📌روايت «اعتماد» از اولين قرباني #ايدز در ايران
در گواهي فوت نوشته شد: «مرگ به علت ايست قلبي»
🔸مسعود هموفيل نوع Aبود و بايد فاكتور ٨ ميگرفت. ايران اون موقع فاكتور ٨ نداشت و انتقال خون، فقط كرايو (پروتيين انعقادي مشتق از پلاسما) توليد ميكرد كه اونم با هزار دوندگي گير مياومد. بايد ساعتها توي نوبت ميمونديم تا دارو بگيريم. پدر مسعود گفت براي بچهام فاكتور خارجي ميگيرم. فاكتورها از فرانسه مياومد.
🔸 ٥ سال و ٩ ماهش بود كه ختنهاش كرديم. اون موقع، فاكتور زيادي استفاده شد. چند ماه بعد از ختنه، مسعود مريض شد. روزهاي اول نميگفتن و نميدونستيم چرا مريض شده. چند بار آزمايش خون گرفتن. هر بار ميپرسيديم مريضيش چيه، اين همه آزمايش براي چيه، جوابي نميدادن. به ما نگفتن مسعود ايدز گرفته.
🔸مهر ٦٥، اسمش رو مدرسه نوشتيم. حتي سه ماه هم مدرسه رفت. خيلي دوست داشت بره مدرسه. بعد از سه ماه، ديگه نتونست بره و بيمارستان بستري شد، بخش كودكان بيمارستان هزار تختخوابي (بيمارستان امام)، بستري هم نميكردن.
🔸با مدير مدرسه صحبت كرده بودم كه چون هموفيله، نميخوام قاطي بچهها بياد و بره. ٥ دقيقه قبل از زنگ صبح، ميرسوندمش به كلاس و ٥ دقيقه قبل از زنگ ظهر، از كلاس ميآوردمش. مدرسه به خونه ما خيلي نزديك بود. پياده ميرفتيم. وقتي از مدرسه برميگشتيم، از خواسته هاش ميگفت، از آرزوهاش و از آينده، از همكلاسيهاش تعريف ميكرد.
🔸ما چند روز بعد از فوتش فهميديم مسعود ايدز داشته. دكتر زمانيان (مشاور وقت وزارت بهداشت) خون مسعود رو ايزوله كرده بود و براي آزمايش فرستاده بودن فرانسه. وقتي جواب آزمايش اومد، از ما هم آزمايش گرفتن. از من، از پدرش، حتي از بچهام كه يك سال بعد از فوت مسعود به دنيا اومد.
🔸مسعود ٦ ماه توي اتاق ايزوله بود و ما اجازه نداشتيم با كسي صحبت كنيم يا كسي رو ببينيم. حتي هم اتاقي نداشتيم. من بودم و مسعود، ملاقاتيهامون مياومدن پشت شيشه. كسي غير از پزشك اجازه ورود به اتاق نداشت، هيچ كس. علائم بيماري مسعود رو همه فاميل و دوست و آشنا ميدونستن.
🔸 وقتي مياومدن بيمارستان براي ملاقات مسعود، از پشت شيشه اتاق ايزوله ميديدن مسعود چه شكلي شده. بيماري مسعود همه جا پيچيده بود. كمكم رفتار فاميل و دوست و همسايه و همكار با ما بد شد و تا چند سال بعد از فوت مسعود، همه طردمون كردن... همه...
🔸پرستارها داخل اتاق نمياومدن. رفتارشون خيلي بد بود. اونا از بيماري مسعود باخبر بودن. دسته فلاسك آب جوش رو با دستمال كاغذي ميگرفتن كه مبادا دستشون به دست من بخوره. حتي نظافت و ضدعفوني اتاق به عهده خودم و پدر مسعود بود.
🔸پزشكا مثل امروز آگاه نبودن ولي رفتارشون به بدي رفتار پرستارا و خدمه نبود. كمي نرمتر بودن. به هر پزشكي هم اجازه نميدادن بالاي سر مسعود بياد.
🔸بعد از تشخيص اولين مورد بيماري در ايران، مديرعامل وقت سازمان انتقال خون ايران، ملاقاتي با خانواده بيمار داشته و همان روز، موضوع در قالب گزارشي، به هيات دولت اعلام ميشود. در اين گزارش قيد شده بود كه «بيماران هموفيلي، هنوز از دريافت فرآورده آلوده چيزي نميدانند.»
🔸از نيمه سال ١٣٧٦ و با افشاي آلودگي بيماران هموفيلي دريافتكننده توليدات شركت مريو به ايدز، پرونده شكايتي در مراجع قضايي گشوده شد و مسوولان وقت وزارت بهداشت و سازمان انتقال خون در سالهاي پاياني دهه ٦٠، به عنوان خوانده به دادگاه احضار شدند. بر اساس مستندات پرونده حقوقي مربوط به بيماران هموفيلي، ١٠٢ بيمار دريافتكننده فاكتور ٨ توليد مريو، به ايدز مبتلا شدند.
🔸بيژن صدريزاده؛ تنها فردي است كه فاطمه طيبي؛ مادر مسعود نعيمي از او خاطره خوش دارد. پزشكي كه در نيمه دهه ٦٠، مشاور وزارت بهداشت بود و تلاش كرد اتاق ايزولهاي در مركز طبي كودكان براي مسعود فراهم شود.
🔸مسعود، اولين مورد ايدز بود كه در ايران شناسايي شد و چون اولين مورد، يك بيمار هموفيل بود، يكي از كارشناسان سازمان انتقال خون، آزمايشهايي انجام داد و به اين نتيجه رسيديم كه ١٥ درصد بيماران هموفيل، به ايدز مبتلا شده بودن. اون زمان ٢هزار بيمار هموفيل شناخته شده داشتيم كه ٣٠٠ نفرشون آلوده به ايدز بودن و اون كارشناس ميگفت فاكتورهاي انعقادي فرانسوي باعث آلودگي هموفيلها شده.
@bidarzani
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=870&pageno=12
در گواهي فوت نوشته شد: «مرگ به علت ايست قلبي»
🔸مسعود هموفيل نوع Aبود و بايد فاكتور ٨ ميگرفت. ايران اون موقع فاكتور ٨ نداشت و انتقال خون، فقط كرايو (پروتيين انعقادي مشتق از پلاسما) توليد ميكرد كه اونم با هزار دوندگي گير مياومد. بايد ساعتها توي نوبت ميمونديم تا دارو بگيريم. پدر مسعود گفت براي بچهام فاكتور خارجي ميگيرم. فاكتورها از فرانسه مياومد.
🔸 ٥ سال و ٩ ماهش بود كه ختنهاش كرديم. اون موقع، فاكتور زيادي استفاده شد. چند ماه بعد از ختنه، مسعود مريض شد. روزهاي اول نميگفتن و نميدونستيم چرا مريض شده. چند بار آزمايش خون گرفتن. هر بار ميپرسيديم مريضيش چيه، اين همه آزمايش براي چيه، جوابي نميدادن. به ما نگفتن مسعود ايدز گرفته.
🔸مهر ٦٥، اسمش رو مدرسه نوشتيم. حتي سه ماه هم مدرسه رفت. خيلي دوست داشت بره مدرسه. بعد از سه ماه، ديگه نتونست بره و بيمارستان بستري شد، بخش كودكان بيمارستان هزار تختخوابي (بيمارستان امام)، بستري هم نميكردن.
🔸با مدير مدرسه صحبت كرده بودم كه چون هموفيله، نميخوام قاطي بچهها بياد و بره. ٥ دقيقه قبل از زنگ صبح، ميرسوندمش به كلاس و ٥ دقيقه قبل از زنگ ظهر، از كلاس ميآوردمش. مدرسه به خونه ما خيلي نزديك بود. پياده ميرفتيم. وقتي از مدرسه برميگشتيم، از خواسته هاش ميگفت، از آرزوهاش و از آينده، از همكلاسيهاش تعريف ميكرد.
🔸ما چند روز بعد از فوتش فهميديم مسعود ايدز داشته. دكتر زمانيان (مشاور وقت وزارت بهداشت) خون مسعود رو ايزوله كرده بود و براي آزمايش فرستاده بودن فرانسه. وقتي جواب آزمايش اومد، از ما هم آزمايش گرفتن. از من، از پدرش، حتي از بچهام كه يك سال بعد از فوت مسعود به دنيا اومد.
🔸مسعود ٦ ماه توي اتاق ايزوله بود و ما اجازه نداشتيم با كسي صحبت كنيم يا كسي رو ببينيم. حتي هم اتاقي نداشتيم. من بودم و مسعود، ملاقاتيهامون مياومدن پشت شيشه. كسي غير از پزشك اجازه ورود به اتاق نداشت، هيچ كس. علائم بيماري مسعود رو همه فاميل و دوست و آشنا ميدونستن.
🔸 وقتي مياومدن بيمارستان براي ملاقات مسعود، از پشت شيشه اتاق ايزوله ميديدن مسعود چه شكلي شده. بيماري مسعود همه جا پيچيده بود. كمكم رفتار فاميل و دوست و همسايه و همكار با ما بد شد و تا چند سال بعد از فوت مسعود، همه طردمون كردن... همه...
🔸پرستارها داخل اتاق نمياومدن. رفتارشون خيلي بد بود. اونا از بيماري مسعود باخبر بودن. دسته فلاسك آب جوش رو با دستمال كاغذي ميگرفتن كه مبادا دستشون به دست من بخوره. حتي نظافت و ضدعفوني اتاق به عهده خودم و پدر مسعود بود.
🔸پزشكا مثل امروز آگاه نبودن ولي رفتارشون به بدي رفتار پرستارا و خدمه نبود. كمي نرمتر بودن. به هر پزشكي هم اجازه نميدادن بالاي سر مسعود بياد.
🔸بعد از تشخيص اولين مورد بيماري در ايران، مديرعامل وقت سازمان انتقال خون ايران، ملاقاتي با خانواده بيمار داشته و همان روز، موضوع در قالب گزارشي، به هيات دولت اعلام ميشود. در اين گزارش قيد شده بود كه «بيماران هموفيلي، هنوز از دريافت فرآورده آلوده چيزي نميدانند.»
🔸از نيمه سال ١٣٧٦ و با افشاي آلودگي بيماران هموفيلي دريافتكننده توليدات شركت مريو به ايدز، پرونده شكايتي در مراجع قضايي گشوده شد و مسوولان وقت وزارت بهداشت و سازمان انتقال خون در سالهاي پاياني دهه ٦٠، به عنوان خوانده به دادگاه احضار شدند. بر اساس مستندات پرونده حقوقي مربوط به بيماران هموفيلي، ١٠٢ بيمار دريافتكننده فاكتور ٨ توليد مريو، به ايدز مبتلا شدند.
🔸بيژن صدريزاده؛ تنها فردي است كه فاطمه طيبي؛ مادر مسعود نعيمي از او خاطره خوش دارد. پزشكي كه در نيمه دهه ٦٠، مشاور وزارت بهداشت بود و تلاش كرد اتاق ايزولهاي در مركز طبي كودكان براي مسعود فراهم شود.
🔸مسعود، اولين مورد ايدز بود كه در ايران شناسايي شد و چون اولين مورد، يك بيمار هموفيل بود، يكي از كارشناسان سازمان انتقال خون، آزمايشهايي انجام داد و به اين نتيجه رسيديم كه ١٥ درصد بيماران هموفيل، به ايدز مبتلا شده بودن. اون زمان ٢هزار بيمار هموفيل شناخته شده داشتيم كه ٣٠٠ نفرشون آلوده به ايدز بودن و اون كارشناس ميگفت فاكتورهاي انعقادي فرانسوي باعث آلودگي هموفيلها شده.
@bidarzani
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=870&pageno=12
www.etemaad.ir
روزنامه اعتماد
روزنامه اعتماد,اعتماد, Etemad