بيدارزنى
Photo
🟣 بهمناسبت درگذشت «بل هوکس»
فمینیسم انقلابی
✍🏽 بل هوکس bell hooks
ترجمه: مهدیس صادقی پویا
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی است که به سبب مطالعات پساساختاریاش درباره درهمتنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است. وی در مقاله «خواهرانگی؛ اتحاد سیاسی میان زنان» به مقوله خواهرانگی میان زنان در جنبش رهاییبخش زنان پرداخته و توضیح داده که چرا و چگونه باید از نهادینه شدن ساختار سلطه و سلسله مراتب میان زنان جلوگیری شود. وی در مقدمه این مقاله که در شماره ۲۳ ژورنال Feminist Review، در تابستان ۱۹۸۶ به انتشار رسیده است، به انتشار کتابش تحت عنوان «نظریه فمینیستی، از حاشیه تا مرکز» اشاره میکند و بازخوردها به این کتاب را نشانهای از وجود ساختار سلسله مراتبی میان فمینیستها میداند.
مقدمه: ۱۲ ژانویه ۱۹۸۶
صدای آرام گریهام با صدای موسیقی لول ای. مانوئل، پاکو دو لوسیا و کامرون که همگی به سبک فلامنکو میخوانند، مخلوط میشود. با ترسی که همیشه پیش از نوشتن دارم، باز هم روبرو شدهام؛ ترس از این که کلمات مناسب را برای آن چه میخواهم بگویم، پیدا نکنم. ترسی که همواره موجب شده تا نتوانم آن چه میخواهم بگویم را بنویسم. میدانم که نمیتوانم همزمان به موسیقی گوش دهم و بنویسم. صداها به من غلبه خواهند کرد و مرا به دنیایی خواهند برد مملو از سخنرانیهای پرشور، ورای کلمات. اینها آوازهایی هستند که از تنش، قدرت -در این سال جدید حس میکنم که کنشگران فمینیست به اهمیت مبارزه پی بردهاند- و مبارزهای چشمگیر در عرصههای سیاست، چه در سطوح فردی و چه در سطوح جمعی اشباعند. باور رادیکال ما به مبارزه، همراه با پذیرش مسئولیت تضادهای ساختاریمان است؛ راهی که شاید از طریق آن بتوانیم فهم خود از دیگری را افزایش داده و مؤلفههایی برای اتحاد سیاسیمان ابداع کنیم.
تضادهای رادیکال میان فمینیستهای سفید و فمینیستهای رنگینپوست در جنبش زنان، خود عرصهای برای مبارزه ایجاد کرد. اغلب این تضادها اینقدر زیاد بودند که ما از این که بتوانیم در یک محیط عمومی و مشترک که آلوده به سلسله مراتب سلطه نباشد، با یکدیگر زندگی یا کار کنیم، ناامید میشدیم. هنگامی که انرژیهایمان تقلیل میرود و امیدهایمان را از دست میدهیم، ما کنشگران فمینیست باید تعهدشان به مبارزه سیاسی و افزایش اتحادشان را تقویت کنیم. این بدان معناست که باید در مقابله با نژادگرایی و تضادهایی که موجب میشوند تا تعهداتمان نسبت به مبارزه تضعیف شود، بیشتر تلاش کنیم؛ از این طریق میتوانیم به سمت خلق یک برنامه رهایی بخش سیاسی فمینیستی گام برداریم.
کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز یکی از مصداقهای چنین تلاشی برای فرمولبندی یک نظریه رهاییبخش توسط کنشگران فمینیست است؛ نظریهای که شمولگراست و سلطه دائمی را به چالش میکشد. نژادگرایی تا حدودی به شکلگیری یک نظریه فمینیستی از حاشیه تا مرکز کمک کرده است.
بر خلاف اولین کتابم «من یه زن نیستم؟: زنان سیاه و فمینیسم»، که در زمانی که زنان سفید حکم کرده بودند که ‘نژاد’، موضوع خوبی برای مباحثه های فمینیستی است، برای انتشار پذیرفته شد، کتاب دوم را زمانی منتشر کردم که زنان سفید چنین میپنداشتند که هیچ نیازی به حضور زنان سیاه در نظریهپردازی سیاسی فمینیستی وجود ندارد. اگرچه در این میان به صداهایی ارجاع میدهند که دارای امتیازات بیشتر هم هستند، (مانند آدری لرد یا باربارا اسمیت)، اما قسمت بیشتر نظریات سیاسی فمینیستی را که توسط زنان رنگینپوست ناشناس یا کمتر شناخته شده نوشته شده است، نادیده میگیرند؛ به خصوص که این نوشتهها، ایدئولوژیهای غالب را نیز نادیده گرفته باشند. در سراسر کلاسهای رشته مطالعات زنان در آمریکا، کارهای زنان رنگینپوست نادیده گرفته میشود و بیشترین ارجاع به خودبیوگرافیهای داستانی و تخیلی داده میشود. کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز از آغاز انتشارش تا کنون تنها چند بازخورد گرفته است که من دوتایشان را دیدهام. بر خلاف به رسمیت نشناختن و نبود نقدها و مباحثات جدی روی این کتاب توسط فمینیستها، من از خوانندگانم بازخوردهای خوبی دریافت کردهام.
#اینترسکشنالیتی #مبارزه_طبقاتی #فمینیسم_سیاه #LGBTQ
ادامهی متن را در لینک زیر بخوانید:
https://revoltfem.com/post/sisterhood-political-solidarity-between-women-1/
@bidarzani
فمینیسم انقلابی
✍🏽 بل هوکس bell hooks
ترجمه: مهدیس صادقی پویا
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی است که به سبب مطالعات پساساختاریاش درباره درهمتنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است. وی در مقاله «خواهرانگی؛ اتحاد سیاسی میان زنان» به مقوله خواهرانگی میان زنان در جنبش رهاییبخش زنان پرداخته و توضیح داده که چرا و چگونه باید از نهادینه شدن ساختار سلطه و سلسله مراتب میان زنان جلوگیری شود. وی در مقدمه این مقاله که در شماره ۲۳ ژورنال Feminist Review، در تابستان ۱۹۸۶ به انتشار رسیده است، به انتشار کتابش تحت عنوان «نظریه فمینیستی، از حاشیه تا مرکز» اشاره میکند و بازخوردها به این کتاب را نشانهای از وجود ساختار سلسله مراتبی میان فمینیستها میداند.
مقدمه: ۱۲ ژانویه ۱۹۸۶
صدای آرام گریهام با صدای موسیقی لول ای. مانوئل، پاکو دو لوسیا و کامرون که همگی به سبک فلامنکو میخوانند، مخلوط میشود. با ترسی که همیشه پیش از نوشتن دارم، باز هم روبرو شدهام؛ ترس از این که کلمات مناسب را برای آن چه میخواهم بگویم، پیدا نکنم. ترسی که همواره موجب شده تا نتوانم آن چه میخواهم بگویم را بنویسم. میدانم که نمیتوانم همزمان به موسیقی گوش دهم و بنویسم. صداها به من غلبه خواهند کرد و مرا به دنیایی خواهند برد مملو از سخنرانیهای پرشور، ورای کلمات. اینها آوازهایی هستند که از تنش، قدرت -در این سال جدید حس میکنم که کنشگران فمینیست به اهمیت مبارزه پی بردهاند- و مبارزهای چشمگیر در عرصههای سیاست، چه در سطوح فردی و چه در سطوح جمعی اشباعند. باور رادیکال ما به مبارزه، همراه با پذیرش مسئولیت تضادهای ساختاریمان است؛ راهی که شاید از طریق آن بتوانیم فهم خود از دیگری را افزایش داده و مؤلفههایی برای اتحاد سیاسیمان ابداع کنیم.
تضادهای رادیکال میان فمینیستهای سفید و فمینیستهای رنگینپوست در جنبش زنان، خود عرصهای برای مبارزه ایجاد کرد. اغلب این تضادها اینقدر زیاد بودند که ما از این که بتوانیم در یک محیط عمومی و مشترک که آلوده به سلسله مراتب سلطه نباشد، با یکدیگر زندگی یا کار کنیم، ناامید میشدیم. هنگامی که انرژیهایمان تقلیل میرود و امیدهایمان را از دست میدهیم، ما کنشگران فمینیست باید تعهدشان به مبارزه سیاسی و افزایش اتحادشان را تقویت کنیم. این بدان معناست که باید در مقابله با نژادگرایی و تضادهایی که موجب میشوند تا تعهداتمان نسبت به مبارزه تضعیف شود، بیشتر تلاش کنیم؛ از این طریق میتوانیم به سمت خلق یک برنامه رهایی بخش سیاسی فمینیستی گام برداریم.
کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز یکی از مصداقهای چنین تلاشی برای فرمولبندی یک نظریه رهاییبخش توسط کنشگران فمینیست است؛ نظریهای که شمولگراست و سلطه دائمی را به چالش میکشد. نژادگرایی تا حدودی به شکلگیری یک نظریه فمینیستی از حاشیه تا مرکز کمک کرده است.
بر خلاف اولین کتابم «من یه زن نیستم؟: زنان سیاه و فمینیسم»، که در زمانی که زنان سفید حکم کرده بودند که ‘نژاد’، موضوع خوبی برای مباحثه های فمینیستی است، برای انتشار پذیرفته شد، کتاب دوم را زمانی منتشر کردم که زنان سفید چنین میپنداشتند که هیچ نیازی به حضور زنان سیاه در نظریهپردازی سیاسی فمینیستی وجود ندارد. اگرچه در این میان به صداهایی ارجاع میدهند که دارای امتیازات بیشتر هم هستند، (مانند آدری لرد یا باربارا اسمیت)، اما قسمت بیشتر نظریات سیاسی فمینیستی را که توسط زنان رنگینپوست ناشناس یا کمتر شناخته شده نوشته شده است، نادیده میگیرند؛ به خصوص که این نوشتهها، ایدئولوژیهای غالب را نیز نادیده گرفته باشند. در سراسر کلاسهای رشته مطالعات زنان در آمریکا، کارهای زنان رنگینپوست نادیده گرفته میشود و بیشترین ارجاع به خودبیوگرافیهای داستانی و تخیلی داده میشود. کتاب نظریه فمینیستی: از حاشیه تا مرکز از آغاز انتشارش تا کنون تنها چند بازخورد گرفته است که من دوتایشان را دیدهام. بر خلاف به رسمیت نشناختن و نبود نقدها و مباحثات جدی روی این کتاب توسط فمینیستها، من از خوانندگانم بازخوردهای خوبی دریافت کردهام.
#اینترسکشنالیتی #مبارزه_طبقاتی #فمینیسم_سیاه #LGBTQ
ادامهی متن را در لینک زیر بخوانید:
https://revoltfem.com/post/sisterhood-political-solidarity-between-women-1/
@bidarzani
فمینیسم انقلابی
خواهرانگی: اتحاد سیاسی میان زنان/ قسمت اول - فمینیسم انقلابی
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی است که به سبب مطالعات پساساختاریاش از در هم تنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است. وی در مقاله «خواهرانگی؛ اتحاد سیاسی بین زنان» به مقوله خواهرانگی میان زنان در جنبش رهاییبخش زنان پرداخته و توضیح داده که چرا…
Forwarded from صدای ماهی سیاه (BFV)
تاریخ_دو_قرن_فمنیسم_از_جنبش_تا_نظریه_اجتماعی_از_حمیرا_مشیرزاده.pdf
13.1 MB
از جنبش تا نظریه اجتماعی
تاریخ دوقرن فمینیسم
نویسنده: حمیرا مشیر زاده
#کتاب #فمینیسم #مطالعات_زنان
@Blackfishvoice
تاریخ دوقرن فمینیسم
نویسنده: حمیرا مشیر زاده
#کتاب #فمینیسم #مطالعات_زنان
@Blackfishvoice
Forwarded from نقد
▫️ دیدگاه مارکسیسم ساختارگرا دربارهی ستم بر زنان
▫️بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
7 مارس 2022
🔸 فمینیسم مدرن موجبِ پیدایش مجموعهای از آثار رشدیابنده شده است که با بهرهگیری از علوم اجتماعی و نظریههای مارکسیستی، درصدد تعیین منشاء ستم بر زنان، دلایل تداوم آن در طی تاریخ؛ عمکردهای آن در جامعهی معاصر و شرایطی است که منجر به نابودی آن میشود. ترکیب طبقاتی ناهمگن، نژادی و قومیِ جنبش زنان و همچنین تفاوت در آموزش دانشگاهی نویسندگان منفرد، در شکافهای سیاسی درون جنبش و در ناهمگونی نظری و روششناختی این نوشتهها بازتاب یافتهاند. مهمتر از آن، این نوشتهها بهعنوان تولیدات فکریِ سرچشمهگرفته از یک بزنگاه تاریخاً خاص سیاسی و ایدئولوژیک، تحت تاثیر هژمونی مفروضات ایدهآلیستی و تجربیای قرار داشتهاند که شالودهی دیدگاههای عرفِ جاری جهان، پارادایمهای علوم اجتماعی و تفاسیر غالب از مارکسیسم بودند. درواقع ظاهراً روایتهای ایدهآلیستی از مارکسیسم (یعنی هگلی، پدیدارشناختی، اومانیستی، اگزیستانسیالیستی، روانشناختی، ارادهگرایی) در میان محافل دانشگاهی و غیردانشگاهی فمینیستی، مارکسیستی، و غیرمارکسیستی در ایالات متحده قابل قبولتر و قابل احترامتر بودهاند. از سوی دیگر، آن نوع تحولات نظری که مدعی حفظ دیدگاه ماتریالیستی دیالکتیکیِ مارکسیسم کلاسیک هستند و بر بُعد غیرسوبژکتیو فرآیندهای اجتماعی تاکید میکنند عموماً نادیده گرفته و با اتهام جبرگرایی اقتصادی، اقتصادگرایی یا کارکردگرایی مورد نقد قرار گرفته و رد شدهاند.
🔸 یک مورد جالب در این زمینه که ماهیت عوامل حاکم بر تولیدات فکری در ایالات متحده امروزه را پُررنگ میکند غیاب مارکسیسم ساختارگرا در نظریهی فمینیسم امریکایی است. نه دانشمندانِ علوم اجتماعیِ غیرمارکسیست برای برساخت نظریه به دنبال ایدههای جدید بودند و نه به نظر میرسد که فمینیستهای موافق با مارکسیسم، مارکسیسم ساختارگرا را آنقدر قانعکننده یافتهاند تا کمی آن را موردملاحظه قرار دهند.
🔸 بررسی عوامل تعیینکنندهی تاریخی پیچیدهی این بزنگاه نظری از حوصلهی این فصل خارج است، که قصد آن در درجه اول پژوهشی است دربارهی موضوعیت بالقوهی مارکسیسم ساختارگرا برای بسط و توسعهی نظریهای مارکسیستی دربارهی ستم بر زنان تحت سرمایه. جولیت میچل، فمینیست مشهور، یکبار پیشنهادی ارائه کرد که از جانب اکثر فمینیستهای دیگری که درصدد توسعهی تحلیلی مارکسیستی از ستم بر زنان بودند، مورد قبول واقع شد: «ما باید پرسشهای فمینیستی بپرسیم، اما تلاش کنیم به پاسخهای مارکسیستی برسیم.» به نظر من تنها راه برای رسیدن به پاسخهای مارکسیستی، طرح پرسشهای مارکسیستی است. به همین منظور، مارکسیسم ساختارگرا ابزارهای مفهومی مهمی برای تدوین پرسشهای مارکسیستی و شرح و بسط واکاویهای مارکسیستی از موضوعات مشخص ارائه میدهد: واکاویهایی که از کاربرد مقولههای مارکسیستیِ منفک از منطقِ نظریه و روششناسی مارکسیستی فراتر میروند.
🔸 در بخش اول این فصل، خلاصهای از رهآوردهای نظری و روششناختی مارکسیسم ساختارگرا ارائه میدهم. در بخش دوم، برخی از گزارههای نظری جامعهشناختی و فمینیستی را مورد بررسی انتقادی قرار خواهم داد، و در بخش سوم، بینشهای نظری و روششناختی بهدست آمده از طرح مسئلهی ستم برزنان در پرتو مارکسیسم ساختارگرا را ارائه میدهم. با اینکه مارکسیسم ساختارگرا نیز معاف از مسئله نیست، بحث من این است که گنجاندن سنجیدهی بینشهای اصلی آن در واکاوی ستم بر زنان، درک ما را از پشتوانههای ساختاری و شرایط لازم برای غلبه بر آنها ارتقاء میبخشد.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Rs
#هشت_مارس #فمینیسم
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #ساختارگرایی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
7 مارس 2022
🔸 فمینیسم مدرن موجبِ پیدایش مجموعهای از آثار رشدیابنده شده است که با بهرهگیری از علوم اجتماعی و نظریههای مارکسیستی، درصدد تعیین منشاء ستم بر زنان، دلایل تداوم آن در طی تاریخ؛ عمکردهای آن در جامعهی معاصر و شرایطی است که منجر به نابودی آن میشود. ترکیب طبقاتی ناهمگن، نژادی و قومیِ جنبش زنان و همچنین تفاوت در آموزش دانشگاهی نویسندگان منفرد، در شکافهای سیاسی درون جنبش و در ناهمگونی نظری و روششناختی این نوشتهها بازتاب یافتهاند. مهمتر از آن، این نوشتهها بهعنوان تولیدات فکریِ سرچشمهگرفته از یک بزنگاه تاریخاً خاص سیاسی و ایدئولوژیک، تحت تاثیر هژمونی مفروضات ایدهآلیستی و تجربیای قرار داشتهاند که شالودهی دیدگاههای عرفِ جاری جهان، پارادایمهای علوم اجتماعی و تفاسیر غالب از مارکسیسم بودند. درواقع ظاهراً روایتهای ایدهآلیستی از مارکسیسم (یعنی هگلی، پدیدارشناختی، اومانیستی، اگزیستانسیالیستی، روانشناختی، ارادهگرایی) در میان محافل دانشگاهی و غیردانشگاهی فمینیستی، مارکسیستی، و غیرمارکسیستی در ایالات متحده قابل قبولتر و قابل احترامتر بودهاند. از سوی دیگر، آن نوع تحولات نظری که مدعی حفظ دیدگاه ماتریالیستی دیالکتیکیِ مارکسیسم کلاسیک هستند و بر بُعد غیرسوبژکتیو فرآیندهای اجتماعی تاکید میکنند عموماً نادیده گرفته و با اتهام جبرگرایی اقتصادی، اقتصادگرایی یا کارکردگرایی مورد نقد قرار گرفته و رد شدهاند.
🔸 یک مورد جالب در این زمینه که ماهیت عوامل حاکم بر تولیدات فکری در ایالات متحده امروزه را پُررنگ میکند غیاب مارکسیسم ساختارگرا در نظریهی فمینیسم امریکایی است. نه دانشمندانِ علوم اجتماعیِ غیرمارکسیست برای برساخت نظریه به دنبال ایدههای جدید بودند و نه به نظر میرسد که فمینیستهای موافق با مارکسیسم، مارکسیسم ساختارگرا را آنقدر قانعکننده یافتهاند تا کمی آن را موردملاحظه قرار دهند.
🔸 بررسی عوامل تعیینکنندهی تاریخی پیچیدهی این بزنگاه نظری از حوصلهی این فصل خارج است، که قصد آن در درجه اول پژوهشی است دربارهی موضوعیت بالقوهی مارکسیسم ساختارگرا برای بسط و توسعهی نظریهای مارکسیستی دربارهی ستم بر زنان تحت سرمایه. جولیت میچل، فمینیست مشهور، یکبار پیشنهادی ارائه کرد که از جانب اکثر فمینیستهای دیگری که درصدد توسعهی تحلیلی مارکسیستی از ستم بر زنان بودند، مورد قبول واقع شد: «ما باید پرسشهای فمینیستی بپرسیم، اما تلاش کنیم به پاسخهای مارکسیستی برسیم.» به نظر من تنها راه برای رسیدن به پاسخهای مارکسیستی، طرح پرسشهای مارکسیستی است. به همین منظور، مارکسیسم ساختارگرا ابزارهای مفهومی مهمی برای تدوین پرسشهای مارکسیستی و شرح و بسط واکاویهای مارکسیستی از موضوعات مشخص ارائه میدهد: واکاویهایی که از کاربرد مقولههای مارکسیستیِ منفک از منطقِ نظریه و روششناسی مارکسیستی فراتر میروند.
🔸 در بخش اول این فصل، خلاصهای از رهآوردهای نظری و روششناختی مارکسیسم ساختارگرا ارائه میدهم. در بخش دوم، برخی از گزارههای نظری جامعهشناختی و فمینیستی را مورد بررسی انتقادی قرار خواهم داد، و در بخش سوم، بینشهای نظری و روششناختی بهدست آمده از طرح مسئلهی ستم برزنان در پرتو مارکسیسم ساختارگرا را ارائه میدهم. با اینکه مارکسیسم ساختارگرا نیز معاف از مسئله نیست، بحث من این است که گنجاندن سنجیدهی بینشهای اصلی آن در واکاوی ستم بر زنان، درک ما را از پشتوانههای ساختاری و شرایط لازم برای غلبه بر آنها ارتقاء میبخشد.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Rs
#هشت_مارس #فمینیسم
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #ساختارگرایی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دیدگاه مارکسیسم ساختارگرا دربارهی ستم بر زنان
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی روابط سرمایهداری و طبقهی کارگر در بازتولید فیزیکی و اجتماعی در تمام صورتبندیهای اجتماعی سرمایهداری تحت محدودیتهای…
Forwarded from نقد
▫️ مارکس دربارهی جنسیت و خانواده
▫️ خلاصهای از کتابی با همین عنوان
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
نوشتهی: هتر براون
ترجمهی: رویا دارابی
9 مارس 2022
🔸 بسیاری از محققین فمینیست در بهترین حالت پیوندی مبهم با مارکس و مارکسیسم داشتهاند. یکی از مهمترین حوزههای مناقشه، رابطهی مارکس/انگلس است.
مطالعات جورج لوکاچ، ترل کارور، و دیگران تفاوتهای معناداری را میان مارکس و انگلس دربارهی دیالکتیک و همچنین شماری مسائل دیگر نشان دادهاند. من با تکیه بر این مطالعات، تفاوتهای آنها را در رابطه با جنسیت و نیز خانواده کاویدهام. این امر بهویژه برای بحثهای جاری اهمیت دارد، زیرا تعدادی از محققان فمینیستْ مارکس و انگلس را به دلیل آنچه جبرگرایی اقتصادی میدانند آماج انتقاد قرار دادهاند. با این حال، لوکاچ و کارور به درجهی جبرگرایی اقتصادی نزد این دو، بهعنوان تفاوت مهمی اشاره میکنند. هر دو، انگلس را تکپایهانگارتر و علمباورتر از مارکس میدانند. رایا دونایفسکایا یکی از معدود افرادی است که دربارهی مسئلهی جنسیت، مارکس و انگلس را از هم جدا میکند، همزمان که به همین ترتیب به ماهیت تکپایهانگار و جبرگرایانهی موضع انگلس، در مقابلِ درک دیالکتیکی ظریفتر مارکس از روابط جنسیتی اشاره میکند. در سالهای اخیر بحث چندانی از نوشتههای مارکس دربارهی جنسیت و خانواده شکل نگرفته است، اما در دهههای 1970 و 1980، این نوشتهها موضوع بحثهای زیادی بود. در تعدادی از موارد، محققان فمینیستی مانند نانسی هارتسوک و هایدی هارتمن عناصر نظریه کلی مارکس را با اشکال روانکاوانه یا سایر اشکال نظریهی فمینیستی ترکیب کردند. این محققان نظریهی مارکس را نسبت به جنسیت کوربین و همچنین نیازمند نظریهای تکمیلی برای درک روابط جنسیتی قلمداد کردند. با این حال، آنها ماتریالیسم تاریخی مارکس را بهعنوان نقطهی شروعی برای فهم تولید حفظ کردند. علاوه بر این، تعدادی از فمینیستهای مارکسیست نیز از اواخر دههی 1960 تا 1980 بهویژه در حوزهی اقتصاد سیاسی مشارکت نظری داشتهاند.
🔸 بسیاری در دههی 1990 و پس از آن نظریهی نظامهای دوگانهی مردسالاری و سرمایهداری ــ پدرسالاری سرمایهدارانه ــ را که شکل رایج فمینیسم سوسیالیستی در دهههای 1970 و 1980 بود، همچون پروژهای شکستخورده تلقی میکردند. در هر صورت، سقوط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی احتمالاً بر محبوبیت فمینیسم سوسیالیستی تأثیر منفی داشته است. همانطور که آیریس یانگ قبلاً استدلال کرده بود، نظریهی سیستمهای دوگانه نابسنده بود زیرا بر دو نظریهی کاملاً متفاوت از جامعه مبتنی بود ــ یکی با توسعهی پویای تاریخی جامعه، عمدتاً از نظر اجتماعی، اقتصادی و فنآوری سر و کار دارد و دیگری مبتنی بر یک دیدگاه روانشناختیِ ایستا است. آشتیدادن این دو نظریه به دلیل این تفاوتهای گسترده بسیار دشوار است. با این حال، نقدهای آنها به آنچه جبرگرایی، مقولههای کوربین نسبت به جنسیت و تأکید بر تولید به بهای نادیدهگرفتن بازتولید نزد مارکس میدانستند، نقطهی شروعی فراهم کرد برای بررسی مجدد من از آثار مارکس با استفاده از واکاوی متنی دقیق ــ که در کنار آثار فمینیستهای مارکسیست که در بالا ذکر شد قرار میگیرد.
🔸 از لحاظ تاریخی، رابطهی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطهای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث دربارهی جنسیت و مسائل سنتی زنان نزد بسیاری از مارکسیستها. علاوه بر این، حتی در جاییکه به جنسیت و خانواده پرداخته شده است، این مطالعات تمایل دارند که استدلال کمتر ظریف و اقتصادمحورتر انگلس را دنبال کنند. با این حال، من فکر میکنم آثار مارکس در مورد جنسیت و خانواده تفاوتهای قابلتوجهی را با آثار انگلس نشان میدهد. پرسشهای مهمی در رابطه با ارزش احتمالی دیدگاههای مارکس در مورد جنسیت و خانواده پابرجاست: مارکس چه چیزی به بحثهای فمینیستی معاصر ارائه میدهد؟ آیا امکان وجود یک فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در واکاوی جامعهی سرمایهداری معاصر دربارهی جنسیت به جبرگرایی اقتصادی یا طبقهی ممتاز درنیفتد؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2RM
#هشت_مارس #فمینیسم
#هتر_براون #رویا_دارابی
#مارکس #جنسیت #خانواده
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ خلاصهای از کتابی با همین عنوان
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن
نوشتهی: هتر براون
ترجمهی: رویا دارابی
9 مارس 2022
🔸 بسیاری از محققین فمینیست در بهترین حالت پیوندی مبهم با مارکس و مارکسیسم داشتهاند. یکی از مهمترین حوزههای مناقشه، رابطهی مارکس/انگلس است.
مطالعات جورج لوکاچ، ترل کارور، و دیگران تفاوتهای معناداری را میان مارکس و انگلس دربارهی دیالکتیک و همچنین شماری مسائل دیگر نشان دادهاند. من با تکیه بر این مطالعات، تفاوتهای آنها را در رابطه با جنسیت و نیز خانواده کاویدهام. این امر بهویژه برای بحثهای جاری اهمیت دارد، زیرا تعدادی از محققان فمینیستْ مارکس و انگلس را به دلیل آنچه جبرگرایی اقتصادی میدانند آماج انتقاد قرار دادهاند. با این حال، لوکاچ و کارور به درجهی جبرگرایی اقتصادی نزد این دو، بهعنوان تفاوت مهمی اشاره میکنند. هر دو، انگلس را تکپایهانگارتر و علمباورتر از مارکس میدانند. رایا دونایفسکایا یکی از معدود افرادی است که دربارهی مسئلهی جنسیت، مارکس و انگلس را از هم جدا میکند، همزمان که به همین ترتیب به ماهیت تکپایهانگار و جبرگرایانهی موضع انگلس، در مقابلِ درک دیالکتیکی ظریفتر مارکس از روابط جنسیتی اشاره میکند. در سالهای اخیر بحث چندانی از نوشتههای مارکس دربارهی جنسیت و خانواده شکل نگرفته است، اما در دهههای 1970 و 1980، این نوشتهها موضوع بحثهای زیادی بود. در تعدادی از موارد، محققان فمینیستی مانند نانسی هارتسوک و هایدی هارتمن عناصر نظریه کلی مارکس را با اشکال روانکاوانه یا سایر اشکال نظریهی فمینیستی ترکیب کردند. این محققان نظریهی مارکس را نسبت به جنسیت کوربین و همچنین نیازمند نظریهای تکمیلی برای درک روابط جنسیتی قلمداد کردند. با این حال، آنها ماتریالیسم تاریخی مارکس را بهعنوان نقطهی شروعی برای فهم تولید حفظ کردند. علاوه بر این، تعدادی از فمینیستهای مارکسیست نیز از اواخر دههی 1960 تا 1980 بهویژه در حوزهی اقتصاد سیاسی مشارکت نظری داشتهاند.
🔸 بسیاری در دههی 1990 و پس از آن نظریهی نظامهای دوگانهی مردسالاری و سرمایهداری ــ پدرسالاری سرمایهدارانه ــ را که شکل رایج فمینیسم سوسیالیستی در دهههای 1970 و 1980 بود، همچون پروژهای شکستخورده تلقی میکردند. در هر صورت، سقوط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی احتمالاً بر محبوبیت فمینیسم سوسیالیستی تأثیر منفی داشته است. همانطور که آیریس یانگ قبلاً استدلال کرده بود، نظریهی سیستمهای دوگانه نابسنده بود زیرا بر دو نظریهی کاملاً متفاوت از جامعه مبتنی بود ــ یکی با توسعهی پویای تاریخی جامعه، عمدتاً از نظر اجتماعی، اقتصادی و فنآوری سر و کار دارد و دیگری مبتنی بر یک دیدگاه روانشناختیِ ایستا است. آشتیدادن این دو نظریه به دلیل این تفاوتهای گسترده بسیار دشوار است. با این حال، نقدهای آنها به آنچه جبرگرایی، مقولههای کوربین نسبت به جنسیت و تأکید بر تولید به بهای نادیدهگرفتن بازتولید نزد مارکس میدانستند، نقطهی شروعی فراهم کرد برای بررسی مجدد من از آثار مارکس با استفاده از واکاوی متنی دقیق ــ که در کنار آثار فمینیستهای مارکسیست که در بالا ذکر شد قرار میگیرد.
🔸 از لحاظ تاریخی، رابطهی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطهای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث دربارهی جنسیت و مسائل سنتی زنان نزد بسیاری از مارکسیستها. علاوه بر این، حتی در جاییکه به جنسیت و خانواده پرداخته شده است، این مطالعات تمایل دارند که استدلال کمتر ظریف و اقتصادمحورتر انگلس را دنبال کنند. با این حال، من فکر میکنم آثار مارکس در مورد جنسیت و خانواده تفاوتهای قابلتوجهی را با آثار انگلس نشان میدهد. پرسشهای مهمی در رابطه با ارزش احتمالی دیدگاههای مارکس در مورد جنسیت و خانواده پابرجاست: مارکس چه چیزی به بحثهای فمینیستی معاصر ارائه میدهد؟ آیا امکان وجود یک فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در واکاوی جامعهی سرمایهداری معاصر دربارهی جنسیت به جبرگرایی اقتصادی یا طبقهی ممتاز درنیفتد؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2RM
#هشت_مارس #فمینیسم
#هتر_براون #رویا_دارابی
#مارکس #جنسیت #خانواده
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس دربارهی جنسیت و خانواده
بهمناسبت 8 مارس روز جهانی زن نوشتهی: هتر براون ترجمهی: رویا دارابی از لحاظ تاریخی، رابطهی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطهای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث دربارهی جنس…
🟣 دربارهی فمینیسم سرمایهدارانه:
مسیرهای ادغام کنشگری فمینیستیِ فردگرایانه در سرمایهداری
✍🏽 مانیا بهروزی
اسفند ۱۴۰۰
------------------------------
#سرمایهداریِ_جهانیشده قادر است به تمامی «زبانهای زندهی اجتماعی» تکلم کند. اگر پیچیدگی و سیالیت سرمایهداری را جدی نگیریم، در تمامیِ مبارزاتمان محکوم به تکرار بیپایان شکست هستیم.
«مقدمه: در این نوشتار کوتاه میکوشم نشان دهم که چرا امروزه #فمینیسم و #جنبش_فمینیستی بیش از همیشه در معرض گزند سرمایهداری و سازوکارهای ادغام و مستحیلسازیِ آن قرار دارند. هدف متن حاضر برجستهسازی این تهدید و بهدستدادن یک زمینهی تحلیلی مقدماتی (در حد طرح بحث) برای تأمل دربارهی خاستگاه و خطرات این وضعیت است. نقطهی عزیمت این بحث، بازاندیشی در تشدید و تعمیق شکافهای درون جنبش فمینیستی در پی ظهور و عروج نسبتاً سریع نوعی فمینیسم تمامیتطلب در فضای رسانهایست که بهرغم رتوریک و نمایشهای ظاهراً رادیکالاش، عمیقا با سازوکارهای سرمایهداری خویشاوندی دارد و بعضا حتی با داعیهی چپْ نسخهی امروزی «فمینیسم سرمایهدارانه» را نمایندگی میکند؛ نسخهای که از بسیاری جهات متفاوت و فراتر از آن چیزیست که از دیرباز #فمینیسم_لیبرال خوانده میشود.
امیدوارم مضمون خود متن نشان دهد که قصدم بههیچرو کمرنگسازی اهمیت مبارزات روزمرهی فمینیستها و دستاوردهای جنبش فمینیستی نیست؛ بهعکس، این نوشتار – درست از منظر باور به اهمیت تاریخی رشد و تعمیق این مبارزات – میکوشد نشان دهد که چندپارگی کنونی جنبش فمینیستی نتیجهی طبیعی پویش تکاملی آن در بستر سرمایهداری و خصوصا نتیجهی مواجههی ناگزیر و فزآیندهی آن با خود سرمایهداریست؛ و لذا با نظر به ماهیت قطببندیهای موجود در این چندپارگی، و سازوکارهای پشتیبانیِ گزینشی سرمایهداری، وضعیت حاضر بخشی از فرآیند عامتر ادغام سرمایهدارانهی فمینیسم و جنبش فمینیستیست.
دغدغهی نوشتار حاضر آن است که این فرآیند ادغام امروزه تا مرز هشداردهندهای پیش رفته است و تداوم آن نهفقط میتواند گرایشهای مترقی در درون جنبش فمینیستی را بهحاشیه براند، بلکه تهدیدیست برای اهداف اصلیِ فمینیسم در مبارزه با بنیادهای مردسالاری. بر این اساس، قصد نهایی این متن پشتیبانی از رویکردیست که بر ضرورت پیکارهای هدفمند ضدهژمونیک در درون خود جنبش فمینیستی پای میفشارد.
▪️شواهد تاریخی گواهی میدهند که مهمترین عامل بازتولید سرمایهداری متاخر، توان ادغامکنندگیِ مخوف آن است، که خصوصا به ادغام هر آن چیزی گرایش دارد که از دل پویش تضادمند سرمایهداری نخست در هیات ناسازهای خلافآمد ظاهر شده و بهتدریج به یک منبع نیرو برای بسیج اجتماعی–سیاسی بدل میشود. از همین روست که امروزه با پدیدههای تماما متناقضنمایی چون کارگرگرایی یا اتحادیهگراییِ سرمایهدارانه، چپگراییِ سرمایهدارانه (نظیر جریانات چپ آنتیامپ/ در ایران: چپ #محور_مقاومت، اومانیسم یا حقوقبشرگراییِ سرمایهدارانه، محیطزیستگراییِ سرمایهدارانه، دینگرایی سرمایهدارانه، و نظایر آنها مواجه بودهایم/هستیم. بنابراین، چرا باید از ظهور و رواج فمینیسم سرمایهدارانه (و کوییرگرایی سرمایهدارانه)، که درجهت مهار و مدیریت پیامدهای بیداریِ گریزناپذیرِ فمینیستی عمل میکند متعجب شویم؟ و اگر چنین است، چرا باید از ترس امکان سوءاستفاده مردسالاران و مرتجعان یا چندپارهشدن جنبش فمینیستی، دربارهی ضرورت سخنگفتن از آن دچار تردید گردیم؟ حال آنکه بهواقع جایی برای اینگونه تردیدها و احتیاطهای خیرخواهانه نمانده است، چون گسترهی فمینیسم در امتداد رشد تاریخیاش، بیش از آنچه تصور کنیم دچار چندپارگی و همستیزی شده است؛ ستیزی که با نظر به پهنهی تضادمند حیات سرمایهداری و سازوکارهای ادغامکنندهی آن، خاستگاهی اجتنابناپذیر دارد و لاجرم شدت میگیرد. در همین راستاست که امروزه شاهد فشاری روزافزون برای همنواسازی فمینیسم با ملزومات نظم سرمایهدارانه هستیم. درنتیجه، با نظر به گرایش درونی سرمایه بهسمت کسب جایگاه سوژگیِ تاریخیِ مطلق، آنچه حافظان نظم موجود در این رویارویی دنبال میکنند، تصاحب انحصاریِ میراث تاریخی فمینیسم و اهلیسازیِ سرمایهدارنهی آن است.
----------------
ادامهی متن را در وبسایت کارگاه دیالکتیک بخوانید:
https://kaargaah.net/?p=1233
#فمینیسم_لیبرال #ارتجاع
#محور_مقاومت
#سرمایهداری #حقوق_بشرگرایی_سرمایهدارانه
@bidarzani
مسیرهای ادغام کنشگری فمینیستیِ فردگرایانه در سرمایهداری
✍🏽 مانیا بهروزی
اسفند ۱۴۰۰
------------------------------
#سرمایهداریِ_جهانیشده قادر است به تمامی «زبانهای زندهی اجتماعی» تکلم کند. اگر پیچیدگی و سیالیت سرمایهداری را جدی نگیریم، در تمامیِ مبارزاتمان محکوم به تکرار بیپایان شکست هستیم.
«مقدمه: در این نوشتار کوتاه میکوشم نشان دهم که چرا امروزه #فمینیسم و #جنبش_فمینیستی بیش از همیشه در معرض گزند سرمایهداری و سازوکارهای ادغام و مستحیلسازیِ آن قرار دارند. هدف متن حاضر برجستهسازی این تهدید و بهدستدادن یک زمینهی تحلیلی مقدماتی (در حد طرح بحث) برای تأمل دربارهی خاستگاه و خطرات این وضعیت است. نقطهی عزیمت این بحث، بازاندیشی در تشدید و تعمیق شکافهای درون جنبش فمینیستی در پی ظهور و عروج نسبتاً سریع نوعی فمینیسم تمامیتطلب در فضای رسانهایست که بهرغم رتوریک و نمایشهای ظاهراً رادیکالاش، عمیقا با سازوکارهای سرمایهداری خویشاوندی دارد و بعضا حتی با داعیهی چپْ نسخهی امروزی «فمینیسم سرمایهدارانه» را نمایندگی میکند؛ نسخهای که از بسیاری جهات متفاوت و فراتر از آن چیزیست که از دیرباز #فمینیسم_لیبرال خوانده میشود.
امیدوارم مضمون خود متن نشان دهد که قصدم بههیچرو کمرنگسازی اهمیت مبارزات روزمرهی فمینیستها و دستاوردهای جنبش فمینیستی نیست؛ بهعکس، این نوشتار – درست از منظر باور به اهمیت تاریخی رشد و تعمیق این مبارزات – میکوشد نشان دهد که چندپارگی کنونی جنبش فمینیستی نتیجهی طبیعی پویش تکاملی آن در بستر سرمایهداری و خصوصا نتیجهی مواجههی ناگزیر و فزآیندهی آن با خود سرمایهداریست؛ و لذا با نظر به ماهیت قطببندیهای موجود در این چندپارگی، و سازوکارهای پشتیبانیِ گزینشی سرمایهداری، وضعیت حاضر بخشی از فرآیند عامتر ادغام سرمایهدارانهی فمینیسم و جنبش فمینیستیست.
دغدغهی نوشتار حاضر آن است که این فرآیند ادغام امروزه تا مرز هشداردهندهای پیش رفته است و تداوم آن نهفقط میتواند گرایشهای مترقی در درون جنبش فمینیستی را بهحاشیه براند، بلکه تهدیدیست برای اهداف اصلیِ فمینیسم در مبارزه با بنیادهای مردسالاری. بر این اساس، قصد نهایی این متن پشتیبانی از رویکردیست که بر ضرورت پیکارهای هدفمند ضدهژمونیک در درون خود جنبش فمینیستی پای میفشارد.
▪️شواهد تاریخی گواهی میدهند که مهمترین عامل بازتولید سرمایهداری متاخر، توان ادغامکنندگیِ مخوف آن است، که خصوصا به ادغام هر آن چیزی گرایش دارد که از دل پویش تضادمند سرمایهداری نخست در هیات ناسازهای خلافآمد ظاهر شده و بهتدریج به یک منبع نیرو برای بسیج اجتماعی–سیاسی بدل میشود. از همین روست که امروزه با پدیدههای تماما متناقضنمایی چون کارگرگرایی یا اتحادیهگراییِ سرمایهدارانه، چپگراییِ سرمایهدارانه (نظیر جریانات چپ آنتیامپ/ در ایران: چپ #محور_مقاومت، اومانیسم یا حقوقبشرگراییِ سرمایهدارانه، محیطزیستگراییِ سرمایهدارانه، دینگرایی سرمایهدارانه، و نظایر آنها مواجه بودهایم/هستیم. بنابراین، چرا باید از ظهور و رواج فمینیسم سرمایهدارانه (و کوییرگرایی سرمایهدارانه)، که درجهت مهار و مدیریت پیامدهای بیداریِ گریزناپذیرِ فمینیستی عمل میکند متعجب شویم؟ و اگر چنین است، چرا باید از ترس امکان سوءاستفاده مردسالاران و مرتجعان یا چندپارهشدن جنبش فمینیستی، دربارهی ضرورت سخنگفتن از آن دچار تردید گردیم؟ حال آنکه بهواقع جایی برای اینگونه تردیدها و احتیاطهای خیرخواهانه نمانده است، چون گسترهی فمینیسم در امتداد رشد تاریخیاش، بیش از آنچه تصور کنیم دچار چندپارگی و همستیزی شده است؛ ستیزی که با نظر به پهنهی تضادمند حیات سرمایهداری و سازوکارهای ادغامکنندهی آن، خاستگاهی اجتنابناپذیر دارد و لاجرم شدت میگیرد. در همین راستاست که امروزه شاهد فشاری روزافزون برای همنواسازی فمینیسم با ملزومات نظم سرمایهدارانه هستیم. درنتیجه، با نظر به گرایش درونی سرمایه بهسمت کسب جایگاه سوژگیِ تاریخیِ مطلق، آنچه حافظان نظم موجود در این رویارویی دنبال میکنند، تصاحب انحصاریِ میراث تاریخی فمینیسم و اهلیسازیِ سرمایهدارنهی آن است.
----------------
ادامهی متن را در وبسایت کارگاه دیالکتیک بخوانید:
https://kaargaah.net/?p=1233
#فمینیسم_لیبرال #ارتجاع
#محور_مقاومت
#سرمایهداری #حقوق_بشرگرایی_سرمایهدارانه
@bidarzani
Forwarded from نقد
▫️ مارکسیسم و بازنگری سهگانهی طبقه، جنسیت و نژاد
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
10 مه 2022
🔸 امروزه اکثر نشریات علوم اجتماعی، بهویژه آنهایی که دربارهی نابرابری مینویسند، نقدی آیینی به مارکس و مارکسیسم را در روند معرفی بدیلهای نظری که برای اصلاح «شکستهای» ادعایی آن در نظر گرفته شده است، بدیهی میدانند. این روال در نخستین آثار فمینیستی نیز رایج شد: مارکس و مارکسیستها به خاطر عدم ارائهی تحلیلی عمیق از ستم بر زنان، «اقتصادزدگی» «تقلیلگرایی طبقاتی» و مقولههای تحلیلی «کورجنسی»شان آماج نقد بودند. چندی بعد این ادعا مرسوم شد که مارکسیسم نیز در بیتوجهی به نژاد، جمعیتشناسی، قومیت، محیط زیست و عملاً هرآنچه برای «جنبشهای اجتماعی جدید» در غرب اهمیت داشت مقصر است. زمانیکه جنبشها فروکش کردند، دانشپژوهیِ متأثر از همان دغدغههای سیاسی رونق گرفت؛ انرژیای که میتوانست در عرصهی عمومی صرف شود در برنامههای آکادمیک (مانند مطالعات زنان، مطالعات نژادی/قومی) و در تلاشهایی برای افزایش «تنوع» در برنامهی درسی و تعدادِ افرادِ موسسات آموزشی تجلی یافت.
🔸 انتشار مجلهی نژاد، جنس و طبقه در سال ١٩٩٣، (که بعداً به نژاد، جنسیت و طبقه تغییر نام داد)، نشاندهندهی همگرایی آن علایق سیاسی و فکری با دیدگاهی جدید در علوم اجتماعی بود که خیلی زود توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، چنانکه از ازدیادِ مقالههای ژورنالیستی و کتابهایی با عناوین نژاد، جنسیت و طبقه پیداست. این دیدگاه را که پیش از همه اما نه منحصراً دانشمندان علوم اجتماعی رنگینپوست مطرح کردند واکنشی بود به نظریههای فمینیستیای که تفاوتهای نژادی/قومی و طبقاتی در میان زنان را نادیده میگرفتند، نظریههایی در مورد نابرابری نژادی/قومی که تبعیضجنسی در میان مردان و زنان رنگینپوست را نادیده میگرفتند، و همانطور که انتظار میرود تصحیحی بر کاستیهای ادعاییِ مارکسیسم به شمار میآمد.
🔸 در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که مارکسیسم حاوی ابزارهای تحلیلی ضروری برای نظریهپردازی و تعمیق درک ما از طبقه، جنسیت و نژاد است. میخواهم از دیدِ نظریهی مارکسیستی استدلالهایی را که برای مطالعات نژاد، جنسیت و طبقه توسط برخی از حامیان اصلی آنها ارائه شده است، بهطور انتقادی و با ارزیابی نقاط قوت و محدودیتشان بررسی کنم، و در این میان نشان بدهم که اگر مطالعهی طبقه، جنسیت و نژاد قرار است به چیزی فراتر از جمعآوری مستندات بیپایانِ تغییرات در برجستگی نسبی و اثرات ترکیبی آنها در بافتارها و تجربههای بسیار خاص دست یابد، مارکسیسم از لحاظ نظری و سیاسی ضروری است.
🔸 تا زمانی که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» طبقه را به شکل دیگری از ستم تقلیل دهد و از لحاظ نظری التقاطی باقی بماند، بهطوری که تقاطع و درهمتنیدگی، بهنوعی «در دسترس همه» باشد، به این معنی که برای انواع و اقسام تفسیرهای نظری مفتوح باشد، ماهیت آن استعارههای تقسیم و پیوند مبهم باقی میماند و در معرض تفسیرهای متضاد و حتی ضدونقیض خواهد بود. مارکسیسم تنها نظریهی سطحِ کلانی نیست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» برای کشف «ساختارهای اساسی سلطه» میتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما به نظر من برای اهداف سیاسیِ رهاییبخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مناسبترینشان است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Yf
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #جنسیت_و_طبقه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
10 مه 2022
🔸 امروزه اکثر نشریات علوم اجتماعی، بهویژه آنهایی که دربارهی نابرابری مینویسند، نقدی آیینی به مارکس و مارکسیسم را در روند معرفی بدیلهای نظری که برای اصلاح «شکستهای» ادعایی آن در نظر گرفته شده است، بدیهی میدانند. این روال در نخستین آثار فمینیستی نیز رایج شد: مارکس و مارکسیستها به خاطر عدم ارائهی تحلیلی عمیق از ستم بر زنان، «اقتصادزدگی» «تقلیلگرایی طبقاتی» و مقولههای تحلیلی «کورجنسی»شان آماج نقد بودند. چندی بعد این ادعا مرسوم شد که مارکسیسم نیز در بیتوجهی به نژاد، جمعیتشناسی، قومیت، محیط زیست و عملاً هرآنچه برای «جنبشهای اجتماعی جدید» در غرب اهمیت داشت مقصر است. زمانیکه جنبشها فروکش کردند، دانشپژوهیِ متأثر از همان دغدغههای سیاسی رونق گرفت؛ انرژیای که میتوانست در عرصهی عمومی صرف شود در برنامههای آکادمیک (مانند مطالعات زنان، مطالعات نژادی/قومی) و در تلاشهایی برای افزایش «تنوع» در برنامهی درسی و تعدادِ افرادِ موسسات آموزشی تجلی یافت.
🔸 انتشار مجلهی نژاد، جنس و طبقه در سال ١٩٩٣، (که بعداً به نژاد، جنسیت و طبقه تغییر نام داد)، نشاندهندهی همگرایی آن علایق سیاسی و فکری با دیدگاهی جدید در علوم اجتماعی بود که خیلی زود توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، چنانکه از ازدیادِ مقالههای ژورنالیستی و کتابهایی با عناوین نژاد، جنسیت و طبقه پیداست. این دیدگاه را که پیش از همه اما نه منحصراً دانشمندان علوم اجتماعی رنگینپوست مطرح کردند واکنشی بود به نظریههای فمینیستیای که تفاوتهای نژادی/قومی و طبقاتی در میان زنان را نادیده میگرفتند، نظریههایی در مورد نابرابری نژادی/قومی که تبعیضجنسی در میان مردان و زنان رنگینپوست را نادیده میگرفتند، و همانطور که انتظار میرود تصحیحی بر کاستیهای ادعاییِ مارکسیسم به شمار میآمد.
🔸 در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که مارکسیسم حاوی ابزارهای تحلیلی ضروری برای نظریهپردازی و تعمیق درک ما از طبقه، جنسیت و نژاد است. میخواهم از دیدِ نظریهی مارکسیستی استدلالهایی را که برای مطالعات نژاد، جنسیت و طبقه توسط برخی از حامیان اصلی آنها ارائه شده است، بهطور انتقادی و با ارزیابی نقاط قوت و محدودیتشان بررسی کنم، و در این میان نشان بدهم که اگر مطالعهی طبقه، جنسیت و نژاد قرار است به چیزی فراتر از جمعآوری مستندات بیپایانِ تغییرات در برجستگی نسبی و اثرات ترکیبی آنها در بافتارها و تجربههای بسیار خاص دست یابد، مارکسیسم از لحاظ نظری و سیاسی ضروری است.
🔸 تا زمانی که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» طبقه را به شکل دیگری از ستم تقلیل دهد و از لحاظ نظری التقاطی باقی بماند، بهطوری که تقاطع و درهمتنیدگی، بهنوعی «در دسترس همه» باشد، به این معنی که برای انواع و اقسام تفسیرهای نظری مفتوح باشد، ماهیت آن استعارههای تقسیم و پیوند مبهم باقی میماند و در معرض تفسیرهای متضاد و حتی ضدونقیض خواهد بود. مارکسیسم تنها نظریهی سطحِ کلانی نیست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» برای کشف «ساختارهای اساسی سلطه» میتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما به نظر من برای اهداف سیاسیِ رهاییبخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مناسبترینشان است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Yf
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #جنسیت_و_طبقه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم و بازنگری سهگانهی طبقه، جنسیت و نژاد
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی اینکه استدلال کنیم طبقهی کارگر عامل اساسی تغییر است بدین معنا نیست که یگانه عامل تغییر است. طبقهی کارگر البته متشکل از زنان و مردانی است که به نژا…
بيدارزنى
Photo
🟣 یک رویکرد رئالیستی انتقادیِ جایگاهمند به مسالهی تلاقی (اینترسکشنالیتی)
✍🏽 نویسندگان:
آنجلا مارتینز دی، لی مارتین، سوزان مارلو
ترجمه: سارا امیریان
توضیح کارگاه دیالکتیک: #رئالیسم_انتقادی مدخل ارزشمندی برای بازبینی انتقادیِ مباحث فمینیستیِ معاصر و کاوش در مبانی فلسفیِ آنها میگشاید. پژوهشگران سنت رئالیسم انتقادی در مقالات متعددی از همین منظرِ فلسفی برخی روایتهای مسلطِ #فمینیسم را مورد واکاویِ انتقادی قرار دادهاند. در راستای معرفی بیشتر کاربستهای نظری رئالیسم انتقادی – بهعنوان یکی از اهداف نظریِ کارگاه – تاکنون علاوهبر مطالبی دیگر، در حوزهی فمینیسم ترجمهی سه مقالهی مهم از کارولین نیو* (بههمت سارا امیریان) در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. امید است ترجمهی حاضر نیز – در امتداد متون قبلی – بتواند بهسهم خود اهمیت رئالیسم انتقادی را نزد مخاطبان برجسته سازد و مشخصاً کارکردهای مفید و ضروریِ آن برای بسط رهاییبخشِ نظریهي فمینیستی را روشن نماید.
▪️ فهرست سرفصلها:
مقدمه
۱. پیچیدگی #اینترسکشنال و محدودیتهای رویکردهای فعلی
۲. پوزیتیویسم در نظریهی تلاقی
۳. سنت هرمنوتیکی و هویت اینترسکشنال
۴. بهسوی یک نظریهی تلاقیِ انتقادیِ رئالیستی
۵. فمینیسم انتقادی رئالیستی در یک چارچوب اینترسکشنال
۶. ساختار و عاملیت در نظریهي تلاقی
۷. رئالیسم انتقادی و یک رویکرد جایگاهمند به پیچیدگیِ روششناختی
جمعبندی
--------------------------------------------------
لینک دسترسی به متن: 👇🏾
https://kaargaah.net/?p=1142
دریافت متن در فرمت پی.دی.اف. : 👇🏾
http://pdf.kaargaah.net/136_Martinez_CR_and_Intersectionality_Farsi_SAmirian.pdf
--------------------------------------------------
@kdialectic
@bidarzani
✍🏽 نویسندگان:
آنجلا مارتینز دی، لی مارتین، سوزان مارلو
ترجمه: سارا امیریان
توضیح کارگاه دیالکتیک: #رئالیسم_انتقادی مدخل ارزشمندی برای بازبینی انتقادیِ مباحث فمینیستیِ معاصر و کاوش در مبانی فلسفیِ آنها میگشاید. پژوهشگران سنت رئالیسم انتقادی در مقالات متعددی از همین منظرِ فلسفی برخی روایتهای مسلطِ #فمینیسم را مورد واکاویِ انتقادی قرار دادهاند. در راستای معرفی بیشتر کاربستهای نظری رئالیسم انتقادی – بهعنوان یکی از اهداف نظریِ کارگاه – تاکنون علاوهبر مطالبی دیگر، در حوزهی فمینیسم ترجمهی سه مقالهی مهم از کارولین نیو* (بههمت سارا امیریان) در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. امید است ترجمهی حاضر نیز – در امتداد متون قبلی – بتواند بهسهم خود اهمیت رئالیسم انتقادی را نزد مخاطبان برجسته سازد و مشخصاً کارکردهای مفید و ضروریِ آن برای بسط رهاییبخشِ نظریهي فمینیستی را روشن نماید.
▪️ فهرست سرفصلها:
مقدمه
۱. پیچیدگی #اینترسکشنال و محدودیتهای رویکردهای فعلی
۲. پوزیتیویسم در نظریهی تلاقی
۳. سنت هرمنوتیکی و هویت اینترسکشنال
۴. بهسوی یک نظریهی تلاقیِ انتقادیِ رئالیستی
۵. فمینیسم انتقادی رئالیستی در یک چارچوب اینترسکشنال
۶. ساختار و عاملیت در نظریهي تلاقی
۷. رئالیسم انتقادی و یک رویکرد جایگاهمند به پیچیدگیِ روششناختی
جمعبندی
--------------------------------------------------
لینک دسترسی به متن: 👇🏾
https://kaargaah.net/?p=1142
دریافت متن در فرمت پی.دی.اف. : 👇🏾
http://pdf.kaargaah.net/136_Martinez_CR_and_Intersectionality_Farsi_SAmirian.pdf
--------------------------------------------------
@kdialectic
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
padcast5f
<unknown>
چرخش ظالمانه ی جنبش زنان (پادکست) - نانسی فریزر - ترجمه فیروزه مهاجر
این پادکست متن مقالهی #نانسی_فریزر است با عنوان «چهگونه #فمینیسم خدمتکار #سرمایهداری شد و چهگونه باید آن را بازپس بگیریم». وی در این مقاله بحث میکند که آمال جنبش فمینیستی مترقی چهگونه در مقطعی در خدمت #سرمایهداری_نولیبرالی قرار گرفت.
وی میگوید اندیشههای فمینیستی که زمانی بخشی از دیدگاهی رادیکال بود در سالهای بعد مدام بیشتر در چارچوبهای فردگرایانه بیان شد. در حالی که فمینیستها زمانی منتقد جامعهای بودند که بلندپروازیهای شغلی را تشویق میکرد، در ادامه، نه همبستگی اجتماعی بلکه بهاصطلاح «کارآفرینان» زن را ستایش کردند و مشوق بهاصطلاح پیشرفت و شایستهسالاری شدند.
مقالهی حاضر بهرغم کوتاهی بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین متنهای فمینیستی سالهای اخیر و در تجدیدحیات جنبش رادیکال فمینیستی مؤثر بوده است.
@Marxismstudies
این پادکست متن مقالهی #نانسی_فریزر است با عنوان «چهگونه #فمینیسم خدمتکار #سرمایهداری شد و چهگونه باید آن را بازپس بگیریم». وی در این مقاله بحث میکند که آمال جنبش فمینیستی مترقی چهگونه در مقطعی در خدمت #سرمایهداری_نولیبرالی قرار گرفت.
وی میگوید اندیشههای فمینیستی که زمانی بخشی از دیدگاهی رادیکال بود در سالهای بعد مدام بیشتر در چارچوبهای فردگرایانه بیان شد. در حالی که فمینیستها زمانی منتقد جامعهای بودند که بلندپروازیهای شغلی را تشویق میکرد، در ادامه، نه همبستگی اجتماعی بلکه بهاصطلاح «کارآفرینان» زن را ستایش کردند و مشوق بهاصطلاح پیشرفت و شایستهسالاری شدند.
مقالهی حاضر بهرغم کوتاهی بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین متنهای فمینیستی سالهای اخیر و در تجدیدحیات جنبش رادیکال فمینیستی مؤثر بوده است.
@Marxismstudies
Forwarded from نقد
▫️ تاملاتی دربارهی تقاطعگرایی
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
26 ژوئیه 2022
🔸 اصطلاح «تقاطعگرایی» به تلاقی ستمهای ناشی از هویتهای پیچیده و تجارب منحصربهفرد اشاره دارد. گزارشهای فمینیستی ریشههای آن را تا تجربهی زنان سیاهپوست ایالات متحده و سایر زنان رنگینپوست، و اندیشهی فمینیست سیاه، بهویژه بیانیهی Combahee River Collective ردیابی میکنند: «ما معتقدیم سیاستهای جنسی در دوران پدرسالاری در زندگی زنان سیاهپوست به همان اندازهی سیاستهای طبقاتی و نژادی فراگیر است. همچنین برای ما جدا کردن ستم نژادی از ستم طبقاتی و ستم جنسی دشوار است زیرا در زندگیمان اغلب بهطور همزمان تجربه میشوند.» این همچنین نوعی تعمیمدهی استعارهای است که پژوهشگرِ حقوقی، کیمبرله کرنشاو (که حسن شهرتش بهواسطهی ابداع این اصطلاح است)، برای به تصویر کشیدن وضعیت کارگران زن سیاهپوست استفاده کرد؛ زنانی که نمیتوانستند از کارفرمای خود برای تبعیض، بهعنوان کارگران زن سیاهپوست شکایت کنند زیرا دادگاهها تبعیض را یا بر اساس جنسیت به رسمیت میشناختند یا نژاد و نه براساس هردو. کرنشاو استدلال کرد که نه جنسیت و نه نژاد به تنهایی نمیتوانست مسئول تجربهی آنها از ستم باشد زیرا آنها در «تقاطع» جنسیت و نژاد قرار داشتند.
🔸 بهرغم مرتبهی ممتاز آن همچون «مهمترین رهاورد نظریِ تاریخِ فمینیسم»، تا آن جا که من میدانم، هیچ نظریهی دقیق و پذیرفتهشدهای دربارهی تقاطع وجود ندارد. دربارهی ایدههای کلیدی تقاطعگرایی توافق وجود دارد، اما فمینیستها در چگونگی مفهومسازی روابط بین محورهای نابرابری در سطح کلانِ تحلیل، و روشهایی که این محورها هویتها و تجارب افراد را شکل میدهند، با هم تفاوت دارند. معنی اصطلاحاتی همچون «درهمتنیده»، «تقابل»، «همساخت»، «همسازمان»، «تشکیل متقابل»، و غیره خودپیدا نیست. این روابط فرضی در چه سطحی از تحلیل مرتبط هستند؟ آیا طبقه، جنسیت، نژاد، توانایی و غیره در سطوح خرد، کلان یا فردیِ تحلیل «بهطور متقابل همساخت»، «همساز» و غیره هستند؟ اگر چنین است، این امر بهطور انضمامی چگونه کار میکند؟ آیا هویتهای پیچیده در درجهی اول تأثیرات مشارکت آگاهانهی افراد در «محورهای سرکوب»ِ ظاهراً متقاطع است، یا تأثیرات گفتمان، یا تعامل بین این دو؟ و منظور از اینکه میگوییم محورهای نابرابری متقاطع هستند چیست؟ آیا محورها تلاقی میکنند و افراد در تقاطعها شکل میگیرند، یا تقاطع فقط استعارهای برای این واقعیت است که در هر جامعهای همه دارای ویژگیهای خاصی، همچون جنسیت و سن هستند، و اینکه همهی ما در نهادهای اجتماعی مختلفی شرکت داریم ــ بنابراین نقشهای اجتماعی و شغلی متعدد و متفاوتی را ایفا میکنیم ــ و در جایی از ترتیبِ رتبهبندی که محورهای اصلی نابرابری را تقسیم میکند قرار گرفتهایم؟ اگر چنین است، تقاطعگرایی در نهایت در چه جنبههایی مبتنی بر نوعی بدیهیگوییِ جامعهشناختی نیست؟ هویتها چه تفاوتی با نقشهای اجتماعی دارند؟
🔸 مانند همهی نظریهها، تقاطعگرایی نیز محصول زمان خود است. اثرات جهانی شدن ــ آواره کردن میلیونها کارگر، آغاز مهاجرت مردان، زنان و کودکان از کشورهای جنگزده و مستعمرات سابق به کشورهای سابقاً استعمارگر ــ در حال تغییر شرایط مادی و اجتماعی زندگی، همچنین آگاهی پژوهشگران و کنشگران است. چنین تغییراتی در نهایت باعث رشد نظریههایی خواهد شد که هدفشان فراتر رفتن از محدودیتهای تقاطعگرایی است. نظریههایی که پیوندهای سازگانی بین «محورهای شاخص سرکوب» را به روشهایی که ممکن است ماتریالیسم تاریخی را دربربگیرد یا نگیرد، نظریهپردازی خواهند کرد. نظریهی بازتولید اجتماعی احتمالاً چنین نظریهای است. گزینهی دیگر این است که تشدید بهرهکشی ــ بازنمودیافته در تمرکز ثروت و درآمد در رأس و رشد ارتش ذخیره کارِ ملی و فراملی ــ که در حال حاضر در ایالات متحده طبقهی کارگر را وارد گفتمان سیاسی و رسانههای جمعی کرده است ــ ممکن است در نهایت علاقهی گسترده به مارکسیسم در دهههای ١٩٦٠ و ١٩٧٠ در میان کنشگران، دانشجویان و دانشگاهیان را بازگرداند. در حال حاضر تجدید علاقهای به مارکسیسم و فمینیسم وجود دارد؛ اینکه این تجدید علاقه مستلزم از بین رفتن تقاطعگرایی، ادغام آن با نسخهای ایدهآلی از مارکسیسم، با تأکید بر ستمهای نژادی، جنسیتی وسایر ستمها، و در عین حال بهحداقل رساندن اثرات تعیینکنندهی قدرت طبقاتی و مناسبات طبقاتی، یا بازگشتی به ماتریالیسم تاریخی است، برعهدهی نسلهای جوان است که تصمیم بگیرند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-346
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#تقاطعگرایی #فمینیسم #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
26 ژوئیه 2022
🔸 اصطلاح «تقاطعگرایی» به تلاقی ستمهای ناشی از هویتهای پیچیده و تجارب منحصربهفرد اشاره دارد. گزارشهای فمینیستی ریشههای آن را تا تجربهی زنان سیاهپوست ایالات متحده و سایر زنان رنگینپوست، و اندیشهی فمینیست سیاه، بهویژه بیانیهی Combahee River Collective ردیابی میکنند: «ما معتقدیم سیاستهای جنسی در دوران پدرسالاری در زندگی زنان سیاهپوست به همان اندازهی سیاستهای طبقاتی و نژادی فراگیر است. همچنین برای ما جدا کردن ستم نژادی از ستم طبقاتی و ستم جنسی دشوار است زیرا در زندگیمان اغلب بهطور همزمان تجربه میشوند.» این همچنین نوعی تعمیمدهی استعارهای است که پژوهشگرِ حقوقی، کیمبرله کرنشاو (که حسن شهرتش بهواسطهی ابداع این اصطلاح است)، برای به تصویر کشیدن وضعیت کارگران زن سیاهپوست استفاده کرد؛ زنانی که نمیتوانستند از کارفرمای خود برای تبعیض، بهعنوان کارگران زن سیاهپوست شکایت کنند زیرا دادگاهها تبعیض را یا بر اساس جنسیت به رسمیت میشناختند یا نژاد و نه براساس هردو. کرنشاو استدلال کرد که نه جنسیت و نه نژاد به تنهایی نمیتوانست مسئول تجربهی آنها از ستم باشد زیرا آنها در «تقاطع» جنسیت و نژاد قرار داشتند.
🔸 بهرغم مرتبهی ممتاز آن همچون «مهمترین رهاورد نظریِ تاریخِ فمینیسم»، تا آن جا که من میدانم، هیچ نظریهی دقیق و پذیرفتهشدهای دربارهی تقاطع وجود ندارد. دربارهی ایدههای کلیدی تقاطعگرایی توافق وجود دارد، اما فمینیستها در چگونگی مفهومسازی روابط بین محورهای نابرابری در سطح کلانِ تحلیل، و روشهایی که این محورها هویتها و تجارب افراد را شکل میدهند، با هم تفاوت دارند. معنی اصطلاحاتی همچون «درهمتنیده»، «تقابل»، «همساخت»، «همسازمان»، «تشکیل متقابل»، و غیره خودپیدا نیست. این روابط فرضی در چه سطحی از تحلیل مرتبط هستند؟ آیا طبقه، جنسیت، نژاد، توانایی و غیره در سطوح خرد، کلان یا فردیِ تحلیل «بهطور متقابل همساخت»، «همساز» و غیره هستند؟ اگر چنین است، این امر بهطور انضمامی چگونه کار میکند؟ آیا هویتهای پیچیده در درجهی اول تأثیرات مشارکت آگاهانهی افراد در «محورهای سرکوب»ِ ظاهراً متقاطع است، یا تأثیرات گفتمان، یا تعامل بین این دو؟ و منظور از اینکه میگوییم محورهای نابرابری متقاطع هستند چیست؟ آیا محورها تلاقی میکنند و افراد در تقاطعها شکل میگیرند، یا تقاطع فقط استعارهای برای این واقعیت است که در هر جامعهای همه دارای ویژگیهای خاصی، همچون جنسیت و سن هستند، و اینکه همهی ما در نهادهای اجتماعی مختلفی شرکت داریم ــ بنابراین نقشهای اجتماعی و شغلی متعدد و متفاوتی را ایفا میکنیم ــ و در جایی از ترتیبِ رتبهبندی که محورهای اصلی نابرابری را تقسیم میکند قرار گرفتهایم؟ اگر چنین است، تقاطعگرایی در نهایت در چه جنبههایی مبتنی بر نوعی بدیهیگوییِ جامعهشناختی نیست؟ هویتها چه تفاوتی با نقشهای اجتماعی دارند؟
🔸 مانند همهی نظریهها، تقاطعگرایی نیز محصول زمان خود است. اثرات جهانی شدن ــ آواره کردن میلیونها کارگر، آغاز مهاجرت مردان، زنان و کودکان از کشورهای جنگزده و مستعمرات سابق به کشورهای سابقاً استعمارگر ــ در حال تغییر شرایط مادی و اجتماعی زندگی، همچنین آگاهی پژوهشگران و کنشگران است. چنین تغییراتی در نهایت باعث رشد نظریههایی خواهد شد که هدفشان فراتر رفتن از محدودیتهای تقاطعگرایی است. نظریههایی که پیوندهای سازگانی بین «محورهای شاخص سرکوب» را به روشهایی که ممکن است ماتریالیسم تاریخی را دربربگیرد یا نگیرد، نظریهپردازی خواهند کرد. نظریهی بازتولید اجتماعی احتمالاً چنین نظریهای است. گزینهی دیگر این است که تشدید بهرهکشی ــ بازنمودیافته در تمرکز ثروت و درآمد در رأس و رشد ارتش ذخیره کارِ ملی و فراملی ــ که در حال حاضر در ایالات متحده طبقهی کارگر را وارد گفتمان سیاسی و رسانههای جمعی کرده است ــ ممکن است در نهایت علاقهی گسترده به مارکسیسم در دهههای ١٩٦٠ و ١٩٧٠ در میان کنشگران، دانشجویان و دانشگاهیان را بازگرداند. در حال حاضر تجدید علاقهای به مارکسیسم و فمینیسم وجود دارد؛ اینکه این تجدید علاقه مستلزم از بین رفتن تقاطعگرایی، ادغام آن با نسخهای ایدهآلی از مارکسیسم، با تأکید بر ستمهای نژادی، جنسیتی وسایر ستمها، و در عین حال بهحداقل رساندن اثرات تعیینکنندهی قدرت طبقاتی و مناسبات طبقاتی، یا بازگشتی به ماتریالیسم تاریخی است، برعهدهی نسلهای جوان است که تصمیم بگیرند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-346
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#تقاطعگرایی #فمینیسم #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تاملاتی دربارهی تقاطعگرایی
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی از نظر سیاسی، تقاطعگرایی را میتوان در هر بافتار سیاسی بهکار گرفت؛ بهعنوان مثال مبارزات ضد نژادپرستی، ضد جنسیتگرایی و مبارزات برای حقوق مهاجران؛ …
Forwarded from نقد
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ چرا فمینیستها باید مخالف مجازات اعدام باشند
نوشتهی: سیلویا فدریچی
ترجمهی: کامران معتمدی ـ گلشن فیال
15 ژانویه 2023
🔸 در میان مسائل دنیای معاصر کماند مسائلی که فمینیستها به آن نپرداخته باشند؛ فقر، تبعیض نژادی، تخریب محیطزیست و جنگ تنها چند نمونه از مسائلیست که در مجموعهی آثار فمینیستی جای خود را دارند. در مقابل، اما اگر همین آثار را مرور کنیم حتی یک مقاله در مورد مجازات اعدام نمیتوان یافت. برای مثال، در یکی از شمارههای ویژه و اخیر هیپاتیا (که یک مجلهی مهم فلسفی فمینیستی است) با موضوع «زنان و خشونت» چندین مقاله به مسئلهی جنگ اختصاص دارد. اما تنها اشارهای گذرا به مجازات اعدام شده است آن هم در مقالهای از کلودیا کارت که نویسنده به نحوی دوپهلو امکان وضع حکم اعدام را بهعنوان مجازات تجاوز جنسی در جنگ متصور میشود و سپس نتیجهگیری میکند (بدون آنکه متاسفانه به استدلالها و پیامدهای آن پرداخته باشد) که زنان احتمالاً از چنین ایدهای حمایت نخواهند کرد.
🔸 در این نوشته نمیخواهم به این مسئله بپردازم که چرا فمینیستها در برابر مجازات اعدام ساکت بودهاند. قصد من در اینجا در واقع شکستن این سکوت است. هدفم مشخصاً این است که استدلال کنم دلایل متعددی وجود دارد که بر مبنای آن فمینیستها باید با مجازات اعدام مخالفت کنند. و برخی از این دلایل از نظام ارزشی نهفته در شیوهی کاربرد فمینیسم سرچشمه میگیرند. اشارهی من به آن تعهدی است که فمینیستها باید برای ارتقای ارزش زندگی انسانها در آن سهیم بشوند، درد دیگران را منبع رضایت خود قرار ندهند و تعهد متقابل خود و دیگری را به رسمیت بشناسند، تعهد به اینکه هر آسیب و تحقیر اعمالشده به دیگری به زخم واردشده به خود آدمی بدل میشود. همچنین به کارکرد سیاست فمینیستی به عنوان فعالیتی اشاره میکنم که وظیفهی آن زیر سؤال بردن همهی اشکال سلطه است و بنابراین باید نظام آپارتاید هستیشناختیای را که مجازات اعدام نهادینه میسازد، محکوم کند. منظورم از «آپارتاید هستیشناختی» این واقعیت است که مجازات اعدام به لحاظ هستیشناسی وجود دو نوع انسانیت متفاوت را مبنای خود قرار میدهد: از یک سو، شهروندان «معقول» که گویا اعدامها در راستای منفعت آنها انجام میشود و از دیگر سو، جنایتکاران وحشی که با آنها هر کاری میتوان کرد، چرا که آنها با رفتارشان ــ آنطور که همیشه به ما گفتهاند ــ خود را بیرون از مرزهای انسانیت ما قرار دادهاند.
🔸 با این حال، دلایل دیگری هم هست که چرا فمینیستها باید در حمایت از جامعهای عاری از طناب دار، صندلیهای برقی و تزریقات کشنده صحبت کنند. اول اینکه فمینیسم در پی تبیین نظام ارزشی نوینی است که زادهی تجربیات تاریخی زنان و متعهد به اعتراض به آن ارزشزدایی از زندگی است که مشخصهی سنت پدرسالارانهی ماست. از اینرو فمینیسم ناگزیر باید با مجازات اعدام مخالفت کند، چرا که در نهایت اعدام، همچون جنگ، یک آیین دولتی است که در آن زندگی و فعالیتهای زندگیبخش بیارزش و ارزشهای مردسالارانه ماندگار شدهاند. در واقع، اگر به فعالیتهای بازتولیدیِ مربوط به فرآیند تربیت کودک و نیز پیوندهای بین فرزندان و والدین کوچکترین توجهی شود، هرگز نمیتوان مجازات اعدام را حتی از دیدگاه ناپختهی قصاصگرایانه قابلقبول دانست. زیرا در این صورت، براساس نظام عدالت کیفری مجاز نخواهد بود زنانی نادیده گرفته شوند که زندگی بخشیده و کسانی را پرورش دادهاند که امروز محکوم به اعدامند؛ و هر بار که مرد یا زنی در صف اعدام جان میدهد، مادرش هم با او جان میسپارد. اگر قبول کنیم که فرزند ثمرهی زندگی مادرش، بدن او و کاری است که او برای فرزندش کرده، با اعدام فرزند مادر هم فنا میشود. با این حال، عواقب ویرانگر مجازات اعدام برای مادرانِ محکومان به چشم نمیآید. از درد آنها هرگز در دادگاه یا رسانهها حرفی به میان نمیآید و این در حالیست که این درد قاعدتاً فراتر از هر شکنجهایست که به ذهن بیاید، چرا که آنها نهفقط مجبورند با تصور مرگ قریبالوقوع فرزندشان با خود کلنجار بروند، بلکه مجبورند وحشت خود را روزها و گاه سالها در سینهی خود نگاه دارند و بعد از آن، با این اعدام به «زندگی» خود ادامه دهند و تا پایان عمر وحشت این تجربه را تاب بیاورند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mZ
#سیلویا_فدریچی #فمینیسم
#کامران_معتمدی #گلشن_فیال #اعدام
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ چرا فمینیستها باید مخالف مجازات اعدام باشند
نوشتهی: سیلویا فدریچی
ترجمهی: کامران معتمدی ـ گلشن فیال
15 ژانویه 2023
🔸 در میان مسائل دنیای معاصر کماند مسائلی که فمینیستها به آن نپرداخته باشند؛ فقر، تبعیض نژادی، تخریب محیطزیست و جنگ تنها چند نمونه از مسائلیست که در مجموعهی آثار فمینیستی جای خود را دارند. در مقابل، اما اگر همین آثار را مرور کنیم حتی یک مقاله در مورد مجازات اعدام نمیتوان یافت. برای مثال، در یکی از شمارههای ویژه و اخیر هیپاتیا (که یک مجلهی مهم فلسفی فمینیستی است) با موضوع «زنان و خشونت» چندین مقاله به مسئلهی جنگ اختصاص دارد. اما تنها اشارهای گذرا به مجازات اعدام شده است آن هم در مقالهای از کلودیا کارت که نویسنده به نحوی دوپهلو امکان وضع حکم اعدام را بهعنوان مجازات تجاوز جنسی در جنگ متصور میشود و سپس نتیجهگیری میکند (بدون آنکه متاسفانه به استدلالها و پیامدهای آن پرداخته باشد) که زنان احتمالاً از چنین ایدهای حمایت نخواهند کرد.
🔸 در این نوشته نمیخواهم به این مسئله بپردازم که چرا فمینیستها در برابر مجازات اعدام ساکت بودهاند. قصد من در اینجا در واقع شکستن این سکوت است. هدفم مشخصاً این است که استدلال کنم دلایل متعددی وجود دارد که بر مبنای آن فمینیستها باید با مجازات اعدام مخالفت کنند. و برخی از این دلایل از نظام ارزشی نهفته در شیوهی کاربرد فمینیسم سرچشمه میگیرند. اشارهی من به آن تعهدی است که فمینیستها باید برای ارتقای ارزش زندگی انسانها در آن سهیم بشوند، درد دیگران را منبع رضایت خود قرار ندهند و تعهد متقابل خود و دیگری را به رسمیت بشناسند، تعهد به اینکه هر آسیب و تحقیر اعمالشده به دیگری به زخم واردشده به خود آدمی بدل میشود. همچنین به کارکرد سیاست فمینیستی به عنوان فعالیتی اشاره میکنم که وظیفهی آن زیر سؤال بردن همهی اشکال سلطه است و بنابراین باید نظام آپارتاید هستیشناختیای را که مجازات اعدام نهادینه میسازد، محکوم کند. منظورم از «آپارتاید هستیشناختی» این واقعیت است که مجازات اعدام به لحاظ هستیشناسی وجود دو نوع انسانیت متفاوت را مبنای خود قرار میدهد: از یک سو، شهروندان «معقول» که گویا اعدامها در راستای منفعت آنها انجام میشود و از دیگر سو، جنایتکاران وحشی که با آنها هر کاری میتوان کرد، چرا که آنها با رفتارشان ــ آنطور که همیشه به ما گفتهاند ــ خود را بیرون از مرزهای انسانیت ما قرار دادهاند.
🔸 با این حال، دلایل دیگری هم هست که چرا فمینیستها باید در حمایت از جامعهای عاری از طناب دار، صندلیهای برقی و تزریقات کشنده صحبت کنند. اول اینکه فمینیسم در پی تبیین نظام ارزشی نوینی است که زادهی تجربیات تاریخی زنان و متعهد به اعتراض به آن ارزشزدایی از زندگی است که مشخصهی سنت پدرسالارانهی ماست. از اینرو فمینیسم ناگزیر باید با مجازات اعدام مخالفت کند، چرا که در نهایت اعدام، همچون جنگ، یک آیین دولتی است که در آن زندگی و فعالیتهای زندگیبخش بیارزش و ارزشهای مردسالارانه ماندگار شدهاند. در واقع، اگر به فعالیتهای بازتولیدیِ مربوط به فرآیند تربیت کودک و نیز پیوندهای بین فرزندان و والدین کوچکترین توجهی شود، هرگز نمیتوان مجازات اعدام را حتی از دیدگاه ناپختهی قصاصگرایانه قابلقبول دانست. زیرا در این صورت، براساس نظام عدالت کیفری مجاز نخواهد بود زنانی نادیده گرفته شوند که زندگی بخشیده و کسانی را پرورش دادهاند که امروز محکوم به اعدامند؛ و هر بار که مرد یا زنی در صف اعدام جان میدهد، مادرش هم با او جان میسپارد. اگر قبول کنیم که فرزند ثمرهی زندگی مادرش، بدن او و کاری است که او برای فرزندش کرده، با اعدام فرزند مادر هم فنا میشود. با این حال، عواقب ویرانگر مجازات اعدام برای مادرانِ محکومان به چشم نمیآید. از درد آنها هرگز در دادگاه یا رسانهها حرفی به میان نمیآید و این در حالیست که این درد قاعدتاً فراتر از هر شکنجهایست که به ذهن بیاید، چرا که آنها نهفقط مجبورند با تصور مرگ قریبالوقوع فرزندشان با خود کلنجار بروند، بلکه مجبورند وحشت خود را روزها و گاه سالها در سینهی خود نگاه دارند و بعد از آن، با این اعدام به «زندگی» خود ادامه دهند و تا پایان عمر وحشت این تجربه را تاب بیاورند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mZ
#سیلویا_فدریچی #فمینیسم
#کامران_معتمدی #گلشن_فیال #اعدام
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چرا فمینیستها باید مخالف مجازات اعدام باشند
نوشتهی: سیلویا فدریچی ترجمهی: کامران معتمدی ـ گلشن فیال آنچه این بیانیه از ما میخواهد فراموش نکنیم این است که وقتی این مردان و زنانی که دولت قصد کشتنشان را دارد، فرزندان زنانی مثل ما هستند، مس…
Forwarded from نقد
▫️ زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک
به مناسبت روز جهانی زن
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو
ترجمهی: فرزانه راجی
8 مارس 2023
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که جنبشهای زنان برای درک ستم بر زنان باید به مارکس و روش دیالکتیکی او توجه کنند تا مسیری را نهتنها به سوی رهایی زنان، بلکه به سوی رهایی بشریت و همهی موجودات زنده هموار کنند. من به عمدهترین انتقاداتی که جنبش فمینیستی، به نظر من بهاشتباه، به مارکس وارد کرده است، پاسخ میدهم، اما در عین حال تصدیق میکنم که پژوهشهای فمینیستی درک مهمی از تاریخ ستم بر زنان ارائه کرده است که به اعتقاد من میتواند برای تکمیل بهتر نظریههای مارکس و توجه به ستم بر زنان، به ما کمک کند و ما را به سمت بدیلی سوسیالیستی سوق دهد. بهطور خلاصه استدلال میکنم که جنبشهای رهاییبخش زنان به مبارزهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی به رهایی زنان نیاز دارد.
🔸 یکی از انتقادات عمدهی فمینیستها، و همچنین کسانی که بر ستم نژادی تمرکز دارند، این است که دیدگاه ماتریالیستی تاریخی همهچیز را به طبقه تقلیل میدهد. آنها استدلال میکنند که اگر چنین بود ما برابری جنسیتی و نژادی را در دولتهای سوسیالیستیِ تجربهشده شاهد میبودیم، که اینطور نبوده است؛ همانطور که بسیاری دیگر از مارکسیستها و فمینیستهای مارکسیست اشاره کردهاند، این برداشتی اشتباه از ماتریالیسم تاریخی است، چرا که در رابطه با ستم جنسی یا نژادی قائل به رابطهای علّی نیست. بلکه، ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که شیوهی تولیدْ ویژگی کلیدی و پایدار هر جامعه است، زیرا شرایط را برای بازتولید خود از طریق نیاز مادیِ غذا، آب و سایر منابع ضروری تعیین میکند. با این حال، آگاهی از لحاظ دیالکتیکی با مادیت مرتبط است. ستم جنسیتی (و همچنین ستم نژادی) در یک شیوهی تولید معین به روشهای خاصی شکل میگیرد. بیتردید ستم جنسیتی در شیوههای قبلی تولید، از جمله فئودالیسم، نیز وجود داشته است، اما از زمانی که سرمایهداری بهعنوان شیوهی تولید مسلط مطرح شد (اگرچه شیوههای دیگر تولید نیز همزمان وجود داشته باشند)، روابط جنسیتی و ستم بر زنان به منبع مهمی برای انباشت سرمایه تبدیل شده و به کنترلِ بدن زنان و الگوهای اجتماعی شدن برای توسعهی نسل بعدی کارگران گره خورده است.
🔸با اینکه استدلالهای مارکسیستی وضعیت کنونی ستم بر زنان را توضیح میدهند، تعداد کمی از آنها فرایندهای تاریخیای که ستم بر زنان را ممکن کردهاند، از نزدیک مورد واکاوی قرار دادهاند. این غیبت در ادبیات مارکسیستی به فمینیستها این اجازه را داده است که رویکرد غیرتاریخیای را اتخاذ کنند که مارکس نسبت به آن هشدار داد: انتساب ویژگیها خاص به طبیعت انسان بدون شواهدی از تغییر اجتماعی و مادی. در واقع این رویکردی رایج در میان کسانی بوده است که استدلال میکنند ساختاری مردسالارانه موازی با طبقه وجود دارد و مبنای آن در موقعیت ممتاز و قدرت مردان و تمایل آنان به حفظ این ساختار نهفته است. در اینجا نقد فمینیستی علیه گرایش طبیعی و زیستشناختی زنان به کار بازتولیدی بهعنوان توضیحی برای سلطهی مردان مطرح میشود. درعین حال، سلطهای که کانون نقد است، پیشینی تلقی میشود و منجر به استدلالی دایرهای میشود که روش دیالکتیکی مارکس ما را از آن نجات میدهد و آشکار میکند که آنچه ما «طبیعی» میپنداریم، همیشه تحتتأثیر نیروهای مادی و ایدئولوژیک قرار دارد.
🔸 آنچه ما نیاز داریم آموختن همبستگی است، بهگونهای که انقلابی که میسازیم متضمن تلاشهای مشترک درجهت مبارزهی طبقاتی و رهایی زنان باشد. به نظر من این دو باید یک مبارزه باشند، زیرا هریک دیگری را ایجاب میکند. من رؤیای جهانی را میبینم که در آن همهی زنان و مردان میتوانند به رفیعترین قلههای عظمت انسانی خود برسند. برای من این بدان معناست که همهی انسانها میتوانند به یکدیگر و همهی شکلهای هستی عشق بورزند و احساس شفقت کنند. هر فردی میتواند با عزت زندگی کند و ظرفیتهای خلاقانه و فکری خود را شکوفا کند. و اینکه در کنار یکدیگر میتوانیم جهانی دموکراتیک، بیطبقه و بر پایهی مسئولیت اجتماعی، برابری و آزادی واقعی برای همه بنا کنیم که در آن هر فردی مهم است و دوگانههای برساختهی اجتماعی که روابط سلطه و قدرت را برقرار میکنند به نفع فرایند پیچیدهی «شدن» ریشهکن میشوند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qr
#روز_جهانی_زن
#جنبش_زنان
#فمینیسم
#مارکسیسم
#انقلاب
👇🏼
🖋@naghd_com
به مناسبت روز جهانی زن
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو
ترجمهی: فرزانه راجی
8 مارس 2023
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که جنبشهای زنان برای درک ستم بر زنان باید به مارکس و روش دیالکتیکی او توجه کنند تا مسیری را نهتنها به سوی رهایی زنان، بلکه به سوی رهایی بشریت و همهی موجودات زنده هموار کنند. من به عمدهترین انتقاداتی که جنبش فمینیستی، به نظر من بهاشتباه، به مارکس وارد کرده است، پاسخ میدهم، اما در عین حال تصدیق میکنم که پژوهشهای فمینیستی درک مهمی از تاریخ ستم بر زنان ارائه کرده است که به اعتقاد من میتواند برای تکمیل بهتر نظریههای مارکس و توجه به ستم بر زنان، به ما کمک کند و ما را به سمت بدیلی سوسیالیستی سوق دهد. بهطور خلاصه استدلال میکنم که جنبشهای رهاییبخش زنان به مبارزهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی به رهایی زنان نیاز دارد.
🔸 یکی از انتقادات عمدهی فمینیستها، و همچنین کسانی که بر ستم نژادی تمرکز دارند، این است که دیدگاه ماتریالیستی تاریخی همهچیز را به طبقه تقلیل میدهد. آنها استدلال میکنند که اگر چنین بود ما برابری جنسیتی و نژادی را در دولتهای سوسیالیستیِ تجربهشده شاهد میبودیم، که اینطور نبوده است؛ همانطور که بسیاری دیگر از مارکسیستها و فمینیستهای مارکسیست اشاره کردهاند، این برداشتی اشتباه از ماتریالیسم تاریخی است، چرا که در رابطه با ستم جنسی یا نژادی قائل به رابطهای علّی نیست. بلکه، ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که شیوهی تولیدْ ویژگی کلیدی و پایدار هر جامعه است، زیرا شرایط را برای بازتولید خود از طریق نیاز مادیِ غذا، آب و سایر منابع ضروری تعیین میکند. با این حال، آگاهی از لحاظ دیالکتیکی با مادیت مرتبط است. ستم جنسیتی (و همچنین ستم نژادی) در یک شیوهی تولید معین به روشهای خاصی شکل میگیرد. بیتردید ستم جنسیتی در شیوههای قبلی تولید، از جمله فئودالیسم، نیز وجود داشته است، اما از زمانی که سرمایهداری بهعنوان شیوهی تولید مسلط مطرح شد (اگرچه شیوههای دیگر تولید نیز همزمان وجود داشته باشند)، روابط جنسیتی و ستم بر زنان به منبع مهمی برای انباشت سرمایه تبدیل شده و به کنترلِ بدن زنان و الگوهای اجتماعی شدن برای توسعهی نسل بعدی کارگران گره خورده است.
🔸با اینکه استدلالهای مارکسیستی وضعیت کنونی ستم بر زنان را توضیح میدهند، تعداد کمی از آنها فرایندهای تاریخیای که ستم بر زنان را ممکن کردهاند، از نزدیک مورد واکاوی قرار دادهاند. این غیبت در ادبیات مارکسیستی به فمینیستها این اجازه را داده است که رویکرد غیرتاریخیای را اتخاذ کنند که مارکس نسبت به آن هشدار داد: انتساب ویژگیها خاص به طبیعت انسان بدون شواهدی از تغییر اجتماعی و مادی. در واقع این رویکردی رایج در میان کسانی بوده است که استدلال میکنند ساختاری مردسالارانه موازی با طبقه وجود دارد و مبنای آن در موقعیت ممتاز و قدرت مردان و تمایل آنان به حفظ این ساختار نهفته است. در اینجا نقد فمینیستی علیه گرایش طبیعی و زیستشناختی زنان به کار بازتولیدی بهعنوان توضیحی برای سلطهی مردان مطرح میشود. درعین حال، سلطهای که کانون نقد است، پیشینی تلقی میشود و منجر به استدلالی دایرهای میشود که روش دیالکتیکی مارکس ما را از آن نجات میدهد و آشکار میکند که آنچه ما «طبیعی» میپنداریم، همیشه تحتتأثیر نیروهای مادی و ایدئولوژیک قرار دارد.
🔸 آنچه ما نیاز داریم آموختن همبستگی است، بهگونهای که انقلابی که میسازیم متضمن تلاشهای مشترک درجهت مبارزهی طبقاتی و رهایی زنان باشد. به نظر من این دو باید یک مبارزه باشند، زیرا هریک دیگری را ایجاب میکند. من رؤیای جهانی را میبینم که در آن همهی زنان و مردان میتوانند به رفیعترین قلههای عظمت انسانی خود برسند. برای من این بدان معناست که همهی انسانها میتوانند به یکدیگر و همهی شکلهای هستی عشق بورزند و احساس شفقت کنند. هر فردی میتواند با عزت زندگی کند و ظرفیتهای خلاقانه و فکری خود را شکوفا کند. و اینکه در کنار یکدیگر میتوانیم جهانی دموکراتیک، بیطبقه و بر پایهی مسئولیت اجتماعی، برابری و آزادی واقعی برای همه بنا کنیم که در آن هر فردی مهم است و دوگانههای برساختهی اجتماعی که روابط سلطه و قدرت را برقرار میکنند به نفع فرایند پیچیدهی «شدن» ریشهکن میشوند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qr
#روز_جهانی_زن
#جنبش_زنان
#فمینیسم
#مارکسیسم
#انقلاب
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو ترجمهی: فرزانه راجی این مقاله استدلال میکند که مارکسیسم ذاتاً ضد تبعیض جنسیتی، ضد نژادپرستی و علیه همهی شکلهای بهرهکشی و ستم است. مارکسیسم بهعنوان فلسفهی انقلاب، صرف…
Forwarded from نقد
▫️ زنان کارگر و سناریوهای سرمایهداری:
▫️ ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی
28 می 2023
نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «ما رؤیای این را داریم که وقتی سخت کار میکنیم بتوانیم لباس مناسب به فرزندانمان بپوشانیم و باز هم کمی وقت و پول برای خودمان باقی بماند. میخواهیم وقتی مانند دیگران کار میکنیم، رفتار یکسانی با ما داشته باشند، و چون شبیه آنها نیستیم ما را تحقیر نکنند. بعد از خود میپرسیم ”چگونه میتوانیم این چیزها را محقق کنیم؟“ و تا الان فقط به دو تا پاسخ ممکن رسیدهام: برنده شدن در بختآزمایی یا سازماندهی. چه میتوانم بگویم جز اینکه هرگز در مورد اعداد خوششانس نبودهام. بنابراین در کتاب خود بگویید: ممکن است طول بکشد که مردم باور کنند شانس ندارند، بنابراین باید سازماندهی کنند! … زیرا تنها راه برای به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که آنرا بهصورت جمعی و با پشتیبانی سایر افرادی انجام دهید که همان نیازهای شما را دارند.» (ایرما، کارگری فیلیپینی در سیلیکونولی، کالیفرنیا)
🔸 رؤیاهای ایرما در مورد یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانش و خودش، تمایل او به دیدن رفتاری برابر و کرامت بر اساس کیفیت و شایستگی کارش، اعتقاد او به این که مبارزهی جمعی وسیلهای برای «به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی» خود است، بهطور خلاصه مبارزات زنان کارگر فقیر را در عرصهی جهان سرمایهداری به تصویر میکشد. در این مقاله میخواهم بر استثمار زنان فقیر جهان سوم، بر عاملیت آنها بهعنوان کارگر، بر منافع مشترک زنان کارگر بر اساس درک موقعیت و نیازهای مشترک، و بر استراتژیها/روشهای سازماندهی که هدف استوار و نتیجهی آنها دگرگونی زندگی روزمرهی زنان کارگر است، بهطور جدی تمرکز کنم.
🔸 این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته میکند: ۱) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزهی عملکرد اقتدار سرمایهداری معاصر تشریح و ثبت میکند؛ ۲) پیوندها و پتانسیلِ همبستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملتها را بر اساس ابهامزدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم میکند؛ ۳) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش میگذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایهداری جهانی است؛ ۴) نشان میدهد که زنان بهعنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری و محیطهایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه بهگونهای که شغل خانگی بهعنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه بهعنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ ۵) نیاز به دانش رهاییبخش فمینیستی را بهعنوان مبنای سازماندهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایدهآل و بسیار مهم میداند؛ ۶) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریهپردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم بهعنوان زن/کارگر ارائه میکند و در نهایت ۷) عادات مقاومت، اشکال مبارزهی جمعی و راهبردهای سازماندهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی میکند. ایرما درست میگوید که «تنها راه برای بهدست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که این کار را بهصورت جمعی و با حمایت سایر افرادی انجام دهیم که نیازهای مشترکی با ما دارند.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uK
#فمینیسم #جنسیت #زنان_کارگر #سرمایهداری
#فرزانه_راجی #چاندرا_تالپاد_موهانتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی
28 می 2023
نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «ما رؤیای این را داریم که وقتی سخت کار میکنیم بتوانیم لباس مناسب به فرزندانمان بپوشانیم و باز هم کمی وقت و پول برای خودمان باقی بماند. میخواهیم وقتی مانند دیگران کار میکنیم، رفتار یکسانی با ما داشته باشند، و چون شبیه آنها نیستیم ما را تحقیر نکنند. بعد از خود میپرسیم ”چگونه میتوانیم این چیزها را محقق کنیم؟“ و تا الان فقط به دو تا پاسخ ممکن رسیدهام: برنده شدن در بختآزمایی یا سازماندهی. چه میتوانم بگویم جز اینکه هرگز در مورد اعداد خوششانس نبودهام. بنابراین در کتاب خود بگویید: ممکن است طول بکشد که مردم باور کنند شانس ندارند، بنابراین باید سازماندهی کنند! … زیرا تنها راه برای به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که آنرا بهصورت جمعی و با پشتیبانی سایر افرادی انجام دهید که همان نیازهای شما را دارند.» (ایرما، کارگری فیلیپینی در سیلیکونولی، کالیفرنیا)
🔸 رؤیاهای ایرما در مورد یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانش و خودش، تمایل او به دیدن رفتاری برابر و کرامت بر اساس کیفیت و شایستگی کارش، اعتقاد او به این که مبارزهی جمعی وسیلهای برای «به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی» خود است، بهطور خلاصه مبارزات زنان کارگر فقیر را در عرصهی جهان سرمایهداری به تصویر میکشد. در این مقاله میخواهم بر استثمار زنان فقیر جهان سوم، بر عاملیت آنها بهعنوان کارگر، بر منافع مشترک زنان کارگر بر اساس درک موقعیت و نیازهای مشترک، و بر استراتژیها/روشهای سازماندهی که هدف استوار و نتیجهی آنها دگرگونی زندگی روزمرهی زنان کارگر است، بهطور جدی تمرکز کنم.
🔸 این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته میکند: ۱) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزهی عملکرد اقتدار سرمایهداری معاصر تشریح و ثبت میکند؛ ۲) پیوندها و پتانسیلِ همبستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملتها را بر اساس ابهامزدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم میکند؛ ۳) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش میگذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایهداری جهانی است؛ ۴) نشان میدهد که زنان بهعنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری و محیطهایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه بهگونهای که شغل خانگی بهعنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه بهعنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ ۵) نیاز به دانش رهاییبخش فمینیستی را بهعنوان مبنای سازماندهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایدهآل و بسیار مهم میداند؛ ۶) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریهپردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم بهعنوان زن/کارگر ارائه میکند و در نهایت ۷) عادات مقاومت، اشکال مبارزهی جمعی و راهبردهای سازماندهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی میکند. ایرما درست میگوید که «تنها راه برای بهدست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که این کار را بهصورت جمعی و با حمایت سایر افرادی انجام دهیم که نیازهای مشترکی با ما دارند.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uK
#فمینیسم #جنسیت #زنان_کارگر #سرمایهداری
#فرزانه_راجی #چاندرا_تالپاد_موهانتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
زنان کارگر و سناریوهای سرمایهداری
ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی ترجمهی: فرزانه راجی این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته …
Forwarded from نقد
▫️ نظریهای مارکسیستی دربارهی طبیعت زنان
12 ژوئیه 2023
نوشتهی: نانسی هولمستروم
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 بحثها در مورد طبیعت زنان گرچه بسیار قدیمی است اما به پایان نرسیده است. در واقع این بحثها با ظهور جنبش زنان و افزایش چشمگیر تعداد زنان در نیروی کار اهمیت تازهای یافته است. محافظهکاران ادعا میکنند که زنان طبیعت متمایزی دارند که در مورد میزانی که نقشهای جنسی/اجتماعی سنتی باید و میتوانند تغییر کنند، محدودیتهایی ایجاد میکند. فمینیستها معمولاً این ایده را رد میکنند و بهدرستی اشاره میکنند که این ایده هزاران سال است که برای توجیه ستم بر زنان استفاده میشود.
🔸 در این مقاله تلاش میکنم رویکردی مارکسیستی به این مسئله توسعه بدهم. اگرچه چنین رویکردی هیچجا بهصراحت توسط مارکس یا انگلس اتخاذ نشده است، اما تکوینِ قابلقبولی از دیدگاههای آنهاست. مارکس معتقد بود که طبیعتِ انسان را شکلهای اجتماعیِ کار انسانی تعیین میکند. من روششناسی کلیِ رئالیستی و دیدگاههای او را در مورد رابطهی بین امر زیستی و امر اجتماعی بیان خواهم کرد. با توجه به تفسیر من از حقایق مربوط به تفاوتهای روانی بین جنسیتها و وابستگی احتمالی آن تفاوتها به تقسیم کار جنسی، این رویکرد مستلزم این است که زنان احتمالاً طبیعت متفاوتی دارند. (بهطور مشابه مستلزم این است که مردان نیز احتمالاً طبیعت متمایزی داشته باشند، زیرا دلیلی وجود ندارد که مردان را هنجار تلقی کنیم.) با این حال، برخلاف تصور معمول، نتیجه نمیشود که نقشهای جنسی/اجتماعی نمیتوانند یا نباید بهطور بنیادی تغییر کنند، زیرا طبیعت مردان و زنان بهطور اجتماعی شکل گرفته و به لحاظ تاریخی در حال تکامل است. رویکرد مارکس اگرچه از جهات خاصی بدیع است، اما با روششناسی بهکاررفته در طبقهبندیهای زیستشناسی مطابقت دارد. من دو ایراد را مورد بحث قرار خواهم داد: اینکه روایت من بر واقعیتهای زیستشناسی و نیز بر عوامل اجتماعی/تاریخی تأکید کمتری دارد. در روایت من از طبیعت زنان، این طبیعت میتواند تغییر کند، هر چند که آسان نیست، اما هیچچیز در مورد اینکه زنان چگونه باید یا نباید زندگی کنند را به دنبال ندارد. مقاله را با بررسی تضادهای بین رویکرد مارکسیستیِ خود به طبیعت زنان و رویکرد مارکس به طبیعت انسانی به پایان خواهم رساند.
🔸 دیدگاه مارکسیستی این نیست که بین نوع کاری که افراد انجام میدهند و ساختار شخصیتی آنها رابطهی علی مستقیم وجود دارد. بلکه نوع کاری که افراد انجام میدهند آنها را وارد مناسبات اجتماعی خاصی میکند و این مناسبات در مجموعههایی از عملکردها، نهادها، دایرههای فرهنگی و غیره نهادینه میشوند. در موردِ تقسیم جنسی کار، مهمترین این نهادها خانواده است. زنان در درجهی اول توسط یک زن در خانواده بزرگ میشوند. آنها معمولاً برای خود خانوادهای دارند. اگر چه امروزه نسبت به گذشته زنان کمتری کارگر تماموقت کار خانگی هستند اما هنوز گرایش دارند که کار و نقش اصلی خود را نقش همسری و مادری بدانند. نقش آنها در خانواده کمک میکند تا در موقعیت اقتصادی و اجتماعی پایینی قرار بگیرند. کار آنها در خارج از خانواده، در صورت وجود، اغلب به نقش آنها در داخل خانواده مربوط میشود. حتی زنی غیرمعمول که هم شغلی غیرسنتی دارد و هم خانواده ندارد، هنوز تحتتأثیر نهادهای اجتماعی و فرهنگیای است که از آنها روی برگردانده است. مردانی که مدتی طولانی کار غیرماهرانه انجام میدهند و در محل کار با آنها رفتاری پدرانه میشود نیز از نظر روانی تحتتأثیر قرار میگیرند اما با نقش مسلط آنها در خانواده و ایدئولوژی برتری مردانه این تأثیر خنثی میشود.
🔸 طبیعتِ زنانهی مورد بحث در این مقاله از بسیاری جهات با طبیعت انسان ناسازگار است. مهمتر از همه این واقعیت است که بهرغم وجودِ همیشگی یک طبیعتِ شاخصِ انسانی، حتی در سوسیالیسم/کمونیسم، بعید به نظر میرسد که همیشه یک طبیعت متمایز زنانه نیز وجود داشته باشد. بهجز بهعنوان بازماندهای از گذشته، به نظر میرسد دلیل کمی وجود داشته باشد که فکر کنیم در سوسیالیسم/کمونیسم هنوز طبیعتی زنانه وجود خواهد داشت، چه طبیعتِ کنونی و چه طبیعتی خاصِ آن جامعه. تفاوتهای زیستشناختی بین زن و مرد باقی میماند، اما به دلایلی که قبلا ذکر شد، این تفاوت طبیعتی ایجاد نمیکند. افزون بر این، تفاوتهای زیستشناختی بهخودیخود تفاوتهای روانشناختی موجود بین زن و مرد را تعیین نمیکنند. بلکه این تقسیم جنسی/اجتماعی کار و مناسبات اجتماعی و اجتماعیشدن متمایزِ جنسی ناشی از آن است که تفاوتها را توضیح میدهد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yU
#نانسی_هولمستروم #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #طبیعت_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
12 ژوئیه 2023
نوشتهی: نانسی هولمستروم
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 بحثها در مورد طبیعت زنان گرچه بسیار قدیمی است اما به پایان نرسیده است. در واقع این بحثها با ظهور جنبش زنان و افزایش چشمگیر تعداد زنان در نیروی کار اهمیت تازهای یافته است. محافظهکاران ادعا میکنند که زنان طبیعت متمایزی دارند که در مورد میزانی که نقشهای جنسی/اجتماعی سنتی باید و میتوانند تغییر کنند، محدودیتهایی ایجاد میکند. فمینیستها معمولاً این ایده را رد میکنند و بهدرستی اشاره میکنند که این ایده هزاران سال است که برای توجیه ستم بر زنان استفاده میشود.
🔸 در این مقاله تلاش میکنم رویکردی مارکسیستی به این مسئله توسعه بدهم. اگرچه چنین رویکردی هیچجا بهصراحت توسط مارکس یا انگلس اتخاذ نشده است، اما تکوینِ قابلقبولی از دیدگاههای آنهاست. مارکس معتقد بود که طبیعتِ انسان را شکلهای اجتماعیِ کار انسانی تعیین میکند. من روششناسی کلیِ رئالیستی و دیدگاههای او را در مورد رابطهی بین امر زیستی و امر اجتماعی بیان خواهم کرد. با توجه به تفسیر من از حقایق مربوط به تفاوتهای روانی بین جنسیتها و وابستگی احتمالی آن تفاوتها به تقسیم کار جنسی، این رویکرد مستلزم این است که زنان احتمالاً طبیعت متفاوتی دارند. (بهطور مشابه مستلزم این است که مردان نیز احتمالاً طبیعت متمایزی داشته باشند، زیرا دلیلی وجود ندارد که مردان را هنجار تلقی کنیم.) با این حال، برخلاف تصور معمول، نتیجه نمیشود که نقشهای جنسی/اجتماعی نمیتوانند یا نباید بهطور بنیادی تغییر کنند، زیرا طبیعت مردان و زنان بهطور اجتماعی شکل گرفته و به لحاظ تاریخی در حال تکامل است. رویکرد مارکس اگرچه از جهات خاصی بدیع است، اما با روششناسی بهکاررفته در طبقهبندیهای زیستشناسی مطابقت دارد. من دو ایراد را مورد بحث قرار خواهم داد: اینکه روایت من بر واقعیتهای زیستشناسی و نیز بر عوامل اجتماعی/تاریخی تأکید کمتری دارد. در روایت من از طبیعت زنان، این طبیعت میتواند تغییر کند، هر چند که آسان نیست، اما هیچچیز در مورد اینکه زنان چگونه باید یا نباید زندگی کنند را به دنبال ندارد. مقاله را با بررسی تضادهای بین رویکرد مارکسیستیِ خود به طبیعت زنان و رویکرد مارکس به طبیعت انسانی به پایان خواهم رساند.
🔸 دیدگاه مارکسیستی این نیست که بین نوع کاری که افراد انجام میدهند و ساختار شخصیتی آنها رابطهی علی مستقیم وجود دارد. بلکه نوع کاری که افراد انجام میدهند آنها را وارد مناسبات اجتماعی خاصی میکند و این مناسبات در مجموعههایی از عملکردها، نهادها، دایرههای فرهنگی و غیره نهادینه میشوند. در موردِ تقسیم جنسی کار، مهمترین این نهادها خانواده است. زنان در درجهی اول توسط یک زن در خانواده بزرگ میشوند. آنها معمولاً برای خود خانوادهای دارند. اگر چه امروزه نسبت به گذشته زنان کمتری کارگر تماموقت کار خانگی هستند اما هنوز گرایش دارند که کار و نقش اصلی خود را نقش همسری و مادری بدانند. نقش آنها در خانواده کمک میکند تا در موقعیت اقتصادی و اجتماعی پایینی قرار بگیرند. کار آنها در خارج از خانواده، در صورت وجود، اغلب به نقش آنها در داخل خانواده مربوط میشود. حتی زنی غیرمعمول که هم شغلی غیرسنتی دارد و هم خانواده ندارد، هنوز تحتتأثیر نهادهای اجتماعی و فرهنگیای است که از آنها روی برگردانده است. مردانی که مدتی طولانی کار غیرماهرانه انجام میدهند و در محل کار با آنها رفتاری پدرانه میشود نیز از نظر روانی تحتتأثیر قرار میگیرند اما با نقش مسلط آنها در خانواده و ایدئولوژی برتری مردانه این تأثیر خنثی میشود.
🔸 طبیعتِ زنانهی مورد بحث در این مقاله از بسیاری جهات با طبیعت انسان ناسازگار است. مهمتر از همه این واقعیت است که بهرغم وجودِ همیشگی یک طبیعتِ شاخصِ انسانی، حتی در سوسیالیسم/کمونیسم، بعید به نظر میرسد که همیشه یک طبیعت متمایز زنانه نیز وجود داشته باشد. بهجز بهعنوان بازماندهای از گذشته، به نظر میرسد دلیل کمی وجود داشته باشد که فکر کنیم در سوسیالیسم/کمونیسم هنوز طبیعتی زنانه وجود خواهد داشت، چه طبیعتِ کنونی و چه طبیعتی خاصِ آن جامعه. تفاوتهای زیستشناختی بین زن و مرد باقی میماند، اما به دلایلی که قبلا ذکر شد، این تفاوت طبیعتی ایجاد نمیکند. افزون بر این، تفاوتهای زیستشناختی بهخودیخود تفاوتهای روانشناختی موجود بین زن و مرد را تعیین نمیکنند. بلکه این تقسیم جنسی/اجتماعی کار و مناسبات اجتماعی و اجتماعیشدن متمایزِ جنسی ناشی از آن است که تفاوتها را توضیح میدهد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yU
#نانسی_هولمستروم #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #طبیعت_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریهای مارکسیستی دربارهی طبیعت زنان
نوشتهی: نانسی هولمستروم ترجمهی: فرزانه راجی حقایق زیستشناختی ــ صرفاً به این دلیل که جهانی هستند ــ نمیتوانند این تنوعهای اجتماعی و تاریخی را توضیح دهند. نظریهای که بتواند آنها را توضیح دهد …
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
بيدارزنى
Photo
#علیه_فراموشی
#سروناز_احمدی، مددکار، مترجم و فعال #حقوق_کودکان و زنان است. او در سازمانهای مردمی حامی کودکان، از جمله خانه کودک شوش و دروازه غار به عنوان مددکار اجتماعی فعالیت داشته است. همچنین از او ترجمههایی در حوزه مسائل زنان و #فمینیسم، از جمله کتاب «انقلاب در نقطه صفر: کار خانگی، بازتولید و مبارزه فمینیستی»، اثر سیلوریا فدریچی، منتشر شده است.
او در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۱ در حالی که سه هفته از ازدواجش با کامیار فکور، روزنامهنگار و فعال حوزه محیط زیست و کارگران گذشته بود، در موج گسترده بازداشت شهروندان و فعالان در جریان خیزش ژینا توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. #قاضی_صلواتی او را با اتهامات واهی «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» به ۶ سال و نیم حبس محکوم کرد. در دادگاه تجدید نظر این حکم به سه سال و نیم کاهش یافت.
جمهوری اسلامی از زمان آغاز #خیزش_ژینا بیش از ۲۰ هزار شهروند را بازداشت کرده است.
برای کاهش فشار افکار عمومی در یک سال گذشته جمهوری اسلامی مجبور شده بسیاری از احکام زندان صادره برای بازداشتشدگان را لغو و به بیان خود محکومان را «عفو» کند. با این حال این موضوع شامل حال سروناز احمدی و همسرش کامیار فکور نشد. آنها به همراه جمعی از فعالان در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ هنگام دیدار با خدیجه پاکضمیر، همسر معلم زندانی محمد حبیبی، با حمله ماموران امنیتی به خانه پاکضمیر و حبیبی بازداشت شدند و سپس حکم آنها اجرایی شد.
او در شهریور و مهر امسال دست به #اعتصاب_غذا زد. این اعتصاب غذا در همبستگی با اعتصاب غذای ۱۳ زندانی سیاسی در پی تبعیدشان از #زندان_اوین به #زندان_قزل_حصار و اعتراض به این تبعید بود. او در نامه اعتصاب غذای خود نوشته است: «این اعتراضیست به سرکوب مضاعف زندانی از طریق تبعید در محل سرکوب یعنی زندان».
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@Blackfishvoice1
#سروناز_احمدی، مددکار، مترجم و فعال #حقوق_کودکان و زنان است. او در سازمانهای مردمی حامی کودکان، از جمله خانه کودک شوش و دروازه غار به عنوان مددکار اجتماعی فعالیت داشته است. همچنین از او ترجمههایی در حوزه مسائل زنان و #فمینیسم، از جمله کتاب «انقلاب در نقطه صفر: کار خانگی، بازتولید و مبارزه فمینیستی»، اثر سیلوریا فدریچی، منتشر شده است.
او در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۱ در حالی که سه هفته از ازدواجش با کامیار فکور، روزنامهنگار و فعال حوزه محیط زیست و کارگران گذشته بود، در موج گسترده بازداشت شهروندان و فعالان در جریان خیزش ژینا توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. #قاضی_صلواتی او را با اتهامات واهی «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» به ۶ سال و نیم حبس محکوم کرد. در دادگاه تجدید نظر این حکم به سه سال و نیم کاهش یافت.
جمهوری اسلامی از زمان آغاز #خیزش_ژینا بیش از ۲۰ هزار شهروند را بازداشت کرده است.
برای کاهش فشار افکار عمومی در یک سال گذشته جمهوری اسلامی مجبور شده بسیاری از احکام زندان صادره برای بازداشتشدگان را لغو و به بیان خود محکومان را «عفو» کند. با این حال این موضوع شامل حال سروناز احمدی و همسرش کامیار فکور نشد. آنها به همراه جمعی از فعالان در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ هنگام دیدار با خدیجه پاکضمیر، همسر معلم زندانی محمد حبیبی، با حمله ماموران امنیتی به خانه پاکضمیر و حبیبی بازداشت شدند و سپس حکم آنها اجرایی شد.
او در شهریور و مهر امسال دست به #اعتصاب_غذا زد. این اعتصاب غذا در همبستگی با اعتصاب غذای ۱۳ زندانی سیاسی در پی تبعیدشان از #زندان_اوین به #زندان_قزل_حصار و اعتراض به این تبعید بود. او در نامه اعتصاب غذای خود نوشته است: «این اعتراضیست به سرکوب مضاعف زندانی از طریق تبعید در محل سرکوب یعنی زندان».
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@Blackfishvoice1
Forwarded from نقد
▫️سکسوالیته، بیگانگی و سرمایهداری
5 مارس 2024
نوشتهی: شیلا مکگرگور
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 در دههی 1980 سوسیالیستهای انقلابی با استدلالهای فمینیسم رادیکال مخالفت کردند که در آن فرض میشد مردان ذاتاً تهاجمی و خشن هستند و تجاوز جنسی سلاحی است که مردان برای سرکوب زنان از آن استفاده میکنند. بحثهای امروزی بسیار متفاوت است، اما هنوز هم واکاویای از تمایلات جنسی انسان ارائه میکنیم که ریشه در درک ماتریالیستی از توسعهی جامعهی انسانی و در نتیجه طبیعت انسانی دارد. من واقعیت رفتار جنسی را امری مسلم میدانم، زیرا تکامل بشریت بدون آن ممکن نبود. روند تکاملیای که باعث پیدایش انسانهای مدرن شد هم جنسیت انسان را به وجود آورد و هم به آن شکل داد.
🔸 سالهای پس از جنگ جهانی دوم شاهد ورود انبوه زنان به مشاغل دستمزدی خارج از خانه و تحصیل انبوه زنان جوان در کنار مردان در دانشگاه بود. اخلاق محافظهکارانهی حاکم بر دههی 1950 بهزودی با آرمانهای زنان طبقهی کارگر و دانشجویان زن به منازعه برخاست. این منازعات در نهایت به جنبش آزادی زنان انجامید که در اواخر دههی 1960 در کنار سایر جنبشهای آزادیبخش پدید آمد. مطالبات اصلی جنبش آزادی زنانْ دستمزد برابر، مهدکودکهای ٢٤ ساعته، پایان دادن به تبعیضجنسی و حق سقطجنین و پیشگیری از بارداری بود. افزون بر این، جنبش آزادی زنانْ کلیشههای جنسیتی دربارهی توانایی ذهنی، شغل و تمایلات جنسی را به چالش کشید.
🔸 زنان جوان نهتنها میخواستند مشاغل مختصِ مردان به رویشان گشوده شود، بلکه میخواستند بتوانند روابط جنسی خارج از ازدواج را بهطور برابر با مردان تجربه کنند بدون اینکه «زن هرزه» قلمداد شوند. فضایی ایجاد شد که در آن تمایلات جنسی زنان میتوانست بهطور جدی از سوی زنان و مردان مورد بحث قرار گیرد. کلیشههای جنسیتی به تدریج کم شدند و این امکان برای زنان و مردان فراهم شد تا تواناییهای خود را متناسب با فردیت خود درک کنند تا بر اساس جنسیتشان. زیرا ستم بر زنان اگر رشد زنان را بهطور جدی محدود میکرد، رشد مردان را نیز محدود میکرد.
🔸 تقریباً در همان زمان در بریتانیا، طبقهی کارگری با اعتمادبهنفس فزاینده در نبردهای کلیدی علیه کارفرمایان و دولت وقت پیروز میشد. همبستگی طبقهی کارگر خود را از طریق احترام به اعتصابکنندگان، اجتماعات و اعتصاباتِ همبستگی نشان داد. و آن تجربهی همبستگی طبقهی کارگر همچنین به سوسیالیستها و فمینیستها این امکان را داد تا لایههای گستردهای از جنبش سندیکاییِ تحت سلطهی مردان را متقاعد کنند که زنان حق کنترلِ تمایلات جنسی خود را از طریق دسترسی به سقطجنین و پیشگیری از بارداری دارند.
🔸 با این که بسیاری از این تغییرات در نقش زنان پایدار بودهاند، شماری از ایدههای دیگر دربارهی آزادی زنان با کاهش خوشبینی جنبشها در حدود سال 1968 از بین رفت. واکنشها علیه آزادی زنان از جهات مختلفی صورت گرفت و زیربنای تحولات گستردهتری در کل جامعه بود. چالشهای طبقهی کارگر برای کنترل مزد و قوانین اتحادیهی کارگری در اواخر دههی 1970 تضعیف و در نهایت به دولت محافظهکار مارگارت تاچر منجر شد. با تضعیف همبستگی طبقهی کارگر، لایهای از فمینیستها شروع به استدلال کردند که ریشههای سرکوب زنان در بیولوژی مردان نهفته است و تجاوز بهعنوان سلاح انتخابی برای حفظ انقیاد زنان است. صداهای غالب بیشتری این دیدگاه را مطرح کردند که مطالبات جنبش زنان باعث ایجاد «بحران» در مردانگی شده است. همچنین این ایده که رفتار انسان را میتوان با ارجاع به ژنها یا مغز توضیح داد، از نو مطرح شد، که به ایدهی «مردها اینطوریاند دیگر» دامن زد، دیدگاهی که کلیشههای جنسیتی را ذاتی میداند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Yn
#شیلا_مکگرگور #فرزانه_راجی
#فمینیسم #همبستگی_طبقاتی #سکسوالیته
👇🏽
🖋@naghd_com
5 مارس 2024
نوشتهی: شیلا مکگرگور
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 در دههی 1980 سوسیالیستهای انقلابی با استدلالهای فمینیسم رادیکال مخالفت کردند که در آن فرض میشد مردان ذاتاً تهاجمی و خشن هستند و تجاوز جنسی سلاحی است که مردان برای سرکوب زنان از آن استفاده میکنند. بحثهای امروزی بسیار متفاوت است، اما هنوز هم واکاویای از تمایلات جنسی انسان ارائه میکنیم که ریشه در درک ماتریالیستی از توسعهی جامعهی انسانی و در نتیجه طبیعت انسانی دارد. من واقعیت رفتار جنسی را امری مسلم میدانم، زیرا تکامل بشریت بدون آن ممکن نبود. روند تکاملیای که باعث پیدایش انسانهای مدرن شد هم جنسیت انسان را به وجود آورد و هم به آن شکل داد.
🔸 سالهای پس از جنگ جهانی دوم شاهد ورود انبوه زنان به مشاغل دستمزدی خارج از خانه و تحصیل انبوه زنان جوان در کنار مردان در دانشگاه بود. اخلاق محافظهکارانهی حاکم بر دههی 1950 بهزودی با آرمانهای زنان طبقهی کارگر و دانشجویان زن به منازعه برخاست. این منازعات در نهایت به جنبش آزادی زنان انجامید که در اواخر دههی 1960 در کنار سایر جنبشهای آزادیبخش پدید آمد. مطالبات اصلی جنبش آزادی زنانْ دستمزد برابر، مهدکودکهای ٢٤ ساعته، پایان دادن به تبعیضجنسی و حق سقطجنین و پیشگیری از بارداری بود. افزون بر این، جنبش آزادی زنانْ کلیشههای جنسیتی دربارهی توانایی ذهنی، شغل و تمایلات جنسی را به چالش کشید.
🔸 زنان جوان نهتنها میخواستند مشاغل مختصِ مردان به رویشان گشوده شود، بلکه میخواستند بتوانند روابط جنسی خارج از ازدواج را بهطور برابر با مردان تجربه کنند بدون اینکه «زن هرزه» قلمداد شوند. فضایی ایجاد شد که در آن تمایلات جنسی زنان میتوانست بهطور جدی از سوی زنان و مردان مورد بحث قرار گیرد. کلیشههای جنسیتی به تدریج کم شدند و این امکان برای زنان و مردان فراهم شد تا تواناییهای خود را متناسب با فردیت خود درک کنند تا بر اساس جنسیتشان. زیرا ستم بر زنان اگر رشد زنان را بهطور جدی محدود میکرد، رشد مردان را نیز محدود میکرد.
🔸 تقریباً در همان زمان در بریتانیا، طبقهی کارگری با اعتمادبهنفس فزاینده در نبردهای کلیدی علیه کارفرمایان و دولت وقت پیروز میشد. همبستگی طبقهی کارگر خود را از طریق احترام به اعتصابکنندگان، اجتماعات و اعتصاباتِ همبستگی نشان داد. و آن تجربهی همبستگی طبقهی کارگر همچنین به سوسیالیستها و فمینیستها این امکان را داد تا لایههای گستردهای از جنبش سندیکاییِ تحت سلطهی مردان را متقاعد کنند که زنان حق کنترلِ تمایلات جنسی خود را از طریق دسترسی به سقطجنین و پیشگیری از بارداری دارند.
🔸 با این که بسیاری از این تغییرات در نقش زنان پایدار بودهاند، شماری از ایدههای دیگر دربارهی آزادی زنان با کاهش خوشبینی جنبشها در حدود سال 1968 از بین رفت. واکنشها علیه آزادی زنان از جهات مختلفی صورت گرفت و زیربنای تحولات گستردهتری در کل جامعه بود. چالشهای طبقهی کارگر برای کنترل مزد و قوانین اتحادیهی کارگری در اواخر دههی 1970 تضعیف و در نهایت به دولت محافظهکار مارگارت تاچر منجر شد. با تضعیف همبستگی طبقهی کارگر، لایهای از فمینیستها شروع به استدلال کردند که ریشههای سرکوب زنان در بیولوژی مردان نهفته است و تجاوز بهعنوان سلاح انتخابی برای حفظ انقیاد زنان است. صداهای غالب بیشتری این دیدگاه را مطرح کردند که مطالبات جنبش زنان باعث ایجاد «بحران» در مردانگی شده است. همچنین این ایده که رفتار انسان را میتوان با ارجاع به ژنها یا مغز توضیح داد، از نو مطرح شد، که به ایدهی «مردها اینطوریاند دیگر» دامن زد، دیدگاهی که کلیشههای جنسیتی را ذاتی میداند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Yn
#شیلا_مکگرگور #فرزانه_راجی
#فمینیسم #همبستگی_طبقاتی #سکسوالیته
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سکسوالیته، بیگانگی و سرمایهداری
نوشتهی: شیلا مکگرگور ترجمهی: فرزانه راجی یکی از جنبههای رهایی، هم برای مردان و هم برای زنان، رشد و گسترش کامل پتانسیل ما بهعنوان افراد، بدون توجه به جنسیت است. دوم، بینش ما از روابط جنسی انسا…
Forwarded from نقد
▫️ سکوت فمینیسم غربی در مواجهه با غزه
▫️ به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
7 مارس 2024
نوشتهی: مریم الدوساری
ترجمهی: مژگان بدیعی
🔸 از همان نخستین روزهای حمله به غزه، روایتی هراسآور از رسانههای غربی منتشر شد. در این روایت، اسرائیل همچون نماد تمدن بود که باید در مقابل اردوگاه عقبماندگی یعنی خاورمیانه میجنگید. برخی از نخبگان سیاسی غرب حتی تا آنجا پیش رفتند که مردم خاورمیانه را همردیف حیوانات تقلیل میدادند.
🔸 بهرغم هشدار دیوان بینالمللی دادگستری مبنی بر اینکه حمله اسرائیل به غزه میتواند نسلکشی تلقی شود، باز هم برخی از سرسختترین چهرههای فمینیسم غربی و مبارزه با خشونت جنسیتی فقط با زنان اسرائیلی اعلام همبستگی کردند؛ و حتی جامعهی جهانی را به سکوت در مقابل تجاوز و خشونت جنسی علیه زنان اسرائیلی در 7 اکتبر متهم کردند. در ادامه باید توضیحی بدهم تا گفتههایم اشتباه برداشت نشود: در جایگاه یک فمینیست، همچنان به شعار «زنان را باور کن» ایمان دارم. برای ما محکومکردن سلاح تجاوز جنسی در جنگ غیرقابلمذاکره است، حتی در شرایط پیچیدهای که امکان شهادت مستقیم قربانیان ممکن نیست و شواهد از سوی نهادهایی مانند ارتش اسرائیل ارائه میشود.
🔸 با این حال، فقدان همدلی و خشم برای وضعیت اسفبار زنان و کودکان فلسطینی، واقعیتی را در فمینیسم غربی آشکار میکند: استاندارد دوگانهی تکاندهنده و شکست اخلاقی. هرچند این نخستین اهمالکاری فمینیستهای غربی نیست. این برداشت از فمینیسم بهطور تاریخی فقط موضوعات همسو با ذائقهی غربی را در اولویت قرار میدهد و معمولاً دغدغههای زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد.
🔸 سکوت کسانی که باید در برابر خشونت تحمیلشده بر زنان و کودکان غزه، بیشترین صدا را داشته باشند؛ همراه با وسواس آنها بر حماس {بهجای فلسطین}، دقیقاً در تضاد با همان اصولی است که فمینیسم بر آن استوار شده است. همدلی آنها متظاهرانه از کنار سختیهای تصورناپذیر زنان فلسطینی میگذرد: گرسنگی، نبود آب سالم و کمبود شدید مایحتاج اولیه؛ تا آنجا که برخی از مردم غزه چیزی جز علف برای خوردن ندارند.
🔸 این سکوت کرکننده بیش از همه زوال اخلاقی فمینیسم غربی را آشکار میکند؛ که زنان فلسطینی را نادیده میگیرد و آنها را شایستهی همدلی نمیداند. و این باز هم به روند انسانزدایی از زنان فلسطینی دامن میزند. فمینیسمی که اکنون در دام جنگ قبیلهای گرفتار شده، گویی تعلقات قبیلهای را بر همبستگی در دفاع از آرمان انسان ترجیح میدهد. هرچند این سرخوردگی عمیقتر از اینهاست و به یک طیف سیاسی خاص هم محدود نمیشود.
🔸 اما دیگر زمان آن فرا رسیده که از این تقسیمبندیها فراتر برویم و به نام عدالت و همدلی جهانی با هم متحد شویم. و به یاد داشته باشیم که هستهی اصلی فمینیسم، باور خللناپذیر به کرامت، سربلندی و ارزش همهی زنان است، صرفنظر از جغرافیا و شرایط و نظام سیاسی که در آن زندگی میکنند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3YF
#مریم_الدوساری #مژگان_بدیعی
#روزجهانی_زن #هشت_مارس #فمینیسم_غربی #زنان_فلسطینی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
7 مارس 2024
نوشتهی: مریم الدوساری
ترجمهی: مژگان بدیعی
🔸 از همان نخستین روزهای حمله به غزه، روایتی هراسآور از رسانههای غربی منتشر شد. در این روایت، اسرائیل همچون نماد تمدن بود که باید در مقابل اردوگاه عقبماندگی یعنی خاورمیانه میجنگید. برخی از نخبگان سیاسی غرب حتی تا آنجا پیش رفتند که مردم خاورمیانه را همردیف حیوانات تقلیل میدادند.
🔸 بهرغم هشدار دیوان بینالمللی دادگستری مبنی بر اینکه حمله اسرائیل به غزه میتواند نسلکشی تلقی شود، باز هم برخی از سرسختترین چهرههای فمینیسم غربی و مبارزه با خشونت جنسیتی فقط با زنان اسرائیلی اعلام همبستگی کردند؛ و حتی جامعهی جهانی را به سکوت در مقابل تجاوز و خشونت جنسی علیه زنان اسرائیلی در 7 اکتبر متهم کردند. در ادامه باید توضیحی بدهم تا گفتههایم اشتباه برداشت نشود: در جایگاه یک فمینیست، همچنان به شعار «زنان را باور کن» ایمان دارم. برای ما محکومکردن سلاح تجاوز جنسی در جنگ غیرقابلمذاکره است، حتی در شرایط پیچیدهای که امکان شهادت مستقیم قربانیان ممکن نیست و شواهد از سوی نهادهایی مانند ارتش اسرائیل ارائه میشود.
🔸 با این حال، فقدان همدلی و خشم برای وضعیت اسفبار زنان و کودکان فلسطینی، واقعیتی را در فمینیسم غربی آشکار میکند: استاندارد دوگانهی تکاندهنده و شکست اخلاقی. هرچند این نخستین اهمالکاری فمینیستهای غربی نیست. این برداشت از فمینیسم بهطور تاریخی فقط موضوعات همسو با ذائقهی غربی را در اولویت قرار میدهد و معمولاً دغدغههای زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد.
🔸 سکوت کسانی که باید در برابر خشونت تحمیلشده بر زنان و کودکان غزه، بیشترین صدا را داشته باشند؛ همراه با وسواس آنها بر حماس {بهجای فلسطین}، دقیقاً در تضاد با همان اصولی است که فمینیسم بر آن استوار شده است. همدلی آنها متظاهرانه از کنار سختیهای تصورناپذیر زنان فلسطینی میگذرد: گرسنگی، نبود آب سالم و کمبود شدید مایحتاج اولیه؛ تا آنجا که برخی از مردم غزه چیزی جز علف برای خوردن ندارند.
🔸 این سکوت کرکننده بیش از همه زوال اخلاقی فمینیسم غربی را آشکار میکند؛ که زنان فلسطینی را نادیده میگیرد و آنها را شایستهی همدلی نمیداند. و این باز هم به روند انسانزدایی از زنان فلسطینی دامن میزند. فمینیسمی که اکنون در دام جنگ قبیلهای گرفتار شده، گویی تعلقات قبیلهای را بر همبستگی در دفاع از آرمان انسان ترجیح میدهد. هرچند این سرخوردگی عمیقتر از اینهاست و به یک طیف سیاسی خاص هم محدود نمیشود.
🔸 اما دیگر زمان آن فرا رسیده که از این تقسیمبندیها فراتر برویم و به نام عدالت و همدلی جهانی با هم متحد شویم. و به یاد داشته باشیم که هستهی اصلی فمینیسم، باور خللناپذیر به کرامت، سربلندی و ارزش همهی زنان است، صرفنظر از جغرافیا و شرایط و نظام سیاسی که در آن زندگی میکنند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3YF
#مریم_الدوساری #مژگان_بدیعی
#روزجهانی_زن #هشت_مارس #فمینیسم_غربی #زنان_فلسطینی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سکوت فمینیسم غربی در مواجهه با غزه
به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن نوشتهی: مریم الدوساری ترجمهی: مژگان بدیعی تاریخ فمینیسم امپریالیستی همچون نواری ضبطشده است که مدام تکرار میشود، با همان اشتباهات و خطاهای همیشگی؛ بدون اینکه از گ…
Forwarded from نقد
▫️ «مارکسیسم در مقابل اخلاقگرایی»
▫️ تحلیلی مارکسیستی از روسپیگری
18 سپتامبر 2024
نوشتهی: هلن وارد
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «روسپیگری فقط بیان خاصی از روسپیگری جهانیِ کارگر است.» این نقلقول از مارکس ممکن است این تصور را پدید آورد که روسپیگری موضوعی نسبتاً سرراست و روشنی برای سوسیالیستها است. اما برعکس نشانگر چالشی واقعی برای مواضع چپ است: از حمایت از سرکوب و الغای روسپیگری از سویی تا جرمزدایی و سازماندهی اتحادیه از سوی دیگر. بخش زیادی از بحثهای کنونی حول این موضوع میچرخد که آیا واقعاً میتوان روسپیگری را کار دانست یا بهتر است آن را شکلی از خشونت علیه زنان تلقی کرد.
🔸 این دو موضع به استراتژیهای کاملاً متضادی منجر میشوند. اگر روسپیگری کار است، پس مبارزه برای خودسازماندهی و حقوق بخش مهمی از پاسخ سوسیالیستی است. از سوی دیگر، اگر روسپیگری خشونت و بردگی است، شرکتکنندگان قربانیانی هستند که نیاز به نجات دارند. کاتلین بری، سازماندهندهی کنفرانس بینالمللی فمینیستی پیرامون قاچاق در 1983، هنگامی که از بحث و گفتوگو با فعالِ کارگرِ جنسی مارگو سنت جیمز خودداری کرد، با این استدلال که «کنفرانس فمینیستی است و از نهاد روسپیگری حمایت نمیکند»، دیدگاه دوم را بیان کرد.… «بحث دربارهی بردهداری جنسی با زنان روسپی مناسب نیست.»
🔸 جولی بیندل، نویسنده، نیز این دیدگاه را تکرار کرده و در نوشتهاش دربارهی تصمیم اتحادیهی سراسری کارگری در انگلستان (GMB) برای راهاندازی شعبهای برای کارگرانجنسی استدلال میکند: «چطور یک اتحادیه از یک سو میتواند علیه خشونت بر زنان مبارزه کند، اما در همان زمان آن را به اتحادیه تبدیل کند؟ به جای اینکه جامعه وانمود کند روسپیگری یک انتخابِ شغلی است، باید آن را بهخاطر آنچه هست ــ خشونت علیه زنان ــ افشا کند. اتحادیهسازی نمیتواند از زنان در این صنعتِ پست محافظت کند.»
🔸 هلن وارد در این مقاله استدلال میکند که کسانی که روسپیگری را صرفاً به عنوان خشونت علیه زنان میبینند، ویژگیهای اساسی ستم بر زنان در نظام سرمایهداری را درک نمیکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4ij
#هلن_وارد #فرزانه_راجی
#کار_بیگانه #کارگران_جنسی #صنعت_سکس
#فمینیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ تحلیلی مارکسیستی از روسپیگری
18 سپتامبر 2024
نوشتهی: هلن وارد
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «روسپیگری فقط بیان خاصی از روسپیگری جهانیِ کارگر است.» این نقلقول از مارکس ممکن است این تصور را پدید آورد که روسپیگری موضوعی نسبتاً سرراست و روشنی برای سوسیالیستها است. اما برعکس نشانگر چالشی واقعی برای مواضع چپ است: از حمایت از سرکوب و الغای روسپیگری از سویی تا جرمزدایی و سازماندهی اتحادیه از سوی دیگر. بخش زیادی از بحثهای کنونی حول این موضوع میچرخد که آیا واقعاً میتوان روسپیگری را کار دانست یا بهتر است آن را شکلی از خشونت علیه زنان تلقی کرد.
🔸 این دو موضع به استراتژیهای کاملاً متضادی منجر میشوند. اگر روسپیگری کار است، پس مبارزه برای خودسازماندهی و حقوق بخش مهمی از پاسخ سوسیالیستی است. از سوی دیگر، اگر روسپیگری خشونت و بردگی است، شرکتکنندگان قربانیانی هستند که نیاز به نجات دارند. کاتلین بری، سازماندهندهی کنفرانس بینالمللی فمینیستی پیرامون قاچاق در 1983، هنگامی که از بحث و گفتوگو با فعالِ کارگرِ جنسی مارگو سنت جیمز خودداری کرد، با این استدلال که «کنفرانس فمینیستی است و از نهاد روسپیگری حمایت نمیکند»، دیدگاه دوم را بیان کرد.… «بحث دربارهی بردهداری جنسی با زنان روسپی مناسب نیست.»
🔸 جولی بیندل، نویسنده، نیز این دیدگاه را تکرار کرده و در نوشتهاش دربارهی تصمیم اتحادیهی سراسری کارگری در انگلستان (GMB) برای راهاندازی شعبهای برای کارگرانجنسی استدلال میکند: «چطور یک اتحادیه از یک سو میتواند علیه خشونت بر زنان مبارزه کند، اما در همان زمان آن را به اتحادیه تبدیل کند؟ به جای اینکه جامعه وانمود کند روسپیگری یک انتخابِ شغلی است، باید آن را بهخاطر آنچه هست ــ خشونت علیه زنان ــ افشا کند. اتحادیهسازی نمیتواند از زنان در این صنعتِ پست محافظت کند.»
🔸 هلن وارد در این مقاله استدلال میکند که کسانی که روسپیگری را صرفاً به عنوان خشونت علیه زنان میبینند، ویژگیهای اساسی ستم بر زنان در نظام سرمایهداری را درک نمیکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4ij
#هلن_وارد #فرزانه_راجی
#کار_بیگانه #کارگران_جنسی #صنعت_سکس
#فمینیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«مارکسیسم در مقابل اخلاقگرایی»
تحلیلی مارکسیستی از روسپیگری نوشتهی: هلن وارد ترجمهی: فرزانه راجی قتل اخیر پنج زن در سافک، آسیبپذیری کارگران جنسی را برجسته کرده است. هلن وارد استدلال میکند که کسانی که آن را صرفاً به عنوان خش…
Forwarded from نقد
▫️ «نظریهی بازتولید اجتماعی»، بازتولید اجتماعی و تولید خانگی
27 اکتبر 2024
نوشتهی: کریستین مونرو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی برای اینکه بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیرویکار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروریای که تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ایفا میکند. مدلی از تولید سرمایهداری ــ که در آن خانوارها، شرکتهای سرمایهداری و دولت به نهادههای سایر بخشها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعهی سرمایهداری متکیاند ــ نشان میدهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعهگانی» وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری با انباشت شکل میگیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیطزیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق میافتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینهها و منافع آن تولید.
🔸 آوردهی مهم تفکر مارکسیستی در پنج دههی گذشتهی این بینش بوده که خانوار نقشی جداییناپذیر در بازتولید جامعهی طبقاتی ایفا میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی جنبههایی از پژوهش فمینیسم مارکسیستی را برای نظریهپردازیِ مبارزهی طبقاتی در زمان معاصر ما وام میگیرد و بر موقعیت طبقهی کارگر و ظرفیت انقلابی افرادِ خارجِ از اقتصادِ «تولیدی» تأکید میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا در سالهای اخیر موضوعی بسیار قابلتوجه برای عموم و مورد علاقهی دانشگاه بوده است. با این حال، در تعریفِ مجدد «بازتولید اجتماعی» به معنای بازتولید کل جامعهی سرمایهداری که فقط بهمعنایِ بازتولید نیرویکار است، برداشت باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی دیگر بر رهیافتِ مرکزی فمینیسم مارکسیستی تاکید نمیکند ــ یعنی نقش ضروری تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ــ بنابراین ضرورت بحثِ علمی در مورد معانی چندگانهی «بازتولید» دوباره مطرح میشود.
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا نقدی از توزیع از دیدگاهی فراتاریخی از کار مولد و بازتولیدی ارائه میکند. آنچه در اینجا ارائه خواهم کرد، نقد جامعهی سرمایهداری از لحاظِ سازمان تولید و بازتولید است. در حالی که باتاچاریا برای کارِ درگیر در تولید و بازتولید ارزش قائل است، من با بسط رهیافت مارکس، که کارگر مولد بودن «بخت و اقبال نیست، بلکه مصیبت است» استدلال میکنم که همان مصیبت برای کارگران بازتولیدی نیز صادق است. از اینجا نتیجه میشود که حتی اگر برداشتِ باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی شرحی از بازتولید جامعهی سرمایهداری ارائه دهد ــ که او در جاهایی بدون تحلیلِ کامل به آن اشاره میکند ــ شرحی خواهد بود سطحی خواهد بود که در آن استثمار و سلطه نسبت به سازمان تولید و بازتولید، و فعالیتهای مربوط به آن امری فرعی و بیرونی است. مبنای بحث من در اینجا این دیدگاه است که استثمار و سلطه در سازمان و فرآیندهای تولید و بازتولیدِ سرمایهداری ذاتیاند، و بنابراین بازتولید جامعهی سرمایهداری با حفظ و تداومِ این شکلهای سازماندهی، بدون توجه به نرخ استثمار یا میزان بازتوزیع پیش میرود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mC
#کریستین_مونرو #فرزانه_راجی
#فمینیسم #فمینیسم_مارکسیستی #تولید_خانگی #بازتولید_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
27 اکتبر 2024
نوشتهی: کریستین مونرو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی برای اینکه بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیرویکار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروریای که تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ایفا میکند. مدلی از تولید سرمایهداری ــ که در آن خانوارها، شرکتهای سرمایهداری و دولت به نهادههای سایر بخشها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعهی سرمایهداری متکیاند ــ نشان میدهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعهگانی» وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری با انباشت شکل میگیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیطزیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق میافتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینهها و منافع آن تولید.
🔸 آوردهی مهم تفکر مارکسیستی در پنج دههی گذشتهی این بینش بوده که خانوار نقشی جداییناپذیر در بازتولید جامعهی طبقاتی ایفا میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی جنبههایی از پژوهش فمینیسم مارکسیستی را برای نظریهپردازیِ مبارزهی طبقاتی در زمان معاصر ما وام میگیرد و بر موقعیت طبقهی کارگر و ظرفیت انقلابی افرادِ خارجِ از اقتصادِ «تولیدی» تأکید میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا در سالهای اخیر موضوعی بسیار قابلتوجه برای عموم و مورد علاقهی دانشگاه بوده است. با این حال، در تعریفِ مجدد «بازتولید اجتماعی» به معنای بازتولید کل جامعهی سرمایهداری که فقط بهمعنایِ بازتولید نیرویکار است، برداشت باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی دیگر بر رهیافتِ مرکزی فمینیسم مارکسیستی تاکید نمیکند ــ یعنی نقش ضروری تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ــ بنابراین ضرورت بحثِ علمی در مورد معانی چندگانهی «بازتولید» دوباره مطرح میشود.
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا نقدی از توزیع از دیدگاهی فراتاریخی از کار مولد و بازتولیدی ارائه میکند. آنچه در اینجا ارائه خواهم کرد، نقد جامعهی سرمایهداری از لحاظِ سازمان تولید و بازتولید است. در حالی که باتاچاریا برای کارِ درگیر در تولید و بازتولید ارزش قائل است، من با بسط رهیافت مارکس، که کارگر مولد بودن «بخت و اقبال نیست، بلکه مصیبت است» استدلال میکنم که همان مصیبت برای کارگران بازتولیدی نیز صادق است. از اینجا نتیجه میشود که حتی اگر برداشتِ باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی شرحی از بازتولید جامعهی سرمایهداری ارائه دهد ــ که او در جاهایی بدون تحلیلِ کامل به آن اشاره میکند ــ شرحی خواهد بود سطحی خواهد بود که در آن استثمار و سلطه نسبت به سازمان تولید و بازتولید، و فعالیتهای مربوط به آن امری فرعی و بیرونی است. مبنای بحث من در اینجا این دیدگاه است که استثمار و سلطه در سازمان و فرآیندهای تولید و بازتولیدِ سرمایهداری ذاتیاند، و بنابراین بازتولید جامعهی سرمایهداری با حفظ و تداومِ این شکلهای سازماندهی، بدون توجه به نرخ استثمار یا میزان بازتوزیع پیش میرود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mC
#کریستین_مونرو #فرزانه_راجی
#فمینیسم #فمینیسم_مارکسیستی #تولید_خانگی #بازتولید_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«نظریهی بازتولید اجتماعی»
بازتولید اجتماعی و تولید خانگی نوشتهی: کریستین مونرو ترجمهی: فرزانه راجی این نقد از تولید ــ از جمله تولید خانگی ــ در سرمایهداری مجموعهای از پرسشها را برای تحقیق و استراتژیهایی برای ارتقای ش…