📌 نوزایشِ سازمانِ «معلمانِ گچ بهدست»
🔺 فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش اول ۱۳۸۵-۱۳۷۷
✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری
🔸این تحقیق، پیشکشِ معلمان عزیز و تشکلهای صنفی آنها، که سکونِ حاکم در تشکلگراییِ ِمستقلِ و پایدارِ کارگری را پس از چند دهه شکستند. پیشکشِ فعالان صنفی که با گردننهادن به اعدام، زندان، شکنجه، تبعید و اخراج، چون مبارزان انقلابی دهه ۵۰، بر فضای ترس و ارعاب غلبه میکنند. پیشکشِ آنها که با نوشتن و نقدکردن در جایگاه یک معلم، به جنبش معلمان اعتباری نوین بخشیدهاند. پیشکشِ بازنشستگان که خود را بازایستادگان نامیدهاند. و پیشکشِ صمد بهرنگی که مبارزه در جایگاه اجتماعی یک معلم را نهادینه کردهاست.
🔸 در راستای پاسخی محدود بهضرورت «خاذنهایی برای حفظ و ذخیره و استفادهی بجا» از تجربهیِ زیستهی سازمانیابی و ظرفیتهای ضدسرمایهدارانهی جنبشهای کارگری اخیِر ایران، و در ادامه مقالاتِ انسان آبان این بار به واکاوی پیشینه سازمانیابی در جنبش معلمان با تمركز بر دو دهه اخير پرداختهايم. جنبشی که از نقطه نظر کمیت و وزن اجتماعی، شامل قشری وسیع از کارگرانِ مولد در سراسر کشور است. معلمان، بیش از ۱۵ میلیون دانشآموز پشتِ سر خود دارند و از شهرهای بزرگ تا روستاها، با این جمعیت جوان، هر روز در ارتباطی فعال هستند. آنها ـ بهروایت یک معلم بازنشسته – اختصاراً، بانفوذترین کلام، گستردهترین ارتباط، موثرترین اراده را در بین کارگران دارند. اعتراض و اعتصاب آنها وسیعاً و بلاواسطه در جامعه منعکس و در زندگی غالب مردم، دانشآموزان و خانوادههای آنان، مطرح و مورد بحث واقع میشود. بههمین جهت، شکل و ماهیت مبارزه طبقاتی آنها بازتابی گسترده در اقشار دیگرِ کارگری دارد. معلمان از اولین اقشار کارگری در ایران بودند که از اواخر دهه ۷۰، سازمانیابی مستقل از قدرت را مجدداً شروع و مستمر و رونده ادامه دادهاند. آنها بدون فراشدهای ناممکن و موقت، با محوریت بُعد اقتصادی مبارزه، بر امکان سازمانیابی مستقل، استوار و محکم پای فشردند، در برابر اخراج دستگیری، اعدام و تبعید دست از مبارزه برنداشتند و موفق شدند عمدتاً در ۲ دهه گذشته، پایدارترین تشکل مستقل کارگری را، با ساختاری متمرکز و غیرمتمرکز ایجاد کنند. تشکلی با شکلِ سندیکایی متداول و شناخته شده، که به چانهزنی مزد قناعت نکرد و در اوجهای جنبش کارگری، از مرزهای سندیکایی پا فراتر گذاشته است. تشکلی زایندهِ پراتیکِ خودگسترِ کارگران ایران، که ویژه اینگونه نظامهای تمامیتخواه و شرایط تاریخی مشخص ایران است.
🔸فرآیندِ سازمانیابی معلمان، واکاوی زایش و رشد آن در دو دهه گذشته، به صورت تحلیل انضمامی از وضعیت انضمامی، موضوع این مقاله در چند بخش است. بخش نخست به نوزایشِ تشکیلاتِ معلمانی میپردازد که با شروع اعتراضاتِ پساجنگ در دهه ۷۰ و در ضدیت با معلمان وابسته به قدرت، به «معلمِ گچ بهدست» مشهور شدند. کارگرانی که تنها دارائیشان نیروی کار و گچِ دستشان بود و از رانتهای حکومتی (بسیجی، امنیتی، اصلاحطلبی، اصولگرایی، ) نیز اندوختهای نداشتند. این بخش، وقایع مهمِ تشکلیابی معلمان را، تا نیمه دوم دهه ۸۰ پوشش میدهد. بخش دوم به افت جنبش معلمان و ایستادگی فعالان آنها، از نیمه دوم دهه ۸۰ تا نیمه اول دهه ۹۰ اختصاص دارد. بخش سوم در نیمه اول دهه ۹۰ با گسترش اینترنت همزمان میگردد. فعالیت معلمان اعم از رسمی و غیررسمی در این دهه بهصورت غیر متمرکز، متکثر و افقی در همزیستی با تشکلهای متمرکز، تغییری نوین در سازمانیابی کارگران بهوجود آوردهاست که میتواند نمونهای موفق برای اقشار دیگر جنبش کارگری باشد. بخش چهارم بر موقعیت و ظرفیت ضدسرمایهدارانه تشکلگرایی معلمان، پس از جنبش دیماه ۹۶ تمرکز دارد.
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
@bidarzani
@naghd_com
🔹 بخش نخست این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1As
🔺 فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش اول ۱۳۸۵-۱۳۷۷
✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری
🔸این تحقیق، پیشکشِ معلمان عزیز و تشکلهای صنفی آنها، که سکونِ حاکم در تشکلگراییِ ِمستقلِ و پایدارِ کارگری را پس از چند دهه شکستند. پیشکشِ فعالان صنفی که با گردننهادن به اعدام، زندان، شکنجه، تبعید و اخراج، چون مبارزان انقلابی دهه ۵۰، بر فضای ترس و ارعاب غلبه میکنند. پیشکشِ آنها که با نوشتن و نقدکردن در جایگاه یک معلم، به جنبش معلمان اعتباری نوین بخشیدهاند. پیشکشِ بازنشستگان که خود را بازایستادگان نامیدهاند. و پیشکشِ صمد بهرنگی که مبارزه در جایگاه اجتماعی یک معلم را نهادینه کردهاست.
🔸 در راستای پاسخی محدود بهضرورت «خاذنهایی برای حفظ و ذخیره و استفادهی بجا» از تجربهیِ زیستهی سازمانیابی و ظرفیتهای ضدسرمایهدارانهی جنبشهای کارگری اخیِر ایران، و در ادامه مقالاتِ انسان آبان این بار به واکاوی پیشینه سازمانیابی در جنبش معلمان با تمركز بر دو دهه اخير پرداختهايم. جنبشی که از نقطه نظر کمیت و وزن اجتماعی، شامل قشری وسیع از کارگرانِ مولد در سراسر کشور است. معلمان، بیش از ۱۵ میلیون دانشآموز پشتِ سر خود دارند و از شهرهای بزرگ تا روستاها، با این جمعیت جوان، هر روز در ارتباطی فعال هستند. آنها ـ بهروایت یک معلم بازنشسته – اختصاراً، بانفوذترین کلام، گستردهترین ارتباط، موثرترین اراده را در بین کارگران دارند. اعتراض و اعتصاب آنها وسیعاً و بلاواسطه در جامعه منعکس و در زندگی غالب مردم، دانشآموزان و خانوادههای آنان، مطرح و مورد بحث واقع میشود. بههمین جهت، شکل و ماهیت مبارزه طبقاتی آنها بازتابی گسترده در اقشار دیگرِ کارگری دارد. معلمان از اولین اقشار کارگری در ایران بودند که از اواخر دهه ۷۰، سازمانیابی مستقل از قدرت را مجدداً شروع و مستمر و رونده ادامه دادهاند. آنها بدون فراشدهای ناممکن و موقت، با محوریت بُعد اقتصادی مبارزه، بر امکان سازمانیابی مستقل، استوار و محکم پای فشردند، در برابر اخراج دستگیری، اعدام و تبعید دست از مبارزه برنداشتند و موفق شدند عمدتاً در ۲ دهه گذشته، پایدارترین تشکل مستقل کارگری را، با ساختاری متمرکز و غیرمتمرکز ایجاد کنند. تشکلی با شکلِ سندیکایی متداول و شناخته شده، که به چانهزنی مزد قناعت نکرد و در اوجهای جنبش کارگری، از مرزهای سندیکایی پا فراتر گذاشته است. تشکلی زایندهِ پراتیکِ خودگسترِ کارگران ایران، که ویژه اینگونه نظامهای تمامیتخواه و شرایط تاریخی مشخص ایران است.
🔸فرآیندِ سازمانیابی معلمان، واکاوی زایش و رشد آن در دو دهه گذشته، به صورت تحلیل انضمامی از وضعیت انضمامی، موضوع این مقاله در چند بخش است. بخش نخست به نوزایشِ تشکیلاتِ معلمانی میپردازد که با شروع اعتراضاتِ پساجنگ در دهه ۷۰ و در ضدیت با معلمان وابسته به قدرت، به «معلمِ گچ بهدست» مشهور شدند. کارگرانی که تنها دارائیشان نیروی کار و گچِ دستشان بود و از رانتهای حکومتی (بسیجی، امنیتی، اصلاحطلبی، اصولگرایی، ) نیز اندوختهای نداشتند. این بخش، وقایع مهمِ تشکلیابی معلمان را، تا نیمه دوم دهه ۸۰ پوشش میدهد. بخش دوم به افت جنبش معلمان و ایستادگی فعالان آنها، از نیمه دوم دهه ۸۰ تا نیمه اول دهه ۹۰ اختصاص دارد. بخش سوم در نیمه اول دهه ۹۰ با گسترش اینترنت همزمان میگردد. فعالیت معلمان اعم از رسمی و غیررسمی در این دهه بهصورت غیر متمرکز، متکثر و افقی در همزیستی با تشکلهای متمرکز، تغییری نوین در سازمانیابی کارگران بهوجود آوردهاست که میتواند نمونهای موفق برای اقشار دیگر جنبش کارگری باشد. بخش چهارم بر موقعیت و ظرفیت ضدسرمایهدارانه تشکلگرایی معلمان، پس از جنبش دیماه ۹۶ تمرکز دارد.
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
@bidarzani
@naghd_com
🔹 بخش نخست این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1As
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نوزایشِ سازمانِ «معلمانِ گچ بهدست»
فرایندِ سازمانیابی معلمان: 1385-1377– بخش اول نوشتهی: فرنگیس بختیاری در هر ۴ بخش نوشتاری که در پیش داریم، علاوه بر مستندکردن فرآیند سازمانیابی معلمان، هدف آن است که نشان دهیم در کشوری که بهجز م…
بيدارزنى
📌 نوزایشِ سازمانِ «معلمانِ گچ بهدست» 🔺 فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش اول ۱۳۸۵-۱۳۷۷ ✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری 🔸این تحقیق، پیشکشِ معلمان عزیز و تشکلهای صنفی آنها، که سکونِ حاکم در تشکلگراییِ ِمستقلِ و پایدارِ کارگری را پس از چند دهه شکستند. پیشکشِ…
📌 قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن»
▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش دوم ۱۳۸۶–۱۳۹۳
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
این سلسلهگزارشهای تحقیقی تحلیلی، فصول کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازمانیابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقهمندان به آرشیو این جنبش، بیانیههای شورای هماهنگی بهصورت کامل درج خواهند شد. این نوشتار زنده است و هر بار با دریافت نظرهای شما، اصلاح و تکمیل خواهد شد.
🔸 فرآیند سازمانیابی معلمان تا کنون یک دوره را پشت سر گذاشته است و اکنون وارد دومین دورهی خود میشود. بخش نخست که از اواخر دههی هفتاد شروع میشود، آغاز دورهی نوزایش سازمانیابی جنبش کارگری است که تا جنبش معلمان در ۲۳ اسفند ۱۳۸۵، «روزِ سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. این بخش، به بازه زمانی ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳ اختصاص دارد که مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی معلمان و سرکوب به مثابه هویت حکومت، ویژگی آن است. در این دوره کارگران، از جمله معلمان، به بهای هزینهی اجتماعیای که فعالان متحمل شدند، با پوستاندازی اصلاحات، ازکسب «دموکراسی پارلمانی»، تحت «رژیم موجود» کمابیش ناامید میشوند. «تندیسپرستی» زندانیانِ این مقطع که نمایندگان صادق ایدئولوژی «دموکراسی پارلمانی» یا «اصلاحات» بودند، گرچه به تداوم هستی تشکلهای صنفی یاری میرساند، اما تحت سلطه گفتمان حاکم، با مسبب نشاندادن جناح تندروی حاکم، مانع سرعت مشروعیتزدایی از «رفرم»، و بالندگی پراتیک از وضعیت ناامیدی به احساس ضرورت تغییر وضع موجود، میشود.
🔸 اگر ۱۳۸۸ سال سرکوب اقشار میانی در خیابان بود، سال ۱۳۸۹ سال دستگیری نمایندگان کارگران و تهدید گیوتین به سرانِ جنبش کارگری بود. اعدام کمانگر و چهار نفر دیگر، رعدی بهتآور و خبر از طوفانی داشت که دههی شصت را تداعی میکرد. هنوز این رعد برنخاستهبود که در آستانهی بزرگداشت هفتهی معلم، کانونهای هنوز فعال، در ۲۷ فروردین ۱۳۸۹، طی نشستی پس از بررسی اوضاع اجتماعی معلمان و شرایط روز، در دفاع از حقوق از دسترفته و حمایت از فعالان مدنی و معلمان زندانی، بیانیهای با امضای شورای هماهنگی صادر کردند و از اعتصاب غذای یکهفتهای جمعی از فعالان صنفی، در اعتراض بهاحکام غیرقانونیِ اعدام و حبس صادرشده برای معلمان خبر دادند و از تمامی معلمان ایران خواستند در روز ۱۲ اردیبهشت، همزمان با روز معلم، به این اعتصاب غذا بپیوندند. این بار اعتراض معلمان، رفاهی/ معیشتی نبود، بلکه آزادی بیقیدوشرط همهی معلمان زندانی، صدور منع تعقیب قضایی و لغو تمام احکام اداری و قضایی برای آنها، رفع فضای امنیتی از مدارس و ادارات آموزش و پرورش، تأمین امنیت شغلی معلمان، پرهیز از جاسوسپروری در فضای کلاس و مدرسه و اجتناب از پروندهسازی برای معلمانِ نقدمحور، دلیل صدور آن بود.
🔸 فاز امنیتی این سالها و فضای شدیداً التهابی و رعبانگیز حاصل از آن تا سال ۱۳۹۳، بین معلمان و کانونهای صنفی ادامه یافت. کانونهایی که برخی از آنها عقب نشسته، برخی تعطیل شده بودند و اکثریت آنها با تلاش یک یا دو مدیر یا فعال صنفی، هنوز از موجودیت خود دفاع میکردند. در این مدت بیانیههای بسیار کمی از شورای هماهنگی یا کانونها به همت فعالان صادر شد، فعالانی که برای هر بیانیه هزینهی گزافی از زندان تا اخراج پرداختند، اما کوتاه نیامدند و چراغ کانونها را روشن نگهداشتند... در شروع سال ۱۳۹۲با شروع نامنویسی نامزدهای ریاستجمهوری، مجدداً افسون «دموکراسی پارلمانی» در تشکلهای معلمان فعال شد. بخش زیادی از فعالان شناختهشدهی کانونها که بهخون نشستنِ این افسون در جنبش ۸۸ را جدی نگرفته بودند، در کنار ستاد انتخاباتی روحانی به فعالیت پرداختند، تا شاید اینبار «آزادی» را در پارلمان بهدست آورند. تلاشی عبث که تنها نتیجهاش به باد دادن خرده اعتبار آنها نزد بدنهی جامعهی معلمان بود. در این مقطع برخی نمایندگان معلمان به کمک «کمیتهی فرهنگیان»، ساخته و پرداختهی اصلاحطلبان آمدند تا به انتخابشدن روحانی یاری برسانند. حتی پس از انتخاب روحانی، برخی مدیران کانونها، کمپینی برای انتخاب نجفی، برای مقام وزارت آموزش و پرورش راه انداختند. تاریخ دوباره تکرار شد، روحانی انتخاب شد و با میداندادن به ادامهی سرکوب معلمان، از پشت به آنها خنجر زد...
🔹 بخش دوم این سلسلهمقالهها را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Cm
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
@bidarzani
@naghd_com
▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش دوم ۱۳۸۶–۱۳۹۳
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
این سلسلهگزارشهای تحقیقی تحلیلی، فصول کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازمانیابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقهمندان به آرشیو این جنبش، بیانیههای شورای هماهنگی بهصورت کامل درج خواهند شد. این نوشتار زنده است و هر بار با دریافت نظرهای شما، اصلاح و تکمیل خواهد شد.
🔸 فرآیند سازمانیابی معلمان تا کنون یک دوره را پشت سر گذاشته است و اکنون وارد دومین دورهی خود میشود. بخش نخست که از اواخر دههی هفتاد شروع میشود، آغاز دورهی نوزایش سازمانیابی جنبش کارگری است که تا جنبش معلمان در ۲۳ اسفند ۱۳۸۵، «روزِ سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. این بخش، به بازه زمانی ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳ اختصاص دارد که مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی معلمان و سرکوب به مثابه هویت حکومت، ویژگی آن است. در این دوره کارگران، از جمله معلمان، به بهای هزینهی اجتماعیای که فعالان متحمل شدند، با پوستاندازی اصلاحات، ازکسب «دموکراسی پارلمانی»، تحت «رژیم موجود» کمابیش ناامید میشوند. «تندیسپرستی» زندانیانِ این مقطع که نمایندگان صادق ایدئولوژی «دموکراسی پارلمانی» یا «اصلاحات» بودند، گرچه به تداوم هستی تشکلهای صنفی یاری میرساند، اما تحت سلطه گفتمان حاکم، با مسبب نشاندادن جناح تندروی حاکم، مانع سرعت مشروعیتزدایی از «رفرم»، و بالندگی پراتیک از وضعیت ناامیدی به احساس ضرورت تغییر وضع موجود، میشود.
🔸 اگر ۱۳۸۸ سال سرکوب اقشار میانی در خیابان بود، سال ۱۳۸۹ سال دستگیری نمایندگان کارگران و تهدید گیوتین به سرانِ جنبش کارگری بود. اعدام کمانگر و چهار نفر دیگر، رعدی بهتآور و خبر از طوفانی داشت که دههی شصت را تداعی میکرد. هنوز این رعد برنخاستهبود که در آستانهی بزرگداشت هفتهی معلم، کانونهای هنوز فعال، در ۲۷ فروردین ۱۳۸۹، طی نشستی پس از بررسی اوضاع اجتماعی معلمان و شرایط روز، در دفاع از حقوق از دسترفته و حمایت از فعالان مدنی و معلمان زندانی، بیانیهای با امضای شورای هماهنگی صادر کردند و از اعتصاب غذای یکهفتهای جمعی از فعالان صنفی، در اعتراض بهاحکام غیرقانونیِ اعدام و حبس صادرشده برای معلمان خبر دادند و از تمامی معلمان ایران خواستند در روز ۱۲ اردیبهشت، همزمان با روز معلم، به این اعتصاب غذا بپیوندند. این بار اعتراض معلمان، رفاهی/ معیشتی نبود، بلکه آزادی بیقیدوشرط همهی معلمان زندانی، صدور منع تعقیب قضایی و لغو تمام احکام اداری و قضایی برای آنها، رفع فضای امنیتی از مدارس و ادارات آموزش و پرورش، تأمین امنیت شغلی معلمان، پرهیز از جاسوسپروری در فضای کلاس و مدرسه و اجتناب از پروندهسازی برای معلمانِ نقدمحور، دلیل صدور آن بود.
🔸 فاز امنیتی این سالها و فضای شدیداً التهابی و رعبانگیز حاصل از آن تا سال ۱۳۹۳، بین معلمان و کانونهای صنفی ادامه یافت. کانونهایی که برخی از آنها عقب نشسته، برخی تعطیل شده بودند و اکثریت آنها با تلاش یک یا دو مدیر یا فعال صنفی، هنوز از موجودیت خود دفاع میکردند. در این مدت بیانیههای بسیار کمی از شورای هماهنگی یا کانونها به همت فعالان صادر شد، فعالانی که برای هر بیانیه هزینهی گزافی از زندان تا اخراج پرداختند، اما کوتاه نیامدند و چراغ کانونها را روشن نگهداشتند... در شروع سال ۱۳۹۲با شروع نامنویسی نامزدهای ریاستجمهوری، مجدداً افسون «دموکراسی پارلمانی» در تشکلهای معلمان فعال شد. بخش زیادی از فعالان شناختهشدهی کانونها که بهخون نشستنِ این افسون در جنبش ۸۸ را جدی نگرفته بودند، در کنار ستاد انتخاباتی روحانی به فعالیت پرداختند، تا شاید اینبار «آزادی» را در پارلمان بهدست آورند. تلاشی عبث که تنها نتیجهاش به باد دادن خرده اعتبار آنها نزد بدنهی جامعهی معلمان بود. در این مقطع برخی نمایندگان معلمان به کمک «کمیتهی فرهنگیان»، ساخته و پرداختهی اصلاحطلبان آمدند تا به انتخابشدن روحانی یاری برسانند. حتی پس از انتخاب روحانی، برخی مدیران کانونها، کمپینی برای انتخاب نجفی، برای مقام وزارت آموزش و پرورش راه انداختند. تاریخ دوباره تکرار شد، روحانی انتخاب شد و با میداندادن به ادامهی سرکوب معلمان، از پشت به آنها خنجر زد...
🔹 بخش دوم این سلسلهمقالهها را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Cm
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
@bidarzani
@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن»
فرایندِ سازمانیابی معلمان: 1393-1386– بخش دوم نوشتهی: فرنگیس بختیاری سرکوب خونین اعتراضات سال ۱۳۸۸، دستگیریهای گسترده و اعدام مبارزان کرد، پایان یک دهه مبارزهی کارگری و سکونِ پس از آن، بهت و شو…
بيدارزنى
📌 قیمت «انسان» بودن، «ایستاده جان دادن» ▫️ فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش دوم ۱۳۸۶–۱۳۹۳ نوشتهی: فرنگیس بختیاری این سلسلهگزارشهای تحقیقی تحلیلی، فصول کتابی در دست تدوین به نام «فرایند سازمانیابی در جنبش معلمان» است. در این کتاب جهت دسترسی علاقهمندان…
📌کنشگریِ شبکهای همبسته، غیرمتمرکز
فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش سوم ۱۳۹۶-۱۳۹۳
✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری
🔸 فرایند سازمانیابی معلمان دو دوره را تا کنون پشت سر گذارده است و اکنون وارد سومین دورهی خود میشود. بخش نخست که آغاز دورهی اول نوزایش سازمانیابی کارگران است از ۱۳۷۷ شروع میشود و تا اسفند ۱۳۸۵ در «روز سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. بخش دوم، از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳، اولین دورهی مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی و کارگری را پاس میدارد؛ دورهای که نوزایش سازمان معلمان را به پایان میبرد. این بخش به مقطعی از جنبش کارگری ورود میکند که با فعالشدن اَپهای اینترنتی، شیوهی سازماندهی اعتراضات در حال تغییر و تحول است و معلمان از فعالان این تحول هستند.
🔸 در نیمهی دوم دههی هشتاد دو مانع اساسی در فرایند سازماندهی معلمان بهوجود آمده بود: فضای امنیتی و تمرکز سازمانی. تمرکزگرایی در مواجهه با سد امنیتی خود را توجیه و بازتولید میکرد. به موازات تشدید فضای امنیتی، انفعال این تشکلها ناشی از محدودیت یا عدمارتباط آنها با بدنه و نیز عدم امکان برگزاری مجامع عمومی، افزایش یافته بود تا حدیکه در پایان دههی هشتاد تقریباً به توقفِ فعالیتِ برخی کانونها انجامید. این امر مختص به معلمان نبود. در فضاهای دیگر کارگری، سایر سندیکاها نیز همین مسیر را، منتها دیرتر، پیموده بودند، با این تفاوت که سایر اعتراضات کارگری، چه آنها که سندیکا نداشتند، چه آنها که سندیکا داشتند و غیرقانونی شده بودند، بنا به ضرورت استقرار در مکان جمعی با گردهمآمدن و اتخاذ تصمیمات جمعی، شرایط مساعدتری برای غلبه بر ترس و رعب این سالها داشتند. در فضاهای بستهی کارگری، مانند کارگاه یا کارخانه، کارگران از این امکان برخوردار بودند و میتوانستند در ساعات معینی در محیط کار دورهم جمع شوند و دربارهی مشکلات مشورت، نمایندگانشان را با رأیگیری مستقیم انتخاب کنند و برای روش اعتراض تصمیم بگیرند. در غیابِ تشکلهای مستقل کارگری یا ممنوعیت و عقبنشینی اجباری سندیکاهای فعالشده، بههم پیوستنِ خودجوش در چنین مجامعی، مخصوصاً برای دریافت مطالبات معوقه، راهحلی ناگزیر بود. این مجامع امکانی برای راهبری اعتراضات و ظرفیتی خودگستر در مقابل بوروکراتیسم ساختار متمرکز هیئتمدیرهای فراهم آورده بودند. طبعاً معلمان که به صورت مجزا در کلاس حضور مییابند، یا تعدادشان در هر مؤسسهی آموزشی محدود است، از امکان تجمیع و تشکیل مجمع عمومی فوری محروم بودند.
🔸 با گسترش سرکوب و عقبنشینی کانونها، معلمان بیشتر از کارگران کلاسیک به یک آلترناتیو برای پیشبرد اعتراضاتشان نیاز داشتند. آنها به تجربه آموخته بودند که هزینهی سازمانیابی رسمی و متمرکز بسیار بالاست. هر بار که تشکلهای آنها فراخوان صادر میکردند، قبل و بعد از تجمع، برخی از اعضای هیئتمدیرهی تشکلها احضار میشدند و مورد بازجویی قرار میگرفتند. در نتیجهی تهاجمات پیدرپی نیروهای امنیتی و به منظور کاهش آسیبهای مستمر سرکوب، و نیز توانایی ذهنی ـ تحلیلی، معلمان زودتر و گستردهتر به هماهنگی و ارتباطگیری از طریق فضای مجازی و شبکههای اجتماعی روی آوردند...
🔹 بخش سوم سلسلهمقالههای فرایندِ سازمانیابی معلمان را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Dg
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
#سازمانیابی
@bidarzani
@naghd_com
فرایندِ سازمانیابی معلمان – بخش سوم ۱۳۹۶-۱۳۹۳
✍نوشتهی: فرنگیس بختیاری
🔸 فرایند سازمانیابی معلمان دو دوره را تا کنون پشت سر گذارده است و اکنون وارد سومین دورهی خود میشود. بخش نخست که آغاز دورهی اول نوزایش سازمانیابی کارگران است از ۱۳۷۷ شروع میشود و تا اسفند ۱۳۸۵ در «روز سیاه تعلیم و تربیت» ادامه مییابد. بخش دوم، از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۳، اولین دورهی مقاومت و ایستادگی فعالان صنفی و کارگری را پاس میدارد؛ دورهای که نوزایش سازمان معلمان را به پایان میبرد. این بخش به مقطعی از جنبش کارگری ورود میکند که با فعالشدن اَپهای اینترنتی، شیوهی سازماندهی اعتراضات در حال تغییر و تحول است و معلمان از فعالان این تحول هستند.
🔸 در نیمهی دوم دههی هشتاد دو مانع اساسی در فرایند سازماندهی معلمان بهوجود آمده بود: فضای امنیتی و تمرکز سازمانی. تمرکزگرایی در مواجهه با سد امنیتی خود را توجیه و بازتولید میکرد. به موازات تشدید فضای امنیتی، انفعال این تشکلها ناشی از محدودیت یا عدمارتباط آنها با بدنه و نیز عدم امکان برگزاری مجامع عمومی، افزایش یافته بود تا حدیکه در پایان دههی هشتاد تقریباً به توقفِ فعالیتِ برخی کانونها انجامید. این امر مختص به معلمان نبود. در فضاهای دیگر کارگری، سایر سندیکاها نیز همین مسیر را، منتها دیرتر، پیموده بودند، با این تفاوت که سایر اعتراضات کارگری، چه آنها که سندیکا نداشتند، چه آنها که سندیکا داشتند و غیرقانونی شده بودند، بنا به ضرورت استقرار در مکان جمعی با گردهمآمدن و اتخاذ تصمیمات جمعی، شرایط مساعدتری برای غلبه بر ترس و رعب این سالها داشتند. در فضاهای بستهی کارگری، مانند کارگاه یا کارخانه، کارگران از این امکان برخوردار بودند و میتوانستند در ساعات معینی در محیط کار دورهم جمع شوند و دربارهی مشکلات مشورت، نمایندگانشان را با رأیگیری مستقیم انتخاب کنند و برای روش اعتراض تصمیم بگیرند. در غیابِ تشکلهای مستقل کارگری یا ممنوعیت و عقبنشینی اجباری سندیکاهای فعالشده، بههم پیوستنِ خودجوش در چنین مجامعی، مخصوصاً برای دریافت مطالبات معوقه، راهحلی ناگزیر بود. این مجامع امکانی برای راهبری اعتراضات و ظرفیتی خودگستر در مقابل بوروکراتیسم ساختار متمرکز هیئتمدیرهای فراهم آورده بودند. طبعاً معلمان که به صورت مجزا در کلاس حضور مییابند، یا تعدادشان در هر مؤسسهی آموزشی محدود است، از امکان تجمیع و تشکیل مجمع عمومی فوری محروم بودند.
🔸 با گسترش سرکوب و عقبنشینی کانونها، معلمان بیشتر از کارگران کلاسیک به یک آلترناتیو برای پیشبرد اعتراضاتشان نیاز داشتند. آنها به تجربه آموخته بودند که هزینهی سازمانیابی رسمی و متمرکز بسیار بالاست. هر بار که تشکلهای آنها فراخوان صادر میکردند، قبل و بعد از تجمع، برخی از اعضای هیئتمدیرهی تشکلها احضار میشدند و مورد بازجویی قرار میگرفتند. در نتیجهی تهاجمات پیدرپی نیروهای امنیتی و به منظور کاهش آسیبهای مستمر سرکوب، و نیز توانایی ذهنی ـ تحلیلی، معلمان زودتر و گستردهتر به هماهنگی و ارتباطگیری از طریق فضای مجازی و شبکههای اجتماعی روی آوردند...
🔹 بخش سوم سلسلهمقالههای فرایندِ سازمانیابی معلمان را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Dg
#جنبش_معلمان
#جنبش_کارگری
#سازمانیابی
@bidarzani
@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کنشگریِ شبکهای، همبسته، غیرمتمرکز
فرایندِ سازمانیابی معلمان: 1396-1393– بخش سوم نوشتهی: فرنگیس بختیاری نمود عینی و ملموس مطالبات هر جنبش را میتوان در قالب شعارهای مطرحشده توسط آن جنبش ارزیابی کرد. هر جنبشی برای پویایی خود بای…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ «چهرهی عریان زن عرب»
▫️ بهبهانهی مرگ نوال سعداوی
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
3 آوریل 2021
🔸 متن پیشرو بیش از آنکه سعی در پرداخت به کارنامهی درخشان نوال السعداوی، پزشک، نویسنده و فمینیستی قدرتمند در تابوشکنیها بر سر مسئلهی زن و جنسیت در جامعهی مصر داشته باشد، خواهان نقد بیچون و چرای ابعاد سیاسی زندگی سعداوی در بازه بهار عربی ۲۰۱۱ و روزهای پسا کودتای ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ است. سعداوی، صدای رسای فریاد برابری و مقابله با ارتجاع بود، اما چنین کارنامهای به معنای آن نیست که او تنها سوژهی سیاسی رادیکال در فضای مبارزاتی مصر بوده است. در واقعیت امر، با گذار از دهمین سال انقلاب مصر و با اتکا بر مرور بیانیههای صریح فعالان سوسیالیست حاضر در آن، میتوان با دست بازتری به بررسی علل ناکامیهای سیاسی، جهتگیریهای شتابزده و فقدان تحلیلی کارآمد از پیوند زنجیرهوار سلسله اعتراضات و اعتصابات زنان و مردان کارگر و نقش آن در انقلاب ۲۰۱۱ مصر پرداخت. چرا که اهرم پیشبَرندهی روشنگری، جز با نقد بیواسطهی علل عقبنشینی نیروهای چپ، آن هم در بزنگاههای تاریخیْ میسر نخواهد شد و بدینترتیب، ساخت آلترناتیو رهاییبخشِ اتحاد مبارزاتی زنان فمینیست منطقه را در هالهای از تمجیدها و چشمپوشانیها محصور نگاه نخواهد داشت.
🔸 اگر کرونولوژی بیش از ۵۰ اثر تالیفی سعداوی، پیرامون دامنهی تبعات ارتجاع مذهبی علیه جان، معیشت و حق بر بدن زنان را در یکسو بگذاریم، میتوانیم کارنامهی فعالیتی او را در سه گزارهی ورود به مذهب، جنسیت و سیاستْ مورد بررسی قرار دهیم.
🔸 سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگون زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه زندگی کرد. از این روست که نمیتوان تلاشهای وی جهت پایاندادن به مثلهسازی اندام جنسی زنان (ختنه کودکان دختر) را تنها در حوزهی جنسیت بررسی کرد. شاید تجسد عینی این فعالیتها در کتابهای «زن و سکس» و یا «خاطرات یک زن پزشک» جای گرفته باشند. او که هرگز لبخند بر لب مادر و داغِ مثلهسازی خود در شش سالگی را از خاطر نبرد، با تجمیع مشاهداتش در قالب پزشک و بررسی سیطرهی قوانین و سنتهای جنسیتزده علیه کودکان دختر و زنان، همواره مورد غضب، تهدید و شکایات رسمی نهاد مذهبی الازهر قرار داشت. درجشدن نام سعداوی در فهرست کسانیکه میبایست از سوی اسلامگرایان تندرو ترور میشدند هم، مانع از آن نشد که او مبارزه علیه «بنیادگرایی اسلامی» را رها کند. به باور سعداوی، مذهب ابزاری در دست قدرتمندان و نهادی در خدمت طبقات حاکم برای ممانعت و بیاثر ساختن کوششهای روشنفکران در جوامع سنتی بوده است. در این بین تاسیس «اتحادیهی همبستگی زنان عرب» و «اتحادیهی عربی حقوقبشر» در راستای اعتقاد وی به ایجاد جنبش رهاییبخش فراطبقاتی زنان بازمیگشت. برای ایجاد مخرج مشترک مطالباتی با محوریت فراطبقاتی نیز، دو گزارهی «مذهب» (و قوانین جنسیتزدهی برآمده از آن) و «حجاب اجباری» مورد تاکید سعداوی بود، که زیر سایهی تهدیدهای روزمرهی اسلامگرایان به بسط آن میپرداخت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-26G
#شکیبا_عسگرپور #نوال_سعداوی
#فمینیسم #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_زنان
@bidarzani
@naghd_com
▫️ «چهرهی عریان زن عرب»
▫️ بهبهانهی مرگ نوال سعداوی
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
3 آوریل 2021
🔸 متن پیشرو بیش از آنکه سعی در پرداخت به کارنامهی درخشان نوال السعداوی، پزشک، نویسنده و فمینیستی قدرتمند در تابوشکنیها بر سر مسئلهی زن و جنسیت در جامعهی مصر داشته باشد، خواهان نقد بیچون و چرای ابعاد سیاسی زندگی سعداوی در بازه بهار عربی ۲۰۱۱ و روزهای پسا کودتای ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ است. سعداوی، صدای رسای فریاد برابری و مقابله با ارتجاع بود، اما چنین کارنامهای به معنای آن نیست که او تنها سوژهی سیاسی رادیکال در فضای مبارزاتی مصر بوده است. در واقعیت امر، با گذار از دهمین سال انقلاب مصر و با اتکا بر مرور بیانیههای صریح فعالان سوسیالیست حاضر در آن، میتوان با دست بازتری به بررسی علل ناکامیهای سیاسی، جهتگیریهای شتابزده و فقدان تحلیلی کارآمد از پیوند زنجیرهوار سلسله اعتراضات و اعتصابات زنان و مردان کارگر و نقش آن در انقلاب ۲۰۱۱ مصر پرداخت. چرا که اهرم پیشبَرندهی روشنگری، جز با نقد بیواسطهی علل عقبنشینی نیروهای چپ، آن هم در بزنگاههای تاریخیْ میسر نخواهد شد و بدینترتیب، ساخت آلترناتیو رهاییبخشِ اتحاد مبارزاتی زنان فمینیست منطقه را در هالهای از تمجیدها و چشمپوشانیها محصور نگاه نخواهد داشت.
🔸 اگر کرونولوژی بیش از ۵۰ اثر تالیفی سعداوی، پیرامون دامنهی تبعات ارتجاع مذهبی علیه جان، معیشت و حق بر بدن زنان را در یکسو بگذاریم، میتوانیم کارنامهی فعالیتی او را در سه گزارهی ورود به مذهب، جنسیت و سیاستْ مورد بررسی قرار دهیم.
🔸 سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگون زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه زندگی کرد. از این روست که نمیتوان تلاشهای وی جهت پایاندادن به مثلهسازی اندام جنسی زنان (ختنه کودکان دختر) را تنها در حوزهی جنسیت بررسی کرد. شاید تجسد عینی این فعالیتها در کتابهای «زن و سکس» و یا «خاطرات یک زن پزشک» جای گرفته باشند. او که هرگز لبخند بر لب مادر و داغِ مثلهسازی خود در شش سالگی را از خاطر نبرد، با تجمیع مشاهداتش در قالب پزشک و بررسی سیطرهی قوانین و سنتهای جنسیتزده علیه کودکان دختر و زنان، همواره مورد غضب، تهدید و شکایات رسمی نهاد مذهبی الازهر قرار داشت. درجشدن نام سعداوی در فهرست کسانیکه میبایست از سوی اسلامگرایان تندرو ترور میشدند هم، مانع از آن نشد که او مبارزه علیه «بنیادگرایی اسلامی» را رها کند. به باور سعداوی، مذهب ابزاری در دست قدرتمندان و نهادی در خدمت طبقات حاکم برای ممانعت و بیاثر ساختن کوششهای روشنفکران در جوامع سنتی بوده است. در این بین تاسیس «اتحادیهی همبستگی زنان عرب» و «اتحادیهی عربی حقوقبشر» در راستای اعتقاد وی به ایجاد جنبش رهاییبخش فراطبقاتی زنان بازمیگشت. برای ایجاد مخرج مشترک مطالباتی با محوریت فراطبقاتی نیز، دو گزارهی «مذهب» (و قوانین جنسیتزدهی برآمده از آن) و «حجاب اجباری» مورد تاکید سعداوی بود، که زیر سایهی تهدیدهای روزمرهی اسلامگرایان به بسط آن میپرداخت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-26G
#شکیبا_عسگرپور #نوال_سعداوی
#فمینیسم #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_زنان
@bidarzani
@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«چهرهی عریان زن عرب»
بهبهانهی مرگ نوال سعداوی نوشتهی: شکیبا عسگرپور سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگونی زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه…
Forwarded from نقد
▫️ جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت ترجمهی: کمال خسروی درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی …
Forwarded from نقد
▫️ اول ماه مه: تولد یک روز تعطیل
✊🏼✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
نوشتهی: اریک هابسبام
ترجمهی: حسن مرتضوی
28 آوریل 2022
🔸 مایکل ایگناتیف در مقالهای دربارهی عید پاک در آبزرور در سال 1990 چنین نوشته که «جوامع سکولار هرگز در ارائهی جایگزین برای مناسک مذهبی موفق نبودهاند.» او خاطرنشان کرد که انقلاب فرانسه «شاید رعایا را به شهروند تبدیل کرده باشد، ممکن است شعار آزادی، برابری و برادری را در نعل درگاه هر مدرسه حک کرده و صومعهها را به تاراج برده باشد، اما جز چهاردهم ژوئیه هرگز خدشهای بر تقویم قدیم مسیحی نزد.» موضوع کنونی من شاید تنها صدمهی انکارناپذیر جنبشی سکولار به تقویم مسیحی یا هر تقویم رسمی دیگری باشد، روزی تعطیل که نه در یک یا دو کشور، بلکه در سال 1990 رسماً در 107 کشور برقرار شد. بهعلاوه، این روز مناسبتی است که نه با قدرت دولتها یا فاتحان، بلکه توسط جنبشی کاملاً غیررسمی از مردان و زنان فقیر برقرار شده است. من از روز مه (May day) سخن میگویم، یا دقیقتر از روز اول ماه مه، جشنوارهی بینالمللی جنبش طبقهی کارگر که صدمین سالگرد آن باید در 1990 برگزار میشد، چرا که این روز در 1890 افتتاح شده است.
🔸 آنچه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه مه را به چیزی بیش از تظاهرات یا حتی مراسم بزرگداشت تبدیل کرد. در کشورها یا شهرهایی که احزاب، حتی علیه اتحادیههای مردد، بر اعتصاب نمادین پافشاری میکردند، اول ماه مه واقعاً به بخش مرکزی زندگی طبقهی کارگر و هویت کارگری تبدیل شد، هرچند در بریتانیا، بهرغم شروعی درخشان، هرگز واقعاً چنین نشد. زیرا خودداری از کارکردن در یک روز کاری، هم تصدیق قدرتِ طبقهی کارگر ــ که در واقع، تصدیق اصیل این قدرت ــ بود و هم جوهرهی آزادی یعنی نپذیرفتن اجبار کار و عرق جبین. این در واقع، انتخاب حضور در جمع خانواده و دوستان بود. بنابراین، هم حرکتی به نشانهی تصدیق طبقاتی و مبارزهی طبقاتی محسوب میشد و هم تعطیلات: نوعی پیشپرده برای زندگی خوبی که بعد از رهایی از کار فرا میرسد. و البته در شرایط سال 1890 جشن پیروزی نیز بود، همچون دور افتخار برندهای پیرامون استادیوم. در چنین شرایطی اول ماه مه سرشار از احساسات و امید بود.
🔸 برخلاف سیاست، که در آن روزها «کار مردان» بود، تعطیلات شامل زنان و کودکان نیز میشد. هم منابع بصری و هم منابع ادبی حضور و مشارکت زنان در اول ماه مه را از همان آغاز نشان میدهد. چیزی که آن را به نمایش طبقاتی واقعی تبدیل کرد، و اتفاقاً، مانند اسپانیا، به طور فزایندهای کارگرانی را که از نظر سیاسی با سوسیالیستها ارتباط نداشتند، جذب کرد، دقیقاً این بود که این روز به مردان محدود نبود، بلکه به خانوادهها تعلق داشت. زنانی که خودشان مستقیماً به عنوان کارگر مزدبگیر در بازار کار نبودند، یعنی اکثریت زنان متاهل طبقهی کارگر در تعدادی از کشورها، علناً بهواسطهی اول ماه مه با جنبش و طبقه یکسان گرفته میشدند. اگر زندگی شغلی کار مزدی عمدتاً به مردان تعلق داشت، امتناع از کارکردن برای یک روزْ سن و جنس را در طبقهی کارگر متحد کرد.
🔸 اگر اول ماه مه چیزی بیش از یک روز تعطیل نیست، روزی ــ به نقل از یک آگهی فرانسوی ــ که نیازی به مصرف قرص آرامبخش خاصی ندارید چرا که مجبور نیستید کار کنید، باز هم روز تعطیلی است خاص. شاید دیگر، عبارت غرورآفرینِ «روز تعطیلی خارج از همهی تقویمها» نباشد، چرا که این تعطیلی در اروپا به همهی تقویمها وارد شده است. در واقع، بیش از هر روز دیگری، به جز 25 دسامبر و اول ژانویه، کارکردن کنار گذاشته میشود، و از سایر رقبای مذهبی خود بسیار فاصله گرفته است. اما این روز تعطیل از پایین جامعه سر برآورد. این روز تعطیل را خودِ کارگران گمنامی شکل دادند که از طریق آن، خودشان را در سراسر خطوط شغلی، زبان و حتی ملیت به عنوان یک طبقهی واحد تشخیص دادند و به اختیار خود سالی یکبار تصمیم میگیرند کار نکنند و از اجبار اخلاقی، سیاسی و اقتصادی به کارکردن سر باز میزنند. همانطور که ویکتور آدلر در سال 1893 بیان کرد: «این معنای تعطیلات ماه مه، دستکشیدن از کار، است که دشمنانمان از آن میترسند. این چیزی است که آنها احساس میکنند انقلابی است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2WU
#روز_جهانی_کارگر #اول_ماه_مه
#اریک_هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
✊🏼✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
نوشتهی: اریک هابسبام
ترجمهی: حسن مرتضوی
28 آوریل 2022
🔸 مایکل ایگناتیف در مقالهای دربارهی عید پاک در آبزرور در سال 1990 چنین نوشته که «جوامع سکولار هرگز در ارائهی جایگزین برای مناسک مذهبی موفق نبودهاند.» او خاطرنشان کرد که انقلاب فرانسه «شاید رعایا را به شهروند تبدیل کرده باشد، ممکن است شعار آزادی، برابری و برادری را در نعل درگاه هر مدرسه حک کرده و صومعهها را به تاراج برده باشد، اما جز چهاردهم ژوئیه هرگز خدشهای بر تقویم قدیم مسیحی نزد.» موضوع کنونی من شاید تنها صدمهی انکارناپذیر جنبشی سکولار به تقویم مسیحی یا هر تقویم رسمی دیگری باشد، روزی تعطیل که نه در یک یا دو کشور، بلکه در سال 1990 رسماً در 107 کشور برقرار شد. بهعلاوه، این روز مناسبتی است که نه با قدرت دولتها یا فاتحان، بلکه توسط جنبشی کاملاً غیررسمی از مردان و زنان فقیر برقرار شده است. من از روز مه (May day) سخن میگویم، یا دقیقتر از روز اول ماه مه، جشنوارهی بینالمللی جنبش طبقهی کارگر که صدمین سالگرد آن باید در 1990 برگزار میشد، چرا که این روز در 1890 افتتاح شده است.
🔸 آنچه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه مه را به چیزی بیش از تظاهرات یا حتی مراسم بزرگداشت تبدیل کرد. در کشورها یا شهرهایی که احزاب، حتی علیه اتحادیههای مردد، بر اعتصاب نمادین پافشاری میکردند، اول ماه مه واقعاً به بخش مرکزی زندگی طبقهی کارگر و هویت کارگری تبدیل شد، هرچند در بریتانیا، بهرغم شروعی درخشان، هرگز واقعاً چنین نشد. زیرا خودداری از کارکردن در یک روز کاری، هم تصدیق قدرتِ طبقهی کارگر ــ که در واقع، تصدیق اصیل این قدرت ــ بود و هم جوهرهی آزادی یعنی نپذیرفتن اجبار کار و عرق جبین. این در واقع، انتخاب حضور در جمع خانواده و دوستان بود. بنابراین، هم حرکتی به نشانهی تصدیق طبقاتی و مبارزهی طبقاتی محسوب میشد و هم تعطیلات: نوعی پیشپرده برای زندگی خوبی که بعد از رهایی از کار فرا میرسد. و البته در شرایط سال 1890 جشن پیروزی نیز بود، همچون دور افتخار برندهای پیرامون استادیوم. در چنین شرایطی اول ماه مه سرشار از احساسات و امید بود.
🔸 برخلاف سیاست، که در آن روزها «کار مردان» بود، تعطیلات شامل زنان و کودکان نیز میشد. هم منابع بصری و هم منابع ادبی حضور و مشارکت زنان در اول ماه مه را از همان آغاز نشان میدهد. چیزی که آن را به نمایش طبقاتی واقعی تبدیل کرد، و اتفاقاً، مانند اسپانیا، به طور فزایندهای کارگرانی را که از نظر سیاسی با سوسیالیستها ارتباط نداشتند، جذب کرد، دقیقاً این بود که این روز به مردان محدود نبود، بلکه به خانوادهها تعلق داشت. زنانی که خودشان مستقیماً به عنوان کارگر مزدبگیر در بازار کار نبودند، یعنی اکثریت زنان متاهل طبقهی کارگر در تعدادی از کشورها، علناً بهواسطهی اول ماه مه با جنبش و طبقه یکسان گرفته میشدند. اگر زندگی شغلی کار مزدی عمدتاً به مردان تعلق داشت، امتناع از کارکردن برای یک روزْ سن و جنس را در طبقهی کارگر متحد کرد.
🔸 اگر اول ماه مه چیزی بیش از یک روز تعطیل نیست، روزی ــ به نقل از یک آگهی فرانسوی ــ که نیازی به مصرف قرص آرامبخش خاصی ندارید چرا که مجبور نیستید کار کنید، باز هم روز تعطیلی است خاص. شاید دیگر، عبارت غرورآفرینِ «روز تعطیلی خارج از همهی تقویمها» نباشد، چرا که این تعطیلی در اروپا به همهی تقویمها وارد شده است. در واقع، بیش از هر روز دیگری، به جز 25 دسامبر و اول ژانویه، کارکردن کنار گذاشته میشود، و از سایر رقبای مذهبی خود بسیار فاصله گرفته است. اما این روز تعطیل از پایین جامعه سر برآورد. این روز تعطیل را خودِ کارگران گمنامی شکل دادند که از طریق آن، خودشان را در سراسر خطوط شغلی، زبان و حتی ملیت به عنوان یک طبقهی واحد تشخیص دادند و به اختیار خود سالی یکبار تصمیم میگیرند کار نکنند و از اجبار اخلاقی، سیاسی و اقتصادی به کارکردن سر باز میزنند. همانطور که ویکتور آدلر در سال 1893 بیان کرد: «این معنای تعطیلات ماه مه، دستکشیدن از کار، است که دشمنانمان از آن میترسند. این چیزی است که آنها احساس میکنند انقلابی است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2WU
#روز_جهانی_کارگر #اول_ماه_مه
#اریک_هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اول ماه مه: تولد یک روز تعطیل
بهمناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر نوشتهی: اریک هابسبام ترجمهی: حسن مرتضوی آنچه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه م…
Forwarded from نقد
▫️ نوزایی انداموارههای اقتدار تودهای -۲
▫️ بخش دوم: مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی
نوشتهی: همایون ایوانی
25 ژوئن 2021
🔸 آغازگاه و تلاش نوشتهی کنونی، نه حرکت از طرحوارههای عمومی، بلکه از روند تجربی و بلوغ طبقاتی – سازمانی طبقهی کارگر و جنبش عمومی ایران در سالهای اخیر است. بخش نخست این نوشته، در گیرودارِ گسترش بیماری کرونا در کشور، روی کار آمدن دولت رئیسی و نیز اعتصاب فراگیر کارگران پیمانی صنعت نفت و پتروشیمی آماده شد. در آن بخش، بازآفرینی «کمیته»ها، به عنوان شکلی از سازمانیابی در مقابله با «مسئولیت ناپذیری» دولت در حفظ جان شهروندان کشورش، مورد بررسی قرار گرفت. اگر با اعتصابات هفت تپه، بعد از سالها شورا و تشکل شورایی، توجه فعالان جنبشهای کارگری و اجتماعی را دوباره به سوی خود جلب کرد، در بحران کرونا، شکلگیری کمیتههای شهری و کمیتههای همیاری، ساختار دیگری را در ادامهی سازمانیابی شورایی به تواناییهای جنبش تودهای افزود. در دورهی اخیر، روند بازآفرینی و رویشِ نهالهای دیگرِ سازمانیابی جنبشهای فعال در ایران ادامه یافته و طبقه کارگر، کنشگران اجتماعی و نیز اعتراضات و اجتماعات شهری، ساختارهای دیگری را برای خودسازمانگری رزمنده از نو آفریده است. در موج کنونی، مجامع عمومی به عنوان شکلِ مکملِ سایرِ ساختارهای سازمانیابی قابل رویت هستند. این مجامع، برای گردهمایی و تصمیمگیری مستقیم و یا انتخاب نمایندگان اعتصابیون یا شوراهای هماهنگی و… ایفای وظیفه میکنند.
🔸 مجمع عمومی در این نوشته به مفهوم گستردهی آن، اعم از جلسه، اجتماع، گردهمایی و… به کار برده میشود که در آن معمولاً اغلبِ حاضران/همراهان دارای حق و رأی برابرند. البته بهطور کلی، مجامع عمومی در نهادها، انجمنها، تعاونیها، پارلمانها، سازمانهای غیردولتی و مؤسسات آموزشی و سایر مکانها برگزار میشوند؛ اما چنین کاربرد و تعریفی از مجمع عمومی، نمیتواند بهطور کامل در اینجا مورد استفاده قرار گیرد. دلیل آن هم روشن است: شکلگیری رسمی و ادامهی فعالیت مستقل و آزادِ نهادها یا تشکلها و نیز سازمانها و احزاب در شرایط سرکوبگرانه حکومت جمهوری اسلامی، شانسی ندارند. اقدام مستقل کارگران و یا جنبشهای مردمی از آغاز تا به امروز، بهطور تکرارشونده مورد حملهی نهادهای امنیتی قرار گرفته، فعالان آن مجرم شناخته شدهاند. در تلخترین شرایط، بایستی خبر قتلهای خیابانی و یا شکنجه و اعدام در زندانِ سخنگویان چنین ابتکاراتی را دریافت کرد. چنین فضای مسموم امنیتی و نظامیای، امکانی برای رشد نهادها و ارگانهای مستقل و آزاد نمیدهد.
🔸 این روزها، دستگیریهای وسیع و فلهای فعالان جنبشها در داخل کشور، نشان از بلاتکلیفی نیروهای امنیتی دارد. بازجویان و پروندهسازان، با پیوند دادنِ دروغینِ تلاشهای کنشگران به جریانات مختلف «اپوزیسیون ممنوع»، برای پروندهسازی سنگینتر و هراسافکنی در میان کنشگران جنبشهای مختلف کارگری و اجتماعی میکوشند. در این میان، بهروشنی دیده میشود که بهرغم مطرح کردن «اپوزیسیون ممنوع»، حتیالامکان از اشاره به اپوزیسیون چپ و سوسیالیست امتناع میشود. از نگاه حکومت و طراحان امنیتیاش، اپوزیسیون چپ و سوسیالیست، شبحی است که نباید دوباره به سرزمین ایران احضار شود! شبحی که میدانیم، شهر به شهر و محله به محله، در حال گشتوگذار است ولی نامش را نباید برد! باری، برای امنیتیها قطعی است که بیدار کردن اپوزیسیون چپ و سوسیالیست در اذهان مردم، «شگون ندارد»!
🔸 اینک، هنگام نوشتن بخش دوم، موج اعتراضات جنبشهای کارگری و اجتماعی نظیر رانندگان شرکت واحد، معلمان، بازنشستگان و… به همراه اعتراضات علیه گرانی و قطع سوبسید آرد در جریان است. جنبشها و اعتراضاتی برای حداقلهای ضروری زندگی میرویند و به سوی خواستههایی فراتر از نان میروند. از پسِ پشت خواستِ نان، خواستِ آب، خواست مسکن، کار و یا دستمزد و… خواستهایی همچون رهایی و عدالت خود را نمایان میسازند… علاوه بر آن، کشته شدن مردم زیر آوار در آبادان و دهها فاجعه دیگر، نیز زخمهای دیگری را بر جان و روان مردم کشور وارد میآورد. راهی سخت، راهی ناپیموده، راهی ناهموار با حاکمانی خشمگین از ناتوانی خویش، سراپا مسلح و با زندانهایی بزرگ به وسعت ایران در پیش است؛ اما کسی چه میداند، این سرنوشت خشمگین، چه میزان شانس به ما ارزانی میکند تا امید به دادگری و رهایی را در این روزگار سخت و خشمگین به این سرزمین نفرین شده بازگردانیم…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-31i
#همایون_ایوانی
#مجمع_عمومی #اعتصاب #کمیته_مردمی
#جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش دوم: مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی
نوشتهی: همایون ایوانی
25 ژوئن 2021
🔸 آغازگاه و تلاش نوشتهی کنونی، نه حرکت از طرحوارههای عمومی، بلکه از روند تجربی و بلوغ طبقاتی – سازمانی طبقهی کارگر و جنبش عمومی ایران در سالهای اخیر است. بخش نخست این نوشته، در گیرودارِ گسترش بیماری کرونا در کشور، روی کار آمدن دولت رئیسی و نیز اعتصاب فراگیر کارگران پیمانی صنعت نفت و پتروشیمی آماده شد. در آن بخش، بازآفرینی «کمیته»ها، به عنوان شکلی از سازمانیابی در مقابله با «مسئولیت ناپذیری» دولت در حفظ جان شهروندان کشورش، مورد بررسی قرار گرفت. اگر با اعتصابات هفت تپه، بعد از سالها شورا و تشکل شورایی، توجه فعالان جنبشهای کارگری و اجتماعی را دوباره به سوی خود جلب کرد، در بحران کرونا، شکلگیری کمیتههای شهری و کمیتههای همیاری، ساختار دیگری را در ادامهی سازمانیابی شورایی به تواناییهای جنبش تودهای افزود. در دورهی اخیر، روند بازآفرینی و رویشِ نهالهای دیگرِ سازمانیابی جنبشهای فعال در ایران ادامه یافته و طبقه کارگر، کنشگران اجتماعی و نیز اعتراضات و اجتماعات شهری، ساختارهای دیگری را برای خودسازمانگری رزمنده از نو آفریده است. در موج کنونی، مجامع عمومی به عنوان شکلِ مکملِ سایرِ ساختارهای سازمانیابی قابل رویت هستند. این مجامع، برای گردهمایی و تصمیمگیری مستقیم و یا انتخاب نمایندگان اعتصابیون یا شوراهای هماهنگی و… ایفای وظیفه میکنند.
🔸 مجمع عمومی در این نوشته به مفهوم گستردهی آن، اعم از جلسه، اجتماع، گردهمایی و… به کار برده میشود که در آن معمولاً اغلبِ حاضران/همراهان دارای حق و رأی برابرند. البته بهطور کلی، مجامع عمومی در نهادها، انجمنها، تعاونیها، پارلمانها، سازمانهای غیردولتی و مؤسسات آموزشی و سایر مکانها برگزار میشوند؛ اما چنین کاربرد و تعریفی از مجمع عمومی، نمیتواند بهطور کامل در اینجا مورد استفاده قرار گیرد. دلیل آن هم روشن است: شکلگیری رسمی و ادامهی فعالیت مستقل و آزادِ نهادها یا تشکلها و نیز سازمانها و احزاب در شرایط سرکوبگرانه حکومت جمهوری اسلامی، شانسی ندارند. اقدام مستقل کارگران و یا جنبشهای مردمی از آغاز تا به امروز، بهطور تکرارشونده مورد حملهی نهادهای امنیتی قرار گرفته، فعالان آن مجرم شناخته شدهاند. در تلخترین شرایط، بایستی خبر قتلهای خیابانی و یا شکنجه و اعدام در زندانِ سخنگویان چنین ابتکاراتی را دریافت کرد. چنین فضای مسموم امنیتی و نظامیای، امکانی برای رشد نهادها و ارگانهای مستقل و آزاد نمیدهد.
🔸 این روزها، دستگیریهای وسیع و فلهای فعالان جنبشها در داخل کشور، نشان از بلاتکلیفی نیروهای امنیتی دارد. بازجویان و پروندهسازان، با پیوند دادنِ دروغینِ تلاشهای کنشگران به جریانات مختلف «اپوزیسیون ممنوع»، برای پروندهسازی سنگینتر و هراسافکنی در میان کنشگران جنبشهای مختلف کارگری و اجتماعی میکوشند. در این میان، بهروشنی دیده میشود که بهرغم مطرح کردن «اپوزیسیون ممنوع»، حتیالامکان از اشاره به اپوزیسیون چپ و سوسیالیست امتناع میشود. از نگاه حکومت و طراحان امنیتیاش، اپوزیسیون چپ و سوسیالیست، شبحی است که نباید دوباره به سرزمین ایران احضار شود! شبحی که میدانیم، شهر به شهر و محله به محله، در حال گشتوگذار است ولی نامش را نباید برد! باری، برای امنیتیها قطعی است که بیدار کردن اپوزیسیون چپ و سوسیالیست در اذهان مردم، «شگون ندارد»!
🔸 اینک، هنگام نوشتن بخش دوم، موج اعتراضات جنبشهای کارگری و اجتماعی نظیر رانندگان شرکت واحد، معلمان، بازنشستگان و… به همراه اعتراضات علیه گرانی و قطع سوبسید آرد در جریان است. جنبشها و اعتراضاتی برای حداقلهای ضروری زندگی میرویند و به سوی خواستههایی فراتر از نان میروند. از پسِ پشت خواستِ نان، خواستِ آب، خواست مسکن، کار و یا دستمزد و… خواستهایی همچون رهایی و عدالت خود را نمایان میسازند… علاوه بر آن، کشته شدن مردم زیر آوار در آبادان و دهها فاجعه دیگر، نیز زخمهای دیگری را بر جان و روان مردم کشور وارد میآورد. راهی سخت، راهی ناپیموده، راهی ناهموار با حاکمانی خشمگین از ناتوانی خویش، سراپا مسلح و با زندانهایی بزرگ به وسعت ایران در پیش است؛ اما کسی چه میداند، این سرنوشت خشمگین، چه میزان شانس به ما ارزانی میکند تا امید به دادگری و رهایی را در این روزگار سخت و خشمگین به این سرزمین نفرین شده بازگردانیم…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-31i
#همایون_ایوانی
#مجمع_عمومی #اعتصاب #کمیته_مردمی
#جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نوزایی انداموارههای اقتدار تودهای – ۲
بخش دوم: مجامع عمومی کارگری و اجتماعات مردمی نوشتهی: همایون ایوانی خیزش دی ماه 1396، نقطه عطفی در مبارزه طبقاتی – اجتماعی ایران بود که تاکنون با اُفت و خیزهای بسیار و سرکوب خونین حکومت به مس…
Forwarded from نقد
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بازخوانی جنبش ژینا در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز
3 ژانویه 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 همهی بخشها و خطوط تولیدی گروه ملی فولاد اهواز از ۲ دی ماه ۱۴۰۲ به مدت ۸ روز متوالی دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدهاند. البته اعتصاب کارگران این بخش صنعتی موضوع تازهای نیست و کارگران گروه ملی در ماهها و سالهای گذشته بارها در اعتراض به محقق نشدن مطالباتشان که شامل رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیقشده و بازگشت به کار کارگران اخراجی، همسانسازی دستمزدها مطابق دریافتی شرکتهای مشابه، اجرای کامل و فوری طرح طبقهبندی مشاغل، قراردادی شدن کلیهی کارگران شفق، برکناری مدیرعامل و خلع مالکیت از بانک ملی و مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت است، اعتصاب کردهاند. هدف از این نوشته بررسی نسبت خیزش ژینا با مطالبات کارگران و همچنین نگاه انتقادی است به موضعگیری طیفی از جریان سیاسی چپ در خصوص اعتراضهای کارگری در اثنای قیام ژینا که به سبب دوری آن از مطالبات و مبارزات کارگری، نتوانست در جهت ایجاد اتحاد و خلق همبستگی حرکت کند. به عبارت دیگر، این نوشته کوششی است در جهت صورتبندی پرسشهایی در خصوص جنبش سراسری که در اثنای قیام و پس از آن مطرح نشدند.
🔸 بررسی اعتصابات گروه ملی نه تنها میتواند درسهای آموزندهای در خصوص پیشرو بودن اعتراضهای کارگران در بر داشته باشد، بلکه فاصله یا شکاف میان ایدههای مطرح شده در طول قیام ژینا در نسبت با مطالبههای طبقهی کارگر را بهخوبی نشان میدهد. آنچه در ویدئوهای منتشر شده در کانال تلگرامی«صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد» جلب توجه میکند، برگزاری مجمع عمومی در محل تجمع به منظور تبادلنظر جمعی پیرامون خواستههای کارگران و چگونگی ادامهی اعتصاب است... مشارکت جمعی و فعال کارگران در گفتوگو و تصمیمگیری، نمونهی عینی تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار است که عمل تصمیمگیری را از انحصار نمایندگان، «نخبه»ها، و متخصصان بیرون میکشد و به خود کارگران منتقل میکند. این تجمع در انحصار یک فرد یا نماینده نیست، بلکه با ارادهی جمعی کارگران و اتحاد عمل حاصل شده که در خصوص ایدهها و برنامههای آتی در جهت تحقق خواستههایشان هماندیشی میکنند. اما این گفتوگو صرفاً به ساحت ایدهپردازی، تامل، و تفکر محدود نمیشود بلکه شکل عملی به خود میگیرد و به راهپیمایی اعتراضی، توقف تولید، اخراج کردن کارفرما، به چالش کشیدن حق مالکیت بر وسایل تولید، طرح حق مشارکت کارگران در استخدام و اخراج و شفافیت ترازنامه مالی شرکت منجر میشود. این گفتوگوی جمعی در واقع خلق شکل جدیدی از قدرت سیاسی دمکراتیک و عادلانه است که کارگران مستقیماً در تعیین تصمیمهای سرنوشتساز مشارکت دارند. تمام جریانهای سیاسی که از دموکراسی، آزادی بیان، گفتوگو و مشارکت عمومی دفاع میکنند و علیه سلطه و اقتدار موضعگیری میکنند باید نسبت به این نمونه از تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار هوشیار باشند و فعالانه از آن حمایت کنند.
🔸 نمیتوان اعتصابهایی را که حول خواستهای اقتصادی شکل میگیرد از ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها تفکیک کرد. برای هر روشنفکر چپ، باید این موضوع بسیار روشن باشد که مفهوم «اقتصاد سیاسی» به وضوح بیانگر درهمتنیدگی مناسبات اقتصادی با سازوکارها و نظم سیاسی مسلط است. اعتصاب حول خواست صنفی، معیشتی و اقتصادی، اعتراض به سیاستهای حاکمیت در فقیرسازی و تحمیل محرومیت گسترده بر بخش بزرگی از جامعه است. به این اعتبار، اعتصابهای حول عوامل اقتصادی بهمثابهی محرکی برای تقابل با حاکمیت و سیاستهای اقتصادی آن عمل میکند. گسترش اعتصابها با خواستهای معیشتی و اقتصادی، واجد چند کارکرد بسیار پراهمیت است: نه تنها این اعتصابها برای خود کارگران تمرین قدرتگیری است، خودباوری ناشی از اتحاد و همبستگی درونی به دنبال دارد و آنها را برای اعتصابهای سراسری آماده میکند بلکه به تقویت روحیهی مبارزه جمعی، و پر کردن فاصله و خلاء بین خیابان و محیط کار و تداوم مبارزهی عمومی میانجامد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3RJ
#شیرین_کمانگر
#فولاد_اهواز #اعتصاب #قیام_ژینا #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بازخوانی جنبش ژینا در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز
3 ژانویه 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 همهی بخشها و خطوط تولیدی گروه ملی فولاد اهواز از ۲ دی ماه ۱۴۰۲ به مدت ۸ روز متوالی دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدهاند. البته اعتصاب کارگران این بخش صنعتی موضوع تازهای نیست و کارگران گروه ملی در ماهها و سالهای گذشته بارها در اعتراض به محقق نشدن مطالباتشان که شامل رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیقشده و بازگشت به کار کارگران اخراجی، همسانسازی دستمزدها مطابق دریافتی شرکتهای مشابه، اجرای کامل و فوری طرح طبقهبندی مشاغل، قراردادی شدن کلیهی کارگران شفق، برکناری مدیرعامل و خلع مالکیت از بانک ملی و مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت است، اعتصاب کردهاند. هدف از این نوشته بررسی نسبت خیزش ژینا با مطالبات کارگران و همچنین نگاه انتقادی است به موضعگیری طیفی از جریان سیاسی چپ در خصوص اعتراضهای کارگری در اثنای قیام ژینا که به سبب دوری آن از مطالبات و مبارزات کارگری، نتوانست در جهت ایجاد اتحاد و خلق همبستگی حرکت کند. به عبارت دیگر، این نوشته کوششی است در جهت صورتبندی پرسشهایی در خصوص جنبش سراسری که در اثنای قیام و پس از آن مطرح نشدند.
🔸 بررسی اعتصابات گروه ملی نه تنها میتواند درسهای آموزندهای در خصوص پیشرو بودن اعتراضهای کارگران در بر داشته باشد، بلکه فاصله یا شکاف میان ایدههای مطرح شده در طول قیام ژینا در نسبت با مطالبههای طبقهی کارگر را بهخوبی نشان میدهد. آنچه در ویدئوهای منتشر شده در کانال تلگرامی«صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد» جلب توجه میکند، برگزاری مجمع عمومی در محل تجمع به منظور تبادلنظر جمعی پیرامون خواستههای کارگران و چگونگی ادامهی اعتصاب است... مشارکت جمعی و فعال کارگران در گفتوگو و تصمیمگیری، نمونهی عینی تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار است که عمل تصمیمگیری را از انحصار نمایندگان، «نخبه»ها، و متخصصان بیرون میکشد و به خود کارگران منتقل میکند. این تجمع در انحصار یک فرد یا نماینده نیست، بلکه با ارادهی جمعی کارگران و اتحاد عمل حاصل شده که در خصوص ایدهها و برنامههای آتی در جهت تحقق خواستههایشان هماندیشی میکنند. اما این گفتوگو صرفاً به ساحت ایدهپردازی، تامل، و تفکر محدود نمیشود بلکه شکل عملی به خود میگیرد و به راهپیمایی اعتراضی، توقف تولید، اخراج کردن کارفرما، به چالش کشیدن حق مالکیت بر وسایل تولید، طرح حق مشارکت کارگران در استخدام و اخراج و شفافیت ترازنامه مالی شرکت منجر میشود. این گفتوگوی جمعی در واقع خلق شکل جدیدی از قدرت سیاسی دمکراتیک و عادلانه است که کارگران مستقیماً در تعیین تصمیمهای سرنوشتساز مشارکت دارند. تمام جریانهای سیاسی که از دموکراسی، آزادی بیان، گفتوگو و مشارکت عمومی دفاع میکنند و علیه سلطه و اقتدار موضعگیری میکنند باید نسبت به این نمونه از تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار هوشیار باشند و فعالانه از آن حمایت کنند.
🔸 نمیتوان اعتصابهایی را که حول خواستهای اقتصادی شکل میگیرد از ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها تفکیک کرد. برای هر روشنفکر چپ، باید این موضوع بسیار روشن باشد که مفهوم «اقتصاد سیاسی» به وضوح بیانگر درهمتنیدگی مناسبات اقتصادی با سازوکارها و نظم سیاسی مسلط است. اعتصاب حول خواست صنفی، معیشتی و اقتصادی، اعتراض به سیاستهای حاکمیت در فقیرسازی و تحمیل محرومیت گسترده بر بخش بزرگی از جامعه است. به این اعتبار، اعتصابهای حول عوامل اقتصادی بهمثابهی محرکی برای تقابل با حاکمیت و سیاستهای اقتصادی آن عمل میکند. گسترش اعتصابها با خواستهای معیشتی و اقتصادی، واجد چند کارکرد بسیار پراهمیت است: نه تنها این اعتصابها برای خود کارگران تمرین قدرتگیری است، خودباوری ناشی از اتحاد و همبستگی درونی به دنبال دارد و آنها را برای اعتصابهای سراسری آماده میکند بلکه به تقویت روحیهی مبارزه جمعی، و پر کردن فاصله و خلاء بین خیابان و محیط کار و تداوم مبارزهی عمومی میانجامد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3RJ
#شیرین_کمانگر
#فولاد_اهواز #اعتصاب #قیام_ژینا #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازخوانی جنبش ژینا
در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز نوشتهی: شیرین کمانگر برای خنثیکردن همدستی نهادهای امنیتی، اجرایی و کارفرمایان در سرکوب اعتراضها و مطالبههای بهحق کارگران، حمایت فعال دانشجویان، دانشآموزان…