بيدارزنى
4.37K subscribers
5.44K photos
1.25K videos
176 files
4.22K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
🟣 مادر الماسیان (ثریا احمدی‌نژاد) یکی دیگر از #مادران_خاوران درگذشت

ثریا احمدی‌نژاد، مادر جان‌فشان «سیامک الماسیان» بود که در تابستان ۱۳۶۷ همراه با هزاران زندانی سیاسی اعدام شد. مادر الماسیان، سال‌های متمادی را با ایمان به دادخواهی و همراهی و هم‌دلی با سایر خانواده‌های خاوران سپری کرد.


▪️تصویر از وبسایت گفتگوهای زندان


#دادخواهان_خاوران #مادران_دادخواه
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 خاوران، خُفته در دامن‌ات، طوفان زمان

🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران

🟡 پرونده‌ی ویژه‌ی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران



#بیدارزنی: به خاوران رسیدیم، برهه‌ای سترگ در تاریخ دادخواهی ایران. بررسی چگونگی آغاز دادخواهی مادران و خانواده‌های جان‌فشانان، ذیل کشتار نیروهای سیاسی چپ در دهه‌ی شصت و نحوه‌ی ارتباط‌گیری آنان با یکدیگر، ما را با رفت‌وآمدی تاریخی، مابین سال‌های نخست/ پایانی دهه‌ی پنجاه و آغاز سال ۶۰  به این‌سو، همراه می‌کند. کسانی چون زنده‌یاد مادر پنجه‌شاهی، مادر لطفی، مادر آل‌آقا و مادر شایگان که فرزندان خود را در حاکمیت پهلوی و یا هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از دست دادند،  در بررسی مهم این فصل از دادخواهی، قید شده‌اند.

در متن پیش‌رو، جهت پرداخت به این مهم و کندوکاو بر سر چگونگی آشنایی مادران و خانواده‌های خاوران با یکدیگر، چگونگی مواجهه و استمرار و استقامت آنان، پیوند آنان با مادران و خانواده‌های دادخواه نسل‌های بعد و انتظار آنان از مردم و سایر تشکل‌های صنفی و سیاسی، با «منصوره بهکیش» به گفتگو پرداختیم. منصوره بهکیش، عضو «مادران و خانواده‌های دادخواه خاوران» و «گروه مادران پارک لاله ایران» در حدفاصل دهه‌ی ۶۰، شاهد اعدام و کشته شدن پنج تن از برادران و خواهر خود (زهرا بهکیش) و همسر ایشان (سیامک اسدیان) بود. او در تمامی سال‌های گذشته علی‌رغم انواع تهدیدها، بازداشت‌ها و زندان، ممنوعیت از کار، ممنوعیت خروج از کشور و تبعید اجباری، یکی از زنان مبارز و دادخواه و همچون حافظه‌ی تاریخی سالیان سرکوب و استقامت است که دقیقه‌ای عقب نایستاده است. زنده‌یاد نیره جلالی مهاجر (مادر بهکیش) یکی از ستون‌های داخواهان خاوران در ایران بود که تا آخرین لحظه‌ی عمر، در کنار مابقی مادران خاوران و خانواده‌هایشان، متعهد به امر دادخواهی بود. متن پیش‌رو، روایتی تاریخی و برآمده از گفتگویی جامع با منصوره بهکیش است.

این گفتگو، چهارمین بخش و در پیوند با بررسی سه دهه‌ی دیگر جنبش دادخواهی در ایران (مادران و خانواده‌های دادخواه آبان ۹۸، جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ و سلسله قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی در دهه‌ی ۷۰ است).


_بیدارزنی: خانم بهکیش عزیز، شما یکی از مبارزان و فعالان پیشروی «جنبش دادخواهی در ایران» و عضوی از «مادران و خانواده‌های خاوران» و گروه «مادران پارک لاله ایران» هستید. مادر بهکیش «زنده‌یاد نیره جلالی مهاجر» از زنان تأثیرگذار مادران و خانواده‌های خاوران، تا آخرین روزهای زندگی، خواهان دادخواهی ۵ فرزند و دامادشان بودند. همچنین شما، علی‌رغم احضارها، تهدیدها، بازجویی‌ها، بازداشت‌ها، تحمل زندان، اخراج از کار و ممنوعیت خروج از کشور، پرونده‌سازی‌های امنیتی و مصائب تبعید اجباری، برای روشن نگاه‌داشتن مشعل دادخواهی، دقیقه‌ای سکوت نکردید. حدفاصل سال‌های ۶۰ تا ۶۷، شش عضو خانواده‌ی شما شامل جان‌فشانان «محمدرضا بهکیش» برادرتان و «سیامک اسدیان» (داماد خانواده و همسر زهرا بهکیش) در سال ۶۰، «زهرا بهکیش» در سال ۶۲ زیر شکنجه، «محسن بهکیش» در سال ۶۴ و اعدام در زندان و «محمود» و «محمدعلی بهکیش» نیز در کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت کشته شدند. طی این هفت سال، مادران و اعضای خانواده‌های نیروهای سیاسی چپ در زندان‌ها، هنگام ملاقات دوهفته یک‌بار فرزندان و عزیزان خود در زندان‌ها، تجمیع و اعتراض علیه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، تحویل ساک و لباس عزیزان اعدام‌شده‌ی خود در صف کمیته‌ها، مقابل درب رجوع زندان‌ها و در خاوران با یکدیگر آشنا شدند. این آشنایی، سنگ بنای اولیه‌ی شکل‌گیری «مادران و خانواده‌های خاوران» بود. برای برجسته‌سازی تاریخ دادخواهی زنان و مادران، بسیار خرسندیم که از تجارب و روند مسیر دادخواهی شما بهره‌مند شویم.

_ منصوره بهکیش: با درود و سپاس فراوان از طرح این پرسش‌ها برای ثبت تاریخ مبارزات جنبش دادخواهی در ایران و درخواست معرفی تلاش‌ها و مبارزات دادخواهانه‌ی مادران و خانواده‌های خاوران در کل و من و مادرم به طور خاص؛ به‌عنوان صدایی از جنبش دادخواهی ایران.

سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ را به تمامی خانواده‌های مبارز و دادخواه و تمامی ایرانیان آزادی‌خواه، شادباش می‌گویم و آرزویم این است که این سال‌های نکبت خون و جنون و ستم و تبعیض در ایران پایان یابد و با هر چه فعال‌تر شدن جنبش‌های مستقل و مردمی و اتحاد و همراهی جنبش‌ها با همدیگر، بتوانیم از شر این ستمکاران بی‌شرم و جنایت‌کاران وقیح و دروغ‌گو رهایی یابیم و آزادی را به دست آوریم و دنیایی انسانی، عادلانه و بدون تبعیض بسازیم و شاد زندگی کنیم...

#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم


ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/44062


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخش‌هایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران


#بیدارزنی: علی‌رغم یک روند استمراری سرکوب و اعدام شش نفر از اعضای خانواده‌ی شما تا شهریور ۶۷، چه مدت بعد از جان‌باختن عزیزانتان، شما و مادر بهکیش با مادران دیگر ارتباط گرفتید؟ اگر امکان دارد کمی هم از چگونگی کشته‌شدن عزیزانتان بگویید.

_ منصوره بهکیش: شاید برای شرح بهتر این شرایط و چگونگی ارتباط‌های مادرم و من با مادران و خانواده‌های زندانیان سیاسی باید به عقب‌تر در زمان شاه و دستگیری و فعالیت‌های سیاسی خواهر و برادرانم برگردم.

محمود که چهارمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۰ بود، در سال ۱۳۵۱ به دلیل تحقیق در رابطه با «اصلاحات ارضی در جنوب خراسان» دستگیر شد و دو ماه در حبس بود، دومین دستگیری او در سال ۱۳۵۲ به دلیل فعالیت‌هایی دانشجویی در مشهد بود که یک سال حبس کشید و سومین دستگیری او در آبان سال ۱۳۵۵ در تهران به دلیل فعالیت با «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» بود که به حبس ابد محکوم و در ۲۱ دی ۱۳۵۷ از زندان قصر در تهران آزاد شد. محمود در سال ۱۳۴۹ دانشجوی فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد شد و تنها چند واحدش باقی‌مانده بود که در سال ۱۳۵۸ لیسانس خود را گرفت. پس از سومین دستگیری محمود در سال ۱۳۵۵، خواهرم زهرا که دومین فرزند خانواده و متولد ۱۳۲۵ بود و محمدرضا که ششمین فرزند خانواده و متولد ۱۳۳۴ بود، برای فعالیتشان با سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، مجبور شدند مخفی شوند. از آن زمان مادر و پدرم و دیگر اعضای خانواده هرکدام به‌نوعی در ارتباط با خانواده‌های زندانیان سیاسی در مشهد و تهران قرار گرفتیم.

مادرم فردی مذهبی، ولی روشن‌فکر و آگاه بود و به‌خصوص پس از دستگیری محمود و سیاسی شدن بچه‌ها به‌نوعی خودش هم به مسائل سیاسی کشیده شد و چند بار خواهر و برادرم را برای عادی‌سازی خانه‌های مخفی‌شان همراهی کرد.

اگر بخواهم از این بخش از فعالیت‌های مادرم و من قبل از انقلاب ۵۷ بگذرم و تنها به دهه شصت، به‌ویژه بعد از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بپردازم و کمی هم از چگونگی کشته‌شدن عزیزانم بگویم، آشنایی مادرم و من با خانواده‌های کشته‌شدگان دهه شصت از زمانی شروع شد که «سیامک اسدیان» (همسر خواهرم زهرا) را در ۱۳ مهر ۱۳۶۰ در آمل کشتند و پیکرش را به خانواده تحویل دادند و من و زهرا و مادرم به خرم‌آباد رفتیم و در مراسم پرشور و پر از سوز و گداز خانواده سیامک (اسکندر) شرکت کردیم.

کشته شدن سیامک همگی ما را خیلی سوزاند، در مراسم خاکسپاری او جمعیت زیادی از خانواده‌ها، دوستان، فعالان سیاسی و همسایگان شرکت کرده و در داخل و بیرون از خانه جمع شده بودند و هیچ‌گاه عزاداری اعتراضی و متفاوت آن‌ها را از خاطر نمی‌برم. این جمعیت انبوه با همدیگر به‌شدت مویه می‌کردند و شعرهایی به زبان لری می‌خواندند و به‌صورت‌ خود چنگ می‌انداختند که گاه خون جاری می‌شد. آن زمان من ۲۳ ساله و فرزند اولم را باردار بودم و در این مراسم چندین بار حالم خراب شد.

حدود بیست روز بعد، در اواخر مهر ۱۳۶۰ مرا در مشهد دستگیر کردند. دستگیری من ربطی به شرکت در مراسم سیامک اسدیان نداشت و در پایین توضیح خواهم داد. پیش از آن در ۱۰ یا ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۰ به خانه مادر و پدرم در مشهد حمله کردند تا محسن و محمدعلی که هوادار سازمان فدائیان اقلیت بودند را بازداشت کنند که آن‌ها خانه نبودند و جعفر را بازداشت کردند و یک ماه در حبس بود. جعفر، هشتمین فرزند خانواده و متولد شهریور ۱۳۳۸ است. در ۲۴ اسفند ۶۰ برادر دیگرم محمدرضا بهکیش که سه سال از من بزرگ‌تر بود را به همراه خشایار پنجه‌شاهی در خیابان، جلوی محل توزیع نشریات اقلیت در تهران کشتند. این محل توسط احمد عطاالهی یکی از اعضای این سازمان لو رفته و در تله سپاه پاسداران بود. پس از کشته شدن محمدرضا مادر و پدرم برای در امان ماندن جعفر، محسن و محمدعلی تصمیم گرفتند که خانه‌شان در مشهد را بفروشند و خیلی سریع و ارزان خانه را فروختند و شبانه به تهران نقل مکان کردند و مدتی در خانه من در کرج بودند تا توانستند خانه‌ای در خیابان طالقانی کرج بخرند.

🟣 تصویر: محسن بهکیش، کار بر روی این سوزن‌دوزی را به‌یاد زهرا بهکیش (اشرف)، سیامک اسدیان (اسکندر) و محمدرضا بهکیش (کاظم) در سال ۶۳ در زندان اوین آغاز کرد، اما هنوز اثر نیمه‌تمام مانده بود که در اردیبهشت ۶۴، اعدام شد.

#دادخواهان_خاوران

ادامه‌ی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخش‌هایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران


#بیدارزنی : مادرانی که‌ در سال‌های قبل از انقلاب، فرزندانشان در راه مبارزه با رژیم پهلوی جان باختند -نظیر مادر شایگان (فاطمه سعیدی) و یا مادر زیبرم، مادر آل‌آقا، مادر پنجه‌شاهی، مادر سلاحی، مادر کلانتری و… (که تصویری از آنان را در ۲۸ مرداد ۱۳۵۹ در بندر انزلی و سالگرد جان‌باختن احمد زیبرم در دست داریم)- آیا با مادران خاوران و روند دادخواهی این برهه از زمان پیوندی داشتند؟ و اگر نه، این انفصال محصول چه شرایطی بوده است؟

_ منصوره بهکیش: بله جمع ما؛ مادران و خانواده‌های خاوران با تعدادی از مادران و خانواده‌های فعال که عزیزانشان در زمان شاه زندانی بودند یا کشته شدند نیز ارتباط نزدیکی داشتند و تعدادی از آن‌ها در جلوی زندان‌ها در زمان شاه با همدیگر آشنا شدند. زنده‌یاد مادر آل آقا تا زمان زنده بودنش فعالانه در مراسم‌های ما حضور داشت و ما نیز در مراسم‌های وی و خانواده‌اش حضور داشتیم. زنده‌یاد مادر پنجه شاهی نیز با تعدادی از مادران و خانواده‌های خاوران ارتباط نزدیکی داشت از جمله با خانواده ما و در مراسم‌های همدیگر نیز شرکت می‌کردیم. مادر کلانتری که آرزوی سلامتی برایشان دارم نیز یار و همراه همیشگی ما بوده و ما نیز همراه او در مراسم‌ها و دیگر نشست‌های دوستانه بوده‌ایم. من خاطره‌ای از مادر شایگان و مادر سلاحی و مادر زیبرم در ایران ندارم، ولی می‌دانم که خانواده‌های قدیمی‌تر در تهران با هم رابطه نزدیکی داشتند، دوست بودند، به سفر می‌رفتند و در مراسم گرامی داشت عزیزان یکدیگر شرکت می‌کردند.


#دادخواهان_خاوران


ادامه‌ی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
📌 بخش‌هایی از گفتگو با منصوره بهکیش، پیرامون جنبش دادخواهان خاوران


#بیدارزنی : پس از جنبش ۸۸، شما یکی از اعضای تأثیرگذار «مادران پارک لاله ایران» بودید. چه شد که با مادران دادخواه این نسل، همراه شدید؟

منصوره بهکیش: دلیل همراهی من با مادران داغدار کشته‌شدگان جنبش ۸۸، این بود که دادخواهی را یک امر مهم در مبارزات مردم ایران برای پایان دادن به سرکوب، آزادی کشی و مصونیت از مجازات جنایت‌کاران و تکرار جنایت و بی‌عدالتی می‌دانم و اعتقاد عمیق دارم که اتحاد و همراهی ما با همدیگر جنبش دادخواهی را قوی‌تر و مقاومت و ایستادگی برای دادخواهی را به امری همگانی تبدیل می‌کند و به این وسیله می‌توانیم همراه با سایر جنبش‌های مستقل و مردمی به سرکوب، ستم، تبعیض، تکرار جنایت و بی‌عدالتی در ایران پایان دهیم و مسیر دستیابی به آزادی و برقراری عدالت را هموار سازیم.


جمع شدن ما در «میدان آب‌نمای پارک لاله تهران» از روز هفتم تیرماه ۱۳۸۸ شروع شد. چند تجمع اول با حضور تعداد زیادی از شرکت‌کنندگان شامل؛ تعدادی از خانواده‌های کشته‌شدگان سال ۸۸ و دهه شصت و دهه هفتاد، زنان فعال، هنرمندان، روزنامه‌نگاران و غیره همراه بودند. خانواده‌ها عکس‌های عزیزان خود را در دست می‌گرفتند و راهپیمایی می‌کردند و سپس در پارک می‌نشستند و شمع روشن می‌کردند که مورد حمله مأموران واقع شدند و از این پس خانواده‌ها کمتر حضور می‌یافتند. علیرغم حضور مداوم مأموران و سرکوب، این تجمع‌های شجاعانه به شکل مستمر هر شنبه توسط زنان مبارز و دادخواه و تعداد محدودی از ما خانواده‌ها نزدیک به ۷ ماه ادامه یافت. چندین بار ما را جمعی ۳۰ نفره و فردی بازداشت و تهدید و بازجویی‌های جمعی و زندانی کردند. پس از سرکوب‌های شدید به این نتیجه رسیدیم که برای تداوم فعالیت‌هایمان نیاز داریم که روند برنامه‌هایمان را کمی تغییر دهیم و جمع‌شدن‌هایمان را به مناطق دیگر گسترش دادیم تا از گرند مأموران حکومتی در امان باشیم، ولی صدایمان را همچنان بلند کردیم و فعالیت‌های زیر را در برنامه‌های خود قرار دادیم.

🟣 ما فعالیت‌هایمان را به چهار حوزه تقسیم کردیم:

الف) دیدار و همدردی با خانواده‌های آسیب‌دیده و داغدار،

ب) تلاش در جهت یادگیری، رشد و نشر فرهنگ دادخواهی،

ج) افشای بی‌عدالتی‌های حکومت برای کشف حقیقت و برقراری عدالت در ایران،

د) مبارزه پیگیر برای کمک به دادخواهی به‌عنوان امری ملی و برقراری عدالت در ایران.


برای تحقق این برنامه‌ها علاوه بر حرکت‌های بیرونی و دیدار مداوم با مادران و خانواده‌های داغدار و زندانیان سیاسی و گرفتن عکس و نوشتن گزارش و بیانیه‌های اعتراضی، در سال ۱۳۹۱ تصمیم گرفتیم که برای رشد و نشر فرهنگ دادخواهی و هم برای کشف حقیقت و افشای بی‌عدالتی‌های حکومت گفت‌وگوهایی را به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ از دو زاویه با دادخواهان و خانواده‌های زخم‌خورده، وکلا و فعالان مدنی و حقوق بشر ترتیب دهیم که انجام دادیم و می‌توانید در سایت مادران پارک لاله ایران www.mpliran.net این گفت‌وگوها را ببینید و بخوانید و در نشر و پخش آن به جنبش دادخواهی کمک کنید. این تجمع‌ها در خارج از کشور نیز با حمایت‌های گسترده‌ای روبرو شد و بسیاری از فعالان زنان و خانواده‌ها به‌عنوان حامیان مادران پارک لاله در شهرها و کشورهای مختلف هم‌زمان با ما در روزهای شنبه تجمع برگزار می‌کردند که متأسفانه این تجمع‌های حمایتی نیز به‌مرور کمرنگ شد، ولی تعداد محدودی از جمله «مادران دورتموند» همچنان ما را همراهی می‌کنند.

ما در این سال‌ها برای همکاری با یکدیگر، علیرغم سرکوب و پیگردهای مداوم حکومت، با چالش‌هایی نظری نیز روبرو شدیم که داشت ادامه حرکت ما را دچار مشکل می‌کرد، زیرا بخشی از اعضای گروه مادران پارک لاله ایران نگاه‌های اصلاح‌طلبانه داشتند و معتقد بودند که تمرکز این گروه باید اعتراض به کشته‌شدگان ۸۸ و بعد از آن باشد و طی جلسات بسیار بخشی از ما که نگاه جامع‌تری به دادخواهی داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که این مشکل بیشتر به‌خاطر عدم شناخت و درک درست از دادخواهی است و من پیشنهاد دادم که برای شناخت بیشتر کتابی درباره مفاهیم دادخواهی به زبان ساده بنویسیم و داوطلب شدم که پیش‌نویس آن را تهیه کنم و این کار را با مشورت و همراهی تعدادی از زنان فعال این گروه که دادخواهی را محدود به سال ۸۸ نمی‌دانند، طی جلسات متمادی بحث و گفت‌وگو پس از نزدیک به یک سال کار نهایی کردیم...


⚫️ تصویر: اردیبهشت ۱۳۹۱، برگزاری مراسم سومین تولد «مصطفی کریم‌بیگی» از جان‌باختگان عاشورای ۸۸


#دادخواهان_خاوران

ادامه‌ی متن در وبسایت بیدارزنی در دسترس است.


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران


«خاوران چگونه خاوران شد؟

خاورانْ خاوران شد، چون خانواده‌ها با همۀ مشکلاتی که رژیم برایشان ایجاد کرد، از سختی راه گرفته تا تخریب سنگ‌ها و نشانه‌ها، تهدیدها و فشارها و هزاران مسایل دیگر نهراسیدند و مقاوم و استوار برای گرامیداشت یاد و خاطرۀ عزیزانشان، به‌صورت فردی و جمعی به خاوران آمدند و با حضور دائمی خود، این نماد را زنده نگاه داشتند. آنها جلوی راه را بستند، خانواده‌ها روز دیگری به خاوران آمدند! آنها خانواده‌ها را دستگیر کردند، خانواده‌ها پس از آزادی باز به خاوران آمدند! آنها سنگ‌ها و علامت‌های اعدام شدگان را تخریب کردند و شکستند، خانواده‌ها دوباره ساختند! آنها برای بازسازی خاوران برنامه‌ریزی کردند و هدف گ‌شان سر به نیست‌کردنِ گورهای دسته جمعی بود، ولی خانواده‌ها با هوشیاری و همبستگی خود به این حرکت اعتراض کردند و جلوی کار آنها را گرفتند! آنها هر سال تلاش کردند که به بهانه‌های مختلف از برگزاری مراسم جلوگیری کنند، ولی خانواده‌ها با تلاش و پشتکار و همبستگی، هر سال مراسم را هر چه با شکوه‌تر برگزار کردند!».

از اوایل دهه هشتاد تا قبل از تخریب و قفل زدن به درب اصلی خاوران در فاصله ۲۰ تا ۲۷ دی‌ماه سال ۱۳۸۷، تجمع‌ها در خاوران حال و هوایی دیگر یافته بود و تعداد بیشتری از مادران و خانواده‌های خاوران و دیگر همراهان ما، به‌خصوص در دو تجمع گروهی آخرین جمعه سال برای یادآوری و حضور در کنار عزیزانمان در آستانه سال نو و همچنین در سالگرد کشتار زندانیان سیاسی چپ در شهریور ۶۷ در جمعه نزدیک به دهم شهریور در خاوران حضور می‌یافتیم. در دهه هشتاد جوانان مبارز و پر شوری نیز چه از میان خانواده‌ها چه از دوستان همراهشان در جمع‌های ما حضور می‌یافتند. در آن سال‌ها در مراسم‌های جمعی، عکس‌ها را در دست می‌گرفتیم و به دور خاوران می‌چرخیدیم و جمعی سرودهای انقلابی را می‌خواندیم تا یاد عزیزانمان که در گوشه‌گوشه‌ی خاوران، مخفیانه توسط این حکومت جنایت‌کار کشته شده و در خاوران در گورهای فردی و جمعی پنهان کرده‌اند را به یاد بیاوریم و تمامی مادران و خانواده‌های خاوران احساس کنند که این مراسم‌های جمعی باشکوه تنها برای گرامیداشت عزیزان کشته‌شده‌مان در قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نیست، بلکه به یاد و برای گرامیداشت تمامی کشته‌شدگان دهه شصت تعلق دارد که عزیزانشان را از تیرماه ۶۰ در زیر خاک خاوران پنهان کرده‌اند و همراهی همگی ما با هم است که به این تجمع‌ها و اعتراض‌ها معنا می‌بخشد.

حضور تعداد زیاد شرکت‌کنندگان در این تجمع‌ها از یک سو باعث خوشحالی بسیار ما بود و از سوی دیگر به دلیل حضور مداوم نیروهای سرکوبگر نگران بودیم که نکند جوانان پرشور را بازداشت کنند و عاملی بازدارنده برای حضور خانواده‌ها در خاوران منجر شود، به‌خصوص با شعارهای گاه و بیگاهی که داده می‌شد.

در این مقاله کمی این موضوع را شکافته‌ام، با اینکه من و بسیاری از خانواده‌ها به‌شدت اعتقاد داریم که این شعارها بخش مهمی از مطالبات دادخواهانه‌ی ماست، ولی این نگرانی را نیز داشتیم که آیا خاوران مکان مناسبی برای طرح این‌گونه شعارها هست یا نیست؟ و در این شرایط به‌غایت سرکوب‌گرایانه، چه باید کرد که روند مبارزات دادخواهانه خانواده‌ها به مقاومت و ایستادگی‌شان لطمه نزند؟ هرچند همواره این پرسش برای من و بسیاری مطرح بوده است که چرا خاوران، مکانی برای شعار دادن نیست؟ به‌خصوص که حکومت، همواره از این سیاست، استفاده‌های ابزاری شدیدی کرده است تا خانواده‌ها را به انزوا بکشاند و در نتیجه این تجمع‌ها را راحت‌تر کنترل کند. امروز که به آن سال‌ها بر می‌گردم، همچنان این پرسش برایم مطرح است که در شرایط سرکوب مداوم حکومت، چه باید کرد که همچنان امکان حضور در خاوران و برگزاری تجمع‌ها به شکل گسترده‌تری را داشته باشیم و این تجمع‌ها اثربخش‌تر باشد و صدای دادخواهی ما، هم تن جنایت‌کاران را برای تکرار جنایت بلرزاند و هم به دیگر خانواده‌های دادخواه، نیرو و انرژی فراوان برای مقاومت و ایستادگی بدهد؟


🟡 پرونده‌ی ویژه‌ی بررسی ۴ دهه دادخواهی زنان در ایران

#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

@bidarzani
🟣 خاوران، سمبل جنبش دادخواهی مردم ایران است

✍🏽 منصوره بهکیش


از متن: «در تیرماه سال ۱۳۶۰ پیکر تعدادی از زندانیان سیاسی اعدام شده «سازمان پیکار» را برای اولین بار به خاوران بردند و در خاوران مخفیانه و به دور از چشم خانواده‌ها در گورهای فردی زیر خاک پنهان کردند. همان اوایل پاسداران به ماشین یکی از خانواده‌ها حمله کردند و شیشه‌ی ماشین‌شان را خرد کردند.

▪️پیکر «سعید سلطان پور»، «تقی شهرام» و چند نفر دیگر از فعالان سیاسی اعدام شده چپ را از بهشت زهرا به خاوران منتقل کردند و خانواده‌ها هر جمعه به خاوران می‌رفتند و این‌گونه بود که مقاومت‌ خانواده‌ها در خاوران شروع شد. از همان روزهایی که عزیزان ما را هر روز به وحشیانه‌ترین شکل ممکن در خیابان‌ها و در خانه‌ها می‌گرفتند و بدون محاکمه عادلانه، همان شب یا در زمانی بسیار کوتاه در زندان‌ها زیر شکنجه می‌کشتند یا تیرباران می‌کردند.

در اوایل دهه‌ی شصت، تنها نشانی که به خانواده‌ها برای دفن عزیزان‌شان در گورهای فردی خاوران در قطعه‌ی پایینی می‌دادند، این بود که شماره‌هایی بر دیوار می‌نوشتند و شفاهی به خانواده‌ها می‌گفتند که چند قدم به جلو یا راست و چپ بروند تا به گور عزیز خود برسند. برخی خانواده‌ها تن به خطر می‌دادند و چندین گور را مخفیانه و شبانه می‌کندند تا عزیز خود را بیابند و نشانی بر آن بی‌نشانان بگذارند و این نشانه‌ها را نیز پاسداران و سایر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بارها تخریب کردند...


ما را از دیوارهای بتنی بلند و زشت و دوربین‌های مدار بسته‌ی سر به فلک کشیده‌تان در اطراف و داخل خاوران نترسانید. خاوران؛ پیکر عزیزان ما را در گورهای فردی و جمعی در دل خود دارد و همواره زنده است و به هیچ طریقی نمی‌توانید آنجا را محو و نابود کنید، حتی اگر استخوان‌های عزیزان ما را برده باشید. خاوران؛ تاریخ ۴۱ ساله‌ی سرکوب‌های وحشیانه و مداوم شما برای محو آثار جنایت‌های‌تان است و ما شاهد بود‌ه‌ایم و هیچ‌گاه فراموش نخواهیم کرد و باید پاسخ‌گو باشید. خاوران؛ تاریخ ۴ دهه مقاومت‌های پیگیرانه و شجاعانه مادران و خانواده‌های خاوران و دیگر دادخواهان را در دل خود دارد و آرام نخواهیم نشست و تا روشن شدن حقیقت و برقراری عدالت دادخواه خواهیم بود.

▪️خاوران، نه تنها در دل تمام خانواده‌های خاوران و فعالان سیاسی و اجتماعی در ایران، بلکه در دل تمام خانواده‌های خاوران و دیگر خانواده‌های دهه شصت و فعالان سیاسی و اجتماعی ایرانی در سراسر دنیا جا دارد و زنده است و حکومت نمی‌تواند آثار جنایت‌هایش در خاوران و دیگر گورهای بی نام و نشان در سراسر ایران را پاک کند. خاوران دیگر تنها نیست که صدای اعتراض ما خانواده‌ها در میان خودمان محدود بماند، بلافاصله پخش و نشر شده و به سراسر دنیا می‌رسد».

#دادخواهان_خاوران
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم



ادامه‌ی متن را در وبسایت اخبار روز بخوانید:


https://www.akhbar-rooz.com/156270/1401/03/12/


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 کانال شبنامه @schabname تصاویری را از مزار «امیرهوشنگ صفائیان» یکی از چریک‌های فدایی خلقِ جان‌فشان به تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۱ منتشر کرده است. این تاریخِ مملو از مقاومت، استمرار دادخواهی و تصاویرِ صورت‌های تا ابدْ جوانِ مدفون شده در خاوران، یاد و صدای «علی اشرف درویشیان» را در ذهن، زنده می‌کند. او در داستان «آنها هنوز جوانند» نوشت:

«آن‌ها را از کیف‌ات بیرون می‌آوری. بابا را، آبجی و داداش را... می‌گذاریشان کنار میخک‌های سرخ و سفید. کنار لاله‌ها و شمع‌ها.
گوشه‌ی عکس بابا شکسته، اما زیر گلایولی پنهانش می‌کنی...موهایت سفید شده است. مادرها، همه موهاشان سفید شده است.

بچه‌هاشان را از کیف‌هاشان و از توی پاکت‌هایی که در دستمال یا پارچه‌ای پیچیده‌اند، درمی‌آورند و می‌گذارند کنار گل‌ها و شمع‌ها. بابا که به گلایولی تکیه داده، موهایش سیاه است. سبیلش سیاه و پرپشت است...چشمانش می‌درخشد. لب‌هایش تکان می‌خورد: «از آخرین دیدارمان تاکنون، همیشه به یاد شما هستم. به یاد آن بغض ترکیده و اشک حلقه بسته در چشمانت. دوری‌مان رنج‌آور است، اما نباید باعث بی‌توجهی به زندگی بشود. ما هرگز حق نداریم که خود را از خوبی‌های زندگی محروم کنیم. روحیه بچه‌ها را نباید خراب کنیم... بچه‌هایم را به تو می‌سپارم و می‌دانم که در پرتو خوبی‌های تو، انسان‌های شریف و دوستدار زندگی خواهند شد.»

▪️فایل صوتی «آن‌ها هنوز جوانند» در دسترس است:

#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم
#دادخواهان_خاوران

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 #بیدارزنی: خاوران، خُفته در دامن‌ات، طوفان زمان

گفتگو با منصوره بهکیش از دادخواهان خاوران

از متن:

▪️خانم بهکیش عزیز، «دادخواهی» اولین‌بار چگونه به جمعتان رسید؟ آیا از مادران دیگر هم این مطالبه را داشتید؟

به نظر من دادخواهی یک روند اعتراضی و مبارزاتی و ایستادگی در برابر سرکوب‌ها، بازداشت‌ها، شکنجه‌ها و جنایت‌های سیاسی قدرت‌ها و دولت‌ها به اشکال مختلف است و شاید بتوان گفت دادخواهی مقاومت، افشاگری و ایستادگی در برابر وحشیانه‌ترین نوع جنایت‌های حکومت‌ها و قدرت‌ها و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم آن جنایت‌هاست. دادخواهی سکوت نکردن در برابر جنایت‌هاست. دادخواهی برای کشف حقیقت و پایان دادن به جنایت‌ها، بی‌عدالتی‌ها و جلوگیری از تکرار جنایت است. دادخواهی پاسخ‌گو کردن و مسئولیت‌پذیری آمران و عاملان شریک در جنایت‌ها و پایان دادن به مصونیت از مجازات است.

به نظر من تمام مبارزات، مقاومت‌ها و ایستادگی‌های مادران و خانواده‌های خاوران از همان ابتدای کشتار زندانیان سیاسی چپ که عزیزانشان را مخفیانه در گورهای فردی و جمعی خاوران پنهان کردند و خانواده‌ها گورها را کاویدند تا نشانی از عزیزان خود بیابند و در برابر سرکوب‌های مداوم مزدوران حکومت شجاعانه ایستادند، یا به شکلی بسیار ساده ولی مداوم به خاوران رفتند تا نام عزیزانشان را زنده نگاه دارند، مبارزه‌شان برای یادآوری و دادخواهی بوده است. اگر آن ایستادگی‌ها و مقاومت‌ها و حضور مداوم خانواده‌ها در خاوران قبل از قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ نبود، خانواده‌ها گورهای جمعی را در خاوران نمی‌دیدند و در این مورد اطلاع‌رسانی نمی‌شد. ولی معتقدم که نقطه عطف و شروع جنبش دادخواهی در ایران در دوران جمهوری اسلامی ایران با حضور جمعی و یکپارچه تعدادی از مادران و خانواده‌های خاوران پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بوده است که از مفهوم دادخواهی در فضای عمومی صحبت کردند. شما اگر به نامه اعتراضی مادران و خانواده‌های خاوران در پنجم دی‌ماه ۱۳۶۷ توجه کنید، مطالبات دادخواهانه مادران و خانواده‌ها را به‌روشنی می‌توانید ببینید. پیش از آن نیز همین خانواده‌ها در جلوی زندان‌ها و در جلوی خانه آقای منتظری در قم و جلوی دفتر سازمان ملل و دادستانی و دادگستری و دیگر ادارات و جلوی زندان‌ها اعتراض‌هایی را برای پیگیری وضعیت عزیزانشان در زندان‌ها به‌صورت جمعی داشتند و آنجا همدیگر را یافتند.

پس از کشتارجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و پنهان کردن زندانیان به دار کشیده شده با لباس‌هایشان در گورهای جمعی خاوران، اعتراض‌های دادخواهانه مادران و خانواده‌های خاوران، بخصوص پس از آذر ۱۳۶۷ که خبر اعدام زندانیان سیاسی را به شکل شفاهی در جلوی زندان‌ها و در کمیته‌های مختلف تهران به خانواده‌ها دادند، علیرغم تهدیدهای مداوم حکومت برای جلوگیری از برگزاری مراسم‌ها، ولی مادران و خانواده‌ها هر روز در خانه‌هایشان مراسم گرامیداشت عزیزانشان را برگزار می‌کردند و از این خانه به آن خانه می‌رفتند و با همدیگر فریاد می‌زدند و بر سر چه باید کردها با همدیگر گفت‌وگو می‌کردند و در این جمع‌ها ضرورت یک کار جمعی دادخواهانه پیگیر و پایدار و مستمر را دریافتند. شاید اگر حکومت گورستانی مجزا برای زندانیان سیاسی چپ تدارک نمی‌دید و عزیزان ما را به‌صورت پراکنده در گورهای فردی و جمعی گورستان‌های عمومی مانند بهشت‌زهرا و غیره دفن می‌کردند، همان کاری که به نظر می‌رسد با زندانیان سیاسی قتل‌عام شده مجاهد کرده‌اند، جنبش دادخواهی مادران و خانواده‌های خاوران نمی‌توانست این‌چنین مؤثر شکل بگیرد و صدای دادخواهی در ایران بلند شود...


در اینجا می‌خواهم از زنده‌یاد زینت حیدری (مادر ریاحی) یادی کنم که در ۲۵ اسفند ۸۲ از میان ما رفت. او یکی از مادران فعال و دادخواه خاوران بود که سه پسرش را در دهه شصت کشتند. علی ریاحی را در سال ۶۱ اعدام کردند و در خاوران است، جعفر و محمدصادق ریاحی را در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت دار کشیدند و احتمالاً در خاوران هستند. مادر ریاحی عزیز در بخشی از خاطراتش از بازجویی این‌گونه می‌گوید:

او گفت: «ما که نمی‌گیم مراسم نگیر، ما که نمی‌گیم سر خاک نرید، چرا دسته‌جمعی؟» من گفتم: «شما ما رو دسته‌جمعی آشنا کردید. هشت سال ملاقات با هم آشنا شدیم، یک ساله که بچه‌های ما را کشتید و در گورستان خاوران با هم آشنا شدیم.»

⚪️ تصویر: منزل پروانه میلانی


#جنبش_مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 مریم اکبری‌منفرد، زندانی سیاسی تبعیدی که دوران محکومیت ۱۵ ساله خود را در زندان سمنان سپری می‌کند، پس از تحمل ۱۳ سال و ۶ ماه حبس بدون حتی یک روز مرخصی، با پرونده‌سازی‌های جدید و ۶ عنوان اتهامی مواجه شده است.

مریم اکبری منفرد روز شنبه ۱۰ تیر از زندان سمنان به دادسرای اوین در تهران منتقل و پس از تفهیم ۵ عنوان اتهامی مجددا به زندان سمنان بازگردانده شد.
او در این پرونده به تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی، نشر اکاذیب، توهین به رهبری و تشویق مردم به بر هم زدن نظم عمومی کشور متهم شده است.
این زندانی سیاسی تبعیدی خردادماه امسال نیز در پرونده‌ای دیگر به تبلیغ علیه نظام متهم شد و اکنون در شرایطی که ۱۸ ماه تا پایان مدت حبس ۱۵ ساله‌اش باقی مانده، با پرونده‌سازی جدید نهادهای امنیتی و قوه قضائیه و شش عنوان اتهامی جدید (احتمال افزایش ایام حبس) مواجه شده است.

بر اساس آنچه در جریان جلسات بازپرسی به ‎مریم اکبری منفرد اعلام شده، مصداق اتهامات مطروحه علیه او، نامه‌ها، حمایت‌ها، گزارشات و اخباری است که در فضای مجازی و رسانه‌ها از او منتشر شده است. او سال گذشته هم در پرونده‌ای دیگر به دادسرای سمنان احضار شد و پرونده‌اش پس از تبرئه مختومه شد.

‌مریم اکبری منفرد ۱۰ دی ۱۳۸۸ و پس  رخدادهای عاشورای ۸۸ بازداشت و توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. اکبری‌منفرد متولد ۱۳۵۴، مادر سه دختر است و تاکنون از حق آزادی مشروط و حتی یک روز مرخصی در دوران حبس محروم مانده است.

‌مریم اکبری منفرد، زندانی سیاسی که اکنون چهاردهمین حبس خود را در زندان سمنان می‌گذراند، دو برادرش در سال‌های ۶۰ و ۶۳ با حکم دادگاه‌های انقلاب در ایران اعدام شدند. برادر کوچک و خواهرش نیز در تابستان سال ۶۷ و همزمان با موج اعدام زندانیان سیاسی اعدام شدند.

#ژن_ژیان_ئازادی
#دادخواهان_خاوران
#اعتراضات_سراسری
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

@bidarzani
🟣 مادر یوسفی، یکی از مادران دادخواه خاوران از میان ما رفت

سلطنت دوج (مادر یوسفی)، مادر فریده یوسفی، دانشجوی مهندسی نفت آبادان، مدرس زبان و از فعالان «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» بود.

فریده یوسفی در سن ۲۷ سالگی همراه با همسر خود «علی عجم» در سال ۱۳۶۲ در زندان اوین، تیرباران شدند.

مادر یوسفی، یکی از پرچم‌داران جنبش دادخواهی خاوران در دهه‌ی شصت و تابستان ۶۷ و سالیان پس از آن بود. زنی که علی‌رغم تحمل بیماری‌های متعدد، دادخواهی را چون مبارزه‌ای روزمره به‌پیش برد.

#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم
#دادخواهان_خاوران
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری

@bidarzani
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🟣 پیام دادخواهی و شادی مادر عصمت، مادر دادخواه ۱۱ نفر از اعضای خانواده‌ی خود در دهه‌ی شصت

عصمت وطن‌پرست، معروف به «مادر عصمت» که از ابراهیم رئیسی به عنوان «قصاب تهران» یاد کرد و ۱۱ نفر از اعضای خانواده‌اش در دهه ۶۰ اعدام شدند گفت: «امید دارد به روزی که در ایران «اعدام نباشد»، ایران آزاد شود و او هم به ایران برگردد و قبر عزیزانش را اگر پیدا کند، بغل کند».


سه برادر عصمت وطن‌پرست به‌نام‌های محمود، علی و منوچهر وطن پرست، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، همچنین دو دخترش اعظم و جلیله صیادی، دامادش غلام خوشبویی، برادران دامادش، سیروس و ساسان خوشبویی‌ و پسر ۱۱ ساله خواهرش، جواد رحمانی در دهه‌ی شصت اعدام شدند. همگی آنها در گورهای بی‌نام و نشان خاوران، دفن شدند.

#مادران_دادخواه
#دادخواهان_خاوران
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری

@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 ویدئوی حمایتی «منصوره بهکیش» از شریفه محمدی و پخشان عزیزی


«ویدئوی من از زنان مبارز؛ #شریفه_محمدی و #پخشان_عزیزی که توسط جمهوری جنایت‌کاران اسلامی ایران به اعدام محکوم شده‌اند. آن‌ها و دیگر مبارزان را به اعدام و حکم‌های سنگین محکوم می‌کنند تا بدین وسیله بتوانند مبارزات زنان و جوانان شجاع در جنبش زن، زندگی، آزادی که دو سال است دلیرانه برای آزادی و رفع هرگونه تبعیض و بی‌عدالتی ایستاده‌اند و حاضر نیستند به عقب برگردند را متوقف کنند.

حکم اعدام این زنان مبارز و تمام زندانیان سیاسی محکوم به اعدام لغو باید گردد و بدون قید و شرط باید آزاد شوند‌.
حکم اعدام تمام زندانیان؛ چه سیاسی، چه غیر سیاسی لغو باید گردد و مجازات اعدام و شکنجه باید برچیده شود!

#ژن_ژیان_ئازادی
#قیام_علیه_اعدام
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جنبش_دادخواهی_ایران
#دادخواهان_خاوران
#مادران_پارک_لاله


@bidarzani
🟣‌‌ کبری شکوهی، از دادخواهان خاوران درگذشت


کبری شکوهی، از خانواده‌های زندانیان سیاسی چپ که در دهه ۱۳۶۰ اعدام شدند، درگذشت. با مرگ او خانواده‌های دادخواه خاوران یکی دیگر از اعضای خود را از دست دادند.

کبری شکوهی خواهر علیرضا شکوهی و شهاب شکوهی، دو تن از زندانیان سیاسی بود که هر دو در سال ۱۳۶۲ دستگیر شدند. علیرضا شکوهی که دبیر اول سازمان «راه کارگر» بود، پس از ماه‌ها شکنجه و محرومیت از هرگونه حقوق زندانی، ١١ دی‌ماه ۱۳۶۲ در زندان اوین اعدام شد. شهاب شکوهی که او نیز از اعضای «راه کارگر» بود، از خرداد ۱۳۶۲ تا اسفند ۱۳۶۷ در زندان‌های جمهوری اسلامی محبوس بود و پس از آزادی، در سال ۱۳۷۸ چاره‌ای جز تبعید نداشت.

این دو در زمان حکومت پهلوی نیز چند سال زندانی بودند و کبری شکوهی در جوانی و میان‌سالی و همچنین در دوران جمهوری اسلامی بارها برای دیدار و ملاقات عزیزان خود جاده‌های برازجان، شیراز و تهران را زیر پا گذاشت.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهان_خاوران
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری


@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣‌‌ یک) درب‌های بسته‌ی خاوران بر روی دادخواهان
دو) سالمرگ علی‌اشرف درویشیان


۴ آبان‌ماه، سالروز درگذشت علی اشرف درویشیان، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران است. کانون درباره‌ی این نویسنده و آموزگار مناطق محروم در روستاهای کرمانشاه و گیلان‌غرب نوشته است: «درویشیان از امضاکنندگان متن «ما نویسنده‌ایم» مشهور به بیانیه‌ی «۱۳۴ نویسنده» در سال ۱۳۷۳ بود و در سال ۱۳۷۷ نیز از هیچ کوششی برای راه‌اندازی دوره‌ی سوم فعالیت کانون نویسندگان ایران فروگذار نکرد. بارها تا سال ۱۳۹۳ به عضویت هیئت دبیران کانون انتخاب شد. همواره مدافع استوار و خستگی‌ناپذیر آزادیِ بیان برای همگان بود. در هیچ دوره‌ای سر سازش با قدرت نداشت و هرگز حاضر به مماشات و مدارا با سانسورچیان نشد؛ جمله‌ی فراموش‌ناشدنیِ «من بر سر سفره‌ی خون نمی‌نشینم» یادآور درست‌کرداریِ خلل‌ناپذیر او در ستیز با سانسور است».

⚪️ امروز چهارم آبان‌ماه ۱۴۰۳، حاکمیت باز هم درب‌های خاوران را به‌روی خانواده‌ها و دادخواهان این دهه‌ی خونین و مرگ‌بار بست. این خانواده‌ها گل‌های در دستشان را در فضای همیشه امنیتی خاوران و پشت درب‌های بسته‌ی این گورستان پر پر کردند. خانواده‌های دادخواه خاوران از تیر ماه ۱۳۶۰ تا کنون بارها با اقسام خشونت و سرکوب و البته مقاومت، آشنایند.

این تاریخِ مملو از مقاومت، استمرار دادخواهی و تصاویرِ صورت‌های تا ابدْ جوانِ مدفون شده در خاوران، یاد و صدای «علی اشرف درویشیان» را در ذهن، زنده می‌کند. او که در داستان «آنها هنوز جوانند» نوشت:

⚪️ «آن‌ها را از کیف‌ات بیرون می‌آوری. بابا را، آبجی و داداش را... می‌گذاریشان کنار میخک‌های سرخ و سفید. کنار لاله‌ها و شمع‌ها.
گوشه‌ی عکس بابا شکسته، اما زیر گلایولی پنهانش می‌کنی...موهایت سفید شده است. مادرها، همه موهاشان سفید شده است.

بچه‌هاشان را از کیف‌هاشان و از توی پاکت‌هایی که در دستمال یا پارچه‌ای پیچیده‌اند، درمی‌آورند و می‌گذارند کنار گل‌ها و شمع‌ها. بابا که به گلایولی تکیه داده، موهایش سیاه است. سبیلش سیاه و پرپشت است...چشمانش می‌درخشد. لب‌هایش تکان می‌خورد: «از آخرین دیدارمان تاکنون، همیشه به یاد شما هستم. به یاد آن بغض ترکیده و اشک حلقه بسته در چشمانت. دوری‌مان رنج‌آور است، اما نباید باعث بی‌توجهی به زندگی بشود. ما هرگز حق نداریم که خود را از خوبی‌های زندگی محروم کنیم. روحیه بچه‌ها را نباید خراب کنیم... بچه‌هایم را به تو می‌سپارم و می‌دانم که در پرتو خوبی‌های تو، انسان‌های شریف و دوستدار زندگی خواهند شد.»

▪️فایل صوتی «آن‌ها هنوز جوانند» در دسترس است:

#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم
#دادخواهان_خاوران

@bidarzani