Forwarded from نقد
▫️ انباشت سرمایه
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش
یک اکتبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 از شُمار شایستگیهای ماندگار مارکس در قلمرو اقتصاد سیاسی نظری، یکی هم طرح مسئلهی بازتولید کل سرمایهی اجتماعی است. قابل توجه است که در تاریخ اقتصاد سیاسی فقط با دو تلاش در بازنمایی دقیق مسئله روبهرو میشویم: در آستانهی پیدایشش با پدر مکتب فیزیوکراتها، فرنسوا کِنِه، و در کرانهی پایانیاش، با کارل مارکس. در فاصلهی آن آستانه و این پایان، مسئلهی بازتولید از عذابْ رساندن به اقتصاد سیاسی بورژوایی باز ناایستاد، اما اقتصاد سیاسی حتی آن را طرح هم نکرد، نه هرگز آگاهانه و نه هرگز در شکل نابش، گسلیده از مسائل جانبی خویشاوند و پالوده از پرسشهای بیربط، چه رسد به آنکه بتواند از راهحلش آگاه شود. با این حال و با توجه به اهمیت بنیادین این مسئله میتوان در عطف به این تلاشها تا درجهی معینی سرنوشت اقتصاد علمی را در اساس دنبال کرد.
🔸 خودِ فرآیند تولید در همهی مرحلههای تحول و تطور اجتماعی، وحدتی از دو وجه وجودی است که هرچند تنگاتنگ به یکدیگر گره خوردهاند، اما با هم متفاوتاند: همانا شروط تکنیکی و اجتماعی، یعنی شکلپذیری معین رابطهی انسانها با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر. بازتولید به یک میزان به هردوی این وجوه وابسته است. به این نکته که بازتولید تا کجا مقید به تکنیک کار انسانی است و خود نخست ماحصل مرتبهی معینی در بارآوری کار است، اشاره کردیم. اما شکلهای اجتماعی تولید نیز در هر دوره تعیینکنندگیِ کمتری ندارند. در یک مجتمع کشاورزی بدوی کمونیستی ــ درست مانند کل برنامهی زندگی اقتصادی ــ بازتولید از سوی کلیهی افراد کارکننده و ارگانهای دمکراتیکشان تعیین میشود: تصمیم به از سر گرفتن کار، سازمانیابیاش، تلاش برای تأمین پیششرطهای لازم ــ مواد خام، کارافزارها، نیروهای کار ــ و سرانجام تعریف و تعیین حجم و تقسیمبندی بازتولید، نتیجهی همکاری برنامهریزیشدهی همگان در چارچوب مرزهای یک مجتمع زندگی انسانی است.
🔸 بازتولید گسترده تحت شرایط سرمایهداری، همانا انباشت سرمایه، به زنجیرهی کاملی از شرایط خودویژه گره خورده است. به این شرایط با دقت بنگریم. شرط نخست: تولید باید ارزش اضافی تولید کند، چراکه ارزش اضافی شکل عنصرینی است که فقط تحت آن رشد سرمایهدارانهی تولید ممکن است. این شرط باید در خودِ فرآیند تولید، در رابطهی بین سرمایهدار و کارگر و در تولید کالا گنجیده باشد. شرط دوم: برای آنکه ارزش اضافیای که برای گسترش بازتولید مقرر شده، به تصاحب درآید، باید پس از آنکه شرط نخست تأمین شد، ابتدا تحقق یابد، یعنی به شکل پولی درآورده شود. این شرط راهبر ما بهسوی بازار کالاست، یعنی جاییکه بخت مبادله دربارهی سرنوشت بعدی ارزش اضافی، و به این ترتیب دربارهی بازتولید آتی، تصمیم میگیرد. شرط سوم: با فرض اینکه تحقق ارزش اضافی با موفقیت به انجام رسیده و بخش ارزش اضافیِ متحققشده بهقصد انباشت بر سرمایه افزوده شده است، اینک باید سرمایهی تازه نخست به هیأت مولد درآید، یعنی هیأت وسایل تولید مرده و نیروهای کار را بهخود بگیرد، همچنین باید بخشی از سرمایه را که در اِزای نیروهای کار مبادله شده است به هیأت وسایل معاش برای کارگران درآورد. این شرط بار دیگر ما را به بازار کالاها و بازار کار میبرد. اگر آنچه ضروری است در اینجا یافت شود و بازتولید گستردهی کالاها صورت پذیرفته باشد، آنگاه شرط چهارمی نیز به سه پیششرط پیشین افزوده میشود: حجم کالاهای مازادی که بازنمایانندهی سرمایهی تازه و ارزش اضافی تازه است، باید متحقق شود، یعنی به پول دگردیسی یابد. آنگاه که این کار با موفقیت به انجام رسیده است، بازتولید گسترده در معنای سرمایهدارانهاش صورت پذیرفته است. این شرط چهارم بار دیگر ما را به بازار کالاها میبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3GX
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی #انباشت
#ارزش_اضافی #بازتولید_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه
بخش نخست ـ فصل نخست: موضوع پژوهش نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی بازتولید در جامعهی سرمایهداریْ پیکره و قالبی خودویژه و متمایز با همهی شکلهای دیگر تولید در تاریخ بهخود میگیرد. نخس…
Forwarded from نقد
▫️ زنان: طولانیترین انقلاب
20 می 2024
نوشتهی: جولیت میچل
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 وضعیت زنان با دیگر گروههای اجتماعی متفاوت است، بدین دلیل که آنها یکی از واحدهای مجزای اجتماعی نیستند، بلکه نیمی از یک کلیت، نوع انسان، هستند: زنان ضروری و غیرقابل جایگزینی هستند. بنابراین نمیتوان از آنها به همان شیوهی سایر گروههای اجتماعی بهرهکشی کرد. آنها برای وضعیت انسانی اساسی، اما در نقشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود، حاشیهای هستند. دقیقاً همین ترکیبِ ــ همزمان اساسی و حاشیهای ــ است که برای آنها مصیبتبار بوده است. در دنیای مردان، موقعیت آنها با اقلیتی تحتستم قابلقیاس است: اما آنها در خارج از دنیای مردان نیز وجود دارند. وضعیتی که دیگری را توجیه میکند و مانع اعتراض میشود. کار زنان در جامعهی صنعتی پیشرفته برای کل اقتصاد صرفاً حاشیهای است. اما از طریق کار است که انسان شرایط طبیعی را تغییر میدهد و از این طریق جامعه را به وجود میآورد. تا زمانی که انقلابی در تولید رخ ندهد، وضعیت کار است که موقعیت زنان را در دنیای مردان تعیین میکند. اما به زنان دنیایی از آن خود پیشنهاد میشود: خانواده. خانواده همچون خودِ زن بهعنوان ابژهای طبیعی ظاهر میشود، اما در واقع آفرینشی است فرهنگی. هیچچیز بهجز شخصیت یا نقش زنان در مورد شکل یا نقش خانواده اجتنابناپذیر نیست. این کارکردِ ایدئولوژی است که این گونههای اجتماعیِ معین را بهعنوان جنبههایی از خودِ طبیعت معرفی میکند. هر دو را میتوان بهطور متناقضی، بهعنوان نمونههای آرمانی، تعالی بخشید. زنِ «واقعی» و خانوادهی «واقعی» تصاویری از صلح و فراوانی هستند: اما در واقع هر دو ممکن است محل خشونت و ناامیدی باشند. شرایط ظاهرا طبیعی را میتوان بهگونهای نشان داد که جذابتر از پیشرویِ طاقتفرسای انسانها بهسوی فرهنگ بهنظر برسد. اما آنچه مارکس در مورد اسطورههای بورژوایی دنیای طلاییِ باستان نوشت دقیقاً قلمروی زنان را توصیف میکند: «. . . از یک جهت، دنیای کودکانهی پیشینیان برتر به نظر میرسد، و تا آنجا که ما درجستوجوی شکل و فرمِ بسته و محدودسازیِ مقرر هستیم، این چنین است. پیشینیان رضایت محدودی ایجاد میکردند، در حالی که دنیای مدرن ما را ناراضی رها میکند یا جایی که به نظر میرسد از خودش راضی است، مبتذل و پست است.»
🔸 همهی متفکران بزرگ سوسیالیست در قرن نوزدهم به مسئلهی انقیاد زنان و ضرورت رهایی آنها اذعان داشتند. این بخشی از میراث کلاسیک جنبش انقلابی است. با این حال، امروز، در غرب، این مسئله به عنصری فرعی، اگر نگوییم عنصری نامرئی در مشغلههای سوسیالیستها تبدیل شده است. شاید هیچ موضوع مهم دیگری تا این حد به فراموشی سپرده نشده باشد... این ضدانقلاب چگونه بهوجود آمده است؟ چرا مسئلهی وضعیت زن به عرصهای از سکوت در سوسیالیسم معاصر تبدیل شده است؟ آگوست ببل که کتابش «زن در گذشته، حال و آینده» یکی از متون استاندارد حزب سوسیال دمکرات آلمان در سالهای اولیهی این قرن بود، نوشت: «هر سوسیالیستی وابستگی کارگر به سرمایهدار را تصدیق میکند و نمیتواند درک کند که دیگران و بهویژه خود سرمایهداران نیز آنرا تشخیص ندهند. اما همان سوسیالیست اغلب وابستگی زنان به مردان را تشخیص نمیدهد زیرا این مسئله کموبیش منافع خودش را مورد هدف قرار میدهد.» اما این نوع توضیح ــ روانشناختی و اخلاقی ــ بهوضوح ناکافی است. آشکارا دلایل بسیار عمیقتر و ساختاریتری در کار بودهاند. پرداختن به این موارد به یک مطالعهی تاریخی اساسی نیاز دارد که در اینجا غیرممکن است. اما تقریباً با اطمینان میتوان گفت بخشی از توضیحِ کاهشِ بحث سوسیالیستی در مورد این موضوع نه تنها در فرآیندهای واقعی تاریخی، بلکه در ضعفهای عمدهی بحثِ سنتیِ کتابهای کلاسیکها دربارهی آن نهفته است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-45R
#جولیت_میچل #فرزانه_راجی #رهایی_زنان #بازتولید
🖋@naghd_com
20 می 2024
نوشتهی: جولیت میچل
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 وضعیت زنان با دیگر گروههای اجتماعی متفاوت است، بدین دلیل که آنها یکی از واحدهای مجزای اجتماعی نیستند، بلکه نیمی از یک کلیت، نوع انسان، هستند: زنان ضروری و غیرقابل جایگزینی هستند. بنابراین نمیتوان از آنها به همان شیوهی سایر گروههای اجتماعی بهرهکشی کرد. آنها برای وضعیت انسانی اساسی، اما در نقشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود، حاشیهای هستند. دقیقاً همین ترکیبِ ــ همزمان اساسی و حاشیهای ــ است که برای آنها مصیبتبار بوده است. در دنیای مردان، موقعیت آنها با اقلیتی تحتستم قابلقیاس است: اما آنها در خارج از دنیای مردان نیز وجود دارند. وضعیتی که دیگری را توجیه میکند و مانع اعتراض میشود. کار زنان در جامعهی صنعتی پیشرفته برای کل اقتصاد صرفاً حاشیهای است. اما از طریق کار است که انسان شرایط طبیعی را تغییر میدهد و از این طریق جامعه را به وجود میآورد. تا زمانی که انقلابی در تولید رخ ندهد، وضعیت کار است که موقعیت زنان را در دنیای مردان تعیین میکند. اما به زنان دنیایی از آن خود پیشنهاد میشود: خانواده. خانواده همچون خودِ زن بهعنوان ابژهای طبیعی ظاهر میشود، اما در واقع آفرینشی است فرهنگی. هیچچیز بهجز شخصیت یا نقش زنان در مورد شکل یا نقش خانواده اجتنابناپذیر نیست. این کارکردِ ایدئولوژی است که این گونههای اجتماعیِ معین را بهعنوان جنبههایی از خودِ طبیعت معرفی میکند. هر دو را میتوان بهطور متناقضی، بهعنوان نمونههای آرمانی، تعالی بخشید. زنِ «واقعی» و خانوادهی «واقعی» تصاویری از صلح و فراوانی هستند: اما در واقع هر دو ممکن است محل خشونت و ناامیدی باشند. شرایط ظاهرا طبیعی را میتوان بهگونهای نشان داد که جذابتر از پیشرویِ طاقتفرسای انسانها بهسوی فرهنگ بهنظر برسد. اما آنچه مارکس در مورد اسطورههای بورژوایی دنیای طلاییِ باستان نوشت دقیقاً قلمروی زنان را توصیف میکند: «. . . از یک جهت، دنیای کودکانهی پیشینیان برتر به نظر میرسد، و تا آنجا که ما درجستوجوی شکل و فرمِ بسته و محدودسازیِ مقرر هستیم، این چنین است. پیشینیان رضایت محدودی ایجاد میکردند، در حالی که دنیای مدرن ما را ناراضی رها میکند یا جایی که به نظر میرسد از خودش راضی است، مبتذل و پست است.»
🔸 همهی متفکران بزرگ سوسیالیست در قرن نوزدهم به مسئلهی انقیاد زنان و ضرورت رهایی آنها اذعان داشتند. این بخشی از میراث کلاسیک جنبش انقلابی است. با این حال، امروز، در غرب، این مسئله به عنصری فرعی، اگر نگوییم عنصری نامرئی در مشغلههای سوسیالیستها تبدیل شده است. شاید هیچ موضوع مهم دیگری تا این حد به فراموشی سپرده نشده باشد... این ضدانقلاب چگونه بهوجود آمده است؟ چرا مسئلهی وضعیت زن به عرصهای از سکوت در سوسیالیسم معاصر تبدیل شده است؟ آگوست ببل که کتابش «زن در گذشته، حال و آینده» یکی از متون استاندارد حزب سوسیال دمکرات آلمان در سالهای اولیهی این قرن بود، نوشت: «هر سوسیالیستی وابستگی کارگر به سرمایهدار را تصدیق میکند و نمیتواند درک کند که دیگران و بهویژه خود سرمایهداران نیز آنرا تشخیص ندهند. اما همان سوسیالیست اغلب وابستگی زنان به مردان را تشخیص نمیدهد زیرا این مسئله کموبیش منافع خودش را مورد هدف قرار میدهد.» اما این نوع توضیح ــ روانشناختی و اخلاقی ــ بهوضوح ناکافی است. آشکارا دلایل بسیار عمیقتر و ساختاریتری در کار بودهاند. پرداختن به این موارد به یک مطالعهی تاریخی اساسی نیاز دارد که در اینجا غیرممکن است. اما تقریباً با اطمینان میتوان گفت بخشی از توضیحِ کاهشِ بحث سوسیالیستی در مورد این موضوع نه تنها در فرآیندهای واقعی تاریخی، بلکه در ضعفهای عمدهی بحثِ سنتیِ کتابهای کلاسیکها دربارهی آن نهفته است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-45R
#جولیت_میچل #فرزانه_راجی #رهایی_زنان #بازتولید
🖋@naghd_com
Forwarded from نقد
▫️ «نظریهی بازتولید اجتماعی»، بازتولید اجتماعی و تولید خانگی
27 اکتبر 2024
نوشتهی: کریستین مونرو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی برای اینکه بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیرویکار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروریای که تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ایفا میکند. مدلی از تولید سرمایهداری ــ که در آن خانوارها، شرکتهای سرمایهداری و دولت به نهادههای سایر بخشها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعهی سرمایهداری متکیاند ــ نشان میدهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعهگانی» وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری با انباشت شکل میگیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیطزیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق میافتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینهها و منافع آن تولید.
🔸 آوردهی مهم تفکر مارکسیستی در پنج دههی گذشتهی این بینش بوده که خانوار نقشی جداییناپذیر در بازتولید جامعهی طبقاتی ایفا میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی جنبههایی از پژوهش فمینیسم مارکسیستی را برای نظریهپردازیِ مبارزهی طبقاتی در زمان معاصر ما وام میگیرد و بر موقعیت طبقهی کارگر و ظرفیت انقلابی افرادِ خارجِ از اقتصادِ «تولیدی» تأکید میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا در سالهای اخیر موضوعی بسیار قابلتوجه برای عموم و مورد علاقهی دانشگاه بوده است. با این حال، در تعریفِ مجدد «بازتولید اجتماعی» به معنای بازتولید کل جامعهی سرمایهداری که فقط بهمعنایِ بازتولید نیرویکار است، برداشت باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی دیگر بر رهیافتِ مرکزی فمینیسم مارکسیستی تاکید نمیکند ــ یعنی نقش ضروری تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ــ بنابراین ضرورت بحثِ علمی در مورد معانی چندگانهی «بازتولید» دوباره مطرح میشود.
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا نقدی از توزیع از دیدگاهی فراتاریخی از کار مولد و بازتولیدی ارائه میکند. آنچه در اینجا ارائه خواهم کرد، نقد جامعهی سرمایهداری از لحاظِ سازمان تولید و بازتولید است. در حالی که باتاچاریا برای کارِ درگیر در تولید و بازتولید ارزش قائل است، من با بسط رهیافت مارکس، که کارگر مولد بودن «بخت و اقبال نیست، بلکه مصیبت است» استدلال میکنم که همان مصیبت برای کارگران بازتولیدی نیز صادق است. از اینجا نتیجه میشود که حتی اگر برداشتِ باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی شرحی از بازتولید جامعهی سرمایهداری ارائه دهد ــ که او در جاهایی بدون تحلیلِ کامل به آن اشاره میکند ــ شرحی خواهد بود سطحی خواهد بود که در آن استثمار و سلطه نسبت به سازمان تولید و بازتولید، و فعالیتهای مربوط به آن امری فرعی و بیرونی است. مبنای بحث من در اینجا این دیدگاه است که استثمار و سلطه در سازمان و فرآیندهای تولید و بازتولیدِ سرمایهداری ذاتیاند، و بنابراین بازتولید جامعهی سرمایهداری با حفظ و تداومِ این شکلهای سازماندهی، بدون توجه به نرخ استثمار یا میزان بازتوزیع پیش میرود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mC
#کریستین_مونرو #فرزانه_راجی
#فمینیسم #فمینیسم_مارکسیستی #تولید_خانگی #بازتولید_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
27 اکتبر 2024
نوشتهی: کریستین مونرو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی برای اینکه بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیرویکار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروریای که تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ایفا میکند. مدلی از تولید سرمایهداری ــ که در آن خانوارها، شرکتهای سرمایهداری و دولت به نهادههای سایر بخشها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعهی سرمایهداری متکیاند ــ نشان میدهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعهگانی» وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری با انباشت شکل میگیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیطزیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق میافتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینهها و منافع آن تولید.
🔸 آوردهی مهم تفکر مارکسیستی در پنج دههی گذشتهی این بینش بوده که خانوار نقشی جداییناپذیر در بازتولید جامعهی طبقاتی ایفا میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی جنبههایی از پژوهش فمینیسم مارکسیستی را برای نظریهپردازیِ مبارزهی طبقاتی در زمان معاصر ما وام میگیرد و بر موقعیت طبقهی کارگر و ظرفیت انقلابی افرادِ خارجِ از اقتصادِ «تولیدی» تأکید میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا در سالهای اخیر موضوعی بسیار قابلتوجه برای عموم و مورد علاقهی دانشگاه بوده است. با این حال، در تعریفِ مجدد «بازتولید اجتماعی» به معنای بازتولید کل جامعهی سرمایهداری که فقط بهمعنایِ بازتولید نیرویکار است، برداشت باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی دیگر بر رهیافتِ مرکزی فمینیسم مارکسیستی تاکید نمیکند ــ یعنی نقش ضروری تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ــ بنابراین ضرورت بحثِ علمی در مورد معانی چندگانهی «بازتولید» دوباره مطرح میشود.
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا نقدی از توزیع از دیدگاهی فراتاریخی از کار مولد و بازتولیدی ارائه میکند. آنچه در اینجا ارائه خواهم کرد، نقد جامعهی سرمایهداری از لحاظِ سازمان تولید و بازتولید است. در حالی که باتاچاریا برای کارِ درگیر در تولید و بازتولید ارزش قائل است، من با بسط رهیافت مارکس، که کارگر مولد بودن «بخت و اقبال نیست، بلکه مصیبت است» استدلال میکنم که همان مصیبت برای کارگران بازتولیدی نیز صادق است. از اینجا نتیجه میشود که حتی اگر برداشتِ باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی شرحی از بازتولید جامعهی سرمایهداری ارائه دهد ــ که او در جاهایی بدون تحلیلِ کامل به آن اشاره میکند ــ شرحی خواهد بود سطحی خواهد بود که در آن استثمار و سلطه نسبت به سازمان تولید و بازتولید، و فعالیتهای مربوط به آن امری فرعی و بیرونی است. مبنای بحث من در اینجا این دیدگاه است که استثمار و سلطه در سازمان و فرآیندهای تولید و بازتولیدِ سرمایهداری ذاتیاند، و بنابراین بازتولید جامعهی سرمایهداری با حفظ و تداومِ این شکلهای سازماندهی، بدون توجه به نرخ استثمار یا میزان بازتوزیع پیش میرود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mC
#کریستین_مونرو #فرزانه_راجی
#فمینیسم #فمینیسم_مارکسیستی #تولید_خانگی #بازتولید_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«نظریهی بازتولید اجتماعی»
بازتولید اجتماعی و تولید خانگی نوشتهی: کریستین مونرو ترجمهی: فرزانه راجی این نقد از تولید ــ از جمله تولید خانگی ــ در سرمایهداری مجموعهای از پرسشها را برای تحقیق و استراتژیهایی برای ارتقای ش…