بيدارزنى
Photo
🟣 دیالکتیک مارکسیستیِ فمینیستی برای قرن بیستویکم
✍🏽 نانسی هارتسوک
برگردان: سارا امیریان
مقالهی پیشرو یکی از مهمترین آثار «نانسی هارتسوک» (۲۰۱۵ _ ۱۹۴۳)، استاد علوم سیاسی و مطالعات زنان و همچنین مطالعات جنسیت در دانشگاه واشنگتن است که پیشتر توسط «وبسایت کارگاه دیالکتیک» ترجمه و منتشر شده است.
از متن: «پرسشهای اساسی برای من بدین قرارند:
۱) مارکسیسم با اینحال چهچیزی دربارهی تحلیل سیاسی و پراتیک سیاسی میتواند به نظریهپردازان فمینیست بیاموزد؟ و مهمتر این که:
۲) چگونه میتوانیم این ابزارها و بصیرتها، بهویژه تفکر دیالکتیکی، را برای آفرینش نظریههای عدالت و تغییر اجتماعی (نظریههایی که به دغدغههای حاضر بپردازند) بهکار ببندیم؟ یا بهبیان دیگر، چگونه مارکسیسم را بهسان فمینیسم بازتسخیر [و از آنِ خود] کنیم؟
در اینجا میخواهم قطعاتی از دو متن بنیادی مارکسیستی را بهمنزلهی راهنمای خودم در نظر بگیرم. قطعهی نخستْ تز یازدهم دربارهی فویرباخ است: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوههای گوناگون تفسیر میکنند، مساله اما تغییر آن است».
قطعهی دوم، فرازی از مرثیهی ستایشآمیز انگلس بر مزار مارکس است. انگلس در آنجا چنین اظهار داشت که «مارکس قانون حرکت ویژهای که بر شیوهی تولید سرمایهداریِ کنونی و نیز جامعهی بورژوازیِ برآمده از این شیوهی تولیدْ حاکم است را کشف و شناسایی کرده است».
اما آنچه برای منظور من مهمتر است این واقعیت است که انگلس گفتهی خود را چنین ادامه میدهد: «این حتی نیمی از حقیقت دربارهی او نیست…. مارکس پیش از همهی اینها یک انقلابی بود». بنابراین، او بر اهمیت میراث سیاسی مارکس تاکید میکند، و بر نقش او به مثابهی یک انقلابی، که به دگرگونسازی جهان بهنفع طبقهی کارگر متعهد بود.
▪️از دید من، فرازهای نقلشده این نکته را یادآوری میکنند که مارکسیسم اساسا [نظریهای] معطوف به برساختن جنبشهایی برای تغییر اجتماعی است؛ جنبشهایی که این واقعیت را بازشناسی کنند که بیعدالتی و سلطهْ [اموری] نظاممند (سیستماتیک) هستند. این جنبشها، بهمنظور پشتیبانی از بینشها و مبارزاتِ انبوه کسانی که سرکوب و استثمار شده و بهحاشیه رانده میشوند، بهطور توامانْ نیازمند سازماندهیِ سیاسی و تحلیل نظریاند.
▪️[اما] بازتسخیر مارکسیسم همچون فمینیسم به چه معناست؟ برای من محوریترین معنای این پرسش آن است که رهنمودها و رویههای روششناختی و معرفتشناسانهای که به باور من در این نظریه یافت میشود را جذب و اقتباس کنیم و [سپس] آنها را در جهتهای تازهای به کار ببندیم. این امر بهمعنای آن است که تفکر دیالکتیکی را همچون رویکردی قابل کاربست در بسیاری از حوزههای زندگی اجتماعی تلقی کنیم. درحالیکه من بیشترِ نقد مارکس بر سرمایهداری و کالاییسازی فزآیندهی حوزههای هرچه بیشتری از حیات اجتماعی را مجابکننده تلقی میکردم، کانون توجه من در آن زمان، مشخصاً فهم موقعیت زنان بود. من در مسیر این باور میاندیشیدم که فمینیسم مجموعهای از برداشتهای ویژه دربارهی موقعیت زنان نیست، بلکه درعوضْ شیوهای از تحلیل است که میتواند بهطور مفیدی نهفقط برای مطالعهی زنان، بلکه برای مطالعهی جامعه بهمنزلهی یک کل نیز بهکار بسته شود».
#پراتیک_انقلابی #مارکسیسم_فمینیسم
ادامهی متن را در وبسایت کارگاه دیالکتیک بخوانید:
https://kaargaah.net/?p=254
@kdialectic
@bidarzani
✍🏽 نانسی هارتسوک
برگردان: سارا امیریان
مقالهی پیشرو یکی از مهمترین آثار «نانسی هارتسوک» (۲۰۱۵ _ ۱۹۴۳)، استاد علوم سیاسی و مطالعات زنان و همچنین مطالعات جنسیت در دانشگاه واشنگتن است که پیشتر توسط «وبسایت کارگاه دیالکتیک» ترجمه و منتشر شده است.
از متن: «پرسشهای اساسی برای من بدین قرارند:
۱) مارکسیسم با اینحال چهچیزی دربارهی تحلیل سیاسی و پراتیک سیاسی میتواند به نظریهپردازان فمینیست بیاموزد؟ و مهمتر این که:
۲) چگونه میتوانیم این ابزارها و بصیرتها، بهویژه تفکر دیالکتیکی، را برای آفرینش نظریههای عدالت و تغییر اجتماعی (نظریههایی که به دغدغههای حاضر بپردازند) بهکار ببندیم؟ یا بهبیان دیگر، چگونه مارکسیسم را بهسان فمینیسم بازتسخیر [و از آنِ خود] کنیم؟
در اینجا میخواهم قطعاتی از دو متن بنیادی مارکسیستی را بهمنزلهی راهنمای خودم در نظر بگیرم. قطعهی نخستْ تز یازدهم دربارهی فویرباخ است: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوههای گوناگون تفسیر میکنند، مساله اما تغییر آن است».
قطعهی دوم، فرازی از مرثیهی ستایشآمیز انگلس بر مزار مارکس است. انگلس در آنجا چنین اظهار داشت که «مارکس قانون حرکت ویژهای که بر شیوهی تولید سرمایهداریِ کنونی و نیز جامعهی بورژوازیِ برآمده از این شیوهی تولیدْ حاکم است را کشف و شناسایی کرده است».
اما آنچه برای منظور من مهمتر است این واقعیت است که انگلس گفتهی خود را چنین ادامه میدهد: «این حتی نیمی از حقیقت دربارهی او نیست…. مارکس پیش از همهی اینها یک انقلابی بود». بنابراین، او بر اهمیت میراث سیاسی مارکس تاکید میکند، و بر نقش او به مثابهی یک انقلابی، که به دگرگونسازی جهان بهنفع طبقهی کارگر متعهد بود.
▪️از دید من، فرازهای نقلشده این نکته را یادآوری میکنند که مارکسیسم اساسا [نظریهای] معطوف به برساختن جنبشهایی برای تغییر اجتماعی است؛ جنبشهایی که این واقعیت را بازشناسی کنند که بیعدالتی و سلطهْ [اموری] نظاممند (سیستماتیک) هستند. این جنبشها، بهمنظور پشتیبانی از بینشها و مبارزاتِ انبوه کسانی که سرکوب و استثمار شده و بهحاشیه رانده میشوند، بهطور توامانْ نیازمند سازماندهیِ سیاسی و تحلیل نظریاند.
▪️[اما] بازتسخیر مارکسیسم همچون فمینیسم به چه معناست؟ برای من محوریترین معنای این پرسش آن است که رهنمودها و رویههای روششناختی و معرفتشناسانهای که به باور من در این نظریه یافت میشود را جذب و اقتباس کنیم و [سپس] آنها را در جهتهای تازهای به کار ببندیم. این امر بهمعنای آن است که تفکر دیالکتیکی را همچون رویکردی قابل کاربست در بسیاری از حوزههای زندگی اجتماعی تلقی کنیم. درحالیکه من بیشترِ نقد مارکس بر سرمایهداری و کالاییسازی فزآیندهی حوزههای هرچه بیشتری از حیات اجتماعی را مجابکننده تلقی میکردم، کانون توجه من در آن زمان، مشخصاً فهم موقعیت زنان بود. من در مسیر این باور میاندیشیدم که فمینیسم مجموعهای از برداشتهای ویژه دربارهی موقعیت زنان نیست، بلکه درعوضْ شیوهای از تحلیل است که میتواند بهطور مفیدی نهفقط برای مطالعهی زنان، بلکه برای مطالعهی جامعه بهمنزلهی یک کل نیز بهکار بسته شود».
#پراتیک_انقلابی #مارکسیسم_فمینیسم
ادامهی متن را در وبسایت کارگاه دیالکتیک بخوانید:
https://kaargaah.net/?p=254
@kdialectic
@bidarzani