بيدارزنى
4.36K subscribers
5.4K photos
1.25K videos
176 files
4.22K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
بيدارزنى
Photo
🟣 «صدای ما را از اولین چهلم، اولین شهید این انقلاب می‌شنوید»

گزارش یک‌معترض:


«تقریبا اول خط سوار شدم. خلوت بود یه خانم جوان سوار شد. با خنده‌ی شیرین گفت:
«همه جا شلوغه، من دانشجوی امیر کبیرم، یکی از دوستام میگه از در مترو دارن مردم رو می‌زنند تا خود دانشکده». تمام طول مسیر نگاهش برق شادی داره

از ایستگاه تئاترشهر هر کسی سوار میشه نفس‌نفس میزنه. توی مترو یه بوی خاصی پیچیده...بوی عرق و اشک‌آور

توی ایستگاه منتظر همراهم میشم. وقتی میاد با هم تصمیم میگیریم کدوم ایستگاه پیاده بشیم.

ایستگاه شریعتی، همه با عجله حرکت می‌کنند و در عین حال با نگاه به هم رمزی رو تبادل می‌کنند، همه میدونیم برای چی اینجا هستیم.
توی سالن قبل از در خروجی کلی خانم ایستاده.
از هر طیف و سنی، عموما بدون حجاب.
لباسها مناسب برای دویدن، رنگها خنثی و موها پشت سر گره خورده.
دم در اما گاردی‌ها با قیافه‌های خسته همراه با چندتایی لباس شخصی ایستادن
زن‌ها بی توجه به حضورشون با هم حرف می‌زنند.

تصمیم میگیریم رو به شمال خیابون شریعتی حرکت کنیم. تمام مسیر ترافیک. اون طرف خیابون نیروهاشون کنار جدول نشستن.
این سمت اما همه از کنار هم رد میشیم و به هم گزارش میدیم:

(بالا گاز اشک‌آور زدن)، (خسته‌اند، راه برید از پا بیوفتن)، (لباس شخصی‌ها کمی بالاتر وایسادن، از اینطرف نرید)، (لیزر میندازن، نترسید)
و یکدفعه صدای تیز موتورهاشون میپیچه و لیزر توی صورتمون میندازند و تیرهای ساچمه‌ی شلیک میشه.
فرار میکنیم توی یکی از خیابون های فرعی. حدودا ۲۰ نفری هستیم. دختری با جیغ و فریاد همراهمون میشه و توی بغل همراهم گریه میکنه.
به هم دلداریم میدیم:
(لیزر ترس نداره، فقط ایجاد رعب و وحشت می‌کنند، نترسید)

میریم وسط خیابون فرعی و لباس شخصی ها رو شناسایی میکنیم. همه دیگه ميدونند که فرق یه لباس شخصی شیک با یه همراه واقعی رو انگار میتونیم بو بکشیم خودی رو از غیر خودی.

▪️از خیابون های فرعی بهم میرسیم
و یکی فریاد میزنه:

⚪️ #امسال_سال_خونه_سیدعلی_سرنگونه
و صداها از اطراف بلند میشه:

⚪️ #مرگ_بر_دیکتاتور

و جمعیت جواب میده...هیچ کس برای شعار دادن دست خالی نیست. هر شعار دو سه بار بیشتر تکرار نمیشه و یکی اون بین یه شعار دلچسب‌تر، رو میکنه:

🔴 #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر

⚪️ #حکومت_بچه‌کش_نمیخواییم_نمی‌خواییم

⚪️ #مرگ_بر_خامنه‌ای

⚪️ #مرگ_بر_اصل_ولایت‌فقیه

و همینطور شعارهای جمعیت تغییر میکنه. لباس شخصی‌ها توی جمعیت میگردنند و سعی می‌کنند لیدرها رو شناسایی کنند، غافل از اینکه هر کدوم از اونها که اونجا بودند یه لیدر بود و پیدا کردن سر این شعارها سخت بود. فقط کافی بود گلویی نه حتی رسا شعاری بده تا صداش تا ته خیابون تکرار بشه.

برمیگردیم توی خیابون شریعتی. از کنار هم رد میشیم، به هم دلداری و قوت قلب میدیم.
یه خانم جلوی یک مغازه بخاطر گاز اشک‌آور بی‌حال افتاده و چند نفری بهش کمک می‌کنند تا نفس بکشه. توی دست زن و مرد سیگار روشن و توی صورت هم فوت می‌کنند. لباس شخصی‌ها فریاد می‌زنند و تهدید می‌کنند. جمعیت انگار نمی‌بینه، نمی‌شنوه و مسیر خودش رو میره،
فقط وقتی که لیزر رو می‌گیرند به سمت‌مون به تجربه میدونیم که برای تاثیر گذاشتن چند تا ساچمه هم شلیک می‌کنند، می‌دونیم که بهتره صورتمون رو به دیوار باشه که توی چشمهامون شلیک نکنند، می‌دونیم که باید جمعی حرکت کنیم حتی وقتی بینمون فاصله میندازند، می‌دونیم بهترین پناه هم هستیم و هیچ ترسی از هم نداریم و انگار بدون اینکه همدیگه رو بشناسیم از یک خانواده‌ایم. حواسمون بهم هست. کنار خیابون رو بهم نشون میدیم، نیروهای خسته و خشمگین، پا دراز کرده کنار جوب‌ها، بدون کلاه و باتوم‌های رها شده کنار دستشون.خوشحالیم.
از اینکه نمیتونند با خیال آسوده برند خونه‌هاشون و مجبورند از ترس ما خیابونی مثل شریعتی رو پر کنند از نیرو. نیروهای خسته، درمانده، کلافه، کم خواب و گاز اشک‌آور خورده.

برمیگردیم. توی مترو همه درحال گزارش دادن هستن. از تجریش، فاطمی، میدون فردوسی، بازار تهران، لاله‌زار، دانشگاه تهران،  تأتر شهر ...
دو تا دختر کم سن و سال با صدایی آروم زمزمه می‌کنند:

⚪️ #پشت_نظام_خم_شده_چهلم_مهسا_شده
واگن تکرار میکنه. یکی از ته واگن فریاد میزنه: «مرگ بر دیکتاتور». صداهامون با هم تلاقی میکنه. خانمی که نشسته بهم ماسک میده و تاکید می‌کنه مراقب خودم باشم و نذارم صورتم دیده بشه

اینجا تهران است.
صدای ما را از اولین چهلم، اولین شهید این انقلاب می‌شنوید.»


#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت

@bidarzani
بيدارزنى
Video
🟣 مقاومت مردم رشت، زیر گلوله‌باران


«گزارش ارسالی از اعتراضات امشب ۲۴ آبان ۱۴۰۱»

«خیلی از محله‌های رشت امشب شلوغ شد و این نقطه قوتش بود. دستگیری داد، خیلی‌ها گلوله ساچمه‌ای خوردن. اشک‌آور که کلا مثل نقل و نبات می‌خورد به سر و کله.
امروز معلم، بیستون، شهرداری و سبزه میدون رشت بودم. خیلی زود، یعنی ساعت شش که رسیدم درگیری‌ها شروع شد. شهرداری جمعیت واقعا زیاد بود. شعار می‌دادن و‌ مغازه‌دارها رو تشویق به‌بستن‌ می‌کردن. حمله‌ها از سبزه میدون‌ شروع شد و به شهرداری رسید. بعد اون حمله، سمت بیستون اومدیم. درگیری بین مردم و لباس شخصی‌ها شدید بود. هر طرف رو می‌زدن،‌ مردم یه گله دیگه جمع می‌شدن و شعار می‌دادن. سعی در سرکوب داشتن، اما عملا بعد دوساعت تیراندازی تو همون خیابون مردم جمع شدن سطل آشغال آتیش زدن‌ و تیر چراغ برق رو شکوندن. یک نفر رو دیدم موقع بازداشت که مردم آزاد کردن.
مقاومت تا این حد بالا بود.
شعارها خیلی پر از خشم بود. #مرگ_‌بر_خامنه‌ای و #دیکتاتور شعار اصلی امشب بود.

زنان از همه رده‌های سنی بودن. از اون شب‌هایی بود که بیشتر مادرها همراه بودن.

عملا مغازه‌ها بسته بودن یعنی همه مردم تو خیابون معترض بودن و خونه نمی‌رفتن.
مامورها ملت رو می‌زدن. ماسک‌هاشون رو می‌کشیدن و‌می‌گفتن چرا خونه نمی‌رید و فحش‌های رکیک خصوصا به زنها می‌دادند. تا ده شب که من تو خیابون بودم مردم باز هم بودند تا حدی که دیگه بهم میگفتن برید خونه فردا هم باید بیاییم. جلوی پاساژ بزرگمهر توی بیستون هم ۴ نفر رو دستگیر کردن.
با یه زن و برادرش جایی موندیم. زن بدون روسری بود و برادرش روسری کوتاهی داد دستش و‌گفت سرت کن که شناسایی نشی. زن داد زد من برای آزادیم اومدم بیرون نه اینکه تو و شوهرم بهم دستور بدین چی بپوشم. شوهرم که نیومد بیرون و‌ من اومدم که برای آزادیم بجنگم.»

#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت

@bidarzani