📌 نقد لوکزامبورگ دربارهی فمینیسم بورژوایی
و نظریهی اولیهی بازتولید اجتماعی
نوشتهی: آنکیکا چاکاردیچ
ترجمهی: نیکزاد زنگنه
۷ نوامبر ۲۰۱۸
🔸 لوکزامبورگ متون زیادی دربارهی بهاصطلاح «مسئله زنان» ننوشته است. با اینحال، این بدان معنا نیست که آثار او باید از تاریخچهی فمینیسمِ انقلابی خط بخورد. برعکس، بسیار نادرست خواهد بود ادعا کنیم که کارهای لوکزامبورگ و بهویژه نقد او از اقتصاد سیاسی فاقد معیارهای متعددی برای بسطِ خطمشی مترقی فمینیستی و رهایی زنان است. ما در این مقاله میکوشیم با رجوع به چند مقالهی لوکزامبورگ دربارهی مسئلهی زنان و چند تز کلیدی از اثر او، انباشتِ سرمایه، نظریهی او را گامی به پیش ببریم. آیا میتوان از یک «فمینیسمِ لوکزامبورگی» سخن گفت؟ نقد لوکزامبورگ بر فمینیسم بورژوایی چیست؟
پـ
🔸 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-y6
#آنکیکا_چاکاردیچ #نیکزاد_زنگنه
#فمینیسم #جنبش_زنان #رزا_لوکزامبورگ #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
و نظریهی اولیهی بازتولید اجتماعی
نوشتهی: آنکیکا چاکاردیچ
ترجمهی: نیکزاد زنگنه
۷ نوامبر ۲۰۱۸
🔸 لوکزامبورگ متون زیادی دربارهی بهاصطلاح «مسئله زنان» ننوشته است. با اینحال، این بدان معنا نیست که آثار او باید از تاریخچهی فمینیسمِ انقلابی خط بخورد. برعکس، بسیار نادرست خواهد بود ادعا کنیم که کارهای لوکزامبورگ و بهویژه نقد او از اقتصاد سیاسی فاقد معیارهای متعددی برای بسطِ خطمشی مترقی فمینیستی و رهایی زنان است. ما در این مقاله میکوشیم با رجوع به چند مقالهی لوکزامبورگ دربارهی مسئلهی زنان و چند تز کلیدی از اثر او، انباشتِ سرمایه، نظریهی او را گامی به پیش ببریم. آیا میتوان از یک «فمینیسمِ لوکزامبورگی» سخن گفت؟ نقد لوکزامبورگ بر فمینیسم بورژوایی چیست؟
پـ
🔸 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-y6
#آنکیکا_چاکاردیچ #نیکزاد_زنگنه
#فمینیسم #جنبش_زنان #رزا_لوکزامبورگ #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد لوکزامبورگ دربارهی فمینیسم بورژوایی
نوشتهی: آنکیکا چاکاردیچ ترجمهی: نیکزاد زنگنه دیالکتیک تاریخی نشان میدهد که حقایق «ابدی» و «حقوقی» وجود ندارد… به گفتهی انگلس «آنچه اکنون و اینجا خوب است، در جای دیگر شر است و برعکس». یا آ…
▫️ نامهای از زندان
به سوفی لیبکنشت
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
۱۳ ژانویه ۲٠۲٠
بهیاد انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.
پیشکش به همهی زنان مبارز زندانی.
... دیشب بیدار در رختخواب دراز کشیده بودم؛ حالا مدتی است که دیگر هرگز نمیتوانم قبل از ساعت یکِ بعد از نصفهشب بخوابم، اما مجبورم ساعت ۱۰ شب به رختخواب بروم؛ در این فاصله و در تاریکی غرق میشوم در رؤیاهای جورواجور. در این دخمهی تاریک روی تشکی که مانند سنگ سفت و سخت است دراز میکشم. دور و برم مثل همیشه سکوت حیاطِ کلیسا حکمفرماست؛ انگار که در گور خوابیده باشی؛ از پنجره و از روزنهی سقف پرتوی از تیرک چراغ برقِ زندان که سراسرِ شب روشن است، سوسو میزند. گهگاه میتوان صدای خفهی تقِ و توقِ قطاری را که در دوردست از جایی میگذرد، شنید، یا در نزدیکی، صدای سینهْ صافکردنِ سربازِ نگهبان را، که در پوتینهای سنگینش چند گامی آهسته میرود تا خستگی را از پای بهخوابرفتهاش بهتکاند. صدای سایشِ شن زیر این گامها چنان نومیدوارانه استکه گویی سراسرِ بیهودگی و بنبست و بیچارگیِ وجود انسان در این شب تاریک و نمور طنین افکنده است. اینجا، ساکت و بیکس دراز کشیدهام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پردهی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همهی اینها، قلبم از زخمهی شعفی ناباورانه و ناشناخته میتپد، چنانکه گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمنزاری گلباران قدم میزنم. اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که میتواند به غمزهای، همهی این اهریمنیها و غمبارگیها را رسوا کند و آنها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جستجوی علت این شادیام، و چون هیچ علتی نمییابم، دوباره میخندم، اینبار بهخودم. بهنظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دستنواز است همچون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خشخشِ شنِ نمناک زیر گامهای آرام و خستهی نگهبانِ شب، ترنم ترانهی کوچک و زیبایی از زندگی است. در چنین لحظههای گریزپایی به شما فکر میکنم و از صمیم قلب دلم میخواهد این کلید سحرآمیز را به شما بدهم تا شما هم همیشه و درهر حالوروزی، زیبایی و شادمانیِ زندگی را لمس کنید، تا شما هم غوطهور در این شور و اِغوا زندگی کنید و بر چمنزارِ رنگارنگ قدم بردارید...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1c6
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#مقاومت #زندان #زنان_زندانی
@bidarzani
@naghd_com
به سوفی لیبکنشت
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
۱۳ ژانویه ۲٠۲٠
بهیاد انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.
پیشکش به همهی زنان مبارز زندانی.
... دیشب بیدار در رختخواب دراز کشیده بودم؛ حالا مدتی است که دیگر هرگز نمیتوانم قبل از ساعت یکِ بعد از نصفهشب بخوابم، اما مجبورم ساعت ۱۰ شب به رختخواب بروم؛ در این فاصله و در تاریکی غرق میشوم در رؤیاهای جورواجور. در این دخمهی تاریک روی تشکی که مانند سنگ سفت و سخت است دراز میکشم. دور و برم مثل همیشه سکوت حیاطِ کلیسا حکمفرماست؛ انگار که در گور خوابیده باشی؛ از پنجره و از روزنهی سقف پرتوی از تیرک چراغ برقِ زندان که سراسرِ شب روشن است، سوسو میزند. گهگاه میتوان صدای خفهی تقِ و توقِ قطاری را که در دوردست از جایی میگذرد، شنید، یا در نزدیکی، صدای سینهْ صافکردنِ سربازِ نگهبان را، که در پوتینهای سنگینش چند گامی آهسته میرود تا خستگی را از پای بهخوابرفتهاش بهتکاند. صدای سایشِ شن زیر این گامها چنان نومیدوارانه استکه گویی سراسرِ بیهودگی و بنبست و بیچارگیِ وجود انسان در این شب تاریک و نمور طنین افکنده است. اینجا، ساکت و بیکس دراز کشیدهام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پردهی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همهی اینها، قلبم از زخمهی شعفی ناباورانه و ناشناخته میتپد، چنانکه گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمنزاری گلباران قدم میزنم. اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که میتواند به غمزهای، همهی این اهریمنیها و غمبارگیها را رسوا کند و آنها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جستجوی علت این شادیام، و چون هیچ علتی نمییابم، دوباره میخندم، اینبار بهخودم. بهنظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دستنواز است همچون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خشخشِ شنِ نمناک زیر گامهای آرام و خستهی نگهبانِ شب، ترنم ترانهی کوچک و زیبایی از زندگی است. در چنین لحظههای گریزپایی به شما فکر میکنم و از صمیم قلب دلم میخواهد این کلید سحرآمیز را به شما بدهم تا شما هم همیشه و درهر حالوروزی، زیبایی و شادمانیِ زندگی را لمس کنید، تا شما هم غوطهور در این شور و اِغوا زندگی کنید و بر چمنزارِ رنگارنگ قدم بردارید...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1c6
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#مقاومت #زندان #زنان_زندانی
@bidarzani
@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نامهای از زندان
بهیاد انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت. پیشکش به همهی زنان مبارز زندانی نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گو…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬این مستند معرفی کوتاهی ست از زندگی، ایدهها و مبارزات #رزا_لوکزامبورگ و به موضوعاتی همچون رابطهی نظام سرمایهداری با امپریالیسم و نظامیگری، پیوند اساسیِ دموکراسی و سوسیالیسم و همچنین مسألهی فمینیسم از نقطهنظر لوکزامبورگ میپردازد.
👈🏽دربارهی آرای سیاسی و اقتصادی لوکزامبورگ در ادبیات مارکسیستی نقد و نظر کم نوشته نشده اما شیوهی زیست و مبارزهی لوکزامبورگ، استقلال نظری و تعهد راسخ به مبارزه برای انقلاب و درک انترناسیونالیستی او همچنان برای مبارزات امروز ما آموزنده و الهامبخش است.
#فمینیسم
#سوسیالیسم
#بیوگرافی
✅ترجمه و زیرنویس: سمتسرخ
@bidarzani
@TheRedSide
👈🏽دربارهی آرای سیاسی و اقتصادی لوکزامبورگ در ادبیات مارکسیستی نقد و نظر کم نوشته نشده اما شیوهی زیست و مبارزهی لوکزامبورگ، استقلال نظری و تعهد راسخ به مبارزه برای انقلاب و درک انترناسیونالیستی او همچنان برای مبارزات امروز ما آموزنده و الهامبخش است.
#فمینیسم
#سوسیالیسم
#بیوگرافی
✅ترجمه و زیرنویس: سمتسرخ
@bidarzani
@TheRedSide
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد.
این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد:
۱) «مباحثه با برنشتاین» دربارهی اصلاح یا انقلاب؛
۲) تحلیل او دربارهی مسالهی «امپریالیسم» و مخالفت با جنگ جهانی اول؛
۳) مشارکت او در «قیام اسپارتاکوس» در اوایل ژانویه ۱۹۱۹ که منجر به قتل وی توسط شبهنظامیان دستراستی موسوم به ارتش آزاد شد.
@bidarzani
@TheRedSide
این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد:
۱) «مباحثه با برنشتاین» دربارهی اصلاح یا انقلاب؛
۲) تحلیل او دربارهی مسالهی «امپریالیسم» و مخالفت با جنگ جهانی اول؛
۳) مشارکت او در «قیام اسپارتاکوس» در اوایل ژانویه ۱۹۱۹ که منجر به قتل وی توسط شبهنظامیان دستراستی موسوم به ارتش آزاد شد.
@bidarzani
@TheRedSide
بيدارزنى
بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد. این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد: ۱) «مباحثه…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد.
این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد:
۱) «مباحثه با برنشتاین» دربارهی اصلاح یا انقلاب؛
۲) تحلیل او دربارهی مسالهی «امپریالیسم» و مخالفت با جنگ جهانی اول؛
۳) مشارکت او در «قیام اسپارتاکوس» در اوایل ژانویه ۱۹۱۹ که منجر به قتل وی توسط شبهنظامیان دستراستی موسوم به ارتش آزاد شد.
@bidarzani
@TheRedSide
این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد:
۱) «مباحثه با برنشتاین» دربارهی اصلاح یا انقلاب؛
۲) تحلیل او دربارهی مسالهی «امپریالیسم» و مخالفت با جنگ جهانی اول؛
۳) مشارکت او در «قیام اسپارتاکوس» در اوایل ژانویه ۱۹۱۹ که منجر به قتل وی توسط شبهنظامیان دستراستی موسوم به ارتش آزاد شد.
@bidarzani
@TheRedSide
بيدارزنى
بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد. این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد: ۱) «مباحثه…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اپیزود سوم: نظم در برلین برقرار است
---
بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد.
این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد:
۱) «مباحثه با برنشتاین» دربارهی اصلاح یا انقلاب؛
۲) تحلیل او دربارهی مسالهی «امپریالیسم» و مخالفت با جنگ جهانی اول؛
۳) مشارکت او در «قیام اسپارتاکوس» در اوایل ژانویه ۱۹۱۹ که منجر به قتل وی توسط شبهنظامیان دستراستی موسوم به ارتش آزاد شد.
@bidarzani
@TheRedSide
---
بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد.
این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ رزا لوکزامبورگ دست میگذارد:
۱) «مباحثه با برنشتاین» دربارهی اصلاح یا انقلاب؛
۲) تحلیل او دربارهی مسالهی «امپریالیسم» و مخالفت با جنگ جهانی اول؛
۳) مشارکت او در «قیام اسپارتاکوس» در اوایل ژانویه ۱۹۱۹ که منجر به قتل وی توسط شبهنظامیان دستراستی موسوم به ارتش آزاد شد.
@bidarzani
@TheRedSide
بيدارزنى
اپیزود سوم: نظم در برلین برقرار است --- بنیاد رزا لوکزامبورگ در همکاری با پل میسون به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد تولد #رزا_لوکزامبورگ، سه #فیلم_مستند کوتاه ساخته است که به زندگی و اندیشههای رزا لوکزامبورگ میپردازد. این سه فیلم بر برههی حساس زندگیِ سیاسیِ…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در اپیزود چهارم از فیلمهای کوتاهی که بنیاد #رزا_لوکزامبورگ منتشر کرده است، پل میسون با کتیا کیپینگ، یکی از اعضای حزب چپ در پارلمان آلمان به گفتگو نشسته است. در این گفتگو پل میسون میپرسد: زیست و اندیشههای لوکزامبورگ برای مبارزات امروز ما چه درسهایی دارد؟
@bidarzani
@TheRedSide
@bidarzani
@TheRedSide
Forwarded from نقد
▫️ جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت ترجمهی: کمال خسروی درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی …
Forwarded from نقد
▫️ انباشت سرمایه
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه
بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی بازتولید در جامعهی سرمایهداریْ پیکره و قالبی خودویژه و متمایز با همهی شکلهای دیگر تولید در تاریخ بهخود میگیرد. نخس…
Forwarded from نقد
▫️ نقد واکاوی اسمیت
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل سوم
14 فوریه 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 ریشهی تصور حیرتآور اسمیت مبنی بر اینکه ارزش محصول کل جامعه باید بهطور کامل فقط به مزدها، سودها و رانتهای زمین تجزیه و تحویل شود، دقیقاً در درک علمیاش از نظریهی ارزش نهفته است. کار سرچشمهی همهی ارزش است. هر کالایی، در مقام ارزش، فقط محصول کار است و نه هیچ چیز دیگر. اما هر کاریکه صورت میگیرد، کارِ مزدی است، ــ این همهویتْ دانستن کار انسانی با کارِ مزدی سرمایهدارانه دقیقاً سرشتنمای کلاسیک اسمیت است ــ و در عین حال جایگزینی است برای کارمزدهای پرداختشده و نیز برای مازادِ کار ناشی از کار پرداختنشده بهمثابهی سود برای سرمایهدار و رانت زمین برای زمیندار. آنچه در مورد هر کالای منفرد صادق است، باید برای تمامیت کالاها نیز صادق باشد. بنابراین انبوههی کل کالایی که سالانه از سوی جامعه تولید میشود، بهمثابهی کمیت ارزشیای که فقط محصول کار است، آنهم چه کار پرداختشده و چه کار پرداختنشده، به همین ترتیب فقط تجزیه میشود به مزدها و سودها و نیز رانتها. بدیهی است که برای هر کاری مواد خام، کارافزارها و غیره نیز مطرح میشود. اما، این مواد خام و کارافزارها نیز چیستند جز محصول کار، آنهم به نوبهی خود بعضاً کار پرداختشده و کار پرداختنشده. ما میتوانیم این سیر قهقرایی را هر اندازه که میخواهیم طی کنیم و قضیه را از هر زاویهای که میخواهیم بررسی کنیم، اما نهایتاً در ارزش، یا قیمت کل کالاها هیچ چیز نمییابیم که صرفاً محصول کار انسانی نباشد.
🔸 اما هر کار تجزیه میشود به بخشی که مزدها را جبران یا جایگزین میکند و بخش دیگری که نصیب سرمایهداران و مالکان زمین میشود. بنابراین هیچ چیز دیگری وجود ندارد، جز مزدها و سودها ــ اما البته سرمایه هم وجود دارد ــ سرمایهی افراد منفرد و سرمایهی جامعه. اینک چگونه باید از شر این تضاد زننده و زمخت خلاص شد؟ این نکته را که در اینجا حقیقتاً هستهی نظری شدیداً سختجانی برای شکستن وجود داشت، این واقعیت ثابت میکند که حتی خودِ مارکس نیز زمانی دراز مته بر این مادهی سخت گذاشت، بیآنکه در وهلهی نخست به پیشرفتی نائل شود و راه چارهای بیابد، تلاشی که چند و چونش را میتوان در اثر او «نظریههای ارزش اضافی»، مجلد نخست دنبال کرد. اما او بهنحو درخشانی به راهحل مسئله دست یافت، آنهم بهدلیل و بر پایهی نظریهی ارزشش.
🔸 اسمیت کاملاً حق داشت: ارزش هر کالای منفرد و همهی کالاها رویهمرفته بازنمایانندهی چیزی جز کار نیست. او همچنین حق داشت، زمانیکه میگفت: هر کار (از منظری سرمایهدارانه) به کارِ پرداختشده (که جبرانکنندهی مزدهاست) و کارِ پرداختنشده (که در مقام ارزش اضافی بهدست طبقات گوناگون مالک ابزار تولید میرسد) تجزیه میشود. اما او فراموش میکند ــ یا بهتر است بگوییم نادیده میگیرد ــ که کار علاوه بر این خصیصه که آفرینندهی ارزش تازه است، این خصیصهی دیگر را نیز دارد که ارزش کهنه را که در وسائل تولید نهفته است به کالای تازهای که بهوسیلهی این وسائل تولید ساخته شده است، منتقل میکند.
🔸 اقتصاد کلاسیک بیتوجه به همهی پیآمدهای اجتماعی، کار انسان را بهمثابهی یگانه عامل آفرینندهی ارزش بهرسمیت شناخت و این نظریه را تا چنان وضوحی ویراسته و پیراسته کرد که در صورتبندی ریکاردوییاش پیشِ روی ماست. اما تمایز بنیادین بین نظریهی کارپایهی ارزش ریکاردویی و مارکسی ــ تمایزی که نه فقط اقتصاددانان بورژوا تشخیص ندادهاند، بلکه در عامیانهْ کردنهای آموزهی مارکسی نیز از آن غفلت میشود ــ این است که ریکاردو مطابق با درک عمومی و مبتنی بر حقوق طبیعیاش از اقتصاد بورژوایی، ارزشآفرینی را نیز خصوصیتی طبیعی از کار انسانی تلقی میکند که متکی و منطبق بر کار فردی و مشخص تک تک انسانهاست. این دریافت نزد آدام اسمیت، بهنحو زمختتری ظاهر میشود، کسیکه مثلاً «میل به مبادله» را مستقیماً یکی از ویژگیهای سرشت طبیعی انسان اعلام میکند، آنهم پس از آنکه پیشتر بیهوده به جستوجوی آن نزد حیوانات، مثلاً سگها، پرداخته و به نتیجه نرسیده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3VY
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#ارزش_اضافی #رابطه_اجتماعی #سرشت_دوگانه_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل سوم
14 فوریه 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 ریشهی تصور حیرتآور اسمیت مبنی بر اینکه ارزش محصول کل جامعه باید بهطور کامل فقط به مزدها، سودها و رانتهای زمین تجزیه و تحویل شود، دقیقاً در درک علمیاش از نظریهی ارزش نهفته است. کار سرچشمهی همهی ارزش است. هر کالایی، در مقام ارزش، فقط محصول کار است و نه هیچ چیز دیگر. اما هر کاریکه صورت میگیرد، کارِ مزدی است، ــ این همهویتْ دانستن کار انسانی با کارِ مزدی سرمایهدارانه دقیقاً سرشتنمای کلاسیک اسمیت است ــ و در عین حال جایگزینی است برای کارمزدهای پرداختشده و نیز برای مازادِ کار ناشی از کار پرداختنشده بهمثابهی سود برای سرمایهدار و رانت زمین برای زمیندار. آنچه در مورد هر کالای منفرد صادق است، باید برای تمامیت کالاها نیز صادق باشد. بنابراین انبوههی کل کالایی که سالانه از سوی جامعه تولید میشود، بهمثابهی کمیت ارزشیای که فقط محصول کار است، آنهم چه کار پرداختشده و چه کار پرداختنشده، به همین ترتیب فقط تجزیه میشود به مزدها و سودها و نیز رانتها. بدیهی است که برای هر کاری مواد خام، کارافزارها و غیره نیز مطرح میشود. اما، این مواد خام و کارافزارها نیز چیستند جز محصول کار، آنهم به نوبهی خود بعضاً کار پرداختشده و کار پرداختنشده. ما میتوانیم این سیر قهقرایی را هر اندازه که میخواهیم طی کنیم و قضیه را از هر زاویهای که میخواهیم بررسی کنیم، اما نهایتاً در ارزش، یا قیمت کل کالاها هیچ چیز نمییابیم که صرفاً محصول کار انسانی نباشد.
🔸 اما هر کار تجزیه میشود به بخشی که مزدها را جبران یا جایگزین میکند و بخش دیگری که نصیب سرمایهداران و مالکان زمین میشود. بنابراین هیچ چیز دیگری وجود ندارد، جز مزدها و سودها ــ اما البته سرمایه هم وجود دارد ــ سرمایهی افراد منفرد و سرمایهی جامعه. اینک چگونه باید از شر این تضاد زننده و زمخت خلاص شد؟ این نکته را که در اینجا حقیقتاً هستهی نظری شدیداً سختجانی برای شکستن وجود داشت، این واقعیت ثابت میکند که حتی خودِ مارکس نیز زمانی دراز مته بر این مادهی سخت گذاشت، بیآنکه در وهلهی نخست به پیشرفتی نائل شود و راه چارهای بیابد، تلاشی که چند و چونش را میتوان در اثر او «نظریههای ارزش اضافی»، مجلد نخست دنبال کرد. اما او بهنحو درخشانی به راهحل مسئله دست یافت، آنهم بهدلیل و بر پایهی نظریهی ارزشش.
🔸 اسمیت کاملاً حق داشت: ارزش هر کالای منفرد و همهی کالاها رویهمرفته بازنمایانندهی چیزی جز کار نیست. او همچنین حق داشت، زمانیکه میگفت: هر کار (از منظری سرمایهدارانه) به کارِ پرداختشده (که جبرانکنندهی مزدهاست) و کارِ پرداختنشده (که در مقام ارزش اضافی بهدست طبقات گوناگون مالک ابزار تولید میرسد) تجزیه میشود. اما او فراموش میکند ــ یا بهتر است بگوییم نادیده میگیرد ــ که کار علاوه بر این خصیصه که آفرینندهی ارزش تازه است، این خصیصهی دیگر را نیز دارد که ارزش کهنه را که در وسائل تولید نهفته است به کالای تازهای که بهوسیلهی این وسائل تولید ساخته شده است، منتقل میکند.
🔸 اقتصاد کلاسیک بیتوجه به همهی پیآمدهای اجتماعی، کار انسان را بهمثابهی یگانه عامل آفرینندهی ارزش بهرسمیت شناخت و این نظریه را تا چنان وضوحی ویراسته و پیراسته کرد که در صورتبندی ریکاردوییاش پیشِ روی ماست. اما تمایز بنیادین بین نظریهی کارپایهی ارزش ریکاردویی و مارکسی ــ تمایزی که نه فقط اقتصاددانان بورژوا تشخیص ندادهاند، بلکه در عامیانهْ کردنهای آموزهی مارکسی نیز از آن غفلت میشود ــ این است که ریکاردو مطابق با درک عمومی و مبتنی بر حقوق طبیعیاش از اقتصاد بورژوایی، ارزشآفرینی را نیز خصوصیتی طبیعی از کار انسانی تلقی میکند که متکی و منطبق بر کار فردی و مشخص تک تک انسانهاست. این دریافت نزد آدام اسمیت، بهنحو زمختتری ظاهر میشود، کسیکه مثلاً «میل به مبادله» را مستقیماً یکی از ویژگیهای سرشت طبیعی انسان اعلام میکند، آنهم پس از آنکه پیشتر بیهوده به جستوجوی آن نزد حیوانات، مثلاً سگها، پرداخته و به نتیجه نرسیده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3VY
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#ارزش_اضافی #رابطه_اجتماعی #سرشت_دوگانه_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد واکاوی اسمیت
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل سوم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی نخست مارکس بود که در ارزشْ یک رابطهی اجتماعیِ ویژه و برخاسته از شرایط معین تاریخی را برشناخت و به این ترتیب به تشخیص تم…