🎥یادداشتی بر فیلم «فریادها و نجواها»
✍🏽فرزانه راجی
📝درباره فیلم «فریادها و نجواها» بسیار نوشتهاند و با خواندن این همه یادداشت در باره یک فیلم قاعدتا نباید نکتهای از آن مبهم و ناگفته بماند، اما هنوز هم میتوان در باره این فیلم گفت و نوشت، کما اینکه منتقدی همچون راجر ابرت اولین یادداشت خود بر این فیلم را در سال ١٩٧٣ منتشر کرد و چندین سال بعد، یعنی در سال ٢٠٠٢ خود را ملزم دید که نقد و یادداشتی دیگر بر فیلم بنویسد.
🎞او در یادداشت اولش بر فیلم میگوید: «فیلم فریادها و نجواها شبیه هیچ فیلمی نیست که من قبلا دیدهام و نه حتی شبیه فیلمهایی که خود برگمان ساختهاست. با اینکه ممکن است فیلمهای بسیاری در زندگی خود ببینیم، اما فیلمهای کمی مثل این یکی هستند: هیپنوتیزمکننده، مضطرب کننده، ترسناک.» او از میخکوب شدن تماشاچی برصندلی میگوید، از بکارگیری تابوها و خرافات در فیلم میگوید و اینکه این فیلم در مورد عشق، اشتیاق جنسی، نفرت و مرگ است.
🎞این فیلم نیز همچون بسیاری دیگر از فیلمهای برگمان در فضایی محدود و تاترگونه جریان مییابد که با استفاده از صفحات قرمز رنگ در پسزمینهها و نماهای نزدیک از بازیگران، فضا محدودتر و کوچکتر نیز میشود. به قول راجر ابرت «منزل مسکونی که داستان در آن میگذرد بیشتر شبیه گذرگاههایی در بدن انسان به یکدیگر راه دارند، به استثنای یک لحظه که آگنس (هریت اندرسون)، خواهر در حال مرگ، پنجره را باز میکند و به تماشای طلوع خورشید میایستد»، و همراه او تماشاچی هم از آن اختناق خانه نفسی به آسایش میکشد. خانه همواره تاریک است با پسزمینههای قرمز رنگ، به واقع همچون بافتی از گوشت و خون، که با حرکت بازیگران و نیاز به نمایش آنان نقاطی روشن میشود.
🎞برگمن خود در جایی گفته است همه فیلمهایش را میتوان سیاه وسفید دید اما این یکی را نمیشود. و در جایی دیگر گفته است که او درون روح انسان را همچون غشایی قرمز رنگ میبیند. بنابراین رنگ قرمز، لباسهای سفید و مشکی همه بخشهایی از محتوی و پیام فیلم، و بسیار مهم هستند.
🎞در این خانه، به جز آگنس خواهر بزرگ او کارین (اینگرید توولین) که با یک دیپلمات دونپایه ازدواج کرده و ماریا (لیو اولمان) کوچکترین خواهر، که با یک گاوچران ازدواج کرده؛ مستخدمه خانه، آنا (کاری سیلوان)، زنی تنومند با چهرهای معصوم که یادآور قدسین است نیز زندگی میکند. آگنس آخرین مراحل سرطان را میگذراند و درد و عذاب بسیاری را تحمل میکند، در عین حال که به نظر میرسد نسبت به دو خواهر دیگر شور بیشتری برای زندگی و عشق بیشتری به دیگران دارد. او به عکس دو خواهر دیگر و به رغم درد و عذابی که تحمل میکند در هر بار بازگشت از آن درد و عذاب طاقتفرسا، چهرهای قدردان و مهربان دارد. او که در کودکی مورد بیلطفی مادر بوده و همواره این کمبود را حس کرده، برای جبران این کمبود با آنای خدمتکار که فرزند خود را براثر بیماری از دست داده رابطهای مادر و فرزندی برقرار کرده است. رابطهای که به نیاز هردوی آنان پاسخ میگوید.
#سینمای_فمینیستی
#نقد_فیلم
@bidarzani
ادامهی مطلب را در لینک زیر مطالعه کنید👇🏽
http://cinemaye-azad.com/1399/08/05/4430/
✍🏽فرزانه راجی
📝درباره فیلم «فریادها و نجواها» بسیار نوشتهاند و با خواندن این همه یادداشت در باره یک فیلم قاعدتا نباید نکتهای از آن مبهم و ناگفته بماند، اما هنوز هم میتوان در باره این فیلم گفت و نوشت، کما اینکه منتقدی همچون راجر ابرت اولین یادداشت خود بر این فیلم را در سال ١٩٧٣ منتشر کرد و چندین سال بعد، یعنی در سال ٢٠٠٢ خود را ملزم دید که نقد و یادداشتی دیگر بر فیلم بنویسد.
🎞او در یادداشت اولش بر فیلم میگوید: «فیلم فریادها و نجواها شبیه هیچ فیلمی نیست که من قبلا دیدهام و نه حتی شبیه فیلمهایی که خود برگمان ساختهاست. با اینکه ممکن است فیلمهای بسیاری در زندگی خود ببینیم، اما فیلمهای کمی مثل این یکی هستند: هیپنوتیزمکننده، مضطرب کننده، ترسناک.» او از میخکوب شدن تماشاچی برصندلی میگوید، از بکارگیری تابوها و خرافات در فیلم میگوید و اینکه این فیلم در مورد عشق، اشتیاق جنسی، نفرت و مرگ است.
🎞این فیلم نیز همچون بسیاری دیگر از فیلمهای برگمان در فضایی محدود و تاترگونه جریان مییابد که با استفاده از صفحات قرمز رنگ در پسزمینهها و نماهای نزدیک از بازیگران، فضا محدودتر و کوچکتر نیز میشود. به قول راجر ابرت «منزل مسکونی که داستان در آن میگذرد بیشتر شبیه گذرگاههایی در بدن انسان به یکدیگر راه دارند، به استثنای یک لحظه که آگنس (هریت اندرسون)، خواهر در حال مرگ، پنجره را باز میکند و به تماشای طلوع خورشید میایستد»، و همراه او تماشاچی هم از آن اختناق خانه نفسی به آسایش میکشد. خانه همواره تاریک است با پسزمینههای قرمز رنگ، به واقع همچون بافتی از گوشت و خون، که با حرکت بازیگران و نیاز به نمایش آنان نقاطی روشن میشود.
🎞برگمن خود در جایی گفته است همه فیلمهایش را میتوان سیاه وسفید دید اما این یکی را نمیشود. و در جایی دیگر گفته است که او درون روح انسان را همچون غشایی قرمز رنگ میبیند. بنابراین رنگ قرمز، لباسهای سفید و مشکی همه بخشهایی از محتوی و پیام فیلم، و بسیار مهم هستند.
🎞در این خانه، به جز آگنس خواهر بزرگ او کارین (اینگرید توولین) که با یک دیپلمات دونپایه ازدواج کرده و ماریا (لیو اولمان) کوچکترین خواهر، که با یک گاوچران ازدواج کرده؛ مستخدمه خانه، آنا (کاری سیلوان)، زنی تنومند با چهرهای معصوم که یادآور قدسین است نیز زندگی میکند. آگنس آخرین مراحل سرطان را میگذراند و درد و عذاب بسیاری را تحمل میکند، در عین حال که به نظر میرسد نسبت به دو خواهر دیگر شور بیشتری برای زندگی و عشق بیشتری به دیگران دارد. او به عکس دو خواهر دیگر و به رغم درد و عذابی که تحمل میکند در هر بار بازگشت از آن درد و عذاب طاقتفرسا، چهرهای قدردان و مهربان دارد. او که در کودکی مورد بیلطفی مادر بوده و همواره این کمبود را حس کرده، برای جبران این کمبود با آنای خدمتکار که فرزند خود را براثر بیماری از دست داده رابطهای مادر و فرزندی برقرار کرده است. رابطهای که به نیاز هردوی آنان پاسخ میگوید.
#سینمای_فمینیستی
#نقد_فیلم
@bidarzani
ادامهی مطلب را در لینک زیر مطالعه کنید👇🏽
http://cinemaye-azad.com/1399/08/05/4430/
یکی از مهمترین جنبههای سریال "خانم آمریکا" نشان دادن ضرورت وجود فمینیسم و چرایی و چگونگی ناکام ماندن جنبشهای فمینیستی در دهه ۱۹۷۰ است. در طول سریال میبینیم که چگونه زنان فمینیست و مخالف فمینیست با تکیه به مردانی که در مسند قدرت هستند، بازی و فریب میخورند. زنانی که در گردهماییهای انتخاباتی مردان و به امید رسیدن به مطالباتی که دارند، شرکت میکنند، تبلیغ میکنند، رأی جمع میکنند و درنهایت بیننده میبیند چگونه این زنان بعد از پیروزی مردان کنار گذاشته میشوند. فیلیس شلفلی علیرغم آنکه مانع تصویب متمم قانون برابر میشود، هرگز نمیتواند به بلندپروازیهای سیاسیاش برسد و با وجود تمام زیرکی و جسارتش در کُریدورهای واقعی قدرت، تنها به دلیل «زن بودنش» از سوی مردان صاحب منصب سیاسی کنار گذاشته میشود. همان تفاوت بیولوژیکی که شلفی به واسطه آن، زنان خانهدار را برای مخالفت با تصویب متمم قانون برابر بسیج کرده بود.
#نقد_فیلم
متن کامل را می توانید در سایت "کایه دو فمینیسم" از طریق لینک زیر بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/کارزاری-زنانه-برای-قانون-برابری
@bidarzani
#نقد_فیلم
متن کامل را می توانید در سایت "کایه دو فمینیسم" از طریق لینک زیر بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/کارزاری-زنانه-برای-قانون-برابری
@bidarzani
🎬یادداشتی بر فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند
✍🏽فرزانه راجی
📝سخن گفتن در باره فیلم «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» بسیار سهل و ممتنع است. فیلم در نگاه اول بسیار ساده، خطی و سطحی به نظر میرسد اما با کمی غور و تفکر میتوان توجه و تمرکز آن را بر بسیاری از مسائل اجتماعی و فردی، به ویژه درمورد زنان ردیابی کرد.
«آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» را میتوان در زمره فیلمهای سفرنامهای جای داد. سفری در واقع درونی که با چاشنی سفر بیرونی برای مخاطب جذاب تر شده است. سفری از کودکی به بلوغ و سفر و گذر از ایالتهای مختلف امریکا و آرزو برای بازگشت به نقطه اول: محل تولد خود و آرزوی دیرپای خود.
ما از گذشتهی آلیس (آلن برستین) تنها چیزی که میدانیم ابتدا آرزوی بچگانهی او برای خواننده شدن است، به گونهای که بتواند حتی از خواننده محبوب زمان خود نیز بهتر بخواند. میتوان حدس زد علت چنین آرزویی نه لزوما درک کودکی هفت هشت ساله از موسیقی بلکه توجه و تمرکز جامعه بر خواننده مذکور است. در اینجا در همین صحنه بسیار محو که همچون عکسهای قدیمی رنگباخته و یکدست به نظر میرسد میتوان تاثیر ارزشگذاریهای جامعه را بر آرزوها و آیندهی کودکان دید. کودکانی که هرگز خود شکوفا نمیشوند، استعدادها و تواناییهایشان نادیده گرفته میشود و تمام تلاششان این است به رنگ جامعهای در بیایند که در آن زندگی میکنند. شاید علت اینکه آلیس اصرار دارد به زادگاهش برگردد درک ناخودآگاه این امر است که خود واقعیاش را در واقع در آنجا جا گذاشته است و قصد دارد به جستجوی خود واقعیاش برود.
#نقد_فیلم
@bidarzani
http://cinemaye-azad.com/1399/09/05/4448/
✍🏽فرزانه راجی
📝سخن گفتن در باره فیلم «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» بسیار سهل و ممتنع است. فیلم در نگاه اول بسیار ساده، خطی و سطحی به نظر میرسد اما با کمی غور و تفکر میتوان توجه و تمرکز آن را بر بسیاری از مسائل اجتماعی و فردی، به ویژه درمورد زنان ردیابی کرد.
«آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» را میتوان در زمره فیلمهای سفرنامهای جای داد. سفری در واقع درونی که با چاشنی سفر بیرونی برای مخاطب جذاب تر شده است. سفری از کودکی به بلوغ و سفر و گذر از ایالتهای مختلف امریکا و آرزو برای بازگشت به نقطه اول: محل تولد خود و آرزوی دیرپای خود.
ما از گذشتهی آلیس (آلن برستین) تنها چیزی که میدانیم ابتدا آرزوی بچگانهی او برای خواننده شدن است، به گونهای که بتواند حتی از خواننده محبوب زمان خود نیز بهتر بخواند. میتوان حدس زد علت چنین آرزویی نه لزوما درک کودکی هفت هشت ساله از موسیقی بلکه توجه و تمرکز جامعه بر خواننده مذکور است. در اینجا در همین صحنه بسیار محو که همچون عکسهای قدیمی رنگباخته و یکدست به نظر میرسد میتوان تاثیر ارزشگذاریهای جامعه را بر آرزوها و آیندهی کودکان دید. کودکانی که هرگز خود شکوفا نمیشوند، استعدادها و تواناییهایشان نادیده گرفته میشود و تمام تلاششان این است به رنگ جامعهای در بیایند که در آن زندگی میکنند. شاید علت اینکه آلیس اصرار دارد به زادگاهش برگردد درک ناخودآگاه این امر است که خود واقعیاش را در واقع در آنجا جا گذاشته است و قصد دارد به جستجوی خود واقعیاش برود.
#نقد_فیلم
@bidarzani
http://cinemaye-azad.com/1399/09/05/4448/
📝پرونده "خشونت خانگی در سینما"
مارگارت اتوود می گوید وقتی از مردها می پرسند که از چه چیزی درباره زنان می ترسند، جواب می دهند از اینکه زنها به آنها بخندند و وقتی همین سوال را از زنان می پرسند، زنها می گویند از اینکه مردها آنها را بُکُشند و از دل همین پرسش و پاسخ ساده می توان به حس هراس و ناامنی پیرامون زنان نسبت به خشونتی که تهدیدشان می کند، پی برد. هرچند خشونت علیه زنان در زمینه های مختلفی صورت می گیرد اما "خشونت خانگی" به دلیل پنهان بودن در حریم خانه توجه کمتری برمی انگیزد. جامعه معمولا خشونت را بخشی عادی از رابطه زوج ها می داند و به خود حق قضاوت و دخالت در روابط خصوصی افراد را نمی دهد و زن تحت خشونت خانگی از حمایت و کمک خانواده و جامعه محروم می شود و گاهی به بهای از دست دادن جانش تمام می شود. پرونده "خشونت خانگی در سینما" که به بهانه روز جهانی منع خشونت علیه زنان منتشر شده، تلاشی کوچک در راستای برانگیختن حساسیت و توجه جامعه به واسطه تماشای فیلم هایی است که خشونت عادی سازی شده را به چالش می کشند و سویه های هولناک و ویرانگر آن را باز می نمایند. هرچند ابعاد خشونت خانگی چنان گسترده و فراگیر است که در چندین مقاله نمی توان به همه آن ها پرداخت اما امیدواریم این پرونده، مقدمه ای برای مطالعات و تحلیل های بیشتر و مستمر در این زمینه شود.
آنچه در این پرونده می خوانید:
۱. خشونت روزمره در "بچه رزمری" و "درخشش" نوشته نزهت بادی
۲. رویکردهای متفاوت به مساله غیرت نوشته نیوشا صدر
۳. خشونت ناشی از عشق بیمارگونه در "پاریس تگزاس" نوشته محمد ابراهیمیان
۴. زن کُشی در فیلم نوآرهای دهه چهل نوشته نزهت بادی
۵. نقش زنان در خشونت خانگی نوشته آرام روانشاد
۶. عادی سازی خشونت با سیلی های سینمایی نوشته محمد ابراهیمیان
۷. عدالت ترمیمی در مستند "یک مرد بهتر" نوشته نزهت بادی
۸. خشونت خانگی در دنیای مدرن نوشته الناز بهنام
۹. دشواری های خروج از چرخه خشونت نوشته عباس اقلامی
۱۰. فراگیری خشونت در سریال "دروغ های کوچک بزرگ" نوشته نزهت بادی
#نقد_فیلم
@bidarzani
http://cahiersdufeminisme.com/پرونده-3/
مارگارت اتوود می گوید وقتی از مردها می پرسند که از چه چیزی درباره زنان می ترسند، جواب می دهند از اینکه زنها به آنها بخندند و وقتی همین سوال را از زنان می پرسند، زنها می گویند از اینکه مردها آنها را بُکُشند و از دل همین پرسش و پاسخ ساده می توان به حس هراس و ناامنی پیرامون زنان نسبت به خشونتی که تهدیدشان می کند، پی برد. هرچند خشونت علیه زنان در زمینه های مختلفی صورت می گیرد اما "خشونت خانگی" به دلیل پنهان بودن در حریم خانه توجه کمتری برمی انگیزد. جامعه معمولا خشونت را بخشی عادی از رابطه زوج ها می داند و به خود حق قضاوت و دخالت در روابط خصوصی افراد را نمی دهد و زن تحت خشونت خانگی از حمایت و کمک خانواده و جامعه محروم می شود و گاهی به بهای از دست دادن جانش تمام می شود. پرونده "خشونت خانگی در سینما" که به بهانه روز جهانی منع خشونت علیه زنان منتشر شده، تلاشی کوچک در راستای برانگیختن حساسیت و توجه جامعه به واسطه تماشای فیلم هایی است که خشونت عادی سازی شده را به چالش می کشند و سویه های هولناک و ویرانگر آن را باز می نمایند. هرچند ابعاد خشونت خانگی چنان گسترده و فراگیر است که در چندین مقاله نمی توان به همه آن ها پرداخت اما امیدواریم این پرونده، مقدمه ای برای مطالعات و تحلیل های بیشتر و مستمر در این زمینه شود.
آنچه در این پرونده می خوانید:
۱. خشونت روزمره در "بچه رزمری" و "درخشش" نوشته نزهت بادی
۲. رویکردهای متفاوت به مساله غیرت نوشته نیوشا صدر
۳. خشونت ناشی از عشق بیمارگونه در "پاریس تگزاس" نوشته محمد ابراهیمیان
۴. زن کُشی در فیلم نوآرهای دهه چهل نوشته نزهت بادی
۵. نقش زنان در خشونت خانگی نوشته آرام روانشاد
۶. عادی سازی خشونت با سیلی های سینمایی نوشته محمد ابراهیمیان
۷. عدالت ترمیمی در مستند "یک مرد بهتر" نوشته نزهت بادی
۸. خشونت خانگی در دنیای مدرن نوشته الناز بهنام
۹. دشواری های خروج از چرخه خشونت نوشته عباس اقلامی
۱۰. فراگیری خشونت در سریال "دروغ های کوچک بزرگ" نوشته نزهت بادی
#نقد_فیلم
@bidarzani
http://cahiersdufeminisme.com/پرونده-3/
🎬مراکش
✍🏽نویسنده: آنکه سملیک
✍🏽برگردان: فرزانه راجی
به نظر بسیاری از منتقدین، فیلم به واسطهی نحوه بازی گرفتن از ستارهی اول فیلم، مارلین دیتریش، نمونهیی منحصر به فرد از «بتسازی» زنان در سینمای کلاسیک است. فیلم مراکش مارلین دیتریش را در نقش خوانندهی کابارهیی (امی جولی) در مراکش نشان میدهد.
در اولین فیلم امریکایی و در بسیاری از فیلمهای بعدی مارلین دیتریش، مضمون فیلمها تکراری است و آن زنی است که مورد تمایل دومرد قرار میگیرد. اینجا، زن باید بین آریستوکرات پولدار اروپایی، لابسیر (آدولف منجو) و لژینور خارجی تام براون (گری کوپر) یکی را انتخاب کند. دیتریش مثل همیشه با اروتیسمی اغواگر و زیباییی فریبنده، تصویر میشود.
این تصویر بتشده نمونهی کاملی از تمامی تعاریف کلاسیک در مورد «بت» است: از نظر انسانشناسی، مارکسیسم و فرویدیسم. کلاری جانستون تصویر امی جولی را به عنوان غیبت «زن به عنوان زن»، در سینمای کلاسیک ارزیابی میکند. زن یک علامت است، یک نمایش، یک بت. به نظر جانستون تصویر زن به عنوان یک علامت رمزگذاری شده، تقابل زن/مرد را انکار کرده و تقابل اصلی به شکل مذکر/نه مذکر (مرد/نه مرد) نشان داده میشود. این با مبدلپوشی مشهور دیتریش در آغاز فیلم نشان داده شده است. مبدلپوشی نشانگر غیبت مرد است؛ تصویر بتسازی شده فقط به حذف و سرکوبی زن تاکید میکند.
#نقد_فیلم
@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%85%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%B4-12-12
✍🏽نویسنده: آنکه سملیک
✍🏽برگردان: فرزانه راجی
به نظر بسیاری از منتقدین، فیلم به واسطهی نحوه بازی گرفتن از ستارهی اول فیلم، مارلین دیتریش، نمونهیی منحصر به فرد از «بتسازی» زنان در سینمای کلاسیک است. فیلم مراکش مارلین دیتریش را در نقش خوانندهی کابارهیی (امی جولی) در مراکش نشان میدهد.
در اولین فیلم امریکایی و در بسیاری از فیلمهای بعدی مارلین دیتریش، مضمون فیلمها تکراری است و آن زنی است که مورد تمایل دومرد قرار میگیرد. اینجا، زن باید بین آریستوکرات پولدار اروپایی، لابسیر (آدولف منجو) و لژینور خارجی تام براون (گری کوپر) یکی را انتخاب کند. دیتریش مثل همیشه با اروتیسمی اغواگر و زیباییی فریبنده، تصویر میشود.
این تصویر بتشده نمونهی کاملی از تمامی تعاریف کلاسیک در مورد «بت» است: از نظر انسانشناسی، مارکسیسم و فرویدیسم. کلاری جانستون تصویر امی جولی را به عنوان غیبت «زن به عنوان زن»، در سینمای کلاسیک ارزیابی میکند. زن یک علامت است، یک نمایش، یک بت. به نظر جانستون تصویر زن به عنوان یک علامت رمزگذاری شده، تقابل زن/مرد را انکار کرده و تقابل اصلی به شکل مذکر/نه مذکر (مرد/نه مرد) نشان داده میشود. این با مبدلپوشی مشهور دیتریش در آغاز فیلم نشان داده شده است. مبدلپوشی نشانگر غیبت مرد است؛ تصویر بتسازی شده فقط به حذف و سرکوبی زن تاکید میکند.
#نقد_فیلم
@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%85%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%B4-12-12
Telegraph
مراکش
برگردان: فرزانه راجی شناسنامه مراکش محصول: ١٩٣٠ امریکا کارگران: جوزف فون اشترنبرگ فیلمنامه: جولزفورتمن برمبنای رمانی از بنووینی فیلمبردار: لی گارمیس و لوشن بالارو موسیقی: کارل هاجوس بازیگران: مارلنه دیتریش، گری کوپر- آدولف منجو مدت زمان فیلم: ٩٢ دقیقه فیلم:…
استخوان _شماره یک.pdf
6.1 MB
📰استخوان شماره ۱
گاهنامه تخصصی تحلیلی استخوان: بازنمایی نقش زنان در سینما
شماره ۱، پاییز ۱۳۹۹
#زنان_سینما
#نقد_فیلم
@bidarzani
@ostekhan_magazine
گاهنامه تخصصی تحلیلی استخوان: بازنمایی نقش زنان در سینما
شماره ۱، پاییز ۱۳۹۹
#زنان_سینما
#نقد_فیلم
@bidarzani
@ostekhan_magazine
🎬فیلم هیولا
🔹آیا برای زندگی شما امیدی هست؟
✍🏽فرزانه راجی
«میشنیدم که مرلین مونور توی یک فروشگاه سودا کشف شد»
لین (شارلیز ترون) به اصطلاح صعود کردن را با به نمایش درآوردن تن وبدنش: زیباییاش آغازمیکند:
«اما من همیشه مخفیانه دنبال این بودم که ببینم چه کسی میخواد منو کشف کنه؛ آیا این مرد بود؟ یا شاید اون یکی؟
«نتونستن منو به شیوهی مرلین ببرند»
و آغاز به تن فروشی میکند.
«ایکاش به جورایی باورم داشن. همین!
منو اون چیزی که میتونستم باشم میدیدند، فکر میکردن زیبام، مثل یک الماس توی ناهمواری
منو میبردند
به زندگی جدیدم
و دنیای جدیدم
جایی که فکرمیکردم فرق میکرد...»
و همهی این آرزوهای شعرگونه بر روی صحنهیی روایت میشود که او با ناباوری از مردی بابت تن فروشیاش پول میگیرد و با حقارت و توهین از ماشین بیرون رانده میشود.
سیمون دوبوار میگوید:«برای زن خوشپوشی و زیبایی مبتنی براین است که خود را شئی کند. جامعه از زن میخواهد که خود را به شئی اروتیک بدل کند. برای دختربچهیی که آرزومند تماشای خودش از نگاه دیگری است آرایش، یک بازی ساحرانه به شمار میرود.»
بله تمامی آرزوی کودکی لین (شارلیزترون) کشف شدن بود: مرلین مونورو شدن. او به عنوان مخاطبی از سینمای هالیوود و به عنوان مخاطبی از جامعهی مردسالار که او را «عروسکم» و «خوشگلکم» صدا میکرد، سرمایهای دیگر به جز زیباییاش در خود سراغ نداشت.
حتی امروز هم پس از یک قرن مبارزات فمینیستی و جنبش زنان، دختران و زنان خود را ابژهی نگاه دیگران میپندارند و با آن بزرگ میشوند. زن ابژهی نگاه مرد است و مرد به او نگاهی جنسی دارد. بنابراین زن ابژهی جنسی میشود. لین یک قربانی است. قربانی نگاه خیرهی جامعه به او، به عنوان یک دختر، یک زن. او در انتظار کشف شدن و فقط برای آن کشف شدن طرح زندگیاش را میریزد.
تلاشهای مذبوحانهی وی برای جلب توجه پسران، برای دیده شدن، معصومانه و بچگانه است. و او این معصومیت و بیگناهی را تا آخرین لحظه با خودش همراه دارد و مخاطب به واقع با او همدردی میکند. او قربانی زن بودن خود است. قربانی آن کلیشه و تصویری که از زن ساخته شده است: «زنانگی».
#نقد_فیلم
#زنان_و_سینما
#سینمای_فمینیستی
@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%84%D8%A7-Monster-12-25
🔹آیا برای زندگی شما امیدی هست؟
✍🏽فرزانه راجی
«میشنیدم که مرلین مونور توی یک فروشگاه سودا کشف شد»
لین (شارلیز ترون) به اصطلاح صعود کردن را با به نمایش درآوردن تن وبدنش: زیباییاش آغازمیکند:
«اما من همیشه مخفیانه دنبال این بودم که ببینم چه کسی میخواد منو کشف کنه؛ آیا این مرد بود؟ یا شاید اون یکی؟
«نتونستن منو به شیوهی مرلین ببرند»
و آغاز به تن فروشی میکند.
«ایکاش به جورایی باورم داشن. همین!
منو اون چیزی که میتونستم باشم میدیدند، فکر میکردن زیبام، مثل یک الماس توی ناهمواری
منو میبردند
به زندگی جدیدم
و دنیای جدیدم
جایی که فکرمیکردم فرق میکرد...»
و همهی این آرزوهای شعرگونه بر روی صحنهیی روایت میشود که او با ناباوری از مردی بابت تن فروشیاش پول میگیرد و با حقارت و توهین از ماشین بیرون رانده میشود.
سیمون دوبوار میگوید:«برای زن خوشپوشی و زیبایی مبتنی براین است که خود را شئی کند. جامعه از زن میخواهد که خود را به شئی اروتیک بدل کند. برای دختربچهیی که آرزومند تماشای خودش از نگاه دیگری است آرایش، یک بازی ساحرانه به شمار میرود.»
بله تمامی آرزوی کودکی لین (شارلیزترون) کشف شدن بود: مرلین مونورو شدن. او به عنوان مخاطبی از سینمای هالیوود و به عنوان مخاطبی از جامعهی مردسالار که او را «عروسکم» و «خوشگلکم» صدا میکرد، سرمایهای دیگر به جز زیباییاش در خود سراغ نداشت.
حتی امروز هم پس از یک قرن مبارزات فمینیستی و جنبش زنان، دختران و زنان خود را ابژهی نگاه دیگران میپندارند و با آن بزرگ میشوند. زن ابژهی نگاه مرد است و مرد به او نگاهی جنسی دارد. بنابراین زن ابژهی جنسی میشود. لین یک قربانی است. قربانی نگاه خیرهی جامعه به او، به عنوان یک دختر، یک زن. او در انتظار کشف شدن و فقط برای آن کشف شدن طرح زندگیاش را میریزد.
تلاشهای مذبوحانهی وی برای جلب توجه پسران، برای دیده شدن، معصومانه و بچگانه است. و او این معصومیت و بیگناهی را تا آخرین لحظه با خودش همراه دارد و مخاطب به واقع با او همدردی میکند. او قربانی زن بودن خود است. قربانی آن کلیشه و تصویری که از زن ساخته شده است: «زنانگی».
#نقد_فیلم
#زنان_و_سینما
#سینمای_فمینیستی
@bidarzani
https://telegra.ph/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%84%D8%A7-Monster-12-25
Telegraph
فیلم هیولا (Monster)
فرزانه راجی شناسنامه فیلم: سال ساخت: ٢٠٠٣ کارگردان و فیلمنامه نویس: پتی جنکینز فیلمبردار: استیون برنستاین موسیقی: برایان ترانسو بازیگران: شارلیز ترون - کریستینا ریچی زمان فیلم: ١٠٩ دقیقه محصول: آلمان و امریکا برنده: اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن (شارلیز…
دختر جوان خودش قربانی سوءاستفادههای جنسی رئیس نیست. چون به قول یکی از مدیران ارشد شرکت، تیپ موردعلاقه رئیس را ندارد و خطری او را تهدید نمیکند اما به عنوان ناظر در صحنه حضور دارد و شاهد روابط رئیس با زنان دیگر است. هرچند به دلیل موقعیت فرودستش در سلسلسه مراتب شغلی شرکت، توان مقابله با آنچه را که میبیند، ندارد و ناخواسته به شریک و همدست ستم سیستماتیکی بدل میشود که علیه همجنسانش بهکار میرود. انتخاب هوشمندانه عنوان "دستیار"، نه فقط به شغل او به عنوان منشی رئیس اشاره دارد، بلکه مشارکت و کمک او در تداوم تبعیض جنسیتی را نیز طرح میکند که نمونه ظریف آن را میتوان در پاک کردن لکه از روی همان مبلی دید که مخصوص رابطه رئیس و زنان است. فیلم هرچند اشاراتی به هاروی واینستاین دارد اما تمایز او در عمق و گستردگی نگاه آن است که نشانمی دهد ما فقط با یک صندلی و یک اتاق و یک رئیس سر و کار نداریم. بلکه با نظام معیوب و بیمار و آلودهای روبرو هستیم که از متجاوز حمایت می کند.
#نقد_فیلم
@bidarzani
http://cahiersdufeminisme.com/جدال-با-قدرت-نامرئی/
#نقد_فیلم
@bidarzani
http://cahiersdufeminisme.com/جدال-با-قدرت-نامرئی/
🎬 دیوها از کجا میآیند
مروری بر فیلم یادداشتیهایی بر یک رسوائی Notes on a Scandal
✍🏾فرزانه راجی
🔹فیلم یادداشتهایی بریک رسوائی بهرغم اینکه یک فیلم هالیوودی نیست و سال ساخت آن ٢٠٠۶ است متاسفانه لزبینیسم را اگرچه نه با مرگ، اما با آسیبشناسی همراه میبیند. باربارا (جودی دنچ) قهرمان داستان تداعیگر خونآشام و یا بیماران جنسی است درحالی که او فقط همجنسگرا است و اگر جای او مردی بود شاید آنهمه انزجار شیبا (کیت بلانشت) و مخاطب را برنمیانگیخت، حتی و بهرغم عشق پرخاشگرانهاش. چون این عناصر: پرخاشگری، سلطه، توطئهگری و فتح کردن در عشق مردان پذیرفتنی است.
از طرفی همانقدر که در زنان و مردان دگرجنسخواه میتوان تنوعات گوناگون شخصیتی و رفتاری دید، در زنان و مردان همجنسگرا هم میتوان این تفاوتها را دید.
بنابراین تحویل توطئهگری و احیانا خباثت باربارا، شخصیت فیلم، به همجنسگرایی او مطلقا نادرست و درعین حال غیرمنصفانه است. درحقیقت همجنسطلبی رفتاری برگزیده شده در موقعیت است، یعنی هم دارای انگیزه است و هم آزادانه پذیرفته شده است، هیچ یک از عواملی که نفس با این انتخاب به عهده میگیرد- عوامل فیزیولوژیک، روانشناختی، اجتماعی- عامل تعیین کننده نیستند، هرچند که همه در توجیه آن شرکت دارند. همجنسطلبی، برای زن رفتاری از جمله رفتارهای دیگر است تا معضلاتی را که وضع او به طور عام، و وضع اروتیک او به طور خاص، برایش پیش میآورد حل کند. همجنس طلبی نیز مانند همه رفتارهای انسانی، بسته به این که در سوءنیت، تنپروری و نادرستی، یا در روشنبینی، سخاوت و آزادی به تجربه درآید، نمایشهای مضحک، خندهدار، عدم تعادل، شکست و دروغ به دنبال خواهد داشت، یا بهعکس، منبع تجربههای بارور خواهد شد.
#نقد_فیلم
ادامه مطلب در لینک زیر⬇️
http://cinemaye-azad.com/1399/11/08/4520/
@bidarzani
مروری بر فیلم یادداشتیهایی بر یک رسوائی Notes on a Scandal
✍🏾فرزانه راجی
🔹فیلم یادداشتهایی بریک رسوائی بهرغم اینکه یک فیلم هالیوودی نیست و سال ساخت آن ٢٠٠۶ است متاسفانه لزبینیسم را اگرچه نه با مرگ، اما با آسیبشناسی همراه میبیند. باربارا (جودی دنچ) قهرمان داستان تداعیگر خونآشام و یا بیماران جنسی است درحالی که او فقط همجنسگرا است و اگر جای او مردی بود شاید آنهمه انزجار شیبا (کیت بلانشت) و مخاطب را برنمیانگیخت، حتی و بهرغم عشق پرخاشگرانهاش. چون این عناصر: پرخاشگری، سلطه، توطئهگری و فتح کردن در عشق مردان پذیرفتنی است.
از طرفی همانقدر که در زنان و مردان دگرجنسخواه میتوان تنوعات گوناگون شخصیتی و رفتاری دید، در زنان و مردان همجنسگرا هم میتوان این تفاوتها را دید.
بنابراین تحویل توطئهگری و احیانا خباثت باربارا، شخصیت فیلم، به همجنسگرایی او مطلقا نادرست و درعین حال غیرمنصفانه است. درحقیقت همجنسطلبی رفتاری برگزیده شده در موقعیت است، یعنی هم دارای انگیزه است و هم آزادانه پذیرفته شده است، هیچ یک از عواملی که نفس با این انتخاب به عهده میگیرد- عوامل فیزیولوژیک، روانشناختی، اجتماعی- عامل تعیین کننده نیستند، هرچند که همه در توجیه آن شرکت دارند. همجنسطلبی، برای زن رفتاری از جمله رفتارهای دیگر است تا معضلاتی را که وضع او به طور عام، و وضع اروتیک او به طور خاص، برایش پیش میآورد حل کند. همجنس طلبی نیز مانند همه رفتارهای انسانی، بسته به این که در سوءنیت، تنپروری و نادرستی، یا در روشنبینی، سخاوت و آزادی به تجربه درآید، نمایشهای مضحک، خندهدار، عدم تعادل، شکست و دروغ به دنبال خواهد داشت، یا بهعکس، منبع تجربههای بارور خواهد شد.
#نقد_فیلم
ادامه مطلب در لینک زیر⬇️
http://cinemaye-azad.com/1399/11/08/4520/
@bidarzani
با دیدن عکسها و فیلمهای پشت صحنه و خواندن گفتوگوها میتوان رابطه پیچیده کاساوتیس در مقام دوگانه همسر/کارگردان با جنا در جایگاه زن محبوب/بازیگر الهامبخش را واکاوی کرد که میکوشد تا با پنهان کردن خود در پشت دوربین، عرصه امن و راحتی را برای جنا فراهم کند تا او بتواند خودش را آنچنانکه هست، بنمایاند و دست به هیچ پنهانکاری و ملاحظه و مراعاتی نزند تا از دل این رهایی و شوریدگی و دیوانگی لحظهای را بیرون بکشد که هر زنی بنا بر سنت دیرینه موروثیاش آن را حتی در حضور نزدیکترین مرد زندگیاش افشا نمیکند و از آن پرده برنمیدارد. بااینحال، وقتی فیلمهای مشترک این زوج حسرتبرانگیز را میبینیم، احساس میکنیم روح دربند کشیده جنا در جستوجوی راه فراری برای بیرون زدن از تنگنای فیلمهای کاساوتیس که گرفتارش کردهاند، در حال دستوپا زدن است. روح مهارناشدنی زنی که نمیخواهد حتی مرد دلباختهاش به درون پنهان و رازناک زنانهاش پی ببرد و آن را کشف کند و مالکیتش را به دست آورد.
#نقد_فیلم
متن کامل را می توانید از طریق لینک زیر در سایت "کایه دو فمینیسم" بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/فیلمهای-مشترک-یک-ضد-زوج/
@bidarzani
#نقد_فیلم
متن کامل را می توانید از طریق لینک زیر در سایت "کایه دو فمینیسم" بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/فیلمهای-مشترک-یک-ضد-زوج/
@bidarzani
به مناسب اول ماه مه- روز جهانی کارگر
نگاهی به فیلم نورث کانتری North Country زن=دیگری
✍🏽فرزانه راجی
دختربچه عروسکش را همانگونه میآراید که در رویایش خودش را میخواهد بیاراید و خود را عروسکی فوقالعاده میپندارد. دختربچه در گرایش تبدیل خود به شئی که به طور مشترک در تمام بچهها وجود دارد، مورد تائید قرار میگیرد، عروسک دراین مورد به دختربچه کمک میکند. کودک جنس ندارد این آموزههای خانواده و جامعه است که او را به پسر و یا دختر تبدیل میکند. با او چون عروسکی زنده رفتار میشود، همچون عروسک آراسته میشود، زیباییهایش در معرض تماشا گذاشته میشود و به عنوان اولین وبزرگترین سرمایهی یک دختر/زن بر آن تاکید میشود.
دختربچهای که مشغول آرایش عروسکش و برهنه کردن آن است در اولین سکانس فیلم کنایهای است به نقشی که خانواده و جامعه در تبدیل کودک به زن دارد و از طرف دیگر نمادی از شیئی بودگی و یا عروسک بودگی دختر/زن. به ویژه تاکید این صحنه بر جنسیت عروسک و در معرض دید قرار دادن تن برهنه عروسک کنایهای است به نگاه فرهنگ غالب به زن به عنوان یک ابژهی جنسی.
#نقد_فیلم
👈🏽ادامه مطلب
@bidarzani
نگاهی به فیلم نورث کانتری North Country زن=دیگری
✍🏽فرزانه راجی
دختربچه عروسکش را همانگونه میآراید که در رویایش خودش را میخواهد بیاراید و خود را عروسکی فوقالعاده میپندارد. دختربچه در گرایش تبدیل خود به شئی که به طور مشترک در تمام بچهها وجود دارد، مورد تائید قرار میگیرد، عروسک دراین مورد به دختربچه کمک میکند. کودک جنس ندارد این آموزههای خانواده و جامعه است که او را به پسر و یا دختر تبدیل میکند. با او چون عروسکی زنده رفتار میشود، همچون عروسک آراسته میشود، زیباییهایش در معرض تماشا گذاشته میشود و به عنوان اولین وبزرگترین سرمایهی یک دختر/زن بر آن تاکید میشود.
دختربچهای که مشغول آرایش عروسکش و برهنه کردن آن است در اولین سکانس فیلم کنایهای است به نقشی که خانواده و جامعه در تبدیل کودک به زن دارد و از طرف دیگر نمادی از شیئی بودگی و یا عروسک بودگی دختر/زن. به ویژه تاکید این صحنه بر جنسیت عروسک و در معرض دید قرار دادن تن برهنه عروسک کنایهای است به نگاه فرهنگ غالب به زن به عنوان یک ابژهی جنسی.
#نقد_فیلم
👈🏽ادامه مطلب
@bidarzani
📌تصویری آینهوار از سلسله مراتب قدرت
نقد فیلم «رنگ ارغوانی» ساخته استیون اسپیلبرگ
✍🏽فرزانه راجی
فیلم رنگ ارغوانی درامی آمریکایی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بر پایه رمانی به همین نام از آلیس واکر، نویسنده آمریکایی، است. فیلم در جشنواره فیلم کن ۱۹۸۶ به نمایش درآمد و برای ۱۱ جایزه اسکار نامزد شد؛ بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن برای گلدبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن به طور مشترک برای آوری و وینفری و علاوه بر اسکار، نامزد چهار جایزه گلدنگلوب نیز شد؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای اسپیلبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ووپی گلدبرگ، که درنهایت ووپی گلدبرگ جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام را به دست آورد و همچنین فیلم برای بهترین فیلمنامه اقتباسی نامزد جایزه بفتا شد و اسپیلبرگ جایزه انجمن کارگردانان آمریکا را برای نخستین بار کسب کرد.
این فیلم، داستانی از فقر، تبعیض جنسیتی و نژادپرستی است و به زندگی دختر جوان آمریکایی- آفریقایی به نام سِلی جکسن در سال ۱۹۰۹ در جورجیا میپردازد. در آن سالها نهتنها او، که بسیاری از دختران خانوادههای فقیرِ سیاهپوست از سوی مردان خانواده مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگرفتند و سلی نیز مستثنا نیست. او دو بار از پدرش باردار میشود و هر دو بار پدرش بچههای او را به خانوادههای متمول ساموئل میفروشد. پدرش وقتی زنی جوان میگیرد، سلی را به آلبرت جانسن، مرد سیاهپوست بیوهای، واگذار میکند که در واقع خواستگار خواهر او، نتی است. سلی با وجود آزار و اذیت مدام آلبرت و فرزندانش چارهای جز اطاعت و تمکین نمیبیند. نتی به واسطه دستدرازیهای پدر از خانه پدر فرار میکند و نزد سلی میآید. اما آلبرت وقتی در کامجویی از او شکست میخورد، او را با خشونت و بیرحمی بیرون میکند. نتی قول میدهد برای سلی نامه بنویسد، ولی هیچگاه نامهای به دستش نمیرسد.
مطلب کامل
#نژادپرستی #فقر #تبعیض_جنسیتی #نقد_فیلم
@bidarzani
نقد فیلم «رنگ ارغوانی» ساخته استیون اسپیلبرگ
✍🏽فرزانه راجی
فیلم رنگ ارغوانی درامی آمریکایی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بر پایه رمانی به همین نام از آلیس واکر، نویسنده آمریکایی، است. فیلم در جشنواره فیلم کن ۱۹۸۶ به نمایش درآمد و برای ۱۱ جایزه اسکار نامزد شد؛ بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن برای گلدبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن به طور مشترک برای آوری و وینفری و علاوه بر اسکار، نامزد چهار جایزه گلدنگلوب نیز شد؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای اسپیلبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ووپی گلدبرگ، که درنهایت ووپی گلدبرگ جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام را به دست آورد و همچنین فیلم برای بهترین فیلمنامه اقتباسی نامزد جایزه بفتا شد و اسپیلبرگ جایزه انجمن کارگردانان آمریکا را برای نخستین بار کسب کرد.
این فیلم، داستانی از فقر، تبعیض جنسیتی و نژادپرستی است و به زندگی دختر جوان آمریکایی- آفریقایی به نام سِلی جکسن در سال ۱۹۰۹ در جورجیا میپردازد. در آن سالها نهتنها او، که بسیاری از دختران خانوادههای فقیرِ سیاهپوست از سوی مردان خانواده مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگرفتند و سلی نیز مستثنا نیست. او دو بار از پدرش باردار میشود و هر دو بار پدرش بچههای او را به خانوادههای متمول ساموئل میفروشد. پدرش وقتی زنی جوان میگیرد، سلی را به آلبرت جانسن، مرد سیاهپوست بیوهای، واگذار میکند که در واقع خواستگار خواهر او، نتی است. سلی با وجود آزار و اذیت مدام آلبرت و فرزندانش چارهای جز اطاعت و تمکین نمیبیند. نتی به واسطه دستدرازیهای پدر از خانه پدر فرار میکند و نزد سلی میآید. اما آلبرت وقتی در کامجویی از او شکست میخورد، او را با خشونت و بیرحمی بیرون میکند. نتی قول میدهد برای سلی نامه بنویسد، ولی هیچگاه نامهای به دستش نمیرسد.
مطلب کامل
#نژادپرستی #فقر #تبعیض_جنسیتی #نقد_فیلم
@bidarzani