Forwarded from ...
@zananwatcher
جلسه رونمایی کتاب #مارکس_درباره_جنسیت و #خانواده , روز چهارشنبه ۲۱تیرماه از ساعت ۱۵ تا۱۷ در اندیشکده فرهنگی کتابخانه ملی برگزار میشود.
کتاب «مارکس درباره جنسیت و خانواده» نوشته #هتربراون است که فرزانه راجی و فریدا آفاری آن را ترجمه کردهاند و نشر #شیرازه آن را منتشر کرده است- میدان
https://telegram.me/zananwatcher
جلسه رونمایی کتاب #مارکس_درباره_جنسیت و #خانواده , روز چهارشنبه ۲۱تیرماه از ساعت ۱۵ تا۱۷ در اندیشکده فرهنگی کتابخانه ملی برگزار میشود.
کتاب «مارکس درباره جنسیت و خانواده» نوشته #هتربراون است که فرزانه راجی و فریدا آفاری آن را ترجمه کردهاند و نشر #شیرازه آن را منتشر کرده است- میدان
https://telegram.me/zananwatcher
#مقاله_صوتی
#مارکس_و_انگلس_دربارهی_آزادی_زنان
✍نوشته: هال دریپر
ترجمه: نیکزاد زنگنه
خوانده شده توسط: میلاد هماپور
@bidarzani
https://t.me/zan_j/15522
#مارکس_و_انگلس_دربارهی_آزادی_زنان
✍نوشته: هال دریپر
ترجمه: نیکزاد زنگنه
خوانده شده توسط: میلاد هماپور
@bidarzani
https://t.me/zan_j/15522
Telegram
زن و جامعه (زن کارگر)
#مقاله_صوتی
#مارکس_و_انگلس_دربارهی_آزادی_زنان
✍نوشته: هال دریپر
👥ترجمه: نیکزاد زنگنه
خوانده شده توسط: میلاد هماپور
@zan_j
#مارکس_و_انگلس_دربارهی_آزادی_زنان
✍نوشته: هال دریپر
👥ترجمه: نیکزاد زنگنه
خوانده شده توسط: میلاد هماپور
@zan_j
Forwarded from نقد
▫️ مارکس دربارهی جنسیت و خانواده
▫️ خلاصهای از کتابی با همین عنوان
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
نوشتهی: هتر براون
ترجمهی: رویا دارابی
9 مارس 2022
🔸 بسیاری از محققین فمینیست در بهترین حالت پیوندی مبهم با مارکس و مارکسیسم داشتهاند. یکی از مهمترین حوزههای مناقشه، رابطهی مارکس/انگلس است.
مطالعات جورج لوکاچ، ترل کارور، و دیگران تفاوتهای معناداری را میان مارکس و انگلس دربارهی دیالکتیک و همچنین شماری مسائل دیگر نشان دادهاند. من با تکیه بر این مطالعات، تفاوتهای آنها را در رابطه با جنسیت و نیز خانواده کاویدهام. این امر بهویژه برای بحثهای جاری اهمیت دارد، زیرا تعدادی از محققان فمینیستْ مارکس و انگلس را به دلیل آنچه جبرگرایی اقتصادی میدانند آماج انتقاد قرار دادهاند. با این حال، لوکاچ و کارور به درجهی جبرگرایی اقتصادی نزد این دو، بهعنوان تفاوت مهمی اشاره میکنند. هر دو، انگلس را تکپایهانگارتر و علمباورتر از مارکس میدانند. رایا دونایفسکایا یکی از معدود افرادی است که دربارهی مسئلهی جنسیت، مارکس و انگلس را از هم جدا میکند، همزمان که به همین ترتیب به ماهیت تکپایهانگار و جبرگرایانهی موضع انگلس، در مقابلِ درک دیالکتیکی ظریفتر مارکس از روابط جنسیتی اشاره میکند. در سالهای اخیر بحث چندانی از نوشتههای مارکس دربارهی جنسیت و خانواده شکل نگرفته است، اما در دهههای 1970 و 1980، این نوشتهها موضوع بحثهای زیادی بود. در تعدادی از موارد، محققان فمینیستی مانند نانسی هارتسوک و هایدی هارتمن عناصر نظریه کلی مارکس را با اشکال روانکاوانه یا سایر اشکال نظریهی فمینیستی ترکیب کردند. این محققان نظریهی مارکس را نسبت به جنسیت کوربین و همچنین نیازمند نظریهای تکمیلی برای درک روابط جنسیتی قلمداد کردند. با این حال، آنها ماتریالیسم تاریخی مارکس را بهعنوان نقطهی شروعی برای فهم تولید حفظ کردند. علاوه بر این، تعدادی از فمینیستهای مارکسیست نیز از اواخر دههی 1960 تا 1980 بهویژه در حوزهی اقتصاد سیاسی مشارکت نظری داشتهاند.
🔸 بسیاری در دههی 1990 و پس از آن نظریهی نظامهای دوگانهی مردسالاری و سرمایهداری ــ پدرسالاری سرمایهدارانه ــ را که شکل رایج فمینیسم سوسیالیستی در دهههای 1970 و 1980 بود، همچون پروژهای شکستخورده تلقی میکردند. در هر صورت، سقوط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی احتمالاً بر محبوبیت فمینیسم سوسیالیستی تأثیر منفی داشته است. همانطور که آیریس یانگ قبلاً استدلال کرده بود، نظریهی سیستمهای دوگانه نابسنده بود زیرا بر دو نظریهی کاملاً متفاوت از جامعه مبتنی بود ــ یکی با توسعهی پویای تاریخی جامعه، عمدتاً از نظر اجتماعی، اقتصادی و فنآوری سر و کار دارد و دیگری مبتنی بر یک دیدگاه روانشناختیِ ایستا است. آشتیدادن این دو نظریه به دلیل این تفاوتهای گسترده بسیار دشوار است. با این حال، نقدهای آنها به آنچه جبرگرایی، مقولههای کوربین نسبت به جنسیت و تأکید بر تولید به بهای نادیدهگرفتن بازتولید نزد مارکس میدانستند، نقطهی شروعی فراهم کرد برای بررسی مجدد من از آثار مارکس با استفاده از واکاوی متنی دقیق ــ که در کنار آثار فمینیستهای مارکسیست که در بالا ذکر شد قرار میگیرد.
🔸 از لحاظ تاریخی، رابطهی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطهای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث دربارهی جنسیت و مسائل سنتی زنان نزد بسیاری از مارکسیستها. علاوه بر این، حتی در جاییکه به جنسیت و خانواده پرداخته شده است، این مطالعات تمایل دارند که استدلال کمتر ظریف و اقتصادمحورتر انگلس را دنبال کنند. با این حال، من فکر میکنم آثار مارکس در مورد جنسیت و خانواده تفاوتهای قابلتوجهی را با آثار انگلس نشان میدهد. پرسشهای مهمی در رابطه با ارزش احتمالی دیدگاههای مارکس در مورد جنسیت و خانواده پابرجاست: مارکس چه چیزی به بحثهای فمینیستی معاصر ارائه میدهد؟ آیا امکان وجود یک فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در واکاوی جامعهی سرمایهداری معاصر دربارهی جنسیت به جبرگرایی اقتصادی یا طبقهی ممتاز درنیفتد؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2RM
#هشت_مارس #فمینیسم
#هتر_براون #رویا_دارابی
#مارکس #جنسیت #خانواده
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ خلاصهای از کتابی با همین عنوان
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
نوشتهی: هتر براون
ترجمهی: رویا دارابی
9 مارس 2022
🔸 بسیاری از محققین فمینیست در بهترین حالت پیوندی مبهم با مارکس و مارکسیسم داشتهاند. یکی از مهمترین حوزههای مناقشه، رابطهی مارکس/انگلس است.
مطالعات جورج لوکاچ، ترل کارور، و دیگران تفاوتهای معناداری را میان مارکس و انگلس دربارهی دیالکتیک و همچنین شماری مسائل دیگر نشان دادهاند. من با تکیه بر این مطالعات، تفاوتهای آنها را در رابطه با جنسیت و نیز خانواده کاویدهام. این امر بهویژه برای بحثهای جاری اهمیت دارد، زیرا تعدادی از محققان فمینیستْ مارکس و انگلس را به دلیل آنچه جبرگرایی اقتصادی میدانند آماج انتقاد قرار دادهاند. با این حال، لوکاچ و کارور به درجهی جبرگرایی اقتصادی نزد این دو، بهعنوان تفاوت مهمی اشاره میکنند. هر دو، انگلس را تکپایهانگارتر و علمباورتر از مارکس میدانند. رایا دونایفسکایا یکی از معدود افرادی است که دربارهی مسئلهی جنسیت، مارکس و انگلس را از هم جدا میکند، همزمان که به همین ترتیب به ماهیت تکپایهانگار و جبرگرایانهی موضع انگلس، در مقابلِ درک دیالکتیکی ظریفتر مارکس از روابط جنسیتی اشاره میکند. در سالهای اخیر بحث چندانی از نوشتههای مارکس دربارهی جنسیت و خانواده شکل نگرفته است، اما در دهههای 1970 و 1980، این نوشتهها موضوع بحثهای زیادی بود. در تعدادی از موارد، محققان فمینیستی مانند نانسی هارتسوک و هایدی هارتمن عناصر نظریه کلی مارکس را با اشکال روانکاوانه یا سایر اشکال نظریهی فمینیستی ترکیب کردند. این محققان نظریهی مارکس را نسبت به جنسیت کوربین و همچنین نیازمند نظریهای تکمیلی برای درک روابط جنسیتی قلمداد کردند. با این حال، آنها ماتریالیسم تاریخی مارکس را بهعنوان نقطهی شروعی برای فهم تولید حفظ کردند. علاوه بر این، تعدادی از فمینیستهای مارکسیست نیز از اواخر دههی 1960 تا 1980 بهویژه در حوزهی اقتصاد سیاسی مشارکت نظری داشتهاند.
🔸 بسیاری در دههی 1990 و پس از آن نظریهی نظامهای دوگانهی مردسالاری و سرمایهداری ــ پدرسالاری سرمایهدارانه ــ را که شکل رایج فمینیسم سوسیالیستی در دهههای 1970 و 1980 بود، همچون پروژهای شکستخورده تلقی میکردند. در هر صورت، سقوط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی احتمالاً بر محبوبیت فمینیسم سوسیالیستی تأثیر منفی داشته است. همانطور که آیریس یانگ قبلاً استدلال کرده بود، نظریهی سیستمهای دوگانه نابسنده بود زیرا بر دو نظریهی کاملاً متفاوت از جامعه مبتنی بود ــ یکی با توسعهی پویای تاریخی جامعه، عمدتاً از نظر اجتماعی، اقتصادی و فنآوری سر و کار دارد و دیگری مبتنی بر یک دیدگاه روانشناختیِ ایستا است. آشتیدادن این دو نظریه به دلیل این تفاوتهای گسترده بسیار دشوار است. با این حال، نقدهای آنها به آنچه جبرگرایی، مقولههای کوربین نسبت به جنسیت و تأکید بر تولید به بهای نادیدهگرفتن بازتولید نزد مارکس میدانستند، نقطهی شروعی فراهم کرد برای بررسی مجدد من از آثار مارکس با استفاده از واکاوی متنی دقیق ــ که در کنار آثار فمینیستهای مارکسیست که در بالا ذکر شد قرار میگیرد.
🔸 از لحاظ تاریخی، رابطهی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطهای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث دربارهی جنسیت و مسائل سنتی زنان نزد بسیاری از مارکسیستها. علاوه بر این، حتی در جاییکه به جنسیت و خانواده پرداخته شده است، این مطالعات تمایل دارند که استدلال کمتر ظریف و اقتصادمحورتر انگلس را دنبال کنند. با این حال، من فکر میکنم آثار مارکس در مورد جنسیت و خانواده تفاوتهای قابلتوجهی را با آثار انگلس نشان میدهد. پرسشهای مهمی در رابطه با ارزش احتمالی دیدگاههای مارکس در مورد جنسیت و خانواده پابرجاست: مارکس چه چیزی به بحثهای فمینیستی معاصر ارائه میدهد؟ آیا امکان وجود یک فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در واکاوی جامعهی سرمایهداری معاصر دربارهی جنسیت به جبرگرایی اقتصادی یا طبقهی ممتاز درنیفتد؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2RM
#هشت_مارس #فمینیسم
#هتر_براون #رویا_دارابی
#مارکس #جنسیت #خانواده
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس دربارهی جنسیت و خانواده
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن نوشتهی: هتر براون ترجمهی: رویا دارابی از لحاظ تاریخی، رابطهی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطهای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث دربارهی جنس…
Forwarded from نقد
▫️ انقلاب اجتماعی و جنسی
▫️ دربارهی مارکس و کتاب رایش
1 نوامبر2023
نوشتهی: برتل اولمان
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 مارکس ادعا میکرد که از رابطهی جنسی «میتوان … سطح کلی رشد انسان را قضاوت کرد… رابطهی مرد با زن طبیعیترین رابطهی انسان با انسان است. بنابراین نشان میدهد که رفتار طبیعی انسان تا چه اندازه انسانی شده است.» جنبش آزادی زنان شواهد زیادی ارائه کرده است که نشان میدهد در جامعهی ما این رابطهای نابرابر است، رابطهای که در آن از زن بهعنوان یک شیء استفاده میشود و رضایت چندانی برای هیچیک از طرفین ایجاد نمیکند. همانطور که پیشبینی میشد، همین ویژگیها را میتوان در سراسر زندگی سرمایهداری مشاهده کرد. نابرابری، برخورد مردم با یکدیگر بهعنوان اشیاء، بهعنوان نمونههایی از نوع (بدون در نظر گرفتن ویژگیهای منحصربهفرد و فردی دیگری) و سرخوردگی عمومی حاصلشده، ویژگیهای اصلی بیگانگیِ توصیف شده توسط مارکس است.
🔸 با این حال خود مارکس هرگز سعی نکرد چیزی را توضیح دهد که اکنون میتوانیم آن را «بیگانگی جنسی» بنامیم. اشاره به واقعیت بهرهکشی و نشان دادن اینکه این امر نمونهای است از آنچه در سراسر جامعهی سرمایهداری میگذرد بهوضوح نارساست. همچنین میخواهیم بدانیم نظام سرمایهداری چگونه از زندگی و نگرشهای جنسی مردم بهرهبرداری میکند و برعکس، این شیوهها و تفکرات چه نقشی در پیشبرد غایتهای نظام دارند. آنچه در این معادلهی دیالکتیکی غایب است، بُعد روانشناختی آن است که مارکس با توجه به چگونگی دانشِ زمانِ خودش، برای ارائهی آن چندان مجهز نبود.
🔸 نیمقرن پس از مرگ مارکس، ویلهلم رایش وظیفهی تعریف بیگانگی جنسی را بر عهده گرفت. رایش که در 1897 در گالیسیای اتریش به دنیا آمده بود پس از جنگ جهانی اول برای تحصیل پزشکی به وین رفت و در 1920، در حالی که هنوز دانشجو بود، تبدیل به روانکاوی تجربی شد. تا 1924، او مدیر سمینار معتبر انجمن روانکاوی وین در تکنیک روانکاوی بود و بهواسطهی سهمش در این رشته بسیار مورد توجه قرار گرفت. با این حال، رایش تقریباً از آغاز کار خود بهعنوان تحلیلگر، دلواپسِ بیتوجهی فروید به عوامل اجتماعی بود. کار او در کلینیک روانکاوی رایگان وین (1922-1930) به او نشان داد که فقر و عوامل مرتبط با آن ــ مسکن نامناسب، کمبود وقت، ناآگاهی و غیره ــ تا چه حد در بروز روانرنجوری مؤثرند. او بهزودی متقاعد شد مشکلاتی که از طریق روانکاوی درمان میشوند، در اصل مشکلاتی اجتماعی هستند و نیاز به درمان اجتماعی دارند. پژوهشهای بیشتر او را به مارکسیسم و سرانجام در 1927 به عضویت در حزب سوسیال دموکرات اتریش سوق داد.
🔸 من معتقدم تلاشهای اصلی رایش بهعنوان یک مارکسیست در جهت تکمیل نظریهی بیگانگی در قلمروی جنسی بود. احتمالاً خود رایش از چنین قضاوتی شگفتزده میشد، چرا که او فقط تا حدی با این نظریه آشنا بود و بهندرت از واژگان مرتبط با آن استفاده میکرد. ایدئولوژی آلمانی و دستنوشتههای 1844، که حاوی واضحترین برخورد مارکس با بیگانگی هستند، به ترتیب در سالهای 1928 و 1931 در دسترس بودند و به نظر میرسد که رایش هرگز اثر دوم را نخوانده است. بحث او در مورد شکافِ بین فرد و فعالیت جنسیِ طبیعیش که تا حدی با شکاف بین عشق معنوی و جسمانی (و به همین ترتیب بین شفقت و اروتیسم) بازتاب یافته است، این واقعیت که تمایلات جنسی تحت کنترل دیگری قرار میگیرد (سرکوب و دستکاری میشود)؛ عینیت بخشیدن به آن در ساختارهای سرکوبگر (نشانهها و نیز اشکال اجتماعی)؛ شیءسازی (وابستگی عصبی) هر دو طرف؛ رفتار مردم با یکدیگر بهعنوان ابژهی جنسی و نارضایتیای که این امر ایجاد میکند؛ نقشی که پول در خرید محبتهای جنسی ایفا میکند (که فقط به این دلیل امکانپذیر است که آنها دیگر جزء جداییناپذیرِ شخصیت نیستند)؛ و تضاد اولیه بین سرکوبگران و سرکوبشدگان، هنوز در ماتریکس مارکسی قرار میگیرند. افزون بر این، مارکس با استفاده از نظریهی بیگانگی ــ مطابق با درکِ دیالکتیکی خود ــ سعی کرد نشان دهد که مردم نهتنها زندانی شرایط خود هستند، بلکه زندانی خودشان هستند، زندانی همان چیزی که توسط شرایطشان ساخته شده است. شاید در نشان دادن عوارضِ سرکوبِ جنسی بر توانایی افراد برای مقابله با وضعیت زندگیشان (و بهویژه در مورد توانایی طبقهی کارگر در شناخت منافع خود و آگاهی طبقاتی) است که رایش مهمترین سهم خود را در نظریهی بیگانگی مارکس ادا میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Kz
#فرزانه_راجی #مارکس #ویلهلم_رایش #برتل_اولمان
#بیگانگی_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی مارکس و کتاب رایش
1 نوامبر2023
نوشتهی: برتل اولمان
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 مارکس ادعا میکرد که از رابطهی جنسی «میتوان … سطح کلی رشد انسان را قضاوت کرد… رابطهی مرد با زن طبیعیترین رابطهی انسان با انسان است. بنابراین نشان میدهد که رفتار طبیعی انسان تا چه اندازه انسانی شده است.» جنبش آزادی زنان شواهد زیادی ارائه کرده است که نشان میدهد در جامعهی ما این رابطهای نابرابر است، رابطهای که در آن از زن بهعنوان یک شیء استفاده میشود و رضایت چندانی برای هیچیک از طرفین ایجاد نمیکند. همانطور که پیشبینی میشد، همین ویژگیها را میتوان در سراسر زندگی سرمایهداری مشاهده کرد. نابرابری، برخورد مردم با یکدیگر بهعنوان اشیاء، بهعنوان نمونههایی از نوع (بدون در نظر گرفتن ویژگیهای منحصربهفرد و فردی دیگری) و سرخوردگی عمومی حاصلشده، ویژگیهای اصلی بیگانگیِ توصیف شده توسط مارکس است.
🔸 با این حال خود مارکس هرگز سعی نکرد چیزی را توضیح دهد که اکنون میتوانیم آن را «بیگانگی جنسی» بنامیم. اشاره به واقعیت بهرهکشی و نشان دادن اینکه این امر نمونهای است از آنچه در سراسر جامعهی سرمایهداری میگذرد بهوضوح نارساست. همچنین میخواهیم بدانیم نظام سرمایهداری چگونه از زندگی و نگرشهای جنسی مردم بهرهبرداری میکند و برعکس، این شیوهها و تفکرات چه نقشی در پیشبرد غایتهای نظام دارند. آنچه در این معادلهی دیالکتیکی غایب است، بُعد روانشناختی آن است که مارکس با توجه به چگونگی دانشِ زمانِ خودش، برای ارائهی آن چندان مجهز نبود.
🔸 نیمقرن پس از مرگ مارکس، ویلهلم رایش وظیفهی تعریف بیگانگی جنسی را بر عهده گرفت. رایش که در 1897 در گالیسیای اتریش به دنیا آمده بود پس از جنگ جهانی اول برای تحصیل پزشکی به وین رفت و در 1920، در حالی که هنوز دانشجو بود، تبدیل به روانکاوی تجربی شد. تا 1924، او مدیر سمینار معتبر انجمن روانکاوی وین در تکنیک روانکاوی بود و بهواسطهی سهمش در این رشته بسیار مورد توجه قرار گرفت. با این حال، رایش تقریباً از آغاز کار خود بهعنوان تحلیلگر، دلواپسِ بیتوجهی فروید به عوامل اجتماعی بود. کار او در کلینیک روانکاوی رایگان وین (1922-1930) به او نشان داد که فقر و عوامل مرتبط با آن ــ مسکن نامناسب، کمبود وقت، ناآگاهی و غیره ــ تا چه حد در بروز روانرنجوری مؤثرند. او بهزودی متقاعد شد مشکلاتی که از طریق روانکاوی درمان میشوند، در اصل مشکلاتی اجتماعی هستند و نیاز به درمان اجتماعی دارند. پژوهشهای بیشتر او را به مارکسیسم و سرانجام در 1927 به عضویت در حزب سوسیال دموکرات اتریش سوق داد.
🔸 من معتقدم تلاشهای اصلی رایش بهعنوان یک مارکسیست در جهت تکمیل نظریهی بیگانگی در قلمروی جنسی بود. احتمالاً خود رایش از چنین قضاوتی شگفتزده میشد، چرا که او فقط تا حدی با این نظریه آشنا بود و بهندرت از واژگان مرتبط با آن استفاده میکرد. ایدئولوژی آلمانی و دستنوشتههای 1844، که حاوی واضحترین برخورد مارکس با بیگانگی هستند، به ترتیب در سالهای 1928 و 1931 در دسترس بودند و به نظر میرسد که رایش هرگز اثر دوم را نخوانده است. بحث او در مورد شکافِ بین فرد و فعالیت جنسیِ طبیعیش که تا حدی با شکاف بین عشق معنوی و جسمانی (و به همین ترتیب بین شفقت و اروتیسم) بازتاب یافته است، این واقعیت که تمایلات جنسی تحت کنترل دیگری قرار میگیرد (سرکوب و دستکاری میشود)؛ عینیت بخشیدن به آن در ساختارهای سرکوبگر (نشانهها و نیز اشکال اجتماعی)؛ شیءسازی (وابستگی عصبی) هر دو طرف؛ رفتار مردم با یکدیگر بهعنوان ابژهی جنسی و نارضایتیای که این امر ایجاد میکند؛ نقشی که پول در خرید محبتهای جنسی ایفا میکند (که فقط به این دلیل امکانپذیر است که آنها دیگر جزء جداییناپذیرِ شخصیت نیستند)؛ و تضاد اولیه بین سرکوبگران و سرکوبشدگان، هنوز در ماتریکس مارکسی قرار میگیرند. افزون بر این، مارکس با استفاده از نظریهی بیگانگی ــ مطابق با درکِ دیالکتیکی خود ــ سعی کرد نشان دهد که مردم نهتنها زندانی شرایط خود هستند، بلکه زندانی خودشان هستند، زندانی همان چیزی که توسط شرایطشان ساخته شده است. شاید در نشان دادن عوارضِ سرکوبِ جنسی بر توانایی افراد برای مقابله با وضعیت زندگیشان (و بهویژه در مورد توانایی طبقهی کارگر در شناخت منافع خود و آگاهی طبقاتی) است که رایش مهمترین سهم خود را در نظریهی بیگانگی مارکس ادا میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Kz
#فرزانه_راجی #مارکس #ویلهلم_رایش #برتل_اولمان
#بیگانگی_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انقلاب اجتماعی و جنسی
دربارهی مارکس و کتاب رایش نوشتهی: برتل اولمان ترجمهی: فرزانه راجی زندگی در سرمایهداری نهتنها مسئول باورهای ماست، اندیشههایی که از آن آگاه هستیم، بلکه مسئول نگرشهای ناخودآگاهِ مرتبط با همهی…