بيدارزنى
4.36K subscribers
5.44K photos
1.25K videos
176 files
4.22K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
🟣 #بیدارزنی : آنها هنوز جوانند، نوشته‌ای با صدای علی‌اشرف درویشیان، در یادبود خاوران

«آن‌ها را از کیف‌ات بیرون می‌آوری. بابا را، آبجی و داداش را... می‌گذاریشان کنار میخک‌های سرخ و سفید. کنار لاله‌ها و شمع‌ها.
گوشه‌ی عکس بابا شکسته، اما زیر گلایولی پنهانش می‌کنی...موهایت سفید شده است. مادرها، همه موهاشان سفید شده است.

بچه‌هاشان را از کیف‌هاشان و از توی پاکت‌هایی که در دستمال یا پارچه‌ای پیچیده‌اند، درمی‌آورند و می‌گذارند کنار گل‌ها و شمع‌ها. بابا که به گلایولی تکیه داده، موهایش سیاه است. سبیلش سیاه و پرپشت است...چشمانش می‌درخشد. لب‌هایش تکان می‌خورد: «از آخرین دیدارمان تاکنون، همیشه به یاد شما هستم. به یاد آن بغض ترکیده و اشک حلقه بسته در چشمانت. دوری‌مان رنج‌آور است، اما نباید باعث بی‌توجهی به زندگی بشود. ما هرگز حق نداریم که خود را از خوبی‌های زندگی محروم کنیم. روحیه بچه‌ها را نباید خراب کنیم... بچه‌هایم را به تو می‌سپارم و می‌دانم که در پرتو خوبی‌های تو، انسان‌های شریف و دوستدار زندگی خواهند شد.»

▪️فایل صوتی «آن‌ها هنوز جوانند» در دسترس است

#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم
#دادخواهان_خاوران

@bidarzani
🟣 امروز در دادگاه استکهلم، روند محاکمه «حمید نوری» شریک در قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ آغاز شد و‌ تعدادی از شاکیان و شاهدان این پرونده و خانواده‌های دادخواه خاوران، جلوی دادگاه جمع شده‌اند.

#مادران_و_خانواده‌های_دادخواه_خاوران
#دادخواهان_خاوران

«از صفحه توییتر منصوره بهکیش»

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 #بیدارزنی : ۲۱ آذرماه، سالروز تولد «مریم اکبری منفرد»


مریم اکبری منفرد، (متولد ۲۱ آذر ۱۳۵۴) دوازدهمین سال حبس را بدون حتی یک روز مرخصی در زندان می‌گذراند. او در دی ماه ۸۸، دو روز پس از تظاهرات عاشورای ۸۸ در منزل خود بازداشت و به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

پیشتر حسن جعفری، همسر مریم اکبری در مصاحبه‌ای با رادیو فردا اعلام کرد: «برادر اول (مریم) را دهه ۶۰ کشتند. برادر دومش را در سال ۶۴ و یک خواهر و یک برادرش را هم ۶۷ اعدام کردند و هنوز هیچ دلیل و هیچ توضیحی که قبرشان کجاست و کجا دفن شده‌اند را به ما نگفتند».

مریم اکبری منفرد ۲۶ مهرماه ۹۵ در نامه‌ای سرگشاده از زندان اوین با عنوان «آنچه بر من و خانواده‌ام در این چند دهه گذشت» نوشته بود که «خواستار تحقیق پیرامون موضوع اعدام غیرقانونی خواهر و برادر خود و روشن شدن جزئیات آن، از جمله مسئولان واقعه مرگ آنان، دریافت کیفرخواست و سایر مدارک پرونده‌های آنان و رسیدگی کیفری وفق قوانین موضوعه به خصوص اصل ۳۴ قانون اساسی که دادخواهی را حق مسلم هر فرد می‌داند می‌باشم».

به گفته‌ی حسن جعفری «براساس این قانون، اتهام محاربه که به مریم زدند دیگر موضوعیت ندارد. منتهی متأسفانه عمل نکردند و او را با اتهام و حکمی در زندان نگاه داشتند که قانوناً ساقط شده است. بعد گفتند باید یک سوم حکم را بکشد تا آزادی مشروط تعلق بگیرد. دو سوم حکم هم گذشت، اما با آزادی مشروط هم مخالفت می‌کنند. سه بار رفتیم دیوان عالی کشور و اعاده دادرسی و راه‌های دیگر قانونی را هم پی‌گیری کردیم و به نتیجه نرسیدیم‌. بیش از یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان وثیقه به مدت هفت سال تودیع کردیم، اما اجازه یک ساعت مرخصی هم به مریم ندادند. حتی عیدهای نوروز هم مرخصی ندادند. مریم بیماری داشت، من بردم بیمارستان و کیسه صفرایش را عمل کرد، یک روز هم مرخصی ندادند با آن وضعیت. هفت سال وثیقه ضبط کردند اما مرخصی ندادند. هیچ جوابی هم به ما نمی دهند، پاسخگو نیستند و به ما نمی‌گویند که به چه دلیلی همیشه از حق مرخصی محروم بوده است».

در کنار تمامی مقاومت‌های مریم اکبری منفرد به عنوان یک زن زندانی سیاسی، او در تمامی ۱۲ سال گذشته، فرزندان خود را نیز در زندان و ذیل ملاقات کابینی و یا اتاق ملاقات زندانْ دیده است. علی‌رغم تمامی این محرومیت‌ها، در جریان جداسازی و تبعید زنان زندانی سیاسی به‌دیگر زندان‌ها، مریم اکبری منفرد نیز در ۱۹ اسفند ماه ۹۹ به زندان سمنان تبعید شد.

در روز یکشنبه، ۲۴ اسفندماه ۹۹، پس از تبعید غیرقانونی مریم اکبری منفرد به زندان سمنان، ۱۴ تن از زنان زندانی سیاسی حاضر در بند اوین، شامل (زهرا زهتابچی، فاطمه مثنی، زینب همرنگ، ناهید فتحعلیان، ارس امیری، سپیده کاشانی، نیلوفر بیانی، حدیث صبوری، رویا ایزد پناه، راحله احمدی، عالیه مطلب زاده، آرزو قاسمی، پریسا رفیعی و آتنا دائمی) نسبت به تبعید و انتقال وی در یک بیانیه، واکنش نشان دادند:

«مریم اکبری منفرد، یکی از قدیمی‌ترین زنان زندانی سیاسی ایران و یادگار و بازمانده‌ی خانواده‌ای است سیاسی، که بهای بسیار سنگین اعدام چهار فرزندشان را پرداخته‌اند و در تمامی این سال‌ها همواره با اعمال انواع فشارها و محدودیت‌ها مواجه بوده است، همانند محرومیت از حتی یک روز مرخصی!
مریم اکبری منفرد در روزهایی تبعید شد که همانند هر سال با تمام وجود مقدمات مراسم نوروز را تدارک می‌دید. او ستون محکمی بود که شور و نشاط بی‌دریغ و انگیزه و عشق به مقاومت را در بند می‌دمید. ما با بهت و ناباوری شاهد رفتن زنی پاکباخته و استوار بودیم که بی هیچ تزلزلی و با همان روحیه‌ی پر شور همیشگی، با لبی خندان، چشمانی درخشان و سرود خوان بار سفر بسته، وداع کرد و رهسپار تبعیدگاه شد.
ما زندانیان سیاسی بند زنان اوین، با هر عقیده و باوری که داریم مریم را به فراخور لحظه لحظه‌های همزیستی‌مان به استقامت و بردباری، عزم و اراده و شخصیت مبارز، خستگی ناپذیری، بیگانگی با عادت و روزمرگی و عطشی سیری ناپذیر برای خواندن و آموختن شناخته‌ایم.
ما با یادآوری مقاومت مریم در برابر تمامی دشواری‌هایی که او و خانواده‌اش در راه دادخواهی و عقاید و باورهایشان متحمل شده‌اند، با شادمانی از آنکه اقبال همراهی با زنی بزرگ چون او را داشته‌ایم ضمن احترام به او و سلوک و منش‌اش، سر بلندی و استواری روز افزون او را آرزومندیم….».

#زنان_زندانی_سیاسی
#دادخواهان_خاوران

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 زینب جلالیان و مریم اکبری‌منفرد

زینب جلالیانْ چهارده سال و مریم اکبری‌منفرد، سیزده سال از بهترین روزهای عمرشان را در زندان و در تبعید، بدون حتی ساعتی مرخصی سپری می‌کنند. در تاریخ ایران، در میان زندانیان زن سیاسی، چنین مواردی سابقه نداشته و جمهوری اسلامی در کنار ستم‌های دیگر، رکورد حبس طولانی مدت دو تن از زنان فعال سیاسی را نیز در کارنامه منحوس خود ثبت کرده است!

▪️زینب جلالیان را ندیده‌ام، اما شرح ایستادگی‌های او را به کرات شنیده‌ام. شنیده‌هایم از او همان‌هایی است که در «مریم» دیده‌ام. من شش سال با او همبند بوده‌ام و در میان تمامی کسانی که در زندان بوده‌اند، به معنای واقعی کلمه مقاوم‌ترین، محکم‌ترین، با نشاط‌ترین و مصمم‌ترین زندانی بوده و هست.

▪️مریم در تمام سال‌های حبس با وجود آزارها و شکنجه‌های فرسایشیِ بی‌امان، همچنان اراده و مقاومت و شادابی خود را حفظ کرد و البته آسیب‌های بسیار هم دید، اما سربلند ایستاد. هر یک از آنان، علاوه بر دشمن اصلی که همان جمهوری اسلامی می‌باشد، با جناح‌بندی‌های رسانه‌های مطرح و فراموشی‌ها و بایکوت‌های خبری، آن هم صرفاً به‌سببِ عقایدشان جنگیدند.

▪️قهرمانی برای آنها، در تیتر اول رسانه‌ها بودن و جایزه‌های رنگارنگِ بین المللیْ معنا نمی‌شود، بلکه در عزم و اراده برای شکست قدرت ظالم و ایستادگی در برابر شکنجه‌های جسمی و روانی بوده و هست. ولو در سکوت خبری، مریمْ «اولین زندانی» بود که از «داخل زندان» به دادخواهی اعدام چهار عضو خانواده‌اش پرداخت و موفق به ثبت‌نام اعضای خانواده‌اش در لیست «گم‌شدگان قهری» سازمان ملل شد. تنهایشان نگذاریم...هر چند که حتما به تنهایی، قدرتِ یک ایران را دارند که حکومت، چنین خصمانهْ در برابر آن‌ها قدرت‌نمایی می‌کند.


▪️از صفحه‌ی اینستاگرام «آتنا دائمی»


#زینب_جلالیان
#مریم_اکبری_منفرد
#علیه_فراموشی #دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@bidarzani
🟣 مادر الماسیان (ثریا احمدی‌نژاد) یکی دیگر از #مادران_خاوران درگذشت

ثریا احمدی‌نژاد، مادر جان‌فشان «سیامک الماسیان» بود که در تابستان ۱۳۶۷ همراه با هزاران زندانی سیاسی اعدام شد. مادر الماسیان، سال‌های متمادی را با ایمان به دادخواهی و همراهی و هم‌دلی با سایر خانواده‌های خاوران سپری کرد.


▪️تصویر از وبسایت گفتگوهای زندان


#دادخواهان_خاوران #مادران_دادخواه
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 خاوران، خُفته در دامن‌ات، طوفان زمان

🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران

🟡 پرونده‌ی ویژه‌ی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران



#بیدارزنی: به خاوران رسیدیم، برهه‌ای سترگ در تاریخ دادخواهی ایران. بررسی چگونگی آغاز دادخواهی مادران و خانواده‌های جان‌فشانان، ذیل کشتار نیروهای سیاسی چپ در دهه‌ی شصت و نحوه‌ی ارتباط‌گیری آنان با یکدیگر، ما را با رفت‌وآمدی تاریخی، مابین سال‌های نخست/ پایانی دهه‌ی پنجاه و آغاز سال ۶۰  به این‌سو، همراه می‌کند. کسانی چون زنده‌یاد مادر پنجه‌شاهی، مادر لطفی، مادر آل‌آقا و مادر شایگان که فرزندان خود را در حاکمیت پهلوی و یا هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از دست دادند،  در بررسی مهم این فصل از دادخواهی، قید شده‌اند.

در متن پیش‌رو، جهت پرداخت به این مهم و کندوکاو بر سر چگونگی آشنایی مادران و خانواده‌های خاوران با یکدیگر، چگونگی مواجهه و استمرار و استقامت آنان، پیوند آنان با مادران و خانواده‌های دادخواه نسل‌های بعد و انتظار آنان از مردم و سایر تشکل‌های صنفی و سیاسی، با «منصوره بهکیش» به گفتگو پرداختیم. منصوره بهکیش، عضو «مادران و خانواده‌های دادخواه خاوران» و «گروه مادران پارک لاله ایران» در حدفاصل دهه‌ی ۶۰، شاهد اعدام و کشته شدن پنج تن از برادران و خواهر خود (زهرا بهکیش) و همسر ایشان (سیامک اسدیان) بود. او در تمامی سال‌های گذشته علی‌رغم انواع تهدیدها، بازداشت‌ها و زندان، ممنوعیت از کار، ممنوعیت خروج از کشور و تبعید اجباری، یکی از زنان مبارز و دادخواه و همچون حافظه‌ی تاریخی سالیان سرکوب و استقامت است که دقیقه‌ای عقب نایستاده است. زنده‌یاد نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش) یکی از ستون‌های داخواهان خاوران در ایران بود که تا آخرین لحظه‌ی عمر، در کنار مابقی مادران خاوران و خانواده‌هایشان، متعهد به امر دادخواهی بود. متن پیش‌رو، روایتی تاریخی و برآمده از گفتگویی جامع با منصوره بهکیش است.

این گفتگو، چهارمین بخش و در پیوند با بررسی سه دهه‌ی دیگر جنبش دادخواهی در ایران (مادران و خانواده‌های دادخواه آبان ۹۸، جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ و سلسله قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی در دهه‌ی ۷۰ است).


_بیدارزنی: خانم بهکیش عزیز، شما یکی از مبارزان و فعالان پیشروی «جنبش دادخواهی در ایران» و عضوی از «مادران و خانواده‌های خاوران» و گروه «مادران پارک لاله ایران» هستید. مادر بهکیش «زنده‌یاد نیره جلالی مهاجر» از زنان تأثیرگذار مادران و خانواده‌های خاوران، تا آخرین روزهای زندگی، خواهان دادخواهی ۵ فرزند و دامادشان بودند. همچنین شما، علی‌رغم احضارها، تهدیدها، بازجویی‌ها، بازداشت‌ها، تحمل زندان، اخراج از کار و ممنوعیت خروج از کشور، پرونده‌سازی‌های امنیتی و مصائب تبعید اجباری، برای روشن نگاه‌داشتن مشعل دادخواهی، دقیقه‌ای سکوت نکردید. حدفاصل سال‌های ۶۰ تا ۶۷، شش عضو خانواده‌ی شما شامل جان‌فشانان «محمدرضا بهکیش» برادرتان و «سیامک اسدیان» (داماد خانواده و همسر زهرا بهکیش) در سال ۶۰، «زهرا بهکیش» در سال ۶۲ زیر شکنجه، «محسن بهکیش» در سال ۶۴ و اعدام در زندان و «محمود» و «محمدعلی بهکیش» نیز در کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت کشته شدند. طی این هفت سال، مادران و اعضای خانواده‌های نیروهای سیاسی چپ در زندان‌ها، هنگام ملاقات دوهفته یک‌بار فرزندان و عزیزان خود در زندان‌ها، تجمیع و اعتراض علیه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، تحویل ساک و لباس عزیزان اعدام‌شده‌ی خود در صف کمیته‌ها، مقابل درب رجوع زندان‌ها و در خاوران با یکدیگر آشنا شدند. این آشنایی، سنگ بنای اولیه‌ی شکل‌گیری «مادران و خانواده‌های خاوران» بود. برای برجسته‌سازی تاریخ دادخواهی زنان و مادران، بسیار خرسندیم که از تجارب و روند مسیر دادخواهی شما بهره‌مند شویم.

_ منصوره بهکیش: با درود و سپاس فراوان از طرح این پرسش‌ها برای ثبت تاریخ مبارزات جنبش دادخواهی در ایران و درخواست معرفی تلاش‌ها و مبارزات دادخواهانه‌ی مادران و خانواده‌های خاوران در کل و من و مادرم به طور خاص؛ به‌عنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران.

سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ را به تمامی خانواده‌های مبارز و دادخواه و تمامی ایرانیان آزادی‌خواه، شادباش می‌گویم و آرزویم این است که این سال‌های نکبت خون و جنون و ستم و تبعیض در ایران پایان یابد و با هر چه فعال‌تر شدن جنبش‌های مستقل و مردمی و اتحاد و همراهی جنبش‌ها با همدیگر، بتوانیم از شر این ستمکاران بی‌شرم و جنایت‌کاران وقیح و دروغ‌گو رهایی یابیم و آزادی را به دست آوریم و دنیایی انسانی، عادلانه و بدون تبعیض بسازیم و شاد زندگی کنیم...

#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم


ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/44062


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخش‌هایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران


#بیدارزنی: علی‌رغم یک روند استمراری سرکوب و اعدام شش نفر از اعضای خانواده‌ی شما تا شهریور ۶۷، چه مدت بعد از جان‌باختن عزیزانتان، شما و مادر بهکیش با مادران دیگر ارتباط گرفتید؟ اگر امکان دارد کمی هم از چگونگی کشته‌شدن عزیزانتان بگویید.

_ منصوره بهکیش: شاید برای شرح بهتر این شرایط و چگونگی ارتباط‌های مادرم و من با مادران و خانواده‌های زندانیان سیاسی باید به عقب‌تر در زمان شاه و دستگیری و فعالیت‌های سیاسی خواهر و برادرانم برگردم.

محمود که چهارمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۰ بود، در سال ۱۳۵۱ به دلیل تحقیق در رابطه با «اصلاحات ارضی در جنوب خراسان» دستگیر شد و دو ماه در حبس بود، دومین دستگیری او در سال ۱۳۵۲ به دلیل فعالیت‌هایی دانشجویی در مشهد بود که یک سال حبس کشید و سومین دستگیری او در آبان سال ۱۳۵۵ در تهران به دلیل فعالیت با «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» بود که به حبس ابد محکوم و در ۲۱ دی ۱۳۵۷ از زندان قصر در تهران آزاد شد. محمود در سال ۱۳۴۹ دانشجوی فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد شد و تنها چند واحدش باقی‌مانده بود که در سال ۱۳۵۸ لیسانس خود را گرفت. پس از سومین دستگیری محمود در سال ۱۳۵۵، خواهرم زهرا که دومین فرزند خانواده و متولد ۱۳۲۵ بود و محمدرضا که ششمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۴ بود، برای فعالیتشان با سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، مجبور شدند مخفی شوند. از آن زمان مادر و پدرم و دیگر اعضای خانواده هرکدام به‌نوعی در ارتباط با خانواده‌های زندانیان سیاسی در مشهد و تهران قرار گرفتیم.

مادرم فردی مذهبی، ولی روشن‌فکر و آگاه بود و به‌خصوص پس از دستگیری محمود و سیاسی شدن بچه‌ها به‌نوعی خودش هم به مسائل سیاسی کشیده شد و چند بار خواهر و برادرم را برای عادی‌سازی خانه‌های مخفی‌شان همراهی کرد.

اگر بخواهم از این بخش از فعالیت‌های مادرم و من قبل از انقلاب ۵۷ بگذرم و تنها به دهه شصت، به‌ویژه بعد از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بپردازم و کمی هم از چگونگی کشته‌شدن عزیزانم بگویم، آشنایی مادرم و من با خانواده‌های کشته‌شدگان دهه شصت از زمانی شروع شد که «سیامک اسدیان» (همسر خواهرم زهرا) را در ۱۳ مهر ۱۳۶۰ در آمل کشتند و پیکرش را به خانواده تحویل دادند و من و زهرا و مادرم به خرم‌آباد رفتیم و در مراسم پرشور و پر از سوز و گداز خانواده سیامک (اسکندر) شرکت کردیم.

کشته شدن سیامک همگی ما را خیلی سوزاند، در مراسم خاکسپاری او جمعیت زیادی از خانواده‌ها، دوستان، فعالان سیاسی و همسایگان شرکت کرده و در داخل و بیرون از خانه جمع شده بودند و هیچ‌گاه عزاداری اعتراضی و متفاوت آن‌ها را از خاطر نمی‌برم. این جمعیت انبوه با همدیگر به‌شدت مویه می‌کردند و شعرهایی به زبان لری می‌خواندند و به‌صورت‌ خود چنگ می‌انداختند که گاه خون جاری می‌شد. آن زمان من ۲۳ ساله و فرزند اولم را باردار بودم و در این مراسم چندین بار حالم خراب شد.

حدود بیست روز بعد، در اواخر مهر ۱۳۶۰ مرا در مشهد دستگیر کردند. دستگیری من ربطی به شرکت در مراسم سیامک اسدیان نداشت و در پایین توضیح خواهم داد. پیش از آن در ۱۰ یا ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۰ به خانه مادر و پدرم در مشهد حمله کردند تا محسن و محمدعلی که هوادار سازمان فدائیان اقلیت بودند را بازداشت کنند که آن‌ها خانه نبودند و جعفر را بازداشت کردند و یک ماه در حبس بود. جعفر، هشتمین فرزند خانواده و متولد شهریور ۱۳۳۸ است. در ۲۴ اسفند ۶۰ برادر دیگرم محمدرضا بهکیش که سه سال از من بزرگ‌تر بود را به همراه خشایار پنجه‌شاهی در خیابان، جلوی محل توزیع نشریات اقلیت در تهران کشتند. این محل توسط احمد عطاالهی یکی از اعضای این سازمان لو رفته و در تله سپاه پاسداران بود. پس از کشته شدن محمدرضا مادر و پدرم برای در امان ماندن جعفر، محسن و محمدعلی تصمیم گرفتند که خانه‌شان در مشهد را بفروشند و خیلی سریع و ارزان خانه را فروختند و شبانه به تهران نقل مکان کردند و مدتی در خانه من در کرج بودند تا توانستند خانه‌ای در خیابان طالقانی کرج بخرند.

🟣 تصویر: محسن بهکیش، کار بر روی این سوزن‌دوزی را به‌یاد زهرا بهکیش (اشرف)، سیامک اسدیان (اسکندر) و محمدرضا بهکیش (کاظم) در سال ۶۳ در زندان اوین آغاز کرد، اما هنوز اثر نیمه‌تمام مانده بود که در اردیبهشت ۶۴، اعدام شد.

#دادخواهان_خاوران

ادامه‌ی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخش‌هایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران


#بیدارزنی : مادرانی که‌ در سال‌های قبل از انقلاب، فرزندانشان در راه مبارزه با رژیم پهلوی جان باختند -نظیر مادر شایگان (فاطمه سعیدی) و یا مادر زیبرم، مادر آل‌آقا، مادر پنجه‌شاهی، مادر سلاحی، مادر کلانتری و… (که تصویری از آنان را در ۲۸ مرداد ۱۳۵۹ در بندر انزلی و سالگرد جان‌باختن احمد زیبرم در دست داریم)- آیا با مادران خاوران و روند دادخواهی این برهه از زمان پیوندی داشتند؟ و اگر نه، این انفصال محصول چه شرایطی بوده است؟

_ منصوره بهکیش: بله جمع ما؛ مادران و خانواده‌های خاوران با تعدادی از مادران و خانواده‌های فعال که عزیزانشان در زمان شاه زندانی بودند یا کشته شدند نیز ارتباط نزدیکی داشتند و تعدادی از آن‌ها در جلوی زندان‌ها در زمان شاه با همدیگر آشنا شدند. زنده‌یاد مادر آل آقا تا زمان زنده بودنش فعالانه در مراسم‌های ما حضور داشت و ما نیز در مراسم‌های وی و خانواده‌اش حضور داشتیم. زنده‌یاد مادر پنجه شاهی نیز با تعدادی از مادران و خانواده‌های خاوران ارتباط نزدیکی داشت از جمله با خانواده ما و در مراسم‌های همدیگر نیز شرکت می‌کردیم. مادر کلانتری که آرزوی سلامتی برایشان دارم نیز یار و همراه همیشگی ما بوده و ما نیز همراه او در مراسم‌ها و دیگر نشست‌های دوستانه بوده‌ایم. من خاطره‌ای از مادر شایگان و مادر سلاحی و مادر زیبرم در ایران ندارم، ولی می‌دانم که خانواده‌های قدیمی‌تر در تهران با هم رابطه نزدیکی داشتند، دوست بودند، به سفر می‌رفتند و در مراسم گرامی داشت عزیزان یکدیگر شرکت می‌کردند.


#دادخواهان_خاوران


ادامه‌ی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخش‌هایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران


#بیدارزنی : پس از جنبش ۸۸، شما یکی از اعضای تأثیرگذار «مادران پارک لاله ایران» بودید. چه شد که با مادران دادخواه این نسل، همراه شدید؟

منصوره بهکیش: دلیل همراهی من با مادران داغدار کشته‌شدگان جنبش ۸۸، این بود که دادخواهی را یک امر مهم در مبارزات مردم ایران برای پایان دادن به سرکوب، آزادی کشی و مصونیت از مجازات جنایت‌کاران و تکرار جنایت و بی‌عدالتی می‌دانم و اعتقاد عمیق دارم که اتحاد و همراهی ما با همدیگر جنبش دادخواهی را قوی‌تر و مقاومت و ایستادگی برای دادخواهی را به امری همگانی تبدیل می‌کند و به این وسیله می‌توانیم همراه با سایر جنبش‌های مستقل و مردمی به سرکوب، ستم، تبعیض، تکرار جنایت و بی‌عدالتی در ایران پایان دهیم و مسیر دستیابی به آزادی و برقراری عدالت را هموار سازیم.


جمع شدن ما در «میدان آب‌نمای پارک لاله تهران» از روز هفتم تیرماه ۱۳۸۸ شروع شد. چند تجمع اول با حضور تعداد زیادی از شرکت‌کنندگان شامل؛ تعدادی از خانواده‌های کشته‌شدگان سال ۸۸ و دهه شصت و دهه هفتاد، زنان فعال، هنرمندان، روزنامه‌نگاران و غیره همراه بودند. خانواده‌ها عکس‌های عزیزان خود را در دست می‌گرفتند و راهپیمایی می‌کردند و سپس در پارک می‌نشستند و شمع روشن می‌کردند که مورد حمله مأموران واقع شدند و از این پس خانواده‌ها کمتر حضور می‌یافتند. علیرغم حضور مداوم مأموران و سرکوب، این تجمع‌های شجاعانه به شکل مستمر هر شنبه توسط زنان مبارز و دادخواه و تعداد محدودی از ما خانواده‌ها نزدیک به ۷ ماه ادامه یافت. چندین بار ما را جمعی ۳۰ نفره و فردی بازداشت و تهدید و بازجویی‌های جمعی و زندانی کردند. پس از سرکوب‌های شدید به این نتیجه رسیدیم که برای تداوم فعالیت‌هایمان نیاز داریم که روند برنامه‌هایمان را کمی تغییر دهیم و جمع‌شدن‌هایمان را به مناطق دیگر گسترش دادیم تا از گرند مأموران حکومتی در امان باشیم، ولی صدایمان را همچنان بلند کردیم و فعالیت‌های زیر را در برنامه‌های خود قرار دادیم.

🟣 ما فعالیت‌هایمان را به چهار حوزه تقسیم کردیم:

الف) دیدار و همدردی با خانواده‌های آسیب‌دیده و داغدار،

ب) تلاش در جهت یادگیری، رشد و نشر فرهنگ دادخواهی،

ج) افشای بی‌عدالتی‌های حکومت برای کشف حقیقت و برقراری عدالت در ایران،

د) مبارزه پیگیر برای کمک به دادخواهی به‌عنوان امری ملی و برقراری عدالت در ایران.


برای تحقق این برنامه‌ها علاوه بر حرکت‌های بیرونی و دیدار مداوم با مادران و خانواده‌های داغدار و زندانیان سیاسی و گرفتن عکس و نوشتن گزارش و بیانیه‌های اعتراضی، در سال ۱۳۹۱ تصمیم گرفتیم که برای رشد و نشر فرهنگ دادخواهی و هم برای کشف حقیقت و افشای بی‌عدالتی‌های حکومت گفت‌وگوهایی را به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از دو زاویه با دادخواهان و خانواده‌های زخم‌خورده، وکلا و فعالان مدنی و حقوق بشر ترتیب دهیم که انجام دادیم و می‌توانید در سایت مادران پارک لاله ایران www.mpliran.net این گفت‌وگوها را ببینید و بخوانید و در نشر و پخش آن به جنبش دادخواهی کمک کنید. این تجمع‌ها در خارج از کشور نیز با حمایت‌های گسترده‌ای روبرو شد و بسیاری از فعالان زنان و خانواده‌ها به‌عنوان حامیان مادران پارک لاله در شهرها و کشورهای مختلف هم‌زمان با ما در روزهای شنبه تجمع برگزار می‌کردند که متأسفانه این تجمع‌های حمایتی نیز به‌مرور کمرنگ شد، ولی تعداد محدودی از جمله «مادران دورتموند» همچنان ما را همراهی می‌کنند.

ما در این سال‌ها برای همکاری با یکدیگر، علیرغم سرکوب و پیگردهای مداوم حکومت، با چالش‌هایی نظری نیز روبرو شدیم که داشت ادامه حرکت ما را دچار مشکل می‌کرد، زیرا بخشی از اعضای گروه مادران پارک لاله ایران نگاه‌های اصلاح‌طلبانه داشتند و معتقد بودند که تمرکز این گروه باید اعتراض به کشته‌شدگان ۸۸ و بعد از آن باشد و طی جلسات بسیار بخشی از ما که نگاه جامع‌تری به دادخواهی داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که این مشکل بیشتر به‌خاطر عدم شناخت و درک درست از دادخواهی است و من پیشنهاد دادم که برای شناخت بیشتر کتابی درباره مفاهیم دادخواهی به زبان ساده بنویسیم و داوطلب شدم که پیش‌نویس آن را تهیه کنم و این کار را با مشورت و همراهی تعدادی از زنان فعال این گروه که دادخواهی را محدود به سال ۸۸ نمی‌دانند، طی جلسات متمادی بحث و گفت‌وگو پس از نزدیک به یک سال کار نهایی کردیم...


⚫️ تصویر: اردیبهشت ۱۳۹۱، برگزاری مراسم سومین تولد «مصطفی کریم‌بیگی» از جان‌باختگان عاشورای ۸۸


#دادخواهان_خاوران

ادامه‌ی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران


«خاوران چگونه خاوران شد؟

خاورانْ خاوران شد، چون خانواده‌ها با همۀ مشکلاتی که رژیم برایشان ایجاد کرد، از سختی راه گرفته تا تخریب سنگ‌ها و نشانه‌ها، تهدیدها و فشارها و هزاران مسایل دیگر نهراسیدند و مقاوم و استوار برای گرامیداشت یاد و خاطرۀ عزیزانشان، به‌صورت فردی و جمعی به خاوران آمدند و با حضور دائمی خود، این نماد را زنده نگاه داشتند. آنها جلوی راه را بستند، خانواده‌ها روز دیگری به خاوران آمدند! آنها خانواده‌ها را دستگیر کردند، خانواده‌ها پس از آزادی باز به خاوران آمدند! آنها سنگ‌ها و علامت‌های اعدام شدگان را تخریب کردند و شکستند، خانواده‌ها دوباره ساختند! آنها برای بازسازی خاوران برنامه‌ریزی کردند و هدف گ‌شان سر به نیست‌کردنِ گورهای دسته جمعی بود، ولی خانواده‌ها با هوشیاری و همبستگی خود به این حرکت اعتراض کردند و جلوی کار آنها را گرفتند! آنها هر سال تلاش کردند که به بهانه‌های مختلف از برگزاری مراسم جلوگیری کنند، ولی خانواده‌ها با تلاش و پشتکار و همبستگی، هر سال مراسم را هر چه با شکوه‌تر برگزار کردند!».

از اوایل دهه هشتاد تا قبل از تخریب و قفل زدن به درب اصلی خاوران در فاصله ۲۰ تا ۲۷ دی‌ماه سال ۱۳۸۷، تجمع‌ها در خاوران حال و هوایی دیگر یافته بود و تعداد بیشتری از مادران و خانواده‌های خاوران و دیگر همراهان ما، به‌خصوص در دو تجمع گروهی آخرین جمعه سال برای یادآوری و حضور در کنار عزیزانمان در آستانه سال نو و همچنین در سالگرد کشتار زندانیان سیاسی چپ در شهریور ۶۷ در جمعه نزدیک به دهم شهریور در خاوران حضور می‌یافتیم. در دهه هشتاد جوانان مبارز و پر شوری نیز چه از میان خانواده‌ها چه از دوستان همراهشان در جمع‌های ما حضور می‌یافتند. در آن سال‌ها در مراسم‌های جمعی، عکس‌ها را در دست می‌گرفتیم و به دور خاوران می‌چرخیدیم و جمعی سرودهای انقلابی را می‌خواندیم تا یاد عزیزانمان که در گوشه‌گوشه‌ی خاوران، مخفیانه توسط این حکومت جنایت‌کار کشته شده و در خاوران در گورهای فردی و جمعی پنهان کرده‌اند را به یاد بیاوریم و تمامی مادران و خانواده‌های خاوران احساس کنند که این مراسم‌های جمعی باشکوه تنها برای گرامیداشت عزیزان کشته‌شده‌مان در قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نیست، بلکه به یاد و برای گرامیداشت تمامی کشته‌شدگان دهه شصت تعلق دارد که عزیزانشان را از تیرماه ۶۰ در زیر خاک خاوران پنهان کرده‌اند و همراهی همگی ما با هم است که به این تجمع‌ها و اعتراض‌ها معنا می‌بخشد.

حضور تعداد زیاد شرکت‌کنندگان در این تجمع‌ها از یک سو باعث خوشحالی بسیار ما بود و از سوی دیگر به دلیل حضور مداوم نیروهای سرکوبگر نگران بودیم که نکند جوانان پرشور را بازداشت کنند و عاملی بازدارنده برای حضور خانواده‌ها در خاوران منجر شود، به‌خصوص با شعارهای گاه و بیگاهی که داده می‌شد.

در این مقاله کمی این موضوع را شکافته‌ام، با اینکه من و بسیاری از خانواده‌ها به‌شدت اعتقاد داریم که این شعارها بخش مهمی از مطالبات دادخواهانه‌ی ماست، ولی این نگرانی را نیز داشتیم که آیا خاوران مکان مناسبی برای طرح این‌گونه شعارها هست یا نیست؟ و در این شرایط به‌غایت سرکوب‌گرایانه، چه باید کرد که روند مبارزات دادخواهانه خانواده‌ها به مقاومت و ایستادگی‌شان لطمه نزند؟ هرچند همواره این پرسش برای من و بسیاری مطرح بوده است که چرا خاوران، مکانی برای شعار دادن نیست؟ به‌خصوص که حکومت، همواره از این سیاست، استفاده‌های ابزاری شدیدی کرده است تا خانواده‌ها را به انزوا بکشاند و در نتیجه این تجمع‌ها را راحت‌تر کنترل کند. امروز که به آن سال‌ها بر می‌گردم، همچنان این پرسش برایم مطرح است که در شرایط سرکوب مداوم حکومت، چه باید کرد که همچنان امکان حضور در خاوران و برگزاری تجمع‌ها به شکل گسترده‌تری را داشته باشیم و این تجمع‌ها اثربخش‌تر باشد و صدای دادخواهی ما، هم تن جنایت‌کاران را برای تکرار جنایت بلرزاند و هم به دیگر خانواده‌های دادخواه، نیرو و انرژی فراوان برای مقاومت و ایستادگی بدهد؟


🟡 پرونده‌ی ویژه‌ی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران

#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

@bidarzani