🟣 یورش نیروهای امنیتی به منزل «شهناز اکملی» از مادران دادخواه ۸۸ و پروندهسازی علیه «مریم کریمبیگی»
به گزارش هرانا، روز دوشنبه ۲ اسفندماه، منزل شهناز اکملی، زندانی سیاسی سابق و مادر مصطفی کریم بیگی از جان باختگان اعتراضات سال ۸۸ توسط نیروهای امنیتی تفتیش شد. نیروهای امنیتی، بدون معرفی خود و به همراه دوربین فیلمبرداری وارد منزل او شده و تعدادی از لوازم شخصی وی و دخترش مریم کریم بیگی از جمله تلفن های همراه، لوازم الکترونیکی کتاب و تصاویر مربوط به جان باختگان سال ۸۸ را ضبط کرده و با خود بردند. مامورین همچنین مریم کریم بیگی را به دادسرای اوین احضار کردند.
#جنبش_مادران_دادخواه
@bidarzani
به گزارش هرانا، روز دوشنبه ۲ اسفندماه، منزل شهناز اکملی، زندانی سیاسی سابق و مادر مصطفی کریم بیگی از جان باختگان اعتراضات سال ۸۸ توسط نیروهای امنیتی تفتیش شد. نیروهای امنیتی، بدون معرفی خود و به همراه دوربین فیلمبرداری وارد منزل او شده و تعدادی از لوازم شخصی وی و دخترش مریم کریم بیگی از جمله تلفن های همراه، لوازم الکترونیکی کتاب و تصاویر مربوط به جان باختگان سال ۸۸ را ضبط کرده و با خود بردند. مامورین همچنین مریم کریم بیگی را به دادسرای اوین احضار کردند.
#جنبش_مادران_دادخواه
@bidarzani
📌 گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸
🟣 ما از «مادران داغدار» به «مادران آبان» و پس از آن به «مادران دادخواه» تبدیل شدیم
🟡 (پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)
#بیدارزنی: در حکومتهای دیکتاتوری سراسر دنیا، مادران نقشی مهم در افشای جنایتها و آگاه کردن جامعه جهانی نسبت به شرایط موجود داشتند. دیکتاتورها با کشتن یا زندانی کردن مردم، جبهه بزرگ و قدرتمندی از مادران و خانواده را در مقابل خود به وجود می آورند که به دلیل شرایط خاصی که دارند با ترس و سرکوب و ارعاب به عقب رانده نمیشوند.
سمبل مقاومت آنها مادران میدان «مایو» آرژانتین بودند که در اعتراض به ناپدید شدن فرزندانشان در سال ۱۹۷۷ به پاخاستند و بیش از سه دهه بر سنگفرشهای میدان مایو با روسریهای کوچک سفید و قاب عکسهایی از فرزندانشان تجمع کردند. هر چند سه نفر اصلی از تشکیلدهندگان این جمع هم ناپدید شدند اما این سرکوبها مانع ادامه حرکت مادران نشد. بلکه در پیگیریهایی که برای فرزندانشان انجام میدادند متوجه وجود کمپهای کاراجباری شدند و آنها را نیز افشا کردند. آنها بدون هیچ قدرتی توانستند توجه جامعه جهانی را به این قتل ها و فجایع جلب کنند و نماد دادخواهی در مقابل دیکتاتورهای دنیا شدند.
در ایران نیز در دورههای مختلف از سال ۶۷ (خاوران) تا ۹۸ و پس از آن، بعد از هر کشتار یا اعدام، جمعی از مادران و یا خانوادههای کشتهشدگان شکل گرفت که هر چند با سرکوب حداکثری حکومت روبهرو شد، اما نقش بسیار مهمی را در زنده نگه داشتن جنایت و دادخواهی بر عهده داشتهاند. مادران دادخواه آبان نیز کمتر از دو سال است که برای دادخواهی خون فرزندانشان که دراعتراض به افزایش قیمت بنزین به خیابان آمده بودند، مشغول به فعالیت هستند. این مادران مانند مادران نسلهای پیشین در دنیا، گریه و زاری را پایان دادهاند و پا به میدان دادخواهی گذاشتهاند و مبارزهای طولانی و جانفرسا را آغاز کردهاند.
آنها میگویند گرایش به هیچ جریان سیاسی ندارند و تنها در مسیر دادخواهی گام برمیدارند و در کنار مادران دادخواه نسلهای پیشین ایستادهاند.
▪️اما آیا مسیر دادخواهی تنها متعلق به مادرانی است که فرزندانشان را در مسیر مبارزه از دست دادهاند؟ نقش کنشگران اجتماعی، نهادهای مدنی و فعالیتهای سیاسی در پروسه دادخواهی چیست؟ این فعالان تا کجا توانستهاند از مادران دادخواه حمایت کنند و اساسا در سالهای آتی چه وظیفهای دارند؟ چگونه جمعی از مادرانی که هیچگونه فعالیت و آگاهی سیاسی نداشتند موفق به تشکیل جمع و سازماندهی برای دادخواهی شدهاند؟
▪️ما برای پاسخ با سوالاتمان با نسلهای مختلف مادران دادخواه به گفتگو نشستیم. متنی که در ادامه میآید، مربوط به گفتگو با سه تن از مادرانی است که فرزندانشان در آبان ۹۸ کشته شدند. «محبوبه رمضانی» مادر جاوید نام پژمان قلیپور، «مهستی محمدی» مادر جاوید نام مهدی دائمی و «رحیمه یوسفزاد» مادر جاوید نام نوید بهبودی در این گفتگو با ما همراه شدند تا با اهداف و نظرات آنان آشنا شویم و پاسخ سوالاتمان را بیابیم.
#جنبش_مادران_دادخواه #اعتراضات_سراسری_آبان_۹۸
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/43831
@bidarzani
🟣 ما از «مادران داغدار» به «مادران آبان» و پس از آن به «مادران دادخواه» تبدیل شدیم
🟡 (پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)
#بیدارزنی: در حکومتهای دیکتاتوری سراسر دنیا، مادران نقشی مهم در افشای جنایتها و آگاه کردن جامعه جهانی نسبت به شرایط موجود داشتند. دیکتاتورها با کشتن یا زندانی کردن مردم، جبهه بزرگ و قدرتمندی از مادران و خانواده را در مقابل خود به وجود می آورند که به دلیل شرایط خاصی که دارند با ترس و سرکوب و ارعاب به عقب رانده نمیشوند.
سمبل مقاومت آنها مادران میدان «مایو» آرژانتین بودند که در اعتراض به ناپدید شدن فرزندانشان در سال ۱۹۷۷ به پاخاستند و بیش از سه دهه بر سنگفرشهای میدان مایو با روسریهای کوچک سفید و قاب عکسهایی از فرزندانشان تجمع کردند. هر چند سه نفر اصلی از تشکیلدهندگان این جمع هم ناپدید شدند اما این سرکوبها مانع ادامه حرکت مادران نشد. بلکه در پیگیریهایی که برای فرزندانشان انجام میدادند متوجه وجود کمپهای کاراجباری شدند و آنها را نیز افشا کردند. آنها بدون هیچ قدرتی توانستند توجه جامعه جهانی را به این قتل ها و فجایع جلب کنند و نماد دادخواهی در مقابل دیکتاتورهای دنیا شدند.
در ایران نیز در دورههای مختلف از سال ۶۷ (خاوران) تا ۹۸ و پس از آن، بعد از هر کشتار یا اعدام، جمعی از مادران و یا خانوادههای کشتهشدگان شکل گرفت که هر چند با سرکوب حداکثری حکومت روبهرو شد، اما نقش بسیار مهمی را در زنده نگه داشتن جنایت و دادخواهی بر عهده داشتهاند. مادران دادخواه آبان نیز کمتر از دو سال است که برای دادخواهی خون فرزندانشان که دراعتراض به افزایش قیمت بنزین به خیابان آمده بودند، مشغول به فعالیت هستند. این مادران مانند مادران نسلهای پیشین در دنیا، گریه و زاری را پایان دادهاند و پا به میدان دادخواهی گذاشتهاند و مبارزهای طولانی و جانفرسا را آغاز کردهاند.
آنها میگویند گرایش به هیچ جریان سیاسی ندارند و تنها در مسیر دادخواهی گام برمیدارند و در کنار مادران دادخواه نسلهای پیشین ایستادهاند.
▪️اما آیا مسیر دادخواهی تنها متعلق به مادرانی است که فرزندانشان را در مسیر مبارزه از دست دادهاند؟ نقش کنشگران اجتماعی، نهادهای مدنی و فعالیتهای سیاسی در پروسه دادخواهی چیست؟ این فعالان تا کجا توانستهاند از مادران دادخواه حمایت کنند و اساسا در سالهای آتی چه وظیفهای دارند؟ چگونه جمعی از مادرانی که هیچگونه فعالیت و آگاهی سیاسی نداشتند موفق به تشکیل جمع و سازماندهی برای دادخواهی شدهاند؟
▪️ما برای پاسخ با سوالاتمان با نسلهای مختلف مادران دادخواه به گفتگو نشستیم. متنی که در ادامه میآید، مربوط به گفتگو با سه تن از مادرانی است که فرزندانشان در آبان ۹۸ کشته شدند. «محبوبه رمضانی» مادر جاوید نام پژمان قلیپور، «مهستی محمدی» مادر جاوید نام مهدی دائمی و «رحیمه یوسفزاد» مادر جاوید نام نوید بهبودی در این گفتگو با ما همراه شدند تا با اهداف و نظرات آنان آشنا شویم و پاسخ سوالاتمان را بیابیم.
#جنبش_مادران_دادخواه #اعتراضات_سراسری_آبان_۹۸
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/43831
@bidarzani
بیدارزنی
ما از مادران داغدار به مادران آبان و پس از آن به مادران دادخواه تبدیل شدیم - بیدارزنی
مادران دادخواه آبان مانند مادران نسلهای پیشین پا به میدان دادخواهی گذاشتهاند و مبارزهای طولانی و جانفرسا را آغاز کردهاند.
بيدارزنى
Photo
📌 بخشهایی از گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸ که در روز جهانی زن، منتشر شد:
🟣 ما از «مادران داغدار» به «مادران آبان» و پس از آن به «مادران دادخواه» تبدیل شدیم
🟡 (پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)
از متن:
▪️مادران ۸۸ دستبند سبز را استفاده میکردند که در واقع حمایت از جناح سیاسی مورد نظرشان بود. اما شما دستبد آبی دادخواهی که نماد بینالمللی دادخواهی است را انتخاب کردید. چگونه به این نماد رسیدید؟
__ این نماد رنگ بینالمللیش به آبی میخورد ولی ما بخاطر اینکه ما را به جایی نچسپانند مقداری رنگش را تغییر دادیم که سورمهای شد تا به هیچ حزب و جایی متصل نشویم. بگوییم این مال ماست و ربطی به هیچ کس دیگری ندارد.
▪️آیا تلاش کردهاید تا دستبند آبی را در میان مادران نسلهای گذشته ببرید و به اتحاد برسید؟
__ اولین کسی که این دستنبد را به دستش بستم #گوهر_عشقی بود. روز کارگر خانه گوهر عشقی رفتیم و احساس کردم اولین دستنبدی که باید بسته شود به دستان این مادر است. چون من گوهر عشقی را سنبل شجاعت میدانم و خیلی احترام خاصی برای ایشان قائلم. غیر از مادران آبان به دست گوهر عشقی بسته شد. سر مزار مطهر مصطفی بودیم که دست #مادر_مصطفی این دستبند را بستم. دست مادران آبان ۹۸ هم دست به دست چرخیده شد. یک سری که مادر دادخواه نبودند هم از ما حمایت کردند و این دستنبد را به دستشان بستند. دست مادر #نوید_افکاری هم من این نماد را بستم.
▪️یکی از مادران آبانماه (مادر پژمان قلیپور) اعلام کرده بود که ما تا پیش از کشته شدن فرزندمان خبر نداشتیم که سال ۶۷ یا ۸۸ چه خبر بوده. از طرفی در خلال قیام خوزستان در تیر ۱۴۰۰ حضور همین مادران را در حمایت از حق مطالبهگری و اعتراض به کشتار معترضان در میدان آزادی شاهد بودیم. این حساسیت اجتماعی و سیاسی و خوانش جمعی در امر دادخواهی را چطور میبینید؟
__ اولین شعارهای ما این بود: «از تهران تا خوزستان اتحاد اتحاد»، «آبان فرزند ندارد خوزستان آب ندارد». این دو تا از شعارهای ما بود وقتی قاب عکس فرزندانمان را در دستانمان گرفته بودیم. ما تا قبل از ۹۸ خالی از سیاست بودیم. ۹۸ که بچههایمان کشته شدند من خودم فکر میکنم رسالتی به گردنم افتاده که باید این کار را انجام دهم. همهی این بچهها رفتند که ایران را دریابند. بحثشان تهران، کرج یا شیراز نبود، بحثشان ایران بود.
▪️انتظار شما از مردم یا نهادهای حقوق بشری چیست؟
__ انتظار داریم که صدای ما باشند از ما حمایت کنند و نگویند که بچههایتان چرا رفتند؟ بچه من بخاطر اعتراض به قیمت بنزین رفت. بخاطر حق مردم بیرون رفت و کشته شد. مردم ما را در خیابان میبینند و میگویند بچه این بود بانک را آتش زد و کشتنش. بچههای ما رفتند که مردم با سختی زندگی نکنند و در رفاه باشند. میگویند چرا در خانه نگهش نداشتید و فرزندتان را بیرون فرستادید. مگر فرزند من کودک بود؟ پسر ۲۳ ساله را چطور خانه نگه میداشتم. بچه من به خیابان رفته بود جایی که در آن بزرگ شده بود و به آن تعلق داشت. من سالها در آن خیابان زندگی کردم. چه شد یک روز همهی آن خیابان را آتش زدند و بچههای ما را کشتند.
#جنبش_مادران_دادخواه #اعتراضات_سراسری_آبان_۹۸
▪️ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
🟣 ما از «مادران داغدار» به «مادران آبان» و پس از آن به «مادران دادخواه» تبدیل شدیم
🟡 (پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)
از متن:
▪️مادران ۸۸ دستبند سبز را استفاده میکردند که در واقع حمایت از جناح سیاسی مورد نظرشان بود. اما شما دستبد آبی دادخواهی که نماد بینالمللی دادخواهی است را انتخاب کردید. چگونه به این نماد رسیدید؟
__ این نماد رنگ بینالمللیش به آبی میخورد ولی ما بخاطر اینکه ما را به جایی نچسپانند مقداری رنگش را تغییر دادیم که سورمهای شد تا به هیچ حزب و جایی متصل نشویم. بگوییم این مال ماست و ربطی به هیچ کس دیگری ندارد.
▪️آیا تلاش کردهاید تا دستبند آبی را در میان مادران نسلهای گذشته ببرید و به اتحاد برسید؟
__ اولین کسی که این دستنبد را به دستش بستم #گوهر_عشقی بود. روز کارگر خانه گوهر عشقی رفتیم و احساس کردم اولین دستنبدی که باید بسته شود به دستان این مادر است. چون من گوهر عشقی را سنبل شجاعت میدانم و خیلی احترام خاصی برای ایشان قائلم. غیر از مادران آبان به دست گوهر عشقی بسته شد. سر مزار مطهر مصطفی بودیم که دست #مادر_مصطفی این دستبند را بستم. دست مادران آبان ۹۸ هم دست به دست چرخیده شد. یک سری که مادر دادخواه نبودند هم از ما حمایت کردند و این دستنبد را به دستشان بستند. دست مادر #نوید_افکاری هم من این نماد را بستم.
▪️یکی از مادران آبانماه (مادر پژمان قلیپور) اعلام کرده بود که ما تا پیش از کشته شدن فرزندمان خبر نداشتیم که سال ۶۷ یا ۸۸ چه خبر بوده. از طرفی در خلال قیام خوزستان در تیر ۱۴۰۰ حضور همین مادران را در حمایت از حق مطالبهگری و اعتراض به کشتار معترضان در میدان آزادی شاهد بودیم. این حساسیت اجتماعی و سیاسی و خوانش جمعی در امر دادخواهی را چطور میبینید؟
__ اولین شعارهای ما این بود: «از تهران تا خوزستان اتحاد اتحاد»، «آبان فرزند ندارد خوزستان آب ندارد». این دو تا از شعارهای ما بود وقتی قاب عکس فرزندانمان را در دستانمان گرفته بودیم. ما تا قبل از ۹۸ خالی از سیاست بودیم. ۹۸ که بچههایمان کشته شدند من خودم فکر میکنم رسالتی به گردنم افتاده که باید این کار را انجام دهم. همهی این بچهها رفتند که ایران را دریابند. بحثشان تهران، کرج یا شیراز نبود، بحثشان ایران بود.
▪️انتظار شما از مردم یا نهادهای حقوق بشری چیست؟
__ انتظار داریم که صدای ما باشند از ما حمایت کنند و نگویند که بچههایتان چرا رفتند؟ بچه من بخاطر اعتراض به قیمت بنزین رفت. بخاطر حق مردم بیرون رفت و کشته شد. مردم ما را در خیابان میبینند و میگویند بچه این بود بانک را آتش زد و کشتنش. بچههای ما رفتند که مردم با سختی زندگی نکنند و در رفاه باشند. میگویند چرا در خانه نگهش نداشتید و فرزندتان را بیرون فرستادید. مگر فرزند من کودک بود؟ پسر ۲۳ ساله را چطور خانه نگه میداشتم. بچه من به خیابان رفته بود جایی که در آن بزرگ شده بود و به آن تعلق داشت. من سالها در آن خیابان زندگی کردم. چه شد یک روز همهی آن خیابان را آتش زدند و بچههای ما را کشتند.
#جنبش_مادران_دادخواه #اعتراضات_سراسری_آبان_۹۸
▪️ادامهی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.
@bidarzani
📌 گفتگو با «شهناز اکملی» از مادران دادخواه ۸۸
🟣 فریادی که ۱۲ سال پیش زدم، هنوز هم صدایش شنیده میشود
🟡 (پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)
#بیدارزنی: در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸، بیش از ۱۰۰ تن از معترضین با ضرب گلولهی نیروهای امنیتی، کُشته و صدها تن دیگر نیز بازداشت شدند. همانگونه که ردیف احکام حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه معترضان، به سال ۸۸ محدود نماند، آمار جانباختگان نیز مختص این سال نبود. مجموع جانباختگان در اعتراضات خیابانی ۲۵ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد ۸۸، جانباختگان در پی شکنجه در #بازداشتگاه_کهریزک، عاشورای ۸۸، ۲۵ بهمن ۸۹ و ۱ اسفند ۸۹، همچنین قتل دو پزشک کهریزک (دکتر رامین پوراندرجانی در ۱۹ آبان ۸۸ و دکتر عبدالرضا سودبخش در ۳۰ شهریور ۸۹، که حاضر به انکار شکنجههای اعمال شده علیه بازداشتشدگان در کهریزک و شهادت دروغ، علیه آنان نشدند)، حاکی از آن است که سرکوب تمامقدِ تمامی طیفهای نیروهای معترض در ۸۸، فقط به یک جریان اعتراضی علیه نتیجهی انتخابات، محدود نمیشد.
حالا، اگر به موازات ۴۳ سال گذشته، به روند دادخواهی مادران هر ۴ دهه نظری بیافکنیم، درخواهیم یافت که #جنبش_مادران_پارک_لاله و سایر مادران دادخواه ۸۸، نقطهی اتصالی مهم در تکامل جنبش مادران دادخواه از خاوران تا آبان و پس از آن است.
یکی از مادرانی که طی این دهه، با تحمل هزینههای زندان و پروندهسازیهای امنیتی، قدم در مسیر دادخواهی گذاشت، «شهناز اکملی» مادر جاویدنام «مصطفی کریمبیگی»است. مصطفی کریمبیگی (متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ – جانباخته ۶ دی ۱۳۸۸ در تظاهرات عاشورا) با اصابت گلوله، جان خود را از دست داد.
شهناز اکملی در روند دادخواهی فرزند خود، با بازداشت، تحمل حبس در زندان اوین و مورد اخیر هجوم ماموران امنیتی به منزل و پروندهسازی علیه مریم کریمبیگی، دختر خود مواجه بوده است. شهناز اکملی، نخستینبار در ۶ بهمن ۹۵ در محل کار خود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در ۳۰ بهمن ۹۶ با قرار وثیقه، آزاد شد. وی در ۲۵ دی ۹۸، جهت تحمل حبس، راهی زندان اوین شد…
در این مصاحبه با شهناز اکملی، از چگونگی مسیر دادخواهی فرزندش، ارتباط با دیگر مادران دادخواه ۴۳ سال گذشته و انتظار او از سایر مردم و فعالان مدنی به گفتگو پرداختیم.
از متن:
__خانم اکملی عزیز، مادران آبان، دستنبدی به رنگ آبی را بهعنوان نماد دادخواهی انتخاب کردند که نمادی بینالمللی است و ربطی به هیچ جناح سیاسی ندارد. آیا شما به این حرکت پیوستهاید؟ و اگر نه چرا؟
__بله من هم این نماد را دارم، اما مهمتر از هر دستبند و رنگی، نماد دادخواهی مادران، باید عکس عزیز از دست رفتهشان باشد، همان قابی که به دست میگیریم و فریاد میزنیم، نماد ماست. امیدوارم که سرانجام، دادخواهی محقق شود، من دادخواهی و برپاییِ دادگاهِ عادلانه را زمانی میدانم که دادگاهها «داخل ایران» و «با حضور مردم» و «متهمین واقعی این جنایات» برگزار شود، هر دادگاهی غیر از این، نه مردمی است و نه ربطی به دادخواهی دارد. «دادگاه واقعی»، نه با عکسهای جنایتکاران، بلکه با حضور خودشان و سوالهای مردم برگزار خواهد شد».
#جنبش_مادران_دادخواه #مادران_پارک_لاله
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/43969
@bidarzani
🟣 فریادی که ۱۲ سال پیش زدم، هنوز هم صدایش شنیده میشود
🟡 (پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران)
#بیدارزنی: در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸، بیش از ۱۰۰ تن از معترضین با ضرب گلولهی نیروهای امنیتی، کُشته و صدها تن دیگر نیز بازداشت شدند. همانگونه که ردیف احکام حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه معترضان، به سال ۸۸ محدود نماند، آمار جانباختگان نیز مختص این سال نبود. مجموع جانباختگان در اعتراضات خیابانی ۲۵ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد ۸۸، جانباختگان در پی شکنجه در #بازداشتگاه_کهریزک، عاشورای ۸۸، ۲۵ بهمن ۸۹ و ۱ اسفند ۸۹، همچنین قتل دو پزشک کهریزک (دکتر رامین پوراندرجانی در ۱۹ آبان ۸۸ و دکتر عبدالرضا سودبخش در ۳۰ شهریور ۸۹، که حاضر به انکار شکنجههای اعمال شده علیه بازداشتشدگان در کهریزک و شهادت دروغ، علیه آنان نشدند)، حاکی از آن است که سرکوب تمامقدِ تمامی طیفهای نیروهای معترض در ۸۸، فقط به یک جریان اعتراضی علیه نتیجهی انتخابات، محدود نمیشد.
حالا، اگر به موازات ۴۳ سال گذشته، به روند دادخواهی مادران هر ۴ دهه نظری بیافکنیم، درخواهیم یافت که #جنبش_مادران_پارک_لاله و سایر مادران دادخواه ۸۸، نقطهی اتصالی مهم در تکامل جنبش مادران دادخواه از خاوران تا آبان و پس از آن است.
یکی از مادرانی که طی این دهه، با تحمل هزینههای زندان و پروندهسازیهای امنیتی، قدم در مسیر دادخواهی گذاشت، «شهناز اکملی» مادر جاویدنام «مصطفی کریمبیگی»است. مصطفی کریمبیگی (متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ – جانباخته ۶ دی ۱۳۸۸ در تظاهرات عاشورا) با اصابت گلوله، جان خود را از دست داد.
شهناز اکملی در روند دادخواهی فرزند خود، با بازداشت، تحمل حبس در زندان اوین و مورد اخیر هجوم ماموران امنیتی به منزل و پروندهسازی علیه مریم کریمبیگی، دختر خود مواجه بوده است. شهناز اکملی، نخستینبار در ۶ بهمن ۹۵ در محل کار خود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در ۳۰ بهمن ۹۶ با قرار وثیقه، آزاد شد. وی در ۲۵ دی ۹۸، جهت تحمل حبس، راهی زندان اوین شد…
در این مصاحبه با شهناز اکملی، از چگونگی مسیر دادخواهی فرزندش، ارتباط با دیگر مادران دادخواه ۴۳ سال گذشته و انتظار او از سایر مردم و فعالان مدنی به گفتگو پرداختیم.
از متن:
__خانم اکملی عزیز، مادران آبان، دستنبدی به رنگ آبی را بهعنوان نماد دادخواهی انتخاب کردند که نمادی بینالمللی است و ربطی به هیچ جناح سیاسی ندارد. آیا شما به این حرکت پیوستهاید؟ و اگر نه چرا؟
__بله من هم این نماد را دارم، اما مهمتر از هر دستبند و رنگی، نماد دادخواهی مادران، باید عکس عزیز از دست رفتهشان باشد، همان قابی که به دست میگیریم و فریاد میزنیم، نماد ماست. امیدوارم که سرانجام، دادخواهی محقق شود، من دادخواهی و برپاییِ دادگاهِ عادلانه را زمانی میدانم که دادگاهها «داخل ایران» و «با حضور مردم» و «متهمین واقعی این جنایات» برگزار شود، هر دادگاهی غیر از این، نه مردمی است و نه ربطی به دادخواهی دارد. «دادگاه واقعی»، نه با عکسهای جنایتکاران، بلکه با حضور خودشان و سوالهای مردم برگزار خواهد شد».
#جنبش_مادران_دادخواه #مادران_پارک_لاله
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/43969
@bidarzani
بیدارزنی
فریادی که ۱۲ سال پیش زدم، هنوز هم صدایش شنیده میشود - بیدارزنی
در این گفتگو شهناز اکملی از دادخواهی مادران پارک لاله علیه کشته شدن معترضان در خیابانها در سال ۸۸ و ۸۹ میگوید.
بيدارزنى
Photo
📌 خاوران، خُفته در دامنات، طوفان زمان
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
🟡 پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران
#بیدارزنی: به خاوران رسیدیم، برههای سترگ در تاریخ دادخواهی ایران. بررسی چگونگی آغاز دادخواهی مادران و خانوادههای جانفشانان، ذیل کشتار نیروهای سیاسی چپ در دههی شصت و نحوهی ارتباطگیری آنان با یکدیگر، ما را با رفتوآمدی تاریخی، مابین سالهای نخست/ پایانی دههی پنجاه و آغاز سال ۶۰ به اینسو، همراه میکند. کسانی چون زندهیاد مادر پنجهشاهی، مادر لطفی، مادر آلآقا و مادر شایگان که فرزندان خود را در حاکمیت پهلوی و یا هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از دست دادند، در بررسی مهم این فصل از دادخواهی، قید شدهاند.
در متن پیشرو، جهت پرداخت به این مهم و کندوکاو بر سر چگونگی آشنایی مادران و خانوادههای خاوران با یکدیگر، چگونگی مواجهه و استمرار و استقامت آنان، پیوند آنان با مادران و خانوادههای دادخواه نسلهای بعد و انتظار آنان از مردم و سایر تشکلهای صنفی و سیاسی، با «منصوره بهکیش» به گفتگو پرداختیم. منصوره بهکیش، عضو «مادران و خانوادههای دادخواه خاوران» و «گروه مادران پارک لاله ایران» در حدفاصل دههی ۶۰، شاهد اعدام و کشته شدن پنج تن از برادران و خواهر خود (زهرا بهکیش) و همسر ایشان (سیامک اسدیان) بود. او در تمامی سالهای گذشته علیرغم انواع تهدیدها، بازداشتها و زندان، ممنوعیت از کار، ممنوعیت خروج از کشور و تبعید اجباری، یکی از زنان مبارز و دادخواه و همچون حافظهی تاریخی سالیان سرکوب و استقامت است که دقیقهای عقب نایستاده است. زندهیاد نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش) یکی از ستونهای داخواهان خاوران در ایران بود که تا آخرین لحظهی عمر، در کنار مابقی مادران خاوران و خانوادههایشان، متعهد به امر دادخواهی بود. متن پیشرو، روایتی تاریخی و برآمده از گفتگویی جامع با منصوره بهکیش است.
این گفتگو، چهارمین بخش و در پیوند با بررسی سه دههی دیگر جنبش دادخواهی در ایران (مادران و خانوادههای دادخواه آبان ۹۸، جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ و سلسله قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی در دههی ۷۰ است).
_بیدارزنی: خانم بهکیش عزیز، شما یکی از مبارزان و فعالان پیشروی «جنبش دادخواهی در ایران» و عضوی از «مادران و خانوادههای خاوران» و گروه «مادران پارک لاله ایران» هستید. مادر بهکیش «زندهیاد نیره جلالی مهاجر» از زنان تأثیرگذار مادران و خانوادههای خاوران، تا آخرین روزهای زندگی، خواهان دادخواهی ۵ فرزند و دامادشان بودند. همچنین شما، علیرغم احضارها، تهدیدها، بازجوییها، بازداشتها، تحمل زندان، اخراج از کار و ممنوعیت خروج از کشور، پروندهسازیهای امنیتی و مصائب تبعید اجباری، برای روشن نگاهداشتن مشعل دادخواهی، دقیقهای سکوت نکردید. حدفاصل سالهای ۶۰ تا ۶۷، شش عضو خانوادهی شما شامل جانفشانان «محمدرضا بهکیش» برادرتان و «سیامک اسدیان» (داماد خانواده و همسر زهرا بهکیش) در سال ۶۰، «زهرا بهکیش» در سال ۶۲ زیر شکنجه، «محسن بهکیش» در سال ۶۴ و اعدام در زندان و «محمود» و «محمدعلی بهکیش» نیز در کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت کشته شدند. طی این هفت سال، مادران و اعضای خانوادههای نیروهای سیاسی چپ در زندانها، هنگام ملاقات دوهفته یکبار فرزندان و عزیزان خود در زندانها، تجمیع و اعتراض علیه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، تحویل ساک و لباس عزیزان اعدامشدهی خود در صف کمیتهها، مقابل درب رجوع زندانها و در خاوران با یکدیگر آشنا شدند. این آشنایی، سنگ بنای اولیهی شکلگیری «مادران و خانوادههای خاوران» بود. برای برجستهسازی تاریخ دادخواهی زنان و مادران، بسیار خرسندیم که از تجارب و روند مسیر دادخواهی شما بهرهمند شویم.
_ منصوره بهکیش: با درود و سپاس فراوان از طرح این پرسشها برای ثبت تاریخ مبارزات جنبش دادخواهی در ایران و درخواست معرفی تلاشها و مبارزات دادخواهانهی مادران و خانوادههای خاوران در کل و من و مادرم به طور خاص؛ بهعنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران.
سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ را به تمامی خانوادههای مبارز و دادخواه و تمامی ایرانیان آزادیخواه، شادباش میگویم و آرزویم این است که این سالهای نکبت خون و جنون و ستم و تبعیض در ایران پایان یابد و با هر چه فعالتر شدن جنبشهای مستقل و مردمی و اتحاد و همراهی جنبشها با همدیگر، بتوانیم از شر این ستمکاران بیشرم و جنایتکاران وقیح و دروغگو رهایی یابیم و آزادی را به دست آوریم و دنیایی انسانی، عادلانه و بدون تبعیض بسازیم و شاد زندگی کنیم...
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44062
@bidarzani
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
🟡 پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران
#بیدارزنی: به خاوران رسیدیم، برههای سترگ در تاریخ دادخواهی ایران. بررسی چگونگی آغاز دادخواهی مادران و خانوادههای جانفشانان، ذیل کشتار نیروهای سیاسی چپ در دههی شصت و نحوهی ارتباطگیری آنان با یکدیگر، ما را با رفتوآمدی تاریخی، مابین سالهای نخست/ پایانی دههی پنجاه و آغاز سال ۶۰ به اینسو، همراه میکند. کسانی چون زندهیاد مادر پنجهشاهی، مادر لطفی، مادر آلآقا و مادر شایگان که فرزندان خود را در حاکمیت پهلوی و یا هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از دست دادند، در بررسی مهم این فصل از دادخواهی، قید شدهاند.
در متن پیشرو، جهت پرداخت به این مهم و کندوکاو بر سر چگونگی آشنایی مادران و خانوادههای خاوران با یکدیگر، چگونگی مواجهه و استمرار و استقامت آنان، پیوند آنان با مادران و خانوادههای دادخواه نسلهای بعد و انتظار آنان از مردم و سایر تشکلهای صنفی و سیاسی، با «منصوره بهکیش» به گفتگو پرداختیم. منصوره بهکیش، عضو «مادران و خانوادههای دادخواه خاوران» و «گروه مادران پارک لاله ایران» در حدفاصل دههی ۶۰، شاهد اعدام و کشته شدن پنج تن از برادران و خواهر خود (زهرا بهکیش) و همسر ایشان (سیامک اسدیان) بود. او در تمامی سالهای گذشته علیرغم انواع تهدیدها، بازداشتها و زندان، ممنوعیت از کار، ممنوعیت خروج از کشور و تبعید اجباری، یکی از زنان مبارز و دادخواه و همچون حافظهی تاریخی سالیان سرکوب و استقامت است که دقیقهای عقب نایستاده است. زندهیاد نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش) یکی از ستونهای داخواهان خاوران در ایران بود که تا آخرین لحظهی عمر، در کنار مابقی مادران خاوران و خانوادههایشان، متعهد به امر دادخواهی بود. متن پیشرو، روایتی تاریخی و برآمده از گفتگویی جامع با منصوره بهکیش است.
این گفتگو، چهارمین بخش و در پیوند با بررسی سه دههی دیگر جنبش دادخواهی در ایران (مادران و خانوادههای دادخواه آبان ۹۸، جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ و سلسله قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی در دههی ۷۰ است).
_بیدارزنی: خانم بهکیش عزیز، شما یکی از مبارزان و فعالان پیشروی «جنبش دادخواهی در ایران» و عضوی از «مادران و خانوادههای خاوران» و گروه «مادران پارک لاله ایران» هستید. مادر بهکیش «زندهیاد نیره جلالی مهاجر» از زنان تأثیرگذار مادران و خانوادههای خاوران، تا آخرین روزهای زندگی، خواهان دادخواهی ۵ فرزند و دامادشان بودند. همچنین شما، علیرغم احضارها، تهدیدها، بازجوییها، بازداشتها، تحمل زندان، اخراج از کار و ممنوعیت خروج از کشور، پروندهسازیهای امنیتی و مصائب تبعید اجباری، برای روشن نگاهداشتن مشعل دادخواهی، دقیقهای سکوت نکردید. حدفاصل سالهای ۶۰ تا ۶۷، شش عضو خانوادهی شما شامل جانفشانان «محمدرضا بهکیش» برادرتان و «سیامک اسدیان» (داماد خانواده و همسر زهرا بهکیش) در سال ۶۰، «زهرا بهکیش» در سال ۶۲ زیر شکنجه، «محسن بهکیش» در سال ۶۴ و اعدام در زندان و «محمود» و «محمدعلی بهکیش» نیز در کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت کشته شدند. طی این هفت سال، مادران و اعضای خانوادههای نیروهای سیاسی چپ در زندانها، هنگام ملاقات دوهفته یکبار فرزندان و عزیزان خود در زندانها، تجمیع و اعتراض علیه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، تحویل ساک و لباس عزیزان اعدامشدهی خود در صف کمیتهها، مقابل درب رجوع زندانها و در خاوران با یکدیگر آشنا شدند. این آشنایی، سنگ بنای اولیهی شکلگیری «مادران و خانوادههای خاوران» بود. برای برجستهسازی تاریخ دادخواهی زنان و مادران، بسیار خرسندیم که از تجارب و روند مسیر دادخواهی شما بهرهمند شویم.
_ منصوره بهکیش: با درود و سپاس فراوان از طرح این پرسشها برای ثبت تاریخ مبارزات جنبش دادخواهی در ایران و درخواست معرفی تلاشها و مبارزات دادخواهانهی مادران و خانوادههای خاوران در کل و من و مادرم به طور خاص؛ بهعنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران.
سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ را به تمامی خانوادههای مبارز و دادخواه و تمامی ایرانیان آزادیخواه، شادباش میگویم و آرزویم این است که این سالهای نکبت خون و جنون و ستم و تبعیض در ایران پایان یابد و با هر چه فعالتر شدن جنبشهای مستقل و مردمی و اتحاد و همراهی جنبشها با همدیگر، بتوانیم از شر این ستمکاران بیشرم و جنایتکاران وقیح و دروغگو رهایی یابیم و آزادی را به دست آوریم و دنیایی انسانی، عادلانه و بدون تبعیض بسازیم و شاد زندگی کنیم...
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44062
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
«خاوران چگونه خاوران شد؟
خاورانْ خاوران شد، چون خانوادهها با همۀ مشکلاتی که رژیم برایشان ایجاد کرد، از سختی راه گرفته تا تخریب سنگها و نشانهها، تهدیدها و فشارها و هزاران مسایل دیگر نهراسیدند و مقاوم و استوار برای گرامیداشت یاد و خاطرۀ عزیزانشان، بهصورت فردی و جمعی به خاوران آمدند و با حضور دائمی خود، این نماد را زنده نگاه داشتند. آنها جلوی راه را بستند، خانوادهها روز دیگری به خاوران آمدند! آنها خانوادهها را دستگیر کردند، خانوادهها پس از آزادی باز به خاوران آمدند! آنها سنگها و علامتهای اعدام شدگان را تخریب کردند و شکستند، خانوادهها دوباره ساختند! آنها برای بازسازی خاوران برنامهریزی کردند و هدف گشان سر به نیستکردنِ گورهای دسته جمعی بود، ولی خانوادهها با هوشیاری و همبستگی خود به این حرکت اعتراض کردند و جلوی کار آنها را گرفتند! آنها هر سال تلاش کردند که به بهانههای مختلف از برگزاری مراسم جلوگیری کنند، ولی خانوادهها با تلاش و پشتکار و همبستگی، هر سال مراسم را هر چه با شکوهتر برگزار کردند!».
از اوایل دهه هشتاد تا قبل از تخریب و قفل زدن به درب اصلی خاوران در فاصله ۲۰ تا ۲۷ دیماه سال ۱۳۸۷، تجمعها در خاوران حال و هوایی دیگر یافته بود و تعداد بیشتری از مادران و خانوادههای خاوران و دیگر همراهان ما، بهخصوص در دو تجمع گروهی آخرین جمعه سال برای یادآوری و حضور در کنار عزیزانمان در آستانه سال نو و همچنین در سالگرد کشتار زندانیان سیاسی چپ در شهریور ۶۷ در جمعه نزدیک به دهم شهریور در خاوران حضور مییافتیم. در دهه هشتاد جوانان مبارز و پر شوری نیز چه از میان خانوادهها چه از دوستان همراهشان در جمعهای ما حضور مییافتند. در آن سالها در مراسمهای جمعی، عکسها را در دست میگرفتیم و به دور خاوران میچرخیدیم و جمعی سرودهای انقلابی را میخواندیم تا یاد عزیزانمان که در گوشهگوشهی خاوران، مخفیانه توسط این حکومت جنایتکار کشته شده و در خاوران در گورهای فردی و جمعی پنهان کردهاند را به یاد بیاوریم و تمامی مادران و خانوادههای خاوران احساس کنند که این مراسمهای جمعی باشکوه تنها برای گرامیداشت عزیزان کشتهشدهمان در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نیست، بلکه به یاد و برای گرامیداشت تمامی کشتهشدگان دهه شصت تعلق دارد که عزیزانشان را از تیرماه ۶۰ در زیر خاک خاوران پنهان کردهاند و همراهی همگی ما با هم است که به این تجمعها و اعتراضها معنا میبخشد.
حضور تعداد زیاد شرکتکنندگان در این تجمعها از یک سو باعث خوشحالی بسیار ما بود و از سوی دیگر به دلیل حضور مداوم نیروهای سرکوبگر نگران بودیم که نکند جوانان پرشور را بازداشت کنند و عاملی بازدارنده برای حضور خانوادهها در خاوران منجر شود، بهخصوص با شعارهای گاه و بیگاهی که داده میشد.
در این مقاله کمی این موضوع را شکافتهام، با اینکه من و بسیاری از خانوادهها بهشدت اعتقاد داریم که این شعارها بخش مهمی از مطالبات دادخواهانهی ماست، ولی این نگرانی را نیز داشتیم که آیا خاوران مکان مناسبی برای طرح اینگونه شعارها هست یا نیست؟ و در این شرایط بهغایت سرکوبگرایانه، چه باید کرد که روند مبارزات دادخواهانه خانوادهها به مقاومت و ایستادگیشان لطمه نزند؟ هرچند همواره این پرسش برای من و بسیاری مطرح بوده است که چرا خاوران، مکانی برای شعار دادن نیست؟ بهخصوص که حکومت، همواره از این سیاست، استفادههای ابزاری شدیدی کرده است تا خانوادهها را به انزوا بکشاند و در نتیجه این تجمعها را راحتتر کنترل کند. امروز که به آن سالها بر میگردم، همچنان این پرسش برایم مطرح است که در شرایط سرکوب مداوم حکومت، چه باید کرد که همچنان امکان حضور در خاوران و برگزاری تجمعها به شکل گستردهتری را داشته باشیم و این تجمعها اثربخشتر باشد و صدای دادخواهی ما، هم تن جنایتکاران را برای تکرار جنایت بلرزاند و هم به دیگر خانوادههای دادخواه، نیرو و انرژی فراوان برای مقاومت و ایستادگی بدهد؟
🟡 پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
«خاوران چگونه خاوران شد؟
خاورانْ خاوران شد، چون خانوادهها با همۀ مشکلاتی که رژیم برایشان ایجاد کرد، از سختی راه گرفته تا تخریب سنگها و نشانهها، تهدیدها و فشارها و هزاران مسایل دیگر نهراسیدند و مقاوم و استوار برای گرامیداشت یاد و خاطرۀ عزیزانشان، بهصورت فردی و جمعی به خاوران آمدند و با حضور دائمی خود، این نماد را زنده نگاه داشتند. آنها جلوی راه را بستند، خانوادهها روز دیگری به خاوران آمدند! آنها خانوادهها را دستگیر کردند، خانوادهها پس از آزادی باز به خاوران آمدند! آنها سنگها و علامتهای اعدام شدگان را تخریب کردند و شکستند، خانوادهها دوباره ساختند! آنها برای بازسازی خاوران برنامهریزی کردند و هدف گشان سر به نیستکردنِ گورهای دسته جمعی بود، ولی خانوادهها با هوشیاری و همبستگی خود به این حرکت اعتراض کردند و جلوی کار آنها را گرفتند! آنها هر سال تلاش کردند که به بهانههای مختلف از برگزاری مراسم جلوگیری کنند، ولی خانوادهها با تلاش و پشتکار و همبستگی، هر سال مراسم را هر چه با شکوهتر برگزار کردند!».
از اوایل دهه هشتاد تا قبل از تخریب و قفل زدن به درب اصلی خاوران در فاصله ۲۰ تا ۲۷ دیماه سال ۱۳۸۷، تجمعها در خاوران حال و هوایی دیگر یافته بود و تعداد بیشتری از مادران و خانوادههای خاوران و دیگر همراهان ما، بهخصوص در دو تجمع گروهی آخرین جمعه سال برای یادآوری و حضور در کنار عزیزانمان در آستانه سال نو و همچنین در سالگرد کشتار زندانیان سیاسی چپ در شهریور ۶۷ در جمعه نزدیک به دهم شهریور در خاوران حضور مییافتیم. در دهه هشتاد جوانان مبارز و پر شوری نیز چه از میان خانوادهها چه از دوستان همراهشان در جمعهای ما حضور مییافتند. در آن سالها در مراسمهای جمعی، عکسها را در دست میگرفتیم و به دور خاوران میچرخیدیم و جمعی سرودهای انقلابی را میخواندیم تا یاد عزیزانمان که در گوشهگوشهی خاوران، مخفیانه توسط این حکومت جنایتکار کشته شده و در خاوران در گورهای فردی و جمعی پنهان کردهاند را به یاد بیاوریم و تمامی مادران و خانوادههای خاوران احساس کنند که این مراسمهای جمعی باشکوه تنها برای گرامیداشت عزیزان کشتهشدهمان در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نیست، بلکه به یاد و برای گرامیداشت تمامی کشتهشدگان دهه شصت تعلق دارد که عزیزانشان را از تیرماه ۶۰ در زیر خاک خاوران پنهان کردهاند و همراهی همگی ما با هم است که به این تجمعها و اعتراضها معنا میبخشد.
حضور تعداد زیاد شرکتکنندگان در این تجمعها از یک سو باعث خوشحالی بسیار ما بود و از سوی دیگر به دلیل حضور مداوم نیروهای سرکوبگر نگران بودیم که نکند جوانان پرشور را بازداشت کنند و عاملی بازدارنده برای حضور خانوادهها در خاوران منجر شود، بهخصوص با شعارهای گاه و بیگاهی که داده میشد.
در این مقاله کمی این موضوع را شکافتهام، با اینکه من و بسیاری از خانوادهها بهشدت اعتقاد داریم که این شعارها بخش مهمی از مطالبات دادخواهانهی ماست، ولی این نگرانی را نیز داشتیم که آیا خاوران مکان مناسبی برای طرح اینگونه شعارها هست یا نیست؟ و در این شرایط بهغایت سرکوبگرایانه، چه باید کرد که روند مبارزات دادخواهانه خانوادهها به مقاومت و ایستادگیشان لطمه نزند؟ هرچند همواره این پرسش برای من و بسیاری مطرح بوده است که چرا خاوران، مکانی برای شعار دادن نیست؟ بهخصوص که حکومت، همواره از این سیاست، استفادههای ابزاری شدیدی کرده است تا خانوادهها را به انزوا بکشاند و در نتیجه این تجمعها را راحتتر کنترل کند. امروز که به آن سالها بر میگردم، همچنان این پرسش برایم مطرح است که در شرایط سرکوب مداوم حکومت، چه باید کرد که همچنان امکان حضور در خاوران و برگزاری تجمعها به شکل گستردهتری را داشته باشیم و این تجمعها اثربخشتر باشد و صدای دادخواهی ما، هم تن جنایتکاران را برای تکرار جنایت بلرزاند و هم به دیگر خانوادههای دادخواه، نیرو و انرژی فراوان برای مقاومت و ایستادگی بدهد؟
🟡 پروندهی ویژهی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 #بیدارزنی : ما از مادران داغدار به مادران آبان و پس از آن به مادران دادخواه تبدیل شدیم
گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸
از متن:
▪️جمهوری اسلامی تا به امروز از چه راههایی سعی در خاموش کردن صدای شما داشته است؟
– سرکوب کردن. ترساندن و رعب و وحشت. ما احضار، بازداشت و کتک هم داشتیم. بازداشت ما مربوط به میدان آزادی بود. تجمع فوقالعاده مدنی که اولش سکوت مطلق بود. شعار میدادیم ولی کسی را مخاطب قرار ندادیم. تظاهراتی که در تمام کشورها عادی و قانونی است ولی خب متاسفانه در کشور ما همه چیز جرم است. بزرگترین جرممان هم این بود که قاب عکس فرزندانمان دست ما بود.
– همیشه مامورهایشان در مراسم ما بودند. پروندهسازی میکنند. من را هم احضار کردند. بعد از سال مهدی برای من احضاریه آمد. البته اکثر خانوادههای آبان را احضار کردهاند.
– وقتی من مراسم سال بچهام را نمیتوانم بگیرم. مامور میگذارند و حتی هلی شات در حیاط خانه میفرستند، این عین سرکوب است. من را در روز تولد نوید بازداشت هم کردند.
▪️مادران ۸۸ دستبند سبز را استفاده میکردند که در واقع حمایت از جناح سیاسی مورد نظرشان بود. اما شما دستبد آبی دادخواهی که نماد بینالمللی دادخواهی است را انتخاب کردید. چگونه به این نماد رسیدید؟
_ این نماد رنگ بینالمللیاش به آبی میخورد ولی ما بهخاطر اینکه ما را به جایی نچسپانند مقداری رنگش را تغییر دادیم که سورمهای شد تا به هیچ حزب و جایی متصل نشویم. بگوییم این مال ماست و ربطی به هیچ کس دیگری ندارد.
▪️آیا تلاش کردهاید تا دستبند آبی را در میان مادران نسلهای گذشته ببرید و به اتحاد برسید؟
– اولین کسی که این دستنبد را به دستش بستم #گوهر_عشقی بود. روز کارگر خانه گوهر عشقی رفتیم و احساس کردم اولین دستنبدی که باید بسته شود به دستان این مادر است. چون من گوهر عشقی را سنبل شجاعت میدانم و خیلی احترام خاصی برای ایشان قائلم. غیر از مادران آبان به دست گوهر عشقی بسته شد. سر مزار مطهر مصطفی بودیم که دست مادر مصطفی این دستبند را بستم. دست مادران آبان ۹۸ هم دست به دست چرخیده شد. یک سری که مادر دادخواه نبودند هم از ما حمایت کردند و این دستنبد را به دستشان بستند. دست مادر #نوید_افکاری هم من این نماد را بستم.
#جنبش_مادران_دادخواه
#مادران_دادخواه_آبان
#اعتراضات_آبانخونین_۹۸
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸
از متن:
▪️جمهوری اسلامی تا به امروز از چه راههایی سعی در خاموش کردن صدای شما داشته است؟
– سرکوب کردن. ترساندن و رعب و وحشت. ما احضار، بازداشت و کتک هم داشتیم. بازداشت ما مربوط به میدان آزادی بود. تجمع فوقالعاده مدنی که اولش سکوت مطلق بود. شعار میدادیم ولی کسی را مخاطب قرار ندادیم. تظاهراتی که در تمام کشورها عادی و قانونی است ولی خب متاسفانه در کشور ما همه چیز جرم است. بزرگترین جرممان هم این بود که قاب عکس فرزندانمان دست ما بود.
– همیشه مامورهایشان در مراسم ما بودند. پروندهسازی میکنند. من را هم احضار کردند. بعد از سال مهدی برای من احضاریه آمد. البته اکثر خانوادههای آبان را احضار کردهاند.
– وقتی من مراسم سال بچهام را نمیتوانم بگیرم. مامور میگذارند و حتی هلی شات در حیاط خانه میفرستند، این عین سرکوب است. من را در روز تولد نوید بازداشت هم کردند.
▪️مادران ۸۸ دستبند سبز را استفاده میکردند که در واقع حمایت از جناح سیاسی مورد نظرشان بود. اما شما دستبد آبی دادخواهی که نماد بینالمللی دادخواهی است را انتخاب کردید. چگونه به این نماد رسیدید؟
_ این نماد رنگ بینالمللیاش به آبی میخورد ولی ما بهخاطر اینکه ما را به جایی نچسپانند مقداری رنگش را تغییر دادیم که سورمهای شد تا به هیچ حزب و جایی متصل نشویم. بگوییم این مال ماست و ربطی به هیچ کس دیگری ندارد.
▪️آیا تلاش کردهاید تا دستبند آبی را در میان مادران نسلهای گذشته ببرید و به اتحاد برسید؟
– اولین کسی که این دستنبد را به دستش بستم #گوهر_عشقی بود. روز کارگر خانه گوهر عشقی رفتیم و احساس کردم اولین دستنبدی که باید بسته شود به دستان این مادر است. چون من گوهر عشقی را سنبل شجاعت میدانم و خیلی احترام خاصی برای ایشان قائلم. غیر از مادران آبان به دست گوهر عشقی بسته شد. سر مزار مطهر مصطفی بودیم که دست مادر مصطفی این دستبند را بستم. دست مادران آبان ۹۸ هم دست به دست چرخیده شد. یک سری که مادر دادخواه نبودند هم از ما حمایت کردند و این دستنبد را به دستشان بستند. دست مادر #نوید_افکاری هم من این نماد را بستم.
#جنبش_مادران_دادخواه
#مادران_دادخواه_آبان
#اعتراضات_آبانخونین_۹۸
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 #بیدارزنی : فریادی که ۱۲ سال پیش زدم، هنوز هم صدایش شنیده میشود
در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸، بیش از ۱۰۰ تن از معترضین با ضرب گلولهی نیروهای امنیتی، کُشته و صدها تن دیگر نیز بازداشت شدند. همانگونه که ردیف احکام حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه معترضان، به سال ۸۸ محدود نماند، آمار جانباختگان نیز مختص این سال نبود. مجموع جانباختگان در اعتراضات خیابانی ۲۵ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد ۸۸، جانباختگان در پی شکنجه در بازداشتگاهِ کهریزک، عاشورای ۸۸، ۲۵ بهمن ۸۹ و ۱ اسفند ۸۹، همچنین قتل دو پزشک کهریزک (دکتر رامین پوراندرجانی در ۱۹ آبان ۸۸ و دکتر عبدالرضا سودبخش در ۳۰ شهریور ۸۹، که حاضر به انکار شکنجههای اعمال شده علیه بازداشتشدگان در کهریزک و شهادت دروغ، علیه آنان نشدند)، حاکی از آن است که سرکوب تمامقدِ تمامی طیفهای نیروهای معترض در ۸۸، فقط به یک جریان اعتراضی علیه نتیجهی انتخابات، محدود نمیشد.
حالا، اگر به موازات ۴۳ سال گذشته، به روند دادخواهی مادران هر ۴ دهه نظری بیافکنیم، درخواهیم یافت که «جنبش مادران پارک لاله» و سایر مادران دادخواه ۸۸، نقطهی اتصالی مهم در تکامل جنبش مادران دادخواه از خاوران تا آبان و پس از آن است.
یکی از مادرانی که طی این دهه، با تحمل هزینههای زندان و پروندهسازیهای امنیتی، قدم در مسیر دادخواهی گذاشت، «شهناز اکملی» مادر جاویدنام «مصطفی کریمبیگی»است. مصطفی کریمبیگی (متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ – جانباخته ۶ دی ۱۳۸۸ در تظاهرات عاشورا) با اصابت گلوله، جان خود را از دست داد.
شهناز اکملی در روند دادخواهی فرزند خود، با بازداشت، تحمل حبس در زندان اوین و مورد اخیر هجوم ماموران امنیتی به منزل و پروندهسازی علیه مریم کریمبیگی، دختر خود مواجه بوده است. شهناز اکملی، نخستینبار در ۶ بهمن ۹۵ در محل کار خود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در ۳۰ بهمن ۹۶ با قرار وثیقه، آزاد شد. وی در ۲۵ دی ۹۸، جهت تحمل حبس، راهی زندان اوین شد…
در این مصاحبه با شهناز اکملی، از چگونگی مسیر دادخواهی فرزندش، ارتباط با دیگر مادران دادخواه ۴۳ سال گذشته و انتظار او از سایر مردم و فعالان مدنی به گفتگو پرداختیم.
از متن:
▪️انتظار شما بهعنوان یک مادر دادخواه، از مردم یا فعالان مدنی چیست؟ آیا جنبش دادخواهی را متعلق به تمامی مردم میدانید؟
_ انتظارم از مردم و فعالان این است که دادخواهی را زمانی شروع نکنند که فرزندی یا عزیزی را از دست داده باشند، دادخواهی برای تمام مردم است، دادخواهیِ زندگیِ معمولیای که میتوانستیم داشته باشیم و از ما گرفتند، ستمی که به تک تک ما روا داشتند… دادخواهی برای تمام ظلمی که به همهی ما شده و باید همیشه در جریان باشد...
#جنبش_مادران_دادخواه
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸، بیش از ۱۰۰ تن از معترضین با ضرب گلولهی نیروهای امنیتی، کُشته و صدها تن دیگر نیز بازداشت شدند. همانگونه که ردیف احکام حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه معترضان، به سال ۸۸ محدود نماند، آمار جانباختگان نیز مختص این سال نبود. مجموع جانباختگان در اعتراضات خیابانی ۲۵ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد ۸۸، جانباختگان در پی شکنجه در بازداشتگاهِ کهریزک، عاشورای ۸۸، ۲۵ بهمن ۸۹ و ۱ اسفند ۸۹، همچنین قتل دو پزشک کهریزک (دکتر رامین پوراندرجانی در ۱۹ آبان ۸۸ و دکتر عبدالرضا سودبخش در ۳۰ شهریور ۸۹، که حاضر به انکار شکنجههای اعمال شده علیه بازداشتشدگان در کهریزک و شهادت دروغ، علیه آنان نشدند)، حاکی از آن است که سرکوب تمامقدِ تمامی طیفهای نیروهای معترض در ۸۸، فقط به یک جریان اعتراضی علیه نتیجهی انتخابات، محدود نمیشد.
حالا، اگر به موازات ۴۳ سال گذشته، به روند دادخواهی مادران هر ۴ دهه نظری بیافکنیم، درخواهیم یافت که «جنبش مادران پارک لاله» و سایر مادران دادخواه ۸۸، نقطهی اتصالی مهم در تکامل جنبش مادران دادخواه از خاوران تا آبان و پس از آن است.
یکی از مادرانی که طی این دهه، با تحمل هزینههای زندان و پروندهسازیهای امنیتی، قدم در مسیر دادخواهی گذاشت، «شهناز اکملی» مادر جاویدنام «مصطفی کریمبیگی»است. مصطفی کریمبیگی (متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ – جانباخته ۶ دی ۱۳۸۸ در تظاهرات عاشورا) با اصابت گلوله، جان خود را از دست داد.
شهناز اکملی در روند دادخواهی فرزند خود، با بازداشت، تحمل حبس در زندان اوین و مورد اخیر هجوم ماموران امنیتی به منزل و پروندهسازی علیه مریم کریمبیگی، دختر خود مواجه بوده است. شهناز اکملی، نخستینبار در ۶ بهمن ۹۵ در محل کار خود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در ۳۰ بهمن ۹۶ با قرار وثیقه، آزاد شد. وی در ۲۵ دی ۹۸، جهت تحمل حبس، راهی زندان اوین شد…
در این مصاحبه با شهناز اکملی، از چگونگی مسیر دادخواهی فرزندش، ارتباط با دیگر مادران دادخواه ۴۳ سال گذشته و انتظار او از سایر مردم و فعالان مدنی به گفتگو پرداختیم.
از متن:
▪️انتظار شما بهعنوان یک مادر دادخواه، از مردم یا فعالان مدنی چیست؟ آیا جنبش دادخواهی را متعلق به تمامی مردم میدانید؟
_ انتظارم از مردم و فعالان این است که دادخواهی را زمانی شروع نکنند که فرزندی یا عزیزی را از دست داده باشند، دادخواهی برای تمام مردم است، دادخواهیِ زندگیِ معمولیای که میتوانستیم داشته باشیم و از ما گرفتند، ستمی که به تک تک ما روا داشتند… دادخواهی برای تمام ظلمی که به همهی ما شده و باید همیشه در جریان باشد...
#جنبش_مادران_دادخواه
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 #بیدارزنی: خاوران، خُفته در دامنات، طوفان زمان
گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
از متن:
▪️خانم بهکیش عزیز، «دادخواهی» اولینبار چگونه به جمعتان رسید؟ آیا از مادران دیگر هم این مطالبه را داشتید؟
به نظر من دادخواهی یک روند اعتراضی و مبارزاتی و ایستادگی در برابر سرکوبها، بازداشتها، شکنجهها و جنایتهای سیاسی قدرتها و دولتها به اشکال مختلف است و شاید بتوان گفت دادخواهی مقاومت، افشاگری و ایستادگی در برابر وحشیانهترین نوع جنایتهای حکومتها و قدرتها و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم آن جنایتهاست. دادخواهی سکوت نکردن در برابر جنایتهاست. دادخواهی برای کشف حقیقت و پایان دادن به جنایتها، بیعدالتیها و جلوگیری از تکرار جنایت است. دادخواهی پاسخگو کردن و مسئولیتپذیری آمران و عاملان شریک در جنایتها و پایان دادن به مصونیت از مجازات است.
به نظر من تمام مبارزات، مقاومتها و ایستادگیهای مادران و خانوادههای خاوران از همان ابتدای کشتار زندانیان سیاسی چپ که عزیزانشان را مخفیانه در گورهای فردی و جمعی خاوران پنهان کردند و خانوادهها گورها را کاویدند تا نشانی از عزیزان خود بیابند و در برابر سرکوبهای مداوم مزدوران حکومت شجاعانه ایستادند، یا به شکلی بسیار ساده ولی مداوم به خاوران رفتند تا نام عزیزانشان را زنده نگاه دارند، مبارزهشان برای یادآوری و دادخواهی بوده است. اگر آن ایستادگیها و مقاومتها و حضور مداوم خانوادهها در خاوران قبل از قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نبود، خانوادهها گورهای جمعی را در خاوران نمیدیدند و در این مورد اطلاعرسانی نمیشد. ولی معتقدم که نقطه عطف و شروع جنبش دادخواهی در ایران در دوران جمهوری اسلامی ایران با حضور جمعی و یکپارچه تعدادی از مادران و خانوادههای خاوران پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بوده است که از مفهوم دادخواهی در فضای عمومی صحبت کردند. شما اگر به نامه اعتراضی مادران و خانوادههای خاوران در پنجم دیماه ۱۳۶۷ توجه کنید، مطالبات دادخواهانه مادران و خانوادهها را بهروشنی میتوانید ببینید. پیش از آن نیز همین خانوادهها در جلوی زندانها و در جلوی خانه آقای منتظری در قم و جلوی دفتر سازمان ملل و دادستانی و دادگستری و دیگر ادارات و جلوی زندانها اعتراضهایی را برای پیگیری وضعیت عزیزانشان در زندانها بهصورت جمعی داشتند و آنجا همدیگر را یافتند.
پس از کشتارجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و پنهان کردن زندانیان به دار کشیده شده با لباسهایشان در گورهای جمعی خاوران، اعتراضهای دادخواهانه مادران و خانوادههای خاوران، بخصوص پس از آذر ۱۳۶۷ که خبر اعدام زندانیان سیاسی را به شکل شفاهی در جلوی زندانها و در کمیتههای مختلف تهران به خانوادهها دادند، علیرغم تهدیدهای مداوم حکومت برای جلوگیری از برگزاری مراسمها، ولی مادران و خانوادهها هر روز در خانههایشان مراسم گرامیداشت عزیزانشان را برگزار میکردند و از این خانه به آن خانه میرفتند و با همدیگر فریاد میزدند و بر سر چه باید کردها با همدیگر گفتوگو میکردند و در این جمعها ضرورت یک کار جمعی دادخواهانه پیگیر و پایدار و مستمر را دریافتند. شاید اگر حکومت گورستانی مجزا برای زندانیان سیاسی چپ تدارک نمیدید و عزیزان ما را بهصورت پراکنده در گورهای فردی و جمعی گورستانهای عمومی مانند بهشتزهرا و غیره دفن میکردند، همان کاری که به نظر میرسد با زندانیان سیاسی قتلعام شده مجاهد کردهاند، جنبش دادخواهی مادران و خانوادههای خاوران نمیتوانست اینچنین مؤثر شکل بگیرد و صدای دادخواهی در ایران بلند شود...
در اینجا میخواهم از زندهیاد زینت حیدری (مادر ریاحی) یادی کنم که در ۲۵ اسفند ۸۲ از میان ما رفت. او یکی از مادران فعال و دادخواه خاوران بود که سه پسرش را در دهه شصت کشتند. علی ریاحی را در سال ۶۱ اعدام کردند و در خاوران است، جعفر و محمدصادق ریاحی را در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت دار کشیدند و احتمالاً در خاوران هستند. مادر ریاحی عزیز در بخشی از خاطراتش از بازجویی اینگونه میگوید:
او گفت: «ما که نمیگیم مراسم نگیر، ما که نمیگیم سر خاک نرید، چرا دستهجمعی؟» من گفتم: «شما ما رو دستهجمعی آشنا کردید. هشت سال ملاقات با هم آشنا شدیم، یک ساله که بچههای ما را کشتید و در گورستان خاوران با هم آشنا شدیم.»
⚪️ تصویر: منزل پروانه میلانی
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani
گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران
از متن:
▪️خانم بهکیش عزیز، «دادخواهی» اولینبار چگونه به جمعتان رسید؟ آیا از مادران دیگر هم این مطالبه را داشتید؟
به نظر من دادخواهی یک روند اعتراضی و مبارزاتی و ایستادگی در برابر سرکوبها، بازداشتها، شکنجهها و جنایتهای سیاسی قدرتها و دولتها به اشکال مختلف است و شاید بتوان گفت دادخواهی مقاومت، افشاگری و ایستادگی در برابر وحشیانهترین نوع جنایتهای حکومتها و قدرتها و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم آن جنایتهاست. دادخواهی سکوت نکردن در برابر جنایتهاست. دادخواهی برای کشف حقیقت و پایان دادن به جنایتها، بیعدالتیها و جلوگیری از تکرار جنایت است. دادخواهی پاسخگو کردن و مسئولیتپذیری آمران و عاملان شریک در جنایتها و پایان دادن به مصونیت از مجازات است.
به نظر من تمام مبارزات، مقاومتها و ایستادگیهای مادران و خانوادههای خاوران از همان ابتدای کشتار زندانیان سیاسی چپ که عزیزانشان را مخفیانه در گورهای فردی و جمعی خاوران پنهان کردند و خانوادهها گورها را کاویدند تا نشانی از عزیزان خود بیابند و در برابر سرکوبهای مداوم مزدوران حکومت شجاعانه ایستادند، یا به شکلی بسیار ساده ولی مداوم به خاوران رفتند تا نام عزیزانشان را زنده نگاه دارند، مبارزهشان برای یادآوری و دادخواهی بوده است. اگر آن ایستادگیها و مقاومتها و حضور مداوم خانوادهها در خاوران قبل از قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نبود، خانوادهها گورهای جمعی را در خاوران نمیدیدند و در این مورد اطلاعرسانی نمیشد. ولی معتقدم که نقطه عطف و شروع جنبش دادخواهی در ایران در دوران جمهوری اسلامی ایران با حضور جمعی و یکپارچه تعدادی از مادران و خانوادههای خاوران پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بوده است که از مفهوم دادخواهی در فضای عمومی صحبت کردند. شما اگر به نامه اعتراضی مادران و خانوادههای خاوران در پنجم دیماه ۱۳۶۷ توجه کنید، مطالبات دادخواهانه مادران و خانوادهها را بهروشنی میتوانید ببینید. پیش از آن نیز همین خانوادهها در جلوی زندانها و در جلوی خانه آقای منتظری در قم و جلوی دفتر سازمان ملل و دادستانی و دادگستری و دیگر ادارات و جلوی زندانها اعتراضهایی را برای پیگیری وضعیت عزیزانشان در زندانها بهصورت جمعی داشتند و آنجا همدیگر را یافتند.
پس از کشتارجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و پنهان کردن زندانیان به دار کشیده شده با لباسهایشان در گورهای جمعی خاوران، اعتراضهای دادخواهانه مادران و خانوادههای خاوران، بخصوص پس از آذر ۱۳۶۷ که خبر اعدام زندانیان سیاسی را به شکل شفاهی در جلوی زندانها و در کمیتههای مختلف تهران به خانوادهها دادند، علیرغم تهدیدهای مداوم حکومت برای جلوگیری از برگزاری مراسمها، ولی مادران و خانوادهها هر روز در خانههایشان مراسم گرامیداشت عزیزانشان را برگزار میکردند و از این خانه به آن خانه میرفتند و با همدیگر فریاد میزدند و بر سر چه باید کردها با همدیگر گفتوگو میکردند و در این جمعها ضرورت یک کار جمعی دادخواهانه پیگیر و پایدار و مستمر را دریافتند. شاید اگر حکومت گورستانی مجزا برای زندانیان سیاسی چپ تدارک نمیدید و عزیزان ما را بهصورت پراکنده در گورهای فردی و جمعی گورستانهای عمومی مانند بهشتزهرا و غیره دفن میکردند، همان کاری که به نظر میرسد با زندانیان سیاسی قتلعام شده مجاهد کردهاند، جنبش دادخواهی مادران و خانوادههای خاوران نمیتوانست اینچنین مؤثر شکل بگیرد و صدای دادخواهی در ایران بلند شود...
در اینجا میخواهم از زندهیاد زینت حیدری (مادر ریاحی) یادی کنم که در ۲۵ اسفند ۸۲ از میان ما رفت. او یکی از مادران فعال و دادخواه خاوران بود که سه پسرش را در دهه شصت کشتند. علی ریاحی را در سال ۶۱ اعدام کردند و در خاوران است، جعفر و محمدصادق ریاحی را در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت دار کشیدند و احتمالاً در خاوران هستند. مادر ریاحی عزیز در بخشی از خاطراتش از بازجویی اینگونه میگوید:
او گفت: «ما که نمیگیم مراسم نگیر، ما که نمیگیم سر خاک نرید، چرا دستهجمعی؟» من گفتم: «شما ما رو دستهجمعی آشنا کردید. هشت سال ملاقات با هم آشنا شدیم، یک ساله که بچههای ما را کشتید و در گورستان خاوران با هم آشنا شدیم.»
⚪️ تصویر: منزل پروانه میلانی
#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@bidarzani