید ساده میزند و ثابت میکند که بازتولید ساده نه صرفاً برای تولید سرمایهدارانه، بلکه برای هر گامی از پیشرفت تمدن بهطور اعم، افسانهای بیش نیست. برای آنکه بتوانیم تصور دقیقی از این افسانه ــ در این دیسهنما ــ بهدست آوریم، باید به عنوان پیششرطش رویداد یک دورهی تولیدیِ سپریشدهای را مفروض بگیریم که غیرممکن بود خود فقط به بازتولید ساده محدود باشد، بلکه راستا و آماجش پیشاپیش بازتولید گسترده بوده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4dD
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#شمای_بازتولید_ساده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم
۴ اوت ۲۰۲۴
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اگر ما کل محصول جامعهای را که به شیوهی سرمایهدارانه تولید میکند بهمثابهی یک کلیت و در مقام محصول کار سالی درنظر بگیریم که قصد واکاوی اجزای مربوط به آن را داریم، آنگاه فرمول مذکور، فرمولی به تمام معنا دقیق است. عنصر c در این فرمول نشان میدهد چه مقدار کار گذشته، کار انجامیافته در سالهای پیشین، در هیأت وسائل تولید، در محصول سال جاری مداخله دارد. عنصر v+m، اجزای ترکیبیِ محصولی را نشان میدهد که منحصراً در سال اخیر به میانجی کارِ تازه آفریده شده است و سرانجام رابطهی v و m، توزیع و تقسیم سهم سالانهی کار جامعه بین حفظ و بقای کارکنندگان و ناـکارکنندگان را به ما نشان میدهد. این واکاوی، برای بازتولید تکْ سرمایه نیز، فارغ از پیکرهی مادی محصولی که پدید آورده، درست و تعیینکننده است. نزد سرمایهدار صنعت ماشینی، c ، v و m بدون هیچگونه تمایزی دوباره در هیأت ماشین یا اجزای ماشین پدیدار میشوند. نزد همکارش در شاخهی [تولید] شکر c، v و m، در هیأت شکر از درون فرآیند تولید زاده میشوند. نزد مالک یک رقاصخانه، در قالب غمزههای رقاصان و اداهای «شعبدهبازان» شیئیت مییابند. تمایز آنها با یکدیگر در محصولی بیتمایز، فقط این است که آنها اجزای ارزشی و سهم ارزشیِ مقسومی از محصولاند. و این امر، به تنهایی برای بازتولید تکْ سرمایه کاملاً بسنده است. زیرا بازتولید تکْ سرمایه با پیکرهی ارزشی سرمایه آغاز میشود و نقطهی عزیمتش مبلغ معینی پول است که از تحقق [ارزش] محصولات تولیدشده بهدست آمده است. به این ترتیب، فرمول c+v+m شالودهای است موجود برای تقسیم و توزیع آن مبلغ پول به بخشی برای خرید وسائل مادی تولید، بخشی دیگر برای خرید نیروی کار و بخش سومی برای مصرف شخصی سرمایهدار، اگر ــ چنانکه ما در اینجا و در وهلهی نخست فرض گرفتهایم ــ بازتولید ساده صورت پذیرد، یا فقط بخشی از آن به مصرف شخصی سرمایهدار برسد و بخشی دیگر به خدمت بزرگتر کردن سرمایه درآید؛ در اینصورت قرار است بازتولید گسترده صورت گیرد. اینکه سرمایهدار باید برای بازتولید واقعی با چنین توزیع و تقسیمی برای سرمایهی پولیْ دوباره به بازار کالاها گام نهد تا بتواند پیششرطهای عینی تولید ــ یعنی مواد خام، کارافزارها و غیره و نیز نیروی کار ــ را بهدست آورد، امری است بدیهی. اما این امر که تکْ سرمایهدار بتواند در بازارْ وسائل تولید و نیروی کاری را که برای کسبوکارش به آن نیاز دارد، بهطور واقعی هم پیدا کند، در نگاه تکْ سرمایهدار و ایدئولوگهای دانشمندش، همانا اقتصاددانانِ ولنگار نیز بدیهی بهنظر میآید.
🔸 در شیوهی تولید سرمایهداریْ کار گذشتهی انباشتشده در وسائل تولید جامعه به هیأت سرمایه درمیآیند و پرسش معطوف به تبار کار گذشتهای که شالودهی فرآیند بازتولید را میسازد، به پرسش ناظر بر زایش و پیدایش سرمایه دگردیسی مییابد. این نقطهی زایش و پیدایش بیگمان به مراتب کمتر افسانهای است و برعکس با سطوری خونین از تاریخ عصر نوین بهمثابهی تاریخِ بهاصطلاح انباشت آغازین نوشته شده است. اما خودِ این واقعیت که ما نمیتوانیم به بازتولید ساده جز چیزی بیندیشیم که مستلزم کار گذشتهی انباشتشدهای است که حجمش از کار صرفشده برای حفظ و بقای جامعه متجاوز است، نیشتر به زخم بازتولید ساده میزند و ثابت میکند که بازتولید ساده نه صرفاً برای تولید سرمایهدارانه، بلکه برای هر گامی از پیشرفت تمدن بهطور اعم، افسانهای بیش نیست. برای آنکه بتوانیم تصور دقیقی از این افسانه ــ در این دیسهنما ــ بهدست آوریم، باید به عنوان پیششرطش رویداد یک دورهی تولیدیِ سپریشدهای را مفروض بگیریم که غیرممکن بود خود فقط به بازتولید ساده محدود باشد، بلکه راستا و آماجش پیشاپیش بازتولید گسترده بوده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4dD
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#شمای_بازتولید_ساده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شِمای مارکسی بازتولید ساده
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی خودویژگیِ مسلط تولید سرمایهدارانه همانا این واقعیت است که آفرینش و تصرف ارزش اضافیْ هدف حقیقی و انگیزه و رانهی پیش…